۱۰ تير ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۰ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۷۴۹۶۰
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۱ - ۰۸-۰۵-۱۳۹۰
کد ۱۷۴۹۶۰
انتشار: ۱۷:۱۱ - ۰۸-۰۵-۱۳۹۰

بد نیست گاهی از خودمان بپرسیم؛ ما کجا و آنها کجا؟!

ماه مبارک رمضان بود که مسعود به منزل آمد و از من خواست به تعداد چهل نفر غذای افطاری درست کنم. من هم اجابت کردم و او ساعتی قبل از افطار آمد و غذاها را برد. حدود ساعت 11 شب که برگشت به آشپزخانه رفت و شروع به خوردن غذا کرد. تعجب کردم ولی از او چیزی نپرسیدم تا آنکه...

اول:

هنگام برداشت گندم، حسین کیسه هایی از محصول را جدا می کرد و شبانه به خانواده های نیازمند می رسانید. شیوه اش هم اینگونه بود که کیسه گندم را پشت درب منزل آنها روی زمین می گذاشت. زنگ می زد و وقتی صدای کسی از ساکنین منزل را می شنید که برای باز کردن درب می آید قبل از آنکه درب باز شود آنجا را ترک می کرد. وقتی درب باز می شد آن فرد، بدون آنکه چهره ی حسین را ببیند، کیسه را به داخل منزل می برد. آن طرف تر حسین خوشحال از کار خود زنگ درب خانه ای دیگر را می زد تا باز هم قبل از آنکه درب باز شود... (مادر شهید حسین هوری)

دوم:

یک روز با خانواده سر سفره غذا نشسته بودیم که ناگهان زنگ درب منزل به صدا درآمد. محمد کاظم رفت تا درب را باز کند. بعد از چند دقیقه که برگشت غذای خود را از سفره برداشت و با خود برد و به کسی که مراجعه کرده بود داد.

یک روز صبح هم که مسافری را در محله دیده بود بدون آنکه او را بشناسد به داخل منزل آورد و به او صبحانه داد. آن فرد نسخه ای در دست داشت ولی هیچ جا را بلد نبود. محمد کاظم برخاست و نسخه را گرفت و داروها را از داروخانه تهیه کرد. سپس پول کرایه برگشت او را داد و با خیال راحت و بدون هیچ منتی او را روانه دیارش کرد. (برادر شهید محمد کاظم زیبایی)

سوم:

ماه مبارک رمضان بود که مسعود به منزل آمد و از من خواست به تعداد چهل نفر غذای افطاری درست کنم. من هم اجابت کردم و او ساعتی قبل از افطار آمد و غذاها را برد.

حدود ساعت 11 شب که برگشت به آشپزخانه رفت و شروع به خوردن غذا کرد. تعجب کردم ولی از او چیزی نپرسیدم تا آنکه بعد از شهادتش روزی طلبه شهید علی قلم بر نقل کرد که یک شب در ماه رمضان به اتفاق مسعود برای تعدادی از فقرا افطاری برده اند. آنجا بود که متوجه شدم فرزندم مسعود که درآن زمان نوجوانی 15 ساله بود آن غذای افطاری را به مستمندان داده و خود در حالی که روزه بوده لب به آنها نزده و خود، گرسنه به منزل برگشته بود. (مادر شهید مسعود گرگ زاده)

چهارم:

یک روز که به منزل رسیدم دیدم قاسم فرش زیر پایمان را جمع کرده است. پرسیدم: چه شده است؟ پاسخ داد: پدر جان! یکی از همسایه هایمان هیچ فرشی برای زیر پای خود و خانواده اش ندارد. اگر این فرش را به آنها ندهیم نماز و روزه هایمان اشکال دارد. قاسم بلافاصله قالی را برداشت و رفت و او را به همسایه مان داد و شاد و خوشحال به منزل بازگشت. (پدر شهید قاسم داخل زاده)

  ... و بد نیست گاهی از خود بپرسیم : ما کجا و آنها کجا ؟!

--------------------------
www.sayyedhhp.blogfa.com
 سید حبیب حبیب پور


برچسب ها: جبهه ، دفاع مقدس
ارسال به دوستان
رونمایی از گوشی جدید ناتینگ (+عکس) گاردین: حمله به ایران بر پایه دروغ بود؛ سکوت اروپا، بی‌اعتمادی به غرب را عمیق‌تر کرد عراقچی: غرب آسیا در آستانه دوراهی تاریخی؛ صلح پایدار یا خشونت بی‌پایان؟ تبعات حمله ایران: ۱۹ هزار بی‌خانمان و ده‌ها هزار پرونده غرامت در اسرائیل جدایی توافقی کارتال از پرسپولیس: باشگاه غرامت نمی‌دهد رشد ۳۰ درصدی پلتفرم‌های ویدئویی در ایام جنگ؛ «ایران» پرجست‌وجوترین کلمه زلزله سیاسی در اسرائیل: گادی آیزنکوت از کنست استعفا کرد مدیریت مصرف انرژی در سیستان و بلوچستان: تعطیلی زودهنگام ادارات از ساعت ۱۱ صبح دانمارک تاریخ‌ساز شد: زنان مشمول خدمت سربازی اجباری شدند! نقشه جدید اسرائیل: حاکمیت رسمی بر جنوب سوریه پس از سقوط اسد سانسور در تل‌آویو: اسرائیل جزئیات خسارات حملات ایران را پنهان می‌کند تهدید دولت ترامپ علیه سی‌ان‌ان: احتمال پیگرد قانونی به‌خاطر گزارش برنامه موبایلی مهاجرتی فرمانده قرارگاه بقیه‌الله: صهیونیست‌ها ضربه بزرگی خوردند، احیای توانشان به زودی ممکن نیست بستری شدن دو هنرمند قدیمی ؛ ایرج خواننده و همایون بازیگر اتحادیه اروپا آماده میانجیگری: کایا کالاس خواستار ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای ایران شد