كيهان:درس هايي كه بايد دوباره آموخت
«درس هايي كه بايد دوباره آموخت»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به نقل از مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛انتخابات مجلس به سرعت در حال تحميل خود به فضاي سياسي كشور است. هنوز چند ماهي تا انتخابات باقي مانده اما «جنبه انتخاباتي» گفتارها و تصميم هاي اهل سياست روز به روز در حال افزايش است. انتخاباتي شدن فضا، قبل از هر چيز به معناي آن است كه دو عامل خود را بر عرصه سياست داخلي تحميل خواهد كرد. عامل نخست باز شدن فضاي بحث و گفت وگوهاي سياسي و كنار رفتن ملاحظات و مصلحت هاست. نوعي از گشودگي در فضاي سياسي كشور اتفاق مي افتد كه اغلب آن را در مقاطع غيرانتخاباتي نمي توان يافت. سياستمداران صريح تر، بيشتر و البته بي ملاحظه تر حرف مي زنند و به همان ميزان كه حجم فعاليت سياسي آنها رشد مي كند احتمال خطا و قصور نيز افزايش مي يابد. بنابراين، با اطمينان مي توان گفت ضريب خطا در محيط سياست داخلي ظرف ماه هاي آينده به طور چشمگير رشد خواهد كرد.
عامل دوم، تلاش براي جلب راي و نظر مردم است. كمافي السابق، از اين به بعد، سياستمداران در كشور ما(به ويژه آنها كه بنا دارند به زودي خود را در معرض راي مجدد مردم قرار بدهند) عامل «نظر و عقيده مردم» را در گفتارها و تصميم هاي خود بيشتر لحاظ خواهند كرد. اين فعاليت احتمالا از جانب آنها كه طي سال هاي گذشته مردم را فراموش كرده بودند و تصور مي كردند «حالا وقت هست» به نحو شديدتري انجام خواهد شد. اين البته في حد ذاته عيب هم نيست. چه اشكالي دارد كه چند ماه مانده به هر انتخابات به خاطر جلب راي مردم هم شده نوعي مسابقه خدمت به مردم راه بيفتد؟
نويسنده به ياد مي آورد كه بويژه در دوران اصلاحات تنها مقطعي كه آقايان دوم خردادي به ياد معيشت و زندگي مردم مي افتادند همين چند ماهه باقي مانده تا انتخابات بود. فقط در همين روزها بود كه مي شد شنيد كسي در جبهه اصلاحات نمي گويد ما براي «كار ديگري» آمده ايم. اما آفتي كه همواره ديده شده و اين بار هم بي شك دير يا زود ظهور خواهد كرد، افتادن در چاه پوپوليسم و سر دادن شعارها و پراندن وعده هايي است كه وعده دهنده خوب مي داند هرگز و به هيچ شكلي مجال تحقق آن بوجود نخواهد آمد اما فقط به اين دليل كه تصور مي كند آويختن از آن ممكن است حتي اندكي بر سبد راي او بيفزايد، از آن نمي گذرد.
موضوع انتخابات مجلس نهم اما بسيار پيچيده تر از آن است كه در اين دو عامل قابل خلاصه سازي باشد. هيچ تحليلي درباره انتخابات مجلس نهم كامل نيست مگر اينكه بتواند مجموعه پروژه هاي پنهان و آشكار داخل و خارج از كشور را در كنار هم تحليل كند. تنها در اختيار داشتن اين نوع از تحليل است كه اهميت فرمايشات بسيار مهم و نكته سنجانه رهبر معظم انقلاب اسلامي در هفته گذشته را عيان مي كند.
از يك سو بدون ترديد اراده اي براي بازسازي گفتماني و- اگر مقدور بود- سازماني فتنه 88 در فضاي سياست داخلي كشور وجود دارد. فتنه 88، سه مشخصه كليدي داشته است:
1- نوعي از به هم ريختگي در طبقه خواص.
2- خياباني كردن مبارزه انتخاباتي.
3- كدگذاري ذهن افكار عمومي براي سياسي كردن مطالبات اقتصادي و اجتماعي.
اگر
ايام پيش از انتخابات رياست جمهوري 88 را به ياد بياوريم، كاملا روشن است
كه علائم شكل گيري فضاي مورد اشاره، پيش از انتخابات پيدا بود:
اولا،
هشدار رهبري از جانب برخي خواص و سياسيون و حتي اصولگرايان در مواردي
ناشنيده ماند ولو اين كه توده هاي عظيم مردم برخلاف خواص از همان روزهاي
اول هرگز نگاه خويش را از انگشت اشارت حضرت آقا برنداشتند.
ثانيا، از جانب برخي گروه هاي خاص مجموعه اي از كدها دائما توليد و به افكار عمومي تزريق مي شد كه روشن بود محل مصرف آنها پس از برگزاري انتخابات است. ابتدا اين بحث به ميان آمد كه از آراي مردم بايد صيانت كرد و به نهادهاي رسمي مجري و ناظر انتخابات اعتمادي نيست، بعد ترم(گزاره) دروغگو بودن دولت به طور انبوه مورد توليد و تكرار قرار گرفت و نهايتا هم هفته ها قبل از انتخابات از مردم خواسته شد به بهانه هايي مانند گفت وگو و بحث خياباني، نوعي از كارناواليسم را به عنوان جنبه اصلي رفتار انتخاباتي خود در پيش بگيرند. بعد از انتخابات بود كه معلوم شد اتاق فكر بيروني فتنه براي همه اين كدها محل مصرفي در هفته هاي بعد از انتخابات تعريف كرده بود و هركدام از اين اقدامات بنا بوده به مثابه قطعه اي از پازل كودتاي مخملي عمل كند.
و ثالثا، رفتار طرف خارجي قبل از انتخابات 88 به وضوح به گونه اي بود كه نشان مي داد غربي ها منتظر اتفاقي در صحنه سياست داخلي ايران هستند. چنان كه بارها گفته ايم درست به همين دليل بود كه مذاكرات بسيار مهم و استراتژيك با ايران در ژنو كه علاوه بر موضوع هسته اي، دستور كار منطقه اي در افغانستان هم به عنوان يك دستور كليدي آن در حال مطرح شدن بود، به يكباره متوقف شد و تا چند ماه بعد از انتخابات كه غربي ها متوجه شدند از فتنه سبز آبي گرم نخواهد شد، مجددا آغاز نشد.
علائم هشداردهنده فتنه اكنون به آن اندازه كه در ماه ها و هفته هاي پيش از انتخابات 88 قابل مشاهده بود، آشكار نيست و مهمترين علت آن هم اين است كه اين بار هم غربي ها و هم دوستان داخلي آنها مي دانند كه ايجاد حوادثي شبيه به آنچه كه در سال 88 در ايران ديده شد تقريبا غيرممكن است بنابر اين آنچه بيشتر ديده مي شود نوعي مقدمه چيني، تست و نبض سنجي براي آن است كه ببينند چه مقدار از پروژه هاي كودتاي نرم در فضاي جديد قابل بازسازي مجدد است.
نخستين عاملي كه طراحان پشت پرده و عموما بيروني فتنه را متقاعد كرده بازتوليد شرايط سال 88 بسيار دشوار است، از دست رفتن هرگونه پشتوانه اجتماعي براي تحركات مخملي مهمترين عاملي است كه اين وضعيت را تثبيت كرده است. اخيرا تلاش هايي براي ايجاد موج هاي جديدي از ناآرامي خياباني به ويژه از طريق برگزاري تجمعاتي با محوريت سوژه هاي اجتماعي و بعد سياسي كردن آنها ديده مي شود كه هيچ كدام موفق نبوده است. سطح هوشياري مردم هرچه از فتنه 88 بيشتر فاصله گرفته ايم رشد عميق تري كرده و همچنان با خوشحالي بايد گفت متوسط هوشياري مردم از خواص بيشتر است.
عامل دوم به خواص مربوط است. جاي تاسف است اما صريح بايد گفت كه جامعه سياسي ايران در چند سال اخير از حيث توان اتخاذ تصميم هاي درست در زمان درست، امتحان خوبي پس نداده است. درس هاي فتنه 88 براي خواص چه بود؟ نخست اين كه براي حرمت، عزت و آبروي نظام ارزشي بيش از غلبه بر حريفان قائل باشند. دوم اينكه به نداي رهبر ولو مخالف ميل و منفعت جناحي شان باشد با اشتياق و به هنگام پاسخ بگويند. سوم اينكه همواره دست توطئه دشمن را ببينند و از آن غافل نشوند. چهارم اين كه با مردم روراست و صريح باشند و به قدرت تشخيص آنها اعتماد كنند. پنجم اين كه لااقل در درون پروژه هايي كه دشمن آشكارا اعلام مي كند خواهان جريان يافتن آنها در فضاي سياسي كشور است، فرو نروند. به راستي وقتي دشمن بوضوح درصدد چندپاره نشان دادن اصولگرايان است، آيا افتخاري دارد كه ما هم مهره اي در اين بازي باشيم؟ يا وقتي دشمن آشكارا بنا را بر مخدوش كردن فرايند اجرايي انتخابات گذاشته، آيا هنري است كه برخي آقايان هم به عنوان كمك كار اين پروژه ظاهر شوند؟ يا به عنوان نمونه، وقتي همه توان دشمن بر سياه نمايي و ناكارآمد نشان دادن نظام است، مستند كردن اتهامات دشمن و تقويت پروژه آن، خيانت كوچكي است؟
مجموعه اين عوامل نشان مي دهد كه فتنه آينده- اگر فتنه اي در كار باشد- درون خواص رخ خواهد داد. برخلاف آنچه معروف شده هدف گيري جنگ نرم دشمن اكنون بيش از آنكه بر روي مردم عادي متمركز باشد بر خواصي تمركز دارد كه بناست مردم را رهبري كنند. همچنان جامعه سياسي ايران بيش از هرچيز محتاج نوعي اخلاق انتخاباتي است كه در آن بازيگران قبل از هر چيز تقوا پيشه كرده باشند و خداوند را بر رفتار خود ناظر بدانند. قصه ساده مي نمايد، ولي به واقع دشوارترين بخش داستان همين جاست. درك همين يك موضوع كوچك كه ما دشمن داريم و دشمن ما بازي هايي طراحي كرده كه كشاندن خودي ها به درون آن مهمترين خطر پيش روست، خود گامي بلند به جلو است كه البته باز در هنگامه امتحان پاهاي بسياري را مي توان ديد كه در برداشتن اين گام واجب و بلند، لنگ شده اند.
بحث درباره پيچيدگي هاي سياست داخلي و آرايش هاي سياسي، در مقطع فعلي، به راستي فرع بر بحث هايي است كه بايد آن را «اخلاق حرفه اي سياست ورزي» خواند. گام اول براي جلوگيري بازسازي تجربه هاي غم بار گذشته اهتمام به فراگير شدن اين اخلاق است.
خراسان:فرار مغزها حالا ديگر با چه توجيهي؟
«فرار مغزها حالا ديگر با چه توجيهي؟»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم مريم حق پرست است كه در آن ميخوانيد؛«۳ هزار و ۹۷ نخبه تاکنون از تسهيلات نظام وظيفه بهره مند شده اند»، «معرفي ۱۵۰۰ نخبه به بانک ها براي دريافت وام مسکن» ، «اختصاص ۳۵ ميليون ريال به ۱۷۵ استاد جوان در قالب اعتبار پژوهشي»، «۲ هزار و ۳۹۰ نخبه تاکنون از جوايز علمي بنياد در ۳ سطح ۵ تا ۳۰ ميليون توماني بهره مند شده اند»، «اعطاي وام ويژه ۱۰۰ تا ۳۰۰ ميليون توماني براي تجاري سازي طرح ها» و... ، اين ها تنها بخشي از حمايت هايي است که طي ۴ -۳ سال اخير با گسترش فعاليت بنياد ملي نخبگان در راستاي تامين نيازها و خواسته هاي نخبگان و استعدادهاي برتر کشور عملياتي شده است.
بنياد ملي نخبگان که در حال حاضر ۱۰ هزار نفر از نخبگان کشور را تحت پوشش خود دارد و حتي دامنه حمايت هايش را به نخبگان ايراني خارج از کشور نيز گسترش داده است، در سال ۸۳ با تاکيدات مقام معظم رهبري بر لزوم حمايت از نخبگان شکل گرفت. شايد دامنه حمايت هاي بنياد در سال هاي اول شکل گيري چندان چشمگير نبود اما طي سال هاي اخير به ويژه ۳ سال گذشته شاهد افزايش تصاعدي ميزان حمايت ها و عملياتي شدن بسياري از وعده ها براي تامين خواسته ها و نيازهاي نخبگان کشور بوده ايم. به گونه اي که بسياري از نخبگان نيز بر اين مهم اذعان دارند. حمايت هاي مادي و معنوي همچون ارائه بورس تحصيلي، مقرري ماهيانه، هزينه سفر حج و فراهم کردن امکان ورود به رشته هاي تحصيلي مورد علاقه از جمله مواردي است که تقريبا شامل حال تمامي نخبگان کشور شده است.
حتي به گفته رئيس بنياد نخبگان، اوايل نخبگان ديد مثبتي به بنياد و حمايت هاي آن نداشتند و فکر مي کردند مانند ديگر سازمان ها پس از رفت و آمدهاي طولاني به آن چه بايد، نمي رسند اما اکنون بررسي ها حکايت از رضايت بسياري از نخبگان از حمايت هاي ارائه شده و کاهش روند مهاجرت نخبگان به ويژه المپيادي ها از کشور دارد. با توجه به تمامي اين حمايت ها و تسهيلات که روز به روز نيز بر دامنه و تنوع شان نيز افزوده مي شود، حقيقتا ديگر چه توجيهي براي فرار مغزها وجود دارد؟
البته شايد هنوز در برخي حوزه ها، امکانات و حمايت ها تا حد ايده آل فاصله داشته باشد اما اگر بخواهيم منصفانه قضاوت کنيم، براي نخبه اي که عرق به وطن و خدمت به ملتش دارد، شرايط براي فعاليت، رشد و بالندگي مهياست. ممکن است اين اقدامات هنوز نتوانسته باشد تمام خواسته هاي نخبگان را پاسخ دهد اما بسياري از حمايت هايي که تا چند سال پيش خلاءشان در کشور احساس مي شد، محقق شده است و به زعم بسياري از نخبگان، با وجود وعده هاي پر زرق و برق برخي کشورها که براي جذب نخبگان ايراني دندان تيز کرده اند، تحول عظيمي در عرصه حمايت از نخبگان در کشور رخ داده است که طبق وعده مسئولان، ادامه دار خواهد بود و طي سال هاي آينده بيش از پيش افزايش مي يابد. البته طبيعي است که برخي نخبگان براي ادامه تحصيل به خارج از کشور بروند و نمي توان جلوي انتخاب افراد براي تحصيل در هر جاي دنيا را گرفت اما موضوع برگشت براي خدمت به کشور است.
امثال پروفسور حسابي، استاد هشترودي و بسياري از نخبگان و بزرگان کشور با وجود نبود هيچ يک از اين حمايت ها هيچ وقت وطن را به قصد برنگشتن ترک نکرده اند و تنها انگيزه شان نيز عرق ملي و خدمت به کشور بوده است. آنان معتقد بودند که بايد دين خود را به کشوري که در آن زاده شده و آموزش ديده اند، ادا کنند و حاصل اندوخته هاي خود را در همين مملکت در جهت رشد و تعالي کشور به کار بگيرند. هر چند با مروري بر زندگي نامه دانشمندان بزرگ و سختي هايي که براي رشد علم کشيدند مي توان مدعي شد در گذشته نيز توجيهي براي اداي دين نکردن به کشور توسط نخبگان علمي وجود نداشت اما اگر در اين باره کسي ترديد داشته باشد حقيقتا اکنون با وجود تسهيلات مادي و معنوي روز افزون ويژه نخبگان، ديگر چه توجيهي براي رفتن و برنگشتن وجود دارد؟
به نظر مي رسد زمان آن رسيده است جامعه ايراني بايد اين خواسته را از فرزندان خود به صورتي فراگير مطالبه کند تا حداقل کسي که براي منافع شخصي خود نخواست به اين وظيفه ملي عمل کند حداقل با سري بلند، خدمت به ديگران را افتخاري براي خود نداند.
جمهوري اسلامي:دفاع بد از ولايت فقيه
«دفاع بد از ولايت فقيه»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛اين سخن امام خميني كه ولايت فقيه را "ستون فقرات" نظام جمهوري اسلامي دانستهاند، بدون آنكه از اغراق و مبالغه بهرهاي داشته باشد، معرفي واقعي "ولايت فقيه" است. كاركرد ولايت فقيه با حفظ شرايطي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران براي آن در نظر گرفته شده، اقتضائي غير از اين كه ستون فقرات اين نظام باشد، ندارد. اين واقعيت را نقش بيبديلي كه ولايت فقيه در اصل انقلاب اسلامي و صيانت از دستاوردهاي آن در طول سه دهه گذشته داشته به اثبات رسانده است.
ويژگي ولايت فقيه، حركت در چارچوب معيارهاي اسلامي با رعايت عدالت است كه موجب ميشود در ميان توده مردم مقبوليت عامه داشته باشد. اين، نمونه واقعي حكومت بر قلب هاست، حكومتي كه بدون تكيه بر ابزارهاي مادي ميتواند پشتوانه مردمي را به خود جلب نمايد، موانع را از ميان بردارد و بر همه مشكلات غلبه كند. اين درست است كه هر حكومتي به ابزارهاي مادي نيز نياز دارد، لكن امتياز حكومتي كه در رأس آن ولايت فقيه قرار دارد اينست كه قوام خود را به اين ابزارها نميداند.
تداوم و تقويت نظام حكومتي مبتني بر ولايت فقيه، با توجه به ويژگي منحصر به فردي كه دارد، فقط با واقع گرائي و پرهيز از وابسته كردن آن به امور غيرواقعي ميسر است. مردم، هنگامي كه احساس كنند فردي از جنس خودشان، با همه ويژگيهاي يك انسان، توانسته است با خودسازي، تهذيب نفس، پرهيز از دنياطلبي و خودكامگي و با رعايت عدالت، زمام امور يك جامعه را دردست بگيرد و براي حفظ استقلال و عزت و سعادت آنها و تأمين آزاديهاي مشروعشان تلاش كند، به او علاقمند ميشوند و با او همراهي ميكنند اما اگر فرشتهاي از آسمان بيايد و با همان ويژگيهاي فرشته بودن، همين خواستهها را تأمين نمايد، احساس مردم نسبت به او آنقدر ستايش برانگيز نخواهد بود كه نسبت به آن انسان عادل و صالح است، زيرا اقتضاي طبع فرشته اينست كه اين چنين باشد و غير از اين نباشد ولي انسان در طول تاريخ نشان داده است كه به سركشي و خودكامگي و بيعدالتي گرايش شديد دارد و آنكس كه برخلاف اين مسير و حركت كند و به هنگام قرار گرفتن در مسند قدرت بتواند خود را از اين آفات حفظ كند و جامعه خود را به سوي سعادت رهنمون شود، ستودني است. درست به همين دليل است كه انسان باتقوا و درستكار به مقاماتي ميرسد كه فرشتگان را به آن مقامات راهي نيست.
با اين مقدمه به سراغ سخن آيتالله مهدوي كني رئيس مجلس خبرگان رهبري ميرويم كه در نطق افتتاحيه اجلاس هفته گذشته خبرگان گفت: "نمي گوئيم كه در رهبري اشكال نيست و ايشان خود نيز ادعاي عصمت ندارند اما رهبري داهيانه مقام معظم رهبري در طول 22 سال گذشته توانسته نظامي با اينهمه مشكلات را به جلو ببرد و اين كار سادهاي نيست". (خبرگزاري فارس 15/6/90 و روزنامه جمهوري اسلامي16/6/90)
اين، همان شيوه صحيح
دفاع از ولايت فقيه است كه بدون پناه بردن به امور غيرواقعي صورت گرفته
است. نمونه ديگر، سخن يكي از مسئولان حوزه علميه قم است كه چندي قبل گفت:
"ولي مطلق فقيه در تصميمات خود هيچگاه اشتباه نميكند، چرا كه اگر بخواهد
تصميم بگيرد و اين تصميم صد درصد به ضرر امت اسلام باشد، وظيفه لطف امامتي
امام زمان ايجاب ميكند كه به هر نوعي وي را ارشاد كند". افراد ديگري نيز
مطالبي گفتهاند كه از لوازم عصمت است و جايگاه ولي فقيه را به جايگاه امام
معصوم تغيير ميدهد.
قطعاً اين افراد، با نيت تقويت ولايت فقيه چنين
مطالبي را به زبان آوردهاند و هدفي غير از خدمت نداشته اند، لكن در
اظهارنظرهاي مهم به ويژه توسط افرادي كه سخنان و مواضعشان مورد توجه و رصد
ناظران داخلي و خارجي است فقط حسن نيت كافي نيست و دقت در اتقان گفتارها
نيز ضرورت دارد.
مراجعه به بيانات امام
خميني در همين زمينه، نشان ميدهد ايشان بارها با صراحت اعلام كردهاند كه
در مواردي مرتكب اشتباه شدهاند و بايد از مسير اشتباه برگردند و آنرا
جبران نمايند. همين مطلب را رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي در
سخنراني 14 خرداد امسال در حرم امام خميني كه به مناسبت سالگرد رحلت
بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي ايراد نمودند با صراحت و شفافيت بيان كردند و
آنرا از ويژگيهاي ممتاز امام دانستند. ايشان در تشريح مظاهر معنويت امام
خميني، ضمن برشمردن اخلاص، تكليف گرائي و توسل به عنوان امتيازات معنوي
ايشان فرمودند:
"امام، ماها را توصيه ميكردند به اينكه مغرور نشويم،
خودمان را بالاتر از مردم ندانيم، خودمان را بالاتر از اعتقاد ندانيم،
بيعيب ندانيم. همهي مسئولين طراز اول كشور، اين را از امام شنيده بودند
كه بايستي آماده باشيم، اگر چنانچه از ما عيب گرفتند ما بالاتر از اينيم كه
انتقادي وارد باشد. خود امام هم همين جور بود. ايشان، هم در نوشتههاي
خود - بخصوص در اواخر عمر شريفش - هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان
قضيه اشتباه كردم. اقرار كرد كه در فلان قضيه خطا كرده است. اين، خيلي
عظمت لازم دارد. روح يك انساني بايد بزرگ باشد كه بتواند يك چنين حركتي را
انجام دهد؛ خودش را منسوب كند به اشتباه و خطا. اين معنويت امام بود، اين
اخلاق امام بود" (روزنامه جمهوري اسلامي، 16 خرداد 1390 صفحه 14)
جالب است كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز در اصل 107 كه مربوط به چگونگي انتخاب رهبر توسط نمايندگان مجلس خبرگان رهبري است، تصريح مينمايد: "رهبر، در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است". اين فراز از اصل 107 قانون اساسي به اين معني است كه رهبر نيز مثل ساير مردم ممكن است دچار اشتباه يا حتي كاري شود كه لازم باشد در برابر قانون پاسخگو باشد. بديهي است ذكر چنين مطلبي درباره فردي كه اصولاً اشتباه نميكند، ضرورتي ندارد.
درباره افرادي كه برخلاف تصريح امام خميني و رهبر معظم انقلاب و قانون اساسي، اصرار دارند بگويند ولي فقيه اشتباه نميكند، بايد گفت اين افراد در عين حال كه قصد دفاع از ولايت فقيه را دارند، متأسفانه از شيوه صحيح دفاع غافلند و به "دفاع بد" متوسل ميشوند. دفاع بد، از ايراد گرفتن و حمله كردن بدتر است تا جائي كه اگر گفته شود نوعي دشمني (البته چه بسا بدون نيت دشمني) است، سخن به گزافه گفته نشده است. ضمناً براين نكته بايد تأكيد كنيم كه آنچه اين حضرات ميگويند نظر اسلام نيست بلكه نظر شخصي خودشان است.
بنابر اين، حق اينست كه هميشه از هر كس و هر چيز قصد دفاع كردن داريم، دفاعمان طبق موازين باشد و در هيچ موردي از چارچوب واقعيت خارج نشويم و نظرات شخصي را به اسلام نسبت ندهيم. بهترين دفاع از ولايت فقيه اينست كه آنرا همانگونه كه قانون اساسي گفته است معرفي كنيم.
رسالت:كژراهه
«كژراهه»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛آقاي سيد محمد خاتمي اخيرا در يك جمع دانشجويي مطالبي به شرح زير بيان كرده كه نقد آن در زير ميآيد. وي با طرح اين سئوال كه ما در كدام جهان به سر ميبريم ، جهاني كه پديد آوردهايم كدام جهان است؟ از دانشجويان خواسته است درك عميق از اسلام داشته باشند و حال و روز ايران و ايراني را بشناسند و آن را متحول كنند. وي همچنين با طرح اين سئوال كه ؛« ما ايراني قرن چهاردهم هجري و قرن بيست ويكم ميلادي كيستيم و چه مشكلاتي داريم» به تحولات منطقه اشاره ميكند وتصريح ميكند، همگي در مسير و حذف نفي ديكتاتوري و خودكامگي گام برميدارند».
بعد وي نتيجه ميگيرد؛ « ملت ما هم دهها سال دراين جهت (مبارزه با ديكتاتوري) حركت كرده است.»
بعد
وي ميافزايد: « آيا افتخار آميز نيست كه بخشي از روحانيت روشن ضمير ما
متوجه اين نياز بوده است. شما تنبيه الامه آيت الله نائيني ونظرات بزرگاني
چون آيت الله آخوند خراساني را ببينيد درد بزرگ را استبداد اعم از سياسي و
ديني ميدانند ودومي را از اولي خطرناكتر ميدانند.» بعد آقاي خاتمي با
اين مقدمه چيني ها نتيجه ميگيرد؛ « اكنون در داخل كشور كساني هستند كه
هيچ حق و حرمتي براي مردم قائل نيستند. بعد تصريح مي كند « دعواي ما با يك
نوع تلقي از اسلام است كه هيچ شيوهاي جز استبداد و خودكامگي به رسميت
نميشناسد. اينها كساني هستند كه جانشان با شيوههاي استبداد آميخته است نه
براي نظر و راي مردم اعتباري قائل هستند، نه مانعي در اعمال زور ميبينند
وراي مردم را تزئيني به حساب ميآورند».
آنچه گفته آمد خلاصه سخنراني آقاي خاتمي در جمع دانشجويي ياد شده است. از اين بيان چه ميفهميم آقاي خاتمي و دوستانشان در چه فضاي فكري سير وسياحت ميكنند؟ آيا واقعا ما در جهاني زندگي ميكنيم كه آقاي خاتمي ترسيم ميكنند؟
آيا سئوالات ومشكلات ما همان است كه وي به آن تفوه ميكند؟ آيا مشكل ما امروز استبداد است؟ اين استبداد اكنون از چه ناحيهاي وجود دارد و ما را تهديد ميكند؟ چه كساني در كشور براي راي و نظر مردم ارزش قائل نيستند و آن را تزئيني ميدانند و نقش آنها در فضاي سياسي كشور چيست؟ جهاني كه آقاي خاتمي آن را توصيف مي كند مربوط به يكصد سال پيش است او طوري حرف ميزند كه گويي در دوران استبداد صغير درعصر مشروطه هستيم. محمد علي شاه در برابر مشروطه ايستاده است .
علما چند دسته شدهاند روسها وانگليسيها هم مردم ومشروطه طلبها را سركار گذاشتند و همه به جان هم افتادند تا مقدمات ظهور ديكتاتوري رضاخان فراهم شود. آيا واقعا ما در اين دوره به سر ميبريم. ما اين دوره را طي كرديم تلخيها و ناكاميهاي دوره مشروطه و نهضت ملي و حتي تجربيات گرانسنگ دوران تاسيس جمهوري اسلامي و درخشش فقيه و حكيم و فيلسوف بينظيري چون امام خميني (ره) را در مقابله با دسيسههاي استعمار و نفوذيهاي آن را پشت سر گذاشتهايم.
امروز رهبري انقلاب چون خورشيد در منطقه و جهان ميدرخشد و روشنيبخش نهضتهاي رهايي بخش اسلامي در كشورهاي اسلامي و عربي است.حذف همه اين افتخارات و ناديده گرفتن همه اين تجربيات وايران را به يكصد سال قبل بردن چه سودي براي آقاي خاتمي دارد.
ياد
كرد حضرات آيات نائيني و آخوند خراساني خوب است. اما ناديده گرفتن
تلاشهاي مراجع وعلما و روحانيت طي اين يكصد سال اخير بويژه مجاهدات عظيم
امام خميني (ره) در تاسيس نظام اسلامي كه بعد از حكومت پيامبر (ص) و حضرت
علي (ع) نظيري براي آن نداريم آيا ستم به روحانيت و مردم مظلوم ايران نيست؟
آقاي
خاتمي چه پاسخي در محضر خداوند در روز قيامت دارند كه از قول مرحوم نائيني
بگويند استبداد ديني بدتر از استبداد سياسي است وآن را هم حمل كنند به
نظامي كه امام خميني (ره) آن را تاسيس كردند و ملت ايران طي سه دهه گذشته
از جان و مال و ناموس خود براي اعتلاي آن هزينه كردهاند؟!
مشكل امروز ما عقب ماندگياست؟ هر وقت به فكر پيشرفت و جبران عقب ماندگي در كشور افتاديم عدهاي در داخل از روي غفلت ودرخارج با علم واطلاع از ماموريتهاي محوله بر طبل شكافها در داخل كوبيدند تا ملت مسير پيشرفت را طي نكند.
مشكل امروز ما كوتاهي در خدمت به مردم فداكار ايران است كه همه چيز خود را در طبق اخلاص گذاشتهاند. مشكل امروز ما كم توفيقي در بسط عدالت علوي و نبوي در جامعه است كه بايد به آن همت بگماريم.
مشكل امروز ما نفوذ سرويسهاي امنيتي آمريكا، رژيم صهيونيستي و انگليس در لايههاي سياسي و اجتماعي براي افكندن بذر اختلاف و نامهرباني در جامعه است . مشكل امروزما تهاجم بيرحمانه فرهنگي دشمن است كه اخلاق و كيان خانوادهها را در معرض تهديد قرار داده است. مشكل امروز ما عدم دستيابي به يك مدل اقتصادي بومي و اسلامي اصيل براي حل مشكلات مردم وايجاد رفاه در جامعه است. مشكل امروز ما كوتاهي در باز توليد فلسفه سياسي امام و نفوذ آن در جوامع اسلامي براي رهايي ملتها از ستم استبداد داخلي و استعمار خارجي است. چرا آقاي خاتمي از اين مشكلات سخن نميگويند و در حل آنها و از ميان برداشتن موانع با ديگر نخبگان و روحانيون كشور همگرايي نميكنند. آقاي خاتمي ميگويد مشكل امروز كشور استبداد است.
آمريكاييها و منافقين و كفار هم همين را ميگويند. چرا ديدگاه امروز آقاي خاتمي بايد با دشمنان اسلام چنين انطباق تاسف آوري داشته باشد. آقاي خاتمي ميگويد؛ استبداد را در داخل كساني راه انداختهاند كه راي مردم را تزئيني ميدانند و به حساب نميآورند و براي راي مردم ارزش قائل نيستند. خوب اگر چنين كساني در كشور وجود داشته باشند قاعدتا بايد بروند كنار بنشينند كاري به كار مردم نداشته باشند. لذا خطري ندارند.
كسي كه براي راي مردم ارزش قائل نباشد كه در انتخابات خود را نامزد نميكند يا حتي به عنوان يك شهروند درانتخابات شركت نميكند اين فرد چه ضرري دارد وچه استبدادي در كشور ميتواند توليد كند. دركشوري كه هر سال يك انتخابات برگزار ميشود طي سه دهه گذشته بيش از 30 بار مردم پاي صندوقهاي راي رفتهاند. زدن برچسب عدم اعتقاد به راي مردم به كساني كه خود را نامزد كردهاند يا راي دادهاند از چه درجهاي از صدق و انصاف وعدالت برخوردار است.
همين مردم دورهاي آقاي خاتمي را وزير و وكيل كردند و حتي به بالاترين مقام يعني رياست جمهوري رساندند. اگر قرار بود به راي مردم اعتنا نشود ، آقاي خاتمي كه اين مقامات را طي نميكردند؟
تهمت استبداد به نظامي كه چينش همه اركان قدرت در آن با راي مردم است چيزي نيست كه خداوند متعال ومردم بزرگوار ايران از آن بگذرند. آقاي خاتمي با اين تهمتها و خلافگوييها بذر خشونت را در دل كساني مينشاند كه بايد دردانشگاه به دنبال تحصيل علم ودانش و پيشرفت كشور باشند. او آنها را تشويق به مبارزه با استبداد ميكند در حالي كه خود در اين كرسي ايستاده و راي مردم را انكار ميكند و راه استبداد را در پيش گرفته است. آقاي خاتمي با اين تهمت به نظام زبان سازمانهاي حقوق بشري را بر سر ملت ايران دراز ميكند و پروندههاي دروغ و توهم آنها را قطورتر ميكند، چرا آقاي خاتمي و دوستانشان اين ستم را به نظام ومردم روا ميدارند . چرا به نظامي كه امام خميني (ره) و مردم ما رنجها براي آن متحمل شدهاند لجن استبداد ميپاشد و اينطور ناجوانمردانه سياه نمايي ميكند .سرويسهاي دشمن از نخبگان غافل ، جاهل يا خائن در جهان سوم چه ميخواهند كه آقاي خاتمي به آن عمل نكرده باشد. آقاي خاتمي ودوستانشان از روي بيمهري به ملت پشيزي براي راي مردم در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري قائل نشدند و آن را با وتوي اردوكشي خياباني ناديده گرفتند.
آنها با تهمت تقلب به
نظام نشان دادند راي مردم را تزئيني ميدانند واعتباري براي آن قائل
نيستند. آقاي خاتمي و دوستانشان فنته سال 88 را كليد زدند و
نه تنها به
راي مردم بياعتنايي كردند بلكه به شعارها و آرمانهاي انقلاب و امام هجوم
بردند و بيرحمانه آن را هتك كردند و حريمها را شكستند. به طوري كه مقامات
آمريكايي، انگليسي و رژيم صهيونيستي را به وجد آوردند. آنها مقدمات بازگشت
استبداد داخلي وسلطه خارجي را مهيا كردند اما با سد بصيرت و بيداري مردم
روبهرو شدند.
حالا كه شكست خوردهاند نظام و ملت را متهم به استبداد ديني ميكنند اشتهاي سيري ناپذير آنها به قدرت به گونهاي بود كه « مجمع روحانيون مبارز» را كه با رضايت امام خميني (ره) تاسيس كرده بودند دچار انشعاب كردند. دبير كل مجمع رفت حزبي ديگر تاسيس كرد شايد سريعتر به مقصد برسد، اما نشد.
قرار بود مجمع روحانيون، مركز تجميع عدهاي از نخبگان باشد كه در صيانت از اسلام و انقلاب و نظام با جامعه روحانيت مبارز رقابت كنند و در استكبار ستيزي و دفاع از مظلوم گوي سبقت را از هم بربايند. اما به درهاي سقوط كردند كه باسكولارها و لائيكها همپياله شدند و به آرمانهاي امام وامت پشت پا زدند. بنده معتقدم هنوز دير نشده است . ميشود از كژراههاي كه آقاي خاتمي و دوستانشان بعد از رحلت امام خميني (ره) طي كردند و به اينجا رسيدند ، برگشت ودر مسير الهي ملت ورهبري معظم انقلاب حيات جديدي را آغاز كرد. اگر امروز اين كار را نكنند فردا خيلي دير است.
حمايت:سران تروريسم محاكمه نشدهاند
«سران تروريسم محاكمه نشدهاند»عنوان يادداتش روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛ديروز برابر با دهمين سالگرد حادثه 11 سپتامبر بود. نكته مهم در اين حادثه آن بود كه سران آمريكا و برخي از متحدان آن از جمله انگليس با ادعاي اينكه تهديد كنندگان جان و مال مردم تروريست هستند و حق حيات ندارند تحركات نظامي جهاني خويش را آغاز كردند. آنها با ادعاي حمايت از بشريت به اصطلاح محاكمه تهديد كنندگان جان و مال مردم را آغاز كرند. آنها ابتدا افغانستان و سپس عراق را اشغال كردند تا به اصطلاح ادعاي بشر دوستي خود را اجرايي سازند.
اكنون 10 سال از آن حادثه ميگذرد در حالي كه كارنامه اين مدعيان بشر دوستي و محاكمه كنندگان تروريستها نكاتي قابل توجه را نشان ميدهد. نخست آنكه كشورهاي مذكور بويژه آمريكا ، انگليس و ناتو در 10 سال گذشته در افغانستان به نام مقابله با طالبان و القاعده به كشتار غير نظاميان پرداختهاند چنانكه سازمان ملل نيز كه مطيع غرب است نتوانسته بر جنايات اشغالگران سرپوش گذارد. استفاده از سلاحهاي ممنوعه و يورش شبانه به خانه و قتل و عام و تجاوز به زنان و دختران افغان تنها بخشهاي كوچكي از جنايات اشغالگران افغانستان است.
جالب توجه آنكه طالبان و القاعده را غرب در دهه 1980 ايجاد كرده است.دوم آنكه در عراق اشغالگران سناريوي كشتار سراسري را با استفاده از بمبهاي آغشته به اورانيون اجرا كردند بگونهاي كه در برخي شهرها مانند بصره سرطان و ناراحتيهاي ريوي جان هزاران انسان را گرفته و كودكان بيشماري نيز به اين بيماريها مبتلا شده اند. جناياتي كه در زندان ابوغريب به دستور مقامات آمريكايي صورت گرفته و يا كشتار غير نظاميان به دست شركتهاي امنيتي خصوصي» بلك واتر» تنها بخشهاي از اين جنايات است.
سوم آنكه همين كشورهاي مدعي مقابله با تروريسم رسما از گروههاي تروريستي كه جان و مال مردم را تهديد ميكنند مورد حمايت قرار ميدهند. حمايت غرب از گروهك تروريستي منافقين، پژاك، پ.ك.ك ، جند الشيطان و... عملا اين كشورها را در جنايات اين گروهكهاي تروريستي شريك ساخته است.
چهارم
آنكه در 10 سال گذشته رژيم صهيونيستي مجموعهاي از جنايات را عليه مردم
فلسطين و كشورهاي منطقه صورت داده كه كشتار با سلاحهاي ممنوعه در جنگ 33
روزه لبنان و 22 روزه غزه از نمودهاي اين جنايات است. آنها حتي ترور رهبران
مقاومت در ساير كشورها را نيز انجام دادهاند. تروريسم دولتي صهيونيستها
تا بدانجا پيش رفته كه حتي انديشمندان هستهاي ايران را نيز مورد هدف قرار
دادهاند. اين در حالي است كه غرب همواره از آنها حمايت كرده است. با توجه
به آنچه ذكر شد به صراحت ميتوان گفت با تعريفي كه خود غرب از تروريسم مبني
بر آنكه هر تهديد كننده جان و مال مردم تروريست است، سران كشورهاي اروپايي
و آمريكا در كنار صهيونيستها اولين تروريستهاي جهان هستند كه دستشان به
خود ميليون ها انسان آغشته است و بايد در دادگاهي غير وابسته و آزاد محاكمه
شوند تا ريشه تروريسم خشكانده شود.
آفرينش:نيروگاه بوشهر و چشم اميد به آينده
«نيروگاه بوشهر و چشم اميد به آينده»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛بنا بر برنامه ريزي هاي اعلام شده مراسم پيشراهاندازي نيروگاه اتمي بوشهر امروز(دوشنبه) با حضور مسئولان ايراني و روسي برگزار ميشود.اين مرحله از راه اندازي نيروگاه بوشهر اتصال موقت برق توليدي نيروگاه با ميزان پائيني است که در واقع تست اوليه براي اتصال کامل به شبکه برق کشور به شمار مي رود.بر اساس آخرين وعده هاي مسئولان سازمان انرژي اتمي و همچنين شرکت پيمانکار روسي سازنده نيروگاه اتمي بوشهر اين نيروگاه بايد در پايان مردادماه به 40 درصد ظرفيت توليد برق خود به عبارت ديگر 400 مگاوات مي رسيد. متاسفانه در شرايط کنوني اين نيروگاه با کمتر از 10 درصد ظرفيت خود آغاز به کار کرده و برق توليد شده آن نزديک به 60 مگاوات است.
اگرچه رسيدن به 100 درصد ظرفيت توليدي نيروگاه بوشهر پروسه اي طولاني است، ولي شرکت پيمانکار روسي قول رسيدن به 40 درصد ظرفيت توليدي را تا پايان ماه رمضان داده بود که هم مانند تمام سال هاي گذشته به تعهدهاي خود عمل نکرد. همچنين با اقدامات اخير که منجر به تست اين نيروگاه شده است مسولان اعلام کرده اند که اتصال اين نيروگاه و توليدات آن به شبکه سراسري با ظرفيت کامل اواخر آبان يا اوايل آذرماه خواهد بود. آنچه به نظر مي رسد مراحل افزايش قدرت نيروگاه از 60 مگاوات در حال حاضر تا رسيدن به 1000 مگاوات که قدرت اصلي اين نيروگاه مي باشد، با توجه به سابقه تاريخي روسها در بدقولي نسبت به تعهداتشان با اما و اگرهايي رو به روست. چون در حال حاضر هم روسها قرار بود تا تاريخ فعلي 40 درصد نيروگاه را به بهره برداري برسانند امري که تنها نزديک به 10 درصد آن به وقوع پيوسته است.
با اين حال همين که نيروگاه بوشهر توانست برق هسته اي توليد کند بسيار حائز اهميت و از اين پس ايران در زمره توليد کنندگان انرژي هسته اي شناخته مي شود.اين دستاورد بايد به گونه اي صحيح و مدبرانه از سوي مسولان کشور مغتنم شمرده شود تا رويکرد کشورهاي غربي و مخالفان برنامه هاي هسته اي کشورمان را مجاب به پذيرش ايران هسته اي نمايند تا از اين پس محور مذاکرات بر نحوه ادامه برنامه هسته اي کشور قرار گيرد و نه متوقف کردن اين فعاليت ها.
از طرفي ديگر آنچه بايد بيش از پيش مورد توجه مسولان هسته اي کشور قرار بگيرد نحوه مديريت برنامه ها و برخورد با طرف روسي در تکميل نيروگاه بوشهر مي باشد. اينکه تا کنون چند برابر ساخت يک نيروگاه هسته اي به روسها پول داده ايم نشانگر اهميت اين پروژه براي کشور و ملت مي باشد و به قولي حيثيت ايران و ايراني را درگير خود کرده است. هم اکنون که مراحل پيش راه اندازي نيروگاه در دست اجرا است مقامات هسته اي کشور مي بايست با اتخاذ برنامه هاي پيش دستانه مانع از اتلاف وقت روسها در تکميل نيروگاه گردند و ديگر اجازه ندهند نيروگاه بوشهر دستاويزي براي روسها در مقابل آمريکا و غرب تلقي گردد.همچنين با نگاهي به عمر مفيد نيروگاه هاي هسته اي نبايد بيش از اين در راه اندازي نيروگاه تعلل شود. امروزه در اروپا نيروگاه هايي که 50 سال از عمر آنها مي گذرد را از رده خارج مي کنند لذا بايد عمر نيروگاه بوشهر و اهداف اقتصادي آن را نيز مد نظر داشت.
مردم سالاري:داستان تفکيک دولت از جريان انحرافي
«داستان تفکيک دولت از جريان انحرافي»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛پيگيري موضوع جريان انحرافي که طي ماه هاي اخير نقل محافل خبري و سياسي شده، بيش از آنکه با اقبال اصلا ح طلبان و حتي مردم مواجه شود، مورد توجه اصولگرايان قرار گرفته است، چرا که به نظر مي رسد به دليل وابستگي اين جريان به جناح اصولگرا آنها قصد دارند ننگ جريان انحرافي را از دامان خود پاک کنند و براي نيل به اين هدف به هر طنابي چنگ مي زنند.
جالب اينجاست که اين دسته از اصولگرايان، حتي به مقايسه جرياني که خودشان نام آن را جريان انحرافي گذاشته اند با جرياني که به آن جريان فتنه مي گويند مي پردازند و دو موضوع متفاوت را به هم گره مي زنند تا اصلا ح طلبان را متهم کنند در حالي که امروز ديگر خواجه حافظ شيرازي هم مي داند که جريان انحرافي از بطن دولت موردحمايت اصولگرايان بر آمده است. به نظر مي رسد جريان انحرافي به مستمسکي براي اصولگرايان تبديل شده تا اشکالا ت خود را پشت آن پنهان کنند و همه مشکلا ت را به گردن آن بيندازند. آخرين مورد هم موضوع اختلا س 3 هزار ميليارد توماني است که برخي اصولگرايان و رسانه هاي وابسته به اصولگرايي تلا ش پيگيري را آغاز کرده اند تا آن را به جريان انحرافي وصل کنند.
اين البته تنها نمونه از اين تلا شها نيست. آقاي صفار هرندي وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلا مي، طرح تغيير نام اين وزارتخانه را به وزارت فرهنگ و هنر که توسط وزير کنوني فرهنگ و ارشاد اسلامي هم تاييد شده طرحي توسط جريان انحرافي مي داند و پيش از اين هم معضلا تي همچون مشکلا ت ايجاد شده در مناطق آزاد و سازمان گردشگري و حتي واردات برخي کالا ها از جمله ميوه و نيز قاچاق سيگار و... را هم به جريان انحرافي نسبت مي دادند. در حقيقت از ديدگاه اصولگرايان هر نقطه منفي و بدي در دولت وجود دارد به جريان انحرافي نسبت داده مي شود و هر آنچه مثبت و خوب است، متعلق به دولت است.
به راستي به نظر مي رسد برخي اصولگرايان، خود را به راه ديگري زده اند و فراموش کرده اند که جريان انحرافي از دل همين دولت اصولگرا خارج شده و اتفاقا ذره اي از حمايت هاي رئيس دولت از چهره هايي که آنها را وابسته به جريان انحرافي مي دانند کم نشده است.
وقتي چنين پيوند ژرفي بين جريان انحرافي و دولت وجود دارد، چرا برخي اصولگرايان سعي دارند واقعيات را پنهان کنند؟ اگر واقعا دولت اصولگرا هم با جريان انحرافي مخالف است، پس چرا جايگاه بزرگان اين جريان در دولت ذره اي هم دچار تنزل نشده است؟ به نظر مي رسد نمايش تفکيک کردن جريان انحرافي از دولت توسط برخي اصولگرايان، به حدي به ورطه تکرار و ابتذال افتاده که ديگر حتي خودشان هم به آن باور ندارند و در محافل خصوصي به اين موضوع اعتراف مي کنند و اين موضوع براي مردم هم ديگر جذابيتي ندارد. اگر دولت اصولگرا واقعا با جريان انحرافي، تعامل فکري ندارد و اگر واقعا بين دولت و جريان انحرافي، تفاوتي وجود دارد، چرا دولت از اين موضوع اعلا م برائت نمي کند؟
تهران امروز:پشت ديوار بانكها چه خبر است؟
«پشت ديوار بانكها چه خبر است؟»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم افشين زماني است كه در آن ميخوانيد؛سياست پولي بهعنوان يكي از ابزارهاي موثر و در اختيار بانك مركزي براي كنترل نقدينگي و نهايتا زمينهسازي براي رشد اقتصاد توليدي به شمار ميآيد كه اگر درست به كار گرفته نشود يا اين ابزار در جهتي ديگر مورد استفاده قرار گيرد، نه تنها به نتيجه مورد نظر منجر نميشود بلكه ميتواند اثراتي مخرب را بر اقتصاد كشور بر جايگذارد. به دنبال تلاطم شديدي كه در بازار جهاني طلا رخ داده است و تبعات آن با شدت بيشتري در ايران ديده ميشود كه آن هم به افزايش ساعتي قيمت دلار در برابر ريال برميگردد، وضعيتي را پيش آورده است كه بيش از هر چيز نگاههاي تقصيرآميز را متوجه بانك مركزي ميكند. انتظار از بانك مركزي اين است كه با سياستهاي پولي زمينه را براي جلوگيري از تكانههاي شديد در بخش طلا و ارز كشور مهيا كند.
اما اتفاقات يكي دو هفته اخير بخصوص صفهاي درازي كه مقابل بانكها براي دريافت ارز و سكه به قيمت دولتي تشكيل شده است و هر روز بر طول آن هم افزوده ميشود، لاجرم تحليلها را به اين سمت سوق داده است كه بانك مركزي سياست پولي به شدت نادرستي در پيش گرفته است و در عين حال با ظهور پديده دلال بازي آشكار در بانكها، اين شائبه هم ايجاد شده است كه بانكهاي دولتي نه بهعنوان عامل آرام بخش بازار كه بهعنوان تشديد كننده وضع موجود عمل ميكنند. به چه نحو؟
ناگفته پيداست بانك مركزي با ابزارهايي كه در اختيار دارد، سعي ميكند از طريق اعمال سياستهاي پولي بر الگوي مصرف خانوار و توليد بنگاهها و در نهايت تورم تاثير بگذارد. در اين راستا بانك مركزي با دخالت در ميزان عرضه پول و اعتبار توسط بانكها، ميتواند بر عرضه پول و در نهايت در نرخ بهره تاثير بگذارد.
مضافاً اينكه، بانكها علاوه بر ذخيره قانوني همواره درصدي از سپردهها را در حسابهاي خود نزد بانك مركزي نگهداري مينمايند.
تمام اين ابزارها بدان خاطر در اختيار بانك مركزي و ساير بانكها قرار دارد تا مانع از تشكيل بهمن نقدينگي و هجوم مقطعي اين بهمن به بازارهاي مختلف شود. اما نگاهي به عملكرد بانك مركزي نشان ميدهد بانك مركزي خواسته يا ناخواسته، عامدانه يا غير عامدانه به تشديد فعاليتهاي دلالانه در اقتصاد كشور دامن ميزند. بهعنوان مثال تفاوت دلار دولتي و آزاد به حدود 200 تومان رسيده است كه همين اختلاف باعث شده است صفهاي دراز متقاضيان ارز دولتي مقابل بانكها تشكيل شود به گونهاي كه مشاهده ميشود گروهي به صورت خانوادگي از پير عصا به دست گرفته تا كودكي كه هنوز عقل اقتصادي كاملي ندارد، مقابل بانكها صف ميكشند تا ارز به قيمت دولتي دريافت كنند.
همين وضعيت درباره عرضه سكه دولتي هم صادق است. افزايش تقاضا و كاهش عرضه در كنار ناتواني آشكار بانك مركزي براي حذف فاصله قيمتي دلار آزاد و دولتي و نيز سكه دولتي و آزاد باعث شده است تا زمينه براي سوء استفاده و رانتجويي سيستم بانكي از وضع موجود فراهم شود. از همين روست كه گزارشهاي پيدرپي منتشر ميشود مبني بر اينكه برخي مديران بانكي با واسطهها تباني كرده و ارز و سكه دولتي را از مجراي غير قانوني به بازار آزاد تزريق ميكنند و از اينراه سودهاي ميلياردي و بادآورده و يكشبه به جيب بسياري ميرود.
انتقاد اصلي از بانك مركزي اين است كه چرا چنين صفهايي مقابل بانكها تشكيل ميشود و چرا بهرغم بازرسيهاي شديدي كه ميشود امكان حذف دلال بازي در بخش سكه و ارز از سيستم بانكي ممكن نيست؟ آيا جز اين است كه فاصله قابل توجه قيمت دولتي و آزاد ارز و سكه چنين وضعيتي را موجب شده است؟ آيا جز اين است كه سود خيره كننده نهفته در بازار ارز و سكه و سود ناچيز سپردههاي بانكي، موجب خروج نقدينگيهاي خرد از بانكها شده و بهصورت زنجيرهاي و بهمن وار در بازارهاي دلالي به كار ميرود؟
در چنين شرايطي اقدام بانك مركزي در تزريق دلار و سكه به بازار تقاضا آن هم به خاطر تفاوت فاحش قيمتهاي دولتي و آزاد، به مانند نوشاندن آب شور به تشنهاي است كه نتيجهاي جز تشديد تشنگي ندارد. بانك مركزي اگر ميتواند فاصله نرخ ارز آزاد و دولتي را چنان به هم نزديك كند كه انگيزه دلالانه را از بين ببرد و اگر نميتواند بهتر است به سيستم بازار آزاد تن بدهد و ارز دولتي را با قيمتي نزديك بازار آزاد بفروشد. مادام كه اختلاف قيمت ارز دولتي و آزاد قابل توجه باشد، بانك مركزي حتي اگر تمام منابع ارزي و طلايي خود را به بازار تزريق كند، باز هم تقاضا وجود خواهد داشت.
ابتكار: نه وحدت اصولگرايان ممکن است، نه يکدست کردن فضاي سياسي
«نه وحدت اصولگرايان ممکن است، نه يکدست کردن فضاي سياسي»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها بيشترين حجم اخبار منتشرشده در رسانههاي داخلي درباره اردوگاه اصولگرايان است. جناحي که در غياب رقيب باسابقه خود (يعني اصلاحطلبان) همه مناصب اجرايي کشور را در دست دارد.
اخبار منتشرشده پيرامون اصولگرايان به دو صورت به مخاطبان ارائه ميشود. يکي اخبار رسمي است که از سوي خبرگزاريها و رسانههاي رسمي ارائه ميشود و در آنها بزرگان و متنفذان جناح اصولگرا خواستار وحدت ميشوند. يک بار ريشسفيدي ملتمسانه ميگويد: «شما را به حضرت عباس قسم، دست از نزاع و تفرقه برداريد.» کس ديگري ميگويد: «براي خدا کانديدا نشويد.» درهمينحال همه بزرگان اين جناح خبر از وحدت ميدهند و در منظر رسانهها به هواداران خود و احتمالاً رقيب، اطمينان ميدهند که وحدت حاصل ميشود.
اخبار ديگري که دراينباره منتشر ميشود، گاه به صورت غيررسمي و شايعه است که خيلي زود به اخبار رسمي و موثق خبرگزاريهاي معتبر تبديل ميشود و آن آشکار شدن اختلافات شديد گروههاي مختلف است که در سخنان افراد شاخص اين جناح بروز ميکند.
حملات شديد برخي افراد از جبهه متحد اصولگرايان به مؤسسان جبهه پايداري، شليک گلولههاي مستقيم تهمت برخي از افراد اين جبهه به چهرههاي متنفذ جبهه متحد اصولگرايان، حمله همزمان برخي از گروههاي اصولگرا به نزديکان دولت که عنوان «گروه انحرافي» را بر آنها نهادهاند، تهديد برخي از نمايندگان مجلس اصولگرا به افشاي مفاسد اداري و مالي توسط يک عضو شاخص اصولگرايي، تشبيه برخي چهرههاي اصولگرا توسط دوستان همفکر خود به «ابوموسي اشعري» و... از آن جملهاند. اين موارد هم فضاي سياسي کشور را ملتهب کرده است، هم ذهنيت هواداران اين جناح را مشوش.
جالب اينجاست که همزمان با شدت گرفتن اين حملات و انتقادات در ميان افراد و گروههاي اصولگرا، برخي هنوز هم با همان حدت و شدت خبر از «وحدت اصولگرايان» ميدهند و در اين معادله هيچ جايي براي شعور مخاطبان و هواداران در نظر نميگيرند.
واقعيت اين است که وحدت اصولگرايان به امري ناممکن بدل شده است. اين پروژه مربوط به چند ماه اخير و تلاشهاي آيتالله مهدويکني (که تقريباً گروههاي اصولگرا در نشاندن وي بر صندلي هاشميرفسنجاني در صدر خبرگان ترديدي نداشتند. برخي از حب مهدويکني و بعضي از بغض هاشميرفسنجاني) نيست. از آخرين ماههاي رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي که اصولگرايان تلاش خود را براي فتح رياستجمهوري کرده بودند، اين تلاشها آغاز گرديد.
در آن زمان که سايه تهديد اصلاحطلبان (بهعنوان رقيب قدرتمند) بر سر اصولگرايان حس ميشد، با همه ريشسفيديها و رايزنيها اين وحدت ممکن نشد، چه رسد به اکنون که از آن رقيب قدرتمند، تنها شير بييال و دم و اشکمي به جا مانده است.
مقايسه اين دو وضعيت نشان ميدهد که وحدت يا تشتت اصولگرايان هيچ ارتباطي به بودن يا نبودن يک دشمن واقعي يا فرضي ندارد و به همين خاطر است که تکرار مداوم اينکه «اصلاحطلبان در کميناند» در سخنان هشدارآميز بزرگان اصولگرا، گروههاي مختلف اين جناح را به حرکت وا نميدارد.
اصولگرايي امروزه بهمانند يک جسم بيمار است که اعضا و جوارح آن با همديگر همکاري لازم را ندارند. بنگريد به اخبار منتشرشده درباره تحولات اين جناح: گروهي به «انحراف» متهم ميشوند. همين بهاصطلاح «منحرفان» متهمکنندگان را به خودرأيي و بيرون کردن رقيب از ميدان متهم ميکنند. لاريجاني و قاليباف و باهنر به سکوت و همراهي با «فتنه» متهم ميشوند. علي مطهري ابوموسي اشعري خوانده ميشود. اين اتهامات و انتقادات نشان ميدهد که هرکسي از ظن خود يار اصولگرايي شده است و گاه گرايشاتي در ميان اين گروهها ديده ميشود که هماهنگي فراواني با شعارهاي اصلاحطلبانه دارد، گاه نيز تشابهاتي با خواستههاي مخالفان نظام.
اصولگرايان طي سالهاي اخير پوست انداختهاند و ديگر به اصول ثابتي که اين روزها براي اصولگرايي تعريف ميشود، تن نميدهند. نميتوان همه اين تفاوتها را ناديده گرفت و همه را با ريسماني به نام اصولگرايي بههم گره زد. اين در حالي است که همه اين تلاشها براي حفظ همين ريسمان است. پس ممکن است فشارهاي بيش از حد به اين ريسمان و محکم تر کردن گرهها، آنرا پاره کند. اصولگرايان اکنون به تفاوتهايي رسيدهاند که از تعلق همه آنان به يک جناح نميتوان سخن گفت. تفاوتها بيش از آن است که بتوان آنها را زير لواي وحدت، ائتلاف يا آبروداري پنهان کرد.
اينهمه به اين خاطر بيان شد تا گفته شود در مقياسي بزرگتر يکدست کردن نظام سياسي هم ممکن نيست. نميتوان با گذشت سه دهه از انقلاب، از حذف گروههايي سخن گفت که بسياري از مناسبات کنوني متأثر از حضور و فعاليت آنان است. وقتي وحدت گروههايي که خود را اصولگرا ميدانند و حداقل در اين لفظ مشترک هستند، اينقدر غيرممکن بهنظر ميرسد، يکدست کردن نظام سياسي کشور با همه تفاوتهاي گروهها و جناحهاي سياسي ممکن نيست. حتي اگر در جلسه سران سه قوه، سه نفر از يک جناح نشسته باشند.
دنياي اقتصاد:يك روش پيشنهادي براي نرخ ارز
«يك روش پيشنهادي براي نرخ ارز»عنوان سرمقالهي روزنامهيدنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است كه در آن ميخوانيد؛توليد كالا و خدمات در ايران در شرايط دشوارتري نسبت به سالهاي پيش قرار گرفته است. مسائل كلان اقتصادي كه در پويش زمان پديدار و حل نشدهاند، وضع را پيچيدهتر كرده است.
اقتصاددانان، فعالان صنعتي و تشكلهاي غيردولتي، مجلس و دولت از وضع كنوني نگران شده و اين باور عمومي وجود دارد كه تداوم اين شرايط، توليد كالا و خدمات در ايران را غيراقتصادي كرده و از چرخه بازار جهاني و حتي منطقهاي حذف خواهد كرد. در چنين روزگار ناخوشايندي كه شاهد آن هستيم، پيشنهادهاي گوناگوني براي برونرفت از آن ارائه ميشود.
يكي از پيشنهادهاي اخير نيز از سوي محمدمهدي بهكيش، اقتصاددان نامدار ايراني ارائه شده كه با اقبال فعالان صنعتي و توليد مواجه شده است. هسته مركزي اين پيشنهاد كه در روزهاي گذشته انتشار يافت، «رشد از طريق رقابت» است. براساس اين پيشنهاد كه ميتواند راهگشا باشد و طرحي نو در اندازد، بايد بازارهاي ايران را رقابتي كرد؛ زيرا در غير اين صورت در بلندمدت همه راهها براي نجات كسبوكار ايرانيان به سنگلاخ ميرسد. با توجه به اينكه بازار رقابتي به مثابه يك استراتژي در دستور كار اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي جهان از جمله همسايههاي ايران است، رقابتي كردن بازارهاي ايران يك ضرورت تمام عيار است.
آنچه در بسته پيشنهادي بهكيش تازگي دارد و آن را از ساير بستههاي سياستي متمايز ميكند، روش ارائه شده براي محاسبه نرخ ارز است. به نظر ميرسد در صورت اجتناب از رقابتي كردن بازار ارز و تثبيت قيمت اين عنصر بسيار پراهميت در كسبوكار ايرانيان، واردات رسمي و غيررسمي تمام بافت اقتصاد ايران را پوشانده و چيزي براي توليد ايراني باقي نخواهد ماند.
نكته ديگر اين است كه اگر بازار ارز را در اين سالهاي نزديك و حتي همين امسال رقابتي نكنيم، اين اتفاق ممكن است طولاني شده و شرايط بدتر شود.
پرسش مهم اين است كه كدام شاخص براي تعيين نرخ ارز ميتواند نرخ ارز مناسب باشد؟ نرخ مناسب ارز با توجه به مجموعه شرايط و در صورت ثابت ماندن بقيه متغيرها، نرخي است كه مزيتهاي اقتصاد ايران را نشان داده و فعال كند. اگر اين اتفاق بيفتد و نرخ مناسب ارز با ويژگي يادشده در عمل پذيرفته شده و مبناي تصميمگيري قرار گيرد، شرايط مبادله به ويژه با كشورهاي همسايه گسترش خواهد يافت. اين شاخص و معيار بايد بهگونهاي باشد كه نرخ واقعي ارز با متوسط نرخ ارز كشورهاي همسايه و پيرامون ايران برابر واحد باشد؛ دراين صورت رقابتپذيري توليد ايران معادل رقابتپذيري همسايهها خواهد شد.
اين فرمولي است كه اكنون كشورهاي اروپايي به كار گرفته و از آن استفاده ميكنند. محاسبه نرخ ارز به روش پيشنهادي مزيتهاي گوناگون دارد كه مهمترين مزيت آن داشتن يك شاخص است و به اين ترتيب تعيين نرخ ارز از حالت دستوري و سليقهاي خارج خواهد شد. اما از پيش معلوم است كه بهكارگيري و استفاده از اين روش پيچيده و دشوار است و با دو مساله مواجه خواهد شد. مساله اول انتخاب كشورهايي است كه توليد كالا و خدمات و مسائل ارزي آن با ايران قابل تطبيق و مقايسه باشد. مساله مهم ديگر انتخاب نوع كالاها و خدماتي است كه در سبد مقايسهاي و تطبيقي قرار خواهند گرفت.
شايد در نگاه اول اين پيشنهاد پيچيده و دشوار به نظر آيد، اما حتما از وضع دشوار و بيثبات و سليقهاي فعلي كارآمدتر خواهد بود، اما رقابتي كردن اقتصاد ايران براي دستيابي به رشدهاي بالا و باثبات تنها به بازار ارز منحصر نميشود و بايد اقدامهاي ديگر در ساير بازارها و ساير سياستها در كنار و همراه آن اجرا شوند. بهطور مثال ميتوان به نرخ تعرفه واردات اشاره كرد و يادآور شد كه وضع تعرفههاي بالا براي برخي صنايع به بهانه حمايت از آن صنايع در بلندمدت امكانپذير نيست و ميتواند كاهش تعرفه اجباري همراه با شوك باشد.
آزادسازي و رقابتي كردن بازار پول از جمله پيشنهادهاي ديگري است كه آقاي بهكيش در بسته سياستي خود ارائه كرده است.
در شرايط فعلي كه بازار پول و نرخ سود بانكي انحصاري شده و دولت تعيين ميكند، شاهد پديدار شدن جريان رانتخواري و احتمال افزايش فساد هستيم و پيشنهاد ياد شده كه ميتواند بانكهاي ناكارآمد را از بازار خارج و رانتخواري را در اين حوزه حذف كند، از نكاتي است كه ميتواند در كانون توجه قرار گيرد.