جام جم: از دفاع مقدس تا حمله مقدس
«از دفاع مقدس تا حمله مقدس»عنوان سرمقالهي روزنامهي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛هنوز انقلاب اسلامي ايران 2 ساله نشده بود كه ملت تازه رها شده از يوغ استبداد و نظام نوپاي اسلامي درگير جنگي همه جانبه شدند. جنگي كه علتش ناكامي دشمنان در توطئههاي ديگر بود؛ از تحريم اقتصادي گرفته تا تحريك اقوام مختلف براي شورش و از كودتا گرفته تا حمله به طبس. جنگي كه همزمان با آن، عوامل نفوذي دشمن و در رأس آنها منافقين، اقدامات تروريستي گسترده و سنگيني از جمله انفجار مركزي حزب جمهوري اسلامي و ساختمان نخستوزيري و شهادت مسوولان عالي رتبه كشور را به اجرا گذاشتند.
جنگ تحميلي ظاهرا يك طرفش عراق بود اما در حقيقت جبههاي بود از همه دشمنان انقلاب اسلامي، از غرب و شرق گرفته تا كشورهاي منطقه و حتي برخي كشورهاي آفريقايي. حمايتهاي تسليحاتي، اطلاعاتي، سياسي، مالي و حتي اعزام نيروي انساني، سرفصل كمكهاي اين كشورها به ديكتاتور عراق بود. حمايتهايي كه نتيجه مورد نظر را در بر نداشت و نهايتا آمريكاييها مستقيما وارد جنگ شدند و هم سكوهاي نفتي ايران را مورد حمله قرار دادند و هم هواپيماي مسافربري ما را. ملت مسلمان و مقاوم ايران، همه اين فشارها را ذيل عنوان «دفاع مقدس» تحمل كرد و از اين آزمون بزرگ، سربلند خارج شد. دفاعي كه به نام خداوند، براي خداوند و از نظام الهي شكل گرفت. 8 سال دفاع مقدس با هزينههاي غيرقابل جبران مادي و معنوي و شهادت و مجروح شدن صدها هزار نفر و البته با دستاوردهاي گرانسنگ و غيرقابل قيمتگذاري از جمله حفظ انقلاب و تماميت ارضي كشور، خودباوري، ارتقاي توانمنديهاي نظامي و امنيتي و... به پايان رسيد. انقلاب اسلامي ايران تداوم يافت و شعاع نوراني آن، خيزشهاي مردمي در كشورهاي مختلف را به وجود آورد كه در ماههاي اخير، شگفت انگيزترين آنها را در تونس، يمن، بحرين و خصوصا مصر شاهديم.
انقلاب اسلامي ادامه يافته است و توطئهها و دشمنيها نيز. انقلاب اسلامي توانمندتر شده و دشمن پيچيده تر و دفاع مقدس همچنان ادامه دارد. اما در اين ميان و در درون كشور آفاتي رخ مينمايد كه آنها نيز سلامت، آبرو و حيثيت انقلاب اسلامي را نشانه رفتهاند. در مقابل اين رويدادها چه بايد كرد؟ پاسخ روشن است. در برابر اين آفات نيز بايد از انقلاب دفاع كرد و اجازه نداد پيكر استوار و قامت برافراشته انقلاب توسط اين آفات آسيب ببيند، مجروح شود يا از درون چون موريانه آن را بپوساند. به اين آفات بايد حمله كرد و اين حمله، همچون آن دفاع «مقدس» است. از جمله اين آفات بايد از فساد اقتصادي، تجمل گرايي و اشرافيتزدگي خصوصا بين مسوولان، فقر و فاصله طبقاتي، تبعيض و بيعدالتي نام برد. آفاتي كه خلاصي و نجات از آنها عزم و اراده، قاطعيت، شجاعت، برنامهريزي و قانونمندي را طلب ميكند. آنچه طي هفتههاي اخير درباره اختلاس بانكي مطرح شد و پرسشها و تحليلهاي زيادي پيرامون آن هست، گرچه خسارتهايي بمراتب بيشتر از ابعاد مالي، به اعتماد و روحيه مردم وارد كرد اما ميتواند فرصتي باشد براي تجلي «حمله مقدس»؛ حملهاي كه مفسدان را مرعوب و مردم را اميدوار و مسوولان را متنبه سازد. رعب از قاطعيت و مجازات اسلامي، اميد به سلامت نظام و عزم در برخورد با مفاسد و تنبه نسبت به وظايف در قبال انقلاب و خون شهيدان. شهيداني كه اين روزها، ياد و خاطره آنها و رشادتهايشان بار ديگر يادآور دوران دفاع مقدس است.
كيهان: اضطراب پدرخوانده ها
«اضطراب پدرخواندهها»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ موضوع اين نوشتار مي تواند ريشه يابي انقلاب هاي 8 ماه گذشته منطقه در متني باشد كه 23 سال پيش نوشته شد و در تلخي جام زهر، بشارت فتح مي داد. يا مي تواند سخنان مقامات بلندپايه اسرائيل باشد كه ديگر رمق ندارند بگويند چهارمين ارتش قدرتمند دنيا هستند و چنين و چنان مي كنند بلكه از جهنمي خبر مي دهند كه ايران در متن «بهار عربي» براي آنها افروخته است. مي توان گزارش اخير روزنامه وال استريت ژورنال را دستمايه يادداشت حاضر قرار داد كه تصريح مي كند «پنتاگون به طور ويژه نگران قدرت دريايي سپاه پاسداران ايران و قدرت عمل فوق العاده آن است. اين نيرو به طور پيوسته مي تواند ناوهاي آمريكا را به چالش بگيرد». مي توان از مظلوميت و غربت 31 سال پيش خرمشهر و آبادان و سوسنگرد و هويزه نوشت و يا اقتداري كه از آن مظلوميت سر برآورد. مي شود از عزتي سخن گفت كه نماينده ملت ايران- رئيس جمهور محترم- به پشتوانه آن، قدرت هاي مستكبر را از پشت تريبون سازمان ملل به چالش كشيد و بالاخره مي شود همه اين سوژه ها را تار و پود تحليل اين باور بلند كرد كه نسبت ما و ولايت فقيه، نسبت فرزندي و پدري است.
قصه پدر و فرزندي يك بار 29 تير 1367 معنا شد آنجا كه حضرت روح الله(ره) يك تنه بار پذيرش قطعنامه 598 و سر كشيدن جام زهر را برعهده گرفت حال آن كه از عمق جان باور داشت «هر روز ما در جنگ بركتي داشته است». اما اين قصه ريشه دارتر بود. شايد ريشه در آن روزهايي داشت كه ارتش صدام به نمايندگي از تمام جبهه كفر و استكبار پنجه در كيلومترها خاك پاك ما كشيد و بسياري متحير و فشل ماندند؛ با اين وجود، يك نهيب الهي امام، كار خود را كرد. اما قصه پدر و فرزندي به بيش از عمر انقلاب ما و ماجراهاي سخت آن برمي گشت؛... به آن روز كه رسول خدا(ص) فرمود «انا و عليّ ابوا هذه الامّه . من و علي پدران اين امت هستيم».
معناي اين ابّوت را امير مؤمنان(ع) در خون دل خوردن ها و نلغزيدن ها، و در بينايي ها و بردباري ها، و برداشتن بار از شانه هاي ناتوان امت آشكار كرد. «به اقامه امر خداوند برخاستي آن هنگام كه همه فشل شدند... پدري مهربان براي مؤمنان شدي آن هنگام كه تحت سرپرستي تو درآمدند، پس بر دوش كشيدي بارهاي سنگيني را كه از تحمل آن ناتوان ماندند و پاس داشتي آنچه را تباه كردند و نگاه داشتي هر آنچه كه در آن اهمال كردند. و دامن همت و كار به كمر زدي در حالي كه آنها دوري جستند. در آن هنگام كه گريزان از دشمن بودند و جزع و فزع مي كردند، تو دليرانه و صبورانه ايستادي»... موضوع اين نوشتار مي تواند جاذبه و دافعه، و ستيز و سازشي باشد كه روح خدا خميني -رضوان خدا نثار او باد- در قاموس تولاّ و تبرّا يادمان داد.
چشاند در كام ما كه از تلخي حنظل گون صبر و بصيرت، شهد عسل آساي ظفرمندي ساختن يعني چه. و از آن روز كه ولايت فقيه در جان ملت ما تابيد، تار «امت» در پود «امامت» تنيد و تازه فهميديم دو روز بعد از پذيرش قطعنامه 895(27 تير 76)- در آن شرايط سنگين روحي و رواني جامعه و تبليغات مسموم مغرضان- چگونه مي توان پيامي سراسر آرامش و اميد و بشارت نوشت كه طليعه آن بشارت فتح باشد؛ «ملت ايران، لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلنّ المسجد الحرام ان شاء الله آمنين».
امام در همان شرايط سنگين كه مواضع كساني رنگ و بوي فشلي داشت، نوشت: «... البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين المللي اسلامي مان بارها اعلام نموده ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم. حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراتوري بزرگ مي گذارند، از آن باكي نداريم و استقبال مي كنيم... مسلمانان جهان و محرومين سراسر گيتي از اين برزخ بي انتهايي كه انقلاب اسلامي ما براي همه جهانخواران آفريده است، احساس غرور و آزادي مي كنند... ما مظلومين هميشه تاريخ، محرومان و پا برهنگانيم. ما غير از خدا كسي را نداريم، و اگر هزار بار قطعه قطعه شويم، دست از مبارزه با ظالم برنمي داريم... مسلمانان بايد بدانند تا تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، هميشه منافع بيگانگان به منافع آنان مقدم مي شود... امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت و برابر همه توپ ها و موشك هاي دشمنان باز كرده است و همچون عاشقان شهادت، براي درك شهادت روز شماري مي كند. جنگ ما جنگ عقيده است و جغرافيا و مرز نمي شناسد و ما بايد در جنگ اعتقادي مان، بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم.
ان شاء الله ملت بزرگ ايران با پشتيباني مادي و معنوي خود از انقلاب، سختي هاي جنگ را به شيريني شكست دشمنان خدا در دنيا جبران مي كند و چه شيريني بالاتر از اين كه ملت بزرگ ايران مثل يك صاعقه بر سر آمريكا فرود آمده است... نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهاي ديگر آزاد شد. تمامي اينها خيالات باطل ملي گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است... ما مي گوييم تا شرك و كفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستيم. ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم لااله الاالله را بر قله رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم... هرگز از دست دادن موضعي را با تاثر و گرفتن مكاني را با غرور و شادي بيان نكنيد... امروز روزي است كه خدا اين گونه خواسته است و ديروز، خدا آن گونه خواسته بود و فردا ان شاءالله روز پيروزي جنود حق خواهد بود».
حضرت امام در ادامه همين پيام مرقوم فرموده بود: ...اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتا مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا من بود... خدا مي داند كه اگر نبود انگيزه اي كه همه ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود اما چاره چيست كه همه بايد به رضايت حق تعالي گردن نهيم و مسلّم، ملت قهرمان و دلاور ما نيز چنين بوده و خواهد بود. خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند... و بدا به حال من كه هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيده ام. در برابر عظمت و فداكاري اين ملت بزرگ احساس شرمساري مي كنم و بدا به حال آناني كه در اين قافله نبودند... آري ديروز روز امتحان الهي بود كه گذشت و فردا امتحان ديگري است كه پيش مي آيد و همه ما نيز روز محاسبه بزرگ تري در پيش داريم... خداوندا! در جهان ظلم و ستم و بيداد، همه تكيه گاه ماتويي و ما تنهاي تنهاييم و غير از تو كسي را نمي شناسيم و غير از تو نخواسته ايم كه كسي را بشناسيم. ما را ياري كن كه تو بهترين ياري كنندگاني. خداوندا! تلخي اين روزها را به شيريني فرج حضرت بقيه الله- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- و رسيدن به خودت جبران فرما. فرزندان انقلابي ام!... بغض و كينه انقلابي تان را در سينه ها نگه داريد، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد و بدانيد كه پيروزي از آن شماست»
7ماه بعد طوايف منافقين- و از جمله كسي كه درس ولايت فقيه مي داد و سوداي رهبري داشت!- كار را به جايي رساندند كه حضرت امام ذيل منشور روحانيت، چشمه ديگري از حقايق پيدا در افق را باز گفت: «هر روز، ما در جنگ بركتي داشته ايم كه در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم. ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ايم. ما در جنگ، پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم. ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته ايم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيديم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محكم كرديم... جنگ ما كمك به افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت.
جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظام هاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند... جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست... چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي فايده است؛ در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا يعني در كل جهان از جنگ 8ساله ماست... من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران شهدا و جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسما معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم.
راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع بر آن بوده است... نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي اش عدول مي كند... تأخير در رسيدن به همه اهداف دليل نمي شود كه ما از اصول خود عدول كنيم. همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه ايم نه مأمور به نتيجه. اگر همه انبياء و معصومين-عليهم السلام- در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگز نمي بايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند... ما شعار سرنگوني شاه را در عمل نظاره كرده ايم. ما شعار آزادي و استقلال را به عمل خود زينت بخشيده ايم. ما شعار مرگ بر آمريكا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخير لانه فساد و جاسوسي آمريكا تماشا كرده ايم. ما همه شعارهايمان را با عمل محك زده ايم. البته معترفيم كه در مسير عمل، موانع زيادي به وجود آمده است كه مجبور شده ايم روش ها و تاكتيك هايمان را عوض نماييم...»
اگر امام در طليعه پيام 92 تير 7136 خود، آيت بشارت و پيروزي را از سوره فتح نگاشت، به بيعت رضوان امت ايمان داشت و اينكه پروردگار به اعتبار آن وفاداري بر سر پيمان، سكينه و آرامش و وقار خود را فرو مي فرستد. «هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم» . امام، مذلت طاغوت ها و مستكبران را در افق خاورميانه اسلامي مي ديد. مي ديد جهنمي را كه فرزندان انقلابي اش به زودي براي اسرائيل و آمريكا برمي افروزند و رعبي كه بر جان مستكبران مي اندازند.
وگرنه رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا كجا و پيگيري ايجاد خط تلفن تماس ويژه با ايران كجا؟ يا جانشين كارتر و ريگان- اوباما- كجا و دوبار، نامه از موضع پايين براي رهبري جمهوري اسلامي نوشتن و بي اعتنايي ديدن كجا؟ و اگر اوضاع براي قدرت ها قمر در عقرب شده، حق بدهيد كه شبكه دولتي بي بي سي انگليس، برنامه ويژه اي براي ترور شخصيت رهبري در ايران بسازد يا خبرنگار غربي با شيطنت به اين پرسش دامن بزند كه سياست هاي ايران را چه كسي تعيين مي كند؟ آنها مي دانند ضربه اي كه اكنون مي خورند 35-30 سال پيش در بحبوبه مظلوميت ملت ايران در جنگ تحميلي حواله شده است؛ تا تلخي و خردكنندگي ضرباتي كه در دهه اخير به جانب ابرقدرت ها روانه شده، كي بيخ گوش آنان صدا كند.
جهان هنوز تشنه و كنجكاو شنيدن درباره دكترين عملي «ولايت فقيه» است كه چگونه تدبير و شجاعت، جنگ و صلح، صلابت و انعطاف، و پيشوايي و پيشاهنگي در ميدان خطر را به هم آميخته است. و البته هنوز هم گويا، حكايت همان حكايت كم گذاشتن متوليان جبهه حق است كه در معرفي اين مدل كارگشا آن چنان كه شايد و بايد، همت لازم را به كار نبسته و آن را مهجور گذاشته اند تا چه رسد به معرفي ولايت و حاكميت امام موعود(عج). كيست كه از غمخواري و بزرگ منشي و ايثار پدر در قبال فرزندان بشنود و متأثر نشود؟ دنيا امروز، يتيمي را حس مي كند. از عمق جان مي فهمد كه گمشده اش، پدري از جنس ولايت خميني و خامنه اي است. مي فهمد كه جمع شدن عطوفت و صلابت، و حكمت و عدالت و ايثار در يك انسان كمال يافته يعني چه؟ قدرت هاي پدرخوانده و مستكبر در غرب، از همين آگاهي به اضطراب افتاده اند.
خراسان:6 ماه از سال گذشت از جهاد اقتصادي چه خبر؟
«6 ماه از سال گذشت از جهاد اقتصادي چه خبر؟»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد؛با گذشت ۶ ماه از سال ۱۳۹۰ و رسيدن به نيمه سالي که از سوي رهبر معظم انقلاب با عنوان جهاد اقتصادي نامگذاري شد ضروري است ميزان تحقق اهداف و اجرايي شدن الزامات پيش بيني شده براي نيل به اهداف جهاد اقتصادي را بررسي کنيم. با اين حال در ابتدا مفهوم جهاد اقتصادي، ابعاد و اهداف آن را مرور مي کنيم.
ضرورت جهاد اقتصادي
نگاهي به اهداف سند چشم انداز و فاصله اقتصاد ايران با اهداف پيش بيني شده نشان مي دهد حرکت عادي و با سرعت آهسته براي رسيدن اقتصاد ايران به رتبه اول منطقه کفايت نمي کند. اين فاصله به ويژه در شاخص هاي اصلي اقتصاد نظير نرخ رشد اقتصادي، نرخ بيکاري، نرخ تورم، ميزان فعال بودن ظرفيت هاي توليدي، افزايش حضور بخش خصوصي، سهم بهره وري در رشد اقتصادي و شاخص هاي توزيع درآمد اگر چه بعضا با حرکت هاي رو به جلويي مواجه بوده ولي سرعت حرکت اقتصاد کشور و افق دور دست چشم انداز تناسبي با يکديگر ندارند. در اين ميان حرکت سريع برخي رقبا و تلاش هاي مستمر دشمنان براي کند کردن سرعت کشور از طريق تشديد تحريم ها، حرکت جدي تر و خارج از ظرفيت هاي معمول اقتصاد ايران را طلب مي کند.
از سوي ديگر موقعيت خطير اقتصاد ايران از جنبه دروني حائز اهميت است. اقدام شجاعانه دولت در اجراي هدفمندي يارانه ها که ضرورتي غيرقابل انکار براي اقتصاد ايران بود فضايي را فراهم کرده است که نه راه بازگشت به اقتصاد غير بهره ور متکي بر انرژي ارزان را باقي گذاشته است و نه سکون در حالت معلق فعلي (دوران گذار هدفمندي يارانه ها) را ممکن مي سازد. اقتصاد پس از هدفمندي يارانه ها نيازمند به گذران موفق دوران نقاهت پس از جراحي اقتصادي و دريافت نشانه هاي اثرگذاري مثبت اجراي هدفمندي يارانه هاست و نمي توان به صرف اجراي هدفمندي يارانه ها دلخوش بود بلکه بايد اثر مثبت اجراي اين قانون بر رشد اقتصادي، رشد بهره وري، کاهش نرخ بيکاري و به مرور کاهش نرخ تورم (پس از افزايش مقطعي اين شاخص) را مشاهده کرد.
ابعاد و الزامات جهاد اقتصادي
رهبر انقلاب در ابتداي سال ۱۳۹۰ علت نامگذاري اين سال به عنوان جهاد اقتصادي را ضرورت توجه به مسائل اساسي کشور و محوريت اقتصاد در بين اين مسائل اساسي عنوان کردند. ايشان نمايش قدرت نظام اسلامي را در حل مشکلات اقتصادي و نمايش الگوي پيشرفت يک ملت با تعاليم اسلامي را به عنوان اهداف اصلي جهاد اقتصادي مطرح کردند و با اشاره به رشد اقتصادي حداقل ۸ درصد تعيين شده در برنامه پنجم به عنوان شاخص اصلي حرکت در سال جهاد اقتصادي ارتقاي سهم بهره وري، کاهش فاصله درآمدي دهک ها، کاهش نرخ بيکاري، افزايش سرمايه گذاري بخش خصوصي و مشارکت مستقيم مردم در عرصه اقتصاد را به عنوان ديگر شاخص هاي تحقق جهاد اقتصادي ذکر کردند. ايشان الزاماتي را نيز براي جهاد در عرصه اقتصادي فهرست کردند که شامل تقويت روحيه جهادي، استحکام معنويت و تدين در جامعه، اجتناب از مسائل حاشيه ساز و حفظ اتحاد و انسجام ملي بود.
عملکردها در مقابل خط کش شاخص ها
اما آن چه طي ۶ ماه اخير در عرصه اقتصاد کشور سپري شد فاصله قابل توجهي با اهداف و الزامات پيش بيني شده دارد که بايد در نيمه دوم سال و طي سال آينده جبران شود. اگر چه با بسته شدن فضاي ارائه آمار و اطلاع رساني شاخص هاي اقتصادي امکان قضاوت قطعي درباره شاخص هاي عملکردي جهاد اقتصادي فراهم نيست ولي بر اساس اعلام شفاهي نرخ رشد اقتصادي سال هاي ۸۷، ۸۸ و ۸۹ از سوي مسئولان که بين 3.5 تا ۴ درصد عنوان شده است فاصله اي ۲ برابري با نرخ رشد ۸ درصد دارد که متأسفانه با توجه به اجرا نشدن مصوبه قانوني کمک به توليد از محل درآمدهاي هدفمندي يارانه ها که گلايه صريح رهبري از هيئت دولت را به همراه داشت و برخي ديگر از مشکلات از جمله فعال تر شدن بازارهاي دلالي در زمينه ارز و طلا نمي توان انتظار نرخ بالاتري براي رشد اقتصادي سال ۹۰ در مقايسه با 3 سال قبل داشت. ارتقاي سهم بهره وري به عنوان يکي ديگر از شاخص هاي اصلي جهاد اقتصادي مطرح است.
با اجراي قانون هدفمندي يارانه ها و خداحافظي با انرژي ارزان به عنوان يکي از اصلي ترين عوامل ضد بهره وري، مي توان به افزايش حداقلي بهره وري اميدوار بود. با اين حال افزايش حداکثري سهم بهره وري از رشد اقتصادي نيازمند سرمايه گذاري براي تجاري سازي ايده هاي خلاقانه و کمک به نوسازي خطوط فرسوده توليد در بخش هاي صنعت، کشاورزي و حمل و نقل است که بيم و اميدها در اين ۲ عرصه چشمگير است. اميد به حرکت هاي خوبي که در عرصه تجاري سازي ايده ها و حمايت از نخبگان صورت گرفته است و بيمي که از اجرا نشدن مهمترين بند بسته حمايت از صنعت و کشاورزي در زمينه نوسازي ماشين آلات فرسوده وجود دارد.
در موضوع کاهش فاصله درآمدي دهک ها اگر چه پرداخت يارانه نقدي براي اقشار فقير توانسته است کمک قابل توجهي به رفع برخي نيازهاي فوري و روزمره آنان کند و براساس آمارها ضريب جيني که شاخص اصلي ميزان نابرابري است را کاهش دهد ولي تداوم افزايش تورم و کم ارزش شدن مبالغ يارانه دريافتي مي تواند اثر مثبت يارانه پرداختي در توانمندسازي اقشار ضعيف را تحت الشعاع قرار دهد و متاسفانه يارانه فعلي نيز جز در مسير مصرف حرکت نکرده است و هيچ گونه برنامه مشخص و اقدام موثري براي پس انداز يارانه ها و جهت دهي آن به سمت توليد و کارآفريني مشاهده نشده است.
ديگر شاخص مهم در اين بخش کاهش نرخ بيکاري است که اطلاع رساني درباره آن نيز با چالش جدي مواجه شده است به گونه اي که با وجود ادعاي کاهش اين نرخ به 11.5 درصد در بهار سال جاري هيچ گزارشي از سوي مرکز آمار به عنوان مرجع رسمي اعلام نرخ بيکاري درباره اين نرخ و همچنين نرخ مشارکت اقتصادي و جمعيت فعال منتشر نشده است. اما آن چه از منتشر نشدن آمارهاي اقتصادي فعلي مهمتر است فقدان عزم دولت و مجلس براي شفاف سازي و بومي سازي نظام آماري کشور است که نشان مي دهد سنجه هاي اقتصاد ايران هنوز حال و هوايي متناسب با واقعيت هاي اقتصاد ايران پيدا نکرده اند.
اما آن چه بيش از همه محل غفلت حتي منتقدان عملکرد دولت است توجه به «افزايش سرمايه گذاري بخش خصوصي و کمک به آن» و «مشارکت مردم در اقتصاد» به عنوان ۲ شاخص مهم ديگر در عرصه جهاد اقتصادي است. آن چه که به عنوان روح سياست هاي کلي اصل ۴۴ قانون اساسي مطرح بوده توجه به همين ۲ شاخص است. اگر چه در سال هاي اخير با توزيع سهام عدالت تلاش هايي در جهت افزايش مشارکت مردم در عرصه اقتصاد صورت پذيرفته است بااين حال نقاط ضعف سهام عدالت به حدي زياد است که اثر آن در افزايش مشارکت مردم در اقتصاد را مي توان ناچيز دانست.
در نقطه مقابل فقدان راهکار مشخص براي ورود سرمايه هاي خرد مردم به عرصه اقتصاد مولد و به ويژه بالا گرفتن آتش سوداگري در عرصه طلا و ارز و انفعال دستگاه هاي اقتصادي کشور در اين زمينه تنها حضور بخشي از مردم در عرصه هاي منفي اقتصاد نظير خريد و فروش سکه و ارز را تشديد کرده است و متاسفانه با گذشت زمان و بزرگتر شدن حباب هاي قيمتي سکه و ارز برنامه موثري براي برون رفت از اين فضا طراحي نشده است.در موضوع افزايش سرمايه گذاري بخش خصوصي و کمک به آن مهمترين مانع بر سر راه بخش خصوصي همچنان برقرار است.
نظام بانکي ناکارآمد که با سيستم اداري کند از يک سو و اخذ نرخ هاي سود بالاي ۲۰ درصد از توليدکنندگان همچنان يکي از سودآورترين بخش هاي اقتصادي کشور است مجال سودآوري و رشد را از ساير بخش هاي توليدي گرفته است. در اين ميان کشف «فساد عظيم بانکي» به مبلغ نزديک به ۳ هزار ميليارد تومان نشان دهنده حفره هاي عظيم نظام بانکي براي سوء استفاده کنندگان و تنگناهاي فشرده آن براي عموم مردم و توليدکنندگان است.
در اين ميان برخلاف وعده هاي سال گذشته رئيس جمهور براي اصلاح نظام بانکي در سال ۹۰، در خوش بينانه ترين حالت و براساس اعلام رسمي مسئولان ستاد تحول اقتصادي دولت ،بايد اواخر پاييز منتظر بررسي و تصويب پيش نويس طرح اصلاح نظام بانکي در دولت بود حرکتي که تازه آغاز کار است و به احتمال زياد تا پايان سال نمي توان ثمره اجرايي برنامه هاي دولت براي تحول نظام بانکي را شاهد بود.
در مجموع به نظر مي رسد حرکت براي تحقق اهداف جهاد اقتصادي در مقدمات خود که پرهيز از تنش و حاشيه سازي است همچنان لنگ مي زند و براي پيگيري اين اهداف ،کاهش حاشيه هاي سياسي پيرامون دستگاه هاي اجرايي و تصميم گير، تلاش براي اجراي بسته هاي حمايتي هدفمندي يارانه ها، سرعت بخشيدن به بررسي اصلاح نظام بانکي و اقداماتي عاجل براي خروج سرمايه هاي مردم از بازارهاي سوداگري و ورود به عرصه هاي کارآفريني و مولد اقتصاد ضروري است.
جمهوري اسلامي:ديكتاتور زخمي و ريسمان پوسيده
«ديكتاتور زخمي و ريسمان پوسيده»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در ان ميخوانيد؛علي عبدالله صالح ديكتاور يمن پس از 3 ماه درمان جسمي و روحي و تبادل نظر سياسي با دولتمردان آل سعود و مأموران امنيتي آمريكا در رياض، نيمه شب جمعه گذشته به طور كاملاً مخفيانه و دزدانه وارد صنعا شد. وي كه سه ماه قبل، در جريان حمله مسلحانه به كاخ رياست جمهوري يمن به همراه شمار ديگري از مقامات ارشد يمني از جمله نخستوزير و رئيس مجلس به شدت زخمي و براي درمان به پناهگاه ديكتاتورهاي فراري عرب يعني عربستان منتقل شده بود، پس از چندين عمل جراحي و بهبود نه چندان مناسب درحالي كه هنوز ميبايست دوران نقاهت را طي ميكرد، ساعت 3 نيمه شب به صنعا باز گردانده شد تا مأموريت جديدش را كه عربستان و آمريكا براي او تدارك ديده اند، اجرا كند.
گزارشهاي محرمانه درباره جزئيات انتقال مخفيانه اين ديكتاتور زخمي حاكي است كه وي مستقيماً پس از برگزاري اجلاس محرمانهاي با مقامات پادشاهي سعودي و با مأموريت واگذاري جديد از فرودگاه رياض با يك فروند هواپيماي سلطنتي عربستان وارد فرودگاه شهر عدن شد. درحالي كه به مقامات يمني ابلاغ شده بود فرودگاه عدن را براي ورود هيات عاليرتبه سعودي آماده كنند و اعضاي اين هيات مستقيماً از باند فرودگاه به همراه چند فروند هليكوپتر نظامي، از عدن به صنعا منتقل ميشوند ولي پس از فرود هليكوپترها در كاخ رياست جمهوري صنعا مشخص شد كه اين هيات حامل ديكتاتور يمن بوده است.
ديكتاتور 68 ساله يمن كه از 33 سال پيش تاكنون قدرت را در اين كشور در اختيار دارد، اكنون درحالي حامل ماموريت جديد است كه هنوز به شدت از ناحيه سر، صورت، دستها و سينه دچار مشكل ميباشد و قادر نيست به طور عادي به صحنه باز گردد.
اين بازگشت كه يك دوپينگ روحي و سياسي براي حاميان و عوامل بقاي ديكتاتوري به حساب ميآيد، اكنون به ظاهر احتمال افزايش بحران در يمن را بيشتر كرده و در مقابل، انتظار تحولات مثبت را كاهش داده است. گرچه بازگشت علي عبدالله صالح براي بسياري از يمنيها غافلگير كننده بود و با تمامي تحليلهاي مبني بر اينكه وي به علت شدت جراحات وارده قصد كناره گيري از قدرت و پذيرش بندهاي طرح شوراي همكاري خليج فارس، از جمله بند چشمپوشي از اعطاي اختياراتش به "عبدر به منصور" معاونش جهت زمينه سازي برگزاري انتخابات رياست جمهوري و مجلس طي دو ماه آينده تحت مديريت نظام سياسي موجود و در امان ماندن از حوادث مربوط به دستگيري و محاكمه را دارد، در تضاد است ولي بسياري از ناظران سياسي با توجه به امضاي توافقنامه مرزي ميان علي عبدالله صالح با رژيم آل سعود كه به موجب آن اراضي گستردهاي از شمال يمن به دولت عربستان واگذار شده، پيشبيني ميكردند كه پادشاه عربستان از حكومت ديكتاتور يمن حمايت كرده و از موروثي كردن آن براي فرزندان وي پشتيباني كند. اين، جايزه خوشخدمتيها و آدم كشيهاي ديكتاتور يمن بود كه خود را سپر بلاي حكام آل سعود در ممانعت از پيشروي موج انقلابهاي مردمي به رياض كرده است.
هفته گذشته وقتي خبر ديدار علي عبدالله صالح با ملك عبدالله پادشاه عربستان پس از 3 ماه مراقبت و نگهداري سعوديها از وي منتشر شد، برخي تحليلگران اين ديدار را به معناي طرح جديد عربستان براي بازگرداندن ديكتاتور يمن به صنعا و مأموريت جديد وي براي جلوگيري از پيشروي قيامهاي مردمي به سوي رياض و توافقي بر سر حمايت و كمك همه جانبه عربستان به وي براي بازگشت به يمن و ادامه حكمرانياش دانستند.
آل سعود، كه در سالهاي اخير همواره با يمن به عنوان "حياط خلوت" خود عمل كردهاند، اكنون بنا دارند با احياء اين جنازه متحرك، از وي به عنوان يك سپر دفاعي براي جلوگيري از نفوذ انقلابهاي مردمي به شبه جزيره عربستان و سركوب بيداري اسلامي استفاده كنند و به همين منظور پيوست جديدي را به طرح شوراي همكاري در مورد يمن اضافه كرده و در آن بازگشت علي عبدالله صالح و حضور وي در قدرت تا دو سال آينده با انجام اصلاحات ظاهري و برگزاري يك انتخابات صوري براي واگذاري قدرت به فرزندش "احمد علي عبدالله" را تدارك ديدهاند.
آنچه امروز با بازگشت ديكتاتور يمن به صنعا بيش از همه انعكاس مييابد، نقش اساسي رياض در پشتيباني از ديكتاتور صنعا و نگراني مقامات سعودي از هرگونه تغيير در ساختار سياسي همسايه خود و پيروز شدن قيام مردمي در يمن است، زيرا يقين دارند سقوط ديكتاتور يمن، راه را براي قيام مردم عربستان عليه آل سعود هموار خواهد كرد كما اينكه مشاركت آل سعود در سركوب قيام مردم بحرين نيز با اين هدف صورت ميگيرد كه با جلوگيري از سقوط آل خليفه راه را بر سرايت انقلاب از بحرين به عربستان ببندند.
امروزه شكي براي كسي باقي نمانده كه رژيم آل سعود از انقلابهاي مردمي هراس دارد و آنرا خطري بزرگ براي امنيت و ثبات منطقه بويژه نظام سلطنتي اين كشور ميداند. آنها به شدت نگران رسيدن اين انقلاب به رياض هستند و به همين دليل با انقلاب مردم مصر كه به براندازي حسني مبارك و هم پيمان مورد اعتمادشان منجر شد، مقابله كرده و درخصوص نهضت مردم تونس نيز مقامات سعودي با استقبال از زين العابدين بن علي رئيسجمهور مخلوع اين كشور و خانوادهاش و حمايت كامل از آنها، خشم خود را از اين انقلابها نشان دادند.
لذا هرگز باعث تعجب نخواهد شد كه مقامات سعودي از
انقلاب مردم يمن و كشوري كه مرزهاي طولاني با عربستان دارد، استقبال نكنند،
همانطور كه انقلاب ملت بحرين، ديگر همسايه شان نيز به مزاج شان خوش نيامده
و به همين دليل نيروهاي خود را به قلب منامه پايتخت بحرين اعزام كرده و
مردم آزاديخواه آن را به توپ بستند. از اين رو مقامات سعودي در يمن به
دنبال سركوب قيام مردمي با استفاده از ماشين جنگي و هواداران رژيم
ديكتاتوري هستند كه اكنون جان دوبارهاي گرفته و به خيابانها آمده و
تظاهرات مردمي را از زمين و هوا به گلوله بستهاند.
در اين ميان موضع آمريكائيها در قبال تحولات يمن نيز قابل توجه است.
دولتمردان آمريكائي كه از استراتژي عربستان در يمن خرسند هستند و آنرا تأييد ميكنند، در همان حال، با رويكردي دوگانه و مزورانه، با صدور بيانيههايي بيخاصيت از كناره گيري ديكتاتورها از قدرت دم ميزنند. در بيپشتوانه بودن و ماهيت بازيگرانه اين بيانيهها همين بس كه علي عبدالله صالح اين موضع دوگانه را به خوبي دريافته و به معناي چراغ سبز آمريكا براي قلع و قمع نيروهاي انقلابي بكار گرفته است. برآيند دخالت آمريكائيها در يمن، تأثيري انكارناپذير در ادامه حكومت علي عبدالله صالح داشته و حمايت مالي و نظامي از وي همچنان ادامه دارد، هر چند در ظاهر وانمود ميكنند كه كناره گيري او را خواستارند.
از سرگيري موج گسترده كشتار مردم يمن توسط نيروهاي نظام ديكتاتوري نشان ميدهد رژيم عبدالله صالح در واقع هنوز هم به ريسماني خارجي پيشگرمي دارد اما اين ريسمان پوسيده با عزم جزم مردم يمن براي كسب آزادي، به زودي پاره شده و نقشههاي عربستان در دشمني با انقلابهاي مردمي منطقه بلاي جان خود آل سعود خواهد گرديد.
رسالت:توجيه ائتلاف و ائتلاف بي توجيه!
«توجيه ائتلاف و ائتلاف بي توجيه!»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛ائتلاف در داخل کشورها به معناي تاليف منافع در کوتاه مدت و يا يک کاسه کردن موقتي سياست ها امري است که در آستانه انتخابات مختلف گروه هاي همسو و حتي غير همسو را در برابر رقيب منسجمتر ميکند تا به طور محدود و غير رسمي منابع و امکانات کنشگر مقابل تحديد گردد. اين ائتلاف ها برخي اوقات عليه دولت و جرياني که قوه مجريه يا مقننه را در دست دارد صورت مي پذيرد. از اين رو تاليف منافع و مواضع با اتحاد سياسي متفاوت است و ممکن است کاملا موقتي و کوتاه مدت باشد.
در ادبيات سياسي اصولگرايان نيز ائتلاف با وحدت متفاوت است و خطر مشترکي ضرورت اين ائتلاف را توجيه مي کند. در بين اصولگرايان ائتلاف به معناي نخشکاندن ريشه ها به واسطه شاخه هاست. اصولگرايي يعني جذب حداکثري و دفع حداقلي و ائتلاف اصولگرايان به معناي توسعه دايره خلصين و ارادتمندان انقلاب و نظام است. دشمن تراشي و غير خودي کردن ملتزمين به نظام، امام(ره) و رهبري ثمري به جز "قبض يد ولايت فقيه" ندارد.
البته در ادبيات سياسي اصولگرايان برخي ائتلاف ها بي توجيه است. ائتلاف با گروه هاي منحرف و فتنه گر حتي اگر نيت خير حفظ نظام هم پشت آن خوابيده باشد هيچ توجيهي ندارد. چون نظام از صراط انحراف و فتنه بيشترين لطمه را خورده است. حال چگونه مي توان از اين طريق تئوري براي بقاي نظام داشت. اين تصور موهوم بيشتر تئوري براي بقاي خود است تا نظام.
توجيه ائتلاف اما اصولگرايان همسو را در آستانه انتخابات نهم بيش از هر زمان ديگري به همديگر نزديک کرده است. اصولگرايان علي رغم اختلاف نظرهاي شفاف و طبيعي که هراسي از عنوان کردن آن نداشته و ندارند بهتر از هر زمان ديگري ضرورت ائتلاف را درک مي کنند.
بر اصولگرايان واضح و مبرهن است فهم رفتار سياسي جامعه ايراني در هنگام انتخابات و تخمين و برآورد نحوه رفتار راي دهندگان سر صندوق هاي راي از پيچيدگيهاي خاصي برخوردار است كه شايد در جوامع ديگر چنين دشواري را به همراه نداشته باشد. در چند انتخابات گذشته كشور، اين پيچيدگيهاي اجتماعي عمده گروههاي مرجع را به اشتباه در تحليل دچار كرد و بيشتر معادلات انتزاعي جريانات سياسي را به هم ريخت. ناكارآمدي نظرسنجيها و نمونهگيريهاي اجتماعي، فاصله فكري و رفتاري بين نخبگان و مردم و فقدان يك روش فهم بومي و متناسب براي درك رفتار سياسي تودهها، از جمله مهمترين عواملي است كه باعث شده است مطالعات اجتماعي در ايران بسي سخت جلوه كند.
بدون ترديد براي درك پديدهها در جامعه ايراني با روحيات جاري و ساري منحصر به فرد خود، بايد به دنبال روش فهمي متفاوت از يافتههاي كنوني غرب رفت. در پاتولوژي درك نامناسب و فهم ناصواب گروههاي مرجع از رفتار سياسي مردم عليالخصوص در هر انتخابات ميتوان به حضور در ميدان رقابت با يك اطمينان به نفس مضاعف و گاه كاذب و يا حتي بسيار ضعيف اشاره كرد. مردم، چك سفيد امضا به هيچ گروه و جريان سياسي نداده و نميدهند و تنها كارآمدي و ميزان موفقيت در مديريت كشور است كه ميتواند كرسيهاي قدرت را براي آنها حفظ كند.
امروز در آستانه انتخابات حياتي و حساس مجلس نهم به نظر ميرسد كه برخي جريانات که بر خلاف هارموني ائتلاف اصولگرايان ساز ميزنند مجددا به اشتباه در تحليل رفتارشناسي مردم دچار شدهاند. هيچ تضميني وجود ندارد كه اصولگرايان گام بعدي را نيز با موفقيت بردارند. گويا نوعي اطمينان خاطر كاذب بين گروههاي اصولگرا جلوهگر شده كه بدون هيچ شك و شبههاي در اين انتخابات هم پيروز ميشوند. همين آسايش خاطر كاذب، مسبب نوعي واگرايي و سهمخواهي بين برخي طيفهاي اصولگرا شده است.
در حالي كه هر آن امكان دارد كه بر اثر غفلت از پشت کوه دور بخورند و به يكباره همه چيز را از دست بدهند. امروز وقت غنيمت خواهي نيست بلكه هنگامه رقابت است و اين رقابت بسيار جدي است. رقيب نه تنها ضعيف نيست بلكه با بسيج تمام قوايش براي فتح اولين سنگر يعني مجلس آمده است. جريانات اصولگرا ذيل گفتمان هارمونيك اصولگرايي بايد هر كدام در پست و نقش معيني كه براي آنها تعيين شده، آهنگ بگيرند. البته بحثي در اين نيست كه بخشي از اين اطمينان خاطر حاصله بين اصولگرايان متاثر از موفقيتها و تواناييهاي اصولگرايان، مجلس هفتم و هشتم و شوراي شهر دوم و سوم است. اما آيا ميتوان صرف اكتفا به كاميابيهاي چند ساله اخير، پيروزي در انتخابات پيش رو را تضمين شده ديد. مسلما نميتوان با روشهاي فهم كنوني، پيچيدگيهاي رفتار سياسي جامعه ايراني را حل شده ديد. بازي رقابت را بايد صفر- صفر ديد و به كارتهاي برنده بعد از انتخاب باليد. امروز هنگامه رقابت است...
قدس:«دیویس» قربانی تبعیض نژادی
«دیویس قربانی تبعیض نژادی»عنوان سرمقالهِ روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن ميخوانيد؛اعدام «دیویس» بازتابها و واکنشهای گوناگونی در آمریکا و سطح جهان داشت. تلاشها جهت نجات وی قبل از عملی شدن تصمیم دادگاه رسانه ای گردیده بود و با وجود اعتراضهای مردمی مبنی بر ناعادلانه بودن این تصمیم، دستگاه قضایی آمریکا سرانجام حکم اعدام را اجرایی نمود.
«تروی دیویس»، یک سیاه پوست آمریکایی بود که در تاریخ 23 آگوست 1989 به اتهام قتل یک افسر پلیس جورجیا، به نام «مارک مک فیل»، به اعدام محکوم شد.
رفتار دولتمردان آمریکا و قوانین مصوب و اجرایی این کشور، بیانگر این موضوع است که در ایالات متحده انسان بما هو انسان دارای ارزش نیست، بلکه مؤلفه های گوناگونی ارزش انسانها را سبک و سنگین می کند که یکی از مصداقهای آن رنگ پوست افراد و تعلق آنها به جغرافیا و فرهنگ و ایدئولوژی است. در این کشور، دستگاه قضا، عدالت را در ذیل سیاستهای دولتمردان و رنگ پوست انسانها تعبیر و تفسیر می نماید، «دیویس» یکی از هزاران رنگین پوستی است که قربانی قساوت نظام قضایی ناعادلانه آمریکا می شود. «ویلیامسشنز»، از قاضیهای اسبق فدرال در تگزاس، و رئیس اسبق سازمان «اف بی آی» در دولتهای «ریگان»، «بوش» و «بیل کلینتون»، قبل از اعدام، این تصمیم را ناعادلانه توصیف کرد.
وی از افراد مسؤول در این قضیه خواست با اجرا نکردن این حکم ثابت کنند نظام قضایی آمریکا بر اساس اصول انسانی استوار است و رحم و شفقت در آن حرف اول را می زند اما با عملی شدن این اقدام، ثابت شد رنگ پوست به عنوان معیار تعیین کننده انسانیت است. وضعیت سیاه پوستان در جامعه آمریکا به گونه ای است که در مقایسه با افراد سفید پوست، در شرایط نابسامانی قرار دارند، به گونه ای که در هیچ یک از فرصتها در مقایسه با سفید پوستان سهم برابر ندارند. آمارها نشان می دهد از هر 12 سیاه پوست، 1 نفر به زندان یا بازداشتگاه رفته که این رقم در بین سفیدپوستان 1 نفر در هر 100 نفر است. محققان همچنین به وجود فقر، کمبود امکانات و نژادپرستی در زندانهای مشترک بین سیاهان و سفیدپوستان اذعان دارند. ثروت یک خانواده سیاه پوست، یک پنجاهم یک خانواده سفید پوست است.
واشنگتن همواره در ارائه گزارشهای نقض حقوق بشر در کشورهای دیگر پیشگام بوده و با جریان سازی و ایجاد موج گسترده رسانه ای، کشورهای غیرهمسو و بازیگرانی را که در منظومه قدرت کاخ سفید قرار ندارند، با اتهامهای بدون مدرک در اذهان عمومی تخریب نموده و تلاش می کند با بهره برداری از امپراتوری رسانه ای، مرزبندیها و تقابلها را در عرصه های فرهنگی و سیاسی با ابزارهای خود ساخته حقوق بشر شفاف تر نماید. بر کسی پوشیده نیست، اتهام به چین، کوبا، سوریه و جمهوری اسلامی ایران از سوی دولتمردان آمریکا تاکنون فاقد وجاهت قانونی بوده و برداشتهای سیاسی و برآوردهای جهت دار را با تزئین حقوقی، به افکار عمومی تزریق کرده است. اکنون در کشور مدعی دموکراسی و حقوق بشر، فردی را بدون وجود ادله کافی و با عنایت به نبود شاهدان کافی در پرونده به اعدام محکوم می کنند و حکم وی نیز با وجود اعتراضهای گسترده، اجرا می شود.
اکنون این سؤال مطرح است، کشوری که در برخورد با شهروندان خویش غیرمسؤولانه قضاوت می کند، چگونه می تواند در تضمین وعده هایش به دیگر کشورها و ملتها جانب انصاف را رعایت کند؟ امروز مردم عراق و افغانستان، اشغالگران و بویژه سران کاخ سفید را بر اساس واقعیتهای رفتاری دولتمردانشان متجاوز نامیده و هر گونه مقاومت و مبارزه را برای اعاده صلح و ثبات و اخراج آنها، تصمیمی منطقی و عقلایی می دانند. اگر امروز جامعه جهانی، شانتاژهای دولتمردان کاخ سفید را علیه کشورهای مستقل، تحمیل اراده نظام سلطه ارزیابی کنند، سخنی به گزافه نیست، بلکه بر اساس واقعیتها قضاوت کرده اند. اگر ملتها در درون جهان اسلام، علیه پایگاه های آمریکایی به صحنه آمده و وعده های عوامل آمریکایی را علیه منافع ملی شان ارزیابی می کنند، ناشی از عملکرد این نظام سیاسی در عرصه داخلی و خارجی است.
پر واضح است، دولتی که در داخل کشورش نمی تواند با عدالت با شهروندانش رفتار نماید، قطعاً در مناسبات جهانی و تعاملات با دیگر کشورها اهلیت و صلاحیت لازم را نخواهد داشت. آنچه در رفتار دستگاه قضا با «دیویس» رخ داده، صرفاً برخورد غیرعادلانه با یک شهروند سیاه پوست نیست، بلکه این اقدام رفتاری نهادینه شده در برخورد دولتمردان با جامعه رنگین پوستان آمریکاست.
به نظر می رسد، موسم بیداری ملتها در سراسر جهان و نیز در آمریکا - که این رخداد میمون تاکنون هشدارهایی را به حاکمیت ایالات متحده داده است- استمرار خواهد یافت و جنبشهای فعالان حقوق بشر «ان جی او»ها و دیگر نهادهای غیردولتی در آمریکا و اروپا به صحنه آمده و این واقعیت را اثبات می کنند که دوران رابطه یک طرفه و تحمیلی حاکمان به ظاهر دموکراتیک سپری گردیده و این ملتها هستند که مطالبات انسانی و شهروندی خود را به حکومتها ارائه می کنند. نسیم بیداری که از جهان اسلام وزیدن گرفته است، گستره اروپا و آمریکا را در نوردیده و پیام رویارویی دو اراده را به گوش حاکمان رسانده است. اینک فرصت مغتنمی است تا افکار عمومی، حاکمان غیرمردمی را ولو با نقاب دموکراسی، وادار به پذیرش خواسته های منطقی و معقول نمایند. اکنون که زمان انبساط فضای سیاسی به دلیل فصل انتخابات و ارائه بسته های فکری نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا برای حضور در مصدر قدرت می باشد، زمان مناسب برای پاسخگو نمودن دولتمردان به مطالبات مردم است. به سخن دیگر، آرای 12درصدی جامعه سیاه پوستان آمریکا نباید به تحکیم سیاستهای تبعیض نژادی کمک کند.
حمايت:انتخابات فرمايشي
«انتخابات فرمايشي»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛پس از گذشت نزديك به 8 ماه از قيام مردمي در بحرين، آل خليفه به بهانه تكميل كرسيهاي خالي شده در روند ناآراميهاي اين كشور، ديروز انتخابات ميان دورهاي پارلمان را برگزار كرد. اين انتخابات كه را تحريم مردمي همراه بود در حالي برگزار شد كه آل خليفه تلاش داشت تا در لواي آن اهدافي خاص را اجرايي سازد.
اولا ، بسياري از ناظران سياسي بر اين عقيدهاند كه آل خليفه با برگزاري اين انتخابات تلاش كرده تا فضايي آرام و دموكراتيك را در بحرين به نمايش گذارد تا در لواي آن بر سركوبها صورت گرفته و موج گسترده حركت مردمي براي سرنگوني حكومت وي سرپوش گذارد. آنها با اين اقدام برآنند تا ضمن پاسخگويي به نهادهاي حقوق بشر و افكار عمومي جهان در لواي انتخابات و تامين امنيت آن سركوب مردمي را تشديد نمايند. در همين حال با تحريم انتخابات از سوي جريانهاي اسلام گرا آل خليفه تلاش كرده تا پارلماني تمام همسو با خواستههاي خود تشكل دهد. در دوره گذشته 18 كرسي از 40 كرسي به اسلام گرايان رسيد كه تهديدي براي بن حمد آل خليفه بود. اين روند همچنين برگهاي مفيد براي كشورهاي عربي نظير عربستان است كه در ماههاي اخير سركوب مردم بحرين را اجرا كردهاند. آنها با اين انتخابات ضمن سرپوش نهادن بر جنايات خود، موفقيتشان در مقابله با قيام را نيز به نمايش ميگذارند تا شايد بدين وسيله از ورود اعتراضها به عربستان جلوگيري نمايند.
ثانيا، اين انتخابات را ميتوان نسخهاي غربي دانست. در هفتههاي اخير موج گسترده انتقادها از همسويي غرب با سركوب مردم بحرين و يمن، عرصه جهاني را فراگرفته است. امري كه تهديدي براي غرب در منطقه است. آنها با نمايش انتخابات در بحرين برآنند تا ضمن بيان ادعاي فضاي آرام در اين كشور كمكهاي گذشته و آينده خود به آن را توجيه نمايند. به عبارت ديگر ميتوان گفت كه مردم بحرين قرباني منفعت طلبي كشورهاي غربي شدهاند.
با تمام اين تفاسير بايد توجه داشت كه عدم مشاركت مردمي و گرايش آنها به تحريم انتخابات به خواست جريان هاي اسلام گرا از يك سو جايگاه اراده ملي در مقابله با آل خليفه را به نمايش گذاشت و از سوي ديگر طرح سران بحرين و متحدان عربي و غربي آنها براي استفاده از انتخابات فرمايشي را با ناكامي همراه ساخت. امري كه در نهايت پرده اي ديگر از حقايق حاكم بر بحرين برداشت كه از پيامدهاي آن تشديد اعتراضهاي مردمي و بحران بيشتر براي آل خليفه خواهد بود بويژه اينكه مردم با تحريم انتخابات نشان دادند كه همچنان توان به چالش كشاندن حاكميت را داشته و آل خليفهاي جز پذيرش خواستههاي آنها چارهاي در پيش روي ندارد.
آفرينش:ليبي در انتظار ثبات آينده
«ليبي در انتظار ثبات آينده»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛ليبي با خودسري ها و سماجت هاي ديکتاتور خود در جاده اي قدم گذاشت که حاصلي جز ويراني و کشتار براي آنها نداشت. راهي که سبب شد نيروهاي ناتو با استفاده از منطقه پرواز ممنوع تمام زير ساخت هاي ليبي را نابود کنند و ويراني وخرابي را به مردم ليبي تحميل نمايند. اما با اين حال نمي توان از نقش نيروهاي ناتو در پيروزي هاي انقلابيون در مقابل قذافي چشم پوشيد.
اوضاع و احوال ليبي با وضع کنوني دچار بي برنامگي و تحير شده است. شوراي انتقالي و کساني که رهبري انقلابيون را بر عهده گرفته اند اتفاق نظر ندارند و از قاطعيت لازم جهت مديريت اوضاع بحراني ليبي برخوردار نيستند.
همانطور که ديديم شوراي انتقالي علي رغم تصرف طرابلس و به رسميت شناخته شدن از سوي جهانيان و سازمان ملل هنوز نتوانسته اند از کابينه اي مستقل و منسجم برخوردار شوند .
کابينه اي که رهبران اين شورا در دوهفته پيش خبر تشکيل آن را داده اند و نهايتا به علت به توافق نرسيدن بر سر ليست واحد اين امر به تعويق افتاد . از طرفي ادامه درگيري ها در ليبي به فرسايشي شدن اين تقابل مبدل شده است.
چون نيروهاي انقلابي اکثرا مردم عادي هستند و در قالب دسته ها و گروه هاي آموزش نديده و غير نظامي در مقابل نيروهاي کار کشته قذافي قرار گرفته اند. همچنين عدم اطلاع دقيق جغرافيايي در شهر سرت و بني وليد سبب شده تا انقلابيون در تاکتيک هاي نظاميان قذافي گرفتار شوند و راه به جايي نبرند و نمونه اين مدعا، عقب نشيني هايي است که به عنوان تاکتيک جنگي از آن ياد مي کنند.
همچنين به گفته مقامات ليبيايي، سرهنگ قذافي با ثروتي کلان از طلا و دلار از طرابلس خارج شده و مشخص نيست تا چه زماني قادر به مقاومت مي باشد. اما عدم توانايي انقلابيون در تصرف شهرهاي سرت و بني وليد و حتي ادامه ناآرامي ها در طرابلس نيز نشانگر اين است که قذافي همچنان از قدرت برخوردار است.
آنچه مسلم است نيروهاي انقلابي با توجه به کمک هاي نظامي و مالي کشورهاي غربي پيروز اين نبرد خواهند بود اما در مصافي ديگر دچار باخت شده اند و با کشوري ويران و ناامن که احتمال بروز جنگ داخلي در آن فراوان مي باشد، مواجه خواهند شد. همچنين پس از پايان درگيري ها به سبب مسلح بودن مردم و قبايل ليبيايي نوبت به جنگ تقسيم قدرت خواهد رسيد.
نمي توان انتظار داشت که مردم اسلحه ها را زمين بگذارند و به سهم خواهي از قدرت به جان هم نيفتند. مهمترين معضلي که پيش روي آينده ليبي مي باشد، تشکيل دولتي مستقل و واحد مي باشد چون از هم اکنون اختلافات در ميان رهبران ليبي مشاهده مي شود و اين فضا فرصت را براي سو استفاده قدرت هاي سودجو فراهم مي کند تا از آب گل آلود ليبي نهنگ صيد کنند.
ملت ما:قهرمان داستان كيست؟
«قهرمان داستان كيست؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ملت ما به قلم پرويز كاظمي است كه در آن ميخوانيد؛در هفتههاي اخير كه موضوع اختلاس 3 هزار ميلياردي در رسانهها و قواي سه گانه كشور مطرح شده نكته جالبي وجود دارد، هيچ كس مسئوليت نميپذيرد و همه خود را قهرمان اين داستان عنوان ميکنند. اين روزها در هر محفل و مجلسي سخن از اختلاس 3هزار ميليارد توماني است، لكن هر كس به فراخور اطلاعات و تجربيات خود از هر دري سخني ميگويد و جالب اينكه شايد خيليها هم نتوانند تصور اين رقم را نيز داشته باشند و در نقطه مقابل نيز براي افرادي در عين حال كه رقم مهم است لكن خيلي هم زياد به نظر نميرسد.
در هفتههاي اخير كه اين موضوع در رسانهها و قواي سهگانه كشور مطرح شده نكته جالبي وجود دارد، هيچ كس مسئوليت نميپذيرد و همه خود را قهرمان اين داستان عنوان ميکنند، لكن اگر از منظر ديگري به موضوع نگاه شود به نظر ميآيد شايد كمي راهگشا باشد:
1) از اينكه اختلاس يا سوءاستفاده (اگر با لغات بازي نشود) واقع شده همه اتفاق نظر دارند و بيان اين موضوع از زواياي گوناگون خود مويد اين مطلب است.
2) مبلغ اين واقعه تلخ به اندازهاي قابل توجه است كه تقريبا همه سازمانها و افكار عمومي را درگير اين مطلب كرده كه به بحثهاي مختلف و ارايه نظرات متفاوت منجر شده است.
3) هنوز ابعاد اين موضوع بهطور كامل مشخص نشده و از چه سالي آغاز شده و ميزان اين عمليات قابل تشخيص نبوده و حتي جالب است كسي درباره مانده يا گردش مالي (turn over)اظهارنظر نكرده است.
4) از نحوه بيان و اظهارنظر بسياري از افراد مشخص ميشود كه اطلاعات ايشان جهت اظهارنظر كافي نيست يا فاقد دانش و تجربه لازم جهت ارايه اطلاعات هستند، به همين دليل نظرات ارايه شده بسيار با هم متفاوت است.
5) كشف اين موضوع بهطور اتفاقي انجام شده و براساس رديابي يا نظارت و رسيدگي حاصل نشده و ميتوانست همين مدل ادامه داشته باشد بدون اينكه مانعي براي اختلاسگر به وجود آيد.
6) در روند مالي و دريافت و پرداختهاي موسسات، شركتها و بانكها مرسوم است نسبت به فعاليتهاي انجام شده، طرفين اين فعاليتها را تاييد کنند تا براساس آن، فعاليتها در اسناد قانوني ثبت شود و ظواهر امر دال بر انجام اين موضوع در بين بانكهاي مورد نظر بوده است.
7) قطعا تيم گستردهاي در اين شبكه فعاليت داشته كه هم مشاورههاي بانكي ارايه ميشد و هم جعل و تنظيم اسناد انجام ميشده كه فعل و انفعال پولي در سيستم بانكي كشور انجام شده است.
8) واقعا قابل تامل است، دريافت و پرداخت وجوهي با اين ابعاد انجام شود و آن هم در يك شعبه در اهواز، لكن هيچ گونه سوال مطرح نگردد و برخي در آن سيستم جهت تسريع در امور اقداماتي نيز به انجام برسانند و هيچ گونه شك و شبههاي به وجود نيايد.
9) در روشهاي اعطاي تسهيلات كه در سيستم اقتصادي بايستي جاري باشد اعتبار سنجي است كه با روشهاي مرسوم و علمي، موسسه يا فرد درخواست كنندة تسهيلات مورد ارزيابي قرار گرفته و براساس آن اعطای تسهيلات ميشود، كه در اين خصوص ضعفهاي بسياري در سيستم پولي كشور حاكم است.
10) به لحاظ گردش عمليات اين گروه طي چند سال با سيستم بانكي كه حتي بسياري از موارد به تسويه حساب نيز منجر شده كه بايد اساس آن استفاده از منابع بانكي بوده، بايستي دقت خاصي انجام گيرد تا ابعاد گسترده سوءاستفاده از منابع بانكي مشخص شود.
11) بسياري از اموال و داراييهايي كه از اين طريق خريداري شده كه از پايه و اساس از منابع بانكي استفاده شده مجددا جهت اخذ تسهيلات از سيستم پولي كشور به عنوان وثيقه، توثيق شده كه سوءاستفاده مالي را چند برابر كرده و لزوم توجه به اينگونه موارد كاملا احساس ميشود.
12) متاسفانه با توجه به سياستهاي اقتصادي اتخاذ شده كه در نيمه اول سال جاري تلاطم بازار ارز و طلا به اوج خود رسيده و در حال حاضر نيز بازار سرمايه و اقتصاد كشور متاثر از اين وضع است، درصورتي كه اين گروه از تصميمات اقتصادي كشور مطلع بوده و از رانت اطلاعاتي بهرهمند ميشده (كه اين شبهه بهطور جد مطرح است) بهطور كامل ميتوانستهاند در تلاطم بازار نقش داشته و سودهاي هنگفتي به دست آورده باشند (البته محل خرج يا هزينه آنها نيز قابل تامل است).
13) به دليل عدم اطلاعرساني صحيح و آگاه كردن
جامعه، اظهارنظرات مختلف در سطح كشور ايجاد شده كه لازم است در اين خصوص
سريعا چارهانديشي شود تا معضلات ديگري ايجاد نگردد.
14) اگر در سطح شهر و اقشار مختلف مردم حضور بيابيد، حس بياعتمادي را ميتوان لمس كرد و در صورتي كه چنين مسائلي مطرح ميشود اگر نتايج قابل قبول به دنبال نداشته باشد قطعا عواقب ناخوشايندي را به دنبال خواهد داشت يا خداي ناكرده افراد سوءاستفادهگر توجيهاتي جهت انجام امور ناصواب خود داشته باشند.
15) اينگونه وقايع اقتصادي كه در كشور اتفاق ميافتد، فعاليتهاي تجاري، صنعتي و اقتصادي كشور را نيز تحت تاثير قرار ميدهد و بخش خصوصي سالم كه علاقهمند به خدمت به كشور عزيز اسلاميمان است را با مشكلات فراواني مواجه ميکند از يك طرف ديدها را نسبت به اين بخش منفي كرده و از طرف ديگر سيستمهاي مرتبط جهت تبرّي از اينگونه اتهامات به اين بخش بسيار سخت ميگيرند كه نتيجه آن صدمه به اقتصاد كشور است كه بسياري از فعالين بخش خصوصي كه در توسعه فعاليتهاي اقتصادي نقش اساسي دارند با مشكل جدي مواجه ميگردند و مسئولان كشور بايد سريعا نسبت به اين موضوع چارهانديشي کنند.
البته موارد ديگري نيز قابل طرح است لكن به نظر ميآيد در آسيبشناسيهاي اقتصادي و اجتماعي هميشه دچار هيجان بودهايم و اين نيز نميتواند ما را به مقصد برساند. زماني كه مديران متعهد، دلسوز، كاردان، با تجربه، متعهد به نظام مقدس جمهوري اسلامي در زمينههاي مختلف به فراموشي سپرده شوند، انتظار چنين فجايعي دور از ذهن نيست و جمهوري اسلامي براي رهايي از چنين چالشهايي كه در عرصههاي مختلف به وجود ميآيد بايد واقعبين و انتقادپذير براي اصلاح امور، تدبير و مداقه کند
و اگر سيستمهاي مناسب كه توسط مديران كارآمد و لايق در كشور جاري شود و گزارشدهي و گزارشگيري بر مبناي مسائل علمي نه براساس منافع شخصي ارايه شود و همچنين احساس پاسخگويي به مردم كه ولي نعمتان ما هستند وجود داشته باشد قطعا با استعداد و توان فراواني كه در ميهن عزيز اسلامي ما وجود دارد ميتوانيم از عهده مشكلات سربلند بيرون بياييم.
مردم سالاري:30 ميليون نامه را فهرست موضوعي کنيد
«30 ميليون نامه را فهرست موضوعي کنيد»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن ميخوانيد؛کاري نداريم که در فضاي کنوني و به قولي در عصر انفجار اطلاعات و مبادله اخبار، سران انديشمند جهاني، در اتاقي مي نشينند و نه تنها امور جاري کشور خود، بلکه اقتصاد و روند سياست جهاني را مهار و به ميل منافع ملت خود هدايت مي کنند و کاري هم نداريم به اين که ما کجا هستيم و به چه مي انديشيم؟ آيا تفکر و تلقي مديريتي ما متعلق به قرن 21 است؟ ما درست مي گوييم يا دنيا درست عمل مي کند؟ باور رئيس جمهور محترم ما اين است که شيوه مديران کشورهاي ديگر ناکارآمد است و بايد براي مديريت جهان، نسخه اي ديگر نوشت و طرحي نو درانداخت.
به هر حال اراده عالي ترين مقام اجرايي کشور بر اين قرار گرفت که سفر به استان ها و مناطق ايران را وجهه همت خود کند. چون گمان ايشان بر اين بود که از نزديک با مردم رو به رو شود و مشکلاتشان را خود ببيند و بر نارسايي ها و کم کاري ها واقف شود و پس از آگاهي به نيازهاي فردي و اجتماعي و محيطي آنان پاسخي عاجل بدهد. اين سفرها سه بار انجام پذيرفت و سيل طرح ها بر روي کاغذ تصويب شد و برخي به مرحله عمل درآمد و نتيجه داد که دست مريزاد دارد و باقي به آينده سپرده شد که اميد است که دعاي خسته دلان مستجاب شود و از حرف و طرح به عمل درآيد.
دور چهارم سفرهاي استاني نيز از اردبيل آغاز شد و به احتمال قوي باقيمانده دوران رياست جمهوري دکتر احمدي نژاد به دور چهارم ختم خواهد شد و دور پنجمي در کار نخواهد بود. از سفرهاي پيشين تاکنون حدود 30 ميليون نامه خطاب به رئيس جمهور محترم ارائه و تقديم شده است و بنا به سنت پيشين و قراين موجود جامعه ما، ده ميليون نامه ديگر تسليم خواهد شد. اين حقيقتي است مسلم که به واقعيت پيوسته و رئيس جمهور هم با مشي رفتاري خود پذيرا شده، هرچند که ديگر مسئولان طراز اول همچون رئيس سابق مجلس بر اين روش انتقادي داشته باشند. چون مسلم است که در نظام اداري کنوني در تسليم عريضه بايد سلسله مراتب اداري رعايت شود. مرجع بررسي به شکايات وجود دارد.
قانوني نوشته شده و اصولي را پذيرفته اند و سير منطقي بايد طي شود. اما از سنت اداري، عدول شده است و ميليون ها نامه با صرف نيروي عظيم انساني و اقتصادي در دسترس است و دست اندرکاران هم اذعان دارند که به 74 درصد نامه ها پاسخ داده شده که بايد به مرکز ارتباطات مردمي نهاد رياست جمهوري خسته نباشيد گفت. آن چه مسلم است، اين نامه ها «بث الشکواي» مردم دردمند و گرفتار اضطرار، و حکايتي است از فقر، بيکاري، درماندگي و سرگرداني در نظام اداري. همين ناکامي ها موجب شده است که نامه به دست و بي توجه به کيان انساني خويش در به در به جست و جوي مسئولان ارتباطات مردم نهاد، بدوند تا مگر از نمد لطف، براي آنان کلاهي باشد.
اکنون با آن همه صرف وقت و تحمل هزينه و رنج مردم بايد از اين کار نتيجه نيکو گرفت و اگر چه با هزينه مضاعف، به فهرست موضوعي نامه ها همت کرد و از اين راه به نتايجي نيکو و شگرف رسيد; نتايجي که مي تواند چراغ راه آينده مسئولان اجرايي کشور باشد. از اين کار در عين شرمساري نترسيم، حقيقت تلخي است که مبتلا به جامعه ماست. از شواهد و قراين پيداست که مردم ايران، از نظام اداري و اجرايي کشور ناخرسندند. اين حقيقت بر مسئولان برملا مي شود که ميليون ها نفر زير خط فقر به زندگي بخور و نمير خود ادامه مي دهند. فحواي اين عريضه ها مشخص مي کند که بينوا و بي مايه نبايد مريض شود و اگر توان پرداخت وجه زيرميزي ندارد به گرد طبيب و درمان نگردد .
مضمون بسياري از نامه ها حاکي از بيکاري جوانان و بالارفتن سن ازدواج است. به ويژه جواناني که با لياقت و کوشش خود درس خوانده اند، مدارج علمي دانشگاهي را طي کرده اند اما اکنون جز حرف و آمار و ارقام و وعده، اعتنايي از جامعه و مسئولان کشور نمي بينند و احساس ندامت مي کنند که چرا در پي درس و بحث و علم و کتاب ، روزگار خود را به بطالت گذرانده اند. درون مايه اين نامه ها مشخص مي کند که در بانک ها و بنگاه هاي اقتصادي که به راحتي آب خوردن، ميلياردها، اختلاس مي شود، براي مبلغ ناچيز وامي، چقدر تحقير شده اند و سرانجام هم نتوانسته اند از هفت خان مقررات دست و پاگير و ضعيف کش اين بنگاه ها که نبض و قلب صنعت و اقتصاد و توليد ما در آن مي تپد سربلند و با دست پر بيرون آيند.
باور کنيد که با فهرست موضوعي 30 و چهل ميليون نامه و انتشار موضوعات طبقه بندي شده و عرضه آن به جامعه، تحول و تنبهي عظيم در رفتار فردي و عاطفي و فرهنگي ما حاصل خواهد شد و آمار و ارقام آن، راه گشاي آيندگان در هدايت اجرايي کشور خواهد بود.
تهران امروز:چارهجويي واشنگتن براي مقابله با بيداري اسلامي
«چارهجويي واشنگتن براي مقابله با بيداري اسلامي»عنوان سرمقالهِ روزنامهي تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛به دنبال اوجگيري موج بيداري اسلامي در سرزمينهاي خاورميانه و كشورهاي عربي، خطر سقوط حكومتهاي استبدادي و موروثي مانند عربستان سعودي، امارات، قطر، بحرين و ... را به شدت تهديد كرده و ميكند. اين كشورها از نزديكترين همپيمانان آمريكا در منطقه هستند و كاخ سفيد نميخواهد آنها را همچون مصر از دست بدهد.
براي پيشگيري از بيداري اسلامي در اين كشورها، برنامهريزان و متخصصان خاورميانه عربي واشنگتن، بستههايي اصلاحي تهيه كرده و آنها را در اختيار سران كشورهايي كه هنوز لرزههاي موج بيداري، حكومتهايشان را ساقط نكرده است، قرار دادهاند. درون اين بستههاي اصلاحي يك رشته تغييرات آرام و كنترل شده در بازه زماني معيني بايد انجام بگيرند به عنوان مثال دادن حق راي به زنان در عربستان سعودي از سوي پادشاه اين كشور، بخشي از بسته اصلاحي است كه از سوي واشنگتن، وي ديكته شده است.
البته در اين بستههاي اصلاحي، نوعي دموكراتيزاسيون كنترل شده پيشبيني شده است كه براساس آن ساختار قدرت به تدريج و به آهستگي تغيير ميكند و بخشي كوچك از روندهاي تصميمگيري به مردم واگذار ميشود. در اين بستهها پيشبيني شده است كه براساس شرايط و اوضاع هر كشوري مجلسي به وجود آيد كه نمايندگان آن از سوي مردم انتخاب شده باشند. البته شوراهاي پادشاهي و سران قبيلهاي كاركردهاي خود را تا زمان لازم حفظ خواهند كرد.
براساس اين برنامههاي زمانبندي شده، بخشي از سمتها به زنان و مرداني از نيروهاي اپوزيسيون محول خواهد شد و دولتها بيشتر ائتلافي خواهند بود تا انتخابي، همچنين از ميزان قدرت شيوخ و پادشاهان كاسته خواهد شد و نوعي مشروطه كه ميتوان آن را مشروطه به سبك آمريكايي خواند، بر اين كشورها حاكم خواهد شد.
ابتكار:چرا به تماشاي مراسم اعدام ميرويم؟
«چرا به تماشاي مراسم اعدام ميرويم؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛ در دو هفته گذشته مراسم اعدام دو قاتل از جهاتي بههم شباهت داشت. عمده شباهتها مربوط ميشود به تشريفات خاص اين مراسم. از برپاکردن دار يا آوردن جرثقيل، گذاشتن چهارپايه، پوشش خاص و ترسناک مأموران اعدام، آوردن محکوم با يک خودروي سرپوشيده تا...؛ اما يک شباهت تأملبرانگيز نيز دراينميان خود را نشان ميدهد و آن هجوم مردم، بهخصوص جوانان، در تاريکي نيمهشب براي تماشاي مرگ محکومان به اعدام است.
در اينکه قصاص قاتلان به اين شيوه درست است يا نه، خود بحثي جداگانه است که سالهاست در رسانهها و مجامع حقوقي، اجتماعي و حتي فرهنگي درخور توجه قرار ميگيرد. برخي با استناد به اصول حقوقي و براساس آموزههاي مذهبي، آنرا امري درست و بجا ميدانند و گروهي نيز با استناد به علومي همچون روانشناسي و جامعهشناسي و بهميانکشيدن مسائل حقوق بشري، با شيوه اجراي قصاص مخالفت ميکنند.
ديدن صورت يک مرده عموماً يک تصوير نازيبا و روحآزار است؛ بههميندليل بسياري از مردم از ديدن صورت جسدهايي که بر سر راهشان قرار ميگيرد، روي ميگردانند و دست بر چشم کودکان خود ميگذارند و ميگذرند يا شبکههاي تلويزيوني دنيا از نشاندادن چهره افراد در حال مرگ يا مرده منع شدهاند و حتي فيلمهاي سينمايي که اين تصاوير را نشان ميدهند، از سوي متخصصان علوم رفتاري و روانشناسان و جامعهشناسان تقبيح ميشوند.
اتفاقي که در مراسم اعدام قاتلان روحالله داداشي،
قويترين مرد ايران و دکتر سرابي، پزشک متخصص، رخ داد، نگارنده را بهسوي
دو سؤال رهنمون ميکند:
. چرا به تماشاي اعدام ميرويم؟
اعدام
حادثهاي از پيش تعيينشده است که سرانجام آن بدترين اتفاق ممکن (يعني
مرگ) است. چيزي که هيچکس در وهله اول براي خودش نميخواهد و در مراحل بعد
براي ديگران نيز آرزو نميکند.
برخي خونخواهي مقتول و کينه از قاتل را
از علل هجوم براي تماشاي مراسم اعدام ميدانند، بهخصوص اگر مقتول محبوبيتي
هم در ميان مردم داشته باشد. اما گزارشهاي منتشر شده رسانهها دراينباره
نشان ميدهد برخي که براي تماشاي جاندادن قاتل ميروند، چندان راضي به
خانه برنميگردند. به خاطر بياوريد همه تلاشهايي را که براي نجات شهلا
جاهد، قاتل همسر مظلوم ناصر محمدخاني، صورت گرفت.
برخي هيجان موجود در اين صحنه را علت اين استقبال ميدانند و آنرا به مسائلي مانند نبود هيجان کافي و سالم در زندگي جوانان مربوط ميدانند.از تماشا چه حاصل ميشود؟
سؤال دوم البته جديتر است؛ چون پاسخي ميخواهد که بايد براساسآن، بسياري از دستگاهها تصميم بگيرند: دستگاه قضايي که حکم به اعدام در ملاءعام ميدهد، دستگاههاي انتظامي که براي اجراي حکم، نحوه آن و نتايج حاصله برنامهريزي ميکنند و...
اولين پاسخي که به اين سؤال داده شده و ميشود و
البته فلسفه وجودي اعدام در ملاءعام را نيز تشکيل ميدهد، «عبرت سايرين»
است. «سايرين» همين افرادي هستند که نيمهشب خواب نوشين خود را رها ميکنند
و کيلومترها راه ميکوبند و جايي را انتخاب ميکنند تا مسلط بر طناب دار
باشند.
اين پاسخ خود سؤالات ديگري را به دنبال دارد.آيا آدمي اين قدر
براي عبرت گرفتن حريص است؟ آيا آنان که تمايلي به ديدن صورت مسخشده جنازه
بر دارشده نشان نميدهند، استعداد عبرت گرفتن ندارند؟
آيا زمانيکه قاتلي که همهچيز خود را باخته است، گردن فراز ميگيرد و به طناب دار پوزخند ميزند و سرافرازانه ميگويد «يک بار ديگر هم فرصت پيدا کنم، همين کار را ميکنم»، نعش مردهاش بر سر دار، جسد يک قهرمان بهنظر نميآيد؟ جوان بيقهرمان امروز آيا در جلد او فرو نميرود؟ آيا قاتل با همين يک جمله همه بساط عبرتگرفتن را برهم نميزند؟ و دستآخر اينکه آيا دستگاههاي مجري اينگونه برنامهها به اهداف تعيينشده خود رسيدهاند؟
بدون ترديد طرح منطقي اين سؤالات و هزاران سؤال ديگر که به اذهان ديگري متبادر ميشود، در فضايي آرام و برخورد منطقي با آنها، به مجموعه پاسخهايي مستدل و قدرتمند منجر ميگردد که ميتواند نقشه راه همه دستگاههاي مسئول امنيت فردي و اجتماعي شود.
شرق:مساله فلسطين و ايران
«مساله فلسطين و ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم هرميداسباوند است كه در آن ميخوانيد؛تشكيل دولت مستقل فلسطين راهكاري است كه هرچند به دليل مخالفتهاي جدي آمريكا – به عنوان يك كشور داراي حق وتو در شوراي امنيت- در مسير تحقق يافتن با اما و اگرهاي فراواني روبهرو است، اما در صورت اجرايي شدن ميتواند به بخش عمدهاي از خواست تاريخي ملت فلسطين جامه عمل بپوشاند. هرچند بعيد است اين اتفاق به مناقشات موجود پايان بخشد. حتي راي موافق شوراي امنيت به تشكيل دولت مستقل فلسطين پايان ماجرا نيست.
با اين حال، آنچه در اينجا از منظر سياست خارجي كشورمان ميتواند مطرح باشد، اين است كه ما به عنوان كشوري كه در مورد فلسطين و مسايل آن موضع خاص خود را داريم، چه رويكردي را در اينباره اتخاذ ميكنيم و در صورت موافقت شوراي امنيت با خواست دولت خودگردان با چه تغييراتي روبهرو خواهيم بود. آنچه مسلم است، اين است كه رسميت يافتن دو كشور مستقل به نامهاي اسراييل و فلسطين در عرصه بينالملل تغيير ويژهاي در آنچه به عنوان مناسبات ديپلماتيك كشورمان شناخته ميشود، نخواهد داد.
اسراييل به عنوان كشوري كه هماكنون نيز از سوي اغلب كشورها به رسميت شناخته ميشود، همچنان از سوي مقامات ايراني «رژيم غاصب صهيونيستي» خوانده خواهد شد و بنابر اين قرار نيست تغيير خاصي ايجاد شود. همچنين در مورد فلسطين كه هماكنون هم در ايران سفارت دارد و با وجود همه اختلافنظرها، روابط ديپلماتيك با تشكيلات خودگردان برقرار است. بخش ديگري از تغييرات ممكن است متوجه تغيير در رويه و عملكرد گروههايي چون حماس و جهاد اسلامي و نيز مراودات ميان ايران و گروههاي مذكور باشد.
اگرچه امكان دارد تشكيل دولت مستقل فلسطين تا حدودي در عملكرد اين گروهها تغيير ايجاد كند و آنها را بيش از پيش به سمت عمل سياسي سوق دهد، اما در صورت عدم تغيير موضع آنها، جمهوري اسلامي ايران در موقعيت تصميمگيري قرار خواهد گرفت. در شرايطي كه حمايت از حماس و جهاد اسلامي از سوي برخي مجامع بينالمللي برتابيده نميشود، مسلما عدم تغيير موضع ايران در صورت عدم تغيير موضع اين گروهها تبعات بينالمللي بيش از پيش خواهد داشت.
اينجاست كه بايد ديد عامل منافع ملي چه تاثيري در تصميمگيري دستگاه سياست خارجيمان خواهد داشت. شكي نيست كه حمايت از حقوق فلسطين در مجامع و سازمانهاي بينالملل يك كار الزامي و بياما و اگر است اما چنانچه قرار باشد كسي خواستهاي فراتر از آنچه فلسطين بر خود ميپسندد، داشته باشد نهتنها منفعتي كسب نخواهد كرد بلكه ناچار خواهد شد در همان مسيري حركت كند كه با وجود صرف هزينههاي هنگفتي، دستاورد مهمي نداشته باشد. جدا از منافعي كه پذيرش درخواست محمود عباس از سوي شوراي امنيت سازمان ملل متحد براي ملت فلسطين ميتواند در پي داشته باشد؛ منافع ملي ما نيز اقتضا ميكند كه از اين اتفاق استقبال و حمايت كنيم.
هرچند ممكن است ميان منافع ملي ما و برخي مصالح تعارض جدي وجود داشته باشد اما مصلحت حكم ميكند كه به ويژه در سياست خارجي اولويت به منفعت ملي داده شود. واقعيت آن است كه در سيستم دولت – ملت كه روابط بينالملل از آن تبعيت ميكند؛ منافع ملي در ارتباط داشتن ميان كشورهاست. براي مردم فلسطين هم منفعت در اين است كه بهمثابه يك كشور مستقل اين امكان را بيابند كه با تكتك كشورهاي جهان مراوده داشته باشند و در مجامع و سازمانهاي جهاني رسما از حقوق و منافع خود پاسداري كنند؛ زيرا متاسفانه برخلاف ايده آرماني شكلگيري امت اسلامي چنين ايدهاي هنوز به تحقق نپيوسته است. تشكيل كشور مستقل فلسطين اگرچه راهحل تمام مسايل آن از جمله مسايل مربوط به نوار غزه و بلنديهاي جولان نيست، اما آغازي است براي اينكه دولت فلسطين با توان بيشتر به پيگيري مطالبات و حقوق ملت فلسطين بپردازد.
دنياي اقتصاد:حبابها، وحشتها و تکرار مکررات
«حبابها، وحشتها و تکرار مکررات»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر مرتضی بینا است كه در ان ميخوانيد؛اواسط سال 1999 بود و نزدك (nasdaq) آماده عبور از مرز 3000 میشد، کسری بودجه آمریکا در حال از بین رفتن بود و دنیای غرب آماده ورود به قرن بیستویکم میشد، اینترنت به عنوان مدل جدید کسب و کار در حال جا افتادن بود و قیمت شرکتهای تکنولوژی فقط رو به بالا حرکت میکردند. در این میان یکی از همکاران سابقم را دیدم که قبلا در بخش مدیریت ریسک با هم کار میکردیم و او خیلی ناراحت بود. جویای حالش شدم. گفت که مردم دیوانه شدهاند، این بازار یک حباب توخالی است و به زودی خواهد ترکید و به کمتر از نصف خواهد رسید. با هم برای ناهار به رستورانی رفتیم و در آنجا با نشان دادن چند اندیس بنیادی سعی در اثبات نظر خود داشت. حرفهایش قانعکننده بودند و دو سال بعد وقتی nasdaq از 5000 به 1100 سقوط کرد به من اثبات شد که حرفهایش درست بوده است. علت ناراحتی همکار سابق من این بود که از چند وقت پیش قبل از ملاقاتمان در خلاف جهت بازار سرمایهگذاری کرده بود و با بالا رفتن قیمت شرکتهای تکنولوژی، در حال ضرر کردن بود. میگفت روزی خواهد رسید که او به کسانی که به خاطر موقعیت سرمایهگذاریاش مسخرهاش میکنند، خواهد خندید.
این همکار من تنها کسی نبود که از دو سال قبل از سقوط بازار سهام و در حالی که بازار رو به بالا حرکت میکرد، مرتب زنگهای خطر را به صدا در میآورد. ولی غول بازار کاری به منطق نداشت و برای صداهای مخالف، گوش شنوا کم بود. وسايل ارتباطات جمعی، خصوصا تلویزیون با انواع متخصصان خوش آب و رنگ، از به وجود آمدن دوران جدیدی از قیمتگذاری شرکتها و درست نبودن استانداردهای تاریخی صحبت میکردند.
نمیدانم کار همکار سابقم به کجا کشید؛ ولی با مقاومت در مقابل حرکت رو به بالای بازار و سروصدای تحلیلگران تلویزیونی، باید سرمایهاش تا سه برابر زیاد شده بوده باشد. در عین حال بسیاری از کسانی که در اثر سر و صدای وسايل ارتباط جمعی، ناگهان تبدیل به سرمایهگذاران متخصص شده بودند و از روش های جدید سرمایهگذاری سخنوری میکردند، با سقوط بازار در بهار سال 2001، بیش از 80 درصد سرمایه خود را از دست دادند.
با سقوط بازار در سال 2001 و پدیدار شدن دور نمای جنگ، وحشت از آینده گریبان سرمایهگذاران، مدیران کسبوکار و مردم عادی را گرفت. گويی زمان به آخر رسیده است. همان مفسران تلویزیونی که تا یک سال پیش نوید دوران کاملا متفاوت و طلايی از آینده بشریت و بازار سهام را نوید میدادند، ناگهان تبدیل به جغدهايی شده بودند که فقط فاجعه را برای آینده رقم میزدند. از همه جالبتر اینکه بسیاری از این مفسران معتقد بودند که با ترکیدن حباب تکنولوژی، این نسل درس خود را آموخته و گرفتار حباب دیگری نخواهد شد! با وجود تمام منفیگرايیها، جامعه به کار خود ادامه داد و بازار سهام رکورد دیگری را شکست. همه کسانی که از وحشت به صفر رسیدن از بازار خارج شدند، با بالا رفتن قیمت سهام، سرمایههای خود را از دست دادند.
اما هیهات! ظرف کمتر از شش سال، همان نسلی که ترکیدن حباب تکنولوژی و نوید پایان زمان را تجربه کرده بود، بیمحابا به دنبال سرمایهگذاری در مسکن شد. کسانی که به زحمت توان پسانداز کردن داشتند، به دنبال خانههای بزرگتر و زندگی بهتر شدند. بارها شنیدم که امکان خطر در مسکن وجود ندارد و به انواع دلايل اثبات میشد که قیمت مسکن فقط میتواند بالا برود. توصیه همه کسانی که در این راه موفق بودند این بود که دوران عوض شده، به هر طریق شده وام بگیرید، خانه بخرید و نگران اقساط وام نباشید، چون بالا رفتن قیمت خانه جبران اقساط عقب افتاده را میکند! به نظر میآمد که این حرفها دیوانگی باشد، ولی باز غول بازار سر بلند کرده بود و خاطره حباب تکنولوژی کمرنگ شده بود. در همین حال، از دو سال قبل از ترکیدن حباب مسکن، مرتب زنگهای خطر به صدا در می آمدند. سوالهای کنگره آمریکا از ريیس بانک مرکزی و زنگ خطر رابرت شیلر، استاد دانشگاه ییل نمونههای این زنگهای خطر بودند. ولی هیجان بازار قویتر از آن بود که زنگهای خطر جلوی حرکتش را بگیرند. کسانی در بازار مسکن برنده شدند که به دلايل منطقی خانه خریدند و با بالا رفتن قیمت آن را فروختند. کسانی بازنده شدند که در اثر هیجان وارد بازار مسکن شدند و با ناباوری شاهد ریزش سرمایه خود شدند.
امروز بعد از ترکیدن حباب مسکن و اثرات آن بر بانکها و سیستم مالی جهانی، شاهد شکنندگی نظام مالی اروپا هستیم. ترس از فروپاشی یورو و بیارزش شدن دلار، باعث هجوم مردم به سوی طلا شده است. صحبت از طلا هر اونس سه هزار دلار و بیشتر را میشنویم. در حالی که طلا بازیچهاي است در دست بانکهای مرکزی جهان، شاهد سرمایهگذاریهای بیرویه مردم عادی در این فلز هستیم. من نمیدانم که آینده اقتصاد اروپا و آمریکا چه خواهد بود، ولی وحشتها زودتر از آنچه که تصور میشود به خوشبینی تبدیل میشوند. در مورد قیمت آینده طلا هم نمیخواهم ابراز نظر کنم، ولی این را میدانم که فقط کسانی برندهاند که قبل از به وجود آمدن هر حبابی وارد بازار میشوند و قبل از ترکیدن از آن خارج میشوند یا حداقل بیرویه به آب و آتش نمیزنند و جانب احتیاط را میگیرند. قصه حبابها و وحشتهای ناشی بعد از ترکیدن آنها تکرار مکررات است. امروز هم تصویر سیاه اقتصاد جهانی نوید روشنايی بعدی را میدهد.