كيهان:اين مار دم خود را مي خورد !
«اين مار دم خود را مي خورد !»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛
1-خبر
كه به مدينه رسيد، دهان به دهان چرخيد و در همه جاي مدينه كم دامنه آن
روزها پيچيد. از مكه خبر آمده بود كه تمامي دشمنان پيامبر خدا(ص) همه
اختلاف ها و دشمني هاي خونين هميشگي و چندين و چند ده-يا چند صد- ساله را
كنار نهاده و براي هجوم سنگين و سراسري به مدينه النبي(ص) با يكديگر ائتلاف
كرده اند تا كار اسلام نوپا و مسلمانان اندك و كم شمار آن روز را يكسره
كنند- چيزي شبيه جنگ تحميلي و مشابه فتنه آمريكايي اسرائيلي88- رسول
خدا(ص)، پيشنهاد سلمان فارسي را پذيرفت و براي پيشگيري از هجوم و يا كاستن
از تلفات، دستور حفر خندق داد.
در گرماگرم حفر خندق كه نشانه كم تواني سپاه كم شمار اسلام در مقابل پرتواني لشگر پرشمار دشمن بود از ضربه كلنگ به سنگ، جرقه اي جهيد و رسول خدا(ص) فرمود كه در پرتو آن جرقه، فتح روم و ايران را ديده است. دو امپراتوري بزرگ و ابرقدرت شرق و غرب آن دوران. شايد كساني بودند كه در مقايسه سپاه اندك و كم توشه و توان مسلمين با سپاه پرشمار و قدرتمند مشركان، نويد پيامبراعظم(ص) را ناممكن مي ديدند! و يا انگشت تعجب به دندان مي گزيدند، ولي ديري نپائيد كه نسيم روح نواز و رهايي بخش اسلام به مردم روم و ايران نيز رسيد و سپاه اسلام حاكمان زورگو و ستمگر آن دو امپراتوري بزرگ را به زير كشيد. رسول خدا(ص) اما، به هنگام فتح روم و ايران دامن از خاك كشيده بود، اگرچه از ملكوت اعلي ناظر صحنه بود.
2- در سال هاي غربت و مظلوميت انقلاب اسلامي و در حالي كه بار ديگر جنگ احزاب به تكرار نشسته و تمامي دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنان عليه ايران اسلامي متحد شده بودند و دو ابرقدرت شرق و غرب، اختلاف ها را كنار نهاده و براي خاموش كردن شعله هاي ستم سوز انقلاب با يكديگر به ائتلاف رسيده بودند و در آن روزها كه چشم دنيانگر اين و آن در آينه صاف، آينده اي براي نظام اسلامي و نوپاي ايران نمي ديد، امام راحل(ره) در «خشت خام»، ذلت اين روزهاي حاكمان ديكتاتور منطقه را مي ديد، صداي شكستن استخوان قدرت هاي استكباري را مي شنيد و با صلابت مي فرمود كه «من با اطمينان مي گويم؛ اسلام ابرقدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند.
اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد» و تاكيد مي كرد كه «دوران بن بست و نااميدي و تنفس در منطقه كفر به سر آمده است و گلستان ملت ها رخ نموده است و اميدواريم همه مسلمانان شكوفه هاي آزادي و نسيم عطر بهاري و طراوت گلهاي محبت و عشق و چشمه سار زلال جوشش اراده خويش را نظاره كنند... ما در صدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيزم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم... و دير يا زود ملت هاي در بند شاهد آن خواهند بود... امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) است... جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي شناسد... خدا در دنيا، سختي هاي جنگ را به شيريني شكست دشمنان خدا جبران مي كند و چه شيريني بالاتر از اين كه ملت ايران مثل يك صاعقه بر سر آمريكا فرود آمده است»...
3- راستي اگر اين سخنان حضرت امام«ره» ثبت و ضبط نشده بود و نسل هاي اول و دوم انقلاب اين پيش بيني ها را كه در آن روزها - به ظاهر- نشانه چنداني از آن نبود، با گوش خود نشنيده و به چشم خويش نديده بودند و امروز، روايتگر آن براي ملت هاي مسلمان نبودند، چه كسي مي دانست كه امام راحل ما«ره» رخدادهاي سرنوشت ساز اين روزها و تغيير مسير تاريخ را در آن روزها به چشم جان ديده و از آن خبر داده بود؟
انگار هم اكنون امام بزرگوار ما بر بلنداي جهان ايستاده است و تحولات امروز دنيا را بي كم و كاست روايت مي فرمايد. آيا غير از اين است؟ و آيا آنچه اين روزها در جهان اسلام مي گذرد و در دنياي استكبار در حال وقوع است دقيقا همان نيست كه امام راحل ما«ره» ديده و فرموده بود؟!
4- تحولات- بخوانيد انقلاب ها- و دگرگوني هاي بنياديني كه از نزديك به يكسال قبل آغاز شده، سرعتي بارها بيشتر و فراتر از نگاه اين و آن دارد به گونه اي كه نگاه ها از تعقيب آن جا مي ماند. هنوز نگاه ها از تونس جدا نشده و به سرنوشت «بن علي» فراري مي نگرد كه انقلاب به مصر مي رسد و در فاصله اي كوتاه رژيم دست نشانده مبارك و حلقه اصلي محور سازش را فرو مي پاشد و در حالي كه فروپاشي رژيم آمريكايي- اسرائيلي مصر به كانون توجه جهان تبديل شده است، خيزش در ليبي شكل مي گيرد و بعد يمن، بحرين، اردن و اين روزها عربستان و... ديده ها به منطقه خاورميانه و شمال آفريقا دوخته است كه رهبر معظم انقلاب از رسيدن موج بيداري به قلب اروپا خبر مي دهد و انگليس، يونان، ايتاليا، اسپانيا و سپس استراليا و آمريكا با خروش اعتراضي مردم روبرو مي شود. واشنگتن پست به اوباما نهيب مي زند كه خاورميانه را به حال خود بگذار! آمريكا در خطر است. ديلي ميل پيش بيني آلوين تافلر را به اتحاديه اروپا گوشزد مي كند كه 25 سال پيش در تحليلي از انقلاب اسلامي ايران نوشته بود «برانگيختگي خميني[ره] محدود به جهان اسلام نيست.
اين مرد دنياي دين باوران را به مقابله با سكولاريسم فرا خوانده است». شيمون پرز، اظهارات 6 اكتبر 1979 موشه دايان را به خاطر مي آورد كه انقلاب اسلامي را به زلزله اي تشبيه كرده بود كه اسرائيل را به لرزه مي اندازد. «ايمانوئل والراشتاين» استراتژيست بلندآوازه آمريكايي اعتراف مي كند «آمريكا تاكنون با بحران هاي فراواني روبرو بوده ولي براي همه آنها راه حلي پيش روي داشته است. اين راه حل ها چه سخت و چه آسان، به هر حال، راه حل بودند ولي در چشم انداز بحران كنوني آمريكا و اروپا هيچ راه حلي ديده نمي شود».
«سمير امين» اقتصاددان برجسته و عرب تبار آمريكايي كه از منتقدان سرمايه داري جهاني نيز هست و گاه و بيگاه انتقادهاي نه چندان تند و شكننده اي به دكترين امپرياليسم دارد، اين بار با اشاره به شاخصه هاي خيزش مردمي در آمريكا و اروپا، شرايط كنوني را به تصويركشيده و مي گويد «اقتصاد سرمايه داري تا به امروز از بلعيدن منابع اقتصادي و ثروت عمومي ديگران ارتزاق مي كرده است ولي حالا كه چيزي براي بلعيدن نمي يابد، تبديل به ماري شده كه از دم شروع به خوردن خويش كرده است». «زيروهن دووير» صهيونيست دو آتشه اسرائيلي طي مقاله اي كه در پايگاه اينترنتي «لوپست» فرانسه منتشر كرد و ديروز در رسانه هاي آمريكايي و اروپايي بازتاب گسترده اي داشت، مي نويسد «اين شورش-بخوانيد بيداري- كه غرب اصرار دارد آن را بهار عربي بنامد، بخشي از طرح عقيدتي ايران است كه آن را نوك پيكان انقلاب جهاني مي داند و نتيجه آن فتح جهان توسط اسلام است.
آنچه اكنون در كشورهاي اسلامي اتفاق افتاده و در آمريكا و اروپا در حال وقوع است، مرحله آغازين از يك پيروزي بزرگ براي ايران است»... خداي مهربان بر درجات امام راحلمان(ره) بيفزايد كه مي فرمود؛ «اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.»
5- نگاه ها از تحولات و انقلاب ها عقب مانده است. موج انقلاب به جهان اسلام جان بخشيده و از آن فراتر رفته است. سنگري را فتح كرده و در حالي كه سنگربانان تازه نفس به ترميم خرابي ها و ساخت نظام هاي جديد با نسخه اسلامي مشغولند، موج بيداري براي تسخير سنگرهاي كليدي ديگر به سرزمين «وايكينگ ها» و «يانكي»ها تاخته است. باور نمي كنيد؟ خوب نگاه كنيد! آيا به چشمان خود اطمينان نداريد و گوش هاي خويش را قابل اعتماد نمي دانيد؟ روز 17 سپتامبر سال جاري ميلادي - 26 شهريور ماه 90- وقتي انبوهي از مردم آمريكا در وال استريت گرد آمده و حركت اعتراضي خود را با تابلوي «تسخير وال استريت» و سپس «ضد وال استريت» آغاز كردند، قبل از مقامات آمريكايي برخي از شبه روشنفكران عقب مانده داخلي كه زلف هاي خود را به دم آمريكايي ها گره زده اند، اصرار داشتند اين حركت را «نارضايتي زودگذر جماعتي از بيكاران ساكن نيويورك»! بنامند كه «خيلي زود به تجمع اعتراضي خود پايان خواهند داد»! اما، «لئون پانتا» رئيس سابق سازمان سيا و وزير دفاع كنوني آمريكا با نگراني از دامنه دار بودن اين حركت خبر مي داد و هنگامي كه روز به روز بر دامنه اين اعتراضات افزوده شد و به بيش از 100 شهر ديگر آمريكا سرايت كرد و بسياري از صاحبنظران فرهنگي و اقتصادي -و ديروز دانشجويان ده ها دانشگاه آمريكا- به جمع معترضان پيوستند، مقامات كاخ سفيد نتوانستند دلهره اي را كه به جانشان افتاده بود، پنهان كنند. معترضان از وال استريت و منهتن با عنوان «ميدان التحرير» مصر ياد مي كردند و پلاكاردهايي با مضمون از «نظام سرمايه داري به تنگ آمده ايم» نشان مي داد كه ماجرا جدي تر از آن است كه مقامات آمريكايي وانمود مي كنند. مردم با صراحت اعلام مي كنند كه «نظام كاپيتاليستي» مشكل اصلي آنهاست و...
6- نگاه ها از انقلاب ها عقب مانده است و نگاه مشترك امام راحل(ره) و خلف حاضر اوست كه همچنان پيشتاز است و جلوتر از انقلاب ها در حركت است. چه عالمانه و كارشناسانه بود و هست، نگاه آقا كه مي فرمودند امروز آمريكا در ضعيف ترين دوران تاريخ خود قرار دارد و ايران اسلامي درخشنده ترين دوران خود را تجربه مي كند. و امام راحل ما (ره) مي فرمود آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند و توضيح مي داد كه قدرت هاي استكباري بيشتر از آن كه به ماشين جنگي خود تكيه داشته باشند به تشر زدن و ترساندن ملت ها متوسل مي شوند و اين تعبير از حضرت امام است كه آمريكا را به شير پير و بي يال و كوپالي تشبيه مي فرمود كه دندان هايش ريخته است و در حالي كه به شدت مي ترسد، هر از چند گاه براي ترساندن ديگران نعره مي كشد و «يك چيزي هم از او صادر مي شود»!
خراسان:نگاهي به پشت پرده نا آرامي هاي اخير قاهره
«نگاهي به پشت پرده نا آرامي هاي اخير قاهره »عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛خيابان هاي پايتخت مصر شامگاه يک شنبه شاهد يک جنگ تمام عيار بود. صدها نفر از مسيحيان قبطي مصر در اعتراض به اقدام شوراي نظامي حاکم اين کشور در تعطيلي يک کليسا، به خيابان ها آمدند و پس از تظاهرات به سمت دفتر راديو و تلويزيون ، به آتش زدن خودروهاي زرهي ارتش اقدام کردند.
نظاميان مصري نيز با تيراندازي به سوي تظاهرکنندگان ؛ به مقابله با آنان پرداختند که در اين درگيري ، دستکم 24 تن از دو طرف کشته و 213 نفر زخمي شدند. تنها چند ساعت پس از اين تحولات "هيلاري کلينتون" وزيرامورخارجه آمريکا در اظهار نظري عجيب اعلام کرد که شوراي نظامي مصر توان حمايت از قبطي هاي مصر و اماکن حساس در اين کشور را ندارد. وي به اين مسئله اشاره کرد که براي حمايت از مسيحيان مصر و مناطق حساس همچون ساختمان راديو و تلويزيون مصر بايد نيروهاي آمريکايي به مصر اعزام شوند.
صحبت از حضور نظامي آمريکا در مصر توسط وزير خارجه ايالات متحده در حالي صورت مي گيرد که اسامه هيکل، وزير اطلاعرساني مصر تصريح کرد: مصر با خطر واقعي روبهروست و مساله تنها مساله آشوب نيست، بلکه گروههاي خارجي در پشت وقايع مصر دست دارند چراکه بسياري ميخواهند که انقلاب مصر نابود شود. اما اين تنها واکنش مصري ها به اظهارات هيلاري کلينتون نبود. ائتلاف انقلابيون مصر نيز با هشدار به آمريکا اعلام کرد: مردم مصر خود مي توانند مشکلات داخلي کشورشان را برطرف کنند و نيازي به دخالت آمريکاي نژاد پرست که فقط حامي اسرائيل است، ندارند. به هر حال سخنان شتاب زده کلينتون حاکي از شکل گيري سياست جديد آمريکا در قبال مصر است. در اين يادداشت با اشاره اي به ماهيت و خواسته هاي تاريخي قبطي هاي مصر تلاش خواهد شد تا نگاهي به دست هاي پشت پرده نا آرامي هاي قاهره داشته باشيم.
قبطي ها در واقع ، مسيحيان از قوم قبط هستند که حدود ده درصد از جمعيت 80 ميليوني مصر را تشکيل مي دهند . اگر چه تلاش شده است که اين اقليت نيز همچون ديگر اقليت مسيحيان در کشور هاي اسلامي زندگي کنند ، اما اين اقليت بارها تمايلات خود را براي جدا شدن از مصر و ايجاد يک دولت مسيحي مستقل در درون دولت مسلمان مصر اعلام کرده است. آنچه اين گروه آن را «دولت مستقل قبطي» مي خواند، بر پايه حمايت هاي اسرائيل از اين اقليت مذهبي بنا شده است، چرا که رهبران قبطي هاي مصر، همواره به حمايت از رژيم اشغالگر قدس مي پردازند و در مقابل اسرائيل نيز از نفوذش در مصر براي حمايت از اين گروه استفاده مي کرد. رهبران قبطي که خواستار تشکيل دولت خودمختار در مصر مي باشند، از کردستان عراق به عنوان نمونه اي براي آنچه در سر مي پرورند، ياد مي کنند. اين گروه، مدعي است: در مناطق قبطي نشين، در کنار مصري ها زندگي خواهند کرد و مناسبات سياسي مستقل از حکومت مرکزي مصر خواهند داشت. در طرح اوليه دولت مستقل قبطي اين گونه مطرح شده است که دادگاه هاي قبطي در اين سرزمين بر اساس قوانين کتاب مقدس مسيحيان قضاوت مي کنند و دادگاه مدني «دولت خودمختار قبطي» نيز بر اساس قوانين کشور فرانسه! به داوري خواهند پرداخت. دادگاه هاي جنايي نيز بر اساس قوانين بين المللي اداره خواهند شد.
همچنين اين دولت خودمختار، وزارتخانه ها و مدارس و دانشگاه هايي مستقل از مصر خواهد داشت. يکي از موارد جالب در بيانيه اين گروه، آموزش و پرورش به زبان قبطي و تکلم به آن در مناطق خودمختار و دوري گرفتن از چيزي است که «زبان اشغالگر عربي» خوانده شده است.
از سوي ديگر بهار عربي و سرنگوني ديکتاتورهاي حامي رژيم صهيونيستي در منطقه خاورميانه بيش از همه منافع رژيم صهيونيستي را به خطر انداخته است. ازجمله سياست هاي اين رژيم که با حمايت آمريکا دنبال مي شود تجزيه کشورهاي اسلامي و تضعيف آن ها از يک سو و ايجاد يک کمربند مسيحي حامي اسرائيل در منطقه از سوي ديگر است. مدلي که در سودان با موفقيت پيش برده شد و در سوريه و لبنان نيز دنبال مي شود.
اخيرا ليبي نيز شاهد بازگشت يهوديان و افزايش فعاليت هاي صهيونيست هابوده است که بازگشت آقاي "گربي" سرمايه دار صهيونيست يکي از اين موارد است. لذاحوادث شامگاه يک شنبه قاهره را از اين منظر نيز مي توان تفسير کرد. از 50 سال پيش آمريکا و ديگر کشورهاي غربي براي چنين روزي سرمايه گذاري وسيعي براي ايجاد گسست ميان مسلمانان و مسيحيان مصري انجام دادند. از پنج دهه پيش تا کنون آمريکا و ديگر کشورهاي غربي بورسيه هاي زيادي در اختيار فرزندان مسيحيان قبطي مصر براي تحصيل در رشته هاي حساس در غرب قرار دادند .
اينک اين نسل از مسيحيان قبطي بالاترين تحصيلات را در زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و فناوري هسته اي دارند تا در آينده بتوانند کشور مستقل خود را در کنار نيل عليا تشکيل دهند.سناريوي تعريف شده آمريکا و ديگر کشورهاي غربي براي مصر پس از حسني مبارک اين است که از رهگذر ايجاد درگيري هاي مذهبي کشور مصر را به سمت يک جنگ داخلي سوق دهند. تجربه موفق غربي ها در تجزيه سودان و جدا کردن جنوب از آن قرار است بار ديگر در مصر تکرار شود و زنگ خطر درباره اينکه در آينده جهان شاهد شکل گيري يک دولت مسيحي در کنار مصر اسلامي باشد، به صدا در آمده است.
جمهوري اسلامي:توليدات داخلي را چگونه حمايت كنيم؟
«توليدات داخلي را چگونه حمايت كنيم؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در ان ميخوانيد؛رهبر معظم انقلاب در سخنان چند روز قبل خود درباره فساد اقتصادي اخير به دو نكته اساسي اشاره داشتند كه هر دو نكته از جنس گلايه مندي بودند؛ يكي گلايه از كوتاهي و اهمال مسئولان در اجراي برنامه مبارزه با مفاسد اقتصادي و ديگري، كه در غالب دستور به رئيس جمهوري بيان كردند، به موضوع ممنوعيت واردات و خريد كالاهاي خارجي اشاره داشت.
به دنبال بيان دغدغه از سوي رهبري در مورد واردات بيمورد كالاهاي خارجي، هيأت دولت بلافاصله اين موضوع را در قالب مصوبهاي به تمامي دستگاهها و نهادهاي زيرمجموعه خود ابلاغ كرد.
در عين حال كه اقدام سريع دولت در جامه عمل پوشاندن به دغدغه رهبري در اين زمينه، به نظر ميرسد رفع واقعي دغدغه جايگزيني واردات با كالاهاي توليد داخلي و حمايت از سرمايه گذاران و توليد كنندگان داخلي، علاوه بر تصويب دستورالعملهاي قانوني، نيازمند اقدامات عملي و اجرايي دولت و ساير قوا و نهادهاي تأثيرگذار در كشور است.
امروزه در حوزه تئوريهاي اقتصادي و فضاي تجربي به دفعات و روشني ثابت شده كه مؤثرترين شيوه مقابله با پديدههاي مضري مانند قاچاق كالاهاي خارجي و داخلي به درون و بيرون مرزها يا كاهش حجم واردات از مبادي قانوني، از بين بردن توجيه اقتصادي اين فعاليتها است؛ به عبارت ديگر تا زماني كه فعاليتي مانند قاچاق كالا به داخل مرزهاي كشور و يا قاچاق برخي محصولات و فرآوردهها از داخل به بيرون مرزها، توجيه اقتصادي داشته باشد، هزينههاي قضايي و جريمههاي قانوني مترتب بر اين اقدام هر اندازه كه بالا باشد، باز هم افرادي وجود دارند كه با پذيرش تمام اين هزينهها، به دنبال كسب سودهاي كلان از قاچاق كالا ميروند. اما در مقابل اگر به هر شيوه يا به هر علتي، قاچاق كالا فاقد توجيه اقتصادي و سودآوري حداقلي باشد حتي در صورت نبود شيوههاي قانوني و قضايي كارآمد، باز هم تعداد كساني كه به اين عمل دست ميزنند، بسيار اندك خواهند بود.
تجربه نسبتاً موفق آزادسازي قيمت حاملهاي انرژي در اين زمينه بسيار روشن است! تا پيش از افزايش قيمت حاملهاي انرژي خصوصاً بنزين در ايران، هر روز اخبار تأسف بار متعددي از قاچاق اين فرآوردهها كه داراي اختلاف قيمتي فاحش با كشورهاي همسايه بودند، منتشر ميشد اما با افزايش قيمت حاملهاي انرژي و از بين رفتن فاصله قيمتي معنادار ميان قيمت بنزين در ايران با كشورهاي همسايه، عملاً پديده قاچاق سوخت، توجيه اقتصادي خود را از دست داد و شاهد كاهش چشمگير اين اتفاق حداقل در مورد بنزين هستيم.
در مورد حمايت از توليد داخلي هم همين قاعده ساري و جاري است. تا زماني كه به دلايل مختلف، واردات كالاهاي خارجي به داخل مرزهاي ايران چه از مبادي رسمي و قانوني و چه به شكل قاچاق و به صورت غيرقانوني، داراي توجيه اقتصادي و سودآوري وسوسه انگيز باشد، نميتوان نسبت به اجرايي شدن و موفقيت دستورالعملهاي دولتي و قانوني چندان اميدوار بود. از اين رو به نظر ميرسد مجموعه دستگاههاي اجرايي و متوليان سياستگذاري اقتصادي در كشور بايد بيش و پيش از پرداختن به دستورالعملها و قوانين جديد، هم و غم خود را به اصلاح رويههايي كه درحال حاضر دنبال ميشود و با وجود آنها، واردات قانوني و غيرقانوني كالاهاي مختلف به كشور همچنان داراي توجيه است، معطوف كنند.
در چنين شرايطي متأسفانه، رويكردي در راستاي توقف رويههاي دامن زننده واردات مانند اصلاح نرخ ارز، تدوين رژيم تعرفهاي كارآمد و... در پيش گرفته نشده بلكه با انحرافات اجرايي از اصول ابتدايي قانون هدفمندي يارانهها، اندك حمايتهاي گذشته از توليد كنندگان داخلي هم متوقف شده و مزيتهاي اقتصادي توليد داخل كه عمدهترين آن انرژي ارزان قيمت بود، از بين رفته است.
به عبارت ديگر توليد كنندگان داخلي علاوه بر از دست دادن مزيت انرژي ارزان قيمت عملاً هيچ يك از حمايتهاي وعده داده شده در قانون هدفمندي يارانهها را دريافت نكردهاند و يا كمكهاي دريافت شده حتي بخش كوچكي از نيازهاي آنان را هم برطرف نكرده است. در چنين وضعيتي بديهي است كه توليد با ركود مواجه ميشود و طبيعتاً عرضه كل كاهش خواهد يافت؛ از سوي ديگر با تزريق نقدينگي ماهانه به جامعه در قالب يارانههاي نقدي، تقاضاي كل افزايش مييابد و برهم خوردن توازن ميان عرضه و تقاضا به افزايش قيمتها و بعد از مدتي به تورم بيشتر منجر ميشود؛ چنانكه در ماههاي اخير خصوصاً نيمه نخست سال جاري شاهد آن بوده ايم.
در ادامه اين روند كاملاً قابل پيشبيني است كه دولت براي ايجاد تعادل دوباره ميان عرضه و تقاضا و با استفاده از درآمدهاي نفتي، دست به واردات فراوان ميزند و به اين ترتيب، عملاً تمام دستورالعملهاي ابلاغي دولت مبني بر ممنوعيت واردات كالاهاي خارجي داراي مشابه داخلي توسط خود دولت نقض ميشود.
بدين ترتيب، روشن است كه بيش از هر چيز و قبل از هر اقدامي بايد رويههاي مشوق واردات اصلاح شوند تا حمايت از توليدات داخلي به يك چرخه عملي و پايدار تبديل شود.
رسالت:تفاهم ملي؛ سرپل عقلانيت سياسي
«تفاهم ملي؛ سرپل عقلانيت سياسي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛تفاهم ملي سرپل عقلانيت سياسي است و سرپل عقلانيت سياسي را بايد بين نخبگان يک جامعه جستجو کرد . رشد اين نوع از رفتار سياسي بيش از آنکه يک فرايند باشد نوعي تصميم نخبگي است. مصمم بودن براي پل زدن بين منافع مختلف وجمع باوري در حل مشکلات کشورخطکش مدرجي به دست مي دهد که مي توان اندازه عقلاني شدن سياست در يک جامعه را سنجيد.
اصولگرايان حداقل در دهه 80 کوشيده اند اغلب رفتارهاي سياسي خود را در راستاي تشکيل يک ساختار حقوقي رقابت نهادينه شده در کشور سامان دهند ويا حداقل پيشقراول ساير جريانات سياسي کشور در اين مسير باشند. در رقابت سياسي نهادينه شده متکي بر اقتضائات بومي و فرهنگي جوامع، رقابت کنندگان با تاکيد بر قواعد بازي و اعتماد به نهادهاي حل منازعه وارد رقابتهاي سياسي مي شوند و مطمئن هستند که محصول اين رقابت گردش صحيح نخبگان و امکان تحرک اجتماعي است.
تفاهم ملي و توافق عمومي برهويت نظام سياسي، نقطه عزيمت پيشرفت در هر کشور است. يعني تا زماني که تضادهاي معرفتي درباره هويت سيستم هاي سياسي حل نشده باشد و مناقشات فلسفي در ديالوگهاي نخبگي حرف اول را بزند، اميد بستن به حيات پوياي يک نظام سياسي کار بيهوده اي است.
توافق فلسفي بر هويت انقلاب اسلامي با توسل به نظرات و ايده هاي امام بزرگوارمان و ديدگاه هاي نافذ و راهگشاي مقام معظم رهبري روند توسعه و پيشرفت کشور را تسريع مي کند وسطح اختلاف نظرات، حداکثر به نحوه سياستگذاري ها درباره کارآمدي نظام محدود مي گردد.
گذار از تعارضات هويتي و فلسفي به اختلاف نظر درباره سياست گذاري ها محصول افزايش کيفيت مردمسالاري در يک جامعه است. تا زماني که بر سر هويت نظامهاي سياسي يک اجماع نخبگي پديد نيايد نمي توان انتظار پيشرفت و بهبود شاخصهاي مادي و معنوي زندگي مردم را داشت.
تهيه و تدارک يک فضاي ستيزآلود و آنتاگونيستي در کشور چيزي جز سرخوردگي سياسي در سالهاي اخيردر پي نداشته و قسمت اعظمي از پايگاه اجتماعي سياسيون اعم از دو جناح را نيز تخريب کرده است.
فروپاشي جمهوري چهارم فرانسه و سرنگوني دموکراسي در آلمان عصر وايمار مولود يک نظام متنازع بين احزاب سوسياليست چپ و جريانات سياسي و فکري راست راديکال در اين دو کشور بود.
نوعا اعتقاد بر اين است تا زماني که يک تفاهم ملي و توافق جدي بين نخبگان سياسي کشور بر سر هويت نظام سياسي به وجود نيايد اذهان سياستمداران و برنامه ريزان به اداره بهتر جامعه معطوف نمي شود.
سياستگذاري يکي از محوري ترين فرايندهاي سياسي است که اختلاف نظردرباره نحوه آن يک جامعه مردمسالار را آبستن رقابتهاي سياسي سالم مي سازد. در اين دست جوامع قواعد تصميم گيري از سياليت و بي شکلي خارج شده و اضلاع رقابت سياسي بر يک شکل هندسي منظم توافق مي کنند.
نخبگان سياسي جامعه وظيفه دارند که در راستاي تحديد تعارضات فلسفي و جهت دهي آنها به سوي اختلافات مديريتي گفتمان سازي کنند.
در سه دهه گذشته به واسطه ميثاق ملي يعني قانون اساسي، رهنمودهاي رهبران معظم انقلاب اسلامي و تجارب مختلف اجرايي و سياستگذاري قواعد تصميم گيري نيز به کرات تصريح و تبيين شده است و کمتر سياستمداري مي تواند مدعي شود که اين قواعد براي وي غير قابل پيش بيني و مبهم است.
سرمايه هاي سياسي و اجتماعي ارزشمند انقلاب در دهه چهارم که دل در گرو نظام و اصولگرايي دارند اين قابليت را دارند گفتمان جامعه را به سمتي پيش ببرند که با عبورازتعارضات هويتي بازيگران سياسي به موضوعات حياتي تري نظير خدمت به مردم و پيشرفت کشور و بيداري اسلامي بينديشند.
قدس:تحریم مقامات ؛ ابزار فرسوده انتقام غرب
«تحریم مقامات ؛ ابزار فرسوده انتقام غرب»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد؛ وزیران خارجه 27 کشور اروپایی در نشست دیروز خود در لوکزامبورگ، 29 مقام ایرانی را به دلیل آنچه نقض حقوق بشر می نامند، تحریم کردند. بر اساس این تحریمها، اموال این افراد توقیف و از سفر آنها به کشورهای عضو اتحادیه اروپا جلوگیری می شود.
آنچه اکنون با عنوان تحریم افراد و انسداد اموال
آنها در ارتباط با نقض حقوق بشر مطرح می شود، موضوع جدیدی نیست، بلکه سوژه
ای قدیمی است که تاکنون بارها این داستان تکراری را رسانه ای کرده اند. پر
واضح است، جبهه استکبار در فرایند رویارویی با آرمانهای انقلاب اسلامی که
نظم مورد نظر آنها را دگرگون و منافعشان را دچار مخاطره نموده است، سکوت
نخواهند کرد، بلکه در هر زمانی با بهره گیری از ابزارهای گوناگون تلاش می
کنند هدفهای خصمانه خویش را پیگیری کنند.
سوءاستفاده از حقوق بشر،
ابزاری است که با هدف ایجاد جنجال رسانه ای در روابط بین الملل علیه جمهوری
اسلامی ایران، مطرح گردیده است. شهید رجایی در سال 60 در سازمان ملل حاضر
شد. از او پرسیدند: نمی ترسید شما را گروگان بگیرند؟ او پاسخ داد: «ما
سالهاست گروگان هستیم.» اگر اذعان شود که تحریمها و تنگناها در ابعاد
اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک آن همزاد انقلاب اسلامی بوده، سخنی به گزافه
بیان نگردیده است.
کشورهای اروپایی اکنون با پدیده بیداری ملتهایشان مواجه هستند. هر روز تظاهرات شهروندان اروپایی پر دامنه تر می شود و با وجود تمهیدهای سیاسی و اقتصادی دولتمردان، بر شتاب آن افزوده می شود. نکته حایز اهمیت نحوه مواجهه حاکمان به اصطلاح ملل متمدن با مطالبات شهروندی در کشورهای داعیه دار نظامهای دموکراتیک است. برخوردهای پلیس فرانسه با مردم معترض و یا خشونتهای نیروهای نظامی در خیابانهای انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی، نماد نقض حقوق بشر محسوب می گردد. کسانی که سالها بازیگران غیرهمسو و کشورهای خارج از منظومه ائتلافها و اتحادها را با ابزارهای نرم افزارانه نقض حقوق بشر متهم می نمودند، اکنون خود گرفتار این پارادوکس شده و نمی توانند در مقابل رفتارهای سرکوبگرانه نیروهای امنیتی شان پاسخگو باشند. در واقع، می توان استنباط نمود که این رفتار بلوک غرب، در راستای فرافکنی است.
از سوی دیگر، در شرایطی که بیداری اسلامی در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه رخ داده است و حاکمان وابسته و یا مهره های وابسته به نظام سلطه هر روز مردم بی دفاع را با گلوله های آتشین مورد حمله قرار می دهند، مدعیان دموکراسی با بی تفاوتی از کنار موضوع عبور کرده و با اتخاذ مواضع دو پهلو، به حمایت از دیکتاتورها مبادرت می ورزند. طبیعی است، سکوت آنها از منظر راهبردهای استراتژیک و قمریابی قابل توجیه است، زیرا سارکوزی قبل از سقوط «بن علی» در مورد جو خفقان تونس معتقد بود: «تونس اتمسفر آزادی است» این اظهارات سارکوزی نمی تواند امکانی برای موضعگیری برای ایشان و دستگاه دیپلماسی فرانسه فراهم کند. بدون شک، دیگر همپیمانان سیاسی فرانسه نیز گرفتار چنین ملاحظاتی هستند که فرصت اظهارنظر واقعی را از آنها در قبال تحولات دنیای اسلام سلب نموده است.
اکنون افکار عمومی جهان با این رفتار ضد و نقیض دولتمردان بلوک غرب، نمی توانند محملی برای توجیه اقدامهای آنها بیابند و بر اساس آنچه زورگویان عالم تا به امروز تعریف کرده اند متقاعد شوند.
یقیناً در شرایط فعلی که موج بیداری ملتها از مرزهای جهان اسلام خارج شده و پس از درنوردیدن قاره اروپا، آمریکا را نیز وارد چهارمین هفته درگیریها کرده است، فضای تحمیل دیدگاه ها را برای حاکمان که تاکنون به مدد ابزارهای رسانه ای انجام می دادند با مشکلات عدیده مواجه کرده است. به سخن دیگر، چالش قدرت بین حاکمان و مردم، نه تنها سیاستهای فریبکارانه دولتمردان غرب را افشا نموده است، بلکه بر جسارت ملتها افزوده و آنها را آماده پذیرش نقشهای جدید و متفاوت از گذشته می نماید. لذا تلاش کنونی کشورهای اروپایی نمی تواند همچون گذشته مورد توجه قرار گیرد.
بدون تردید، واقعیت بیداری اسلامی در شمال آفریقا و دیگر کشورهای درگیر خیزش ملتها، بیانگر الگوگیری از انقلاب اسلامی است. موضوع به نحوی شفاف است که رسانه ها و نخبگان غربی با وجود ناخوشایند بودن این دگرگونیها، ناگزیر از اعتراف شده اند. به نظر می رسد جامعه غربی فعلاً با محوریت اروپا، تلاش می کند انتقام بیداری اسلامی را از جمهوری اسلامی بگیرد. خیزش اسلامی موازنه قوا را در منطقه به نفع جمهوری اسلامی تغییر داد و موقعیت منطقه ای و جهانی ایران ارتقا یافت. در مقابل، کشورهای اردوگاه غرب و صهیونیستها با ازدست دادن حاکمان غربی، ناگزیرند از منافع سرشار مادی که سالها مشغول چپاول بودند، چشم بپوشند و نظاره گر به قدرت رسیدن سیاستهای مستقل از راهبردهای غرب باشند.
هدف از تحریم کشورها، تلاش برای وادار کردن دولت مورد نظر به تغییر رفتار است. بر کسی پوشیده نیست، جمهوری اسلامی تاکنون تحریمهای مختلفی را از سوی کشورها و سازمان ملل تجربه کرده است. هر اندازه دولتی از قدرت و توانایی کمتر برخوردار باشد و وابستگی اش به دولتهای دیگر بیشتر باشد، در مقابل حربه های اقتصادی، مالی، تجاری و تکنولوژیک آسیب پذیرتر است. اگر قرار بود انقلاب اسلامی در مقابل تحریمها کوتاه بیاید و از اصول خویش عقب نشینی کند، تاکنون این اتفاق افتاده بود، ولی بنا به اذعان دولتمردان غرب، ایران با وجود تنگناها، از همه محدودیتها عبور کرده است و آنها به ناکارآمدی تلاشهایشان اعتراف کرده اند. به نظر می رسد مجلس شورای اسلامی برای مقابله به مثل، همچون تحریم 26 تن از مقامهای آمریکایی، در ارتباط با اتباع کشورهای اروپایی نیز اقدام مشابه را در دستور کار قرار دهد تا بار دیگر اقتدار جمهوری اسلامی در عرصه های گوناگون به اثبات برسد.
حمايت:آزاد اندیشی و وظیفه مسوولان
«آزاد اندیشی و وظیفه مسوولان»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛اخیرا رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع منتخبین دانشگاهی از اهمال در اجرای کرسی های آزاد اندیشه درکشور انتقاد کردند وتصریح نمودند که: کرسی های آزاد اندیشی را حدود صد بار تاکید کرده ام راه بیندازید. این گلایه و انتقاد در پرتو انتقاد دیگر رهبر معظم انقلاب راجع به عدم پیگیری لازم مسوولان به تذکرات ایشان در مقوله مبارزه با مفاسد اقتصادی تحت الشعاع قرار گرفت و کمتر در فضای عمومی برجستگی پیدا کرد حال آنکه اهمیت آن بیش از مورد دیگر است .
لابد با تحولات مختلف جامعه وخبرهای متنوعی که هرروزه جلب توجه می کند و روال برخی عزیزان صاحب منصب، بزودی این تذکرات نیز از سوی آنان که باید شنونده اصلی این پیام ها باشند به فراموشی سپرده خواهد شد یا حداکثر مسوولان محترم گردهم خواهند آمد و بیانیه ای در استقبال از فرمایشات ایشان صادر خواهند نمود و اعلان خواهند داشت که آیین نامه های مربوطه را نوشته اند و ابلاغ کرده اند . کم و بیش مطلعین به موضوع می دانند که کسانی به نام مدیریت همین برنامه کرسیهای آزاد اندیشی، اشتغال پیدا کرده اند و بالاخره مشغول ارایه آمارها وگزارش هایی در این خصوص هستند فی المثل اینکه در سال گذشته در فلان دانشگاه یا فلان نهاد فعال در دانشگاه این تعداد جلسه آزاد اندیشی داشته ایم.
اگر اینگونه کارها حد مورد نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی بود وکفایت محسوب می شد نیازی به این پیش نمی آمد که رهبری در بیان علنی گلایه خود را به صریح ترین شکل ممکن ابراز دارند. بنابر این میتوان فهمید که آنچه مورد نظر ایشان بوده بسیار فراتر از مشغول شدن به جلساتی معمولی بنام کرسی های آزاد اندیشی و یا تدوین ضوابط وآیین نامه هایی با این نام و ایجاد اشتغال برای عده ای و هزینه کردن بیت المال در قالب بنرها و بیلبوردهای تبلیغاتی در این خصوص می باشد.
قبل ازتامل دراین خصوص جادارد ابتدا ازمظلومیت رهبرمعظم انقلاب اسلامی یاد بکنیم و خود را شایسته سرزنش بدانیم که این همه ادعای تبعیت و التزام به خط مشی های ایشان را داریم چرا باید دیدگاه های راهبردی رهبری بر زمین بماند؟ چرا در بستن فضا و قهر وغضب وخط کشی بین مردم وهر کس را که مثل ما نیست غیر محسوب کردن ،فقط منتظر بهانه هستیم تا مستندی را علم کنیم وفوری اقدام کنیم ولی در گشایش فضا وشنیدن نقدها وحق طلبی ها و جذب حداکثری سختمان می شود وخوشمان نمی آید؟ اگر مسوولان محترم و صاحبان قدرت در سطوح مختلف بهشان برنخورد و آرامش آنها را بهم نزند اجازه می خواهیم که آنها را نیز شایسته سرزنش بدانیم که چرا در حیطه های مختلف نظرات راهبردی رهبری که میتواند فضای جامعه را متحول کند ونشاط و شادابی را به ارمغان آورد وفرآیند پیشرفت کشور واجرای عدالت را سرعت بخشد، عملیاتی نشده و نمی شود؟
چرا باید کم کاری ها، سهل انگاری ها و بد کاری های برخی صاحبان قدرت به نحوی جلوه گر شود که مخاطبانی در داخل یا خارج از کشور اشکالات در عملکردهای آنان را به تئوری ولایت فقیه یامصداق آن نسبت دهند؟ چرا باید تا کم آوردیم و در معرض نقد و پرسش افکار عمومی قرار گرفتیم فوری خود را پشت ارزشها پنهان کنیم و فضا را به صورتی سامان دهیم که گویی ما هر چه می کنیم و نمی کنیم منطبق با دیدگاههای رهبری است؟ از این سرزنش و شرمندگی اولیه خطاب به خود و مسوولان محترم که بگذاریم چند نکته در این خصوص به فراخور دغدغه های ستون به سوی عدالت قابل طرح است که به شرح زیر تقدیم می شود. انشاءالله که مرضی خداوند سبحان واقع شود و برای بهبود امور مفید باشد.
در اندیشه اسلامی آزاد اندیشی و پویایی فکرو نظر آن چنان اهمیت دارد که تاکید شده حتی اصول اعتقادی دینی را باید با فکر و تامل پذیرفت و آنجا دیگر تقلید معنا ندارد. در آیات متعدد قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام نمونه های متعددی را می توان یافت که بر فکر واندیشه انسان تاکیدشده و ازاینکه تعقل نمی کنیم و تفکر نمی ورزیم، مورد سوال خداوند متعال قرار گرفته ایم. همین مبنای فکری بوده است که به زیبایی در سخن شاعر عارف بزرگ ایران زمین منعکس شده : ای بشر تو همه اندیشه ای ، مابقی پوست و استخوان و ریشه ای یا وقتی علی (ع)انسان را خطاب قرار می دهند:اَیّها الانسان! اَتزعم انِّک جرم صغیر وفیک النطوی العالم الا اکبر ( ای انسان تو گمان می بری همین جسم کوچک هستی حال آنکه در تو دنیای عظیمی نهفته است ) بخوبی ما را به عظمت اندیشه خداداد وظرفیت های آن برای کمال واقعی رهنمون می سازند.
از چنین بینش و نگاهی طبیعی است که انتظار می رود که انسان های صاحب فکر و آزاد اندیش و صادق و اخلاقی بیرون آید. همین رویکرد اعتقادی در اصول ومبانی نظام جمهوری اسلامی در اصل دوم قانون اساسی و تکالیف کلان حکومت در اصل سوم قانون اساسی و اصول متعدد دیگر انعکاس یافته، در زمان امام راحل (ره) با همه شرائط ویژه مملکت اعم از فعالیت های تروریستی برخی گروهک ها یا جنگ تحمیلی باز این مهم مورد پیگیری ایشان بود و پس از امام راحل (ره) نیز از سوی رهبر معظم انقلاب به صورت هدفمند و فراگیر مورد پیگیری و تاکید قرار گرفته است. رهبری ابتدا مکرر از اواخر دهه 70 شمسی جنبش نرم افزاری در کشور را مورد تاکید قرار دادند تا جنب و جوشی در در محیط های علمی و فکری صورت گیرد و سپس با بروز اولین شکوفه های این تحرک بومی و متکی بر خود باوری بود که رهبری نوآوری و خلاقیت و یافتن راه های میان بُر برای پیشرفت را مکرر مورد تاکید قرار دادند.
اوایل دهه هشتاد شمسی جمعی از فضلای حوزه علمیه از رهبرمعظم انقلاب خواستند که دیدگاه خود را در خصوص برخی پیشنهادات مربوط به آزاد اندیشی در کشور اعلام دارند که ایشان در پاسخ آن نامه نکات مهمی رابیان کردند که بعدها آن سند به عنوان منشورکرسی های آزاد اندیشی نیز نامیده شد.رهبری در آن پا سخ تصریح کردند:"آری نباید ازآزادی ترسید و از مناظره گریخت ونقد و انتقاد را به کالای قاچاق و تشریفاتی تبدیل کرد" همچنین تاکید کردند :"باید این راه را [راه آزادی اندیشی] که راه شکوفایی و خلاقیت است به هر قیمتی پیمود.
این انقلاب باید بماند و برنامه تاریخی و جهانی خویش را به بار نشاند" در همین پاسخ، رهبر انقلاب تصریح کردند که "نخبگان،نقطه تعادل میان هرج و مرج و دیکتاتوری را شناسایی و تثبت کنند". همچنین تاکید کردند که باید مسله جنبش " پاسخ به سوالات، "مناظرات علمی " و نظریه پردازی روشمند " در تمامی قلمرو های علمی حوزه و دانشگاه را نهادینه و تشویق نمود.
متعاقب آن پاسخ ماندگار، از سوی شورای انقلاب فرهنگی اقداماتی در این خصوص انجام شد ودبیرخانه ای برای کرسی های نظریه پردازی شکل گرفت و جلساتی در موضوعات مختلف تا به حال برگزار شده و حمایت های مالی از ارایه کنندگان نظریات انجام پذیرفته، هم چنین برابر پیش بینی ابتدای همین نوشتار ،همین دیروز معاون فرهنگی اجتماعی وزیر علوم گزارش داد که تا سال آینده آیین نامه جدید کرسی های آزاد اندیشی به همه دانشگاهها ابلاغ می شود.
وی افزود که تا به حال حدود هزار کرسی آزاد اندیشی در دانشگاهها با حمایت مالی این معاونت بر گزار شده که موضوع 70درصد از کرسی های برگزار شده مباحث علمی چون جنبش نرم افزاری ، نهضت تولیدعلم ،بومی سازی و علوم انسانی بوده و30درصد مابقی در حوزه مسایل سیاسی و روز بوده است . وی هم چنین اعلام کرده که قرار است به زودی دست اندرکاران کرسیهای آزاداندیشی از مناطق مختلف کشور آموزش ببینند ودر 27 مهرماه میخواهند نشست مشترک معاونان فرهنگی دانشگاهها و مسوولان دیگر ذیربط را برگزار کنند. شبیه به همین گزارش را می توان ازمسوولان دانشگاه آزاد اسلامی ، مسوولان نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها و مسوولان شورای مدیریت حوزه علمیه قم نیز شنید.
تامل در اینکه علیرغم این گزارشات چرا مردم در کلیت فضای عمومی جامعه یا نخبگان علمی در رشته های مختلف احساس اجرای دیدگاه رهبری راندارند،بسیارحائز اهمیت است. سخن در این خصوص بسیار است ولی به اجمال باید تاکید نمود که اگر صادقانه می خواهیم آزاد اندیشی را در جامعه توسعه دهیم اولا همانگونه که در دیدگاه رهبر معظم انقلاب مکرر آمده است ابتدا باید بپذیریم که امروزه و یا در آینده سوالات مختلفی در حیطه های متنوع امور جامعه یا حوزه های متنوع اندیشه ای برای مردم در سطح ملی یا آحاد بشر در سطح جهانی مطرح می شود.
این پرسش ها را نباید نادیده گرفت یا در صدد لگدمال کردن یا حذف صورت مساله برآمد بلکه پرسشها را باید شناسائی کرد وعالمانه وصادقانه به آنها پاسخ داد. امروزه انبوهی پرسش فقط در مورد عملکرد های مسوولان بخش های مختلف از قوه قضاییه گرفته تا مقننه و مجریه و نهادهای دیگردر سطح جامعه ومیان نخبگان مطرح است.
انصافا چند درصد از مسوولان اهمیت به این پرسش ها می دهند و در صدد هستند که پاسخ این پرسش ها را صادقانه بدهند ونشاط و شادابی را با پاسخگویی خود در جامعه عمق ببخشند. ثانیا برای تقویت مناظرات علمی در جامعه مخصوصا در محیط های علمی یا در سطح رسانه ها چقدر آمادگی وجود دارد که بدون انگ و برچسب زدن به دیدگاههای مختلف و بدون اینکه گوینده نظر نگران عواقب متنوع حتی حقوقی و قضایی ومسایلی ازاین قبیل باشد، امکان طرح نظر وجود داشته باشد.
انصافا باید بپذیریم که علیرغم همه دستاوردها که به برکت انقلاب اسلامی حاصل آمده هنوز بستر های روانی ،اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و حقوقی لازم برای این مهم را آماده نکرده ایم و همین امر باعث می شود که مناظره های بیشتر تشریفاتی یا کنترل شده و یا محدود به برخی افراد خاص انجام شود که ثمره ای در سطح کلان ندارد وحتی بعضا مورد تمسخر نیز قرار می گیرد. بر این اساس لازم است در وهله نخست به فکر بسترسازی های لازم باشیم . یکی از بستر سازی ها که حتی برای گویندگان سخن ضروری است، گسترش شرح صدر ،دوری از سوء ظن و اتهام زنی ، دوری از به تمسخر گرفتن دیدگاههای دیگر ، حفظ مبانی ارزشی و اعتقادی می باشد.
بعلاوه قطعا نهادهای انتظامی ، امنیتی ، قضایی و سیاسی در این مقوله باید درک جامعی داشته باشند و از تنگ نظری و تفاسیر مضیّق بپرهیزند چرا که تا زیر ساخت های لازم شکل نگیرد، جنبش ملی پویایی فکری و نظری شکل نمی گیرد و هم چنان دیدگاه راهبردی رهبر معظم انقلاب بر زمین می ماند . ثالثا در حیطه تقویت نظریه پردازی های روشمند که به اهل فکر و فضلا و اندیشمندان مربوط می شود باید به اهل علم واندیشه در حوزه ودانشگاه احترام گذاشت و بستری را آماده کرد که فضلا و اندیشمندان از طرح نظریه های خود اجتناب نکنند و به خود سانسوری و تقیّه مبادرت نورزند .
گاه دیده می شود یک عالم برجسته دینی پس از سالها فحص و مطالعه به یک دیدگاه جدیدفقهی یا حوزه های دیگر اندیشه اسلامی می رسد،ایشان تا نظرخود را مطرح می کند برخی افراد انواع توهین ها را به او روا می دارند بجای اینکه اگر دیدگاه مخالفی دارند عالمانه ومحترمانه مطرح وبدین طریق حوزه اندیشه را بارور سازند وگفتمان فکری روشمند و غیر احساسی را شکل دهند . با این وضعیت عجیب نیست اگر یک فردی از فضلای میانی حوزه یا یک طلبه جوان نیز از خیر نواندیشی و طرح دیدگاه خود که البته با روشمندی علمی بدان رسیده، اجتناب کند.
این آسیب در محیط های دانشگاهی به طریق اولی امکان تحقق دارد چرا که برخی از فضلا و اندیشمندان رشته های مختلف علمی نگران می شوند که مبادا دیانت آنها و یا التزام آنها به انقلاب نیز زیر سوال رود، پس از خیر طرح دیدگاه جدید می گذرند وجالب است که در چنین محیطی بازار ترجمه و تقلید اندیشه های وارداتی توسعه می باید . در چنین فضایی عده ای محدود حاضر می شوند دیدگاه عالمانه خود را در چارچوب ساختاری اداری شکل گرفته از سوی مراجع مسئول ارایه کنند.
در همین بخش لازم است توجه کنیم که هر چه ساختارهای طرح نظریات جدید بسط بیشتری یابد و مخصوصا به شکل مستقل و خارج از سلسه مراتب مدیریتی اداری رسمی انجام شود، جذابیت بیشتری برای اهل فکر دارد. اگر قدری توجه کنیم مواردی را هم اینک نیز می توانیم در کشور شناسایی کنیم که هر هفته یا هر ماه در برخی نهادهای مستقل تلاش می کنند که اهل فکر را برای اندیشه ورزی و طرح دیدگاههای نو به جلساتی با حضور دیگر اساتید و ناقدان فراخوانند.
در جامعه حقوقی نمونه چنین جلساتی را دوشنبه آخر هر ماه در کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران می توان دید که در همین جلسه اخیر شهریور ماه اتفاقا نظریه تفسیری جدید کمیته حقوق بشر سازمان ملل در حیطه آزادی نظر و بیان را اساتید حقوق مورد نقد و ارزیابی قرار دادند و آن گونه که در خبرگزاری دانشجویان اعلام گردید، نوید داده شد که بزودی جلسه ای نیز در قم به صورت مشترک با فضلای حوزوی برای نقد نظریه جدید سازمان ملل از دیدگاه اسلامی برگزار خواهند کرد. در قم برخی موسسات مستقل هستند که هر هفته جلسات طرح فکر واندیشه برگزاری می کنند و جالب است که تعداد قابل توجهی از فضلا نیز در آن حضور می یابند چنانچه شنبه شب همین هفته در یکی از این موسسات، یکی از فضلای حوزه موضوع «روش شناسی اجتهاد در قم و نجف» را ارایه کرد و شنبه شب آتی فرد دیگری با دیدگاه مخالف نظر خود را عرضه می کند.
این محافل هر چه توسعه یابند و عالمان و اندیشمندان را جذب کنند قطعا برای تولید فکر و نظریه های روشمند مفید و موثر هستند و بسترهای مورد نظر رهبر معظم انقلاب در یافتن نقطه تعادل و ادب آزاداندیشی و نقطه میان هرج و برج و دیکتاتوری را فراهم خواهند آورد . بدیهی است مسوولان نهادهای مختلف نیز باید از توسعه محافل مستقل عالمانه در کشور استقبال و به طرق متنوع از آنها حمایت کنند یا خودشان با فروتنی واحترام در چنین محافلی که به حوزه تخصصی کاری آنها مربوط می شود ،حاضر شوند و پاسخگوی نخبگان باشند و بر تقویت اندیشه ورزی بیفزایند و از مشورت متخصصین ذیربط به حوزه مسئولیت خود به بهر میزان که ممکن است، بهره مند شوند.
سخن آخر:
همانطور که رهبر معظم انقلاب سالها قبل
تصریح کرده اند که این انقلاب باید بماند و پیام جهانی خود را بدرستی به
جهانیان ابلاغ نماید، قطعا راه ماندن عمیق و ماندن بر دلها و جان ها این
است که فکر و اندیشه مخاطبان را بخود جذب کند . فکر و اندیشه را با دستور و
داغ و درفش و سمینارهای ظاهری وبی محتوا و ارایه آمارهای متنوع و سفارش
بیلبوردهای هزینه بر نمی توان جذب کرد . مهربانی و محبت و شرح صدر و احترام
به اهل فکر و پاسخ دهی به پرسش های مختلف وتولید فکر عالمانه وعمیق لازم
دارد. رهبر معظم انقلاب چندی قبل در یکی از دیدارهای خود تاکید کردند که
حتی اگر نقدی های نخبگان تند و تیز است آنها را به ضدیت با نظام متهم
نکنید، بلکه پاسخگو باشید و از نظرات بجا و عالمانه استفاده کنید .
از این رساتر چگونه می شود اعلام دیدگاه کرد و از این رساتر چگونه می شود گلایه کرد که موضوعی را صد بار گفته اند و هنوز بر زمین مانده است. از یاد نبریم رهبر معظم انقلاب یک وقتی در دیدار اعضای شورای انقلاب فرهنگی بیانی بدین مضمون داشتند که در پیشگاه الهی وقتی با این سئوال مواجه شوند که چرا امور فرهنگی جامعه سامان مناسب نیافته پاسخ خواهند داد من همه دقت ها و بررسی ها را در انتخاب افراد مناسب در انتصابات خود انجام دادم ولی آنها به وظیفه خود بدرستی عمل نکردند . پناه می بریم بخدا از این همه صراحت و شفافیت و صداقت رهبری از یکسو و بی خیالی و مشغول بودن ما مخاطبان کلام ایشان از سوی دیگر.
بیایید تا هریک از ما هنوز فرصت داریم برای تحقق این ارزشها و آرمان های انقلاب اسلامی بکوشیم و هریک سهم خود را به درستی ایفاء کنیم .به نیابت از مسوولان محترم قوای مختلف و نهادهای متنوع بهره مند از بیت المال خطاب به رهبر معظم انقلاب نیز باید بگوییم: رهبرا کوتاهی کردیم .شرمنده کم کاری ها و یا عملکرد های نامناسب خودو یا بی حوصلگی ها و یا شرح صدر نداشتن ها و یا مشغول امور حاشیه ای شدن ها هستیم و از خداوند توفیق می خواهیم که عاملان خوبی برای نهادینه سازی راهبردهای کلان ابلاغی شما در جهت سربلندی و پیشرفت همه جانبه کشور و انقلاب باشیم.
آفرينش:حزب زدگي در جامعه
«حزب زدگي در جامعه»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در ان ميخوانيد؛مشارکت و حضور فعالانه جامعه در امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي، از اهميت فراواني براي کشور برخوردار است. لازمه حضور و مشارکت سياسي فعال و تاثير گذار مردم، وجود احزاب منسجم و مستقل مي باشد تا بوسيله تمرکزگرايي که احزاب در بين مردم ايجاد مي کنند هر قشر و گروهي بسته به اهداف و خواسته هاي خود از فعاليت هاي سياسي و اجتماعي ، در محيطي نظام مند و مشخص فعاليت کنند و از پراکندگي و بي تفاوتي نيروهاي اجتماعي جلوگيري شود.
آموزش سياسي به مردم نمي تواند به طور کلان و
آن هم از جانب حاکمان بر جامعه صورت گيرد. مسلما با اين روش تنها اهداف و
افکار حزب حاکم به عنوان خوراک فکري براي جامعه تجويز مي شود در اين حالت
تکثر گرايي و استفاده از ديدگاه ها و تفکرات متفاوت و مفيد از بين خواهند
رفت و مسلما طي طريق با مرکبي که پيوسته از يک مسير عبور مي کند، فرصت
استفاده از ديگر مسيرهاي مفيد را از ما مي گيرد. ثانيا احزاب به عنوان اصلي
ترين محرک نيروهاي اجتماعي براي حضور و مشارکت هاي سياسي ، اقتصادي و
اجتماعي تلقي مي شوند .گردهم آوردن افراد جامعه که از تفکرات و اهداف مشترک
برخوردارند سبب مي شود تا آنها هدف خود را در بالاترين حد تصور دنبال کنند
و آنچه را که در تفکرات فردي خود دنبال مي کرد را در قالب حزب و با جمعيت
کثيري از همفکران خود دنبال کند و اين بزرگترين انگيزه براي نيروهاي
اجتماعي تلقي مي شود.
همچنين احزاب به عنوان يک سپر و محافظ براي حکومت ها و جوامع به حساب مي آيند. به طوري که احزاب با داشتن سازو کار منسجم وکارشناسي مسيرها و روشهاي رسيدن به اهداف را بر اساس عقلانيت و خط قرمزهاي مشروع حاکميت تعريف مي کنند. در صورتي که احزاب در جوامع حضوري فعال نداشته باشد، افراد به دليل اينکه آموزشي در مورد بيان کردن درخواست ها و نحوه رسيدن به اهداف خود را نديده اند، امکان دارد به روش هاي راديکالي و غير عقلاني متوسل شوند . بروز چنين حوادثي براي حکومت و جامعه بسيار زيان بار خواهد بود. جنبه ديگر و نقش محافظ بودن احزاب آنجا مشخص مي شود که نظام حاکم مي تواند با تکيه بر نوع فعاليت احزاب و اهداف آنها از خواسته ها و اميال جامعه و نيروهاي اجتماعي آگاه شود و با فراهم کردن اين خواسته ها مشروعيت مردمي خود را افزايش دهد.
حاکمان نمي توانند از خواسته هاي تک تک افراد جامعه با خبر شوند و در اين بين بسياري ازافراد و اقشار به حق و حقوق خود نمي رسند و سرخورده مي شوند. عدم تحقق خواسته هاي مردمي مي تواند در قالب شورش و تظاهرات ضد حکومتي بروز پيدا کند که اين باعث تزلزل در مشروعيت نظام حاکم مي گردد. در کشور ما متاسفانه به دليل برخوردهاي سياسي با فعاليت احزاب آنطور که بايسته و شايسته بوده احزاب تشکيل و تقويت نشده اند و بايد قبول کرد قشر کثيري از مردم کشورمان از محسنات فعاليت هاي حزبي محروم مانده اند و يا اصلا اطلاعي از اين مقوله اجتماعي ندارند.
نمي توان انتظار داشت که دولت خدمتگزار به تنهايي بخواهد تمام خواسته ها و مشکلات مردم را حل کند. لذا ناخواسته و به دليل وسعت کار بسياري از افراد در جامعه به حق و حقوق خود نمي رسند و مورد کم لطفي قرار مي گيرند. تجربه کشورهاي توسعه يافته نشان داده که احزاب در توسعه جامعه مدني نقش بسزايي دارند و همچنين موجب افزايش شعور سياسي واجتماعي بين نيروهاي جامعه مي گردد. نفي اهميت احزاب و به حاشيه راندن آنها در دراز مدت ضربات سنگيني هم بر اقشار جامعه و هم حکومت وارد مي کند و هيچ کدام از وضعيت "حزب زدگي در جامعه " سودي نخواهند برد.
مردم سالاري:آش تزاري در تهران
«آش تزاري در تهران»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در ان ميخوانيد؛ايراني ها با طعم غذاي روس ها غريبه نيستند. در طول تاريخ همواره آشي که تزارها براي مردم ايران پختند، دهان منافع ملي ايران را تلخ کرده است. تزارها هميشه چشم طمع به وجب، وجب خاک ايران دوخته اند. در زمان حکومت بي اقتدار و فاسد قاجاريه خاک شمالي ايران را غصب کردند و به پيش رفتند. اين روسها بودند که در سرکوب مشروطه خواهان به پيش مي رفتند. ذهن ايراني ها به خوبي به ياد دارد که زمان محمد شاه قاجار ژنرال لياخوف روس، بهارستان تهران را به توپ بست.
روسيه تلاش کرد از ميرزا کوچک خان به عنوان برگ بازي در شمال ايران بهره برداري کند اما در نهايت به دليل وطن پرستي ميرزا و هم پيماني با انگليس و دولت وقت تهران اقدام به سرکوب نهضت جنگل کردند و آذر سال 1300 دست هايشان به خون سردار جنگل آلوده شد. در دهه 1320 حزب توده جهش خود را آغاز کرد و سال 1324 هزاران نفر از مخالفين حزب توده به جوخه اعدام سپرده شدند يا گلوله ترور بر سينه آنها نشست. موضع روسيه در قبال پرونده ملي شدن صنعت نفت و کودتاي آمريکايي 28 مرداد در ميان برگ هاي تاريخ ايران گويي گم شده است.
چرا روسيه هرگز سندي درباره کودتاي 28 مرداد سال 1332 منتشر نکرد؟ روسيه با کرنش در مقابل تهديدات بريتانيا و آمريکا نيروهاي حزب توده را به عنوان نيروهاي پنهان دشمن به کار گماشت. روسيه در زمان مجلس چهاردهم ملي که مصدق طرح ممنوعيت مذاکره نخست وزيران درباره مبارزه نفت را به تصويب رساند، راديو مسکو و رسانه هاي همسو با حزب توده مطالب تندي را عليه مصدق منتشر کردند.
براساس قراردادي که بين ايران و روسيه امضا شده بود 20 ميليون دلا ر به ايران بدهکار بودند که در روزهاي بي پولي حکومت مصدق آنها از بازپرداخت بدهي خود سرباز زدند تا آن که بدهي خود را به دولت کودتا بازپرداختند. روس ها به اين اقدامات هم بسنده نکردند و از خريد نفت ايران علي رغم آن که 50 درصد زيرقيمت بود خودداري کردند و دست در دست انگليس ها، نگذاشتند کسي از ايران نفت بخرد و اطراف ايران را از خريداران نفت خالي کردند. موضوع جايي علني شد که ژاپن قصد خريد نفت ايران را داشت اما روسيه به همراه انگليس توکيو را تحت فشار قرار دادند تا نفت ايراني بي مشتري بماند.
سرانجام دادگاه لا هه راي تاريخي خود را صادر کرد; آري از 14 قاضي، 9 تن به سود ايران راي دادند وعجيب آن که قاضي انگليسي هم (لرد آزنوله مک نير) در مقابل ايران پرچم سفيد را بالا برد اما چگونه است که ماکالونسکي قاضي روسيه از حضور در دادگاه به دليل بيماري امتناع مي ورزد؟ سرانجام کودتاي منحوس 28 مرداد به وقوع مي پيوندد و حکومت شوروي تنها نظاره گر تحولا ت ايران بود در ظاهر اما در عمق ماجرا کرملين در جريان چندوچون کودتا قرار داشت. نيروهاي حزب توده هيچ عکس العمل نشان ندادند، تا شمال ايران بازهم سهم استعمار روسيه آن را از ايران باشد. در طول سال هاي حکومت محمدرضا پهلوي رابطه ايران با روسيه و حزب توده اگر چه داراي افت و خيزهايي بود اما آنها به يک رابطه مسالمت آميز پايبند بودند. تا آن که انقلا ب ايران در سال 57 با شعار «نه غربي، نه شرقي، جمهوري اسلا مي» به وقوع پيوست. در سال هاي جنگ تحميلي حکومت شوروي از صدام حسين حمايت تسليحاتي مي کرد تا ايران يک تنه 8 سال جنگ را مقاومت کند.
پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اگرچه برهه اي کوتاه به دليل از هم پاشيدگي استعمار روسيه، آنها به ايران بي توجهي کردند اما با احياي امپراتوري کرملين وقدرت يافتن تزارهاي نوظهور باز هم توجه روسيه به ايران پررنگ شد و دو تزار شروع به آشپزي براي ايران کردند. آنها سود کلا ني را در پروژه نيروگاه اتمي بوشهر با عناوين مختلف کسب کردند و با تاخيرهاي تعمدي سعي در کسب منافع بيشتر در ايران داشتند. در سال 2005 ايران و روسيه قراردادي را امضا کردند که روسيه را ملزم مي کرد در سال 2007 سامانه موشکي اس-300 تحويل ايران دهد. اهمال و کوتاهي در پيگيري دريافت اين پدافند همزمان شد با انجام يک معامله بزرگ ميان مدودف و باراک اوباما تحت عنوان پيمان استارت.
روس ها همانند روايت تاريخ در گذشته، آرام آرام از تهران دور شدند تا دست واشنگتن را در ماه عسل آمريکا- روسيه در دستان خود ببينند. آش تلخي که روس ها در طول چند سال گذشته پختند دوباره طعم خود را به رخ سياستمداران تهران مي کشاند تا هشدارهاي منتقدين روسيه رنگ واقعيت و تلخ خود را نشان دهد. نکته جالب اينجاست که هنوز برخي، از روابط خاص صحبت مي کنند و از روابط پشت پرده سخن به ميان مي آورند در حالي که روسيه در طول چند سال گذشته حتي يک بار هم منافع ملي ايران را به عنوان يک متحد يا دوست در نظر نگرفته است و اگر جايي هم از غرب انتقاد کردند نقطه اي بوده که منافع خود را در خطر مي ديده اند.
در دفاع از عملکرد دستگاه ديپلماسي خبر شکايت ايران از روسيه مطرح شده است که با واکنش لا وروف مواجه شده است; کرملين حالا مي گويد تهران مستند قانوني براي شکايت ندارد! قابل پيش بيني است که روسيه براي نشان دادن خشم خود پرونده اي ديگر را پيش کشد و گرماي دست کاخ سفيد را بيشتر حس کند. غذاي کرملين در طول ساليان سال اگر چه براي منفعت طلبي روسيه بسيار شيرين و دلچسب بوده است اما در آن، خون مردان و زنان آزاده اي است که براي حراست از خاک ايران اسلا مي ايستادگي کردند اما متاسفانه اين مطلب هنوز هم براي ديپلمات هاي ايراني قابل هضم نيست.
البته منظور از اين کلا م اخراج رفيق الکساندر
سادونيکوف از تهران نيست اما بايد با اقتدار مقابل هر حکومت اجنبي که
به طور طبيعي منافع ملي خود را پيگيري مي کند; برخورد کرد تا پرونده
هايي نظير اس 300 روس اين گونه مورد انتقاد قرار نگيرد. پرونده رژيم
حقوقي درياي خزر ظرف چند سال گذشته مفتوح شده است; اگرچه هنوز برگ هاي
نخستين و بزرگترين درياچه دنيا رقم مي خورد اما لحظه اي غفلت و کوتاهي
پشيماني عميق تر از اس- 300 براي ايرانيان رقم خواهد زد.
تهران امروز:اراده پولادين در برخورد با اختلاسكنندگان
«اراده پولادين در برخورد با اختلاسكنندگان»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛اراده نظام جمهوري اسلامي ايران و به ويژه قوه قضائيه در رسيدگي به پرونده معروف به اختلاس 3 هزار ميليارد توماني و بازپرسي از دهها نفر و صدور قرار بازداشت موقت براي شمار بسياري از كساني كه در اين پرونده نامي از آنها ذكر شده است، نشان از عزم جزم برخورد جدي با آمران، مباشران، معاونان و دستاندركاران اين اختلاس بزرگ دارد.
جديت دادستان كل كشور كه به عنوان ناظر ويژه اين پرونده منصوب شده است و نشستهايي كه وي در آن با شرح جزئيات به اطلاعرساني و خبررساني ميپردازد نيز از آن نشان دارد كه قوه قضائيه تحت تاثير هيچگونه فشاري قرار نميگيرد و مصممانه درصدد است تا قطعات اين پازل پيچيده را كنار هم بگذارد و تصوير دقيقي از چگونگي اين ماجرا به افكار عمومي ارائه دهد.
سرعت رسيدگي به اين پرونده بسيار سنگين نيز درخور توجه است، با توجه به اينكه مجموعه دستاندركاران قضايي بايد به هزاران برگ پرونده و نيز اسناد موجود در آن شكل ببخشند و از داخل آن ادله محكمهپسند براي مجرمان و متخلفان احتمالي بيرون آورند نيز بسيار حائز اهميت است.
در شرايط عادي شايد رسيدگي به اين پرونده ماهها و شايد سالها وقت ميبرد و كساني كه با روند دادرسيهاي قوه قضائيه آشنا هستند به خوبي ميدانند كه پروندههاي اينچنيني تا چه ميزان وقتگير است و از زمان تشكيل پرونده تا صدور حكم نهايي ممكن است مدتها وقت لازم داشته باشد اما قرائن و شواهد موجود نشان از آن دارد كه قوه قضائيه درصدد است زمان رسيدگي به پرونده را با افزودن نيروهاي متخصص و كارشناسان كارآمد، كوتاه كند تا قاضي بتواند در موقع مقتضي، راي خود را صادر كند.
اگرچه از هم اكنون بسياري از كساني كه چرب و شيرين دنيا آنها را فريب داده و از نمد اختلاس 3 هزار ميلياردي كلاهي براي خود دوخته بودند، به شدت درصددند تا با تخريب رسانهاي و به بهانههاي واهي مسئوليت خطير دستگاه قضا را زير سوال ببرند.
متاسفانه از هماكنون روشن است كه در چنين اختلاس بزرگي برخي از افراد كه در مصادر مختلف بر مسند مسئوليت و مديريت نشسته بودند، آلوده اين ماجرا شده بودند. بي ترديد قوه قضائيه بدون وابستگي سياسي افراد، دستهاي آلوده را شناسايي و به پاي ميز محاكمه خواهد نشاند، همانگونه كه مقام معظم رهبري فرمودند دستهاي ناپاك بايد قطع شوند و اين نيست جز اينكه قوه قضائيه وظيفه كوتاه كردن دستهاي آلوده و نامحرم را از بيتالمال برعهده دارد و انصافا وظيفه سنگيني است.
برخي با تهديد به افشاگريهاي دروغين ميكوشند دستگاه قضا را از اين وظيفه بزرگ منصرف سازند، غافل از آنكه دستگاه قضا همچون دو قوه ديگر تابع محض
ولي امر مسلمين است و خواه ناخواه بايد در برابر ايشان و افكار عمومي پاسخگو باشد. خداي ناخواسته هرگونه تعلل و سستي در رسيدگي به اين پرونده بزرگ، شائبههايي را دامن خواهد زد كه زيبنده دستگاه قضا نبوده و نيست.
اميد ميرود با همين سرعت و تواني كه دستاندركاران و مسئولان قضايي پرونده اختلاس سه هزار ميليارد توماني را پيگيري ميكنند با همين سرعت و توان آن را به فرجام نيز برسانند تا ملت و افكار عمومي آسايش و آرامش از دست رفته را بازيابند.
ابتكار: خرسها و آدمها
«خرسها و آدمها»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن ميخوانيد؛
حدود
چهار سال از وقوع يک حادثه شوم و ناگوار در دامنههاي جنوبي کوه دنا گذشته
است. حادثهاي که در آن اسعد تقيزاده، محيطبان ياسوجي، در هنگام اجراي
مأموريت قانوني و با استفاده از اسلحه سازماني خود، مرتکب قتل ناخواسته
فردي که گفته ميشود شکارچي غيرقانوني بود گرديد.
قتلي که پس از کشوقوسهاي چندساله، اکنون اسعد را به يک قدمي چوبه دار کشانده و نظام حقوقي و قضايي کشور را بار ديگر در برابر آزمون سخت خلاءهاي بيشمار قانوني قرار داده است. در روزهاي گذشته خبر رسيد که ديوان عالي کشور بر حکم دادگاه اوليه و تجديدنظر صحه گذاشته و قرار است بهزودي در برابر خون ريختهشده مرد شکارچي، جان اين محيطبان گرفته شود.
محيطبان جوان آن روز خيال ميکرد مطابق اختياري که قانون به او داده است، از محيطزيست و حياتوحش کشور و دنيايش محافظت ميکند. او تصور ميکرد حتي درصورتيکه در حين انجام اين وظيفه، حادثهاي ناخواسته رخ دهد، همين قانون از او محافظت خواهد کرد. اما چنين نشد و تير اسعد به خطا رفت و بهجاي فراريدادن مرد شکارچي، هر دويشان را زمينگير کرد. يکي، روز بعد به خاک سپرده شد و ديگري راهي زنداني واقع در پاييندست همان دامنههاي سرسبز شد. اسعد سهچهار سال به انتظار نشست تا شايد اتفاقي بيفتد. اتفاق افتاد؛ اما تلختر از آنکه اسعد خيال ميکرد.
قاضي اجراي احکام اکنون خود را براي مراسم قصاص قاتلي که زماني محيطباني شريف ناميده ميشد آماده ميکند و کاري هم از دست کسي ساخته نيست. قانون بهدست محيطبان اسلحه سازماني و فشنگهاي واقعي و نه مشقي داده بود. قانون به او گفته بود که اگر در چنين مبارزهاي کشته شود، شهيد محسوب ميشود و حکومت مانند سربازان کشتهشده در جنگ، از خانواده او حمايت خواهد کرد.
اما همين قانون به او نگفته بود که اجازه شليک دارد يا نه و اگر تيرش به جاي رد شدن از بيخ گوش شکارچي، بر تن او اصابت کرد، حکم چيست. قانون سکوت کرده بود و محيطبان خبر نداشت و در دفاع از حريم حياتوحش کشورش سکوت نکرد و اکنون بايد تاوان بدهد.
حدود يک قرن از شکل گيري محيطباني و جنگلباني در کشور ميگذرد. آمارها ميگويند که در اين سالها همواره جنگ نابرابر بين شکارچيان و محيطبانان ادامه داشته است و هميشه پيروز ميدان شکارچيان بودهاند، بهگونهاي که شمار کشتهشدگان شکارچيان در سالهاي گذشته به تعداد انگشتان دست هم نميرسد؛ اما تعداد محيطبانان کشتهشده تاکنون به 110نفر رسيده و با گذشت سالها هنوز قاتل يا قاتلان دهها محيطبان کشتهشده در حين انجام مأموريت، حتي شناسايي هم نشدهاند.
اين روزها و به دنبال انتشار خبر تأييد حکم قصاص مرد محيطبان، صاحبنظران و کارشناسان و دلسوزان مسائل محيطزيست، يکصدا و هماهنگ از تناقضهاي قانوني موجود در حمايت از اين دسته افراد و اينگونه وظايف ميگويند و در ضرورت تجديدنظر در انجام چنين حکمي ملتمسانه هشدار ميدهند.
به اعتقاد کارشناسان محيط زيست، تناقضهاي حقوقي موجود در اين جنگ نابرابر هم بيشمار است و قانون آنگونهکه بايد از مجري قانون حمايت نخواهد کرد. آنگونه که کارشناسان محيطزيست ميگويند خلاء هاي قانوني زياد است. محيطبان و جنگلبان يا اجازه حمل اسلحه دارد يا ندارد. اگر اجازه داشته باشد، يا اجازه شليک دارد يا ندارد. اگر اجازه شليک داشته باشد، بالاخره قانون از او حمايت ميکند يا نميکند؟ اکنون که اتفاق نادري افتاده و کسي از اسلحهاش استفاده کرده، تازه معلوم شده است که قانون از او حمايت نميکند. بيراه نيست اگر بهطعنه گفته شود که نتيجه چنين تناقضي اين است که اگر بهجاي اسلحه، چوب و چماق بهدست اين جماعت بيپشتوانه داده شود يا آنان را با دستاني خالي به جنگ شکارچيان و دفاع از محيطزيست بفرستيم، به حال آنها فرقي نميکند؛ چراکه براساس روح حاکم بر قوانين، هيچ ضمانتي وجود ندارد و اين فرد چه بکشد، چه کشته شود، چه زخمي کند، چه زخمي شود، درهرحال مقصر است.
ناگفته نماند که اوضاع در حفاظت از ساير منابع ملي کشور نيز دستکمي از جنگلباني و محيطباني ندارد. يگانهاي حفاظت از آثار باستاني و ميراثفرهنگي، محافظان غير کادر اماکن اقتصادي و بانکها و... نيز وضعيت مشابهي دارند و آنان هم از نبود قوانيني در رنجاند که از آنها در مقابل حوادث احتمالي حين انجام وظيفه قانوني حمايت کند. اما آنچه در همه سالهاي اخير بيشتر از هر فعاليت اينچنينياي قرباني داده است، محيطبانان و مدافعان عرصه محيطزيست بودهاند.
بياييم فرض کنيم رئيس سازمان محيطزيست و مسئولان امر و بزرگان محيط زيست کشور، باوجود وعدههاي چندساله نتوانند رضايت خانواده قرباني حادثه شوم دنا را کسب کنند و خدايي ناکرده اسعد تقيزاده، محيطباني که در حال مأموريت اداري و قانوني مرتکب قتل شد، بالاي دار برود، اگر چنين شود، از همين فردا ديگر کدام محيطباني دل و دماغ صيانت از منابع طبيعي و محيطزيست کشور را خواهد داشت و مقاومت خواهد کرد.
در چنين وضعيتي چه کسي از خرسهاي بيدفاع سميرم و لرستان و پلنگها و يوزپلنگهاي نگونبخت ليکک و طبس و خراسان و آهوهاي زيباي دشت ناز و دنا دفاع خواهد نمود؟ چه بخواهيم، چه نخواهيم، روزي که اسعد تقيزاده اعدام شود، روز پاياني جنگ چندين ساله شکارچيان و محيطبانان و روز پيروزي قاتلان درختها و خرسها و پلنگها بر حافظان محيطزيست خواهد بود.
شرق: سرمايهداري و دشمنانش
«سرمايهداري و دشمنانش»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم داوود محمدی است كه در آن ميخوانيد؛
۱-
كارل ماركس با تقسيم تاريخ بشري به دوران كمون اوليه، بردهداري، فئودالي،
سرمايهداري و كمونيسم و نيز تاكيد بر اينكه «تاريخ همه جوامع تاكنون،
تاريخ مبارزه طبقاتي بوده است»، يكي از پرنفوذترين و بحثبرانگيزترين
مكاتب فلسفي جهان را بنيان گذاشت. هنگامي كه اين انديشمند كمنظير در سال
۱۸۸۳ درگذشت، «ماركسيسم» در ميان متفكران ريشه دوانده بود و به فاصله اندكي
در رده برترين و بحثبرانگيزترين مكاتب نظري جهان قرار گرفت.
ماركسيستها كه خود را به محكي دقيق براي تبيين تاريخ كشورها و پيشبيني تحولات جوامع بشري مجهز ميديدند، مشتاقانه منتظر تحقق ارزيابي ماركس درباره گذر از سرمايهداري و ورود به كمونيسم و حاكميت پرولتاريا بودند تا در آخرين ايستگاه تاريخ قدرت را تصاحب كنند. اما اين انتظار طولاني شد و مقصود حاصل نشد، در نتيجه ماركسيستها سر دوراهي قرار گرفتند: اول، وداع با ماركسيسم به دليل ناكارآمدي تئوريك آن در جهان عيني. دوم، شناسايي دلايل عدم تحقق مباني تئوريك ماركسيسم در زمينه سقوط سرمايهداري توسط كارگران و استقرار كمونيسم. قاطبه متفكران ماركسيست با تأسي از الزامات گزينه دوم، تلاش بيوقفهاي را با هدف گشودن اين گره آغاز كردند تا مشخص شود چرا با وجود تطبيق مباني تحليلي ماركسيسم با وضعيت جوامع سرمايهداري، نتيجه مطلوب حاصل نشده و از انقلاب پرولتري نشاني نيست؟ آنان هرچه كاويدند، دستيابي به پاسخ جامع را دور از دسترستر ديدند. تا اينكه در اواخر قرن نوزدهم انديشمندي جوان از روسيه معما را گشود و پاسخي قانعكننده در برابر اين سوال قرار داد.
لنين پس از مطالعات بسيار به اين نتيجه رسيد كه ماركس، ناخواسته بيشترين خدمت را به سرمايهداري كرده. زيرا هنگامي كه پاشنه آشيلهاي نظام سرمايهداري زير ذرهبين ماركسيسم قرار گرفت، سرمايهداران هم توانستند خطر سقوط حتمي را با پوست و گوشت خويش لمس كنند و براي در امان ماندن از چنين فرجام هراسناكي ترجيح دادند، به قيمت صرفنظر كردن از بخشي از منافع خود، رفاه كارگران و ساير طبقات محروم را افزايش نسبی دهند تا آنان را از خيزش انقلابي منصرف كنند. بر اين اساس، نظامهاي سرمايهداري به ارتقاي خدمات تامين اجتماعي و افزايش نسبي مزد كارگران تن داد و كوشيد پرولتاريا را متقاعد كنند به دليل بهرهمندي از رفاه نسبي، هرگونه تلاشي با هدف تغيير وضع موجود، به زيان طبقه كارگر خواهد بود.
در واقع مطابق تحليل لنين، آموزههاي ماركس هرچند در خودآگاهي و بیداری طبقه كارگر موثر بود اما هوشیاری طبقه سرمايهدار و تدابير هوشمندانه اين طبقه براي پيشگيري از رشد انگيزههاي انقلابي كارگران، نتیجه ناخواسته طنین آژیر مارکسیسم بود. البته ميزان عقبنشيني سرمايهداران در كشورها، متناسب با ميزان احساس فشار و نيز درجه عقلانيت متفاوت بود اما در مجموع، تاثير بازدارنده تدابير سرمايهداري تا حدي بود كه برخلاف پيشبيني ماركسيسم كه وقوع انقلاب پرولتاريا در جوامع سرمايهداري را «جبر تاريخ» و گريزناپذير ميدانست، در هيچ كشوري كه بتوان با ملاكهاي علمي آن را سرمايهداري تلقي كرد، انقلاب كارگري رخ نداد و ديكتاتوري پرولتاريا مستقر نشد و كشورهايي كه به لطايفالحيل مقهور كمونيستها شدند و در اردوگاه بلوك شرق دوران جنگ سرد جاي گرفتند، كشور زير سيطره سرمايهدار محسوب نميشدند و در بهترين حالت ارزيابي، وضعيت «شبه سرمايهداري» بر آنها حاكم بود.
۲- جهان سرمايهداري كه طي ساليان گذشته با بحران مالي خانمان برانداز مالي مواجه شد و توانست از اين گرداب فاصله گيرد، اكنون با چالش معترضان خياباني در شماري از كشورهاي غربي روياروي شده است، رخدادي كه از سوي برخي ناظران به عنوان بارقه آغاز فروپاشي سرمايهداري تلقي شده است و در مقابل، گروهي نيز اين رخداد را گذرا و فاقد اهميت براي توجه ميدانند. در تبيين چنين پديدهاي ابتدا بايد يادآور شد نظام سرمايهداري به تعبير ماركسيستها همزاد بحران است و آنان به همراه برخي از منتقدان غيرماركسيست سرمايهداري، اميد بستهاند تا فرسايش مداوم اين نظام در مرحلهاي به سقوط آن منتهي شود.
اما متفكران نظام سرمايهداري هم نيك ميدانند كه حاشيه امن اين نظام تا زماني است كه سرمايهداران ويژگي حياتبخش خود براي رصد مداوم نقاط ضعف اين نظام و پيگيري راهكارهاي موثر براي راضي نگهداشتن طبقات معترض را حفظ و تقويت كند وگرنه جنبشهاي كوچك اعتراضي ميتوانند بستر به هم پيوستن رودهايي شوند كه در نهايت، سيل آن سرمايهداران را با خود ببرد. هم از اينرو، دولتهاي درگير در اين اعتراضات خياباني، تنها به استفاده احتمالي از ابزار قهريه بسنده نخواهند كرد و بايد ديد تدبيريابي آنان و واكنش معترضان به اين تدابير، در ميانمدت و بلندمدت بر مطالبات و تعداد ناراضيان حاضر در خيابانها چه تاثيري خواهد گذاشت.
علاوه بر اين، معترضان كنوني در خيابانها، فاقد رهبري و انديشه منسجمي هستند و بعيد به نظر ميرسد توان و ياراي مقابله با دستگاه نيرومند رسانهاي، امنيتي و فرهنگي سرمايهداران را داشته باشند و سوم اينكه با وجود ضعفها و انتقادات فراواني كه به نظام سرمايهداري وارد شده و ميشود، هنوز در جغرافياي جهان غرب به مفهوم وسيع آن، جايگزين مناسب يا رقيب توانمندي براي آن در حيطه نظري و عملي يافت نشده و حتي حكومتهاي كمونيستي كه خود را وارث تاريخي و ساقطكننده نظامهاي سرمايهداري معرفي ميكردند، نه فقط در برپايي مدينه فاضله خويش ناكام ماندند بلكه با برپايي سيستم سياسي ديكتاتور و مجموعه اقتصادي كاملا فاسد، شرايط را بهگونهاي رقم زدند كه جز سرنگوني توسط مردم نقطه پاياني براي آنان در تاريخ ثبت نشد.
از ميان معدود داعيهداران باقيمانده حكومت كمونيستي، چين در مسير استحاله هويت گام برداشته و الگوهاي سرمايهداري را گرتهبرداري و پياده ميكند، كوبا در مشكلات سياسي و اقتصادي دست و پا ميزند و كرهشمالي، غولي است با بازوان ستبر اتمي اما پاهاي نحيف اقتصادي كه لقب يكي از فقيرترين كشورهاي دنيا را يدك ميكشد.
بنابراين، متاسفانه، افق جهان فرداي سرمايهداري، آنقدر مبهم و تيره و تار هست كه حتي منتقدان جدي اين نظام را به احتياط در تعيين مرزهاي برخورد با سرمايهداران دچار احتياط كرده و حداقل تا زمان يافتن و آزمودن مدلهاي كارآمد جايگزين، معترضان را از تندروي در قبال نظام سرمايهداري برحذر دارد.
خلاصه كلام آنكه، هر چند سرمايهداري رقباي تئوريك را از ميدان بهدر كرده و خود را در اوج قدرت نظامي و ديپلماتيك جهاني ميداند، اما معترضان سرمايهداران در كشورهايشان به خيابانها آمدهاند تا بار ديگر هشدار دهند، نظام سرمايهداري اگر ميخواهد بماند بايد ويژگي خودترميمي خويش را فعال كند و جلب رضايت ناراضيان را باز هم به صدر فهرست اولويتهايش منتقل كند. اما آيا شمار و مقاومت معترضان تا حدي خواهد بود كه موجب شود طبقه مسلط سرمايهدار، نهيب آنان را بشنود، جدي بگيرد و حداقل به بخشي از مطالباتشان تن دهد؟
دنياي اقتصاد:نوبلیستهایی که دیر شناخته شدند
«نوبلیستهایی که دیر شناخته شدند»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد؛آکادمی سلطنتی علوم سوئد، در حالی جایزه نوبل خود را به توماس سارجنت از دانشگاه نیویورک و کریستوفر سیمز از پرینستون اهدا کرد که از منظر بسیاری این آکادمی سالها پیش باید این کار را انجام ميداد و در این بین دانشمندانی نائل به این جایزه شدند که اهمیت کارهایشان در علم اقتصاد به مراتب پایینتر از کار این دو تن بود.
سارجنت یکی از پیشروان مکتب کلاسیک جدید بود که با انقلاب انتظارات عقلایی نشان داد که چرا سیاستهای پولی حتی در کوتاهمدت نیز خنثی است. تا پیش از این پیروان مدلهای انتظارات تطبیقی، به سردمداری فریدمن معتقد بودند که در بلند مدت منحنی فیلیپس عمودی است و رابطهاي میان تورم و بیکاری در آتیهاي طولانی وجود ندارد و در نتیجه سیاستهای پولی انبساطی در نهایت منجر به تورم ميشود. انتظارات تطبیقی در حقیقت بر این نکته پافشاری ميکرد که عاملین اقتصاد برای پیشبینی سطوح آتی یک متغیر به میزان این متغیر در گذشته نگاه ميکنند، لیکن انتظارات عقلایی بیانگر این است که عاملین با بهرهگیری از اطلاعات موجود و کامل میزان آتی متغیر را پیشبینی ميکنند و تنها به طور تصادفی پیشبینی آنها به خطا ميرود.
مکتب کلاسیک جدید با جایگزین کردن انتظارات عقلایی به جای انتظارات تطبیقی نشان داد که در کوتاه مدت نیز منحنی فیلیپس عمودی است و خیلی زودتر از آنچه تصور ميشود افزایش نقدینگی منجر به تورم ميشود و رشد اقتصادی حتی در کوتاه مدت نیز از این سیاست انبساطی حاصل نميشود.
این دستاورد حوزه کلان، پیامهای سیاستی و ساختاری
زیادی برای نظام پولی در دست داشت. در حقیقت یکی از پایههای نظری استقلال
بانک مرکزی در همین مساله نهفته است، ضمن آنکه مکتب کلاسیک جدید با تاکید
بسیار پر رنگی مقامات پولی را تنها به وظیفه کنترل تورم فرا ميخواند و
دستان این مقامات را فارغ از اثری معنیدار بر متغیرهای واقعی ميداند.
اما
سیمز یک دهه پس از کارهای مهم سارجنت و در دهه 1980 پایهگذار مدل جدیدی
در اقتصادسنجی شد که این مدل حتی تا به امروز مورد استفاده اقتصاددانان
است.
بزرگترین دغدغه اقتصاددانان کاربردی پیدا کردن راهی بود که فارغ از یک تئوری مشخص بتواند تاثیر متغیرهای مختلف را بر یکدیگر بسنجد. این کاری بود که سیمز انجام داد و در یک مدل اتورگرسیو (خود همبسته) برداری، به تعداد متغیرها معادله تعریف کرد و در هر معادله هر متغیر را روی مقادیر پیشین همان متغیر و مقادیر پیشین متغیرهای دیگر تعریف کرد، در نتیجه وی یک مدل قرینهاي را تعریف ميکرد که ميشد وابستگی متغیرها را با آن سنجید.
بزرگترین مزیت این مدل آن بود که مانند مدلهای ساختاری نبود که برای ساختشان نیاز به تئوری اقتصادی باشد. اتفاقا این پیشنهاد سیمز موجب آن بود که با یک کار سری زمانی و مشاهده روابط بین متغیرها، تئوریسازی شود. از سوی دیگر مدل کاربردی سیمز ميتوانست به نحو بسیار روشنتری اثر شوکها را بین متغیرها توصیف کند. در واقع مدل وی ميتواند نشان دهد که به عنوان مثال اثر یک شوک نفتی در فلان مقطع از زمان تا چه میزانی و تا چه زمانی بر رشد اقتصادی اثرگذار است.
به هر رو بدون هیچ اغراقی باید گفت که انتخاب این بار آکادمی بسیار شایسته بوده و کسانی انتخاب شدند که بر علم اقتصاد تاثیرات شگرفی گذاشتند. با این وجود اعلام هر ساله نوبل و آن هم چندین اقتصاددان در یک سال، شاید آرام آرام آکادمی را به سمتی بکشاند که مجبور شوند کارهای متوسط را نیز برنده نوبل کنند، زیرا این پرسش برای بسیاری وجود دارد که آیا علم اقتصاد هر سال شاهد یک اقتصاددانی بوده که بر جهتگیری علم تاثیر گذارده باشد؟
جهان صنعت:مواظب اشتباه باشید
«مواظب اشتباه باشید»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم روژیا یکتا است كه در ان ميخوانيد؛ در یک ماه اخیر روزی نیست که خبری در مورد اختلاس بزرگ در رسانهها انتشار نیابد اما موردی که تا به امروز مورد غفلت قرار گرفته ضربهای است که کشور در نتیجه تضعیف بخش خصوصی میخورد.
پیش از هر مورد باید اشاره کرد عدهای بر این اعتقادند که بخش خصوصی در کشور ما هنوز متولد نشده و بحث کردن در مورد آن همواره با شک و تردید همراه است اما برخی بر این باورند که متولد شده ولی از رشد بسیار ضعیفی برخوردار است و سرمایهداران میگویند به لحاظ نبود امنیت حاضر به تولید نیستند. اگر بخش دوم را ملاک قرار دهیم باید گفت کشور نیاز دارد تا این رشد اندک سرعت گیرد نه اینکه تحلیل رود.
در این رابطه به فرد اصلی در رابطه با اختلاس یا به گفته وزیر اقتصاد ودارایی تخلف بانکی اخیر اشاره میشود که براساس اخبار انتشار یافته چهار هزار و 700 میلیارد تومان دارایی داشته که سه هزار میلیارد تومان آن را LC باز کرده و اکنون یک و نیم برابر بدهی خود دارایی دارد.
علاوه بر این وی کارآفرین هم بوده و 20 هزار کارمند اداره کارهایش را برعهده داشتند به طوری که اکنون دو وزیر از سوی دولت مسوول اداره کارمندان وی شدهاند.آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که بدون شک اینکه عامل معرفی شده برای اختلاس اخیر متهم است یا خیر کار رسانه نیست اما قدر مسلم رسانه باید براساس وظیفه هرجا که لازم میبیند هشدار دهد تا مبادا راه به اشتباه رود.
بر همین اساس نباید فراموش کرد کوچکترین اشتباه و غفلت در این مورد میتواند زمینه خروج سرمایههای باقی مانده در کشور را فراهم کند.از سوی دیگر این اخبار در حالی در راس قرار میگیرد که دولت اکنون برای ایجاد اشتغال در کشور با مشکل جدی روبهرو است و اگر همکاری بخش خصوصی نباشد به سختی میتواند این مشکل را حل کند، پس بجاست تا مسوولان بدانند ارتکاب اشتباه تحت تاثیر هر جریانی یا بدون آن در این زمینه خطایی جبرانناپذیر است.