فیلم جُرم- تازهترین ساخته مسعود كیمیایی- كه در جشنواره بین المللی فجر حاشیههای فراوانی داشت، هنوز هم جنجال ساز است. این حاشیهها گریبان منتقدین را هم گرفته و آنها بر سر دوراهی دفاع یا سكوت در مقابل این فیلم آقای كارگردان قرار گرفتهاند. كسانی هم كه در این میان لب به انتقاد میگشایند به شدت از سوی طرفداران مورد اتهام قرار میگیرند.
به گزارش فردا، حاشیههای فیلم جُرم با اكران این فیلم در جشنواره فجر آغاز شد. منتقد ثابت قدم برنامه زنده تلویزیونی هفت با انتقاد از فیلم كیمیایی بدترین كلمه را نثار این فیلم كرد. از سوی دیگر طرفداران این فیلم نیز در با به رخ كشیدن تاریخچه فیلم سازی این كارگردان سعی در دفاع از آخرین ساخته او داشتند.
با اكران عمومی این فیلم، فضای انتقاد از كیمیایی كه چند ماهی به حاشیه رفته بود، دوباره به متن بازگشت. همزمان با اكران این فیلم مجله بیست و چهار نیز در شماره خرداد خود، پروندهای را به فیلم سازیهای مسعود كیمیایی در چند دهه اخیر اختصاص داده بود و تیتر آن را «آیا كیمیایی فیلم ساز مهمی است؟» قرار داده بود.
هنوز چند روزی از انتشار و توزیع این مجله در كیوسكهای روزنامه فروشی نگذشته بود كه، برنامه هفت سنت شكنی می كند و در برنامه خود از دو منتقد دعوت به عمل می آورد. مسعود فراستی منتقد ثابت قدم و ثابت كرسی برنامه هفت كه چندی پیش در اثنای اكران فیلم در جشنواره با نثار بدترین كلمه تكلیف خود با جرم را روشن كرده بود. دیگر منتقد دعوت شده علی معلم- سردبیر مجله دنیای تصویر- به دفاع از كیمیایی و جُرم پرداخت و در دفاع خود به تیتر مجله بیست و چهار نیز تاخت.
در ادامه این نمایش این منتقد مطبوعاتی به طرف دوربین می چرخد و در حالی كه گویا قصد دارد راز نگفته ای را برملا سازد« با غیظ و خشمی غیرعادی گفت: بله آقا، فیلمساز مهمی است!...». این منتقد برنامه هفت در سراسر دفاع خود با رجوع به گذشته این فیلم ساز و ذكر فیلم های پیشین - بدون هیچ اشاره ای به فیلم جدید كیمیایی- پرداخت.
حسین معززی نیا سردبیر مجله بیست و چهار در شماره تیر ماه این مجله در یادداشت «فیلم دین با چشمان بسته» به موضوع سنت اسطوره سازی از چهرههای فرهنگی و مرید و مراد بازی در میان منتقدان فرهنگی، كه این روزها در میان منتقدان به حد شیاع رسیده است میپردازد.
سر دبیر بیست و چهار در یادداشت خود با انتقاد از چنین روندی در میان اهالی فرهنگ عنوان میكند «دوست داشتیم از یادداشتهای خوانندگان هم تعدادی را انتخاب كنیم تا نظرشان را به اطلاع دیگر خوانندگان برسانیم، ولی هر چه سعی كردیم، نتوانستیم نسخه ی قابل چاپی از نامه های رسیده آماده كنیم، چرا كه با حذف دشنامها دیگر چیزی از متن باقی نمیماند!»
در ادامه یادداشت معززی نیا با ذكر توضیحات در خصوص انتخاب تیتر شماره قبل، یادداشت خود را با ذكرخاطره شخصی خود از تجربه ساخت آنونس فیلم «اعتراض» از ساخته های مسعود كیمیایی، به پایان می برد. ذكر این خاطره جای بسی تامل دارد زیرا كه نشان می دهد فیلم سازی چون كیمیایی نیز خطا می كند و چون بتی رد میان جمع بری از انتقاد نیست. معززی نیا این طور عنوان می كند:
«سال ۱۳۷۸ در استودیوی وزارت ارشاد مشغول ساختن آنونس برای فیلم اعتراض بودم. برای اتصال دو پلان به هم، نیاز به یك نمای دونفره از محمد رضا فروتن و میترا حجار داشتم. نمایی را انتخاب كردم كه آندو در پیتزا فروشی روبهروی هم نشسته اند و فروتن به حجار میگوید: «من و تو نمیتونیم تو هم زندگی كنیم». در طول كار، در میان انبوه دیالوگهای عجیب و «كیمیایی وار» اعتراض، این یكی بیش از همه موجب حیرتم میشد و به نظرم بسیار نامأنوس میآمد.
در آن ایام، آقای كیمیایی هم یكی دو بار به اتاق مونتاژ سر زد و مدتی كنار موویلا نشست و به تصاویر انتخابی نگاه كرد و روز آخر، نریشن پیشنهادی اش را روی چند برگ كاغذ نوشت و برایم فرستاد. كار كه به مرحله ی میكس رسید، رفتیم در سالن اصلی استودیو و مشغول تنظیم صدا بودیم كه مسعود كیمیایی به همراه سعید راد از راه رسید. آقای راد تازه به ایران برگشته بود. كیمیایی آوردش داخل سالن تا آنونس فیلم جدیدش را به او نشان بدهد. ما تصاویر را عقب و جلو میكردیم و دیالوگهای فیلم مرتب تكرار میشد. آن دیالوگ بین فروتن و حجار هم مثل باقی دیالوگها تكرار میشد. حواسم به آقای كیمیایی بود كه ببینم از نتیجهی كار رضایت دارد یا نه.
یكدفعه دیدم زیر لب دارد میگوید: «من و تو نمیتونیم تو هم زندگی كنیم دیگه یعنی چی... من و تو نمیتونیم «با» هم زندگی كنیم.» و بعد چرخید طرف سعید راد و خندید و گفت: «این چیه من نوشتم؟!» و بعد صدایش را بلندتر كرد و از اسحاق خانزادی پرسید: «از این تیكه برداشت دیگهای نداریم؟ توی همه اش همین جوری گفتن؟» و خانزادی جواب داد: «بله آقا، توی همه اش همینه.» برای من لحظه ی عجیبی بود؛ متوجه شدم آن چیزی كه اسمش را گذاشته ایم زبان خاص و دیالوگ نویسی كیمیایی وار، گاهی هم شامل عبارات نامفهومی است كه ویرایش نشده اند.
چون آقای كیمیایی فرصت یا حوصله اش را نداشته و قبل از بازخوانی دقیق فیلمنامه رفته سر صحنه. و از همه عجیبتر اینكه سر صحنه هم نه بازیگران و نه دیگر عوامل، به خودشان جرئت نداده اند بپرسند چرا باید گفت: «نمیتونیم تو هم زندگی كنیم» و منتقد هم بعداً ننوشته معنای این دیالوگ، معنای آن دیالوگ دیگر، معنای رفتار این شخصیت، معنای واكنش آن یكی شخصیت، منطق این تكه از داستان، ارتباطش با آن تكه ی دیگر از داستان و... چیست. نپرسیده اند، چون معتقدند اینها همه «كیمیایی وار» است. نپرسیده اند و نمیپرسند، به كسی هم كه شك كند شاید این چیزهای «كیمیایی وار» لزوماً ستایش آمیز نباشد، حمله ور میشوند. فعلاً این حكایت ماست و «هواداران» آقای كیمیایی.»
وجود چنین فرضیات و پیش فرضهای ذهنی موجب میشوند هنوز كه هنوز است مفاهیمی چون نقد و انتقاد جایگاه خود را در جامعه پیدا نكرده باشند.