هنگامی که تونس به عنوان نخستین کشور عربی طعم بهار عربی را چشید و خود را آغاز گر تحولی شگرف در جهان عرب کرد، عربستان سعودی از ابتدای انقلاب تا انتهای آن سکوت اختیار کرد و فقط نظارهگر سقوط دیکتاتوری بود که روابط حسنهای با عربستان نداشت و علیه ریاض نیز فعالیتهایی انجام میداد. با این حال عربستان سعودی پذیرفت که میزبان زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری مخلوع تونس باشد. هنگامی که بهار عربی به مصر رسید و حسنی مبارک، مهمترین متحد عربستان سقوط کرد، باز هم عربستان موضع رسمی و علنی نگرفت اگر چه در خفا امریکاییها را تحت فشار میگذاشت که دست از حمایت خود از مبارک بر ندارند. در لیبی نیز عربستانیها سیاست سکوت را اختیار کردند. هنگامی که جامعه جهانی و اعراب یکپارچه علیه معمر قذافی وارد عمل شدند، عربستان در لاک سکوت فرو رفت و به رغم این که قذافی دو بار تلاش کرده بود ملک عبدالله را ترور کند ولی عربستان همچنان ترجیح داد نسبت به سرنگونی او سکوت اختیار کند. همین سیاست را در یمن نیز اتخاذ کرد، اگرچه با میزبانی از صالح خود را بازیگر مهم در عرصه سیاسی یمن نشان داد. اما وضعیت که به سوریه و بحرین رسید سیاست سکوت خود را شکست و در سوریه در برابر بشار اسد ایستاد و در بحرین از در حمایت از آل خلیفه بر آمد و برای آن که دولت بحرین تسلیم تظاهرکنندگان نشود نیروی نظامی به منامه گسیل داشت. اکنون بسیاری میپرسند به راستی با این همه تناقض و در حالی که انقلابهای عربی هر روز میرود تا حکام یک کشور را تسلیم خود کند، سیاست خارجی عربستان سعودی دقیقا چیست؟
روزنامه الحیات، چاپ لندن در یادداشتی با عنوان "سیاست خارجی عربستان در زمان انقلابهای عربی" به قلم خالد بن نایف الهباس، مشاور دبیر کل اتحادیه عرب به این موضوع پرداخته و مینویسد: معمولا گفته شده است که سیاست خارجی عربستان یک سیاست سنتی مبتنی بر "دیپلماسی آرام" است. عربستان همواره با استفاده از ثقل معنویاش، موقعیت استراتژیکش و بذل و بخششهای مالیاش توانسته به اهداف سیاسی خارجی خود در بیشتر پروندههای مورد نظرش برسد. حال این پروندهها چه مرتبط با جهان عرب باشد چه جهان اسلام یا حتی پروندههای بینالمللی. در غالب این موارد نیز تلاش کرده از منازعات منطقهای خود را دور نگه دارد و با کسی وارد جنگ نشود. سیاست خارجی عربستان به طور عموم بر سه اصل استوار بوده، یک، حفظ وضع موجود، دو، گسترش و تقویت آن و سه بهرهبرداری از آن در قضایای مرتبط با منافع عربستان.
در ادامه این یادداشت آمده است: پس از جنگ سرد و تغییر نظام بینالمللی در پی سقوط اتحاد جماهیر شوروی و حوادث بزرگی که پس از آن در منطقه رخ داد از جمله حمله عراق با کویت و آغاز جنگ خلیج فارس دوم که تحولی ریشهای در روابط منطقهای به وجود آورد، عربستان در قلب حوادث منطقه قرار گرفت، دیگر از آن انتظار میرفت که نقش فعال منطقهای ایفا کند، بدین ترتیب معادلات سیاست خارجی عربستان نیز تغییر کرد. به ویژه که جایگاه عراق به عنوان یکی از مهمترین کشورهای جهان عرب پس از جنگ خلیج فارس در پی تحریمهای بینالمللی و انزوای آن و در نتیجه خروجش از موازنههای منطقهای به شدت کاهش یافت و عربستان فرصتی پیدا کرد تا جای آن را در موازنههای منطقهای پر کند. از سویی پس از معاهده کمپدیوید و آغاز سیر نزولی رهبری مصر در جهان عرب باز هم فضا برای یکهتازی عربستان در موازنههای منطقهای و عربی بیشتر شد و رفته رفته این وضعیت ریاض را در کانون رهبری دنیای عرب قرار داد.
در ادامه نویسنده یادداشت به نقش ایران و سوریه میپردازد و مینویسد: این یکه تازی تا زمانی ادامه یافت که ایران و سوریه وارد یک فاز همکاری مشترک شدند. سوریه نپذیرفت که به رهبری عربستان سعودی تن دهد و همچنان سیاست "تافته جدا بافته" خود از سیاستهای کلی جهان عرب را ادامه داد. در همین راستا با ایران نیز وارد معاهده استراتژیک و بسیار عمیق شد تا قطببندی منطقه میان عربستان و متحدان عربش از یک سو و ایران و سوریه از سوی دیگر تقسیم شود. همزمان با افزایش فعالیتهای ایران و نفوذ روزافزونش در منطقه ترکیه نیز با حمایت ریاض و قاهره وارد فاز تازهای از بازیهای منطقهای شد تا خاورمیانه شاهد ظهور قطب سومی در توازن منطقهایاش باشد. ایران با بهرهبرداری از سیاستهای اشتباه امریکا در عراق توانست عراق را به زمره متحدان منطقهایاش بیفزاید و بدین ترتیب زنجیره متحدی از قلب ایران تا عراق، سوریه و لبنان تشکیل دهد. در حالی که ترکیه از این بازی عقب افتاد و با تمرکز بر عضویت در اتحادیه اروپا و گسترش روابط صرفا اقتصادی و سیاسی با کشورهای عربی سیاست به صفر رساندن اختلافها با کشورهای منطقه به ویژه همسایه و در راس آنها ایران را در دستور کار خود قرار داد که این مسئله نیز در نهایت به سود ایران تمام شد و تهران توانست به واسطه آن بر گسترش نفوذ خود در منطقه شتاب بخشد. این مرحلهای است که وزیر امور خارجه عربستان سعودی از آن به خلاء استراتژیک کشورش یاد میکند و میگوید: «این خلاء باعث شد تا کشورهای غیرعربی بتوانند در امور داخلی کشورهای عربی دخالت کنند.»
نویسنده در اینجا به انقلابهای عربی میرسد و مینویسد: این وضعیت تا زمانی که انقلابهای عربی آغاز شدند، ادامه داشت. وقتی انقلابهای عربی از راه رسیدند دیگر حد و مرز نمیشناختند از شاخ آفریقا به قلب شامات و خاورمیانه عربی رسیدند و از آن جا تا غربیترین نقطه جهان عرب را پوشش دادند. ویژگی این انقلابها این است که اولا، معادلات سابق منطقهای را کاملا به هم میریزند و دولتهایی را بر سر کار میآورند که کاملا با گذشته منطقه متفاوتند. ثانیا، سیاستهای جاری منطقهای را کاملا تغییر میدهند حال چه این سیاستها مبتنی بر منافع کشورهای پرنفوذ منطقه باشد چه مبتنی بر سیاستهای بازیگران جدید منطقهای. از این قاعده عربستان سعودی نیز مستثنی نیست. ریاض در ابتدا از انقلابهای عربی استقبال کرد ولی هنگامی که دید که منظومههای همپیمانش در حال سقوط و فروپاشی هستند و از مصر تا بحرین و یمن پایههای حکومت همپیمان یک به یک به لرزه در آمدهاند و فرو میریزند در اتخاذ یک سیاست روشن ناتوان ماند. به ویژه این که همان طور که گفته شد، حفظ وضعیت موجود و ثبات کشورها همیشه در اولویت سیاست خارجیاش بوده است. حتی در قبال سوریه نیز در ابتدا رویکرد سکوت اتخاذ کرده بود و ترجیح میداد که ثبات در این کشور حکمفرما شود تا دمشق نظامی جدید را تجربه کند. عربستان خوب میداند خلاء سیاسی در سوریه بر لبنان و عراق نیز تاثیر مستقیم میگذارد و این باعث میشود تا کشورهای دیگر از این کشورها بیش از پیش بهرهبرداری کرده و عربستان باز هم از سهمخواهی در موازنههای منطقهای عقب بماند. به ویژه از سوی ایران که نفوذش در تمامی جبههها کاملا مشهود است.
در ادامه این یادداشت به سردرگمیهای عربستان سعودی اشاره شده و آمده است: عربستان در وضعیت فعلی به شدت گرفتار شده است از یک سو نمیداند که سیاست کنترل بر ضرر (Damage Control) را پیش بگیرد یعنی وضعیتی که در حال حاضر برای آن در یمن، سوریه و بحرین پیش آمده که هر گونه تحولی در هر سه این کشورها به طور مستقیم بر امنیت ملی عربستان اثر میگذارد. از یک سو تلاش دارد با فربه کردن شورای همکاری خلیج فارس از طریق به عضویت در آوردن اردن و مغرب بحران بحرین را مهار کند. در عین حال از ناحیه اردن با 700 کیلومتر مرز مشترک در معرض تهدید است. و از سوی دیگر نمیداند چگونه در روند "سیاست مشارکت" در حوادث (Engagement Policy) بدون که منتظر رسیدن زمان بحران باشد، وارد شود.
در پایان این یادداشت آمده است: ریاض از قدرت مالی، ثقل ایدئولوژی، ثبات سیاسی و حمایت بینالمللی برخوردار است ولی زمانهایی میرسد مثل وضعیت فعلی که هیچ کدام از این ابزارها نمیتوانند خواستههای عربستان را به خوبی به پیش ببرند. عربستان اکنون در بحران از دست دادن رهبری منطقهای گرفتار شده است. در سایه نبود بازیگران مهم منطقهای عربی چون عراق، مصر و سوریه برای عربستان کشورهای دیگر منطقه نظیر ایران و ترکیه تاثیرات منطقهای بیشتری میگذراند و توان تغییر موازنه را به نفع خود دارند.
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی.
منبع: ديپلماسي ايراني