كيهان: «شطرنج ايراني و قمار آمريكايي در منطقه»
«شطرنج ايراني و قمار آمريكايي در منطقه» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي خوانيد:
در
يك ماه گذشته، سرعت تحولات منطقه نسبت به 5 ماه قبل از آن اندكي كاهش
يافته اما در عوض، تحولات به سطحي بنيادي تر و عميق تر منتقل شده است.
يك
روش بررسي استراتژيك تحولات منطقه اين است كه ببينيم فضاي منطقه خاورميانه
در مجموع به چه سمتي در حال حركت است و برنده نهايي بازي كيست.
اين
روش علاوه بر اينكه مستلزم بررسي دقيق حجم انبوهي از جزئيات است، به اندكي
قدرت پيشگويي هم نياز دارد و هم اينكه اقتضا مي كند از سطح وقايع نگاري
صرف فراتر برويم و از منظري راهبردي و بلند مدت به تحولات بنگريم.
يك
روش ديگر اما -كه به سختي مي توان آن را از روش اول تفكيك كرد- اين است كه
تحولات را كشور به كشور بررسي كنيم و ببينيم هر كدام از بازيگران در هر
كشور خاص تا چه حد به اهداف خود دست يافته و بعد تلاش كنيم با يافتن روند
هاي كلي، يك تصوير كلان از وضعيت منطقه به دست بياوريم.
اين
يادداشت از روش دوم استفاده مي كند و تلاش خواهد كرد با ارائه توصيفي دقيق
از وضعيت چند كشور درگير بحران، يك الگوي كلي را بويژه از اين جهت كه
راهبرد آمريكا تا چه حد كامياب بوده ترسيم كند.
از ليبي يعني غربي ترين كشور جهان اسلام شروع كنيم. آمريكا و ناتو به اين دليل وارد جنگ ليبي شدند كه تصور مي كردند اولا به آساني قادر به حذف قذافي از صحنه و به چنگ آوردن منابع آن، خواهند بود و ثانيا اين پيام را به مردم منطقه خاورميانه مي دهند كه براي رها شدن آنها از چنگ آنچه در غرب ديكتاتوري خوانده مي شود آماده پول خرج كردن و به خطر انداختن جان سربازانشان هستند.
بويژه تحليل آمريكايي
ها اين بود كه به اين مداخله نظامي نياز دارند تا بتوانند اعتبار از دست
رفته خود را نزد مردم خاورميانه بازسازي كنند.
جنگ اكنون عملا به
بن بست رسيده است به اين دليل كه؛ 1- توان نظامي ناتو آنقدر نبوده است كه
ابتدا برآورد مي شد و همين باعث شد رابرت گيتس در سفر دو هفته پيش خود به
بروكسل به صراحت ناتو را به تنبلي و ناشي گري نظامي متهم كند و بگويد كه
اگر قرار باشد هميشه بار ناتو را آمريكا به دوش بكشد ديگر نيازي به هم
پيماني نظامي به اروپا نخواهد بود.
2- اروپايي ها يكي يكي در حال
كنار كشيدن از جنگ هستند چرا كه بحران اقتصادي بي سابقه منطقه يورو، اساسا
به آنها اجازه چنين ولخرجي هايي را نمي دهد و احتمال اعتراض هاي خياباني در
بسياري از كشورهاي اروپايي قوت گرفته است.
3- آمريكا هم حضور نظامي
خود در عمليات ليبي را كمرنگ كرده به اين دليل كه اوباما در آستانه
انتخابات 2012 به شدت تحت فشار جمهوري خواهاني است كه سياست خارجي او را
پرهزينه و فريبكارانه توصيف مي كنند. ضمن اينكه بحران اقتصادي دروني آمريكا
طوري است كه مسلما مردم آمريكا علاقه اي ندارند در حالي كه بچه هاي خودشان
بي كارند هزينه بازي هاي جنگي كمپاني هاي نظامي در آفريقا را بدهند.
4-
و بالاخره اينكه ولو راه حل سياسي در ليبي به نتيجه برسد، هيچ تضميني نيست
كه گروه جايگزين در ليبي هماني باشد كه آمريكايي ها مي خواهند.
از 30 عضو شوراي انتقالي ليبي، فقط اسامي 10 نفر اعلام شده چرا كه آن 20 نفر ديگر جنگجويان مسلماني هستند كه همانقدر كه با قذافي دشمني مي ورزند آمريكا را هم خصم خود مي دانند بنابراين دورنما در ليبي (ظرف 6 ماه آينده) اين است؛ تشكيل يك حكومت اسلامي بيخ گوش اروپا.
مورد دوم مصر است. در مصر، فضا روز به روز ضد اسراييلي تر، و تا آنجا كه آمريكا در كنار اسراييل باشد، روز به روز ضد آمريكايي تر خواهد شد. علت هم اين است كه با توجه به ضد اسراييلي بودن عميق افكار عمومي مصر، هرچه به سپتامبر يعني ماه برگزاري انتخابات پارلماني نزديك تر مي شويم كانديداها براي جلب بيشتر نظر مردم هم كه شده مجبورند در سر دادن شعارها و اتخاذ مواضع ضد اسراييلي با هم مسابقه بگذارند و همين باعث خواهد شد كه آمريكا هم ديگر (به دليل ملاحظات داخلي) چندان نتواند بر فضاي داخلي مصر اثر بگذارد.
اكنون پروژه آمريكايي ها در مصر اين است كه اگر بتوانند از طريق شوراي نظامي انتخابات پارلماني را منتفي كنند بهانه اي كه مي آورند اين است كه ابتدا بايد قانون اساسي مصر نوشته شود و بعد انتخابات پارلماني برگزار شود اما نگراني اصلي اين است كه اگر انتخابات در شهريور برگزار شود بدون شك گروه هاي اسلامي و در راس آنها اخوان، اكثريت مطلق پارلمان را در اختيار خواهند گرفت.
اخوان المسلمين - كه آمريكا
دريافته آينده مصر بدون ترديد در اختيار آنهاست- به صراحت گفته است كه اگر
به هر دليلي انتخابات به تعويق بيفتد رويارويي سنگيني را با شوراي نظامي به
راه خواهد انداخت طوري كه اين شورا هم به مبارك ملحق شود.
اخوان
عقيده دارند اگر بناست قانون اساسي نوشته شود اين كار بايد بعد از تشكيل
مجلس خلق و توسط نمايندگان منتخب مردم انجام شود كه اين البته فاجعه اي
براي آمريكا خواهد بود چرا كه معلوم است از درون قانون اساسي كه اكثريت
اخواني مجلس مصر بنويسد، جز حكومت اسلامي بيرون نخواهد آمد.
فعلا
آمريكايي ها دو نقطه اميد دارند. يكي اينكه مشكلات اقتصادي گريبان مردم
مصر را چنان بفشارد كه هر لحظه خود را محتاج كمك هاي اقتصادي غرب ببينند و
به اين ترتيب امكان كنترل تصميم هاي سياسي آنها از طريق باج گيري اقتصادي
براي آمريكا محقق شود. اين اميد، بيشتر از آنكه واقعيت باشد، توهم است.
نه
آمريكا و نه اروپايي ها اساسا در موقعيتي نيستند كه بتوانند كمك هاي مالي
چشمگيري به مصر بكنند ضمن اينكه مردم مصر دريافته اند تا زماني كه مجلس و
دولت مردمي و ضد آمريكايي روي كار نيايد، هر چه هم كمك خارجي وارد مصر شود
در چنبره فساد حاكمان نيست و نابود خواهد شد.
نقطه دوم اميد آمريكا
اين است كه خيال مي كند توانسته با حذف كردن چهره اي مانند نبيل العربي و
جايگزين كردن او با محمد العرابي مصر را از ايران دور نگه دارد.
اما
اين اميد هم ديري نخواهد پاييد. همانطور كه همه مقام هاي مصري گفته اند
تصميم اصلي در مورد نحوه روابط با ايران را پارلمان آينده مصر اتخاذ خواهد
كرد كه گفتيم لاجرم اسلامگرايان ضدآمريكايي در آن اكثريت خواهند داشت.
وقتي
شوراي نظامي منحل شود و پارلمان و دولت آينده مصر شكل بگيرد، آن وقت تازه
آمريكايي ها خواهند ديد كه قيام مردم مصر چه بر سر راهبرد منطقه اي آنها
آورده است.
و سوم، بايد به وضع سوريه هم
نظري اجمالي انداخت. روز نخست، راهبرد آمريكا در سوريه اين بود كه با سوء
استفاده از فرصت تحولات منطقه اگر توانست دولت اسد را ساقط كند و اگر نه،
آن را چنان تضعيف نمايد كه بتواند امتيازهايي كلان در مورد روابط با ايران و
حزب الله از آن بگيرد و به تدريج سوريه را از محور مقاومت حذف كند.
مهمترين
ماموريت براي ايجاد ناآرامي در سوريه بر عهده سعودي و اسراييل گذاشته شد.
مجموعه اطلاعات موجود نشان مي دهد ميزان سرمايه گذاري كه سعودي براي زمين
زدن حكومت بشار اسد انجام داد تقريبا فقط با اسراييل قابل مقايسه است.
به تدريج، آمريكايي ها سعي كردند تركيه را هم وارد بازي كنند. طراحي آمريكا اين بود كه با سوء استفاده از پيوند تاريخي تركيه و اخوان المسلمين، ترك ها را كه همواره با هوشمندي از ورود به بازي شيعه- سنتي در منطقه خودداري كرده بودند، به درون اين پروژه خطرناك بكشاند كه البته تا حدودي هم موفق شد، اما به تدريج مشكلات اين راهبرد خود را نشان داد.
نخست
اينكه اكثريت مردم سوريه هرگز با معترضان همراهي نكردند و راديكال كردن
تحركات اقليت از طريق سوق دادن آن به درگيري مسلحانه با دولت نيز نتوانست
جاي خالي اكثريت غايب را پر كند.
در نتيجه اعتراضات در سوريه،
همواره اعتراض اقليت باقي ماند. در مرحله بعد، آمريكايي ها دريافتند كه
يكپارچگي و انسجام طبقه حاكم بويژه ارتش و نيروهاي امنيتي در سوريه به حدي
است كه امكان بوجود آوردن هيچ شكافي در آنها وجود ندارد بنابراين امكان
كودتا هم منتفي است.
اتفاق سوم اين بود
كه در پيش گرفتن راهبرد اصلاحات هوشمندانه توسط اسد، همراهي با اعتراضات
بويژه در شهرهاي بزرگ مركزي را هر چه كمتر كرد و محور آمريكا-اسراييل-
سعودي دريافت كه دورنماي سرنگون شدن اسد در كوتاه مدت مطلقا قابل سرمايه
گذاري نيست.
شايد به همين دليل هم بود كه آمريكايي ها هرگز عباراتي
كه درباره مبارك استفاده كردند را درباره اسد به كار نبردند و نهايتا
اينكه نه آمريكا و نه اسراييل نتوانستند اطميناني در اين باره بوجود
بياورند كه جايگزين احتمالي اسد كمتر از او ضد اسراييلي خواهد بود و برعكس
اين موضوع به طور قطعي مطرح بودكه جايگزين حكومت اسد هم با درجه بالايي ضد
اسراييل عمل خواهد كرد.
در نتيجه اكنون وضع راهبرد آمريكا در سوريه اين است: اسد آنقدركه آنها براي امتيازگيري ضروري بود ضعيف نشده، روابط سوريه-سعودي كه قبل از تحولات رو به بهبود بود عميقا متشنج شده، تركيه ديگر قادر نخواهد بود نقش واسطه پس پرده بين سوريه و اسراييل را برعهده بگيرد و ضمنا دولت اسد هم بيش از هر زمان ديگري دوست و دشمن خود را شناخته وبه ايران نزديك شده است.
اين تحليل كامل نيست، چون وضعيت اردن، بحرين، يمن،سعودي، تونس، تركيه و افغانستان و پاكستان را بررسي نمي كند اما از همين مقدار مي توان نتيجه هايي بسيار قابل توجه گرفت:
1- آمريكا در هيچ كدام از كشورهاي كليدي منطقه قادر به تغيير دادن بازي به نفع خود نبوده است.
2- همچنان نيروهاي مردمي و گروه هاي سازمان يافته اسلامي نقش اصلي را در پروژه هاي آينده دولت سازي در منطقه دارند و هرچه اين نقش برجسته تر شود، منطقه به الگوي ايراني نزديك تر و ازنظم مطلوب آمريكا دورتر خواهد شد.
3- هيچ نسخه اي از پروژه دموكراسي سازي آمريكايي براي وضعيت جديد منطقه وجود ندارد و دموكراسي هاي جديد در منطقه به شدت ضد آمريكايي خواهند بود.
4- بحران اقتصادي و سوء مديريت متمركز، احتمال انتقال بحران هاي خاورميانه به اروپا و آمريكا را بسيار زياد كرده است. بنابراين، آمريكا و اروپا براي كنترل اوضاع داخلي خود هم كه شده بايد به حضور منطقه اي را كمرنگ كنند.
شايد بتوان همه اين تحليل را در اين يك جمله خلاصه كرد: آمريكا در منطقه قمار بازي مي كند و ايران شطرنج.
رسالت: «به حکم عقل تن دهيم»
«به حکم عقل تن دهيم» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي خوانيد:
رهبر معظم انقلاب اسلامي دوشنبه گذشته در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و مسئولين حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه نکاتي را تذکر دادند که با توجه به اهميت ويژه آن براي فضاي سياسي کشور ابعاد آن را واکاوي مي کنيم.
رهبري انقلاب در ديدار فرماندهان سپاه در باب آثار مضر اختلافات نکات زير را اظهار داشتند.
1. يكي از اين كارهاي مضر، دامن زدن به اختلافات و مشتعل كردن فضاي اختلاف و هو و جنجال است كه بايد همه دستگاهها و نهادهاي نظام مراقب اين موضوع باشند.
2. بايد هرچه ممكن است اختلاف نظرها و اختلاف سليقهها را كم كرد و در فضاي بحثهاي اختلافي ندميد.
3. پيرامون برخي بگومگوها و بحثهاي اختلافي در كشور : كساني كه به اين بحثها دامن ميزنند، آيا خوشحالي دستگاههاي تبليغاتي بيگانه و تحليلهاي آنها را نميبينند. ابراز شادماني دشمنان، نشان ميدهد اين موضوع يك نقطه ضعف است، بنابراين بايد از ادامه آن جلوگيري كرد.
4. اما زماني موضوع، اختلاف نظر و سليقه است و نه ايستادن در مقابل انقلاب. در چنين شرايطي، وظيفه همه، ندميدن در اختلاف نظرها و در پيش گرفتن شيوه تبيين و روشنگري در مقابل برخي افكار غلط، با در نظر گرفتن همه جوانب آن است.
5.من با حركت روشنگرانه، تبيين منطقي و مستدل در مقابل تفكر غلط مخالفتي ندارم اما نبايد اين تفكر غلط را نيز تابلو كرد تا همه از آن مطلع شوند.
6. هرگونه حركت روشنگرانه بايد به دور از هو و جنجال باشد زيرا جنجال، حرف منطقي را هم خراب ميكند.
تحليل بند 1: اختلاف انسان ها امري طبيعي بوده وحتي هويت انسان ها بر اساس تفاوت هايي است که در حوزه هاي مختلف با هم داشته و حتي از لحاظي اختلاف ميان آگاهان جامعه ميتواند منشا رحمت و نزول برکات ظهور انديشه هاي جديد باشد.اما هر چند که اختلاف در حوزه نظر منشا خير و برکت است ولي در عرصه عمل اختلاف، مايه سستي و تعويق امور شده ، بويژه در امور حکومتي که لازمه خدمت رساني، سرعت عمل است باعث کندي کارها و ناکارآمدي مي شود ؛ ضمن آنکه فضاي هو و جنجال اساسا بستر مناسبي براي حل اختلافات نبوده و منجر به غلبه احساسات و کاهش نقش عقل مي گردد.بويژه آنچه که از نهادهاي اجرايي انتظار مي رود وحدت رويه در عمل و حل مشکل ونه مشکل سازي است که فضاي اختلاف و اختلاف افکني مي تواند به آن بينجامد.
از سوي ديگر ،توده هاي مردم که ناظران آرام ولي دقيق صحنه ها هستند از اختلافات مسئولان بويژه در سطح مسئولان قوا، جز ناتواني و ناکارآمدي و تزلزل در عمل و نااميدي نسبت به آينده خويش، تصويري در ذهنشان شکل نمي گيرد.
مردم باخويش مي انديشند که اين
مسئولان که قادر نيستند مشکل خويش را حل کرده و هرروز جنجال هاي خود را به
منظر عام مي کشانند؛ چگونه توانايي رفع مشکل ما را دارند؟
تحليل
بند2: معمولا در نظام هاي سياسي پاره اي از نهادها يا حتي افراد نقش
نهادهاي حل منازعه را داشته و مي کوشند با استفاده از خرد و انصاف
خويش،اختلافات را به سوي وحدت و مشکلات را به سوي راه حل هدايت کنند.
اين
افراد يا نهادها؛ يا نهادها و شخصيتهاي قانوني هستند يا شخصيت هاي داراي
اعتبار اجتماعي. اين نهادها يا افراد تا آن حد اهميت دارند که مي توان
گفت،بروز آشوب ها و حتي انقلاب ها بهدليل کار نکردن سيستم هاي حل منازعه
است.شرط کارکرد درست اين نهادها يا افراد آناست که طرفين منازعه براي اين
داور مقبول اعتبار قائل بوده و حرمت آن بهدليل کارکرد منصفانه در دل و
ديده آنها جاي گرفته باشد.
واقعيت آناست که در جامعه ما به هر
دليلي (توطئه بيگانگان يا اشتباهات اين افراد و نهادها)ذهنيتي دال بر فقدان
بي طرفي و جهت دار بودن اين نهادهاي قانوني بهوجود آمده است که تصوير
مطلوبي نيست ؛ضمن آنکه متاسفانه آن گاه که فضاي سياسي داغ مي شود با شتاب
افراد معتبر را به ميدان کشيده و با نقل چند عبارت جهت دار از آنها ؛
اعتبارشان را در نزد طرف مقابل از ميان برده و اثرگذاريشان را به حداقل
کاهش مي دهيم.
يا آن که اگر اين افراد
بخواهند در اوج تنش هاي احساسي سکوت کرده يا موضع ميانه اي را اتخاذ کنند
به آنها برچسب سازشکار يا مشکوک به ارتباطات با طرف مقابل مي خورد.از
اينرو؛عناصر موثر در حل منازعه در کشور ما متاسفانه روزبهروز کاهش
مييابند ؛تا بدانجا که فعلا بار عظيم حل منازعه همه بر دوش رهبري قرار
گرفته است.
اکنون رهبري خواهان کاهش تنش ها و ندميدن در اختلافات
شده اند. درخواستي خردمندانه که هم مبناي عقلاني و هم زير بناي شرعي دارد؛
اگر رهبري را شاخصي در رفتار سياسي مي دانيم؛که عقلا بايد بدانيم؛ وقت آن
است که با سنجش رفتار ها با اين شاخصه ،عناصر اختلاف افکن و آتش افروز را
از صحنه طرد يا حداقل به حاشيه برانيم.
تحليل بند 3: يکي از نشانه هاي درستي يا غلط بودن يک عمل؛ واکنشي است که دشمنان نسبت به آن انجام مي دهند؛حال اگر سخناني ، با هر نيتي که ابراز شود،محمل تبليغاتي و بهانه براي حمله به کارآمدي و ارزش هاي کشور به دشمنان مي دهد؛آيا نبايد نسبت به صحت ابراز آن ترديد کنيم؟گفته اند اگر دشمن را شناختيد از اعمالي که دشمن راشاد مي کند بايد خود داري کرد؛آيا نگفته اند : نصيحت از دشمن پذيرفتن خطاست وليكن شنيدن رواست تا به خلاف آن كار كني، كه آن عين صواب است ياهر كه با دشمنان صلح مي كند ، سر آزار دوستان دارد. سخني که دشمن را شاد کند و براي او سوژه تهيه کند،صلح با دشمن است و جنگ با دوستان؟
تحليل بند 4 آيا ندميدن در اختلافات به بهانه سوء استفاده دشمن منجر به بسته شدن فضاي بحث و گفتگو در کشور نمي شود؟قطعا بحث و اختلاف نظر مي تواند در صورت درستي روش ها به راه حل انجاميده و تعالي را در پي داشته باشد ولي اولا اين در موضع نظر است و جايگاه آن نيز انديشکده ها يا حتي رسانه هايي است که اعتبارشان در رسيدن به راه حل و نه دميدن در اختلافات براي ازدياد شمارگان است؛ثانيا، وسيله آن بهره گيري از عقل و دستاوردهاي خردمندانه انديشمندان است نه هوچي بازي هاي فرصت طلبانه و نيت آن نيز بايد روشنگري و نه نردبان سازي براي عروج سياسي و کسب مقام باشد.
تحليل بند 5: چه بسيار رخ داده است که برخورد نابخردانه با يک انديشه غلط نه تنها موجب افول آن نشده بلکه باعث بازاريابي آن هم شده است.يکي از روش هاي تبليغي که در بازاريابي کنوني تجاري کاربرد داشته و انگليسي ها از قديم براي پيشبرد اهدافشان به آن اتکا مي کرده اند؛مخالف تراشي براي يک تفکر و يا کالاست ولي مخالفت هايي منطقا ضعيف اما پر هياهو تا هياهو، آن فکر را مطرح کرده و منطق ضعيف، مخاطبان را به اين باور برساند که منطق ضعيف مخالفان نشانگر منطق قوي آن فکري است که بدان حمله شده است. ترديد نبايد کرد مبلغان يک انديشه غلط نه فقط در صف هواداران آن انديشه بلکه در صف مخالفان ساده لوح يا حتي نفوذکرده در صف مخالفان هم يافت مي شود.
تحليل بند6. «جنجال، حرف منطقي را هم خراب ميكند» اين عبارت سخني است که سياستمداران بايد در رفتارهاي خود در نظر گيرند. اساسا در هياهو عقل و انصاف هر دو مي ميرد و غول کينه وخشم جان مي گيرد. چنانچه مي خواهيم در ميهنمان پيشرفت و تعالي را شاهد باشيم و همزمان ارزش ها را پاسداريم يک راه وجود دارد؛همه به حکم عقل تن دهيم.
تهران امروز: «با هم دانشگاه را اصلاح كنيم»
«با هم دانشگاه را اصلاح كنيم» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم كامران بارنجي است كه در آن مي خوانيد:
وزير
علوم روز گذشته بار ديگر بر لزوم اجراي قانوني، در دانشگاهها تاكيد كرد كه
رسانه ها از آن به عنوان «طرح تفكيك جنسيتي» ياد مي كنند. طرحي كه قرار
است بر اساس آن دانشجويان دختر و پسر شرايط جديدي از زندگي تحصيلي دانشجويي
را تجربه كنند.
آن طور كه وزير علوم مي گويد در صورتيكه از مهرماه
اين طرح اجرايي شود تمامي دانشگاه هاي دولتي، آزاد و غيرانتفاعي موظف
خواهند شد كه كلاس هاي دانشجويي دختران و پسران را از هم جدا كنند و يا
اينكه اگر امكان جداسازي فراهم نباشد دانشجويان موظف شوند جدا از هم
بنشينند.
اساس الزام به اجراي چنين طرحي
هم اظهار نگراني هاي عده اي از مسئولان تصميم گيرنده و مراجع عظام تقليد
از فضاي ناهنجار در برخي از دانشگاهها بود. واقعيت اين است كه در سالهاي
گذشته فضاهاي دانشگاهي كشور به لحاظ رعايت شئونات اسلامي آن طور كه بايد،
از سوي فرهيخته ترين قشر كشور رعايت نمي شد.
انتشار بلوتوث ها و
فيلم هاي كوتاهي از كارهاي نامتعارف تعدادي دانشجو در محيط دانشگاهي
نگراني هاي مراجع و مسئولان را بيشتر از گذشته كرد لذا كسي بر ضرورت اجراي
چنين آيين نامهاي در فضاي فعلي دانشگاه هاي كشور شك ندارد و همين هم باعث
شده كه وزارت علوم امروز بعد از سالها به صورت جدي اجراي آيين نامه «حفظ
حدود و آداب اسلامي در دانشگاهها و موسسات آموزش عالي» را پيگيري كند. اما
برخي نگراني ها از نحوه اجراي اين طرح وجود دارد.
نگرانيهايي از اين دست كه اجراي آيين نامه حفظ حدود و آداب اسلامي در دانشگاهها بهانه اي براي برخي برخوردهاي ناشايست شود.
چرا
كه اجراي چنين طرح هايي(مانند طرح مبارزه با بدپوشي) ظرافت هاي خاص خودش
را دارد. دانشجو در دانشگاه، زبان و همزبان خودش را مي خواهد.
زبان
دانشجو زباني است كه خود او بايد ناظر، مجري و حافظ آييننامههاي موجود
باشد. همانطور كه امام خميني(ره) فرمودند: «دانشجويان ما بايد خودشان توجه
بكنند كه رفتار خودشان، كردار خودشان، گفتار خودشان همه اينها منطبق با
موازين اسلامى و اخلاقى باشد.»
و به
خاطر همين ديد باز و روشني كه معمار انقلاب درباره دانشجويان داشتند؛ در
زماني كه عده اي با بد فهمي از موضوع اسلامي كردن دانشگاهها سعي بر ديوار
كشي در دانشگاهها داشتند؛ امام(ره) صراحتا دستور دادند كه ديوارها برداشته
شود.
البته قطعا نظر امام (ره) مبني بر اختلاط دانشجويان تحت هر
شرايط نبود بلكه نظر ايشان بر اين موضوع ناظر بوده است كه دانشجو خودش بايد
تصميم بگيرد كه شرايط موجود براي اسلامي كردن دانشگاهها را بوجود آورد
لذا در شرايط فعلي و با علم بر ضرورت اجراي طرح هايي براي احياي دوباره
فضاهاي اسلامي در دانشگاهها به نظر ميرسد شايد اگر تنها همين جمله
امام(ره) كه خطاب به دانشجويان فرمودند:«همه چيز ما در دانشگاه است. همت
كنيد با هم دانشگاه را اصلاح كنيد.»
به عنوان الگويي در سر در دانشگاهها نصب شود؛ شايد ديگر نيازي به دخالت عوامل غير دانشگاهي، در اجراي آييننامهاي كه ميخواهد حدود و آداب اسلامي را در دانشگاهها حفظ كند نباشد.
جمهوري اسلامي: «موج سواران و قيامهاي مردمي جهان عرب»
«موج سواران و قيامهاي مردمي جهان عرب» سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسمالله الرحمن الرحيم
نبيل
العربي، دبيركل تازه كار اتحاديه عرب در نخستين روزهاي تصدي مسئوليت جديدش
ضمن اظهار علاقمندي نسبت به گسترش مناسبات جمهوري اسلامي ايران با كشورهاي
عرب ادعا كرد ايران در امور داخلي كشورهاي عرب دخالت ميكند و به شرط
پايان دادن به اين دخالتهاي مورد ادعا ميتواند شاهد فراهم شدن زمينههاي
بهبود مناسبات با كشورهاي عربي باشد.
اين
براي نخستين بار نيست كه ادعاي دخالت ايران در امورداخلي كشورهاي عرب مطرح
ميشود و احتمالاً آخرين بار هم نخواهد بود. پيش از اين بارها برخي
رژيمهاي عرب سعي كردهاند ناكاميهاي سياسي - اجتماعي خود را به حساب
دخالت ايران بگذارند و از اين طريق بر بحرانهاي ريشهدار داخلي سرپوش
بگذارند.
علاوه بر اين، اشغالگران آمريكائي و برخي رژيمهاي
اروپائي دنباله روي آمريكا در توجيه شكستهاي مستمر نظامي - امنيتي و سياسي
در عراق و افغانستان سعي نمودهاند از شگردهاي تكراري بهره بگيرند و با
توسل به تبليغات عوام فريبانه چنين وانمود سازند كه گويا تمامي ناكاميها و
شكستهاي آنها به خاطر دخالت ادعائي ايران در عراق و افغانستان بوده است.
اين مسئله همواره جاي تعجب و ترديد بوده است كه اشغالگراني از آنسوي درياها به منطقه آمدهاند و خاك عراق و افغانستان را زير و رو كردهاند و اكنون در توجيه شكست و ناكامي خود، انگشت اتهام را به سوي ايران نشانه گيري ميكنند!
دقيقاً
در ادامه همين سياستهاي ناكام تبليغاتي غرب است كه طي ماههاي اخير شاهد
گمانه زنيها و تبليغات مسموم در مورد «ريشههاي قيام ملتها در بهار عربي»
هستيم.
تصادفي نيست كه مقامات واشنگتن از نخستين روزهاي شكل گيري
قيامهاي مردمي در كشورهاي عرب تا امروز، مرتباً سعي دارند ايران را به
عنوان عامل و هدايتگر امواج قيامهاي مردمي در منطقه معرفي كنند ولي هرچه
بيشتر تلاش ميكنند تا سرنخي نشانگر دخالت ايران پيدا و آنرا افشا نمايند،
كمتر نتيجه ميگيرند و همچنان عاجز و درمانده هستند.
با
وجود اين، حقايق علني و ملموس نشان ميدهد ملتهاي مظلوم از تجربههاي
موفق ايران در مصاف با دشمنان انسانيت، استفاده كردهاند و با الگوپذيري از
اين «فرهنگ مقاومت» ، سعي دارند به حاكميت فضاي جهنمي و خفقان حاكم بر
كشورشان خاتمه دهند.
اين براي ايران اسلامي افتخار بزرگي است كه
فرهنگ مقاومت را احيا كرده و حتي بدون آنكه خود بخواهد يا تلاش سازمان
يافتهاي در اين مقوله انجام دهد، اين تجربههاي موفق نزد ساير ملتها مطرح
و مورد استقبال قرار گرفته است.
در
اينجا موضوع حياتي و مهمي وجود دارد كه به بركت خونهاي به ناحق ريخته شده
مظلومان تاريخ معاصر، پيامهاي مقاومت و ايثار و شجاعت و پيامدهاي آن، بيش و
پيش از آنكه توسط پرچمداران مقاومت منعكس شود، اتفاقاً توسط دشمنان مقاومت
منعكس و جهانگير شده است.
در واقع دشمنان مقاومت بدون آنكه خود
بخواهند، «بلندگوي مقاومت» شدهاند و با نشان دادن ترس و خشم و اعتراض خود،
عظمت وعزت بيشتري را براي مقاومت، در نزد ملتها ايجاد كردهاند و هنوز هم
سرگرم ايفاي همين قبيل نقشها هستند.
نبيل
العربي و اربابانش، بدون آنكه خود بخواهند، عملاً به انعكاس وسيعتر و
رساتر اين پيام مقاومت اسلامي در منطقه و جهان پرداختهاند كه صف دوستان و
دشمنان ملتها را به وضوح مشخص كردهاند.
ملتهاي سرافراز با ديدن
اين صحنهها و مقايسه مواضع ديگران، به خوبي ميتوانند و خوشبختانه
توانستهاند راه صحيح و اطمينان بخشي را انتخاب كرده و طي نمايند تا شاهد
پيروزي و عزت و اقتدار خود باشند.
بيان جملات كينه توزانه عليه ايران در چنين مقطعي و با چنان ادبياتي، قطعاً به زيان ما و ملتها نخواهد بود بلكه دقيقاً هم جبهه بودن آمريكا، صهيونيستها، ارتجاع عرب و برخي موج سواران بيآبرو همچون نبيل العربي را به وضوح به تصوير ميكشد درحالي كه اگر همين قيام پرشكوه ملت مصر نميبود، اين شخص حتي خواب تصاحب صندلي وزارت خارجه مصر و سپس كرسي دبيركلي اتحاديه عرب را هم نميديد.
به عكس آنچه برخي عناصر ساده انديش تصور ميكنند، بيان چنين اراجيفي، خط فكري و سرنخ متصل به اين جريان را آشكار ميسازد و اين براي رفتارشناسي ملتها نه تنها زياني محسوب نميشود بلكه خود يك غنيمت و فرصت است كه دريابند حتي دبيركل تازه كار صحنه سياسي دنياي عرب در پرتو قيام پرشكوه ملتها بگونهاي پالايش و خالص شود كه قدر و منزلت قيام و استقامت ملتها به درستي متجلي گردد تا كسي جرئت نكند درعين تجليل متملقانه و چاپلوسانه از قيامهاي عربي، همزمان آنرا نشانه دخالت ايران معرفي نمايد و درصدد تخطئه و جوسازي برآيد.
قيام پرشكوه اخير ملتها در بهار عربي ميتواند مجد و عظمت از دست رفته دنياي عرب را به آنها باز گرداند و زمينههاي استقلال رأي و استقلال عمل ملتهاي عرب را فراهم و تثبيت نمايد، حتي اگر موج سواران و فرصت طلبان به تناسب مأموريت و خصلتهاي ذاتي خود، موضع ديگري داشته باشند.
ابتكار: «آقاي رئيس، اين کار نشد دارد!»
«آقاي رئيس، اين کار نشد دارد!» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن مي خوانيد:
در اوج مباحثات و دعواهاي سياسي اخير اوايل هفته جاري، ناگهان رئيسجمهور در سخنان غافلگيرکنندهاي از طرح «واگذاري زمين در قطعات هزارمتري به هر خانوار ايراني براي احداث باغ و خانه» و رؤيايش براي ويلانشينکردن همه مردم ايران سخن گفت.
شش سال از عمر
دولتمداري محمود احمدينژاد بهعنوان رئيسجمهور، پشت سر گذاشته شده و طي
اين مدت رئيس دولت تجارب متعدد و متفاوتي را از سر گذرانده است.
در
اين مدت باوجود اقدامات و طرحهاي پايه اي و اثرگذار قوهمجريه، بسياري از
طرحها و ايدههايي که رئيسجمهور به شيوه غافلگيري و با ضرباهنگ چکشي
اعلام کرده يا در همان گام اول متوقف و به فراموشي سپرده شده، يا در ميانه
راه رها گرديده، يا بدون هيچ نتيجهاي، همچنان مصرانه پيگيري ميشود.
او زماني شعار «فرزند کمتر زندگي بهتر» را به چالش کشيد و از رؤياي پرجمعيتشدن خانوادهها و ايران 150ميليوننفري سخن راند.
روزي
از ارائه سهام کارخانجات و شرکتهاي معظم دولتي به همه مردم در قالب سهام
عدالت سخن گفت. يک روز از صفرکردن قيمت زمين در معاملات مسکن با اجراي طرح
«مسکن مهر» داد سخن داد و روزي ديگر ايده «هر نوزاد ايراني يکميليون
تومان» را پيش کشيد.
چند ماه بعد، از
خروج وزارتخانهها و دستگاههاي اداري دولت از پايتخت و توزيع آن در شهرهاي
مختلف کشور سخن گفت و متعاقب آن جمعيت دهميليوني تهران را به چالش کشيد و
با هشدار درراهبودن زلزله بزرگ، طرح دولت براي کاهش پنجميليوننفر از
جمعيت تهران را مطرح کرد.
بسته شدن پرونده هستهاي براي هميشه،
اعلام علني اسامي مفسدان اقتصادي، دورکارشدن بيست تا پنجاه درصد کارکنان
دولت و دو برابر شدن مبلغ يارانه نقدي مردم هم طرحها و وعدههاي بعدي بود،
بهگونهايکه در اين شش سال سيکل اعلام وعدهها تقريباً هيچوقت متوقف
نشد.
هرچند برخي از اين ايدهها و طرحها
در نگاه اول، شيک و اقتصادي و آرماني بهنظر ميرسيد و در جاي خود، درصورت
کار کارشناسي صحيح ممکن بود منشاي اثرات مهمي در زندگي مردم شود ، اما
درعمل اين وعدهها ميان زمين و هوا معلق ماند و در همه سالهايي که گذشت،
آنچه البته به جايي نرسيد اجرا بود.
اما همچنان رئيسجمهور هرچند ماه يکبار، با ايدهاي جديد رودرروي دوربينها و مردم ميايستد و همه را غافلگير ميکند.
تجربه
شش ، هفت ساله نشان داده است که آقاي رئيسجمهور همواره هنگام طرح
ايدهها و برنامههاي جديد يا راهکارهايش براي حل موضوعي، از پشت تريبون
صورت مسئله و راه حل را آنچنان صريح و ساده و قطعي مطرح ميکند که مخاطب
حتي فرصت تعجبکردن و غافلگيرشدن هم پيدا نميکند.
بهعبارتديگر
تقريباً ميتوان گفت که اصل غافلگيري اصليترين شگرد و شيوه عمل محمود
احمدينژاد براي پيشبرد امور و عملياتيکردن ديدگاهها و برنامههايش
بهعنوان رأس قوهمجريه کشور بوده است.
کمااينکه ارائه هزار متر زمين ويلايي به هر خانواده ايراني تازهترين و غيرمترقبهترين و شايد جنجاليترين نمونه از تصميمهاي رئيسجمهور براي توزيع عادلانه منابع ملي ميان مردم است.
رئيسجمهوري در حالي ايده باغنشيني خانوادههاي ايراني را در آغاز سال هفتم رياست خود مطرح ميکند که چرايي شکلگرفتن چنين رؤيايي در ذهن رئيسجمهور به معمايي براي مخالفان و موافقان ايدههايي از اين دست مبدل شده است.
بهنظر ميرسد او با توجه به دغدغههاي عدالتطلبانه و خاص خود، بستهاي از شرايط آرماني را براي هر خانواده پرجمعيت اما خوشبخت و خودکفاي ايراني در سر ميپروراند. بهطور طبيعي يک خانواده شش هفت نفره در آپارتماني شصت هفتاد متري چندان خوشبخت نخواهد بود و دولت بايد زمين و ديگر منابع لازم براي احداث بين پانزده تا بيست ميليون خانهباغي و باغشهرنشينکردن ايرانيها و تحقق اين آرمان اجتماعي رئيس دولت را فراهم کند.
اين
در حالي است که طرح معظم مسکن مهر که ايده بلندپروازانه دولت در چند سال
گذشته براي خانهدارکردن همه ايرانيها بوده، هنوز به سرانجام روشني نرسيده
است. در اين مدت وزراي مسکن و شهرسازي تقريباً همه اهتمام و هم و غم خود
را به پاي نهاييکردن اين طرح گذاشتهاند.
اما مسکن مهر باوجود
هزينههاي چندهزارميلياردي مردم و دولت و اميدواريهاي عمومي، در کوهي از
مشکلات کوچک و بزرگ دست و پا ميزند. يک جا کارهاي ساختماني تکميل شده؛ اما
زيرساختهاي اوليهاي مانند برق و آب و گاز فراهم نيست. در شهر همسايه همه
زيرساختها فراهم است؛ ولي ساختوساز متوقف مانده. جايي ديگر همهچيز
مهياست؛ اما از استقبال مردم خبري نيست و....
تقابل
و توازي طرح باغشهرشدن زمينهاي کشور با طرح مسکن مهر اما کوچکترين ابهام
از هزارويک ابهام کارشناسان بر سر راه ايده جديد رئيسجمهور است.
هدررفت
اراضي منابع ملي کشور براي اجراي اين طرح بزرگ، نياز به حداقل
هزارهزارميليارد تومان منابع مالي، محالبودن تأمين همه زيرساختهاي لازم
براي چنين سطحي از اراضي مسکوني، خطر رواج مجدد زمينخواري و... باعث شده
تا کارشناسان بهطور قاطع، مدعي نشدني و ناممکنبودن چنين طرحي در ايران
بشوند و حتي کليد خوردن چنين طرحي را نيز خطرناک توصيف کنند.
دراينبين کارشناسان محيطزيست و منابع طبيعي و زمين، متعجبترين و نگرانترين مدعيان طرح جديد رئيس جمهورند.
آنها
ميگويند که اجراييشدن اين طرح نيازمند سيهزار كيلومترمربع زمين، يعني
معادل دوبرابر تراكم موجود تمامي شهرها و روستاهاي كشور است.
براي
تأمين چنين حجمي از زمين بايد بخش زيادي از اراضي منابع طبيعي کشور از
انواع و اقسام موجودات زنده حيواني و گياهي پسگرفته و به ويلانشين شدن
مردم اختصاص داده شود.
اجراييکردن چنين کاري به زعم آنان که دستي
بر آتش دارند، بهمعني حراج و تاراج حال و آينده منابع ملي و محيطزيست و
اکوسيستمهاي مختلف در کشور است و پيشازاين نيز با مخالفت صريح مقامات
ارشد نظام مواجه شده است.
حمايت: «جدال در خانه»
«جدال در خانه» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم علي تتماج است كه در آن مي خوانيد:
آمريكا
كه در صحنه بينالملل ادعاي قدرت برتر را سر داده و همچنان به دنبال
هژموني انحصاري است، اين روزها در صحنه داخلي با سلسلهاي از چالش ها مواجه
شده به گونهاي كه كاخ سفيد به رياست جمهوري اوباما در برابر مجموعهاي از
مخالفان قرار گرفته است. در صحنه داخلي آمريكا اكنون دو دسته بازيگر قابل
مشاهده است.
اولا مردم آمريكا كه از وضعيت اقتصادي و سياستهاي جهاني كشورشان به تنگ آمدهاند خواستار پايان شرايط كنوني هستند. برپايي تظاهرات اعتراض آميز از جمله اعتراضها و اعتصابهاي زنجيرهاي ايالت ويسكانسين و حتي اعلام تجزيه برخي مناطق نظير تگزاس از جمله اين تحولات ميباشد.
ثانيا محور اصلي ديگر تحولات آمريكا را ميتوان در داخل كنگره آمريكا
مشاهده كرد. جايي كه نه صرفا جمهوريخواهان بلكه دموكراتها به صف بندي در
برابر اوباما روي آوردهاند.
مخالفت با اقدام نظامي آمريكا در ليبي
و حتي اعلام طرح استيضاح احتمالي اوباما به دليل ورود به جنگ، مخالفت با
خواستههاي اقتصادي اوباما در زمينه كسري بودجه، وضع قوانين سخت گيرانه
نسبت به دولت در كنگره، افزايش انتقادها و اعتراضهاي نمايندگان به
سياستهاي كاخ سفيد و... نشانههاي جدايي گسترده كنگره با دولتمردان آمريكا
است.
بررسي پرونده تحولات داخلي
آمريكا نشان ميدهد كه در آستانه انتخابات، جمهوريخواه و دموكرات براي كسب
آراي مردمي تحركات گستردهاي را آغاز كرده و براي رسيدن به مقصود به هر
ابزاري متوسل ميشوند.
با توجه به اينكه دموكرات و جمهوريخواه هر
دو بر اصل مقابله با كاخ سفيد تاكيد دارند ميتوان گفت كه فضاي كلي جامع
آمريكا نگاه منفي نسبت به سران كاخ سفيد داشته و خواستار دگرگوني در ساختار
آن ميباشند.
با توجه به اين مساله
نمايندگان براي آنكه بتوانند در انتخابات آراي مردمي را كسب كنند ،عملا در
برابر كاخ سفيد قرار گرفتهاند. بسياري از ناظران سياسي بر اين عقيدهاند
كه صف بندي كنگره از دو جهت براي اوباما شكست ميباشد.
نخست آنكه
تزلزل موقعيت سياسي وي در ميان جريانهاي سياسي حتي در درون حزب دمكرات
(حزب وي) را آشكار ميسازد و دوم آنكه عدم محبوبيت مردمي آن را بيش از پيش
برملا ميكند.
اين شرايط نشان ميدهد
كه اوباما براي انتخابات سال 2012 با چالشهاي گستردهاي مواجه است چرا كه
نه از حمايت سياستمداران برخوردار است و نه از حمايت مردمي.
چنين
شرايطي اوباما را در كابوس شكست در انتخابات 2012 قرار داده هرچند كه وي با
تحركات تبليغات در حوزه داخلي و خارجي به ويژه متهم كردن نماينده به عنوان
عامل ناكاميهاي دولت به دنبال يافتن راه فراري از بن بست كنوني است كه
تاكنون نيز به نتيجه نرسيده است.
آفرينش: «دود اگر بالا نشيند کسر شأن شعله نيست»
«دود اگر بالا نشيند کسر شأن شعله نيست» سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
با تبريک اعياد شعبانيه و ميلاد امام حسين ، امام سجاد و حضرت ابوالفضل عليهم السلام و فرارسيدن روز جانباز خالي از لطف نبود تا در حد توان و بضاعت قلممان اين ايام را تبريک بگوييم و مقام شهدا و جانبازان عزيز را گرامي بداريم.
اما بيانات اخير رهبر انقلاب و سفارش ايشان به مسولان در مورد توجه و رسيدگي به اوضاع و احوال خانواده شهدا تلنگري شد تا در اين راستا حرف دلي بزنيم.
رهبر انقلاب در مورد رسيدگي به خانواده شهدا فرمودند:«رسيدگى هم مهمترينش و بهترينش عبارت است از تلطف و احوالپرسى و خبرگيرى؛ همهاش كمك نيست، خيلىها هم به كمك احتياج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهى و همدلى، همه احتياج دارند؛ از بالا تا پائين همه دوست ميدارند كه مورد ملاطفت قرار بگيرند».
ما صحبت هاي ايشان را تفسير به راي نمي کنيم اما آنچه را که به راحتي مي توان از مضمون اين کلمات برداشت کرد چيزي نيست بجز اينکه ما «غرق در خود» شده ايم و افزايش مشغله هاي سياسي، دغدغه هاي اقتصادي، اختلافات بي مورد، بي مهري و رقابت بر سر رسيدن به اهداف آنقدر ذهن ما را مشغول کرده است که اصلا فراموش کرده ايم که اهداف شهدايي که در راه ارزش هاي حقيقي انقلاب جان خود را فدا کردند چيزي وراي رفتار و کردار کنوني ما بود. چرا ما به نصايح و هشدارهاي جانبازان و دل سوختگان واقعي انقلاب که ميراث دار اين ارزش ها هستند گوش جان نمي سپاريم.
چرا بايد از خود گذشتگي و ايثار از بين ما رخت ببندد و جاي آن را اهانت، تهمت و بد رفتاري با مخالفان و منتقدان پر کند.
مگر شهدايي که رفتند هدفي جز خدمتگزاري به مردم داشتند پس چه تغييري پيش آمده است که مهمترين هدف و ارزش انقلاب يعني خدمت به مردم معناي ديگري يافته است.
اما در آخر حرف دلي با گلگون کفنان انقلاب که جواني و آروزهاي خود را به پاس آرامش خاطر امروزماخرج کردند، مي زنيم: اي عاشقان وشيفتگان خدمت اگر امروز ما به هردليلي نتوانستيم رفتار و کردارمان را به افکار شما پيوند بزنيم، چيزي از ارزش خون شما در احقاق اهداف والاي اين انقلاب کاسته نشده است و مطمئنا آرمان هاي شما از جان و بطن اين مردم وانقلاب خارج نخواهد شد هرچند کوتاهي هايي در اين مهم صورت بگيرد. وبايد به اين نکته اعتراف کنيم که :
«دود اگر بالا نشيند کسر شأن شعله نيست»
دنياي اقتصاد: «ارز، طلا و مسكن مهر»
«ارز، طلا و مسكن مهر» سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن مي خوانيد:
به ياد دارم در زمان دانشجويي يكي از همدورهايهاي ما، دچار يك سانحه شديد شد و استخوانهاي لگن و ران او شكست.
وقتي
در بيمارستان به عيادت او رفتم از درد شديدي رنج ميبرد. پزشكان براي آنكه
از درد طاقت فرساي او بكاهند، از مرفين (نوعي ماده مخدر) استفاده
ميكردند.
به عبارت ديگر يكي از زشتترين و كريهترين محصولات
جامعه بشري يعني مواد مخدر، در شرايط مشخص ميتواند ضرر كمتري داشته و مورد
استفاده قرار گيرد؛ اما نكته مهم در اين موضوع آن است كه استفاده از ماده
مخدر براي يك انسان در طول عمرش شايد تنها يك بار لازم شود.
بعد
از آنكه بحران مالي سال 2008 بخش بزرگي از جهان را در بر گرفت، بسياري از
اين كشورها براي رهايي از بحران، دست به دامن سياست انبساط پولي شدند. با
تاسف در همان زمان، ما از اين موضوع بسيار ذوق زده شديم؛ به اين دليل كه
احساس كرديم بسياري از كشورهاي مهم دنيا هم به روشي روي آوردهاند كه ما
سالها است از آن پيروي ميكردهايم؛ بنابراين راه درست همين است و بايد در
پايبندي به سياست بسط شديد پول، ثابت قدم باشيم.
در صورتي كه
سياست انبساط پولي از راه انتشار پايه پولي همچون مرفين، شايد هر 40 سال يك
بار آن هم از سر ناچاري مورد استفاده قرار گيرد. با اين مقدمه وارد بحث
مسكن مهر ميشويم.
به نظر ميرسد يكي از طرحهاي نسبتا موفق دولت، طرح مسكن مهر بود؛ اما اين موفقيت باعث شده است كه نواقص آن تحتشعاع قرار گرفته و كمتر مورد بررسي قرار گيرد؛ بنابراين براي هر چه بهتر انجام شدن طرح مسكن مهر به پارهاي از نقاط ضعف اين طرح اشاره ميكنيم.
شايد مهمترين ايراد در
طرح مسكن مهر كه اشكالات ديگر نيز زاييده آن است، سرعت بالا در عملياتي
نمودن طرح مزبور باشد. طبيعي است كه عجله در هر كاري ضريب خطا را افزايش
ميدهد.
بر اساس اطلاعات موجود، بانك مركزي سال گذشته 7 هزار
ميليارد تومان خط اعتباري در اختيار بانك مسكن قرار داد تا در قالب مسكن
مهر به كار گيرد. اين مقدار پول با ضريب فزاينده 4.3 ، خالق بيش از 30 هزار
ميليارد تومان نقدينگي است.
اين ميزان عظيم از نقدينگي هم ميتواند در هر حركت رفت و برگشتي از بانكها وارد هر بازاري شده و آن را متلاطم كند و مجددا به بانك بازگردد. چيزي كه در بازارهاي طلا، ارز و مسكن قابل وقوع است. ضمن آنكه شتاب بيش از حد طرح مسكن مهر را نيز بايد در تزريق اين پولها دانست.
ذيلا به برخي اشكالات طرح مسكن مهر اشاره ميشود:
1-
ضعف نظارتي روي پيمانكاران مجري به دليل گستردگي زياد اين طرح. به عبارت
ديگر گزارشهايي وجود دارد كه نشان ميدهد برخي پيمانكاران با كاهش كيفيت
ساخت درصدد سود بيشتر بودهاند.
2- كم توجهي به ضوابط مهندسي و شهرسازي در ساخت برخي از پروژههاي مسكن مهر كه البته اين ايراد نيز ميتواند ناشي از ضعف نظارتي باشد. براي مثال تخلف از طرح تفصيلي شهرها و گسترش خارج از ضابطه شهر و تخلف از ضوابط ساختمان سازي.
3- تبديل برخي كاربريهاي غيرمسكوني به كاربري مسكوني كه در بلند مدت اثرات نامطلوبي خواهد داشت. براي مثال در مواردي مشاهده شده است كه كاربريهاي فضاي سبز شهري و كاربريهاي زراعي در خارج از شهر به طرح مسكن مهر اختصاص يافته است.
4- تعجيل اجرايي به ويژه در شهركهاي اقماري بعضا موجب ميشود پروژهها با كمبود خدمات و تاسيسات شهري مواجه شوند و همين موضوع، در جذب جمعيت در اين شهركها تاثيرگذار است.
5- در سال گذشته مواردي وجود داشت كه بيش از تعداد ثبتنامكنندگان، مسكن مهر ساخته شد (مثلا به جاي هزار واحد دو هزار واحد) و روي دست وزارت مسكن ماند.
به هر حال مسكن مهر تامينكننده نياز دهكهاي متوسط به پايين جامعه ميباشد و طبيعي است كه توليد بيشتر در اين طرح با عدم تقاضا مواجه خواهد شد.
از آنچه گفته شد ميتوان نتيجه گرفت كه عمده ايرادات طرح مسكن مهر ناشي از عملكرد بانك مركزي در تزريق بيش از حد پول در اين طرح بوده كه باعث سرعت بيش از حد اجراي طرح مسكن مهر شد و اين تعجيل نيز نقاط ضعف آن را افزايش داد.
از آنجا كه تورم در سالجاري فشار زيادي بر توليدكنندگان داشته است بنابراين مسوولان بايد تمام سعي خود را در سال جهاد اقتصادي مصروف مقابله با ديو خانمان برانداز اعتياد پولي كنند.
اگر چه درمان اعتياد و زندگي پاك براي بيماري كه دهها سال مبتلا به آن بوده است كاري بس دشوار است؛ به ويژه به اين دليل كه اعتياد مزبور در برخي مكاتب اقتصادي، تئوريزه نيز شده است.