كيهان: اينجا تهران است ، پايتخت انقلاب
«اينجا تهران است، پايتخت انقلاب»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ دوره 64 ساله پس از «جعل رژيم صهيونيستي» و «اشغال سرزمين فلسطين» به دو مقطع 32 ساله تقسيم مي شود. مقطع اول كه از 8-1947آغاز و به سال 1979 ختم مي شود، شامل چند جنگ شبه ناسيوناليستي ناكام (جنگ هاي 48، 56، 67 و 73) و سپس امضاي معاهده سازش كمپ ديويد با هدف مشروعيت بخشيدن به رژيم صهيونيستي است. دوره دوم، از همان ماههاي پس از امضاي «كمپ ديويد» و در حالي تكوين مي يابد كه تصور مي شد پروژه جعل رژيم صهيونيستي و پاك كردن فلسطين از نقشه خاورميانه با موفقيت به انجام رسيده است.
پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان سرفصل دوره دوم، چيدمان سناريوي 80 ساله «صهيونيسم بين الملل»- از 1897 به بعد- را تماما به هم ريخت و آرمان «فلسطين» در اين مقطع جان گرفته و حياتي دوباره پيدا كرد. حلول انتفاضه بي سابقه، شكست مذاكرات زنجيره اي سازش در مادريد و اسلو و واشنگتن و كمپ ديويد2، تشكيل دولت مردمي و دموكراتيك حماس، عقب نشيني ارتش اشغالگر از نوار غزه در سال 2005 و شكست همين ارتش در جنگ 22روزه (سال 2008)، همگي شاهدي بر اين ادعاست كه فلسطين در اين دوره به اعتبار انتفاضه و مقاومت اسلامي، تجديد حيات يافته است.
موضوع فلسطين همچنان كه از جنبه اثباتي، رنگ و بوي «اسلامي» دارد و بر بستر انقلاب اسلامي تجديد حيات نموده، در جنبه سلبي و نقضي، داغ ننگي بر پيشاني صهيونيسم مسيحي است. در واقع، پيكر فلسطين، آزرده و جريحه دار از زخم عميقي است كه مثلث انگليس، آمريكا و صهيونيست ها طي يك قرن برجاي گذاشته اند. مشخصا، مسئوليت مستقيم ستم50 ساله اي كه از آغاز قرن بيستم بر ملت فلسطين رفت و حد فاصل جنگ هاي اول و دوم جهاني (1948-1914) به اوج رسيد، متوجه انگليسي هاست و از آن تاريخ به بعد مسئوليت جور و جنايت 64 ساله بر دوش آمريكا و انگليس سنگيني مي كند.
96 سال پيش لرد بالفور وزير خارجه انگليس خطاب به لرد روچيلد سرپرست فدراسيون صهيونيسم نوشت «انگليس از تاسيس خانه اي ملي براي يهوديان در فلسطين حمايت مي كند» و از همان زمان، سوار كردن اشغالگران بي سروپا بر شانه ملت (مالكان سرزمين) فلسطين ادامه دارد. ملتي از خانه پدري آواره و بدون سرزمين شده تا مثلث صهيونيسم مسيحي، با جمع آوري «اوباش»- تعبير روزنامه هاآرتص درباره صهيونيست هاي ساكن سرزمين هاي اشغالي- ملتي جعلي بسازد! افعي صهيونيسم بين المللي تا سال 1978، لقمه گلوگير فلسطين را خوب بلعيده بود و دوره هضم آن را در آرامش آغاز مي كرد اما انقلاب اسلامي 1979، ناگهان چون پتك بر سر اشغالگران فرود آمد.
32 سال بعد، تشكيل دو كنفرانس بين المللي مهم در تهران به فاصله 2 هفته -26 شهريور و 9 مهر 1390- با موضوع «بيداري اسلامي» و «حمايت از انتفاضه فلسطين»، دلالت هاي فراواني را در خود نهفته دارد. اين دو نشست بين المللي، درهم تنيدگي خاورميانه «اسلامي» و جايگاه خطير «ايران» و «فلسطين» در اين هويت اقتدارآفرين را گوشزد مي كند. به يك معنا ضربان تحولات استراتژيك خاورميانه طي 63 ساله گذشته را مي توان در سيماي فلسطين ديد و تجديد عزت ملت هاي مسلمان منطقه را در آينه ايران مشاهده كرد.
فلسطين در واقع خط مقدم و خاكريز اول صيانت از مصالح بلند ملت هاي مسلمان منطقه است و ايران در اين بين به سردار پرچمداري مي ماند كه ايستادن و پيش تاختن او، لشكر ملت هاي منطقه را يكي يكي به جوش و خروش و صولت مي آورد. دو همايش بيداري اسلامي و حمايت از انتفاضه فلسطين (با حضور سياستمداران و صاحب نظران بيش از يكصد كشور) سندي بر اين تحليل روزنامه واشنگتن تايمز در تاريخ دوم اسفند 1389 است كه «انقلاب 1979 ايران همچنان در حال تضعيف قدرت آمريكاست.
اتفاقات و انقلاب هاي جديد خاورميانه، ادامه همان
راهي است كه آيت الله خميني آغاز كرد» و شاهدي بر اين گزارش نشريه آمريكايي
نشنال ريويو به تاريخ 19 تير ماه 1390 كه «بهار انقلاب هاي عربي، بهار
ايران و آيت الله خامنه اي است».
در حقيقت انقلاب اسلامي به اعتبار هماهنگي و همسويي كامل، به انقلاب هاي جديد انرژي مي دهد و از آنها انرژي مضاعف مي گيرد.
بيداري ملت هاي مسلمان همچنان كه مطلوب و مطالبه استراتژيك انقلاب اسلامي و نشانه پويايي و شادابي آن است، چونان خاري در برابر ديدگان صهيونيسم مسيحي قرار گرفته است. بي دليل نبود كه بنيامين نتانياهو پنجم خردادماه امسال در كنگره آمريكا اظهار داشت «اسرائيل دوستي بهتر از آمريكا ندارد. دوستان من! شما مجبور به ساختن ملتي در اسرائيل نيستيد، ما چنين ملتي را خلق كرده ايم[!]... شما بسيار سخاوتمندانه ابزار و وسايل مورد نياز را به ما داده ايد... اما از گذرگاه خيبر تا تنگه جبل الطارق، دگرگوني عظيمي در خاورميانه در جريان است.
ارتعاش و نوسانات اين تحول، دولت ها را واژگون كرده و همچنان در حال ايجاد تغيير است... بايد بپذيريم نيروهاي بسيار قدرتمندي در اين كشورها وجود دارند كه با ما مخالفند و از انقلاب 1979 پيروي مي كنند. رأس اين نيروهاي قدرتمند، ايران است». او يك هفته پيش از آن با اشاره به تشديد انتقاضه به خاطر يوم النكبه گفته بود «تظاهركنندگان، مشروعيت ما را به چالش كشيدند و اين يعني اينكه سپري شدن 63 سال از تاسيس اسرائيل چيزي را تغيير نداده است. ممكن است اوضاع ما وخيم و غامض تر و پرچالش تر هم بشود. ما شاهد رويدادهاي مصر و لبنان هستيم... اين آغاز راه است و اسرائيل بايد در انتظار چالش هاي جديدتر باشد».
صورت مسئله اصلي اين است كه بلوك صهيونيسم مسيحي خواستند رژيم «سرطاني» اسرائيل را به پيكره خاورميانه اسلامي «پيوند» بزنند تا آنگاه اين سرطان، از نيل تا فرات ريشه بدواند.
اما از هنگامي كه پيكره واحد هويت خود را بازيافت و مكانيزم امنيتي و دفاعي آن احيا شد، روز به روز در روند سرطان زدايي جدي تر شد. تودهني حزب الله در جنگ 33 روزه به صهيونيست ها و پس از آن درخشش غيرت مقاومت اسلامي حماس، و آخرين اين تحولات، تسخير سفارت رژيم صهيونيستي به دست ملت غيور مصر، حاكي از وقوع يك انتفاضه بزرگ ضد صهيونيستي در منطقه است. در واقع زمان آن است كه پس از تجلي ابعاد مردمي، اسلامي و ضد آمريكايي انقلاب ها در خاورميانه، شاهد جلوه ضد صهيونيستي آن باشيم.
بي شك نقطه كمال در بلوغ اين انقلاب ها، وجه ضد آمريكايي و ضد صهيونيستي آنهاست. همچنان كه فروپاشي رژيم هاي فاسد و سرسپرده اي چون رژيم حسني مبارك در مصر، به نوبه خود رگ حيات رژيم نامشروع صهيونيستي را پاره مي كند. يعني اينكه «انقلاب» روي ديگر سكه «مقاومت» ضد صهيونيستي- ضد آمريكايي، و مبارزه با اسرائيل و آمريكا، عين انقلاب براي مردم سالاري و استقلال ملي است. اين صورت بندي معادلات در قاب تحولات جديد خاورميانه است كه طي آن برگرداندن هر قطعه از پازل به نفع «انقلاب اسلامي» و «آرمان فلسطين»، دقيقاً به مفهوم يك ضربه عليه جبهه آمريكا و اسرائيل و انگليس است.
جبهه صهيونيسم مسيحي در اين 6 دهه، مشابه همان ستم هايي را كه بر ملت ايران روا داشته اند، عليه ساير ملت هاي مسلمان در شمال آفريقا و شرق و جنوب خاورميانه به كار بسته اند و همزمان بيش از 40 قطعنامه را به نفع رژيم اشغالگر قدس وتو كرده اند. هنوز هم كه هنوز است سران آمريكا و انگليس - اعم از جمهوري خواه و دموكرات و محافظه كار و كارگر! - تأكيد مي كنند تأمين منافع و امنيت اسرائيل، ركن راهبردي سياست خارجي ماست. اين يعني اينكه تا غده سرطاني و حيات انگلي اسرائيل تداوم داشته باشد، نه فقط فلسطينيان بلكه هيچ جاي خاورميانه روي آرامش نخواهد ديد. بي علت نبود كه آمريكا و انگليس طرح سفاكانه «خاورميانه بزرگ» را با فشار صهيونيست ها و به واسطه قشون كشي به عراق و افغانستان كليد زدند و بي حكمت نبود اينكه در بحبوحه وحشي گري هاي رژيم صهيونيستي عليه ملت لبنان (جنگ 33 روزه) كاندو ليزا رايس ادعا كرد اين درد زايمان خاورميانه جديد است.
اكنون كه 20 سال از آغاز دور جديد مذاكرات سازش در مادريد- و سپس اسلو و واشنگتن- مي گذرد، هيچ ناظر بيطرفي باور نمي كند حق فلسطين را بتوان پاي ميز مذاكره و كنفرانس ها و به واسطه نفوذي هايي چون محمود عباس احيا كرد. اگر تماميت سرزمين فلسطين از رود اردن تا درياي مديترانه و از جنوب لبنان تا شمال مصر متعلق به ملت فلسطين هست- كه بي ترديد هست- كسي حق ندارد حتي يك وجب از اين خاك را به زورگيرها و قداره كش ها ببخشد چه رسد به اينكه بخواهند 80 تا 90 درصد اين سرزمين را به اشغالگران هديه دهند. اين سرزمين متعلق به ميليون ها فلسطيني-اعم از مسلمان و مسيحي و...- است و به آنها بازخواهد گشت. كوچاندن اشرار و اوباش از كشورهاي مختلف به اين سرزمين هم طبق هيچ قاعده اي از حقوق بين الملل نمي تواند متضمن جعل نام «ملت» براي اشغالگران باشد، حتي اگر دست عروسك هاي خيمه شب بازي را در نشست ها و مجامع مختلف به نشانه انقياد ملت فلسطين بالا ببرند. اگر شدني بود كه بتوان دست عبري ها را از آستين برخي عرب نماها بيرون آورد و آرمان فلسطين را سر بريد، آقاي نتانياهو نمي ناليد كه 63 سال تلاش براي مشروعيت بخشيدن به اسرائيل بر باد رفته است.
6 فوريه 2001 وقتي آقاي بولدوزر- لقب شارون در ميان صهيونيست ها- روي كار آمد قول قاطع داد كه ظرف 100 روز كار فلسطيني ها را تمام مي كند. او اما سال 2005 مجبور شد دستور عقب نشيني خفت بار از نوار غزه را صادر كند و يك سال بعد سكته كرد. 5 سال است صهيونيست ها لاشه آقاي بولدوزر را در وضعيت حيات نباتي نگه داشته اند. اما نه او به حيات بازخواهد گشت و نه جانشينان وي كه با چراغ سبز اوباما در سال 2008 به غزه مظلوم از زمين و آسمان و دريا يورش بردند.
اينك مصر به غزه و فلسطين سلام مي كند، همچنان كه ديروز، لبنان سلام كرد. امروز صهيونيست ها هم فهميده اند كه، زمين زير پايشان مي لرزد اما گويا وضعيت حيات نباتي به آمريكا نيز سرايت كرده كه زمامدار پرگويي چون باراك اوباما- با وجود شعار تغيير و سخنراني قاهره و... - نمي تواند دم گره خورده آمريكا به اسرائيل را قبل از سقوط واپسين بگشايد. او ذليل تر و ضعيف تر از آن است كه يك سال مانده به انتخابات رياست جمهوري آمريكا، روي حرف لابي صهيونيست ها حرف بزند. با اين حال خيلي ها مانند تحليلگر هفته نامه ويكلي استاندارد فهميده اند «حلقه متحدان آمريكا در خاورميانه يكي يكي مي گسلد و فرو مي ريزد».
كار به جايي رسيده كه گدئون لوي تحليل گر روزنامه صهيونيستي هاآرتص نيز بي خردي اوباما را به چالش مي گيرد و مي نويسد «اوباما كه با وعده تغيير سركار آمد، به پدر محافظه كاري تبديل شده است. او در قاهره از شروع تازه با جهان اسلام سخن گفت اما به مرور زمان ثابت كرد همان گرگ تابع هوس بازي هاي اسرائيل است. او چطور نمي خواهد بفهمد كه ملت فلسطين ديگر نمي تواند چند دهه ديگر بدون حقوق خود زندگي كند. آن هم در شرايطي كه موج بيداري، جهان عرب را فرا گرفته است».
خيلي ها باور نمي كردند ذلت ديكتاتور صهيونيست مصر را و ما متعجب بوديم كه چرا نمايش قدرت ملت مسلمان و غيور مصر اين قدر به تأخير افتاده است. گروه خون ملت ما و ملت مسلمان مصر يكي بود و در ضربان قلب خويش، نبض تپنده آنها را حس مي كرديم، همچنان كه تپندگي نبض انقلاب و مقاومت در ميان ملت لبنان و فلسطين و بحرين و يمن را حس كرده بوديم. اكنون نبض انتفاضه اسلامي خاورميانه به نام فلسطين عزيز و عليه اشغالگران قدس، شدت گرفته است؛ همچنان كه به طور پيوسته از علايم حياتي اشغالگران كاسته مي شود.
خراسان:خون اين خنجر وشعله هاي آن آتش
«خون اين خنجر وشعله هاي آن آتش»عنوان سرمقالهي روزنامهي خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد؛تهران پايتخت ايران اسلامي طي دو هفته اخير ميزبان دو اجلاس بسيار مهم «بيداري اسلامي» و «حمايت از انتفاضه فلسطين» بوده است برگزاري اين دو اجلاس که با حضور ۷۰۰نفر از انديشمندان ، علما، شخصيت هاي فرهنگي، سياسي از ۸۰ کشور جهان در اولين اجلاسيه بين المللي بيداري اسلامي و حضور جمع کثيري از سفرا، روساي مجالس کشورهاي مسلمان، فرهيختگان و علماي کشورهاي مختلف جهان و شخصيت هاي برجسته کشورهاي اسلامي در پنجمين اجلاس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين پيام هاي روشن و آشکاري براي جهان، کشورهاي منطقه، و دنياي اسلام و تمام عدالت طلبان و آزادي خواهان خصوصا مسلمانان تحت ستم دارد که در اين مقال مورد اشاره قرار مي گيرد.
1-برگزاري اين اجلاسيه هاي مهم در تهران آن هم در شرايط کنوني جهاني، خصوصا شرايط خاص منطقه و کشورهاي اسلامي و در بحبوحه شکل گيري، اوج گيري و ثمردهي بيداري اسلامي از اين نکته اساسي حکايت دارد که اگرچه از انقلاب ۵۷ تا کنون کشورمان به شدت تحت فشارهاي گوناگون اعم از تحمل جنگي هشت ساله، فشارهاي سياسي و تحريم اقتصادي از طرف قدرت هاي سلطه طلب و استعمارگر بوده است و بدخواهان ملت تمام تلاش خود را براي اعمال فشار به مردم و در نهايت براندازي نظام جمهوري اسلامي مصروف داشته اند و پس از ناکامي از رسيدن به خواسته خود پروژه هاي ديگر از جمله منزوي نشان دادن ايران در جهان و منطقه را به شدت در دستور کار خود قرار داده اند اما حضور گسترده اين تعداد از انديشمندان و فرهيختگان، علما، سياستمداران، سفرا و روساي پارلمان هاي کشور مختلف خصوصا کشورهاي اسلامي در اين دو اجلاسيه بسيار مهم در فاصله کمتر از دو هفته در تهران نشان مي دهد که نه تنها پروژه منزوي کردن ايران محقق نشده است بلکه هر روز صداي انقلاب مردم ايران در جهان واضح تر و آشکارتر و بلکه شنيدني تر مي شود شاهد اصلي و غيرقابل انکار اين مدعا نوع خيزش ها و قيام ها و انقلاب هاي مردم در کشورهاي اسلامي است که همه آنها گرچه به مقتضاي خصوصيات خاص کشورهاي خود شکل گرفته اند اما مظاهر بيداري اسلامي و الگوگيري از انقلاب اسلامي ايران در تمامي آنها کاملا مشهود است.
۲ - برگزاري اين دو اجلاسيه مهم بين المللي با عنوان «بيداري اسلامي» و «حمايت از انتفاضه فلسطين» در تهران به روشني نشان دهنده نفوذ معنوي موثر انقلاب مردم ايران برافکار عمومي، دل هاي مردمان آزاده و عدالت خواه و فرهيختگان و انديشمندان مسلمان و حتي غير مسلمان است که اين نفوذ معنوي ريشه دار در باورهاي عميق و ناب اسلامي توانسته است نيت هاي خيرخواهانه و رفتار برادرانه ايران اسلامي را در عمل به اثبات برساند، شکل گيري اين دو اجلاسيه و حضور اين تعداد از موثران و نمايندگان و سفراي کشورهاي اسلامي خود گواه روشني بر قبول انديشه انقلابي و عزت طلبانه و نيت ها و رفتارهاي خيرخواهانه و برادرانه و نگاه وحدت گرايانه ايران در ميان امت اسلامي است.
۳ - شرکت هيئت ايراني در بالاترين سطح و خصوصا حضور رهبر معظم انقلاب در اين دو اجلاس بين المللي و بيان مواضع صريح، روشن، قاطع، انقلابي و عزت مدارانه با انتخاب دقيق ترين ادبيات براي بيان ديدگاه ها و مواضع نظام جمهوري اسلامي درباره مسائل جهاني و خصوصا مسائل منطقه اي، جريان بيداري اسلامي و قيام هاي مردم در کشورهاي اسلامي و حمايت صريح و قاطع از انتفاضه مردم فلسطين و طرح موضوع اساسي و بنيادين آزادي تمامي سرزمين فلسطين، و «همه فلسطين براي همه مردم فلسطين» نشان از اين واقعيت دارد که اولا ايران اسلامي بر مواضع صريح ، قاطع، انقلابي، روشن وخيرخواهانه خود آن هم از زبان رهبر معظم انقلاب و عاليترين جايگاه سياست گذاري در نظام اسلامي همچنان محکم و استوار است ثانيا راه حل اساسي حل مسئله فلسطين از منظر جمهوري همچنان که قبلا اعلام شده اجراي طرح روشن، منطقي و منطبق بر معارف سياسي پذيرفته شده افکار عمومي جهاني است و آن برگزاري همه پرسي از ملت فلسطين است چرا که ملت فلسطين حق دارد مثل هر ملت ديگري سرنوشت خود را تعيين کند و نظام حاکم بر کشورش را برگزيند.
بيانات رهبري در اين دو اجلاس بين المللي از واقعيت ديگري نيز حکايت مي کند و آن واقعيت اين است که ولي امر مسلمين جهان با دقت هرچه تمام تر، هوشمندي و آينده نگري به درستي دريافته اند که آن چه امروز به برکت بيداري اسلامي در کشورهاي منطقه رخ داده است گر چه حرکتي بسيار مطلوب، لازم و اميدبخش است اما پايبندي بر اصول، تکيه بر خواست و مطالبات واقعي مردم، اسلام گرايي و منحرف نشدن از شعارها و اهداف و همچنين مقاومت تا رسيدن به اهداف عالي و تعيين شده و تحقق خواست ها و اصول بنيادين انقلاب ها، ضرورتي است که بايد بيش از پيش مورد توجه قرار گيرد تا هم شعارها و اهداف دچار انحراف نشود، هم انقلاب ها توسط قدرت ها مصادره نشود و تنها در چنين وضعيتي شعارها و مطالبات مردم مسلمان منطقه محقق خواهد شد. بر اين اساس از مجموعه بيانات رهبري مي توان به روشني چنين برداشت کرد که هوشياري و بيداري و مراقبت پس از اين خيزش ها و انقلاب ها ضرورتي بسيار مهم و سرنوشت ساز است که بايد به صورت جدي و همه جانبه و با دقت هر چه بيشتر مورد توجه مردم، گروه ها، احزاب و نخبگان و سياستمداران اين کشورها قرار بگيرد.
۴ - رهبر انقلاب در پنجمين اجلاس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين بار ديگر ديدگاه و موضع ايران اسلامي را درباره فلسطين و مردم فلسطين و رژيم صهيونيستي اعلام کردند، ايشان با طرح اين نکته اساسي که «فلسطين مسئله اول در ميان همه موضوعات مشترک کشورهاي اسلامي است» بار ديگر بر اين واقعيت تأکيد کردند که هنوز اساسي ترين مشکل منطقه، جهان اسلام و حتي دنيا رژيم صهيونيستي است و بر اين اساس هنوز دشمن درجه يک مسلمانان و حتي بشريت دولت غاصب اسرائيل است و اين يعني دشمن شناسي. ايشان همچنين با يادآوري آن چه که رژيم غاصب صهيونيستي طي ۶۰ سال بر مردم مظلوم فلسطين تحميل کرده است بار ديگر با بازخواني تاريخي و اشاره اجمالي به جنايت هاي غاصبان فلسطين بر صاحبان اصلي سرزمين فلسطين، به اين واقعيت غيرقابل انکار اشاره کردند «تا امروز هنوز يک صدم فاجعه انساني و مدني که به دست مدعيان تمدن و اخلاق، در آن روزگار اتفاق افتاد به تصوير کشيده نشده و بهره اي از هنرهاي رسانه اي و تصويري نيافته است اربابان عمده هنرهاي تصويري و سينما و تلويزيون و مافياهاي فيلم سازي غربي اين را نخواسته اند و اجازه آن را نداده اند که چگونه يک ملت در سکوت، قتل عام، آواره و بي خانمان شد.»
اين سخنان به نوعي بيان گر اين نکته است که همين به تصوير نکشيدن ها و نگفتن ها باعث شده است که عده اي ندانند که چگونه ۶۰ سال پيش يک ملت در سرزمين خود به وحشيانه ترين و ظالمانه ترين و جنايتکارانه ترين روش ها مورد تجاوز قرار گرفتند قتل عام شدند، در سرزمين خود به زنجير اسارت کشيده شدند و گروه کثيري نيز از خانه هاي خود آواره بيابان ها و چادرها و اردوگاه هاي مرزي برخي کشورهاي همسايه شدند و اين ظلم با حمايت آمريکا، انگليس و برخي کشورهاي اروپايي و حتي برخي رژيم هاي مرتجع و دست نشانده عربي منطقه همچنان در اين ۶۰ سال ادامه داشته است.
۵ - رهبري همچنين به تبعيت از بنيان گذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني به صراحت از رژيم صهيونيستي به عنوان غده سرطاني ياد کردند و افزودند اين دولت و جامعه جعلي در حساس ترين نقطه جهان اسلام از آغاز تا کنون نقش يک پايگاه نظامي، امنيتي و سياسي را براي دولت هاي استکباري بازي کرده و محور غرب استعماري که به علل گوناگون دشمن اتحاد و اعتلا و پيشرفت کشورهاي اسلامي است از آن همواره چون خنجري در پهلوي اسلام استفاده کرده است.»
اين سخن بدان معناست که نه ماهيت و اصل خنجر قابل تغيير است و نه امت اسلام با وجود اين خنجر آخته و فرو رفته در پهلوي خود مي تواند به جايگاه شايسته و بايسته خود در معادلات منطقه اي و بين المللي دست يابد و نه مي تواند حرکتي سريع و پرشتاب به سمت ساخت تمدن «جديد اسلامي» که از اهداف عاليه امت اسلام است داشته باشد مگر اين که اين خنجر آخته و خونين به برکت دشمن شناسي دقيق و وحدت مسلمانان و تداوم بيداري اسلامي از پهلوي زخم خورده امت اسلام بيرون کشيده شود و در کنار قبرستان خونخوارترين جانيان عالم دفن شود.
۶ - از ديگر نکات حائز اهميت سخنان رهبري تاکيد بر اين مهم بود که: «مدعاي ما آزادي فلسطين است نه آزادي بخشي از فلسطين و هرطرحي که بخواهد فلسطين را تقسيم کند يکسره مردود است. طرح دو دولت که لباس حق به جانب پذيرش دولت فلسطين به عضويت سازمان ملل را بر آن پوشانده اند، چيزي جز تن دادن به خواسته صهيونيست ها يعني پذيرش دولت صهيونيستي در سرزمين فلسطين نيست» و به صراحت به اين نکته تاکيد کردند که «هر طرح عملياتي بايد بر مبناي اصل همه فلسطين براي همه مردم فلسطين باشد. فلسطين، فلسطين از نهر تا بحر است نه حتي يک وجب کمتر البته اين نکته نبايد ناديده بماند که ملت فلسطين همانطور که در غزه عمل کرده اند هر بخش از خاک فلسطين را که بتوانند آزاد کنند به وسيله دولت برگزيده خود، اداره امور آن را برعهده خواهند گرفت ولي هرگز هدف نهايي را از ياد نخواهند برد و اين اظهارات يعني فراموش نکردن اصل مقاومت و تداوم مبارزه براي آزادسازي تمامي سرزمين فلسطين و گسترش حاکميت دولت منتخب مردم فلسطين بر تمامي سرزمين فلسطين از «نهر تا بحر» و به عبارت ديگر بيرون کشيدن تمام و کمال خنجر آخته و خونين از پيکر و پهلوي زخم خورده امت اسلام .
۷ - رهبري در سخنراني خود مهم ترين رکن و شاخص کاملا بديهي ، روشن و آشکاري نيز براي نشان دادن حمايت واقعي از مردم فلسطين را تبيين کردند تا چهره حاميان واقعي مردم فلسطين از مدعيان حمايت از اين مردم مظلوم بيش از پيش براي مردم و افکار عمومي خصوصا مسلمانان روشن شود. ايشان در بيان اين شاخص به صراحت گفتند: «مهمترين رکن حمايت از ملت فلسطين قطع پشتيباني از دشمن غاصب است و اين وظيفه بزرگ دولت هاي اسلامي است.
اکنون پس از به ميدان آمدن ملت ها و شعارهاي قدرتمندانه آنان بر ضد رژيم صهيونيستي ، دولت هاي مسلمان با چه منطقي روابط خود را با رژيم غاصب ادامه مي دهند؟»
رهبري همچنين با صراحت گفتند که «سند صداقت دولت هاي مسلمان در جانبداري شان از ملت فلسطين، قطع روابط آشکار و پنهان سياسي و اقتصادي با آن رژيم است، دولت هايي که ميزبان سفارتخانه ها يا دفاتر اقتصادي صهيونيست هايند نمي توانند مدعي دفاع از فلسطين باشند و هيچ شعار ضد صهيونيستي از سوي آنان جدي و واقعي تلقي نخواهد شد.»
اين بيانات اگرچه دامن تمامي دولت هاي مرتجع و دست نشانده عرب منطقه را که روابط سياسي، اقتصادي آشکار و پنهان با رژيم صهيونيستي دارند را مي گيرد اما ترکيه به عنوان يک کشور اسلامي غيرعرب که با انجام برخي حرکت هاي مقطعي گاه يک گام به جلو برمي دارد و گاه چند گام عقب مي کشد و در عين حال به نوعي درصدد مطرح کردن خود به عنوان الگو براي خيزش هاي مردمي منطقه است نيز مي تواند شامل اين بيان صريح قرار گيرد، اردوغان گرچه در مقطعي جلسه مصاحبه شيمون پرز را جلوي دوربين ها ترک مي کند اما همچنان با دولت اسرائيل روابط اقتصادي دارد و مانورهاي نظامي با رژيم صهيونيستي برگزار و سفارت اين رژيم نيز در ترکيه آشکارا فعاليت مي کند که اين واقعيت هاي روشن و آشکار از چشم مردم مسلمان ترکيه و ديگر مسلمانان جهان پنهان نيست. بنابراين همانطور که رهبري فرمودند اگر سران مرتجع کشورهاي عربي و سران کشورهايي مثل ترکيه تاکنون جرات تعطيلي سفارت خانه رژيم صهيونيستي را در کشورهاي خود نداشته اند لااقل در اين مقطع زماني که مردم با شعار اسلام گرايي به دنبال تحقق اهداف خود و حاکميت اسلام و درآوردن خنجر آخته از پهلوي امت اسلام هستند از مردم خود پيروي کنند و روابط آشکار و پنهان خود را با رژيم اسرائيل قطع کنند تا نامشان از صف مدعيان حمايت از مردم فلسطين خط بخورد و در فهرست حاميان واقعي مردم فلسطين ثبت نام شوند.
۸ - از ديگر نکات مهم بيانات رهبري در اجلاس بين المللي حمايت از انتفاضه مردم فلسطين، هشدار ايشان به کشورهاي غربي حامي رژيم صهيونيستي بود. رهبري تأکيد کردند: در اين ميان کشورهاي غربي نيز شايسته است صحنه را با نگاهي واقع بينانه بنگرند غرب امروز بر سر دو راهي است يا بايد دست از زورگويي طولاني مدت خود بردارد و حق ملت فلسطين را بشناسد و بيش از اين از نقشه صهيونيست هاي زورگو و ضد بشر پيروي نکند و يا در انتظار ضربه هاي سخت در آينده نه چندان دور باشد اين ضربه هاي فلج کننده فقط سقوط پي در پي حکومت هاي گوش به فرمان در منطقه اسلامي نيست بلکه آن روزي که ملت هاي اروپا و آمريکا دريابند که بيشتر گرفتاري هاي اقتصادي و اجتماعي و اخلاقي آنان منشاء گرفته از سلطه اختاپوسي صهيونيزم بين المللي به دولت هاي آن هاست و دولت مردان آنان به خاطر منافع شخصي و حزبي خود مطيع و تسليم در برابر زورگويي هاي کمپاني داران زالو صفت صهيونيست در آمريکا و اروپا هستند، آن چنان جهنمي براي آنان به وجود خواهند آورد که هيچ راه خلاصي از آنان متصور نيست، اين بيانات صريح علاوه بر هشدار به غربي هاي حامي رژيم صهيونيستي حاوي اين نکته است که تبديل بيداري اسلامي به بيداري جهاني چندان دور از ذهن نيست و اگر ميزان آگاهي مردم اين کشورها نسبت به پشت پرده هاي خفت بار روابط دولتمردان آنان با رژيم صهيونيستي افزايش يابد جرقه اين آگاهي مي تواند به آتشي جهنمي براي سردمداران اين کشورها تبديل شود و چنين سرنوشتي بي گمان بسي تلخ تر از تحمل ده ها سال خنجر آخته در پهلو خواهد بود.
۹ - اما فراز پاياني سخنان رهبري که نشانه اوج نکته سنجي، هوشمندي و آينده نگري و از آن مهم تر ديدگاه ها و مواضع مقتدرانه و عزتمندانه ايشان است اين که گر چه دامن ايران اسلامي را از هر گونه جنگ افروزي و تجاوز و جنگ طلبي بري اعلام کردند و به صراحت گفتند آن چه رژيم صهيونيستي را تهديد مي کند موشک هاي ايراني يا گروه هاي مقاومت نيست تا در برابر آن سپر موشکي در اين جا و آن جا به پا کنند. تهديد حقيقي و بدون علاج عزم راسخ مردان و زنان و جواناني در کشورهاي اسلامي است که ديگر نمي خواهند آمريکا و اروپا و عوامل دست نشانده شان به آنان حکومت و تحکم و آنان را تحقير کنند البته آن موشک ها هم هرگاه تهديدي از سوي دشمن بروز کند تکليف خود را انجام خواهند داد» و اين نکته آخر بدان معني است که اين خواست و اراده ملت هاي مسلمان و بيدار شده کشورهاي اسلامي و ديگر مردمان آزاده و عدالت طلب است که امروز به تهديدي جدي عليه رژيم صهيونيستي و استکبار تبديل شده است و نه سلاح هاي آتشين.
و البته اگر دشمن فکر تهديد و تجاوز داشته باشد اين موشک ها وظيفه خود را انجام خواهند داد و هر دشمن متجاوزي را از تهديد و تجاوز خود پشيمان خواهد کرد حتي اگر آن کشور آمريکا يا رژيم صهيونيستي باشد که هر از گاهي پا را از گليم خود فراتر مي گذارند و ملت توانمند و غيور ايران را به حمله نظامي تهديد مي کنند.
هر چند صاحب نظران نظامي اذعان دارند که نه رژيم
صهيونيستي و نه حتي آمريکا در موقعيتي نيستند که بخواهند فکر تجاوز به
ايران اسلامي مقتدر امروز را در سر بپرورانند چرا که از موشک هاي ايراني و
غيرت ايرانيان کارها برمي آيد.
جمهوري اسلامي:دو نكته مهم در باره فلسطين
«دو نكته مهم در باره فلسطين»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛برپائي پنجمين كنفرانس بينالمللي حمايت از انتفاضه با شعار بنيادين "تمامي فلسطين براي تمامي فلسطينيها" فرصتي طلائي براي مروري تاريخي بر ماجراي فلسطين فراهم آورده است كه لازم است از اين فرصت، بيشترين بهرهبرداري صورت گيرد تا اين مهمترين موضوع مشترك دنياي اسلام، جايگاه واقعي و مناسب خود را بازيابد.
نقطه قوت جلسه ديروز اين كنفرانس اين بود كه حضار و همهي ناظران از زبان رهبر انقلاب اسلامي شنيدند كه با صراحت، طرح تشكيل كشور فلسطين كه مبتني بر تعلق 22 درصد خاك فلسطين به ملت اين سرزمين و بخشيدن 78 درصد آن به صهيونيستهاي غاصب است و موجوديت رژيم اشغالگر صهيونيستي را به رسميت ميشناسد را مردود دانسته و تاكيد كردند همه فلسطين متعلق به همه مردم فلسطين است. اين سخن، همان است كه نظام جمهوري اسلامي از آغاز تأسيس بر آن تأكيد داشت و تشكيل يك دولت در سرزمين فلسطين با آراء همه فلسطينيها را تنها راهحل، اعلام كرده و بهيچوجه وجود دو دولت در اين سرزمين را نميپذيرد.
موضعگيري صريح رهبر انقلاب اسلامي در اين زمينه، علاوه بر تأكيد مجدد بر سياست هميشگي و ديرپاي نظام جمهوري اسلامي در قبال مسأله فلسطين، از اين نظر نيز اهميت دارد كه ترديدهاي به وجودآمده در اثر اظهارات رئيسجمهور كشورمان در سفر به نيويورك درباره اين موضوع را نيز برطرف كرده است. رئيسجمهور در حاشيه اجلاس اخير مجمع عمومي سازمان ملل در مصاحبه با شبكه الجزيره گفته بود: "تشكيل دولت فلسطين در بخشي از خاك فلسطين به معناي چشمپوشي از سرزمين فلسطين نيست". (خبرگزاري مهر - يكشنبه 3/7/90)
اين اظهارنظر، علاوه بر آنكه به معناي پذيرش طرح محمود عباس توسط جمهوري اسلامي ايران قلمداد شد، اين عارضه منفي را نيز در برداشت كه از به رسميت شناختهشدن موجوديت رژيم اشغالگر صهيونيستي نيز غفلت ميورزيد.
رهبر انقلاب در بيانات ديروز خود با صراحت اعلام كردند: "مدعاي ما آزادي فلسطين است، نه آزادي بخشي از فلسطين، هر طرحي كه بخواهد فلسطين را تقسيم كند، يكسره مردود است. طرح دو دولت كه لباس حق به جانب "پذيرش دولت فلسطين به عضويت سازمان ملل" را بر آن پوشاندهاند، چيزي جز تندادن به خواسته صهيونيستها، يعني "پذيرش دولت صهيونيستي در سرزمين فلسطين" نيست. اين به معناي پايمالكردن حق ملت فلسطين، ناديدهگرفتن حق تاريخي آوارگان فلسطيني، و حتي تهديد حق فلسطينيان ساكن سرزمينهاي 1948 است؛ به معناي باقيماندن غده سرطاني و تهديد دائمي پيكره امت اسلامي، مخصوصاً ملتهاي منطقه است؛ به معناي تكرار رنجهاي دهها ساله و پايمالكردن خون شهداست. هر طرح عملياتي بايد بر مبناي اصل "همه فلسطين براي همه مردم فلسطين" باشد.
فلسطين، فلسطين "از نهر تا بحر" است، نه حتي يك وجب كمتر. البته اين نكته نبايد ناديده بماند كه ملت فلسطين همانطور كه در غزه عمل كردند، هر بخش از خاك فلسطين را كه بتوانند آزاد كنند، به وسيله دولت برگزيده خود، اداره امور آن را برعهده خواهند گرفت، ولي هرگز هدف نهائي را از ياد نخواهند برد."
نكته مهم ديگري كه تكيهكردن بر موضوع فلسطين توسط همه مسلمانان را در شرايط كنوني به عنوان يك ضرورت مطرح ميكند، تعلق آرمان فلسطين به امت اسلامي است. اهتمام جمهوري اسلامي ايران به اين موضوع، برگرفته از توجه عميق و ديرپائي است كه امام خميني به آرمان فلسطين داشتند و تاكنون نيز اين توجه اعتقادي پابرجا مانده است.
مسئله فلسطين موضوعي نيست كه فقط مرتبط با فلسطينيها و يا فقط مرتبط با اعراب منطقه باشد بلكه موضوعي بنيادي است كه درصدر مسائل دنياي اسلام قرار دارد و بدون ترديد تمامي آزادگان جهان، صرفنظر از اينكه چه مرام و مذهبي دارند، در اين موضع حقطلبانه همراه ما خواهند بود. آنچه در اين ميان اهميت دارد اينست كه به مرور زمان، طيف نيروهاي حامي آرمان فلسطين، خالصتر شده و ماهيت برخي مدعيان دروغين حمايت از فلسطين، براي ملتها آشكار شد و آنها ترجيح دادند جانب اشغالگران را بگيرند و فاصلهاي پرنشدني با ملت فلسطين و ساير ملتها در منطقه را براي خود رقم بزنند.
در واقع در مقطع كنوني جبهه ارتجاع عرب مجري طرحهاي صهيونيستي شده و به جاي حمايت از آرمان فلسطين، ماموريت يافته كه مانع فروريختن بنيان ساختار اشغالگري شود و به هر قيمت ممكن، از شكستها، ناتواني و انزواي اسرائيل جلوگيري كند. اما هرچه بيشتر تلاش ميكند، كمتر نتيجه ميگيرد و در عين حال، در پيشگاه ملتها نيز رسوا ميشود.
كيست كه نداند پيشرويهاي ارتش رژيم صهيونيستي در گذشته ناشي از قدرت ماشين جنگي دشمن اشغالگر نبوده بلكه ناشي از ناتواني و وابستگي و ترديد دولتهاي عرب و عدم يكپارچگي و فقدان همبستگي آنها بوده است كه هنوز هم رژيمهاي مرتجع عربي را ميتوان با همين ويژگي تعريف نمود. اما در عين حال امروزه به بركت بيداري ملتهاي با انگيزههاي اسلامي، فضاي منطقه در شرف دگرگوني بنيادي است و ميتوان اقتدار نسبي طرفداران مقاومت در منطقه را به وضوح لمس نمود.
در چنين شرايطي دستهاي ناپاك دلالان صهيونيسم، فعالتر از گذشته ولي در پنهان و آشكار در صدد هستند از يكطرف قيامهاي مردم در كشورهاي عرب را مهار و حتي منحرف نمايند و آنرا حركتي محدود، غيرمرتبط با ساير قيامها و صرفاً با اهداف و انگيزههاي داخلي معرفي كنند. حال آنكه اصليترين محور مشترك قيامهاي مردمي در دنياي عرب را تلاش براي كسب اقتدار جهاني دنياي عرب و دنياي اسلام تشكيل ميدهد كه مشخصاً در آزادي سرزمين فلسطين، تبلور پيدا ميكند.
آنچه در اين ميان اهميت مضاعفي پيدا كرده، دستاوردهاي عظيم انتفاضه مردمي فلسطين است كه توانسته است در پرتو پيروزيهاي شگفتانگيز در جريان جنگ 22 روزه غزه و ناكاميهاي مستمر صهيونيستها در جريان محاصره نظامي 4 ساله غزه، اراده ملت فلسطين را بر اشغالگران هم تحميل نمايد. اين پديده در كل تاريخ منطقه به كلي بيسابقه است كه گروههاي مقاومت به تنهائي بتوانند پوزه اشغالگران را به خاك بمالند، در حاليكه رژيمهاي ارتجاعي عرب، جانب صهيونيستها را گرفته بودند و اصرار آنها براي ادامه جنايت و كشتار عليه فلسطينيها، بيش از اشغالگران بود.
تقريباً به طور موازي، سعي بر اين بوده و هست كه يك جناح ذلتپذير درون فلسطينيها را به عنوان "نماد ملت فلسطين" معرفي كنند و هر خيانتي را به دست همين گروه خائن، به نام ملت فلسطين ثبت نمايند. جناح محمود عباس و طيف خائن فتح در سالهاي اخير،در موارد فراواني خود را سخنگوي اصلي فلسطينيها جا زدهاند و حال آنكه در انتخابات مردمي نتوانستند جايگاه مورد ادعاي خود را احراز نمايند. محمود عباس و مزدورانش براي جبران همين شكستها دست به دامان صهيونيستها شده و با محاصره غزه و تحميل جنگ 22 روزه سعي داشتند مقاومت و مشخصاً انتفاضه را به كلي محو كنند اما همين روشهاي ضدانساني آنها عزت و عظمت مقاومت و انتفاضه را آشكارتر ساخت و به خوبي ثابت كرد كه انتفاضه و مقاومت، ريشه مردمي دارند و دشمنانش فاقد كمترين موقعيت قابل ذكر در ميان فلسطينيها هستند.
اكنون محمود عباس از شوراي امنيت و سازمان ملل خواستار به رسميتشناختن دولت و حكومت فلسطيني است كه البته پاسخ منفي و مشروط دريافت كرده كه خود به منزله دفعالوقت است. اما همين رفتارها و تكرار همين صحنهها نشان ميدهد كه محمود عباس و طيف خائن وي همواره سعي دارند ثبات قدم انتفاضه و مقاومت را به رخ غرب و صهيونيستها بكشند و از آنها امتيازات محدودي بگيرند. با وجود اين، غرب و صهيونيستها فقط براي سركوب مقاومت و مهار انتفاضه، اميدوارند از وجود آنها بهرهگيري كنند.
جاي سئوال جدي وجود دارد كه محمود عباس از درخواست تشكيل حكومت در بخش كوچكي از سرزمين فلسطين، بدون حق داشتن ارتش و نيروي هوائي، بدون در اختيار داشتن "قدس شريف" و بدون حق بازگشت 5/4 ميليون فلسطيني مهاجر، چه انتظاري دارد؟ در واقع، خواسته محمود عباس به منزله رسميتدادن به اشغال فلسطين، به رسميتشناختن اشغالگران و تعهد هميشگي براي واگذاري حق مقاومت در برابر اشغالگري است.
اين همان خواستههايي است كه اشغالگران و حاميان وقيح آنها براي بيش از 60 سال طالب آن بودهاند ولي از دستيابي به اهداف خود عاجز ماندهاند. با مروري بر كارنامه سياه طيف محمود عباس در طول سالهاي اخير به خوبي ميتوان دريافت كه اشغالگران، فقط حق سركوب و تعقيب فعالان فلسطيني را به آنها واگذار كردهاند ولي حق هرگونه تصميم و اظهارنظر و اقدامي در خارج از اين محدوده را براي آنها قائل نيستند.
تشديد اقدامات صهيونيستها براي توسعه شهركسازيهاي صهيونيستي و تصرف اراضي فلسطين در جهت احداث شهركهاي جديد يهودينشين، از جديترين مواردي است كه صهيونيستها حتي عليرغم اعتراضات ظاهري غرب هم به آن ادامه ميدهند و معتقدند با اعمال فشار بيشتر، طرف فلسطيني در طيف محمود عباس را مجبور به پذيرش خواهند كرد. اين پديده يكبار ديگر نشان ميدهد كه اشغالگران فقط زبان زور را ميفهمند و انتفاضه با گسترش و مقاومت ضدصهيونيستي، يگانه راه مقابله مؤثر با دشمن شروري است كه فقط بايد سركوب شود و تحت فشار قرار گيرد تا در برابر حق تسليم شود.
رسالت:يك گام به جلو براي آزادي قدس
«يك گام به جلو براي آزادي قدس»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛جمهوري اسلامي ايران اين روزها مركز توجهات نخبگان جهان اسلام و رايزني در مورد مهمترين مسائل جهان اسلام است. دو هفته پيش 700 تن از علما، دانشمندان و روشنفكران جهان اسلام به تهران آمدند تا در همايش نخستين اجلاس بيداري اسلامي شركت كنند.
نتايج و دستاوردهاي اين نشست روي روند بيداري اسلامي در منطقه از همان روز نخست خود را نشان داد و تاكنون نيز اثرات آن در بلاد اسلامي روز به روز بيشتر مشاهده ميشود. ديروز اجلاس بينالمللي حمايت از انتفاضه فلسطين درتهران با سخنان راه گشاي مقام معظم رهبري گشايش يافت. روساي مجالس و مقامات ارشد پارلماني از 60 كشور جهان و نيز رهبران گروههاي فلسطيني به تهران آمدند تا براي آزادي قدس شريف در شرايطي كه جهان اسلام در اقتدار كامل به سر ميبرد چاره انديشي كنند.
نسل جوان فلسطيني امروز در وسط معركه نبرد با رژيم صهيونيستي حضور دارد و گرايشات سازشكارانه در بدنه دو نسل گذشته بويژه آنها كه در سازمان به اصطلاح آزاديبخش فلسطين (فتح) لانه كردند را بر نميتابد. اين نسل مستظهر به پشتيباني جواناني است كه در كشورهاي اسلامي بويژه كشورهاي هم مرز با رژيم صهيونيستي، بيداري اسلامي را گام به گام براي به زير كشيدن حكام مستبد عرب و غير عرب و نيز مقابله با استعمار خارجي مديريت ميكنند.
فصل مشترك انديشه مبارزاتي نسل جوان چه در داخل سرزمينهاي اشغالي و چه در خارج از آن در عمق جهان اسلام، آزادي قدس شريف قبله اول مسلمين جهان است. جوانان پاكباخته جهان اسلام امروز همواره به اين سئوال ميانديشند كه؛ «چگونه سرزمين فلسطين آزاد ميشود و آوارگان از وطن فلسطيني كي به زادگاه خود بر ميگردند؟» آنها نيك ميدانند كه سرزميني كه با زور غصب شده با زور نيز بايد بازپس گرفته شود. اين خامانديشي است كه باور كنيم صهيونيستها پس از نيم قرن تجاوز و خونريزي و غارت، به سهولت و آساني و بدون چشمداشتي سرزمينهاي غصب شده را به مردم فلسطين باز گردانند.
اكنون يك اجماع نظري و عملي بين نخبگان جوان و پيران مبارز فلسطيني در درون سرزمينهاي اشغالي و نيز همين اجماع در جهان اسلام به وجود آمده است كه بايد صهيونيستها با يك راهبرد واحد و مشخص براي هميشه از حاكميت به زير كشيده شوندو روند حاكميت مردمسالاري در فلسطين كه توسط جهاد اسلامي و حماس مديريت ميشود از طريق يك رفراندوم جامه عمل به خود بپوشد. سد راه چنين روندي، ايجاد اختلاف در ميان ملت فلسطين است كه توسط محمود عباس و حمايت صهيونيستها مديريت ميشود. ترفند آمريكاييها مبني بر سراب تجزيه فلسطين هيچگاه عملي نخواهد شد.
به تعبير مقام معظم رهبري؛ «هر طرحي كه فلسطين را تجزيه كند مردود است» امروز اراده امت اسلام به آزادي سرزمين فلسطين تعلق گرفته لذا سازمان آزاديبخش فلسطين آن هم با محدوديتهايي كه در طرح تقديم شده به سازمان ملل وجود دارد نميتواند مطالبات واقعي مردم فلسطين و نيز امت اسلام را برآورده سازد.
آمريكاييها همواره به اين بهانه كه امنيت اسرائيل خط قرمز آنهاست، مرتكب جنايات وحشتناكي در منطقه بويژه در سرزمينهاي اشغالي شدهاند. گروههاي مبارز فلسطيني، مردم فلسطين و نيز موج بيداري اسلامي در منطقه بايد از اين خط قرمز عبور كند تا به يك ستم تاريخي پايان داده شود رژيم غاصب صهيونيستي امروز چون خنجري بر پشت جهان اسلام فرود آمده است. اين خنجر را بايد بيرون كشيد و به قلب صهيونيستها فرود آورد. جاي فرود اين خنجر بيش از نيم قرن است عفونت كرده است و عفونت آن حتي مشام صهيونيستها را ميآزارد به همين دليل گام به گام دارند عقبنشيني ميكنند.
ضربه نبرد 33 روزه حزب الله و 22 روزه حماس نشان داد كه با مقاومت عاشورايي ميتوان اين خنجر را از قلب كشورهاي اسلامي بيرون كشيد واين كار با فداكاري جوانان مسلمان و مبارز فلسطيني امكانپذير و صد در صد عملي است. فلسطين مسئله اول جهان اسلام است و هيچ حادثهاي نميتواند انديشه آزادي قدس شريف را از دستور كار مبارزان مسلمان در كشورهاي اسلامي خارج كند.
قدس:همه فلسطین برای همه فلسطینیان
«همه فلسطین برای همه فلسطینیان»عنوان سرمقالهي روزنامهيگ قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد؛پنجمین اجلاس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین در جمع سفرا، رؤسای مجالس و علمای کشورهای مختلف جهان و شخصیتهای برجسته کشورهای اسلامی، از روز شنبه در تهران آغاز به کار کرد.
حضرت آیةا... خامنه ای رهبر معظم انقلاب در این
اجتماع گسترده در حضور اندیشمندان و نمایندگان کشورهای اسلامی، سخنان مهمی
را ایراد فرمودند که به برخی از محورهای آن اشاره می شود.
- «فلسطین
مسأله اول در میان همه موضوعهای مشترک کشورهای اسلامی است». در سالهای
آغازین سازش، اتفاقی که در کشورهای اسلامی افتاد، کم اهمیت نمودن آرمان ملت
فلسطین بود که به مرور مشمول غفلت و فراموشی از سوی حاکمان گردید.
اگر تلاشهای جمهوری اسلامی در خصوص زنده نگهداشتن مطالبات مردم فلسطین نبود، شاید امروز برگزاری چنین نشستی و دفاع از این ستمدیدگان جغرافیای دنیای اسلام، موضوعی نامأنوس و غریب در بین مسلمانان می بود. همه تلاش حامیان رژیم جعلی بر این امر متمرکز است که مسأله فلسطین را از اذهان نسل جوان و کنونی دنیای اسلام محو نموده و این موضوع فقط به خاطره گذشتگان تبدیل شود که با انقطاع نسلی نیز تصورش در حد یک رخداد تاریخی باشد.
- «مدعای ما آزادی فلسطین است، نه آزادی بخشی از فلسطین. هر طرحی که بخواهد فلسطین را تقسیم کند، یکسره مردود است.»
این اظهارات در مقابل پیشنهاد دو دولت درباره فلسطین مطرح گردیده است. برخی تلاش می کنند با این ایده اعلام نمایند مشکل فلسطین حل می شود و پرونده جنگها و بحرانهای 63 ساله فلسطین بسته خواهد شد. رهبر فرزانه انقلاب واقعیتهای خلاف این ادعا را تأیید می کنند، زیرا در صورت تحقق این امر، رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخته می شود که این اتفاق نهایت آرزو و آرمان سران این ارتش مسلح است.
در این فرایند، مبارزات جنبشهای جهادی فلسطین، مهار شده و اسرائیل غاصب بدون دغدغه، طرحهای توسعه طلبانه اش را در آینده عملیاتی می کند. اختلافهای مردم فلسطین ناشی از این طرح، ظرفیت انسجام بخش و متحد آنها را درگیر چالشهای داخلی خواهد نمود که این رخدادها هزینه بقای این رژیم را به حداقل می رساند. تلاش مجاهدان در راه آزادی فلسطین کم رنگ و بی فایده تلقی شده و بر گزینه سازش و روحیه وابستگی مانور داده می شود تا از این رفتار به عنوان یک راهبرد در مناسبات آتی جهان اسلام و نظام سلطه بهره برداری کنند.
این موضوع در نهایت ضربه ای را بر پیکره بیداری اسلامی وارد می نماید که دستاورد سقوط حاکمان آمریکایی را نتیجه حضور ملتهای مسلمان با آرمان اسلامی ارزیابی نکنند، بلکه وضعیت کنونی را حاصل خروجی سناریوی اتاقهای فکر واشنگتن معرفی نمایند. طرح دو دولت، استقلال بخشی از فلسطین است که با یکپارچگی این سرزمین در تضاد است.
این دغدغه همچنان مطرح است که حضور صهیونیستها در بخشی از قلمرو فلسطین با کدام منطق قابل توجیه است؟ اگر از وجاهت حقوقی برخوردار است، پس صهیونیستها مردمی حق به جانب خواهند شد، این در حالی است که ادعاهای آنها از منظر حقوق بین الملل قابل دفاع نیست و اگر در این طرح با اسلحه و حمایتهای جهانی و زورگویان صاحب سرزمین شوند، پس انتظار همزیستی مسالمت آمیز توقع بی جاست، زیرا همان اشغالگران دوباره هدفهای گذشته را با بهانه های جدید عملیاتی خواهند نمود.
- «ما نه جنگ کلاسیک ارتشهای کشورهای اسلامی را پیشنهاد می کنیم، و نه به دریا ریختن یهودیان مهاجر را، و نه البته حکمیت سازمان ملل و دیگر سازمانهای بین المللی را. ما همه پرسی از ملت فلسطین را پیشنهاد می کنیم».
مردم فلسطین که سالها رنج غربت و دوری از خانه و کاشانه را تحمل نموده و در بدترین شرایط زندگی می کنند، باید به کشورشان برگردند و در یک فرایند دموکراتیک، به نوع نظام سیاسی آینده خود رأی دهند. این پیشنهاد بر اساس منطق دموکراسی است. امروزه، ادعای کشورهای غربی، برخوردار بودن از نظامهای دموکرات است.
در شرایط کنونی 5/5 میلیون آواره فلسطینی در این طرحها به کابوسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل گردیده است که در گفتمان به اصطلاح صلح از آنان با تعبیری یاد می شود که بار حقوقی برای سران تل آویو نداشته باشد. تاکنون نیز اقدامهای زیادی را انجام دادند تا آنها را با تطمیع از بازگشت منصرف کنند و یا تلاش نمودند با جایگزین کردن عبارت «آنان که بر نمی گردند» به جای آوارگان تا در دیالوگ حقوقی، از پاسخگو نبودن خود دفاع کنند.
مقام معظم رهبری خطاب به جهان غرب فرمودند: «غرب امروز بر سر دو راهی است؛ یا باید دست از زورگویی طولانی مدت خود بردارد و حق ملت فلسطین را بشناسد و بیش از این از نقشه صهیونیستهای زورگو و ضد بشر پیروی نکند، و یا در انتظار ضربه های سخت تر در آینده نه چندان دور باشد.» این سخنان، کلیدواژه بیداری اسلامی و رمز تحولات کنونی جهان با رویکرد ملت محوری در مقابل دولت محوری است.
واقعیتهای صحنه کنونی سیاسی و تعاملات جهانی، بیانگر این واقعیت است که در هیچ زمانی در مقایسه با وضعیت فعلی، رژیم صهیونیستی و حامیان آن در موضع ضعف نبوده اند. اکنون روند حوادث در عرصه های سیاسی، اقتصادی و استراتژیک مرکز ثقل قدرت را از شمال به جنوب آورده و مؤلفه های قدرت سفلی با تحول مفاهیم و عملیاتی شدن آن، الگوهای جدید را در ادبیات روابط بین الملل وارد نموده است.
کارشناسان بر اساس تئوری انقلابها امکان سقوط دیکتاتورها را در مدت کوتاه در بهار عربی، غیرممکن ارزیابی می کردند، ولی اراده ملتها این مهم را ممکن نمود. غرب ناگزیر است در مقابل موج خیزش مردمی در اروپا - که آمریکا نیز از این موضوع بی نصیب نماند - سر تعظیم فرود آورد و از همراهی با اقلیت سلطه گر اجتناب نماید، در غیر این صورت آگاهی ملتها دو مینوی جهان اسلام را در آن کشورها تکرار خواهد کرد.
در پایان باید اذعان نمود، نظام سلطه همچنان بر این باور است که قدرت ابزار سخت افزاری است، لذا در مقابل موشکهای احتمالی، سپر دفاع موشکی طراحی می کنند، غافل از اینکه دستاوردهای ملتها در بهار عربی، ناشی از قدرتهای موشکی نبوده است، بلکه دستهای خالی اما اراده های مصمم، توانستند صاحبان قدرت نظامی و حامیان آنها را در رویارویی دچار هزیمت سنگین و باورناپذیری نمایند و این اتفاق در مورد فلسطین نیز دور از انتظار نخواهد بود، زیرا نسخه مشابه کشورهای اسلامی در فلسطین موجود است.
سياست روز:فلسطين محور تحولات دنيا
«فلسطين محور تحولات دنيا»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛همايش بيداري اسلامي با حضور انديشمندان و انقلابيون کشورهاي اسلامي و با سخنراني مهم مقام معظم رهبري در تهران برگزار شد و اکنون همايش بينالمللي حمايت از انتفاضه فلسطين نيز با سخنراني روشنگرانه و موشکافانه ولي امر مسلمين در تهران آغاز شد. ايشان در اين همايش ضمن تاکيد بر اين که هر طرحي براي تقسيم فلسطين مردود است، پيشنهاد همهپرسي جمهوري اسلامي ايران براي حل قضيه فلسطين را مطرح کردند.
ايشان در سخنان خود موضع جمهوري اسلامي ايران را در قبال سرزمينهاي اشغالي بيان کردند و به ادعاي جنگ افروزي ايران در قبال رژيم صهيونيستي نيز پاسخ دادند. اما فرمودند، موشکهاي ايران به هنگام تهديد عمل ميکنند.
ولي امر مسلمين در اين باره فرمودند؛ «ما نه جنگ کلاسيک ارتشهاي کشورهاي اسلامي را پيشنهاد ميکنيم و نه به دريا ريختن يهوديان مهاجر را و نه البته حکميت سازمان ملل و ديگر سازمانهاي بينالمللي را، هر طرحي که بخواهد فلسطين را تقسيم کند، يکسره مردود است. ما همهپرسي از ملت فلسطين را پيشنهاد ميکنيم. ملت فلسطين نيز مانند هر ملت ديگر حق دارد سرنوشت خود را تعيين کند.»
بيش از ۶۰ سال است که ملت فلسطين و ملت جهان اسلام داغدار سرزمين مقدس فلسطين است که توسط صهيونيستها به غارت رفته و غصب شده است.
اما دولتمردان کشورهاي عربي مسلمان هيچگاه اقدام درخور توجهي نسبت به سرزمينهاي اشغالي و جناياتي که اين رژيم انجام داده است از خود نشان ندادهاند. هر چند وابستگي شديد سران اين کشورها به غرب به ويژه آمريکا همواره مانعي جدي بر سر راه کمک به مردم سرزمين اشغالي فلسطين بوده است، اما اکنون پس از بيداريهاي گسترده اسلامي در کشورهاي عربي مسلمان، سمت و سوي سياستهاي اين کشورها با محوريت مردمي تغيير خواهد يافت.
سرنگوني هر يک از ديکتاتورهاي کشورهاي عربي يک گام به سوي آزادي سرزمينهاي اشغالي فلسطين و قدس شريف است. نبض رژيم صهيونيستي با سرنگوني مبارک در مصر، بن علي در تونس و ... به شماره افتاده و کندتر شده است.
مصر به خاطر همجواري با سرزمينهاي اشغالي در اين ميان از اهميت ويژهاي برخوردار است. تلاش غرب و آمريکا در اين کشور براي مصادره انقلاب و انحراف آن اکنون به چشم ميخورد و به همين خاطر است که مردم انقلابي مصر همچنان حضور خود را در خيابانها براي دستيابي به خواستههاي خود پررنگتر کردهاند.
واهمه صهيونيستها و آمريکا از لغو قرارداد کمپ ديويد است. مردم انقلابي مصر اين خواسته به حق را براي زدودن اين ننگ در تسخير سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره نشان دادند.
از سوي ديگر نقش کشورهاي ديگر از جمله ايران، سوريه، لبنان و ترکيه در اين مسئله مهم است. جمهوري اسلامي ايران از همان آغاز برقراري نظام اسلامي حمايت قاطع خود را از مردم فلسطين و بازگشت سرزمينهاي اشغالي به مردم واقعي و مسلمان فلسطين اعلام کرده است.
اما نقش ترکيه به عنوان کشوري مسلمان حائز اهميت است. ترکيه از معدود کشورهاي اسلامي است که با رژيم صهيونيستي ارتباط سياسي ـ اقتصادي و نظامي داشته است، هر چند برخي اتفاقات و تحولات باعث شده تا قدري روابط ترکيه و رژيم صهيونيستي تيره شود، اما همچنان شاهد وجود ارتباط آنها هستيم، که البته ميتوان اين تغيير سياست ترکيه در قبال رژيم صهيونيستي را آرام کردن مردم اين کشور دانست. مردم ترکيه، همواره نشان دادهاند که حامي آرمانهاي مردم مظلوم فلسطين بوده و هر روز که ميگذرد اين جوشش در دل مردم اين کشور افزون ميشود. اين سياست دولت ترکيه را ميتوان سياستي مقطعي در قبال مردم خود دانست اما از آن پس، اين مردم خواهند بود که خط مشي سياسي دولت ترکيه را در قبال رژيم غاصب اسرائيل مشخص خواهند کرد.
از سوي ديگر سوريه و دولت بشار اسد که بيش از ۶ ماه است که با دخالتهاي عربستان و آمريکا دستخوش ناآراميهايي شده است، به عنوان کشور خط مقدم مقابل رژيم صهيونيستي در ميان کشورهاي اسلامي شناخته شده است. آمريکا پس از فروپاشي دولتهاي ديکتاتور وابسته خود در منطقه تنها راهي که داشت اين بود که در کشورهايي همچون سوريه اخلال ايجاد کند و در صورت توان، دولت حاکم اين کشور را سرنگون کرده و سعي در استقرار دولتي آمريکايي نمايد که البته تاکنون اين توطئه آمريکا نيز ميسر نشده است. چون دولت حاکم از محبوبيت حداکثر مردمي برخوردار است. هر چند شاهد دخالتهاي کشورهاي عربي از جمله عربستان سعودي در امور داخلي سوريه هستيم. اما همين کشورها براي سرنگوني دولت بشار اسد دلارهاي خود را خرج ميکنند اما به مردم آواره فلسطين توجهي ندارند.
با اين اوصاف و باتوجه به نقش تاثيرگذار جمهوري اسلامي ايران در تحولات منطقه، نه تنها کشورهاي منطقه بلکه دنيا درآينده نزديک شاهد تغييرات و تحولات اساسي در بدنه حاکميتي خود خواهد بود و نقش مردم پررنگتر خواهد شد.
حمايت:سالمندان جامعه وانتظارات عادلانه
«سالمندان جامعه وانتظارات عادلانه»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛
در
تقویم مناسبت های جهانی آغاز این هفته مصادف با یکم اکتبر (نهم مهرماه)،
روز جهانی سالمندان نامیده شده است.به همین مناسبت در کشور ما نیز وزارت
درمان وآموزش پزشکی اعلام کرد در این هفته برنامه های مختلفی را برای
سالمندان اجرا می کند ودر همین چارچوب شنبه 9 مهر بنام روز سالمند،شهروند
ارشد، یکشنبه 10 مهر ماه بنام روز سالمند وجایگاه آن در رسانه ها،دوشنبه 11
مهر بنام سالمندی و مشارکت اجتماعی،سه شنبه 12 مهر بنام روز سالمندی و
ارتباط بین نسل ها ،چهارشنبه 13 مهر بنام روز سالمندی،تغذیه سالم وفعالیت
بدنی،پنج شنبه 14 مهر بنام روز سالمندی وپیشگیری از حوادث و جمعه 15 مهر
بنام روز سالمندی از دیدگاه اسلام نامگذاری شده است.
اینکه چه تعداد از مردم اصلا توجه می کنند که ما روز جهانی بنام سالمندان داریم و یا اینکه چه تعداد از مردم اصلا مطلع هستند که در کشور ما نیز این هفته قرار است با عناوین مختلف جایگاه سالمندان گرامی داشته شود،موضوعات در خور تاملی است که عجالتا از ارزیابی آنها در می گذریم ولی با فرض اینکه به هر حال اطلاع رسانی در این زمینه می تواند موجبات توجه مخاطبان بیشتری را فراهم آورد و ثمره آن در ارتقا عدالت نقش موثری دارد،نکاتی بدین مناسبت در حد مجال ستون به سوی عدالت به شرح زیر تقدیم می شود،امید است مفید واقع شود.
اول اینکه در فرهنگ های مختلف ،نمونه های متعدد فکری وعملی را می توان یافت که بر اهمیت جایگاه آدمی در سنین سالمندی وسالخوردگی تاکید دارند وبه همه یادآوری می کنند که به هر حال قافله عمر به سرعت می گذرد واگر به صورت غیر منتظره آدمی از قطار این زندگی پیاده نشود حتما دوره سالمندی را پشت سر می گذراند با کوله باری از تجربه وفراز وفرودهای زندگی فلذا همه باید هم به فکر سالمندی خوب خود باشیم واز جوانی در عرصه فکر وعمل به نحوی خود را مدیریت کنیم که در سنین پیری سربلند وبا عزت بسر بریم و هم اینکه حرمت دیگرانی که سالمند شده اند را در ابعاد مختلف رعایت کنیم .دیگران از پدر ومادر وعمه وخاله وعمو ودیگر فامیل گرفته تا عموم مردم جامعه را در بر می گیرد.
در اندیشه اسلامی تاکیدات زیادی در این زمینه شده به نحوی که کوچکترین بی حرمتی به سالمندان گناهی بزرگ محسوب وهمگان توصیه به رعایت حرمت و ادب وهمیاری به سالمندان شده اند.مبتنی بر همین اندیشه، طبیعی است که حکومت در مقام اجرای موازین اسلامی نیز لازم است تدابیر مختلفی را بکار گیرد تا پیران جامعه احساس رضایت داشته وضمن انتقال تجربیات مفید خود به نسل های جدید ،آئینه شفاف وامیدوارکننده ای باشند برای دیگرانی که آینده خود را در وضع امروز سالمندان می بینند.
دوم اینکه برابر آمار سازمان جهانی بهداشت،در سال
2020 میلادی(هشت سال دیگر) بیش از یک ملیارد نفر در سراسر جهان بالای 60
سال عمر خواهند داشت در حالی که این رقم در حال حاضر حدود 580 میلیون نفر
است.در کشور ما طبق آمار اعلام شده مراجع رسمی تعداد 4 میلیون و562 هزار
نفر یعنی معادل6/ 7 در صد از کل جمعیت کشورمان را سالمندان بالای 60 سال
تشکیل می دهند.
این میزان تا سال 1400 شمسی به 9 تا 10 میلیون نفر یعنی
بیش از 10 درصد حمعیت و تا سال 2050 میلادی به حدود 25 میلیون و400 هزار
نفر یعنی 26 درصد کل جمعیت فعلی افزایش می یابد.
این آمارها ما را با واقعیاتی آشنا می سازند از جمله اینکه اولا هرم جمعیتی بسیاری از جوامع به کیفیتی است که در صد پیران آن در آینده بیشتر می شود ثانیا نشان می دهد که به جهت برخی پیشرفت های جامعه بشری از جمله در حیطه سلامت ،تغذیه ،درمان های پزشکی وامثالهم میانگین عمر نسبت به قبل از قرن بیستم و حتی تا اواسط آن بالاتر رفته است و امید به زندگی بیشتر شده است.حال با لحاظ همین دو نکته طبعی است که مدیران جوامع مختلف از جمله کشور عزیزمان لازم است در حوزه مدیریت سالمندان و فراهم سازی بستر مناسب برای حیات عزتمندانه آنان تدابیر شایسته ای اتخاذ نمایند.
سومین نکته اینکه اگر وارد بحث ها ومناقشات مختلف موجود در حیطه افزایش جمعیت کشور نشویم وفرض را بر این بگیریم که بهر حال در قبال همین میزان سالمندی که طی سالهای آتی خواهیم داشت باید برنامه ریزی مناسب اتخاذ کنیم آن وقت لازم است که آسیبها وچالشها ومشکلات موجود را دقیق شناسائی کنیم ،معیارها واصول مربوط به رعایت حقوق سالمندان وتحولات حقوقی که در گستره جهانی در جریان است را بشناسیم ودر صدد ارتقا نظام حقوقی خود در ابعاد مربوط به سالمندان بر آئیم.
در هر دو حیطه کارهای بسیاری باید انجام شود.بسیاری از مطلعین حیطه مباحث سالمندان می دانند که در سازمان ملل مصوباتی از اوائل دهه 1990 میلادی گذرانده شده که از کشورها می خواهد یکسری اصول و معیارهای انسانی مشخص را در مورد سالمندان رعایت کنند. هم چنین چندی است در سازمان ملل گروه کاری ایجاد شده که ماموریت دارد پیش نویس کنوانسیونی در مورد حقوق سالمندان را تهیه کند تا کشورها در قبال قواعد الزام آور برای بهبود وضعیت سالمندان تلاش کنند.بدیهی است در قبال این فرایند هنجار سازی بین المللی نمایندگان جمهوری اسلامی باید فعال باشند ودیدگاههای مکتب انسان ساز اسلام را بخوبی منعکس کنند.
در کشور ما طی سالهای اخیر تلاشهای حقوقی برای ساماندهی ابعاد مربوط به حقوق سالمندان انجام شده که حاصل آن در یک فقره تدوین منشور حقوق سالمندان بوده است.این منشور 11 ماده ای اگرچه کوتاه است ونیازمند تکمیل وتفصیل از طریق اسناد حقوقی دیگری می باشد لیکن در همین حد نیز نکات مهمی دارد وتعهدات مختلفی برای دولت وعموم مردم ایجاد می کند وقطعا اطلاع رسانی فراگیر این موازین در فرهنگ سازی شایسته جامعه امری ضروری است.سوای کارکرد قواعد حقوقی ،در فعالیت های مروج اخلاق وفرهنگ جامعه نیز لازم است به جایگاه سالمندان اهتمام بیشتری بورزیم.
خیلی ها بر این باورند که در فرهنگ رفتاری گذشته جامعه ما حرمت بزرگترها بمراتب بیشتر رعایت می شد وجوان ترها چه در محیط خانه وچه در جامعه رعایت بیشتری نسبت به بزرگترها داشتند.این امر اگر بر اساس داده های عینی اثبات شود لزوما باید چاره اندیشی شود که چرا پسرفت داشته ایم ؟آیا اشکالات در نظام حقوقی و الزامات قانونی است یا در وضعیت اخلاق وفرهنگ عمومی جامعه؟ عدالت اقتضا می کند که سالمندان جامعه در حوزه های مختلف اعم از حمل ونقل،تفریح واستراحت،تغذیه وبهداشت، رفع نیازهای مادی ومعیشتی و دیگر زمینه ها از حمایت های ویژه برخوردار باشند.
مع الاسف گاه دیده می شود که بازنشسته ها برای دریافت حقوق بازنشستگی خود که حاصل یک عمر تلاش وخدمت آنهاست و ربطی به هیچ حمایت وامتیازی نیز ندارد کلی سختی را در نهادهای مربوطه متحمل می شوند،گاه دیده می شود که سالمندان در وسائل حمل ونقل مورد بی توجهی قرار می گیرند وگاه ناچارند در صف های طولانی برای دریافت یک کالا یا خدمات بایستند،گاه در فیلمها وسریال ها فقط برای ترحم برانگیختن یا فضای خنده ایجاد کردن بکار گرفته می شوند،گاه افرادی از ما علیرغم سالها زحمت پدر ومادر وعلیرغم برخورداری از شرایط مادی مناسب، پدر ومادر سالمند را با بی معرفتی تمام از خانه دور می سازیم وتحویل مراکز نگهداری سالمندان می دهیم تا انتظار یک دیدار معمولی فرزندانشان را بکشند .این موارد را نظام های اجتماعی وحقوقی بسیاری از کشورها چاره اندیشی کرده اند.نباید ما در بهبود وضعیت کوتاهی کنیم.هر چه سرمایه گذاری در این حوزه صورت گیرد برای عموم مردم ثمر بخش است.
سخن آخر:
در کشور ما به لحاظ اینکه هم از حیث
دینی اکثر علمای برجسته وطراز اول در سنین بالای شصت سال قرار دارند وهم
اینکه بسیاری از مسئولان طراز اول کشور حول وحوش همین سن بسر می برند
وطبیعتا با تجربیات بسیار برای هدایت جامعه ایفای نقش می کنند،طبیعتا
انتظار بیشتری برای اهتمام به حقوق سالمندان می رود و البته هم چنین انتظار
می رود که بزرگترها راه را برای تجربه اندوزی و ایفای نقش موثر جوانان
واستعدادهای امروزی فراهم کنند. جامعه نیاز به همدلی همه نسل ها با یکدیگر
دارد و هر یک در جای خود بسیار مورد نیاز است .این گزاره را باید دائما به
بحث فراگیر اجتماعی گذاشت تا گفتگوهای بین نسلی دائما جریان داشته و
همبستگی وتفاهم توسعه یابد .
چند سالی است که شورای عالی سالمندان نیز برابر مقررات کشور ما ایجاد شده است و طرح هائی نیز از سوی برخی سازمان ها و نهاد ها ازجمله بهزیستی ،شهرداری ها سازمان میراث فرهنگی وگردشگری در جهت حمایت از سالمندان به اجرا در آمده ولی هنوز مشکلات متعددی را هر روزه می توان در سطح جامعه مشاهده کرد.امید است همت وعزم همگانی شکل بگیرد که انتظارات عادلانه در حیطه وضعیت سالمندان را پاسخ مثبت دهیم ودر سطح مدیریت راهبردی نیز به نحوی حرکت کنیم که هربیننده ای ولو از خارج ایران به داخل کشور آید ،تصدیق کند که حقوق سالمندان در ایران به بهترین وجه رعایت می شود ودر این زمینه الزامات حقوقی و اخلاقی وسازوکارهای موثری برای اجرا وحمایت وجود دارند. بیائید قدری از قیل وقالهای سیاسی و بگو مگوهای خسته کننده بکاهیم وتوجه کنیم که گوهر های انسانی را چگونه باید پاس داشت وفضیلت های اخلاقی چه بستری را نیاز دارند تا توسعه یابند وشکوفائی به ارمغان آورند.
آفرينش: تركيه واسرائيل و آينده روابط
«تركيه واسرائيل و آينده روابط»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛روابط ترکيه و اسرائيل براي چندين دهه بعنوان دو همپيمان استراتژيک بخوبي پيش مي رفت و تا سالها هم پس از به قدرت رسيدن اسلام گراها حزب عدالت و توسعه نيز ادامه داشت، اما در چند سال گذشته اين روابط دچار تحولات و فراز و نشيب هايي شده است در دوسال گذشته نيز اين روابط منبعث از سياست خارجي جديد ترکيه و نگاه اقتصاد محور آن و همچنين بازي هاي چند گانه سياست خارجي اين کشور نوع بازي آنکارا با تل آويو در ابعاد گوناگون اعلاني و اعمالي يا پيدا و پنهان قرار گرفته است . در اين بين فارغ از تنش هاي هفته هاي اخير در روابط دو کشور بايد گفت در نگاه به سياست خارجي و روابط ترکيه با اسرائيل چند نکته را بايد به خاطر داشت نکاتي که درک ان مي تواند درسهايي براي کشور ما در شناخت بيشتر از سياست خارجي ترکيه نيز باشد .
نخست اينکه در واقع هر چند اکنون رجب طيب اردوغان نخست وزير تركيه از تعليق روابط تجاري و امنيتي اين كشور با اسرائيل خبر داده اما بايد گفت روابط چند بعدي اقتصادي و امنيتي تركيه و رژيم صهيونيستي كه در تمام سال هاي موجوديت اسرئيل وجود داشته و همواره رو به گسترش بوده است، و در سالهاي اخير نيز با وجود بروز برخي تنشهاي اعلامي در روابط دو کشور گسترش داشته است به طوري که بررسي آماري مبادلات اقتصادي آنها در سال هاي اخير نشان مي دهد حجم مبادلات تجاري با رشد زياد به حدود 3.5 ميليارد دلار در سال 2010 رسيد ترکيه به سومين طرف تجاري اسرائيل تبديل شده است .
گذشته از اين نيز امضا قراردادهاي سنگين نظامي نيز از ديگر ابعاد روابط رو به رشد دو طرف در سال هاي گذشته بوده است. در اين بين هر چند در حال حاضر اطلاعات مشخص و كاملي در زمينه مبادلات نظامي و دفاعي ميان دو طرف در دسترس نيست اما بي شک روابط امنيت و نظامي دو کشور با توجه به روابط عميق امنيتي و نظامي باقي است. در اين راستا به نظر مي رسد هر چند آنکارا از کاهش روابط سخن گفته است اما بايد اين مواضع را تنها در قالبي رسانه اي درک کرد و نه در سطع اعمالي چراکه دلايل و عوامل گوناگوني ترکيه را وادار مي سازد تا همچنان روابطي چند بعدي با اسرائيل داشته باشد .
دوم اينکه اگر در جستجوي علل روابط ترکيه و اسرائيل باشيم بايد گفت که ترکيه اکنون در مدار غرب قرار گرفته است دراين بين هر چند مقامات انکارا بيشتر برمبناي منافع ملي و رويکرد هاي اقتصاد محور در صحنه خاورميانه حضور دارند اما بايد گفت اميد ها و آرزوهاي اين کشور براي عضويت در اتحاديه اروپا و همچنين تداوم اتحاد و همپيماني با آمريکا باعث شده است تا همچنان با اسرائيل روابطي ويژه را داشته باشد . در اين بين هر چند ممکن است تنش هاي جزئي و اعلام شده و همچنين رسانه اي بين دو طرف بروز کند اما دامنه روابط بيش از آني است که در کوتاه مدت آسيب بيند.
سوم در واقع ترکيه با توجه به اهرم هايي هم چون فشارهاي غرب درمورد به رسميت شناختن کشتار ارامنه در دوران عثماني احتمال افزايش مشکلات در روابط اقتصادي خود با غرب و فشار لابي هاي اسرائيلي بر ترکيه بي شک در انديشه تنش فزاينده با تل آويو نيست بلکه بيشتربه نظر مي رسد با رويکردي اعلامي و رسانه اي بيشتر در جهت قهرمان نمايي در جهان اسلام، کسب توجه قدرتها و کشور هاي مسلمان در خاورميانه و به دست آوردن منافع بيشتر اقتصادي و سياسي در منطقه و مهمتر از همه تثبيت قدرت منطقه اي خود در خاورميانه است . در اين حال بايد گفت هر چند ممکن است تنش هايي اعلام شده در سطوح ديپلماتيک و رسانه اي بين ترکيه و اسرائيل بروز کند اما بايد در نظر داشت که نبايد نگاهي تک بعدي به سياست خارجي ترکيه و بازي هاي اين کشور در منطقه داشت .
مردم سالاري:مديريت متخصص و کارآمد
«مديريت متخصص و کارآمد»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در ان ميخوانيد؛در تذکره دولتشاه سمرقندي آمده است: «سلطان سنجر را در آن وقت که به دست غزان گرفتار شده بود، پرسيدند: علت چه بود که ملکي بدين وسعت و آراستگي که تو را بود، چنين مختل شد؟ گفت: کارهاي بزرگ به مردم خرد فرمودم و کارهاي خرد به مردم بزرگ; که مردم خرد کارهاي بزرگ را نتوانستند کرد و مردم بزرگ از کارهاي خرد عار داشتند و در پي نرفتند. هر دو کار تباه شد و نقصان به ملک رسيد و کار لشکري و کشوري روي به نقصان آورد .»
از عوامل مهم پيشرفت هر جامعه اي قوانين درست، مجريان قابل و مديريت صحيح و کارآمد است. در چنين صورتي است که هر کس در جاي خود مي نشيند و با روش درست از نيروهاي کاردان کار مي گيرد و به بهبود اوضاع مي پردازد. مديريت صحيح رسول خدا (ص) بود که خورشيد تابان کفايتش دنياي جاهلي آن روز را روشن کرد و دنيا را از تعاليم و سنجيدگي سنت خود تا ابد بهره مند ساخت و راه درست زيستن و به سعادت مردن را به مردم آموخت.
آن مديريت بي بديل علي مرتضي (ع) بود که اکنون با
افتخار، منشور حکومت خود مي دانيم و بدان مي باليم. بايد بپذيريم که
«مديريت» علم است و دوران مديريت تجربي آزمون و خطا گذشته است و نمي توان
هر کس را به عنوان مدير در راس هر مسئوليتي گماشت. اکنون سي و چند سال از
پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است. دانشگاه ها و مراکز عالي آموزشي، نيروهاي
ماهر و متخصص تربيت کرده اند. نمي شود که غير متخصص را بر مسند نشاند و دست
اهل تخصص را از اداره امور کوتاه کرد.
در بحبوحه انقلاب اسلامي و
در حکومت نظامي ازهاري که نظاميان بر اداره امور وزارتخانه ها منصوب شدند،
مگر چند روز دوام آوردند؟ نه خودشان وزارت خود را باور داشتند و نه کسي به
آنها وقعي مي گذاشت و ديديد که سرانجام به کجا انجاميد. در جامعه ما هم
کجا ديده و شنيده ايد که غير اهل را به امامت جمعه و جماعت بگمارند يا غير
متخصص را در وزارت بهداشت و علوم پزشکي و وزارت اطلاعات، مسئوليت بدهند .
پس اين سنت پسنديده بايد به همه امور تسري يابد. به عنوان مثال، ورزش هم علم است; امور جوانان هم معرفت مي خواهد. وقتي که غير متخصص را که در امور ديگر قابليت و مهارت دارد به مصدر مي نشانيم، هم بر اين مدير و هم بر اين کار، آسيب رسانده ايم. مقصود تخطئه اين عزيزان که براي ما بسيار حرمت دارند، نيست.
آنان را از حيز انتفاع جامعه دور و محروم مي کنيم. چون به قول زبان شناسان، هر طبقه اجتماعي، زبان خاص خود را دارد و بيگانه، اين زبان را نمي داند. زباني که عامل ارتباط و انتقال مفاهيم ذهني ماست و بديهي است که تا مديري اهل آن کار نباشد و فرهنگ اوليه آن امر را نداشته باشد کار به بيراهه مي رود. شهيد مطهري در مقايسه جهان بيني اقبال لاهوري و سيد جمال الدين اسدآبادي مي گفت: علت اشتباه در استنباط امثال اقبال لاهوري در اسلام شناسي و تلقي از امور مذهبي نسبت به سيد جمال، آن است که فرهنگ اوليه سيد جمال اسلام است و فرهنگ ثانويه اقبال، اسلام; به همين سبب دريافت هاي سيد جمال صحيح تر است.
اين نظر آن استاد را مي توان در مديريت هم باور داشت. پس هر طبقه اجتماعي و هر امر کشوري ظرافت ها و اصطلاحات و مباني معرفتي خاصي دارد که تا اهل بر صدر ننشيند از آن دقايق امور بي خبر است و اين بي خبري مانعي بزرگ در موفقيت اوست.
نگارنده در حدي نيست که براي نمايندگان شريف تعيين
تکليف کند اما طبق عرف و منطق مي تواند سوال کند که چرا مجلس به تحصيل کرده
و قهرمان ورزشي و مجرب در علم ورزش و مديريت آن راي اعتماد نمي دهد ولي به
عزيز ديگري که فاقد اصول در اين کار است راي مي دهد؟ آيا در پيروي از اين
رويه نيست که سرداري با همه قابليت در امر و مسئوليت ديگري در تصدي کاري
گماشته مي شود که از آن ظرافت ها بي بهره است؟ آيا ما به اين شخصيت مقبول
که در دايره قبول ماست خدمت کرده ايم؟ يا هم به آن کار و هم به اين مدير
عزيز که موفق در مديريت رسته خود بوده است لطمه زده ايم!
نبايد به
مهره هاي اندکي در دايره محدود خود اکتفا کنيم و با جابه جايي آنان حتي در
مسئوليت هاي کلان کار را به بيراهه بکشانيم و شخصيت منصوبان خود را نيز زير
سوال ببريم.
عدم استفاده از افراد کاردان در جاي خود، غير از آن که موجب سرخوردگي متخصصان قابل و درس خوانده و مهاجرت آنان از کشور عزيز ما مي شود، نهادها و مراکز علمي و فرهنگي ايران عزيز از متخصصان کارآمد، بي بهره خواهند شد و کشورهاي ديگر از گنج هاي بادآورده و رايگان به دست آمده بهره ها خواهند برد آن گاه متضرر، جامعه ايران است که هم منابع انساني خود را از دست داده است و هم اداره آمورش ابتر مانده. حکايت ميليون ها متخصص ايراني که دنيا از آنان و سرمايه هايشان برخوردار است اما «دست ما کوتاه و خرما بر نخيل».
پس اجازه ندهيم که پشيماني سلطان سنجر سلجوقي در جامعه کنوني ما مصداق داشته باشد و بدانيم که عبرت از گذشته شيوه خردمندان است.
تهران امروز:فلسطين «از نهر تا بحر»
«فلسطين از نهر تا بحر»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛سخنان روشنگر رهبر معظم انقلاب در پنجمين اجلاس بينالمللي حمايت از انتفاضه فلسطين، نقشه دشمنان اسلام و فلسطين را نقش بر آب كرد. چنين ادعا ميشد كه تقاضاي طرح تشكيل دولت رسمي فلسطين در چارچوب مرزهاي 1967 گام اول براي احقاق حقوق از دست رفته فلسطينيان است اما غافل از اينكه پذيرش اين طرح الزاما به رسميت شناختن رژيم غاصب صهيونيستي را به همراه دارد و در اين صورت هرگونه ادعايي افزون بر كسب سرزمينهايي كه در جنگ 1967 و پيش از آن غصب شدهاند، به طور اصولي باطل خواهد بود. طرح به رسميت شناختن دولت فلسطيني اين اشكال بزرگ را هم در پي داشت كه هيچ گزينهاي براي تمامي آوارگان فلسطيني در نظر نميگرفت.
رژيم غاصب صهيونيستي هرگز حاضر نيست نسبت جمعيتي كنوني را كه به نفع اوست با يك نسبت متوازن معاوضه كند چرا كه چنين چيزي از اساس با انديشههاي غاصبانه صهيونيسم در تناقض است. متاسفانه برخي از انديشمندان و سياستمداران كشورهاي اسلامي از جمله كشور خودمان دانسته يا نادانسته در دام چاله «تشكيل دولت فلسطيني يك گام به پيش» درافتادند و برخي هيجانزده از اين طرح ننگين حمايت نيز كردند.
واقعيت اين است كه سرانجام فلسطين نه در سازمان ملل يا در پشت ميز مذاكرات، روشن نخواهد شد بلكه اين عزم و اراده و ايمان ملت فلسطين و ساير ملتهاي اسلامي است كه بالاخره اسرائيل غاصب را از پاي خواهد افكند و براي هميشه به تاريخ خواهد سپرد. انديشه غاصبانه «از نيل تا فرات» كه براساس آن دولت نامشروع اسرائيل پايهگذاري شد، هنوز از ميان نرفته و صهيونيسم سياسي ـ اقتصادي به شدت در پي عملي ساختن اهداف شوم خود است.
در برابر اين انديشه، تفكر آزاديخواهانه و استقلالطلبانه «فلسطين از نهر تا بحر» بايد گسترش يابد، نه تنها نزد فلسطينيان كه نزد تمامي ملتهاي عربي و اسلامي. وقوع تحولات و دگرگونيهاي تند و حاد در كشورهاي عربي و سرنگوني پيدرپي ديكتاتوريهاي سازشكار نويد آن را ميدهد كه موج بيداري اسلامي پس از استقرار دولتهاي مردمسالار ديني، متوجه انديشه «فلسطين از نهر تا بحر» شود. البته براي اجرايي شدن اين تفكر بايد در پي راهكارهاي عملي نيز بود اما مهمترين اين راهكارها وحدت ملتها و دولتهاي اسلامي ذيل همين انديشه آزاديخواهانه و حقطلبانه است.
متاسفانه هنوز دولتهايي كه در برابر اراده ملتهاي مسلمان منطقه مقاومت ميكردند و به عنوان سرپل نظامي ـ سياسي آمريكا و غرب سلطهگر، مانع از حركتهاي انقلابي تودههاي مسلمان ميشوند، وجود دارند اما بايد اين واقعيت را پذيرفت كه آزادي فلسطين يك شبه حاصل نميشوداگرچه طلوع خورشيد آزادي فلسطين نويد رهايي اين سرزمين از چنگال صهيونيسم را در آيندهاي نه چندان دور ميدهد.
همانگونه كه ملتهاي منطقه حاكميتهاي استبدادي را نفي و طرد و سپس سرنگون كردند يا در حال سرنگونسازي آنها هستند، ماهيت و جوهره حركت آنها از اساس ضداستبدادي، ضد استكباري و ضد صهيونيستي است و دور نيست روزي كه نيروي اين ملتها همافزايي يابد و خيزش ضدصهيونيستي سرتاسر منطقه را فراگيرد.
در چنين موقعيتي هيچگونه قدرت نظامي نه ارتش اسرائيل غاصب و نه ارتشهاي غربي نخواهند توانست در برابر بلنداي اين موج مهيب ايستادگي كنند. سرنوشت ملت فلسطين و سرزمين فلسطين را بايد فلسطينيان تعيين كنند و نه بيگانگان كه با قصد غصب و غارت منابع منطقه از اسرائيل بهعنوان سرپل نفوذ خود بهره ميجويند.
آشكار است كه آمريكا وغرب هرگز پيشنهاد بازگشت آوارگان فلسطيني و برگزاري يك همهپرسي در ميان ملت فلسطين براي تعيين سرنوشت خود و مشخص كردن تكليف سرزمين اجدادي را نخواهند پذيرفت اما همچنان كه انقلاب اسلامي به آنان تحميل شد و همچنان كه خيزشهاي ملتهاي مسلمان منطقه بر آنان تحميل گرديد، اين تقاضاي به حق نيز بر آنان تحميل خواهد شد. فلسطين نبايد حتي يك وجب از خاك خود را به دشمن بسپارد و همانگونه كه ولي امر مسلمين فرمودند: «فلسطين از نهر تا بحر» بايد صورت واقعيت به خود بپذيرد.انشاءالله
ابتكار:دست و پاي غول را به زنجير قانون ببنديم
«دست و پاي غول را به زنجير قانون ببنديم»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم غلامرضا کماليپناه است كه در آن ميخوانيد؛خبر اختلاس که در جامعه منفجر شد، موج انفجار همه را گرفت. ديگر پوسته مصلحت هم نتوانست آنرا بپوشاند. هرچند مسائل و غدههاي کوچکتر تاکنون تحت نام «مصلحت» بهاصطلاح عوام ماستمالي ميشد و اشخاص جايگاه و قدرت خويش را عين نظام و دين و کشور ميدانستند و به مصلحت آن گره ميزدند، اما اختلافات واضح ميان دو طيف قدرتمند، اينبار داستان را طور ديگري رقم زد. وزنکشي و زورآزمايي بسيار جدي شده است. يک سر طناب در دست طيف آقاي احمدينژاد و سر ديگرش در چنگ منتقدان و مخالفان قوي وي در مجلس و ساير نهادهاست.
هر دو گروه همديگر را متهم ميکنند، هر دو هم ادعاهايي دارند. ظاهراً انتساب به اذناب استکبار و اصحاب فتنه و... خيلي چسبناک نيست و اينبار غول شکمگنده اختلاس، دهانش را بهپهناي يک جناح يا گروه گشوده است و گروه ديگر همه نيرو و همت خويش را جمع کرده که مخالفان و رقيبان را در دهان اين غول بيندازد. به همين سبب گروهي (دولتيان) معتقدند که قوهقضاييه و مجلس در کاربرد ابزار نظارتي خويش و انجامدادن وظايف قانوني خود کوتاهي کردهاند و مدعي هستند خودشان پيگير اين موضوع بودهاند. ازآنطرف، منتقدان در قواي ديگر (قضاييه و مجلس) همه تقصيرات را به گردن قوه مجريه و بانک مرکزي مياندازند و البته ريشه اين فساد را در جريان انحرافي (اطرافيان رئيسجمهور) جستوجو ميکنند؛ چه آنکه رئيس محترم دستگاه قضا علناً گفته بود که مقصر اصلي قوه مجريه است و احمد توکلي، از نمايندگان شاخص مجلس، هم با عصبانيت تأکيد کرده بود که اگر خودکشي نميکنيد، حداقل استعفا دهيد و برويد.
در اين مملکت تا کنون مسئولان از سپر مصلحت و تکليف استفاده ميکردند و از زير بار مسئوليتها شانه خالي مينمودند. استعفا و برکناري ابداً در کار نبود. به گفته خودشان نميخواستند سنگر قدرت را ترک کنند. حالا اينکه عملکردشان هزاران ترَ در ديوار اعتماد مردم بهوجود ميآورد، مهم نبود. وقتي در اخبار و رسانهها ميشنويم که در کشورهاي کره يا ژاپن، مديري به خاطر اختلاس ناچيزي که در زيرمجموعه مديريتياش رخ داده يا به دليل قصور در اعمال وظايفش، پلي فرو ريخته، خودکشي ميکند، بايد اينرا به حساب شانه خالي کردن گذاشت يا حس مسئوليتپذيري زيادشان؟
بههرحال وقتي شنيديم که دو مدير ارشد استعفا داده يا برکنار شدهاند، دهان همگان بهاندازه دهان همان غول اختلاس از تعجب باز شد. خوشحالي سراپاي مردم را فرا گرفت که بالاخره اين باب در کشور ما هم باز شده و مسئولان ما هم از اين کارها بلدند. متأسفانه اين شيريني چندان دوام نياورد. خيلي زود يکي از مديران به اطلاع عموم رساند که حاضر به کناررفتن نيست. اين مدير محترم کلي هم ادعا دارد که کاشف خود او بوده و گناه بر گردن ديگري است. اصلاً انگارنهانگار که اين اختلاس به اين عظمت در بانک تحت مديريت وي روي داده است. از طرف ديگر، گفتهاند مديرعامل بانک ملي استعفا کرده؛ اما از ايران هم خارج شده است. آن يکي حاضر به ترک سنگر نيست و ديگري سنگر را رها کرده و فرار را بر قرار ترجيح داده است. گروهي بر آناند که دومي را پراندهاند. حال در زير پر و بالش چه داشته، نميدانيم.
درسي که ميتوان از اين حال و هوا آموخت، اين است که بالاخره با اين مديريت نابهسامان و بخوربخور، چگونه ميخواهيم اوضاع مملکت را بهسامان کنيم؟ فرض کنيم که قاضي کارکشته و ماهري همچون آقاي اژهاي اين پرونده را به سرانجام برساند، چه تضميني وجود دارد که اين غول از جاي ديگري دهان باز نکند؟ چارهاي نيست جز اينکه برگرديم و با زنجير محکم قانون دست و پاي اين غول را ببنديم.
شرق:تنش در مناسبات معادله جديد قدرت
«تنش در مناسبات معادله جديد قدرت»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم پيرمحمد ملازهي است كه در آن ميخوانيد؛در پي ترور برهانالدين رباني، رييس شورايعالي صلح افغانستان و طرح اين ادعا كه طرح ترور در كويته پاكستان، برنامهريزي شده بود مناسبات پاكستان و افغانستان كه از قبل هم چندان حسنه نبود به صورت آشكاري دچار تنش شده است. حامد كرزاي، رييسجمهور افغانستان در نشستي با علما در كابل به صراحت اعلام كرد كه از اين به بعد به جاي طالبان بايد با پاكستان وارد مذاكره شود.
اين اظهار نظر در واقع به اين معناست كه از نظر افغانستان، طالبان عامل اجرايي اقداماتي هستند كه پاكستان در پيگيري سياستهاي استراتژيكش در افغانستان مدنظر دارد. در همين حال، طي روزهاي اخير مقامات نظامي افغانستان ادعا كردند كه ارتش پاكستان، مناطق مرزي افغانستان را گلولهباران كردهاند؛ ادعايي كه از طرف ارتش پاكستان رد شده است.
به نظر ميرسد كه دولت كابل به شدت تحت فشار افكار عمومي است كه در مقابل اقدامات پاكستان ايستادگي كند. در همين رابطه است كه برخي مقامات نظامي افغانستان صحبت از ضرورت مقابله به مثل كردهاند. هرچند كه دور از ذهن است افغانستان در شرايط بحراني كنوني، دست به اقداماتي حساب نشده عليه پاكستان بزند ولي در هر حال، افزايش تنشها در مناسبات دو كشور همسايه باعث نگراني در هر دو كشور شده است.
اين واقعيت كه پاكستان و افغانستان در سالهاي اخير با طرح اتهاماتي عليه يكديگر نتوانستهاند، مناسبات خود را در سطح قابل قبولي نگه دارند، بر كسي پوشيده نيست. افغانستان بر اين باور است كه مخالفان مسلح اين كشور شامل گروه طالبان، حزب اسلامي گلبدين حكمتيار و شبكه حقاني در پاكستان، پايگاههاي آموزشي و عملياتي ايجاد كردهاند و رهبران اين گروهها در پاكستان از حمايت پشت پرده «آي.اس.آي» برخوردارند. تكذيبهاي مداوم پاكستان در اين خصوص قانعكننده تصور نشده است.
به ويژه بعد از آنكه آمريكاييها در ابيتآباد در نزديكي يك پايگاه آموزشي ارتش پاكستان اسامه بنلادن رهبر سابق گروه القاعده را به قتل رساندند، پذيرش نظر پاكستان كه رهبران طالبان در پاكستان نيستند را دشوارتر كرده است. به طوري كه اكنون مقامات امنيتي افغانستان مدعي شدهاند آدرس و محل دقيق كساني از شوراي كويته را كه در اين شهر ترور رباني را برنامهريزي كردهاند در اختيار دارند و اطلاعات خود را در اختيار سفارت پاكستان در كابل قرار دادهاند. بنابراين از نظر افغانستان مشكل ادامه جنگ در اين كشور در ارتباط با سياستهاي پاكستان، تصور ميشود و طالبان عامل اجرايي به حساب ميآيند، اين مطلب را كرزاي كاملا واضح و بدون كوچكترين ابهامي بيان كرده است.
افكار عمومي، نيروهاي سياسي، رهبران جهادي و نظاميان افغانستان نيز چنين برداشتي دارند، منتها آنچه كه موضوع را حادتر ميكند تسري اين برداشت از افغانها به متحدان غربي آنهاست. به طوري كه اخيرا آمريكا و ناتو نيز ادعاهاي مشابهي را عنوان كردهاند و بر اين باورند ريشه آنچه كه از آن به نام «تروريسم» ياد ميشود در پاكستان است. از اينرو، هر راهحل مسالمتجويانهاي كه به مذاكره و صلح در افغانستان بينجامد، بدون همكاري موثر پاكستان و به ويژه «آي.اس.آي» غيرممكن خواهد بود.
در چنين برداشتي پاكستان اهداف مشخص و حياتي در افغانستان دارد و تا زماني كه به اين اهداف دست نيابد، نميتواند با افغانستان وارد يك تعامل سازنده شود. پاكستان دو مشكل اصلي با افغانستان دارد:
1- خط مرزي ديوبند كه افغانها تاكنون از پذيرش آن به عنوان مرز بينالمللي با پاكستان سر باز زدهاند.
2- توسعه نفوذ هند، رقيب منطقهاي پاكستان در افغانستان.
خط مرزي ديوبند در سال 1897 بين دولت استعماري وقت انگليس و امير عبدالرحمنخان پادشاه وقت پاكستان امضا شد ولي از آن زمان تاكنون با وجود جابهجاييهاي قدرت در افغانستان در هيچ مقطع زماني و به وسيله هيچ رژيمي اين خط مرزي به رسميت شناخته نشده است. افغانها بر اين باورند كه اعتبار اين معاهده مرزي صدساله بوده و در سال 1997 پايان يافته است. طبق اين تلقي از معاهده ديوبند بايد ايالتهاي خيبر، پختونخواه، بلوچستان و هفت منطقه قبيلهاي كه به لحاظ تاريخي به افغانستان تعلق دارد، بازگردانده شود. روشن است كه چنين ادعايي به معناي تجزيه اين كشور و اضمحلال قدرت ملي پاكستان خواهد بود.
از طرف ديگر نفوذ رو به گسترش هند در افغانستان براي پاكستان، به اين معناست كه در محاصره هند، دشمن اصلياش قرار گيرد و اين از نقطهنظر امنيت ملي پاكستان غيرقابل قبول به نظر ميرسد. جدا از اينگونه مسايل كه از توسعه مناسبات افغانستان و پاكستان جلوگيري ميكند، طرح اين ادعا كه پاكستان منشاء صدور تروريسم است آمريكا، ناتو، هند و افغانستان را در يك جهت عليه پاكستان قرار داده است. ظاهرا دولت كرزاي با وجود اتهاماتي كه از كمكاري در مقابله با پاكستان در داخل با آن روبهروست اميدوار بوده تا دولت و ارتش پاكستان را قانع كند كه به حمايتهاي پشتپرده از مخالفان مسلح افغانستان را پايان دهند؛ اتفاقي كه به باور افغانستان تاكنون نيفتاده و ترور رباني تقريبا تمامي اميدها به پيشبرد روند مذاكره و صلح با طالبان را از بينبرده است.
اين ذهنيت در افغانستان در ابعاد كليتري درحال
تقويت است كه پاكستان با افغانستان در جنگي نيابتي درگير است و پاكستان هر
وقت بخواهد و اراده كند، ميتواند به جنگ نيابتي خود عليه افغانستان پايان
دهد. باتوجه به چنين برداشتي است كه فشارها عليه پاكستان نه تنها از طرف
افغانها بلكه از طرف آمريكا و ناتو كه اخيرا «آي.اس.آي» را متهم به حمايت
از شبكه حقاني كردهاند افزايش يافته است. اين فشارها در سطحي افزايش يافته
كه برخي از منابع غربي، صحبت از احتمال دخالت نظامي جديتر ارتش آمريكا و
ناتو در وزيرستان شمالي راكردهاند هرچند كه باراك اوباما، رييسجمهور
آمريكا در آخرين اظهاراتش اعلام كرده كه آمريكا برنامهاي براي اعزام نيرو
از طريق زمين به پاكستان ندارد.
با اين حال به نظر ميرسد كه افغانها
اميدوارند آمريكا و ناتو به جاي جستوجوي طالبان در روستاهاي افغانستان
عمليات نظامي خود را به پاكستان گسترش دهند.
تشديد تنشها در پاكستان و افغانستان، گرچه در شرايط كنوني در سطحي نيست كه دو كشور را درگير نظامي كند ولي در هر حال باعث ميشود كه افغانستان به هند نزديكتر شود. سفر قريبالوقوع حامد كرزاي به دهلينو و لغو سفر يوسفرضا گيلاني به افغانستان مويد چنين برداشتي است. علاوه بر اين، تنشها بين پاكستان و افغانستان محدود باقي نمانده و آمريكا و برخي از كشورهاي اروپايي را كه در افغانستان نيرو دارند قانع كرد كه منبع صدور تروريسم، پاكستان است و لازم است كه برخورد جديتري با اين كشور شود؛ برداشتي كه پاكستان را به شدت تحتفشار قرار ميدهد. روشن است كه پاكستان در غياب دريافت حمايت و كمك سياسي، نظامي و اقتصادي آمريكا در جستوجوي منابع ديگري برخواهد آمد. چين احتمال گزينه پاكستان در غياب آمريكا خواهد بود. اگر چنين تحولي در جنوبآسيا قابل تصور باشد، معادله منطقهاي قدرت را با دگرگونيهاي جدي مواجه ميكند. اگر اين معادله جديد قدرت شكل بگيرد قابل تصور است كه افغانستان، هند، آمريكا و ناتو را در يك طرف پاكستان، چين و احتمالا ايران و روسيه را در طرف ديگر معادله منطقهاي قدرت قرار دهد.
دنياي اقتصاد:سرقت اعتماد از نظام بانکی
«سرقت اعتماد از نظام بانکی»عنوان سرمقالهِ روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دکتر سیداحمد میرمطهری است كه در آن ميخوانيد؛بانک جهانی در سندی که در ماه آوریل سال 2003 میلادی در خصوص اقتصاد ایران منتشر کرده است، در مورد بانکهای دولتی چنین نوشته است: بانکهای دولتی به نحو خطرناکی در معرض پرداخت وامهای قابل سوخت هستند و این تا اندازهاي به این دلیل است که مدیران آنها نمیتوانند در برابر فشارهای سیاسی نسبت به پرداخت وام با بهرههای پايین به وامگیرندگان با نفوذ ایستادگی کنند. دلیل دیگر برای این وضع فساد موجود است؛ به اين معنی که مدیران بانکها برای دادن وامهایی که ریسک فراوان دارند یا ميدانند که هرگز باز پرداخت نخواهند شد، رشوه ميپذیرند یا به گونهاي از عنایت وامگیرنده برخوردار ميشوند.»
بعد از هشت سال از تاریخ انتشار این گزارش مغرضانه، به علت اختلاس بزرگ فعلی، متاسفانه شباهتهایی در راستای بخشی از این اظهارنظر پیدا شده است و از سوی دیگر مطالبات لاوصول چهل و پنج هزار میلیارد تومانی سیستم بانکی از دیگر مصادیق ميباشد. هر چند برای جلوگیری از این دست اتفاقات به نقش حسابرسی و کنترلهای داخلی هر بانک ضرورتا باید توجه بیشتری کرد؛ اما بالاتر از همه اهمیت نقش بانک مرکزی و نظارتهای این بانک بر نظام بانکی است.
کسی از بانک مرکزی توقع ندارد وضعیت شعبهاي دست چهارم را نظارت کند؛ ولی این توقع هست که ساختار ترازنامهاي هر بانکی را حداقل در دورههایی فصلی بررسی و رصد کند. اگر تعداد مجوز بانکهای جدیدالتاسیس ظرف مدت کوتاهی دوبرابر ميشود و شعب برخی بانکها رشدی قارچ گونه دارند، این انتظار هست که ساختار نظارتی بانک مرکزی با همین شتاب توسعه یابد. وظیفه بانک مرکزی تنها در قبال متقاضیان سکه و تسهیل خرید آن و وعده عرضه آن در سوپرمارکتها نیست، وظیفه این بانک قبل از حذف یک یا چند صفر از پول، حفظ ارزش پول ملی، مقابله با تورم و به عبارتی دغدغه اقتصاد ملی است.
در مورد اختلاس بزرگ فعلی، وظیفه بانک مرکزی با تغییر مدیرانعامل چند بانک خاتمه نميیابد، بلکه بازنگری در ساختار نظارتی و گزینش مدیران عامل و هیاتمدیره ذیصلاح از واجبات است.
سخن آخر آنکه، نظام بانکی کشور شاهد مشکلات ساختاری جدی است. بانک مرکزی در مقام ناظر بر فعالیت بانکها از سویی با چالش زیانهای بخش بانکی و ترفندهای به کار رفته برای پوشاندن این زیانها و افزایش حجم مطالبات سوخت شده و مشکوکالوصول و کاهش دستوری نرخ بهره و کاهش سود ناشی از سرمایهگذاری بانکها روبهرو است و از سوی دیگر در مقام سیاستگذار پولی با افزایش نقدینگی افسار گسیخته و تورم مواجه است و در تدوین بسته پولی نیز نقش چندانی ندارد. با همه این گرفتاریها در مدیریت ارزی کشور نیز با تقاضاهای سوداگرانه ارزی خودساخته مواجه است.
مدیران بانک مرکزی برای مدیریت این چالشها باید به
طور کلی نگاه بانکداری تجاری خود را عوض کنند. اداره بانک مرکزی نیازمند
مدیریتی هوشمندانه و فارغ از دخالتهای سیاسی و محتاج سیاستگذاریهای
مبتنی بر رویکردی کارشناسانه است.
نگذاریم اعتماد جامعه به نظام بانکی به سرقت برود.