كيهان:نگاه آمريكايي به مسئله انتخابات در ايران
«نگاه آمريكايي به مسئله انتخابات در ايران»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه د آن ميخوانيد؛در حالي كه انتخابات مجلس نهم در حال نزديك شدن است و بحث و رايزني ها درباره آن عملا از مدت ها قبل آغاز شده، در اختيار داشتن يك برآورد راهبردي از مجموعه عواملي كه احتمالا بر اين انتخابات اثر خواهد گذاشت، واجد اهميت فراواني خواهد بود.
4 بازيگر عمده بر انتخابات مجلس در ايران تاثير خواهند گذاشت. نخست، طرف خارجي كه به اين انتخابات به مثابه فرصتي براي بازآرايي راهبرد خود در مقابل ايران مي نگرد. دوم، جريان فتنه كه تصور مي كند در آستانه انتخابات مجالي براي خروج از وضعيت آچمز ناشي از فتنه 88 قرار خواهد داشت.
سوم، جريان انحرافي كه انتخابات مجلس را مقدمه اي ضروري براي از پيش پا برداشتن برخي مشكلات ساختاري پيش روي خود در محيط سياست داخلي و سكويي براي برداشتن گام هاي بعدي ارزيابي مي كند و نهايتا اصولگرايان كه لاجرم بايد در اين انتخابات مدلي نو، كارآمد و اصلاح شده از اصولگرايي به نمايش بگذارند كه درعين حال كه با جريان انحرافي به روشني مرزبندي مي كند، به آرمان سوم تير وفادار بماند.
اين بازي به شدت پيچيده خواهد بود و ماتريس ناشي از مواجهه اين 4 ضلع با يكديگر بي شك چند ماه دشوار را پيش روي تحليلگران و فعالان سياسي در ايران قرار خواهد داد. اين يادداشت مسئله را در حالت كلي بررسي نمي كند چرا كه دقيق شدن در مسئله اي چنين پيچيده، فرصتي بسيار بيش از آنچه كه در اينجا وجود دارد مي طلبد. اين كار به جاي يك يادداشت در يادداشت هاي متعدد انجام خواهد شد. آنچه در اينجا اندكي درباره آن بحث مي كنيم نوع نگاهي است كه آمريكايي ها در آستانه انتخابات مجلس نهم به صحنه سياست داخلي ايران دارند و همچنين طرح اين سوال كه پروژه آمريكا براي اين انتخابات چيست و متقابلا نتيجه اين انتخابات پروژه آمريكا درباره ايران را به چه نحو جابجا خواهد كرد.
پيش از ورود به بحث، تذكر دو نكته كلي مهم است. نكته اول اين است كه همه طرف هاي درگير با مسئله دريافته اند كه برنامه هاي سياسي آينده خود بويژه طراحي براي انتخابات رياست جمهوري يازدهم را بايد به وقتي موكول كنند كه نتيجه انتخابات مجلس روشن شده باشد. اين انتخابات مجلس است كه ميزان دقت محاسبات بازيگران مختلف و همچنين وزن اجتماعي و سياسي كه آنها مي توانند در انتخابات رياست جمهوري به ميدان بياورند را روشن خواهد كرد. درست است كه تقريبا همه طرف ها تلاش مي كنند انتخابات مجلس را در چارچوب طرحي بزرگتر قرار بدهند كه انتخابات رياست جمهوري را هم در بربگيرد اما همگان اين احتمال را در نظر گرفته اند كه نتيجه اين انتخابات ممكن است چنان غيرمنتظره باشد كه آنها را وادار به بازنگري در آن طرح كلان بكند.
دومين نكته هم اين است كه به جز اصولگرايان ولايي، بقيه طرف هايي كه درباره آنها سخن گفتيم احساس مي كنند «روند جاري امور» به نفع آنها نيست و اگر قرار باشد آنها در انتخابات مجلس به نان و نوايي برسند، بايد بتوانند در ماه هاي آينده وضعيت سياسي در كشور را از حالت نرمال خارج كرده و آن را به نوعي در وضعيت شوك قرار بدهند. بنابراين، سوق دادن امور به سمت يك روند غير عادي و اضطراري، برنامه اي است كه هر سه طرف جريان فتنه، خارجي ها و فرقه انحرافي در آن اتفاق نظر دارند.
اكنون مي توان مستقيما سراغ اصل مسئله رفت. آمريكايي ها به انتخابات مجلس هشتم در ايران چگونه نگاه مي كنند؟ در يك جمله سناريوي آمريكا كه انبوهي از شواهد آن را تاييد مي كند اين است كه يا جريان فتنه به عنوان نزديك ترين جريان سياسي در ايران به آمريكا مجددا احيا شود و اختيار مجلس را در دست بگيرد و يا اينكه منازعه قدرت در ايران چنان شديد شود كه بازنده فرايند انتخابات كليت نظام باشد نه اين يا آن جريان سياسي خاص.
يكي از مهم ترين پديده هايي كه اخيرا در محيط سياست خارجي ايران شكل گرفته و احتمالا در ميان مدت ادامه هم خواهد يافت اين است كه آمريكايي ها درباره مسائل داخلي ايران و حمايت خود از افراد و جريان هايي كه آنها را مطلوب تشخيص مي دهند، كاملا صريح حرف مي زنند. اين صراحت طبعا با اصول و موازين ديپلماتيك و همچنين با آن اصل كليدي سياست خارجي آمريكا درباره ايران كه مي گويد: «اصلاح طلبان در ايران هرگز نبايد آمريكايي به نظر برسند» منافات دارد. دولت آمريكا اكنون هفته اي نيست كه بيانيه اي در حمايت از دوستان ايراني خود -با ذكر نام- صادر نكند يا چند مقام ايراني را در حمايت از آنها تحريم نكند. چرا آمريكايي ها اينقدر بي پرده عمل مي كنند؟ ظاهرا چند دليل ساده وجود دارد.
1- نخستين علت اين است كه آمريكايي ها دريافته اند جريان فتنه در ايران هم پشتوانه اجتماعي و توان بسيج گري خود را از دست داده و هم پشتوانه سياسي خود درون حكومت را. اگرچه اخيرا آمريكايي ها به اينكه در اثر افزايش تحركات جريان انحرافي، حمايت سياسي از فتنه گران مجددا اوج بگيرد اميدوار شده اند، اما اين اميد چندان پر رنگ نيست چرا كه آمريكايي ها مي بينند مكانيسم هاي كنترلي درون نظام اجازه بازي كامل را از جريان انحرافي گرفته است. تحت اين شرايط، تحليل غربي ها اين است كه اگر جريان فتنه در داخل ايران احساس كند پشتوانه خارجي خود را هم از دست داده است، ديگر اميدي به بقاي سياسي آن نمي توان داشت.
2- دومين علت، وابسته به شناخت تكاملي است كه غرب به تدريج از ماهيت جريان فتنه در ايران به دست آورده است. اين جريان وقتي در اوايل كار خود قرار داشت اصرار مي كرد كه خود را جرياني داخلي و انقلابي و حتي ميراث دار حقيقي انقلاب اسلامي معرفي كند اما به تدريج -يا شايد هم بايد گفت «به سرعت»- اين ظاهر فريبي را كنار گذاشت و اعلام كرد كه از حمايت هاي جامعه جهاني استقبال مي كند. به اين ترتيب، در واقع اين آدرس به واشينگتن ارسال شد كه جريان فتنه در ايران آمريكايي بودن را براي خود عيب نمي داند و در نتيجه ديگر دليلي براي ملاحظه كاري از جانب آمريكايي ها باقي نماند.
3- علت سوم چيزي است كه برخي تحليلگران آن را نوعي فرايند آدرس دهي به افكار عمومي داخلي ايران ناميده اند. در واقع آمريكايي ها نمي خواهند هيچ ابهامي دراين باره باقي بماند كه در ايران طرفدار چه گروهي هستند و به اين ترتيب اين آدرس به افكار عمومي داخلي ايران منتقل شود كه تنها گرايش به سمت اين جريان است كه مي تواند فشارهاي آمريكا ر ا كم كند.
با اين وجود، در آستانه انتخابات مجلس مي توان ديد كه پروژه آمريكايي ها از مرحله حمايت لفظي بسيار فراتر رفته است. به طور بسيار خلاصه پروژه هاي چندماه آينده غرب در محيط سياست داخلي ايران كه منابع غربي درباره آن سخن گفته يا به آن اشاره داشته اند اينهاست.
1- قبل از هر چيز آمريكايي ها در پي آن هستند كه خاطره فتنه 88 در ايران از ياد نرود و به اصطلاح «سال 88» به لحاظ زماني كش پيدا كند. دقيقا به همين دليل است كه در هفته هاي گذشته مجددا بحث هاي مربوط به تشكيك در سلامت انتخابات يا احتمال مداخله دولت در آن از جانب محافل ضد انقلاب به عنوان يك پروژه روتين در دستور كار قرار گرفته و متاسفانه برخي اصولگرايان هم به خيال اينكه در حال مبارزه با جريان انحرافي هستند در اين دام افتاده اند. آمريكايي ها اكنون مشغول كدگذاري در ذهن افكار عمومي هستند، درست مثل كاري كه ماه هاي منتهي به انتخابات رياست جمهوري 88 كردند. هدف هم اين است كه با توليد انبوهي از كدهاي ريز و درشت و كشاندن برخي خودي هاي غافل به ورطه عمليات رواني خود، زمينه را براي زير سوال بردن اصل انتخابات در روزهاي پس از برگزاري آن فراهم كنند.
2- در مرحله بعد اميد آمريكايي ها اين است كه در آستانه انتخابات مجلس در ايران منازعه قدرت تا حداكثر مقدار ممكن افزايش پيدا كند. بويژه آمريكايي ها دريافته اند كه بحراني كردن فضا بخشي از بازي سياسي برخي جريان هاي سياسي در ايران است.
تحليل هاي منابع غربي نشان مي دهد، از ديد طراحان امور ايران در آمريكا افزايش منازعه قدرت چند فايده مهم خواهد داشت: اول اينكه باعث مي شود كارهاي جاري زمين بماند و روند خدمت رساني به مردم اگر نگوييم متوقف لااقل كند شود. براي كامل شدن همين موضوع است كه آمريكايي ها اخيرا تحريم هاي خود را روي حوزه هايي متمركز كرده اند كه تصورمي كنند بيشترين مقدار نارضايتي در ايران را به دنبال خواهد داشت (تحريم ايران اير، تحريم اپراتور تايد واتر ، ميدل ايست و تحريم هاي بانكي).
دوم، تصور آمريكايي ها اين است كه افزايش منازعه قدرت در ايران باعث خواهد شد جناح هاي مختلف عليه يكديگر دست به افشاگري بزنند و در اثر تشديد اين افشاگري ها به تدريج اسرار نظام برملا شود. و سوم، تصور آمريكايي ها اين است كه افزايش منازعه قدرت در ايران مجال استفاده از فرصت هاي بر هم انباشته منطقه اي را از آن خواهد گرفت و براي آمريكا زماني ايجاد مي كند تا بتواند حداقلي از مديريت را بر تحولات منطقه اعمال كند.
اين موارد فقط تيترهايي است كه از دقت در كدهاي آشكار منابع آمريكايي درباره ايران مي توان دريافت. به راستي آيا فهم اين موضوع كه، وحدت و پرهيز از اختلاف يك ضرورت امنيت ملي است، هنوز هم دشوار است؟
خراسان:جامعه شناسي سياسي و قيام جهاني حضرت مهدي(عج)
«جامعه شناسي سياسي و قيام جهاني حضرت مهدي(عج)»عنوان يادداشت روزنامهي خراسان به قلم محمد سعيد احديان است كه در آن ميخوانيد؛براي اين که بدانيم چه شرايطي بايد ايجاد شود تا حضرت ولي عصر ظهور کنند، بايد براي اين پرسش پاسخي اجمالي داشته باشيم که «قيام حضرت ولي عصر(عج) چگونه شکل مي گيرد و پيروز مي شود؟»
روشن است براي اين که بتوانيم به اين سوال از منظر روايات و دين پاسخ دهيم بايد هم در استنباط از منابع ديني تخصص کامل داشت و هم تلاش و تفقه جامع و دقيقي در اين موضوع صورت داد. لذا تلاش مي کنم پاسخ به اين سوال را از منظر رهيافت هاي علم تجربي و جامعه شناسي سياسي ارائه کنم.
جامعه شناسي نهضت ها و ۷ عامل
بر اساس يکي از چند ديدگاه موجود در جامعه شناسي نهضت ها(۱) براي اين که انقلاب يا نهضتي در محيطي شکل بگيرد و به پيروزي نهايي نيز برسد، ۷ عامل بايد ايجاد شده باشد.
اول جامعه اي که قرار است انقلاب در آن شکل بگيرد، بايد بفهمد که مورد ظلم قرار گرفته است چرا که ممکن است در جامعه اي ظلم وجود داشته باشد اما مردم ندانند که مورد ظلم قرار گرفته اند، مانند مردم در جوامع جهان سوم پيش از آن که پرده از نقاب «استعمار» بيفتد.
«خواستن براي رهايي» عنوان دومين پارامتري است که بايد در آن جامعه ايجاد شود چرا که ممکن است مردم در جامعه اي بفهمند که مورد ظلم هستند اما به دليل ترس يا منافع يا کم ارادگي يا ... به دنبال رهايي از ظلم نباشند.
انديشمندان علوم سياسي معتقدبه اين نظريه در تبيين سومين عامل بر اساس تحليل انقلاب کبير فرانسه و انقلاب اکتبر روسيه بر اين باورند که غير از فضاي عمومي حاکم بر جامعه، بايد حدود ۲۰ درصد از جامعه هوادار انقلاب باشند، براي آن که در موقعي که جريان انقلاب آغاز مي شود حضور فعال در صحنه داشته باشند.
چهارمين، پنجمين و ششمين عامل وجود رهبري نهضت، گروه محدود ولي فعال معتقد به انقلاب که براي آماده سازي شرايط تلاش مي کنند و شبکه ارتباطي که امکان هماهنگي بين رهبري نهضت را با گروه فعال ممکن مي سازد و هفتمين عامل «جرقه نهضت» نامگذاري شده است و اتفاقي محسوب مي شود که ممکن است کم اهميت تلقي شود، اما اگر به هنگام باشد (نه زودتر از شکل گيري کامل ديگر عوامل و نه ديرتر از موعد) باعث سيلان جريان انقلاب مي شود و با رهبري مدبرانه و همراهي هواداران نهضت به پيروزي مي رسد.
تطبيق با يک تجربه ملموس
براي اين که فهم بهتري از بحث داشته باشيم، مي توانيم عوامل مطرح شده را به خوبي در انقلاب اسلامي ايران که با آن مانوس هستيم، بيابيم. ريشه «فهميدن وجود ظلم» در مردم ايران به سال هاي دور بر مي گردد، اما تکميل اين عامل و شکل گيري ديگر عوامل با قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز شد و با فعاليت ۱۵ ساله عده اي «انقلابي فعال» که با «شبکه ارتباطي» حساب شده اي توسط حضرت امام خميني(ره) «راهبري و مديريت» مي شدند، جامعه ايراني براي «رهايي از ظلم» آماده شد و با مشتعل شدن «جرقه نهضت» که نامه توهين آميز رشيدي مطلق بود، هواداران انقلاب که حداقل ۲۰ درصد جامعه بودند به خيابان ها آمدند و با استقامت و تدبيرهاي هوشمندانه رهبري نهضت جامعه آماده براي رهايي را نيز به صحنه آوردند و انقلاب به سرمنزل مقصود رسيد.
نهضت جهاني حضرت مهدي(عج) و جامعه شناسي نهضت ها
پيش از اين وقتي نهضت جهاني حضرت مهدي را از منظر اين ديدگاه مطرح مي کرديم، مجبور بوديم تنها با بياني نظري اثبات کنيم که قيام جهاني حضرت مهدي نه تنها با همين قواعد بشري ممکن است بلکه جدا به خطا رفته ايم اگر فکر کنيم قرار است اتفاق ماوراءالطبيعه، خاص و عجيبي روي دهد تا شاهد پيروزي نهايي حق بر باطل در عرصه جهان شويم اما به نظر مي رسد با آن چه مردم در انقلاب هاي منطقه شاهد بودند، بتوان از مفاهيم نظري مطروحه در عرصه نهضت جهان شمول حضرت ولي عصر تصوري ملموس تر داشت.
اگر خودسوزي فردي جرقه اي شد براي به جريان افتادن اتفاقاتي که مدت ها در جهان اسلام در حال شکل گيري بود و در نتيجه جهان شاهد تغييرات شگرفي شد که سال هاي آينده نتايج واقعي آن عيني تر خواهد شد. آيا نمي توان جامعه جهاني آماده اي را تصور کرد که «ظلم» - به مفهوم تمام آن- را درک کرده است، «مي خواهد» از اين ظلم رهايي پيدا کند و از همه تئوري هاي موجود قطع اميد کرده است؟
اگر اسلام ناب بتواند الگويي نه نزديک بلکه حتي تا حدي شبيه جامعه ناب مهدوي به دنيا ارائه کند، و اگر «گروهي محدود ولي فعال» و توانا در ايجاد جريان هاي اجتماعي در نقاط مهم دنيا وجود داشته باشند، که يا باور به آخرين حجت الهي دارند يا آماده پذيرش چنين منجي پرجذبه اي هستند، آيا باز هم بعيد به نظر مي رسد که «جرقه اي» - که نمي دانيم چيست - جامعه جهاني را به حرکت عليه حاکمان ظالم جهان وادارد؟
چگونه يک روحاني با لباس رسمي شيعه يعني سيدحسن نصرا... علي رغم تصريح هاي رسمي و مکرر در شعار و بيانش مبني بر تبعيت محض از حضرت امام و آيت ا... خامنه اي بر اساس نظرسنجي ها به محبوب ترين چهره جهان عربي که عمدتا يا سني هستند يا مسيحي تبديل مي شود آيا چهره دلرباي آن انسان کامل نمي تواند دنيا را مجذوب و شيفته خود کند و در صورت آماده بودن ديگر شرايطي که ذکر شد با مديريتي خدامحور، ظالمان عالم را که علاوه بر ظلم هاي ماده اجازه سعادت و کمال را از اکثريت جامعه بشري سلب کرده اند، از صحنه گيتي حذف کند؟
تکليف ما به عنوان يک شيعه
پس با اين وصف تکليف ما به عنوان يک داعيه دار و عاشق حضرت ولي عصر روشن است؟ ما باور داريم که انبيا و امامان ما وارثي دارند و آن وارث در انتظار آماده شدن شرايطي است که بتواند آفتاب روشنگرش را از پشت ابر خارج کند و با مديريت مستقيم خود، قرن ها تلاش انبيا و اولياي الهي را با پياده شدن عدل جامع در جهان و براي تمام بشريت به سرانجام برساند. پس ما به عنوان يک شيعه واقعي تکليف داريم، در آماده سازي اين شرايط خود، منافع و خواسته هايمان را کنار بگذاريم و هر آنچه داريم براي رسيدن به اين مقصود هزينه کنيم. براساس آن چه ذکر شد غير از دعاي مستمر، جدي و اميدوارانه که تاثير مستقيم بر تحولات جهان و ديگر موارد دارد، از ۷ عامل لازم براي موفقيت نهضت جهاني حضرت مهدي (عج) مي توان در سه عامل تاثيرگذار بود.
۳ عاملي که مي توانيم موثر باشيم
ابتدا با رشد کمالات معنوي در خود و انجام وظيفه (آمنوا و عملوا الصالحات) و گسترش اين نگاه در فرزندان و ديگران (تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)، در ساختن شبکه اجتماعي ياران مهدوي بعنوان چهارمين عامل لازم تلاش کنيم.
اما آنچه اهميت بسيار زيادي در آماده سازي شرايط ظهور دارد عوامل اول و دوم يعني فهميدن وجود ظلم توسط جامعه جهاني و خواستن براي رهايي است چراکه تا در جهان اشتياق پذيرش منجي وجود نداشته باشد امکان توفيق نهضت وجود ندارد، تا دنيا نداند نظام حاکم بر دنيا چگونه اجازه رشد عادلانه مادي را نمي دهد و تا مردم جهان نفهمند که از لذت هاي معنوي و آرامش هاي دنيوي ناشي از آن به دليل منافع اقتصادي عده اي دور مانده اند نمي توان خيزش جهاني را عليه سردمداران کار کشته حاکم بر نظام فعلي بين المللي ايجاد و به نتيجه رساند. حال مي رسيم به اين سوال که در ايجاد اين دو عامل که ما آن را «بيداري جهاني» مي ناميم چه کاري از دست ما برمي آيد؟
استدلال ها و تبيين اين جواب فرصتي مبسوط مي طلبد اما تجربه موفق نظريه ام القري که در سال ۶۳ براساس مباني حضرت امام ارائه شد و سال ها علي رغم هزينه ها و سختي ها بر آن پافشاري شد نشان دهنده درست بودن اين استراتژي است که براي بيداري جهاني مهمترين اقدام ارائه جمهوري اسلامي به عنوان الگويي مبتني بر تفکر شيعه است که ضمن آن که قواعد حاکم بر نظام هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي دنيا را به چالش مي کشاند و دنيا را نسبت به ظلم هاي مادي و معنوي موجود آگاه مي کند، مي تواند تصويري هرچند مبهم و حتي پرنقص اما در جهت پرکردن خلاء هاي واقعي جامعه جهاني ارائه کند. در اين صورت جهان «مي فهمد» و «مي خواهد» به راه حل ايده آل و آرماني آخرين حجت الهي که تا حدي شبيه به آن يعني جمهوري اسلامي را ديده و پسنديده مشتاقانه روي بياورد.
و باور به همين استراتژي است که باعث مي شود جامعه عاشق اهل بيت شيعه، اين همه نقص ها، ضعف هاو مشکلات اقتصادي و اجتماعي را ببيند اما تا زماني که جهت کلي نظام به صورت عيني در راستاي زمينه سازي ظهور است و جهان اسلام و جامعه جهاني را به انتظار منجي نهايي آماده تر مي کند، اعتقاد به کليت نظام پابرجا مي ماند و سختي ها، مشکلات و ضعف هاي حتي جدي منجر به انتقاد و ناراحتي باورمندان واقعي اهل بيت مي شود اما هيچ گاه باعث نمي شود تا منافع و رفاه خود را به هدف اصلي اسلام ترجيح دهند.
اين افراد وقتي به تاريخ تشيع و فداکاري هاي عظيمي که در اين راه صورت گرفته، نگاهي مي اندازند و هنگامي که مي بينند پافشاري رهروان امام خميني (ره) بر ادبيات و اصول عدالت خواهانه براي جهان، تا چه ميزان در فهماندن ظلم و خواستن براي رهايي جامعه بشري تاثير داشته است، سختي هايي که گاه توجيهي براي آن پيدا نمي شود را تحمل مي کنند و با استقامت اميدوارانه خود از خدا مي خواهند تا مصداق قومي شوند که به تعبير قرآن کريم «يحبهم و يحبونه» نه مشمول آن همه مردماني که از استقامت در راه دين خدا بازمانده اند «من يرتد منکم عن دينه». (2)
پي نوشت: ۱ - در ارائه اين بحث از کتاب «قيام حضرت مهدي از ديدگاه جامعه شناسي نهضت ها» نوشته دکتر علي قائمي استفاده زيادي شده است.
۲ - يا ايهاالذين آمنوا من يرتدمنکم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الکافرين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم. ذلک فضل الله يوتيه من يشاء (مائده ۵۴)
اي کساني که ايمان آورده ايد هرکسي از شما از دين خدا بازگردد (به خدا زياني نمي رساند) خداوند گروهي را مي آورد که آن ها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند در برابر مومنان متواضع، و دربرابر کافران سرسخت و نيرومند؛ در راه خدا جهاد مي کنند و از سرزنش هيچ ملامتگري هراسي ندارند. اين فضل خدا است که آن را به هرکس که بخواهد (و شايسته ببيند) مي دهد.
جمهوري اسلامي:درس اين تجربههاي تلخ
«درس اين تجربههاي تلخ»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛رشد قارچ مانند فعاليتهاي عناصر مدعي ارتباط با امام زمان عليه السلام و كساني كه به نوعي خود را تحت حمايت آن حضرت قلمداد ميكردند در سالهاي اخير، در عين حال كه نگران كننده بود اين فايده را نيز داشت كه بسياري از علما و روحانيون و اهل فن را وادار به روشنگري كرد و در اين فضا موضوع مهدويت در سطحي گسترده مطرح و به شبهات پاسخ داده شد.
بررسي دقيق آنچه در زمينه مهدويت در سالهاي اخير رخ داده، چند نكته را گوشزد ميكند كه توجه به آنها براي همه كساني كه به نحوي در حيات اجتماعي جامعه اسلامي و انقلابي امروز ما نقش دارند لازم است.
1 - طبع نظامهاي حكومتي ديني ايجاب ميكند افراد سودجو، فرصت طلب و بيتقوا درصدد شناسائي روزنههاي قابل نفوذ برآيند و با بهره گرفتن از غفلت مردم، تلاش كنند خود را با مقدسات مرتبط معرفي و توجه مردم عوام را به خود جلب نمايند. در چنين وضعيتي اگر مسئولان، علما و اهل فن بموقع اقدام به روشنگري نكنند و به مقابله با سوءاستفادهگران نپردازند، جامعه به تسخير عوام فريبان در ميآيد و خرافات و انحرافات جاي خود را در جامعه باز ميكنند. اين، وضعيتي است كه در سالهاي اخير در ايران شاهد بوديم و مشكلات زيادي نيز از رهگذر اين فرصت طلبيها دامنگير جامعه شد.
متأسفانه مشكلات و گرفتاريهاي فراواني كه دشمنان داخلي و خارجي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي پديد آوردند مانع توجه همه جانبه مسئولان به انحرافات شد و زمينه براي رشد جريانهاي فرصت طلب مهياتر گرديد. البته اين امر نميتواند دستگاههاي فرهنگي كشور را تبرئه كند و توجيهي براي كوتاهيهاي آنها در انجام وظايف ذاتي شان باشد. انتظار از نظام جمهوري اسلامي اين بود كه به چنين جريانهاي آلودهاي مجال تنفس در فضاي انقلابي و اسلامي كشور را نميداد و بگونهاي عمل ميكرد كه جامعه اسلامي ايران، نمونه بارز عقلانيت و بالندگي معارف زلال ديني باشد، همان كه امام خميني رضوانالله تعالي عليه با عنوان "اسلام ناب محمدي" از آن ياد ميكرد.
2 - خطرناكتر از پديده اول، ظهور يك جريان متكي به خرافات در مسند قدرت بود كه متأسفانه در سالهاي اخير شاهد آن بوديم. اين جريان چون داراي صبغهاي رسمي بود توانست در لايههاي مختلف اجتماعي نفوذ كند و آثار مخربي برجاي بگذارد. نظام جمهوري اسلامي آمده است تا با عرصه اسلام ناب محمدي، كه اصليترين ويژگي آن اتكا به عقل و وحي است، جامعه را از ناخالصيها پاك كند و رسوبات بر جاي مانده از تحريفات را كه به نام دين به خورد مردم داده بودند از بين ببرد و از اين مسير، مردم را به سرچشمه زلال معنويت و سعادت دنيوي و اخروي هدايت نمايد. اما آنچه اين جريان آلوده با صبغه رسمي به مردم عرضه كرد درست نقطه مقابل آنچه از نظام جمهوري اسلامي انتظار ميرفت قرار داشت بطوري كه حتي زحمات يك ربع قرن كار فرهنگي انجام شده در فضاي انقلابي را نيز بر باد داد.
در جامعه عوام زدهاي كه با فرصت طلبي راهزنان عقيده دچار تزلزل فكري بود، اين عوام فريبان مدرن و رسمي توانستند با سرعت به پيش بروند و افكار انحرافي خود را رسميت ببخشند. مشكل اصلي در اين مقطع اين بود كه اين جريان، تريبونهاي رسمي و امكانات فراوان نيز در اختيار داشت و به راحتي ميتوانست هر سنگري را فتح كند و با تكيه بر همان امكانات، مخالفان خود را با انگهاي مختلف از ميدان خارج نمايد.
اين، يك تجربه مهم و در عين حال تلخ و زيانبار براي جامعه انقلابي و اسلامي ايران بود كه متأسفانه پيش آمد و مشكلات فراواني در سطوح مختلف پديد آورد. با اين تجربه تلخ، دوگونه ميتوان برخورد كرد، يكي دستها را بر سر كوفتن و افسوس خوردن و ديگري درس عبرت گرفتن و تلاش براي جلوگيري از تكرار. كار دوم را فقط با ثبت جزئيات اين تجربه در قلب تاريخ و اقدامات روشنگرانه مستمر براي بيمه كردن جامعه در برابر فعاليتهاي مخرب راهزنان عقيده ميتوان انجام داد، كاري كه زحمت دارد اما پرثمر نيز هست.
3 - خطرناكتر از اين هر دو پديده، نسبت دادن مديريت كشور به وجود مقدس امام زمان عليه السلام بود كه سالها از زبان بلند پايهترين مسئول اجرائي كشور تكرار شد ولي عكس العملي در برابر آن توسط بلندپايگان روحاني كه حفاظت و حراست از مرزهاي عقيدتي برعهده آنانست ديده نشد. مهمتر آنكه هنگامي كه بعضي رسانهها يا افراد غيررسمي در برابر اين انحراف آشكار، موضعگيري ميكردند به ضديت با همان چيزي متهم ميشدند كه درصدد حمايت از آن بودند.
اكنون كه نقابها از بعضي چهرهها بر افتاده و بسياري از واقعيتها آشكار شده آن بلند پايگان روحاني با فريادهائي بلندتر از هميشه عليه همان پديده انحرافي موضعگيري ميكنند، لابد براي آنكه جبران مافات نمايند ولي چه فايده كه آنان خود در بر باد رفتن وقت و امكانات و مهمتر از آنها متزلزل شدن اعتقادات سهمي انكارناپذير دارند و بايد در اين زمينه پاسخگو باشند.
4 - تجربه سكوت غيرموجه بزرگان دين در برابر پديدههاي سه گانه ياد شده نيز تجربهاي تلخ و زيانبار است كه در همين سالها حاصل شد. بخش مهمي از اين سكوت، در اثر خوش بيني و حمل بر صحت بود. بزرگان دين، وقتي با ظاهري دين مدار و زباني تكرار كننده اذكار و شعارهائي مردمدار مواجه ميشوند، حمل بر صحت را بهترين محمل ميدانند غافل از اينكه حساب مسائل سياسي و اجتماعي و مديريتي كشور را بايد از امور فردي و زندگي خصوصي افراد جدا دانست. در اجتماعيات، روش امام خميني درست بود كه افراد متظاهر را خطرناك ميدانستند و آنها را طرد ميكردند.
چنين تجربه مهم و درس آموزي را فقط در يك نظام حكومتي ديني ميتوان به دست آورد. اين تجربه هرچند با بهاي سنگيني به دست آمد، اما اگر مايه عبرت و پند شود، براي آينده بسيار ارزشمند و كارساز خواهد بود. اميرالمؤمنين عليهالسلام با مشاهده تكرار چنين تجربههاي تلخي بود كه ميفرمودند "ما اكثرالعبر واقل الاعتبار". آيا قرار است ما از اين فرمايش بلند مولايمان براي روشن كردن راه آينده بهره بگيريم؟
گوهر گرانبهاي تفكر مهدويت و انتظار، هديهاي الهي است كه خالصترين و ارزشمندترين آن را ما شيعيان در اختيار داريم. نظام جمهوري اسلامي، تنها نظام حكومتي در جهان امروز است كه برپايه تفكر مهدويت و انتظار پايه ريزي شده است. اگر از تجربههاي تلخ اين سالها درس بگيريم و اجازه ندهيم از اين پس شيادان و متظاهران و جريانهاي انحرافي ميداندار شوند، ميتوان به آيندهاي روشن اميد داشت.
شرق:معضلي به نام عرف ديپلماتيك
«معضلي به نام عرف ديپلماتيك»عنوان يادداشت روز روزنامهي شرق به قلم يوسف مولايي است كه در ان ميخوانيد؛در موضعگيريهاي اخير مقامات آمريكا درخصوص وقايعي كه در سوريه ميگذرد، مسايل متفاوتي مطرح شده كه بخشي از آنها با حقوق بينالملل موجود تا حدي سازگار است. مثلا درخصوص تكليف دولتها به حفظ و حمايت از مكانهاي ديپلماتيك، كنوانسيون 1961 و 1963 وين صراحت دارد. از اين منظر حمله به سفارتخانههاي آمريكا و فرانسه ميتواند حق اعتراض را براي اين دولتها ايجاد كند. هرچند در مواردي ديگر مانند حضور سفيران آمريكا و فرانسه در جمع معترضان از لحاظ عرف كلاسيك ديپلماتيك، حق را بايد به دمشق داد.
با اين حال واكنش اخير وليد معلم در پذيرش اشتباه بودن حمله به سفارت فرانسه و آمريكا نيز در راستاي كنار آمدن دولت سوريه با قواعد بينالمللي است. با اين وجود مسلم است كه اين حق اعتراض بايد به روش و رويه ديپلماتيك انجام گيرد نه خارج از عرف و ادبيات ديپلماتيك.
مساله ديگر اين است كه آيا دولتهاي ديگر حق دارند در مسايل داخلي سوريه به نحوي مداخله كنند؟ اين، بحث بسيار پيچيدهاي در حقوق بينالملل عرفي است كه پس از سال 1990 شكل گرفته به اين اعتبار اتفاقات بسياري در رابطه با بلوك شرق صورت گرفته بود به خصوص در يوگسلاوي سابق كه كشورهاي مختلفي با حضور خود يا با مداخله مستقيم يا غيرمستقيم مالي و حتي نظامي و فرهنگي، تغييرات زيادي را در جغرافياي سياسي يوگسلاوي ايجاد كردند و جامعه جهاني موضع قاطعي براي اينكه عرفي در اين رابطه شكل بگيرد به عمل نياورد.
به همين دليل حقوق بينالملل عرفي به اين سمت متمايل شده كه برداشت سنتي در امور حاكميت و مداخله در امور كشورها به كل تغيير كرده است. به اين عبارت كه هر جايي بحث حمايت از حقوق افراد در داخل كشور مطرح شود، كشورهاي خارجي، تحت پوشش حمايت از حقوق انساني ميتوانند موضعگيري و اظهارنظر كنند.
و در شرايطي كه جان افراد در داخل كشورهاي خود به طور جدي در خطر بیفتد- همانند وقايع يوگسلاوي- كشورها ميتوانند با نيت و قصد دفاع از حقوق انسانها وارد ميدان عمل شوند. اين جهتگيري حقوق بينالملل عرفي با وقايعي كه از سال گذشته در كشورهاي عربي اتفاق افتاده، پررنگتر و قويتر شده. علاوه بر حمايت اكثر كشورهاي جهان از جنبشهاي مردم مصر، تونس، يمن، بحرين و ليبي درخصوص كشور ليبي حتي شوراي امنيت به وسيله قطعنامه 1973 منطقه پرواز ممنوع و حمايت نظامي از مردم ليبي در مقابل دولت قذافي را تصويب كرد. اين اتفاقات به قدري در حقوق بينالمللي سريع اتفاق ميافتد كه در حقوق بينالملل سنتي و كنوانسيوني، نميتواند وقايع را تحليل و درك كند.
مساله جالب اين است كه اكثريت قاطع كشورها از حركتهاي مردمي حمايت ميكنند. در جاهايي كه دوگانگي در رفتار دولتها ديده ميشود همانند موضعگيري آمريكا در برابر وقايع سوريه و يمن، با توجه به فراگير بودن حمايتهاي جهاني از جنبشهاي مردمي خاورميانه، اين موضعگيريهاي دوگانه مانع از تقويت عرف جديد بينالمللي نميشود.
تحت اين شرايط ممكن است گفته شود كه حقوق بينالملل دچار نوعي آشفتگي شده زيرا در واقع حقوق بينالملل سنتي در حال پوستاندازي است و به سرعت قواعد جديدي را شكل ميدهد. اگر مجموعه وقايعي كه از سال 1990 به اين سو در جامعه جهاني رخ داده مانند عراق، افغانستان و كشورهاي عربي را يكجا، مدنظر قرار دهيم آن وقت نميتوانيد مفهوم حاكميت و اصل عدم دخالت در مسايل داخلي را به روشهاي پيشين درك كنيد.
تحت شرايط اين تحولات است كه نه تنها كشوري مثل آمريكا، فرانسه بلكه كشورهاي مسلماني مثل تركيه نيز از مردم سوريه در قبال دولت سوريه به طرق مختلف حمايت ميكنند و بسياري از كشورهاي عربي هم در دفاع از دولت سوريه در قبال مخالفان خود با احتياط بيشتري عمل ميكنند. حتي در قبال مسايل يمن نيز مشاهده ميشود كه كشورهاي عربي بيشتر متمايل هستند كه از جنبش مردمي در برابر عبدالله صالح حمايت كنند چرا كه چندين بار پيشنهاد خروج عبدالله صالح را به عنوان يك راهحل مطرح كردهاند.
با توجه به مجموعه وقايعي كه از 22 سال اخير در سطح جهان روي داده است، اپوزيسيون يا مخالفان دولت سوريه به خود حق ميدهند كه از حمايتهاي جامعه جهاني براي رعايت حقوقشان برخوردار شوند و دولت سوريه در پيدا كردن راهحلي براي برونرفت از اين بحران بايد تحولات جاري حقوق بينالملل را مدنظر قرار دهد.
دنياي اقتصاد:اولويتهاي اقتصادی و طرح حذف 4 صفر
«اولويتهاي اقتصادی و طرح حذف 4 صفر»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم میثم هاشمخانی است كه در آن ميخوانيد؛مقدمه اول: در شرایطی که به موجب مصوبه قانونی طرح هدفمندی، 20 درصد از درآمدهای حاصله برای دولت باید در اختیار تولیدکنندگان قرار گیرد، اما هنوز حتی چارچوب کلی نحوه اختصاص این بودجه به تولیدکنندگان مشخص نشده است.
پیشبینیناپذیری سیاستهای مرتبط با یارانه نقدی تولیدکنندگان، در ترکیب با نوسانات شدید بازار ارز، تحریمهای اقتصادی، تغییرات مکرر و شوکآور سیاستهای مختلف اقتصادی، چالشهای شدیدی را پیشروی تولید و اشتغال کشور قرار داده است.
مقدمه دوم: در شرایطی که امروزه حتی بخش اعظم اقتصادهای در حال توسعه نیز نرخ تورم خود را به زیر 5درصد رساندهاند، متاسفانه نرخ تورم در کشور رو به افزایش بوده و با تکیه بر روند کلی نرخ تورم نقطه به نقطه، بعید نیست که در صورت عدم بهکارگیری مکانیزمهای علمی برای کنترل تورم، در سال جاری تورم 30 درصدی را شاهد باشیم. در چنین شرایطی متاسفانه بخش عمده انرژی مدیران ارشد اقتصاد کشور به جای چارهاندیشی علمی برای مهار تورم، بر تکذیب آمارهای مربوط به روند افزایشی نرخ تورم و بیکاری متمرکز است. لازم به تذکر است که در صورت عدم کنترل موفق نرخ تورم، قدرت خرید یارانه نقدی پرداختی به خانوارها به سرعت کاهش مييابد و با کاهش حمایت شهروندان از این طرح، چالشهای سنگینی برای اجرای مراحل بعدی طرح هدفمندی بروز خواهد كرد.
مقدمه سوم: طرح حذف چهار صفر از پول ملی، پس از صدور مصوبه رسمی اخیر دولت، وارد مرحله جدیدی شده و احتمال فراوان میرود که به زودی بخش قابلتوجهی از انرژی مدیران اجرایی، قانونگذاران، فعالان رسانهها و نیز کارشناسان اقتصادی کشور با جزئیات این طرح درگیر شود. از طرف دیگر چنین طرحی مستعد آن است که بخشی از تنشهای سیاسی موجود نیز در قالب آن نمود یابد. به این ترتیب بعید نیست که در فرآیند تصویب قوانین مربوط به حذف 4 صفر از پول ملی و نیز طراحی فرآیند اجرایی مربوطه، شاهد صفبندیهای سیاسی محکم و تنشهایی طولانی در موافقت و مخالفت با این طرح باشیم.
مقدمه چهارم: در کنار مقدمات 3 گانه فوق، میتوان قاطعانه گفت که طرح حذف 4 صفر از انتهای پول ملی، تاثیرات مثبت و نیز منفی بسیار ناچیزی بر اقتصاد کشور دارد و به احتمال فراوان مهمترین تاثیر اقتصادی آن عبارت است از درگیر شدن بخش زیادی از انرژی اجرایی و قانونگذاری کشور به اجرای طرحی کمتاثیر و غفلت آنان از مشکلات کلیدی اقتصاد ملی.
به عبارتي وضعیت فعلی حاکم بر اقتصاد کشور به گونهای است که طرح حذف 4 صفر از پول ملی به هیچ عنوان دارای اولویت نیست؛ طرحی که نه از درآمدهای بادآورده در بازار ارز میکاهد و نه به صاحبان صنایع در مواجهه با شوک حاصل از اجرای طرح هدفمندی کمک میکند، نه به کاهش فشار تحریمهای اقتصادی بر تولیدکنندگان منجر میشود و نه کمکی به کنترل نوسانات کاملا غیرقابل پیشبینی نرخ ارز میكند، نه به مشکلات عدیده تولیدکنندگان در دستیابی به وامهای بانکی کمک میکند و نه میتواند جانشین سیاستهای علمی کنترل تورم باشد... .
با توجه به مقدماتی که بیان شد، تصور نگارنده آن است که صرف نظر از تحلیلهای متعدد و رو به گسترشی که در مورد پیامدهای مثبت و منفی طرح حذف 4 صفر از انتهای پول ملی مطرح میشود، مهمترین پیامد اجرای چنین سیاستی در شرایط فعلی حاکم بر اقتصاد کشور عبارت است از: زمینهسازی برای انحراف بخش عمده انرژی مدیران اجرایی، نمایندگان مجلس، فعالان رسانهای و کارشناسان اقتصادی؛ فرآیندی که موجب غفلت از چالشهای اصلی اقتصاد کشور ميشود و رکود تورمی اقتصاد کشور را تشدید خواهد كرد.