خبرآنلاین: بر عکس کسانی که اعتقاد دارند جرج بوش در سیاست های خود دچار شکست شده است نصیر قائمی، نویسنده مقیم آمریکا در کتابش موضوع را از جنبه دیگری بررسی کرده است و مینویسد که این رئیس جمهور جنگ طلب و جنگ دوست آمریکایی در برنامه ها و سیاست های دولتش به این دلیل شکست خورده است که دارای سلامت ذهنی و روانی بوده است.
وی در این کتاب با مثال حوادث و رویدادهای تاریخی رابطه ای بین بیماری و اختلالات روانی با ریاست موفق قائل است و اعتقاد دارد تمام رئیس جمهورهای آمریکا در تاریخ که گفته می شود کارشان موفق بوده دارای اختلالات روانی بوده اند.
نصیر قائمی، استاد روانپزشک و روان شناس ایرانی الاصل دانشگاه بوستون در این کتاب با عنوان «جنون درجه یک» می نویسد: «سلامت عقل در نگاه اول شاید برای افراد معمولی جامعه مفید و برای زندگی اجتماعی افراد یکی از حیاتی ترین مسائل و اولویت های زندگی محسوب شود و موجب موفقیت آنها در زندگی روزمره شان شود ولی این مورد همیشه برای همه آدمها صدق نمیکند چرا که رهبری و ریاست موفق در سازمانها و دولتها نیازمند جنون و دیوانگی خاص است.»
قائمی خاطرنشان میکند که از رئیس جمهورهای تاریخ کشور ایالات متحده که گفته می شود موفق ترین انواع خود بودند می توان به آبراهام لینکلن، تدی روزولت و جان اف کندی اشاره کرد که تقریباً همه آنها دارای نوعی اختلال روانی و زندگی غیر عادی بودند.
به نظر نویسنده کسانی بهتر می توانند اوضاع بحرانی را مدیریت و سامان دهند که خود نوعی از بحران روانی را تجربه کرده باشند. در زمان بحران ها، رئیس جمهورهای تاریخ کشور آمریکا که دارای سلامت روحی و روانی بودند نسبت به انواع دیوانه های آن کمتر توانستند موقعیت های سخت را پشت سر گذارند.
عکس العمل هایی که این افراد در این مواقع از خود نشان میدهند هیچ ارتباطی با سلامت عقلی آنها ندارد و تاریخ و تجربه نشان داده است که افراد بیمار روانی می توانند در ابعاد وسیعتر بر استرس خود غالب شوند و حتی در بین این افراد میتواند کسانی مثل مارتین لوتر، گاندی و ویلیام شرمن را مثال زد. بر خلاف نظر تمام کارشناسان سیاسی آمریکا، قائمی اعتقاد دارد جرج بوش و تونی بلر دارای بدترین نوع مدیریت و سیاست در تاریخ کشورهای آمریکا و انگلیس هستند چراکه سعی میکردند خود را سالم نشان دهند و کلاس اجتماعی خود را حفظ کنند.
وی مینویسد: «افراد سالم از نظر روحی و روانی نوعی عایق و پوشش بین خود و رنج و سختی های دنیا میسازند که به آنها اجازه نمی دهد درد و رنج دیگران را درک کنند و در حقیقت فکر میکنند که آنها از تمام اطرافیان بهتر هستند و همین امر موجب می شود در تصمیم گیریهای خود دچار اشتباه و محافظه کاری شوند و از رفع مشکلات دیگران عاجز مانند.»
به اعتقاد قائمی این افراد وقتی در پستها و مدارج بالا باقی میمانند حتی دچار نوعی سندرم و نشان های غرور می شوند که در مواقعی به طور عمدی از درد و رنج دیگران عبور میکنند که نمونه زنده این افراد را می توان بلر و بوش دانست. این افراد به نظرات مخالف یا گوش نمی دهند یا اینکه توجهی به آنها نمی کنند و اعتقاد دارند خدا یا تاریخ طرف آنها هستند و مخالفانشان را پست و خوار می کند.
در مقابل حتی کسانی که دچار افسردگی هستند، میتوانند برای این پست ها مفیدتر باشند چرا که افسردگی حداقل فایده اش این است که آنها را از مبتلا شدن به قدرت و اثرات منفی آن منع می کند.
حالا اگر اعتقادات و تحقیقات قائمی درست باشد باید از کاندیداهای ریاست جمهوری در سال 2012 این سوال را پرسید که آیا تا کنون افسردگی، غم، اضطراب و گرسنگی را تجربه کردهاند؟
واشنگتن پست/22 جولای/ ترجمه محمد حسنلو