كيهان: «تقلاي نافرجام بيلدربرگ !»
«تقلاي نافرجام بيلدربرگ !» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم بابك اسماعيلي است كه در آن مي خوانيد:
نشست چهارروزه گروه بيلدربرگ، امسال نيز در شرايطي ويژه از روز پنجشنبه 19 تا يكشنبه 22 خرداد (9 تا 12 ژوئن) در هتل «سورتا هاوس» در سنت موريتس سوئيس برگزار شد.
اين گردهمايي در حالي براي چهارمين بار در سوئيس برگزار شده است كه وجود چند ويژگي خاص در نحوه برگزاري و دستور كار نشست، اجلاس اخير بيلدربرگ را از دوره هاي پيشين متمايز مي كند:
1- تاكنون بيلدربرگ سعي داشت نشست ساليانه خود را در سكوت كامل رسانه اي و با بالاترين ضريب امنيتي و رعايت اصل ماسوني «پنهان كاري و نهان روشي» دنبال كند. سالها بود كه حتي مكان و زمان برگزاري نشست بيلدربرگ فاش نمي شد. اما امسال دست اندركاران برگزاري اين نشست، در اقدامي قابل تامل سعي كردند با انتشار قطره چكاني برخي از اخبار پيراموني و موضوعات دستور كار بيلدربرگ در اجلاس سنت موريتس، رويه جديدي در پيش گيرند.
واقعيت آن است كه گروه بيلدربرگ تنها يكي از سه ضلع سازمان نئوماسوني مخفي است كه باگردهم آوردن مجموعه اي از صاحبان قدرت و ثروت، در تلاش براي در اختيار گرفتن اهرم هاي سياسي، اقتصادي و تبليغاتي جهان است. اين سازمان هر سال سه نشست برگزار مي كند؛ مسائل اقتصادي در اجلاس داووس، مسائل اطلاعاتي و امنيتي در گردهمايي مونيخ و مسائل سياسي در نشست بيلدربرگ مورد بررسي قرار مي گيرد كه تا سال گذشته به دليل برخي مسائل خاص، نشست چهارروزه بيلدربرگ به نسبت دو اجلاس ديگر، مخفيانه تر و بدون پوشش خبري برگزار مي شد.
در پاسخ به اين پرسش كليدي كه چرا بيلدربرگ امسال با كنار گذاشتن برخي مسائل امنيتي، اجازه انتشار گوشه اي از اخبار پيراموني را داده است بايد گفت كه اين اقدام به نوعي انحراف افكار عمومي از برگزاري اجلاس ديگري در خاك ايالات متحده بوده است. به بيان ديگر امسال گروه بيلدربرگ دو اجلاس هم زمان در دو نقطه از جهان برگزار كرده است كه از يكي به عنوان طعمه كنجكاوي رسانه ها و از ديگري كه به شكل كاملاً مخفيانه و با حضور تعداد كمتري از اعضا در آمريكا برگزار شد، به عنوان بازوي سياسي سازمان مذكور استفاده كرده است.
2- تركيب افراد شركت كننده در دو نشست متفاوت بيلدربرگ نيز در اين دوره بسيار قابل تامل است. اين گروه نئوماسوني با فراخواندن طراحان پروژه «قرن جديد آمريكايي» موسوم به PNAC - كه در سال 1997 ميلادي توسط استراتژيست هاي نومحافظه كار موسسه «آمريكن اينترپرايز» تدوين شده بود- در اجلاس سال جاري به شكلي كوشيد تا راهبرد جديدي براي سيطره سياسي و اقتصادي خود بر جهان پيدا كند.
دعوت از افرادي نظير «ديك چني»، «دونالد رامسفلد» و «اليوت آبرامز» به عنوان طراحان پروژه شكست خورده «قرن جديد آمريكايي» در كنار نام هاي پرآوازه و البته قابل تاملي همانند «آندرس فو راسموسن» دبيركل ناتو، «هنري كسينجر» تئوريسين و مشاور سابق امنيت ملي آمريكا، «كريس هيوز» يكي از بنيانگذاران سايت «فيس بوك»، «ريچارد پرل» طراح حمله نظامي آمريكا به عراق و افغانستان، «ديويد راكفلر» سرمايه دار صهيون و رئيس سابق بانك منهتن، خود تائيدي بر اين واقعيت است كه بيلدربرگ پس از شكست پروژه PNAC، يكبار ديگر مي كوشد تا با استفاده از دو ابزار سياست و اقتصاد، امپراطوري خود را جهاني كند.
به همين دليل بيلدربرگ كوشيد تا با دو دستور كار متفاوت در اين دو نشست حضور يابد. موضوعاتي نظير «سانسور اينترنتي»، «تغيير رئيس صندوق بين المللي پول»، «رايزني پيرامون بحران اقتصاد جهاني» و «تحولات خاورميانه و شمال آفريقا» در اجلاس سورتاهاوس در سنت موريتس با انتشار قطره چكاني اخبار به رسانه ها مورد بررسي قرار گرفت و تيم اصلي اين گروه نئوماسوني، كيلومترها دورتر، در اجلاس موسوم به «كميسيون سه ضلعي» موضوعات جدي تري كه اخبار آن به بيرون درز پيدا نكرده است را مورد بررسي قرار داد.
3- در كنار برخي مسائل سياسي، نشست اخير بيلدربرگ، اقتصادي ترين گردهمايي اين گروه به لحاظ تصميم گيري به حساب مي آيد، زيرا علاوه بر طرح مسائل اقتصادي روز در اين نشست همانند، تعيين رئيس جديد IMF، به درازا كشاندن بحران اقتصادي در جهان و بهره برداري از آن، تعيين قيمت سبدهاي انرژي، از افراد ذي نفوذ اقتصادي جهان نيز براي شركت در نشست دعوت شده بود.
چهره هايي نظير «ديويدراكفلر» سرمايه دار، «رابرت رابين» يكي از مثلث هاي صهيوني نهادهاي مالي در آمريكا، «جرج آزبورن» رئيس خزانه داري انگليس، «جان الكان» قاتل شهيد «ادواردو آنيلي» و رئيس كمپاني فيات، «جوليو ترومونتي» وزير اقتصاد ايتاليا و «داگلاس فلينت» رئيس هولدينگHSBC انگليس تنها بخشي از اين افراد ذي نفوذ در حوزه اقتصاد هستند كه به اجلاس بيلدربرگ 2011 دعوت شده بودند.
واقعيت آن است كه بيلدربرگ درپي تحولات اخير جهاني و منطقه با حالتي از نااميدي مي كوشد تا به طولاني كردن بحران اقتصادي در جهان، از يكسو ميزان ورشكستگي هاي بانكي و مردمي را افزايش دهد و از سوي ديگر با افزايش قيمت سبد انرژي در جهان تصميم خود براي نابود كردن درآمد و دارايي ملي كشورها و سرانجام تشكيل يك دولت جهاني با مختصات تشكيلات نئوماسوني را عملي كند.
از سوي ديگر، تعيين رئيس جديد صندوق بين المللي پول (IMF) نيز از مسائل پرحاشيه در نشست بيلدربرگ بود. پس از آنكه دومينيك «استراس كان» به دليل اتهام مبني بر تجاوز به يك پيشخدمت هتل ناچار به استعفا شد، برخي افراد از سوي گروه هاي مختلف براي جايگزيني وي در IMF معرفي شدند.
«كريستين لگارد» وزير دارايي فرانسه و «آگوستين كارستنس» رئيس بانك مركزي مكزيك تاكنون جدي ترين گزينه ها براي رياست صندوق بين المللي پول به حساب مي آمدند. اما در اجلاس بيلدربرگ فرد ديگري به عنوان رئيس IMF پيشنهاد و معرفي شد.
فردي كه سالهاست كارت شركت در اجلاس بيلدربرگ را در جيب خود دارد و جالب تر آنكه، خود يكي از اعضاي شوراي مناسبات خارجي كميسيون سه ضلعي است.
«استانلي فيشر» رئيس بانك مركزي رژيم صهيونيستي، فردي است كه بيلدربرگ وي را براي رياست صندوق بين المللي پول برگزيده است.
حال بايد به انتظار نشست و ديد كه از ميان فيشر، لگارد و كارستنس چه كسي به عنوان رئيس اين نهاد پولي به اصطلاح بين المللي كه مأموريت ويژه اي براي بيلدربرگ در بالا بردن بدهي كشورهاي گرفتار در بحران دارد انتخاب مي شود.
4- اگرچه بيلدربرگ و تشكيلات نئوماسوني مشابه آن كوشيده اند از دهه 50 ميلادي تاكنون با گردهم آوردن بانكداران بزرگ، سران رسانه هاي تأثيرگذار و پرمخاطب، وزيران كليدي، سرمايه گذاران بين المللي، متخصصان جنگي و رهبران سياسي و اقتصادي جهان، مديريت جهان را از طريق تشكيل دولتي نامرئي به دست گيرند، اما در عمل تصويري واژگونه در جهان درحال شكل گيري است.
از يك سو، ايالات متحده آمريكا با بيش از 14 تريليون دلار بدهي، در رديف بدهكارترين كشورهاي دنيا به شمار مي رود و از سوي ديگر اتحاديه اروپايي كه روياي تبديل شدن به بزرگترين اتحاديه سياسي و اقتصادي جهان را درسر مي پروراند، با گسترش بحران بدهي ها در منطقه يورو و فراگير شدن تب جنبش هاي اعتراضي در اين قاره در يك قدمي فروپاشي قرار گرفته است.
در اين شرايط و درحاليكه خيزش هاي اسلامي و مردمي در خاورميانه و شمال آفريقا، هر روز ابعاد و قلمرو وسيع تري پيدا مي كند، گروه نئوماسوني بيلدربرگ، از سال ها پيش تقلاي نافرجامي را براي احياي سلطه اشراف گونه سرمايه داران بزرگ آغاز كرده است.
حضور شاهزادگان سعودي، هلندي، اسپانيايي، انگليسي، بلژيكي و نروژي در كنار خانواده هاي بدنام روچيلد و راكفلر در نشست هاي بيلدربرگ نشان مي دهد كه اين تشكيلات درصدد است با بهره گيري از اشرافيت سابق، نظام نئوليبرالي خود را پي ريزي و گسترش دهد.
پس از ضربه جبران ناپذيري كه پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت روح الله(ره) در كشوري كه شاه آن يكي از مهم ترين دوستان و شركاي راكفلرها و روچيلدها بود به بيلدربرگ وارد آمد، خيزش هاي اسلامي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و زنگ خطر تكرار انقلاب اسلامي ايران در ديگر كشورهاي اسلامي را در مسير تهاجمي غرب عليه جهان اسلام به صدا درآورده است.
به همين دليل يكي از مهم ترين محورهاي مورد بررسي در نشست اخير بيلدربرگ، مسأله انقلاب هاي مردمي خاورميانه و شمال آفريقا و ترس سران غرب از هژموني انقلاب اسلامي ايران بود.
قرن بيست ويكم نه تنها با تلاش هاي نافرجامي چون «گردهم آوردن سران قدرت و ثروت جهان براي اثرگذاري بر تحولات در مسير دلخواه قدرت ها» آنگونه كه بيلدربرگي ها خواهان آن بوده اند، به قرن مورد دلخواه آنان تبديل نشده است، بلكه با چرخشي 180درجه اي به «عصر خميني(ره)» تبديل شده است.
تحولات اخير در خاورميانه بزرگ اسلامي، شمال آفريقا، ايالت هاي آمريكا و پايتخت هاي اروپايي همه وهمه تحقق وعده هاي صادق حضرت روح الله(ره) و رهبر بصير انقلاب اسلامي است كه از سالها پيش و درحاليكه «فرانسيس فوكوياماي» آمريكايي، نظريه «پايان تاريخ» و استيلاي همه جانبه ليبرال سرمايه داري و ليبرال دموكراسي غربي بر سراسر جهان را مي داد، «آغاز تاريخ» جديد بشريت را وعده مي دادند.
سخنان «ميخائيل گورباچف» آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروي در خرداد1378 با واحد مركزي خبر در مسكو، خود بهترين اعتراف غرب به شكست در مقابل هژموني انقلاب اسلامي ايران است. وي با كشيدن آهي از سر حسرت گفت: «... مخاطب پيام آيت الله خميني ازنظر من، همه اعصار در طول تاريخ بود.»
جمهوري اسلامي: «تكريم بهشتي»
«تكريم بهشتي» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسمالله الرحمن الرحيم
واي
به روزي كه علماي يك امتي درصدد برآيند برطبق پسند مردم حرف بزنند، خواه
اين مردم مرتجع كهنه پرست باشند، خواه مردم نوپرداز نوپرست. وظيفه عالم،
گفتن حق است، خواه حق با كهنه جور در آيد و خواه با نو. حق از آن كهنههائي
است كه هرچه كهنهتر ميشود قيمتش بيشتر است.
اين، فرازي از سخنان شهيد مظلوم آيتالله بهشتي است كه در اولين سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي خطاب به روحانيين بيان داشت. آن روزها در ميان آن شور و هيجان انقلابي كه سرتاسر كشور را فرا گرفته بود و بسياري از فعالان سياسي و مذهبي براي جلب نظر مردم به ويژه جوانان تلاش ميكردند حرفهائي بزنند كه مقبوليت داشته باشد، سخن آيتالله بهشتي بسيار دورانديشانه بود.
همان وقت كساني كه خود را عاقل ميدانستند علاوه بر اينكه خود از به زبان آوردن چنين مطالبي پرهيز ميكردند، از اينكه آقاي بهشتي بيپروا چنين سخناني را به زبان ميآورد بشدت تعجب ميكردند.
صاحب اين قلم به خاطر دارد كه كساني به آيتالله بهشتي از روي دلسوزي توصيه ميكردند از به زبان آوردن چنين مطالبي خودداري كند تا از گزند بدخواهان و مريدپروران دنياخواه در امان بماند و مسند قدرت و منبر شهرت را از دست ندهد، ولي ايشان در جواب ميگفتند: ما شيفتگان خدمتيم نه تشنگان قدرت...
امروز كه سي امين سالروز شهادت اين عالم مجاهد و وارسته است، بازنگري بيانات و سيره عملي او براي جامعه ما به ويژه نسل امروز يك ضرورت است.
آن آهنگ عقلاني و خردورزانه كه شهيد بهشتي براي هدايت افكار عمومي در پيش گرفته بود اگر به راه خود ادامه ميداد، امروز از بعضي منبرهاي رسمي و رسانهها و حتي رسانه ملي خواب و خيال و مطالب سست و بيپايه به نام معارف اسلام به خورد مردم داده نميشد.
اگر به اين سخن گران سنگ شهيد بهشتي توجه ميشد كه «وظيفه عالم، گفتن حق است» و روحانيون ما در همين صراط گام مينهادند امروز كسي به خود اجازه نميداد سي دي ظهور نزديك است توليد كند كه ميليونها نسخه از آن به فروش رفت، و كسي به خود اجازه نميداد وارد مقولاتي از قبيل چگونگي تولد بعضي بزرگان شود و بر تخيلات تكيه نمايد و درصدد كرامت سازي برآيد.
اگر همانگونه كه شهيد بهشتي روحانيون را به پرهيز از گفتن مطالبي كه مورد پسند مردم است دعوت ميكرد، همه همين راه را ادامه ميدادند و منبرها و رسانهها را از خرافات و تملقات و خواب و خيالها پاك ميكردند، امروز اين سخن سست را از يك روحاني كه به رسانهها هم دسترسي دارد و حتي رسانه ملي يكي از بلندگوهاي اوست نميشنيديم كه بگويد فلان مرجع محترم تقليد يك هفته قبل از رحلت، امام زمان را در لبنان زيارت كرد و ايشان به او فرمودند يك هفته ديگر از دنيا خواهي رفت و او به حضرت عرض كرد شما به من فرموده بوديد در زمان ظهور در ركابتان خواهم بود و حضرت فرمودند در زمان ظهور، رجعت خواهي كرد!
اين قبيل مطالب نه تنها هيچ كرامت و عظمتي براي آن مرجع تقليد نميسازد بلكه هر ذهن روشني را متوجه اين نكته ميكند كه لابد ايشان نواقصي داشته كه عدهاي با اين حرفها درصدد برطرف كردن آن بر آمدهاند.
وانگهي اين راوي چه سندي براي اين گفته خود دارد؟ آيا از خود آن مرجع شنيده يا از شخص ديگر؟ آن مرجع كه به دليل تهذيب نفس و به حكم «آنكه را اسرار حق آموختند، مهر كردند و دهانش دوختند» قاعدتاً اگر چنين اتفاقي برايش افتاده باشد آنرا براي اين و آن نگفته است و اشخاص ديگر هم كه آن صحنه را - اگر رخ داده باشد - نديدهاند. بنابر اين، راهي غير از اينكه گفته شود چنين مطلبي از اساس دروغ است باقي نميماند. ضمناً مرجع مورد نظر نيز اصولاً به چنين كرامات ساختگي نيازي ندارد.
از همين قبيل است مطالب ديگري مانند موت اختياري و پشت سر خود را ديدن و خبر از غيب دادن كه عدهاي تصور ميكنند براي معرفي اسلام به عنوان «دين حق» به اين چيزها نياز داريم درحالي كه نه استدلال و پايه و اساس قابل قبولي ميتوان براي اين امور ارائه كرد و نه اصولاً معرفي اسلام نيازي به چنين چيزهائي دارد. اسلام، دين عقل و استدلال است و از چنان بنيان قوي و نيرومندي برخوردار است كه هرگز هيچ عالم اسلام شناسي براي معرفي آن به اين قبيل امور احساس نياز نميكند.
علاوه بر اينها، توانمنديهاي عرفاني و معنوي افراد اموري هستند كه رابطه شخصي آنها را با عوالم ديگر تنظيم ميكنند و بازگو كردن آنها براي عامه مردم نه سودي دارد و نه جايز است. اين امور هنگامي كه به عرصه مديريت كشور كشانده ميشوند حتي زيانبار هم هستند و بايد جداً از مطرح ساختن آنها اجتناب كرد.
خوشبختانه مراجع تقليد از گذشته تاكنون در برابر طرح چنين اموري موضعگيري كردهاند و هرگز حاضر به تأييد آنها نشدند. وقتي از امام خميني درباره وجود عكس ايشان در ماه، كه در شبهاي اوجگيري انقلاب در سال 1357 بر سر زبانها افتاده بود، سؤال شد، خنديدند و فرمودند به اين چيزها اعتنا نكنيد.
مرحوم آيتالله العظمي فاضل لنكراني نيز در اواخر عمر شريفشان هنگامي كه از تلويزيون شاهد بيان اظهاراتي از همين شخص كه ماجراي لبنان را اخيراً گفته است بودند موضعگيري عجيبي كردند كه نشان دهنده نوع نگاه مرجعيت شيعه به اين قبيل مسائل است.
اين شخص در يك برنامه تلويزيوني به كرامتهاي ساختگي متوسل شد و گفت هنگام تلقين خواندن بر يك شهيد وقتي عبارات تلقين به حضرت امام زمان عليه السلام رسيد آن شهيد درحالي كه كفن بر قامت داشت از قبر بلند شد و ايستاد و با تعظيم به امام زمان سلام عرض كرد و دوباره در قبر دراز كشيد... آيتالله العظمي فاضل وقتي اين سخنان را شنيدند با ناراحتي گفتند پخش شدن اين حرفها از تلويزيون حرام است.
نويسنده اين سطور، در تشرفي كه در فروردين امسال به عتبات عاليات داشتم در نجف اشرف به ديدار حضرت آيتالله العظمي سيستاني رفتم و از زبان ايشان سخنان مهمي عليه كرامت سازيهائي كه در ايران رايج شده است شنيدم كه در وقت مناسب به آنها خواهم پرداخت.
ايشان با تصريح به مواردي از اين قبيل مطالب بياساس كه متأسفانه در قالب كتاب و سخنراني حتي بطور رسمي در ايران منتشر ميشوند، هشدار دادند و اين مطالب را خطري جدي دانستند. مراجع عظام تقليد قم نيز بارها نسبت به امور خرافي و بياساس كه در منبرها و مداحيها گفته و از رسانهها پخش ميشود هشدار داده اند، اما متأسفانه اين هشدارها كارساز نبوده و اين امور درحال گسترش است.
هر سال به سالروز فاجعه هفتم تير و شهادت 72 تن كه ميرسيم، معمولاً از اين شهدا و سيدالشهداي انقلاب اسلامي شهيد مظلوم آيتالله بهشتي تجليل ميكنيم و ايشان را ميستائيم اما به راه نوراني او كه راه معرفي اسلام با تكيه بر خردورزي و مطرح ساختن مباني روشن وحياني اين دين پاك الهي است توجهي نميكنيم. بهشتي را كوردلاني كشتند كه در دالانهاي تاريك نفاق سرگردان بودند و قامت رساي تفكر بهشتي را افشاگر سالوسبازيها و فريبكاريهاي خود ميدانستند.
امروز، همان سالوسبازيها و فريبكاريها در قالبي ديگر و پنهان شده در چهرهاي به ظاهر ديني، ضربههاي سختتري به اسلام و انقلاب و نظام جمهوري اسلامي وارد ميسازد. خطر معرفي اسلام با تكيه بر خواب و خيال و خرافات و كرامت سازيهاي بيبنيان، از خطر منافقين براي اين دين نوراني و انقلاب و نظام برخاسته از آن بيشتر است. اگر قرار است بهشتي را تكريم نمائيم، بايد پيمودن راه او، كه راه مقابله با خرافات است، را ترويج كنيم، راهي كه امروز مهجور و مظلوم است، همچون خود بهشتي!
ابتكار: آقاي رئيس جمهور نه، «اين برف را ديگر سر ايستادن نيست»
آقاي رئيس جمهور نه، «اين برف را ديگر سر ايستادن نيست» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن مي خوانيد:
با آغاز فصل گرما گويي عصر يخبندان دولت دهم، بهويژه رئيس آن، فرا رسيده است. برف روي برف ميبارد. باد مخالف از هر جهت وزيدن گرفته است. وضعيت گيجکنندهاي است. لحظهاي چشمانم را ميبندم و به ياد ميآورم آن هنگامي که «نفسها در سينهها بيتاب جوش ميزد» تا شُکوه و خروش و عزت و اعتمادبهنفس والاي رئيسجمهور جلوهگر شود. همه هم معترف بودند.
حتي مخالف سمج و ثابتقدمي همچون علي مطهري ميگفت: «اعتمادبهنفس مثالزدني آقاي احمدينژاد تحسينبرانگيز است.» موافقانش که جاي خود دارند.
امثال آقاي رسايي و حسينيان او را حلواحلوا ميکردند. چه کسي جرئت ميکرد نزد اين آقايان بگويد: بالاي چشم احمدينژاد ابروست حتي منتقدان اصولگرا از ترس اينکه مبادا به فتنهگري و اصلاحطلبي و بيبصيرتي متهم و زير گرز نمايندگاني که به «وکيلالدوله»بودن خود افتخار ميکردند، خرد و خوار و خفيف شوند، لب به سخن نميگشودند.
برخي هم به گفته بيهقي «انگشت در ميکردند» که اصلاحطلب پيدا کنند و براي خوشرقصي در نزد دولتيان، افتخار اين کشف بزرگ را به خودشان ميدادند. رئيسجمهور محبوبشان هم سوار بر مرکب چموش قدرت بهتاخت ميرفت و با تيغ کلام خويش مخالفانش را يکي پس از ديگري از سر راه برميداشت.
مجلس قدم به قدم عقبنشيني ميکرد. وقتي سخن امام(ره) زير سؤال رفت و گفته شد که «مجلس در رأس امور نيست»، موافقان يا تأييد ميکردند يا با سکوت رضايتبخش خود، مانعتراشي نميکردند. هرچند اکنون همين گروه، در سکوت مبهم و غمانگيز و در بهت و سرگرداني فرو رفتهاند.
زمان با احمدينژاد بود. اما اکنون روزگار روي زشتش را نشان داده و بهگفته «يالثارات» «ورق برگشته است».
ديگر خبري از «معجزه هزاره سوم» و «هاله نور» نيست. اکنون او را در تور و دام انحراف ميبينند؛ توري که حلقههايش کمکم از هم جدا و پاشيده ميشود و نگينهاي حلقهها به تور ديگري ميافتند.
اما اکنون در اين فصل سردي که خيليها به آن ايمان آوردهاند، بهويژه آناني که همواره گرمابخش بودند، نوايي ديگر ساز کردهاند.
احمدينژاد وقتي به مجلس وارد ميشد، بهگرمي پذيرايش ميشدند. با سلام و صلوات او را مينشاندند و بدرقهاش ميکردند. او را بوسهباران مينمودند و افتخار هرکس اين بود که دستي به دست وي بسايد و شانهاش در نگاه دوربين در کنار شانه احمدينژاد ثبت شود.
اما ديديد چه شد؟ در روز رأيگيري و معرفي گزينه وزارت ورزش، هيچيک از اينها نبود. نه استقبالي بهحق نه بدرقهاي. با «دو دو»گفتن، بهاصطلاح خود مجلسيان، او را «هو هو» کردند، (گواينکه اين حرکت سبک از نگاه رهبري ناپسند و موجب گلايه و تذکر وي بوده است) نگذاشتند حرفش را بزند.
«مخلصم» و «نوکرم» هم کارساز نبود حتي بختبرگشتهاي همچون حميد سجادي، چوب لجبازي مجلسيها را خورد. گردنش را زدند؛ چون ديگري گناه کرده بود. «گنه کرد در بلخ آهنگري/ به شوشتر زدند گردن مسگري»
در پس اين رفتار، وزارت خارجه را به چالش کشيدند. مجلس معاون دستنشانده وزير خارجه را بهواقع امر برکنار کرد؛ زيرا رئيسجمهور او را بر اين منصب نشانده بود. کمکم آهنگ دستگيريها شروع شده و ادامه دارد. اينبار جغد شوم زندان بر بام اطرافيان احمدينژاد آهنگ وصال کرده است. «هرکسي چند روزي نوبت اوست»
روزگار غريبي است. همن يک سال پيش بود که محمدجواد لاريجاني افسوس ميخورد که چرا دوره رياست جمهوري چهار سال است و آرزو ميکرد اين دوره بهاندازه عمر آقاي احمدينژاد طولاني ميبود اما اکنون معاون برادرش يعني آقاي باهنر آرزو ميکند که همين دو سال باقيمانده «بهطور طبيعي به پايان برسد» و همه مفهوم اين سخن را ميفهمند.
همين ديروز آقاي پورمحمدي، وزير کشور اسبق يا سابق، نميدانم چند نسل پيشِ همين رئيسجمهور گفته که اين تقدير است و نميشود کاريش کرد.
احمدينژاد و اطرافيانش در وسط برفي گرفتار شدهاند که گرماي تنور رقابتها عاملش بوده است. هرچندکه به گفته الهام، دوست ديرينه و يار سرسخت دولت، برخي از اين اشتباهات متوجه شخص احمدينژاد است.
اما هر روز که به زمان انتخابات نزديکتر ميشويم، شدت برف بيشتر ميشود و گويي سر ايستادن ندارد و دراينميان البته رسانههاي بيطرف و منتقدان بيغرض گيج شدهاند. ماندهاند چه بنويسند که به کسي برنخورد.
تا قبل از اين ماجراها، اگر کنايهاي انتقادآميز به رئيسجمهور ميزدند، به اصحاب فتنه متهم ميشدند و اگر اکنون در توصيف ناشايستهبودن برخي رفتارهاي چريکي و خارج از منطق برخي نمايندگان و «دو دو»گفتن آنان و بيحرمتي به شخص دوم مملکت تلنگري زده شود، باز به ياوران جريان انحرافي تعبير ميشوند.
اما خداوکيلي آداب مردانگي فراموش نشود.
تهران امروز: «آزادهاي آزاد انديش»
«آزادهاي آزاد انديش» يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم دكتر محمدمهدي مظاهري است كه در آن مي خوانيد:
مروري بر زندگاني شهيد بهشتي حكايت از آن دارد كه او نه تنها درخلال زندگاني خويش همواره دغدغهدار دين بوده و در جهت احياي تفكر ديني كوشيده است بلكه در زمره معدود مصلحان اجتماعياي قلمداد ميگردد كه تنها وتنها درمرحله نظريهپردازي متوقف نگرديده وهمچون امام راحل(ره) كوشيده است تا فاصله عميق ميان دنياي ذهن وعين را درنوردد و از اينرو است كه استراتژي خود را متمركز به آگاهي بخشي به مردم نموده واز يكسو كوشش نموده است تا در سايه روشنگريهاي خود انسانهايي آزاده، آزادانديش، كمال طلب و درعين حال سياسي تربيت كند ودر پناه آنچه به عنوان ويژگي شخصيتي او نزد همگان معروف است به كادرسازي بپردازد.
افزون براين انسانهاي تربيتشده را مهياي ساختن جامعهاي كند كه درآن هيچ يك از فرد وجامعه به قربانگاه ديگري گسيل نشوند و لذا به دنبال احياي بعد مغفول جامعه سياسي ايدهال وتشكيل حكومت اسلامي مطلوب رفته است و از ديگر سو خود به عنوان فردي واقعگرا و درعين حال عملگرا پيشگام در عملياتي ساختن آموزههاي تئوريك خويش بوده است واز اينرو است كه مقام معظم رهبري در توصيف شهيدبهشتي ميفرمايند: «بهشتي اهل كار تحقيقاتي بود وسمت كار تحقيقياش يك سمت مبارزهاي وانقلابي بود به اين معنا كه ايشان آدمي بود كه از دوران نهضت ملي وارد مبارزه شده بود يعني از سنين جواني وحتي نوجواني واز سالهاي 27 و28... ايشان ناگهان درسالهاي 38و39 در قم به اين فكر ميافتد كه اگر بخواهيم مبارزه سياسي كنيم باچه هدفي بايد باشد وباچه وسيلهاي مبارزه صورت بگيرد؟ بايد توجه كرد كه اصولا روح كارهاي تحقيقاتي شهيد بهشتي اينگونه بود.
هدف تشكيل يك جامعه آرماني وايدهال بود در اينجا بود كه شهيد بهشتي متوجه نياز به يك نيروي انساني كارآمد شد اما اينكه باچه ابزار و وسيلهاي اينها ميخواهند حركت كنند مسلم بود كه باهدايت ايدئولوژي اسلامي ودراينجا بود كه متوجه افكار اصولي وبنياني اسلامي شده بود.»
شهيد بهشتي با هدف گريز از ابترماندن ايدههاي اسلامي خويش و بهمنظور آنكه بهرغم ارائه الگو، موفق به درنورديدن فاصله ذهنيت وعينيت درعرصه عمل گردد درسال 1333 به تاسيس دبيرستان «دين ودانش» درقم مبادرت كرد و نه تنها مديريت اين دبيرستان را به عهده داشت بلكه بهعنوان دبير انگليسي نيز به دانشآموزان انگليسي ميآموخت، خود وي درباره اين مسئله چنين ميگويد: «ازاين جهت به تدريس زبان انگليسي پرداختم تا عملا ذهن دانش آموزان را متوجه اين نكته كرده باشم كه روحانيون درچارچوب حوزهها محصور نيستند وعلاوه برعلوم حوزوي با موضوعات روز نيز آشنايي دارند.»
او همچنين درسال 1339 به تاسيس مدرسه حقاني مبادرت ورزيد و طلاب جوان اين مدرسه را براساس روشها و اسلوبهاي جديد آموزش ميداد، مدرسهاي كه تحصيلكردگان آن سهمي اساسي در پيروزي انقلاب و دوران تثبيت آن ايفا كردند.
شهيد بهشتي همچنين باهجرت به هامبورگ به توصيه مراجع وتصدي مديريت مسجد معروف اين شهرسهمي اساسي و روشنگرانه درتبليغ اسلام در اروپا را عهدهدار شد وجالب آنكه پس از بازگشت و در فاصله سالهاي 49 تا 57 سه بار توسط ساواك دستگير شد و بالاخره باحضور در شوراي انقلاب به فرمان امام خميني(ره) در سازماندهي و رهبري تظاهرات و راهپيماييهاي ملت درمبارزات ضد رژيم نقش اساسي ايفا كرد وبالاخره با پيروزي انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسي نقشي اثرگذار را عهده دار شد.
پس از آن تشكيلات قضايي كشور را متكفل شد وبالاخره باتاسيس حزب جمهوري اسلامي ايران كادرسازي براي آينده كشور وانقلاب را درصدد توجهات خويش قرار داد و جملگي اين امور مويد تلاش عملگرايانه ايشان به منظور ارائه مدلي از انسان كامل مطلوب وجامعه وحكومت ايدهآل مورد نظر او است.
از نظرگاه شهيد بهشتي وجود وحضور ولي فقيه در راس اركان حكومت اسلامي ضمانت اجرايي اسلامي بودن نظام محسوب ميگردد وچونان كه مراد و استاد شهيد بهشتي يعني امام راحل معتقد است ايشان نيز بر همين عقيده است كه فقدان شرايط فقيه جامع الشرايط موجبات انعزال او را فراهم ميآورد، امري كه اطمينان بخش و مويد شرعي پذيرش ولي فقيه از ناحيه مردم و مقبوليت او درميان ايشان است علماي اسلام اگر درمقام ولايت، دنيا طلبي كردند. اگر اخلاقشان اخلاقي طاغوتي شد.
اگر اينهايي كه تا قبل از ولايت فقيه با مردم خاكي ومتواضع بودند حالا براي مردم قيافه گرفتند و حركت كردند... اگر به جاي اينكه توي خانههايشان بنشينند كاخ نشين شدند اگر گارد براي خودشان درست كردند، اگر ازاين كارها كردند اصلا اينها فقيه جامع الشرايط نيستند كه ولايت داشته باشند» تاملي درانديشههاي شهيد بهشتي نشان ميدهد كه درمدل حكومتي مطلوب ايشان، نقش ملت در مقبوليت بخشي به حكومت اسلامي نقش اساسي و كتمان ناپذير است منتها اين امر يعني تكيه به آراي عمومي در معناي مطلق كلمه مقصود نميباشد.
چنانكه ايشان در مجلس خبرگان قانون اساسي و در مقابل مدافعين ازجمهوري دموكراتيك اسلامي به صراحت عنوان ميدارد «جمهوري اسلامي يك نظام مكتبي است فرق دارد باجمهوري دموكراتيك... مطلبي كه (بعضي) ميفرمايند ما را به آراي عمومي بدهيم بدون هيچ قيدي در خارج قانون بهوجود ميآيد بهوجود بيايد اين متناسب با قانون اساسي ونظام مكتبي نيست چون ملت درطول انقلاب و در رفراندوم اول انتخاب خودش را كرد و گفت جمهوري اسلامي وبااين انتخاب چارچوب نظامي حكومتي خودش را معين كرد» از الزامات تحقق حكومت اسلامي مطلوب شهيد بهشتي تحقق عدالت در جامعه است.
براين اساس ايشان تحقق حكومت اسلامي را مرادف تحقق عدالت در هردو بعد قانوني وتوزيعي آن ميداند و خاطرنشان ميسازد: «هرجا ديديد ميگويند دين واسلام هست و عدالت اجتماعي نيست بدانيد آن دين واسلام قلابي است، محور اين جامعه (اسلامي) عدل است آن هم نه فقط عدل اقتصادي، نه فقط عدل سياسي و اجتماعي بلكه عدل اقتصادي ومدل سياسي برپايه اعتدال ومدل بينشي و اخلاقي.
زيربناي همه عدلها در جامعه اسلامي عدل اخلاقي است حتي مدل اقتصادي و عدل سياسي...» و بالاخره درباب آزادي به عنوان يكي از ملزومات تحقق حكومت اسلامي درانديشه شهيد بهشتي بايستي دانست كه از ديدگاه ايشان انسان فطرتاً آزاد، در پناه حكومت اسلامي آزادي مطلوب و شايسته خويش را حاصل خواهد نمود و بديهي است كه درسايه چنان نگرشي به انسان و جامعه شهيد بهشتي به اين جمع بندي ميرسد كه «جامعه اسلام، انسان را موجودي آزاد ميشناسد و به اين موجود آزاد نهيب ميزند كه در هرشرايط اجتماعي هستي نايست، يا بمير يا بميران، يا هجرت كن وبه هرحال تسليم محيط فاسد نشو، بنابراين اسلام براي انسان در برابر فشارهاي محيط آزادي قائل است روي نقش كند كننده محيط فاسد وفساد وظلم حاكم بر محيط كه حركت انساني را كند ودشوار ميكند حساسيت دارد و نميتواند دربرابر آن ساكت و بياعتنا بماند و نتيجه اينكه در اسلام آزاديهاي فردي محدوديتهاي اجتماعي نيز دارد انسان آزاد است اما در چارچوب حدود الله ودر چارچوب قوانين الهي.»
نظر به آنچه گذشت شهيد مظلوم بهشتي با دغدغه دينداري و ضرورت احياي اسلام و تجديد حيات بخشيدن به فكر ديني وچنان كه خود ايشان بيان ميكند: «پس از كودتاي 28 مرداد جمعبندي كرديم كه چرا اين نهضت به پيروزي نينجاميد ودراين جمعبندي متوجه شديم كه دو كمبود اساسي داريم يكي ساخت ايدئولوژيك وسياسي وديگري كادرها...» مسيري پرفراز و فرود و توام با آگاهي بخشي به ملت ودرعين حال حضور درعرصه مبارزه قيام وعمل را پيمود و از اين حيث درزمره معدود مصلحان اجتماعي قرار گرفت كه موفق به درنورديدن فاصله ميان عالم ذهن و عين گرديد.
تلاش بهشتي درخلال سالهاي حياتش معطوف به زدودن غبارههاي تحجر و تحريف از چهره اسلام وتربيت نسلي گشت كه در رفع دغدغه او مبني بر احياياسلام كاملا موفق عمل نمود و بر اين اساس بهشتي نه تنها موفق شد درزمان حيات خود دستاورد مجاهدتهاي خويش در معرفي و حمايت از حكومت اسلامي ايدهال خويش را مشاهده نمايد بلكه در سايه پايمرديهاي خود نقشي شايان توجه در تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايفا كرد.
رسالت: «ضرورت تحقق سياست اخلاقي»
«ضرورت تحقق سياست اخلاقي» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي خوانيد:
روابط انسانها با همديگر و نيز موفقيت سازمانها و حتي حکومتها به عاملي ذهني وابسته است که آن را «اعتماد» مينامند.
ذهني بودن اعتماد بهمعناي بيارزش بودن آن نبوده و بالعکس پژوهشهاي روانشناختي دال بر آن است که ارزش اين عامل ذهني يعني اعتماد حتي از واقعيت هم بيشتر است.
اعتماد نيز مخلوق نوعي تصوير ذهني است که از فرد يا جريان و يا حتي يک سازمان از کوچکترين تا بزرگترين آن يعني حکومت در ذهن مخاطبان پديد ميآيد.
اهميت اين پديده تا آن حد است که مديريت برداشت و ادراک در حال حاضر در همه امور اقتصادي، اجتماعي و سياسي تا سرحد حکومتداري بهعنوان فن يا هنري بسيار کليدي مورد توجه قرار گرفته است بنا بر اين ممکن است در کشوري عدالت ايجاد شود ولي احساس عدالت ايجاد نشود يا آزادي در دستور کار بوده و در ارکان سياسي جاري باشد ولي در اذهان توده ها احساس آزادي پديد نيايد، در همين حال، عکس آن هم ممکن است، يعني در جامعهاي چون جوامع غربي احساس آزادي پديد آيد در حاليکه آن آزادي از سوي انديشمندانش با مفهوم متعالي آزادي فرسنگها فاصله داشته باشد.
اشارهها، نشانهها و علائم صادر شده از رفتار مسئولان يا حتي مجريان ساده در يک نظام سياسي ممکن است که تصويري را در اذهان تودههاي مردم پديدآورد که با واقعيت يا حتي آرمانهاي آن نظام همخواني نداشته باشد.
نظام اسلامي ايران پس از گذشت بيش از سي سال کوشيده است که تصويري از کارآمدي، استقلال طلبي، عدالتخواهي و غلبه معنويت بر دنياطلبي ايجاد کند، اما پاره اي از رفتارهاي ناهمگون يا حتي عملکردهاي در حالت «خوشبينانه» جاهلانه و در بدترين حالت، مغرضانه، باعث شده است که اين تصوير مثبت در مواردي مخدوش گردد.
ترديدي نيست که فضاي سياسي و اجتماعي در جامعه ما بايد تجليگاه معنويت و پاکي باشد ولي بعضي از دلسوزان برآنند که ما در واقعيت از آن فاصله زيادي داريم و پارهاي بر اين اعتقادند که حتي برخلاف آن راه ميسپاريم.
اگر منصفانه بنگريم اين تصوير مخدوش با نيت مسئولان ارشد نظام هماهنگي ندارد ولي رفتارهاي ناصواب به آن دامن زده است.
سخنان روز گذشته مقام معظم رهبري خطاب به رئيس و مسئولان عالي قوه قضائيه بهواقع خطابي عام به همه دستاندرکاران کشور در هر سطحي است، خطابي که بايد به پالايش محيط سياسي آلوده شده به ويروس تهمت و برچسبهاي ناصواب بينجامد، ترديدي نيست هر حرکتي که به سلب اعتماد مردم از نظام بينجامد و تصوير نادرست را پديد آورد، اقدامي مفسدانه است ولي اين اقدام مفسدانه نه فقط از سوي براندازان بلکه گاهي ممکن است از سوي دوستان جاهل هم صورت گيرد، کسانيکه مرزهاي اخلاق و انسانيت را زيرپا گذاشته و برخلاف قواعد ديني، آبروي انسانها را دستمايه بازيهاي کودکانه سياسي يا رسيدن به اهداف حقير دنيايي خود ميکنند، آخرت خويش و آبروي نظام را بازيچه اقدامات جاهلانه خود قرار دادهاند.
سياست اسلامي بايد تجليگاه نورانيت و معنويت باشد .رفتارهاي ماکياوليستي با هرنيتي به هر سويي که برود، مسلماً روبه سوي خدا نخواهد داشت.
رهبري معظمانقلاب در سخنان خود بر يک اصل بنيادين اخلاق اجتماعي و فردي اسلامي تأکيد کردند که هيچکس حق ريختن آبروي يک مسلمان را ندارد. در فضاي متأسفانه آلوده به تهمتها اين اصل بهظاهر بديهي تا چه حد براي جانهاي تشنه معنويت و پاکي فضاي سياسي ايران شيرين است و چقدر سياستمداران و مسئولان ما بايد با اين سخنان خويشتن را بسنجند.
بر اين باورم که توصيههاي مقام معظم رهبري که مصداق امر به معروف و نهي از منکر در شرايط کنوني است؛ نبايد صرفاً توصيهاي اخلاقي تلقي شود، بلکه ضروري است قوه قضائيه ضمانتهاي قانوني را براي جلوگيري از ريختن آبروي آحاد مردم، ابتدا از سوي صاحبان قدرت و سپس از سوي هر کسي فراهم آورد، زيرا آلودگي فضاي سياسي به ويروس تهمت و ناپاکي اخلاقي صرفاً مايه گريز سياستمداران خداباور از صحنه شده و عرصه را براي قدرتطلبان و فرصت طلبان دنياگرا فراهم ميکند و بس.
قدس: «اقدام مشترک شبکه mbc و cbb»
«اقدام مشترک شبکه mbc و cbb» سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي خوانيد:
شبکه تلويزيوني «ام بي سي» عربستان سعودي در اقدامي عجيب، سخنان توهين آميز «طارق حبيب» به ساحت مقدس پيامبر اکرم(ص) را پخش نمود.
تأمل
در رفتار ايدئولوژيک در عربستان، اين واقعيت را آشکار مي سازد که صحنه
گردانان اتاقهاي فکري اين کشور، آموزه هاي دين را ابزاري براي پيشبرد
هدفهايشان در نظر گرفته اند تا از اين منظر، نه تنها با ديگر فرقه هاي
اسلامي به ستيز ايدئولوژيک بپردازند، بلکه بستر واگرايي را در بين مسلمانان
تشديد کنند.
اين برداشت که از شبکه وهابي پخش مي شود، بازي در
پازل کشورهاي غربي است که سالهاست موضوع توهين به پيامبر(ص) را در محورهاي
گوناگون در دستور کار خود قرار داده اند.
در برخي از کشورهاي غربي، با بهانه هاي واهي به نام آزادي به مقدسات اسلامي و پيامبر اسلام(ص) توهين مي شود که واکنش مسلمانان را در گستره جغرافياي اسلام در بر مي گيرد، ولي آنها مسلمان نيستند لذا، هر گونه رفتار قبيح نيز ممکن است از آنها سر بزند و تلاش مي کنند با اين رفتارها پيروان دين اسلام را تحقير و سوژه اسلام هراسي را تعقيب کنند. چرا در غرب با همان دستاويز آزادي جرأت نمي کنند از آموزه هاي يهوديان انتقاد کنند که به وفور در کتابهايشان وجود دارد و ملتهاي ديگران را تحقير مي کنند و بعضي خاخامهاي يهودي خشونت عليه ملتهاي ديگر را تمجيد مي کنند؟ چرا اجازه نمي دهند قوانين غربي که با عنوان نفي سامي ستيزي، هر گونه مناقشه اي را در کوچکترين جزئيات مربوط به يهوديان برنمي تابند، مورد انتقاد قرار گيرد؟ اکنون اين اقدام در مرکز نزول وحي و زادگاه پيامبر(ص) از هيچ گونه وجاهتي برخوردار نيست و اذعان به اين نکته که غرب در استمرار جنگ نرم عليه جهان اسلام، به موازات اقدامهاي خود، از درون کشورهاي اسلامي نيز به يارگيري دست زده است، تا به عنوان ستون پنجم فرهنگي هزينه اقدامهايش را به حداقل برساند.
به
نظر مي رسد مي توان بين لشکرکشي عربستان به بحرين و اهانت سربازان رياض به
مساجد و مقدسات در بحرين به بهانه برخورد با مردم، رابطه اي منطقي پيدا
کرد.
مي توان اذعان نمود، مخرج مشترک ارتش بحرين و عربستان در
تهاجم به مقدسات در کشور بحرين، از يک آبشخور فکري تغذيه مي گردد. به سخن
ديگر، آنچه در بحرين رخ داده است، افزون بر قتل عام و شکنجه مردم، تعرض به
اعتقادها و باورهاي اسلامي در کشور اسلامي است که توسط دو حاکم مسلمان صورت
پذيرفته است تا هزينه غربيها در پروژه اسلام ستيزي کاهش يابد.
برخي اخبار از ارتباط دولتمردان سعودي با سران تل آويو در رسانه ها حکايت مي نمايد. روابط سياسي و قرابت ديدگاه هاي ديپلماسي دو کشور، ارتباط تنگاتنگي نيز بين باورها ايجاد کرده است.
گفتني است، برخي تحليلگران معتقدند هدف سعوديها از انجام اين قبيل توهين ها به مساجد (تخريب مساجد در بحرين) و قبور مؤمنين (تخريب قبور شهداي حره) و توهين به رسول ا...(ص)، تعرض به جايگاه مسجد الحرام و خانه کعبه است.
گفتني است، به اعتقاد شيطاني محافل اقتدارگراي ماسوني و اوانجليستي، يکي از نشانه هاي بارز براي تحقق ظهور ضد مسيح (دجال)؛ تخريب و تعرض به جايگاه امن الهي خانه کعبه است. بر کسي پوشيده نيست، در ماجراي جنگ 22 روزه و 33 روزه، موضع حاکمان سعودي به نفع رژيم اشغالگر قدس تمام شد بنابراين، پيوند ميان اسلام ستيزي در غرب با اين اظهارات، سخن گزافه اي نيست.
اکنون با اين رفتار سعودي ها و اقدام شبکه بي بي سي در خصوص ساخت مستندي عليه پيامبر اسلام(ص)، شباهت ماهوي وجود دارد.
در
واقع، مي توان اذعان نمود جريان وهابي و ماسوني براي اسلام ستيزي به يک
نقطه مشترک رسيده اند و تلاش مي کنند با طرح پروژه هاي گوناگون فرهنگي،
مسير توهين به باورهاي مسلمانان را با پيشنهادهاي جديد تکميل کنند، به گونه
اي که مي توان سخنان طارق حبيب را استمرار اظهارات سلمان رشدي، قرآن سوزي
کشيش آمريکايي «تري جونز» و انتشار کاريکاتورها در نشريات دانمارکي عنوان
نمود که همگي مسير واحدي را دنبال مي کنند.
پر
واضح است، اسلام دين پويا و سازگار با فطرت بشر است که روز به روز به شمار
پيروان آن افزوده مي شود و در هيچ دوره اي نشر و گسترش حقايق آن متوقف
نشده است.
اکنون نيز همچون گذشته به مسير رشد و بالندگي خود ادامه
خواهد داد و خواب را از ديدگان دولتمردان و تئوريسين هاي مزدور آنها در
دنياي غرب و سمپات هاي آنها در کشورهاي اسلامي خواهد زدود.
موج بيداري اسلامي در کشورهاي اسلامي نه تنها منافع بيگانگان را که سالها ثمره و دسترنج مردم مظلوم مسلمان را غارت مي کردند، به خطر انداخته است، بلکه دولتمردان وابسته به نظام سلطه را نيز به واسطه از دست دادن تاج و تخت نگران کرده است. لذا تلاش مي کنند با خوش خدمتي به اربابان خود، زمينه حمايت بيشتر آنان را فراهم کنند.
آفرينش: «گام هاي مثبت ولي ناکافي»
«گام هاي مثبت ولي ناکافي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
اقتصاد کشورمان در چند وقت اخير به سبب فراز و نشيب هاي فراوان و اقدامات مختلفي که داشته است دچار عدم ثبات شده است. اقداماتي که بعضا بسيار مفيد بوده و برخي هم به نفع اقتصاد کشور نبوده است.
بحث هدفمندي يارانه از جمله آن طرح هايي است که درصورت تداوم و برطرف سازي چالش هاي آن بسيار مفيد و سازنده براي آينده اقتصاد کشور خواهد بود. يکي از محوري ترين طرح هايي که مي تواند در هدفمندي يارانه ها به صورت سازنده و تاثير گذار نقش بازي کند بحث خصوصي سازي در نظام اقتصادي کشور است.
همانطور که امسال مزين به نام جهاد اقتصادي است به نظر مي رسد بهترين و سازنده ترين جبهه اين جهاد در زمينه خصوصي سازي باشد. امري که به سبب مزيت هاي فراوان اقتصادي موجب افزايش رقابت و سطح کيفيت خدمات مي گردد.
اما متاسفانه در حال حاضر بحث خصوصي سازي در کشور ما به نوعي معطل مانده است و در بخش هايي هم که لحاظ شده به صورت ناقص و ناتمام مورد استفاده قرار گرفته است.
در صورتي که پتانسيل ها و امکانات کشور به حدي است که در تمامي زمينه هاي عمراني، اقتصادي، تکنولوژي، انرژي و ساير بسترهاي ديگر اين امکان وجود دارد که حتي سرمايه گذاران خارجي را هم در اين امور شريک کرد.
اما بحث خصوصي سازي در کشور ما به گونه اي ناقص معني شده است و در اکثر مواقع خصوصي سازي در کشور ما به واگذاري امور به شبه دولتي ها تبديل شده است. و به گونه اي نه تنها بدنه دولت لاغر نشده بلکه بعضا شاخ و برگ بيشتري پيدا کرده است.
از آنجا که دولت در حال حاضر به سبب اجراي طرح هدفمندي ها بسيار مشغول است تا بتواند به نحو احسن اين بار را به مقصد برساند، بهترين گزينه براي فراغت دولت از تحمل فشارهاي موجود و مديريت قوي بر امور اجرايي کشور واگذاري امور دولتي به بخش خصوصي مي باشد. نمونه اين امر واگذاري امور مربوط به شرکت گاز به بخش خصوصي مي باشد.
دراين طرح بهره برداري و توزيع گاز طبيعي، توسعه شبکه گاز، واگذاري انشعاب، کنتور خواني، نگهداري و تعميرات تاسيسات شبکه گاز، صدور قبوض گاز و وصول مطالبات به بخش خصوصي واگذار مي شود. در اجراي اين طرح، قيمت گاز در اختيار دولت است و شرکت ملي گاز ايران بر اساس هر متر مکعب گازي که اين شرکت ها مي فروشند، به صورت «حق العمل» هزينه هاي آنها را پرداخت خواهد کرد. قاعدتا تاثيرات مثبت اجراي اين طرح هم براي مردم و هم براي دولت مشخص خواهد شد.
اما در حال حاضر برخي از امور کشور نياز حياتي به ورود بخش خصوصي و سرمايه هاي غيردولتي دارد. خستگي صنعت نفت، کمبودهاي سرمايه اي در بخش عمراني، نياز بخش هاي مختلف انرژي و فرسودگي سيستم هاي انتقال و بسياري امور ديگر از اين قبيل نشان از ضروري بودن حضور بخش خصوصي در بسترهاي اقتصادي کشور را مي رساند.
عدم ايجاد بسترهاي مناسب براي ورود بخش خصوصي به عرصه هاي مختلف اقتصادي سبب شده تا سرمايه گذاران به خروج سرمايه از کشور ترغيب شوند که اين امر ضربه اي مهلک بر تن اقتصاد کشور است.
به طوري که سرمايه هاي نقدي اين مملکت به علت عدم وجود شرايط مناسب اقتصادي به خارج از کشور منتقل و درعرصه توليدات اقتصادي مصرف مي شود.
جالب اينجا است که بعضا ما همان کالاهاي توليدي در خارج از کشور را که با سرمايه هاي وطني خودمان توليد شده است را در قالب واردات و با قيمتي بيشتر از هزينه توليد آن در داخل خريداري مي کنيم.
حمايت: «خانه هاي متحرک و عوارض آن»
«خانه هاي متحرک و عوارض آن» عنوان يادداشت روزنامه حمايت به قلم سياوش يعقوبي است كه در آن مي خوانيد:
امروزه
کمتر کسي را مي توان پيدا کرد که معني و تعريف دقيق فرهنگ و عوامل اثربخش
آن و علل و بروز تعارض هاي فرهنگي و تفاوت فرهنگي را نداند.
جوامع
در حال رشد و توسعه که دايما دگرگوني و تغييرات وسيع را با توجه به تاثير
پذيريهاي مختلف از عوامل محيطي تجربه مي کنند بيشتر با مفهوم و واژه فرهنگ
در ارتباط هستند و دايما در محاوره هاي و مصاحبت هاي خود حداقل يک بار اين
واژه را بکار مي برند.
آداب،رسوم ، سلوک و رفتار و موارد ديگر مادي و معنوي جزو فرهنگ هر مردمي است. موضوع روزمره و جاري ساکنين قسمت هايي از شهر بزرگ تهران است که در سالهاي نه چندان دوربعلت برخي جابجايي ها بهسازي و نوسازي شهري همچنين فراهم شدن مهاجرت به برخي نقاط جديد نسبتا بالاي شهري بخصوص مناطق غرب و شمال غرب فراهم گرديد آنچه معلوم است ساکنين محله هاي قديمي تر و بافتهاي فرسوده که از بافت فرهنگي خاص خود تنيده شده بودند و سالهاي متمادي با فرهنگ محيط و محله خود رشد و بزرگ شده بودند اکنون در مکاني نسبتا بالاي شهر باهمان باورهاي ديرينه و نگرشها و واکنش ها به مسايل و موضوعات روزمره تبديل به خانواده هايي شده اند که تمامي فرهنگ و پاره فرهنگ هاي محله خود را همراه دارند و به لحاظ استقرار اينگونه خانواده ها در محله هاي بالاي شهر گاهي پديده هاي عجيب و غريب ظهور و بروز پيدا مي کند که ناگهان احساس مي کني فلان محله که بيست سال پيش تخريب شد اکنون در جايي ديگر ونقطه اي بالاتر با خيابان هاي وسيعتر و پارکهاي تميزتر دوباره متولد شده و مشکل آنجا حادث و حاد مي شود که اگر فرزند يک خانواده اي که نقطه اي ديگر مناطق مياني و بالاي شهر براي وصلت با اين خانواده ها مواجه مي شود موقعيت استقرار و مکان جغرافيايي فعلي اين خانواده را در نظر مي گيرد بي خبر از اينکه گويا خانه اي را روي چرخ گذاشته و به مکاني ديگر هدايت کرده اند و اصل و اساس قضيه همان بوده که هست که در آن صورت اينگونه وصلت ها که توأم با دستپاچگي و تأجيل صورت مي گيرد ناگهان آرام آرام تفاوت هاي فرهنگي سردر مي آورد و بتدريج بصورت تمام قد و با قدرت تمام جلوي طرف مقابل مي ايستد اما اين موقع اي است که دريغا عجل دير شده است و پشيماني سودي جز زندان و تنش و نابودي دو انسان ندارد بهتر است در اينگونه موارد خانواده بخاطر جلوگيري از تباهي فرزندان دلبندشان به نقطه جغرافيايي و جايگاه هاي مکاني توجه نکنند و در موضوعات اعتقادي و فرهنگي و قشر طرف مقابل بطور ريز دقت نموده و به بيتابي احساسات جواني زياد توجه نکنند و با ترفند هاي مختلف سعي کنند چنانچه به مورد غير واقعي برخورد کردند خود را و خانواده خود را با توکل بر خدا و با تدبير،عقل برهانند و هر کسي هم کفو و هم پرواز خود را پيدا کند و خود و خانواده و جامعه را از عوارض بسيار گسترده تري بنام فاجعه طلاق و فرزندان طلاق و ده ها نابهنجاري بعد از طلاق مبتلا نکنند.
دنياي اقتصاد: «آداب گفتوگو»
«آداب گفتوگو» سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است كه در آن مي خوانيد:
مهندس
محسن خليلي از كارآفرينان شناخته شده ايران در بخش خصوصي است.او باور ژرفي
دارد كه گفتوگو با مسوولان نهادهاي حكومتي به ويژه مسوولان دولتي هميشه
فايده دارد و بايد هر روزنهاي كه در اين مسير باز ميشود را به فال نيك
گرفت و از قدرت، نيرو و توانايي مقوله گفتوگو براي نزديكتر شدن ديدگاهها
و خواستهها استفاده كرد.
شمار كساني كه اين باور را دارند و
ميگويند گفتوگو همواره بر قهر بودن و حرف نزدن برتري دارد در جامعه امروز
ايران روندي فزاينده پيدا كرده است.
واقعيت اين است كه هر دو طرفي كه تصور ميشود دست كم در نگاه نخست منافع متعارض دارند و بايد در حالت نبرد باشند، ميتوانند و بايد از توانايي مقوله ارزشمند گفتوگو براي رسيدن به سازگاري و كاهش تضادها استفاده كنند.
دولتهاي ايران در همه سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي براساس درك واقعيات و اعتراف به اينكه حل مسائل كسبوكار شهروندان بدون گفتوگو با بخش خصوصي با دشواريهاي ويژه همراه است، در هر مقطع از زمان به گفتوگو روي آورده و آن را باور كردهاند.
بر همين اساس بود كه تاسيس شوراي گفتوگوي دولت با بخش خصوصي يكي از مواد برنامه پنجم شده و خوشبختانه نشستهاي آن برگزار ميشود.
كارآمدتر
شدن و مفيدتر شدن گفتوگو اما مشروط و منوط به رعايت آداب گفتوگو از سوي
طرفين است و اگر اين آداب رعايت نشود يا كمرنگ شود از درجه فايده اين
تعامل كاسته خواهد شد. برخي آداب گفتوگو به طور خلاصه در ادامه آمده است.
يكم:
از شرطهاي مهم هر گفتوگو، تعادل در قواي دو طرف است. به اين معنا كه اگر
يكي از دو طرف نيروي فوقالعاده پيدا و پنهان داشته و طرف ديگر فاقد قدرت
باشد، گفتوگو بيمعنا خواهد بود.
اين توازن و تعادل قوا دست كم
بايد به لحاظ ذهني توسط دوطرف پذيرفته شود تا حرف زدن و حرف شنيدن فايده
داشته باشد. مسوولان دولتي كه اكنون به لحاظ قانوني عضو شوراي گفتوگوي بخش
خصوصي و دولت هستند اين معني را بايد درك كرده و در ميدان گفتوشنود با
فروتني كارشناسي حاضر شوند.
دوم: دو نفر يا دو گروه وقتي به گفتوگو مينشينند كه دلواپسيهاي آنها در زمينههاي مورد بحث دست كم در رئوس مطالب تا اندازهاي به يكديگر نزديك باشد و دغدغههاي مشترك داشته باشند. اعضاي شوراي نوپايي كه در ايران تاسيس شده است بايد اين مفهوم را به طور كامل درك كنند تا گفتوگوها، اول و آخر داشته باشد و به فايدهاي منتج شود.
سوم:
گفتوگوي ميان دولتيها و خصوصيها بايد فاش و آشكار باشد و در حضور
نمايندگان رسانهها انجام شود. رويداد بزرگي كه در سالهاي اخير اتفاق
افتاد و رسانهها در نشستهاي هيات نمايندگان اتاقها حاضر و اخبار آن را
منتشر كردند ميتواند و بايد درباره نشستهاي اين شورا نيز تكرار شود.
اگر
اين اتفاق نيفتد موجي از حدس و گمان و شبهه ممكن است در ميان اعضاي بخش
خصوصي راه افتد و البته زمينههاي نوعي رانت نيز فراهم خواهد شد.
عدم
رعايت شرط آخر از آداب گفتوگو در چند نشست برگزار شده از فايده نشستها
كاسته و بحثهاي پراكنده درباره آنچه گفته و شنيده شده را افزايش ميدهد.
رعايت آداب سهگانه از سوي هر دو طرف يك الزام و ضرورت است و نبايد از كنار
اين شرايط بيتفاوت عبور كرد.