یك سرلشكر عراقی اطلاعات جالب و حیرت آوری از نقش منجمان در تصمیمات سیاسی نظامی صدام، دیكتاتور مخلوع عراق آورده است كه نشان می دهد، فردی كه به دنبال فتح دروازه های جهان و كشورگشایی در قرن بیستم بوده، دارای عقده های حقارت بوده كه تملق برخی افراد در قالب پیشگو و غیب گو و جن گیر، توهمات او را افزایش می داده و در تصمیمات خانمان سوز، او را یاری می كرده است.
به گزارش خبرنگار آینده، سرلشگر وسام واقعیتهایی چند، راجع به شور و شعف صدام نسبت به شنیدن سخنان منجمان و جادوگرانی كه از جنوب شرق آسیا و یا خود عراق احضار میشدند، بیان می كند:
سرباز جادوگر
در ماه می 1986 [اردیبهشت 1365]، با حملة نیروهای ایرانی به نیروهای ما در منطقة مهران، نبرد متوسطی روی داد. ایرانیها به اهداف سادهای دست پیدا كردند، ولی موجبات آزردگی ما را فراهم آوردند... سرهنگ ستاد رعد عبد عون از ستاد اطلاعات سپاه دوم، با من تماس گرفت و به من اطلاع داد كه یك سرباز جادوگر شگفتآور در اختیار دارد. من از او خواستم تا به اتفاق آن سرباز در قرارگاه اطلاعات در بغداد، حضور به هم رسانند. .
من آن جادوگر را احضار كردم، تا آنچه را كه دارد در اختیار ما بگذارد. دو نفر دیگر از افسران اطلاعات نیز در این جلسه حضور داشتند. او سخنانی راجع به آنچه كه خارج از توان بشر میباشد بر زبان جاری نمود. او گفت كه میتواند با به كارگیری اجنّه، به جزئیات مسائل مطروحه در هر جلسه و یا تصمیمات اتخاذ شده در هر كنفرانس سری در كشورهای دیگر دست پیدا كند. ولی به علت عدم تسلط به زبانهای دیگر، عین اسناد و نوشتارها را ارائه خواهد داد. همچنین وی گفت كه از قدرت شناخت پیشنیهها و راز و رمز افراد بهرهمند میباشد.. از این شخص خواستم تا كار خود را با شخص خودم آغاز نماید. او سخنانی راجع به مندرجات اوراق و همچنین ارقام و جزئیات كارتهای شناسایی شخصیام كه در آن لحظه با خود حمل میكردم و همچنین تاریخچة شخصیام، بر زبان آورد. ولی حتی یك كلمه درست نگفت. ..
چند روز از این ماجرا گذشت. ناگهان منشی رئیس جمهور، طی یك دستور فوری خواستار احضار سرباز جادوگر گردید. روز بعد ما او را به ریاست جمهوری فرستادیم. پس از گذشت هفت روز چنین تصور كردیم كه آن سرباز بیچاره، چه بسا به اتهام ایجاد آشوب به قتل رسیده و یا به دادگاه معرفی شده است. ولی ارزیابی ما اشتباه از آب در آمد و معلوم شد كه او دو بار با صدام ملاقات داشته و طی این دیدارها، مبلغ 5000 دینار، یعنی معادل 2500 دلار هدیه دریافت كرده است. همچنین دستور صادر شد تا او به سرویس امنیتی ویژه منتقل گردد، تا همواره در مجاورت صدام باشد و ما از جزئیات اموری كه رئیس جمهور از او پرسیده بود آگاه نشدیم.
حدود دو سال بعد، این سرباز كه خدمت سربازی را تمام كرده بود، نزد من در اطلاعات ارتش آمد و خواستار ملاقات با من شد، تا احتمالاً دستاوردهای خود را به رخ من بكشد. او یك خودروی اختصاصی در اختیار داشت و از وضعیت مالی خوبی برخوردار گردیده بود. معلوم شد كه او در جریان دو دیدار اولش با صدام، به او گفته بود كه سرانجام در این جنگ پیروز خواهد شد و نه تنها اروندرود را باز پس خواهد گرفت، بلكه وارد اهواز و خرمشهر و آبادان شده و این شهرها را به عراق ملحق خواهد نمود. حكومت ایران سرنگون گردیده و حكومت دیگری كه خود گرفتار جنگها و آشوبهای داخلی است بر سر كار خواهد آمد. به این ترتیب صدام قدرت برتر منطقه خواهد شد. سالی خواهد رسید كه اكثر زنان عراق، نام نوزادانشان را صدام خواهند گذاشت. وی افزود كه در دیدار دیگری با صدام به او گفته است كه صدام را در خواب دیده، در حالی كه سوار بر اسب سفیدی است و شمشیری در دست دارد كه نور خیره كنندهای از آن میتابد. صدام به خاطر این پیشبینی خودرویی را كه وی در روز ملاقاتش با من به همراه آورده بود، به او بخشیده بود. این خودرو از نوع سوپراستیشن مدل 1985 بود...
پسر بچه منجم
پس از پایان جنگ با ایران، صدام عادت كرده بود كه پیوسته به منطقة «حوریجه» از توابع استان «كركوك» (تأمیم) یا به یكی از كاخهایش واقع در «كوه مكحول»، بین تكریت و موصل رفت و آمد نماید. این كاخ مشرف بر دشتهای گستردهای در پیچ و خمهای رود دجله میباشد. صدام چندین روز را به رقص و پایكوبی و آواز و این گونه اعمال در این كاخ سپری مینمود. در آغاز سال 1990، پسربچه 12 سالهای را نزد صدام آوردند و به او گفته شد كه این پسر بچه میتواند آینده را پیشبینی كند. وی فرزند یك خانوادة فقیر از عشیره عرب زبان «العبید» میباشد. در آن لحظه هیچكس نمیتوانست تصور كند كه این پسر بچه بیگناه، صدام را به اقدامی كه موجبات ویرانی عراق و دیگر كشورها فراهم خواهد نمود، تشویق خواهد كرد. ..
این كودك به صدام میگفت كه از فاصلهای دور صدای نیرومندی را میشنود كه به او میگوید: جنگ بزرگی در اطراف عراق روی خواهد داد كه چهار گوشة زمین را به لرزه در خواهد آورد. تعداد زیادی از افراد كشته خواهند شد. در جریان آن، نام صدام آنچنان بالا خواهد گرفت كه در جهان طنین افكن شود. رهبران كشورها در این جنگ فرار میكنند و عراق ثروتمندترین كشور جهان خواهد شد. به گونهای كه زمینهای خشك به دشتهایی سبز و كوهها به باغهایی برتر از باغهای بهشت تبدیل خواهند شد. كاخی برای صدام بنا خواهد شد كه به مدت صدها سال، زیارتگاه جهانگردان خواهد بود. دانشگاهی بزرگ و ساعتی عظیم احداث میشود كه موجودات زندة پیدا و ناپیدا در پیرامون از آن حفاظت خواهند نمود.
وضعیت مالی خانوادة این كودك از فقر و نداری به توانگری قابل توجهی تبدیل گردید. یك خودروی مرسدس بنز آخرین سیستم نیز، به اتفاق دو نفر از عناصر امنیتی ویژه یكی به عنوان راننده و دیگری به عنوان همراه برای رفت و آمدهای این كودك اختصاص پیدا كرد.
جادوگران دیگر
دو جادوگر در سامراء معروف شدند. یكی سیدحسن بود كه از معدود افرادی بود كه بیش از 70 سال پیش به این منطقه آمده بودند. به نظر میرسد كه او دارای اصل و نسبی غیرعربی و غیر عراقی باشد. او در ده كورهای در فاصلة شش كیلومتری جادة منتهی به «تكریت» سكونت داشت. اینجا همان نقطهای است كه صدام بیش از سه سال پیش شبی را در آن به عیش و نوش گذرانید و پس از این شب بود كه مجلة دولتی «الفبا» تصویری از صدام را كه در حال رقص به شیوة روستایی و در حالت مستی آشكار بود، بر جلد خود چاپ نمود و در ذیل آن چنین نوشت: «رهبر محبوب روزی را به شادمانی سپری میكند...» این رویداد موجبات ناخرسندی مردم را فراهم كرد؛ زیرا در اولین روز ماه محرمالحرام این مجله به بازار آمده بود.
سیدحسن به خاطرات مهارت فوقالعادهاش در جادوگری معروف گردیده بود، و تا پیش از تصادفش در جادة بغداد ـ سامراء و به هلاكت رسیدنش، تعدادی از افراد، از نقاط مختلف عراق در نزد او آموزش جادوگری دیده بودند و زنانی نیز از خانوادة عموهای صدام برای جادوگری به نزد او رفت و آمد میكردند.
جادوگر دوم سیداحمدالله نام داشت. او در شهر سامراء زندگی میكرد و كمتر با مردم نشست و برخاست داشت. به ندرت دیده میشد كه از منزلش خارج شود. فردی داستانی راجع به او تعریف كرد كه این داستان كنجكاوی انسان را در مورد ارتباطات این جادوگر با صدام بر میانگیزد. او به من پیشنهاد نمود با این جادوگر ملاقات نمایم، ولی من تا نیمة سال 1994 از این كار خودداری نمودم. در این زمان مقدمات انجام دیداری با او را فراهم نمودیم، كه تصادفی مینمود. پس از این دیدار بود كه در یكی از مزارع، جلسة طولانی دیگری به مدت چندین ساعت تدارك دیدیم. در اینجا خلاصة مهمترین مسائلی را كه این جادوگر بیا نمود نقل میكنم.
علت كوتاه بودن این سخنان آن است كه به او اختصار سخن میگفت، وی گفت: «اندكی پیش از آغاز جنگ دوم خلیج [فارس] و در ساعات پایانی یك شب طولانی زمستانی، خودرویی در برابر منزلم توقف كرد. با توجه به قطع بودن برق و كار نكردن زنگ، در را به شدت كوبیدند. وقتی در را باز كردم ناگهان ملاحظه كردم دو نفر، با لباس رسمی نظامی ایستادهاند. آنها پس از معرفی خود از من خواستند تا به اتفاق آنها به تكریت بروم. من به اتفاق آنها سوار بر خودرو شدم. در حالی كه كاملاً گیج شده بودم و نمیدانستم كه آنها از من چه میخواهند، كار خود را به خدا واگذاشتم. آنها حتی یك كلمه نیز با من سخن نگفتند. بعد از نیم ساعت كه با سرعت زیاد در حركت بودیم به «العوجه» رسیدیم. پس از متوقف شدن خودرو سرلشگر ارشد یاسین محافظ صدام، به پیشوازم آمد و مرا وارد اتاقی كرد كه دارای نور اندكی بود و در گوشهای از این اتاق صدام نشسته بود. صدام با گرمی به من خوش آمد گفت و افزود: «خوش آمدی سیداحمدالله، بزرگ اهل علم و سرور منجمان!» پس از آنكه داستان طولانی زندگیام را به درخواست خود او به اطلاعش رساندم، او گفت: «بیا الآن شروع كنیم......
وی در پایان می نویسد:
تكیة صدام به منجمان بیانگر وجود بخش تاریكی در بافت روانی او، و همچنین ناشی از احساس كمبود در زمینة توامندیهای استراتژیك (نظامی) میباشد. این روش خطرات عظیمی را به دنبال دارد. سرویسهای اطلاعاتی بیگانه میتوانند از طریق منجمان، صدام (فرماندهی كل) را وادارند، تا موضعی را كه آنها میخواهند اتخاذ نماید.
میزان تأثیرپذیری صدام از ثناگویی و ستایش، بر عراقیها نیز پوشیده نیست. وقتی پس از اشغال كویت شخصیتها از سطح جهان به سوی بغداد سرازیر شده بودند، حتی مردم عادی عراقی نیز میگفتند كه اینان از سوی دیگران تشویق و هدایت شدهاند تا صدام را جهت ماندن در كویت ترغیب نمایند و زمینه و بهانه نابودی عراق را فراهم سازند. بیشتر كسانی كه آمدند، به ویژه اعراب عملكرد او را در نزدش زیبا جلوه دادند و وی را به ماندن در كویت ترغیب نمودند.
..چنان كه مشاهده میكنیم، صدام به گفتار منجمان عمل میكرد، به ویژه تا آنجا كه مربوط به قطعی بودن وقوع جنگ و همچنین ضرورت حفظ سلاحهای كشتار جمعی میگردد. ما اگر قائل به این فرضیه باشیم، كه جادوگران و منجمان عراقی قصد داشتند كه با بیان این گونه جملات به منافع مالی دست پیدا كنند و با نظرات صدام مدارا نمایند تا خود را از شرّ خشونت و قساوت وی برهانند، نمیتوان گفت كه منجم فیلیپینی، یعنی «اگری»، با چنین قصد و غرضی این گفتهها را سرهم كرده است. ولی بعید نیست كه او به منظور تحقق اهداف دوردست استراتژیك، از سوی طرفها هدایت شده باشد.