كيهان:پشت پرده راهبرد عمليات اطلاعات پايه
«پشت پرده راهبرد عمليات اطلاعات پايه»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛دقيقا در بحبوحه فتنه 88 و در ميانه انبوه پديده هاي امنيتي كه به وفور مي شد مشاهده كرد، يك پديده بسيار جالب مشاهده شد كه البته به دليل شرايط خاص آن دوران كمتر مورد توجه قرار گرفت. آن پديده مهم -كه تازه اين اواخر ميزان اهميت آن در حال آشكار شدن است- اين بود كه تقريبا به طور ناگهاني اپوزيسيون خارج از كشور سعي كرد به عنوان يك «كل واحد» و «مجموعه يكپارچه» ظاهر شود و به عنوان «ضلع خارجي فتنه سبز» به ايفاي نقش هماهنگ بپردازد.
براي آنها كه در يكي دو دهه گذشته مجموعه رفتار اپوزيسيون فراري را رصد كرده اند كاملا آشكار است كه اين جريان نه يك مجموعه واحد، بلكه طيفي بسيار پراكنده، به هم ريخته و شلخته از گروه ها و گروهك هايي است كه سه ويژگي مهم همواره درباره آن صدق مي كرده است. ويژگي اول تكثر و يا شايد بهتر باشد بگوييم بي سر و ساماني تمام نشدني و سرگيجه آور جريان ضد انقلاب است. از 30 سال پيش به اين طرف، تقريبا به طور مستمر، هر چند ماه يك بار يك گروه يا گروهك جديد با ادعاهاي عجيب و غريب در يك كشور غربي ظهور و ادعا كرده بنا دارد فصلي جديد در تاريخ مبارزه عليه جمهوري اسلامي بگشايد و بعد از چند هفته پر گويي و سر و صدا به خيل آن ده ها گروه ديگري پيوسته است كه در ماه هاي قبل از آن همين ادعاها را داشته اند. ويژگي دوم، وجود اختلافات حاد ميان جريان اپوزيسيون بوده كه در بسياري از موارد تا مرز پدركشتگي و تصفيه هاي خونين (حتي درون گروهي) هم پيش رفته است.
اگر مجموعه ضد انقلاب خارج نشين را يك طيف در نظر بگيريم كه از منتها اليه چپ (توده و ...) آغاز مي شود، نفاق در ميانه آن قرار دارد و تا منتها اليه راست (سلطنت طلبان، و ...) گسترش مي يابد، گروه هاي توزيع شده روي اين طيف، تقريبا هيچ وقت چشم ديدن همديگر را نداشته اند و يكي از مشغوليت هاي دائمي آنها -كه البته اسباب تفريح دوستداران انقلاب هم بوده- بد و بيراه گفتن به گروه هاي رقيب و متهم كردن آنها به انواعي از اشتباهات و خطاها بوده است آن هم عمدتا با اين هدف كه خود را پيش چشم سرويس هاي اطلاعاتي غربي (كه افسار همه اين گروه ها را در دست دارند) بزرگ تر و با ارزش تر جلوه بدهند و نهايتا مواجب بيشتري دريافت كنند. دقيقا به همين دليل، در سال هاي پس از انقلاب و تا پيش از فتنه 88 چيزي به نام همكاري بين گروه هاي ضد انقلاب و انجام پروژه هاي مشترك همواره بيشتر به شوخي شبيه بوده است تا اينكه بيان كننده يك واقعيت باشد. و ويژگي سوم هم كه تقريبا در بين همه اين گروه ها مشترك است، بي خاصيتي محض و ناتواني آنها از طراحي و اجراي مستقل حتي يك عمليات ساده عليه جمهوري اسلامي بوده است به گونه اي كه مجموعه مستندات موجودنشان مي دهد حتي يك مورد هم وجود ندارد كه در آن اين گروهك ها بدون كمك، پشتيباني و تغذيه مستقيم سرويس هاي غربي قادر به انجام يك عمليات پيش پا افتاده بوده باشند.
مجموعه اين ويژگي ها در آستانه دهه سوم انقلاب اسلامي، آرام آرام سرويس هاي اطلاعاتي غربي را به اين نتيجه رسانده بود كه آنچه «اپوزيسيون خارجي» جمهوري اسلامي خوانده مي شود، در واقع چيزي جز يك دردسر واقعي و آبروريزي مستمر نيست و پولي هم كه در حلقوم آنها مي ريزند به دقيق ترين معناي كلمه هدر رفته است. اين گروه ها نه هرگز قادر به وارد آوردن ضربه اي جدي به نظام بوده اند، نه پايگاهي در داخل كشور پيدا كردند و نه حتي توانستند يك جريان انتقادي جدي و با دوام عليه جمهوري اسلامي در خارج بوجود بياورند كه شنوندگاني در جهان براي خود پيدا كند.
اما وقوع فتنه 88 در داخل ايران، اين ارزيابي سرويس هاي غربي را تا حدودي تغيير داد. با مشاهده برخي عوامل آلوده در نظام و بوجود آمدن اين اشتباه محاسباتي در ذهن طرف غربي كه نظام جمهوري اسلامي از درون دچار يك شكاف غير قابل رفع شده است، سرويس هاي آمريكا ، انگليس و اسراييل به اين نتيجه رسيدند كه شايد تاريخ مصرف اپوزيسيون خارج نشين به طور كامل هم تمام نشده باشد. برخي شواهد نشان مي دهد ارزيابي اين سرويس ها اين بود كه اگر بتوانند گروه هاي متكثر ضدانقلاب را دور هم جمع كنند، ميان آنها تقسيم كار ايجاد كنند و خود به طور مستقيم ايجاد هماهنگي ميان آنها را به عهده بگيرند آن وقت ممكن است قادر باشند در بيرون كشور ظرفيتي آبرومند ايجاد كنند و از تلفيق اين ظرفيت با جريان فتنه در داخل ايران، يك اپوزيسيون سراسري واحد و داراي بدنه اجتماعي و توان تحرك موثر عليه نظام بوجود بياورند.
بر اين مبنا پروژه«اپوزيسيون واحد» در بيرون كشور و با مشاركت مجموعه سرويس هاي اطلاعاتي كشورهاي غربي -كه حالا ديگر اتاق هاي عمليات مستقل خود عليه ايران را تعطيل و يك اتاق عمليات مشترك ايجاد كرده بودند- كليد خورد. به سرعت اخباري منتشر شد كه مثلا منافقين درون پادگان هاي پژاك مقر تاسيس كرده اند، رهبران پژاك با بهايي ها ارتباط گرفته اند، گروهك ريگي مشغول مذاكره با تجزيه طلبان است، سلطنت طلب ها در صدد تاسيس تلويزيون واحد با منافقين و چند گروه ديگر هستند و ... اگرچه روشن بود كه بسياري از اين خبرها ساختگي است و فقط با اين هدف منتشر مي شود كه روسا خيال كنند «پروژه با موفقيت در حال جلو رفتن است» ولي در موارد معدودي هم مي شد ديد كه برخي گروهك هاي ضد انقلاب اختلاف ها و مرزبندي هاي سابق خود با يكي دو گروه ديگر را كنار گذاشته اند و همكاري هايي ابتدايي شكل گرفته است. برخي منابع غربي مي گويند همه تلاش آمريكا يي ها در اين مدت اين بوده است كه اولا از گروه هاي مختلف اپوزيسيون بخواهند كه به هم نزديك شوند و اتاق عمليات مشترك تاسيس كنند، ثانيا تا مي توانند پيوند خود را با جريان فتنه در داخل ايران عميق كنند (جريان فتنه به اشارت اربابان غربي خود، همواره آغوشي گشاده براي همكاري با اين گروهك ها داشته است)، ثالثا حتي آنجا كه نمي توانند اختلاف هاي خود را با همديگر حل كنند لااقل از گرفتار شدن به درگيري هاي بين گروهي و خنثي كردن توان و انرژي همديگر بپرهيزند.
اين عينا پروژه اي بود كه در فاصله سال هاي 88-84 در داخل كشور هم تحت عنوان ايجاد «اپوزيسيون حرفه اي» تعقيب شده بود. آمريكا يي ها پس از شكست افتضاح آميز سال 84 به اين نتيجه رسيدند كه مشكل جريان اصلاح طلب نداشتن ميليشياي خياباني حرفه اي است كه در مواقع لزوم بتواند به عنوان بدنه اجتماعي آشوب عمل كند و قدرت چانه زني لازم براي گروه هاي سياسي در مقابل حاكميت را فراهم بياورد. 4 سال ميانه 84 تا 88 صرف ايجاد اين بدنه در چارچوب پروژه هايي مانند سازمان راي و كميته صيانت از آرا شد و آمريكا يي ها هم از طريق پروژه exchange (تبادل) كه تلاش مي كرد نخبگان جامعه ايراني را در پوشش فعاليت پژوهشي، يا خدمات اجتماعي وارد دوره هاي آموزشي خاص كند و نهايتا آنها را به عنوان بخشي از پازل بزرگ «اپوزيسيون واحد» به خدمت بگيرد، به طور مستقيم در آن مشاركت كردند. در همين مدت كوتاه به وضوح مي شد ديد كه چگونه گروه هايي مانند ادوار تحكيم تلاش مي كنند به عنوان پيمانكار پروژه يكپارچه سازي اپوزيسيون در داخل ايران عمل كرده و با ايفاي نقش «لولا» مرزهاي ميان گروه هاي مختلف داخلي را كه مانع همكاري دستجمعي آنها بود از ميان بردارند.
فتنه 88 زمان آزمون بود. آمريكا يي ها بايد تست مي كردند تا ببينند از آنچه با اين همه زحمت فراهم آورده اند چه نتيجه اي مي توانند گرفت. در بخش اجتماعي پروژه حتي يكي دو ماه هم دوام نياورد. مردم به سرعت به دروغ گويي جريان فتنه پي بردند و از آن جدا شدند و آنچه باقي ماند -آنطور كه مثلا در واقعه عاشوراي 88 ديديم- همان بخش سازمان يافته اي بود كه حالا ديگر در هماهنگي كامل عملياتي با ضد انقلاب خارجي و سرويس هاي غربي و يا شايد بهتر باشد بگوييم تحت فرمان آن عمل مي كرد.
بااز دست رفتن بدنه اجتماعي كه سران فتنه از طريق
دروغ گويي و مظلوم نمايي فراهم آورده بودند، عملا بخش «نرم» پروژه براندازي
به بن بست رسيد. عمليات نرم اساسا مبتني بر دو ركن حضور مردم و پروژه سازي
رسانه اي است كه فتنه گران به فاصله چند ماه از 22 خرداد 88 ديدند كه در
هر دو حوزه ناتوان شده اند. عمليات سخت (درگيري نظامي) هم كه اساسا هيچ وقت
در دستور كار طرف غربي قرار نداشت چرا كه به خوبي مي دانستند نه امكان
پذير است و نه به نتيجه مورد نظر آنها ختم مي شود. تنها گزينه باقي مانده
چيزي است كه آمريكا يي ها خود آن را «عمليات اطلاعات پايه» يا «نيمه سخت»
ناميده اند و طيفي از اقدامات از خرابكاري و ترور گرفته تا عمليات سايبري
را در بر مي گيرد.
تبديل شدن عمليات نيمه سخت به راهبرد اصلي آمريكا در مقابل ايران به چند دليل بسيار مهم رخ داده است.
نخست اينكه آمريكا يي ها احساس مي كنند بايد انرژي خود را روي كند كردن توانايي ها ايران از طريق عمليات ايذايي متمركز كنند تا به اين ترتيب از سرعت ايران كاسته شود و براي پروژه اصلي آنها كه ايجاد نارضايتي از طريق تلفيق شكاف هاي سياسي و مشكلات اقتصادي در بلند مدت است، زمان فراهم شود.
دوم، اكنون تمركز غرب بر افزايش نارضايتي ها از طريق ايجاد اختلال در روند جاري امور، انجام خرابكاري و غافل كردن دولت از روند خدمت رساني است. تنش هاي سياسي هم كه پي در پي از جانب برخي گروه هاي سياسي مشكوك توليد مي شود به اين فرايند كمك كرده است.
و سوم، اكنون براي غربي ها كاملا روشن است كه در شرايط عدم همراهي مردم تنها راه پيش پاي آنها اين است كه دوباره به گروهك هاي دست ساز خود مراجعه كنند و از اين گروهك ها هم كاري بيش از عمليات ايذايي ساخته نيست. آمريكا يي ها مي دانند كه اين نوع از عمليات نهايتا تاثير بسيار ناچيزي روي محاسبات راهبردي ايران دارد اما احساس مي كنند همين كه براي مدتي جامعه امنيتي ايران را مشغول كنند و براي دوستان خود در داخل دلگرمي و حاشيه امنيت ايجاد نمايند، ارزش ريسك كردن را دارد.
تمام عمليات هاي ترور، انفجار، بمب گذاري و خرابكاري كه ظرف دو سال ما بعد فتنه در ايران انجام شده در چارچوب پروژه اي قرار دارد كه در اين نوشته بسيار به اجمال توصيف شد و اقدامات اخير دستگاه امنيتي نشان مي دهد روي آن اشراف كامل وجود دارد.
خراسان:افزايش نرخ رسمي ارز، دلايل و تبعات
«افزايش نرخ رسمي ارز، دلايل و تبعات»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم مهدي عرفانيان است كه در ان ميخوانيد؛از ابتداي سال جاري شاهد افزايش تقاضا و نوسانات قابل توجهي در بازار ارز کشور بوده ايم در شرايطي که طي ماه هاي گذشته به کرات شاهد صف هاي طويل متقاضيان خريد ارز بانکي ( با قيمت پايين تر از بازار) بوده ايم سرانجام اواخر هفته گذشته بانک مرکزي نرخ رسمي ارز را ۱۰ تا ۱۲ درصد افزايش داد و هدف از بالا بردن نرخ رسمي را تک نرخي شدن ارز دانست، با وجود اين توجيه متعاقب آن نرخ ارز در بازار نيز افزايش حدود ۳ تا ۴ درصدي را تجربه کرد.
هر چند هنوز زود است که درباره توفيق بانک مرکزي در تک نرخي کردن ارز قضاوت کنيم اما با توجه به تجارب گذشته به نظر مي رسد شرط کافي براي يکسان شدن قيمت بانکي و بازاري ارز توانايي بانک مرکزي در پاسخ گويي به نياز اقتصاد کشور به خريد ارز اعم از نقدي يا حواله اي مي باشد، امري که حداقل در ۸۰ روز سپري شده از سال ۹۰ و با توجه به افزايش سفته بازي در بازار ارز دولت موفق به ساماندهي آن نشده است.
با توجه به توضيحات فوق دلايل احتمالي اتخاذ تصميم براي افزايش نرخ رسمي ارزها را مي توان موارد ذيل برشمرد.
۱ - بانک مرکزي توانايي پاسخگويي به نياز ارز با قيمت رسمي گذشته را ندارد و ميزان ذخاير ارائه شده از سوي اين بانک به بازار در 2.5 ماه گذشته، مسئولين بانک مرکزي را به سمت مکانيزم افزايش قيمت رسمي سوق داده است تا شايد با اين روش تقاضا براي ارز با قيمت رسمي کاهش يابد.
۲ - در شرايطي که نرخ برابري دلار در برابر ساير ارزهاي معتبر در بسياري از کشورها روند نزولي داشته است، افزايش نرخ رسمي دلار و ساير ارزها در کشور ما نشان دهنده شدت يافتن روند کاهش ارزش پول ملي در برابر ساير ارزها مي باشد، هر چند طي چند سال گذشته و در سال جاري هيچ گاه بانک مرکزي اطلاع رساني شفافي در خصوص نرخ واقعي ارزها براساس روش «شاخص برابري قدرت خريد» که روش متداول در همه کشورهاست ارائه نداده است، اما مي توان اين تصميم بانک مرکزي را به نوعي متقاعد شدن اين بانک براي واقعي کردن قيمت ارز دانست.
۳ - با توجه به اين موضوع که اتکاي دولت به درآمدهاي نفتي در شرايط فعلي حداقل ۶۰ تا ۶۵ درصد برآورد مي شود، نگاه درآمدي بانک مرکزي به افزايش قيمت رسمي ارز و همچنين احتمال جبران بخشي از کسري بودجه سالانه با اين روش نيز وجود دارد، هر چند اين روش تبعات تورمي خطرناکي در پي خواهد داشت.
صرفنظر از اظهارنظرهاي ۲ هفته قبل رئيس کل بانک مرکزي و همچنين معاون اقتصادي اش که به نوعي مي توان آن را مقدمه چيني براي تک نرخي کردن ارز قلمداد کرد، سال گذشته رئيس جمهور در يک برنامه زنده تلويزيوني گفته بود: از دکتر بهمني (رئيس کل بانک مرکزي) خواسته ايم که قيمت ارز (دلار) را واقعي کند (کاهش دهد)، زيرا وقتي ذخاير عظيم ارزي در اختيار داريم بايد پول ملي را تقويت کنيم، لذا روند کاهشي نرخ ارز بايد ادامه يابد، زماني موفق خواهيم بود که پول ملي مان، پول قدرتمندي باشد حال با اين اوصاف بايد ديد که توليد کنندگان و فعالان اقتصادي که ثبات نرخ ارز براي آن ها حياتي است و برنامه هايشان را براساس ثبات آن تنظيم مي کنند در شرايطي که سال گذشته رئيس قوه مجريه از کاهش آن خبر مي دهد اما امسال قيمت آن به يکباره ۱۲درصد جهش مي يابد چگونه مي توانند به ثبات در ساير شاخص هاي اقتصادي اميدوار باشند و براي فعاليت هايشان برنامه ريزي کنند آنچه که مهم تر از دلايل رسيدن به تصميم افزايش نرخ رسمي ارز مي باشد تبعات اين تصميم است که به اختصار اشاره مي کنيم:
۱ - تبعات تورمي :با عنايت به اين که واردات کشور به لحاظ ارزش دلاري تقريبا ۳برابر صادرات غيرنفتي مي باشد و بيش از ۴۰درصد توليدات کشور به صورت مستقيم و غيرمستقيم وابسته به واردات مي باشد، افزايش قيمت ارز، تبعات تورمي در بخش واردات دارد. هرچند اين موضوع در نگاه اوليه به نفع تعداد محدودي از صادرکنندگان غيرنفتي مي باشد.
۲ - همزماني افزايش نرخ ارز با افزايش قيمت ناشي از هدفمندي يارانه ها :در شرايطي که اغلب کارشناسان اقتصادي مديريت متمرکز بر اجراي هدفمندي يارانه ها در سال گذشته را تحسين کردند و دولت در سال ۸۹ به خوبي توانست با سياست هايي (نظير ذخيره کالاهاي اساسي و بازرسي و عرضه مستقيم کالا) بازار کالاهاي اساسي را به خوبي مديريت کند و از افزايش قيمت ها به صورت لجام گسيخته جلوگيري کند اما در سال جاري شاهد افزايش قيمت تعداد قابل توجهي از کالاها و اقلام مرتبط با بخش هاي مختلف نظير مسکن، موادغذايي و... مي باشيم و به نظر مي رسد پرداختن دولت به مقوله هايي نظير ادغام وزارتخانه ها ( که مي توانست در سال هاي بعدي باشد) و ساير موارد... باعث تضعيف مديريت هدفمندي يارانه ها در سال جاري شده است. به طوري که مرکز آمار تورم ارديبهشت ماه را بيش از ۱۶درصد اعلام مي کند در اين شرايط افزايش نرخ رسمي ارز، هم افزايي مخربي در تشديد تورم به وجود مي آورد که مي تواند اثرات مثبت هدفمندي يارانه ها را کمرنگ و تحت الشعاع قرار دهد.
۳ - اجحاف در حق کارگران و کارمندان :کارگران و کارمندان که هرسال حقوقشان با توجه به تورم سال قبل تنظيم مي شود در مقاطع زماني مانند سال جاري بيشترين آسيب را از جهش هاي تورمي مي بينند در شرايطي که هنوز دولت تصميم نگرفته است که حقوق امسال کارمندان را ۸ يا ۱۰درصد افزايش دهد، اما روند صعودي تورم در ۲ماه ابتدايي سال يعني فروردين بيش از ۱۲درصد و ارديبهشت بيش از ۱۶درصد، هرچند که با توجه به اجراي هدفمندي يارانه ها پيش بيني تورم بسيار بيشتري مي شد گوياي ميزان رعايت عدالت در حق اين اقشار زحمتکش است .
به نظر مي رسد چنانچه دولت به جاي اتخاذ تصميماتي که تبعات آن به طور کامل پيش بيني نشده است به دنبال مديريت و هدايت نقدينگي سرگردان موجود در اقتصاد کشور باشد، نتيجه به بهبود بيشتر شاخص هاي اساسي اقتصاد نظير نرخ تورم و اشتغال بينجامد.
جمهوري اسلامي:از كجا شروع كنيم؟
«از كجا شروع كنيم؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛كوتاهي در اجراي احكام الهي و قانون، عوارض منفي و ناگوار خود را يكي پس از ديگري نشان ميدهد. زخمي شدن يك روحاني در تهران كه درحال انجام فريضه نهي از منكر با تعرض افراد فاسد مواجه شد و چشم راست او دچار آسيب جدي گرديد، علاوه بر اينكه شرايط نامساعد جامعه را از نظر مفاسد اخلاقي نشان ميدهد بر اين نكته نيز تأكيد ميكند كه افراد بيبندو بار و هنجارشكن به خود اجازه ميدهند در برابر تذكرات شرعي و قانوني مقاومت كنند و تا آنجا به پيش بروند كه حتي به تذكر دهندگان حمله ور شوند و خود را طلبكار قلمداد نمايند!
اين واقعه، احساسات عموم مردم را برانگيخت و موجب
واكنشهائي در سطوح مختلف جامعه شد. چند تن از مراجع تقليد نيز با انتشار
بيانيه و اظهاراتي خواستار برخورد جدي با انحرافات اخلاقي شدند. در اين
واكنشها عموماً بر اين نكته تأكيد شده كه جدي نگرفتن طرح امنيت اخلاقي
توسط مسئولان موجب بروز چنين وقايعي شده است.
در بررسي عوامل پديد آمدن شرايطي كه موجب پيدايش زمينههائي براي اين قبيل گستاخيها شده، توجه به سه نكته بسيار لازم است.
اول آنكه هر چند مسئول مستقيم اجراي طرح امنيت اخلاقي، نيروي انتظامي است ولي اين نيرو فقط درصورتي ميتواند به وظيفه خود در اين زمينه عمل كند كه همه دستگاههاي ذيربط با عوامل اجرائي همراهي كنند و مهمتر آنكه از ايجاد مانع بر سر راه آن خودداري نمايند. در شرايطي كه بالاترين مقامات اجرائي كشور، با سخنان خود پايههاي گشت ارشاد را سست ميكنند و با طرح امنيت اخلاقي برخورد منفي ميكنند، طبيعي است كه هنجارشكنان هر روز گستاختر شوند و نيروي انتظامي نتواند به وظيفه خود در اين زمينه به درستي و با قدرت و قوت عمل كند.
دوم آنكه در لايههاي مختلف بدنه اجرائي كشور اين تفكر انحرافي وجود دارد كه براي رعايت حجاب نبايد الزامي وجود داشته باشد. اين افراد معتقدند يا اين اعتقاد را وسيلهاي براي بيان نظر خود قرار ميدهند كه حجاب اجباري نه تنها هيچ مشكلي را حل نميكند بلكه حساسيتها را بالا ميبرد و موجب عصيان ميشود و ميزان گريز از حجاب را افزايش ميدهد.
كساني كه چنين مطلبي را عنوان ميكنند، به تعدادي از كشورها از جمله تركيه نيز به عنوان نمونه اشاره مينمايند و ميگويند با اينكه در اين كشورها رعايت حجاب الزامي نيست، گرايش به حجاب درحال افزايش است. آنها نتيجه ميگيرند كه بنابر اين ما هم بايد زنان و دختران را در رعايت يا عدم رعايت حجاب آزاد بگذاريم تا خود هرگونه كه ميخواهند تصميم بگيرند و هنگامي كه اجباري در كار نباشد به رعايت حجاب گرايش نشان خواهند داد.
اين تفكر، كه مدتي است توسط عدهاي ترويج هم ميشود، زمينه ساز بيتفاوتي در برابر اجراي قانون حجاب و عدم حساسيت نسبت به اين حكم شرعي و ضروري دين شده است. متأسفانه در سطوح علمي و فكري به اين پديده انحرافي توجهي نميشود و صاحبنظران به اين موضوع با نگاه تحليلي و علمي نميپردازند و همين بيتفاوتي موجب شده طرفداران اين نظريه احساس كنند آنچه ميگويند درست است و بايد آنرا به اجرا در آورند!
اين افراد، علاوه بر آنكه در نظريه پردازي خود، ضروري بودن حكم ديني حجاب را ناديده انگاشتهاند و وظيفه نظام حكومتي ديني در اين زمينه را به فراموشي سپرده اند، در مثالها و نمونههائي هم كه ميآورند دچار مغالطه شدهاند. در تركيه و سوريه و لبنان و هر كشور ديگري كه اين افراد به عنوان نمونه مطرح ميكنند، نسبت زنان و دختران محجبهاي كه به چشم ميآيند با زنان و دختران بيحجاب، بسيار ناچيز است و چون افراد با حجاب در چنان محيطهائي جلوه خاصي دارند، تصور ميشود گرايش به حجاب زياد است. همين تصور را در جهت عكس اين موضوع، در ايران ميتوان داشت يا حتي وجود دارد، يعني وجود عدهاي بدحجاب در تهران و شهرهاي ديگر ايران با توجه به اينكه يك كشور انقلابي با نظام جمهوري است بيش از اندازه به چشم ميآيد درحالي كه اگر همين افراد با تعداد زنان محجبه كه عمدتاً در خانهها هستند و بيشتر در مساجد و اماكن زيارتي حضور مييابند مقايسه شوند اصولاً رقم قابل اعتنائي نيستند.
در همين جا لازم است به اين نكته توجه شود كه مقصود اين نيست كه وضعيت كنوني جامعه ايراني از نظر حجاب و مسائل اخلاقي راضي كننده است. قطعاً نبايد به چنين وضعيتي رضايت دهيم و بايد تلاشها بر اين باشد كه هر روز تعداد زنان و دختران محجبه بيشتر شود و روزي فرا برسد كه از افراد بدحجاب و آلوده در جامعه اسلامي ايران خبري نباشد.
نكته سوم به همين موضوع مربوط ميشود و آن اينست كه راه رسيدن به جامعه مطلوب، اجراي صحيح همه احكام اسلام است. واقعيت اينست كه مردم با اصل دين و احكام آن دشمني ندارند و اگر مشكلي وجود دارد اينست كه اعمال ما را در بسياري موارد با آنچه ميگوئيم منطبق نمييابند. ما اگر قانون را در همه زمينهها اجرا كنيم، از مرز قانون تجاوز نكنيم و در اجراي قانون دچار تبعيض نشويم، مردم به قانون احترام خواهند گذاشت و تعداد متخلفان از قانون هر روز كاهش خواهد يافت. در مبحث عدالت نيز دچار مشكل هستيم. عدالت قضائي و عدالت در تقسيم قدرت و عدالت در ابراز نظر را نميتوان از عدالت اخلاقي تفكيك كرد. مردم، وقتي به حاكمان اعتقاد پيدا خواهند كرد و به توصيههاي آنها عمل خواهند نمود كه آنها را در اجراي عدالت در همه زمينهها صادق و عامل بيابند.
نمي توان از مردم انتظار داشت در عين حال كه حاكمان را به قانون و عدالت بياعتنا ميبينند، خود را به قانون و عدالت پاي بندي نشان دهند و به احكام ديني عمل كنند. پاي بندي مسئولان به قانون و عدالت كه روح دين است، بيش از هر عامل ديگري مردم را به دين علاقمند ميكند و آنها را پاي بند احكام دين مينمايد. بنابر اين، پالايش جامعه بايد از اينجا شروع شود؛ پاي بندي مسئولان به قانون و عدالت و سپس انتظار از مردم براي پاي بندي به احكام دين.
رسالت:سلوک سياسي آيت الله خامنه اي
«سلوک سياسي آيت الله خامنهاي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛دهمين انتخابات رياست جمهوري در ايران به عنوان يک پديده سياسي کم نظير در تاريخ انقلاب اسلامي از ابعاد مختلفي قابل بررسي است.
به هر حال ما ناگزيريم تحليل وقايع و رويداد ها را از يک نقطه و با يک خط کش شروع کنيم. برخي پژوهشگران سياسي با توسل به اصطلاحاتي که ساموئل هانتينگتون در کتاب موج سوم دموکراسي تحت عنوان"انتخابات گيج کننده" و"انتخابات شگفت انگيز" به کار مي برد، تلاش کردند واقعيات انتخابات دهم را غير قابل قضاوت علمي وانمود کنند و عده اي هم با پاک کردن صورت مسئله سلامت انتخابات را زير سوال بردند و چنين نتيجه اي را غير ممکن و نامحتمل قلمداد نمودند.
يکي از مهمترين محمل ها براي تبيين علمي وجوه مختلف دهمين انتخابات رياست جمهوري در ايران، واکاوي و مداقه در نقش ها، ساختارها و کارکردهاي ذي مدخل در اين انتخابات حساس است. نقشها در تعامل با عوامل محيطي در صورتبندي برونداد يک انتخابات تاثير بسزايي دارند. منظور از اين نوشتار پايش نقش و عملکرد مقام معظم رهبري در انتخابات دهم رياست جمهوري است. بررسي و تحليل انتخابات دهم با توجه به نقش محوري ولايت فقيه در ايران و رفتار شناسي سياسي حضرت آيتالله خامنه اي در انتخابات اخير کمک شاياني به فهم پديده انتخابات دهم رياست جمهوري خواهد کرد.
بديهي است ضرورت کاربست روش در هر بحثي اظهر من الشمس عصر دانش و اطلاعات است. کليه رهيافت هاي (approach ) روششناسانه به علم به خصوص در تحليل پديده هاي سياسي حاوي محدوديت ها و فرصتهايي هستند که نه مي توان به يک باره آنها را کنار گذاشت و نه مي توان به اين رهيافت ها اکتفاي صرف نمود. اساسا ترجيح ذاتي يکي از رهيافتهاي موجود بر ساير روش ها بلامرجح است و بسته به مورد مطالعاتي، روشهاي مختلف مي توانند مزايا و محدوديت هاي خاص خود را به همراه داشته باشند.
يکي از روشهاي موجود تحليل گفتمان است. تحليل گفتمان (Discourse Analysis) يکي از پيشرفته ترين و در عين حال پيچيده ترين متدهاي تحليل کلام، سخن کاوي و سخن سنجي در دوران معاصر به حساب مي آيد. تحليل گفتمان در واقع کشف معاني ظاهري و مستتر در جريانهاي گفتماني است که در صورت هاي گوناگون زباني و فرا زباني آشکار مي شود.
با علم به مزايا و منابعي که در اختيار داريم که عمدتا بيانات، پيام ها و نامه هاي معظم له هست و همچنين با اطلاع از نواقص اين روش در سخن سنجي مثل رويکرد هاي نسبي گرايانه و پست مدرنيستي آن پس از تحليل گفتمان بيانات و نامه هاي معظم له با توجه به الگوي "نورمن فرکلاف" و توجه به شاخص هايي نظير واژگان، قطب بندي، پيش فرض ها و دلالت هاي ضمني متن مي توان اينگونه نتيجه گرفت که سلوک سياسي آيت الله خامنه اي از سلوک معنوي و اخلاقي وي جدا نيست.
به لحاظ ارزشها، مفاهيم، ويژگي هاي بلاغي، نقاط مناقشهبرانگيز و غيريت ساز و ... سياست در گفتمان مقام معظم رهبري آميخته با معنويت است. مدارا با مخالفان، پرهيز از مکر و فريب، مردم گرايي، پايبندي به قانون، تقواي سياسي و ... مضامين پر رنگي است که در سياست ورزي اخلاقي مقام معظم رهبري در برخورد با حوادث پس از انتخابات به چشم مي خورد.
بديهي است دال برتر اين نوع مديريت را در تفسير آيه شريفه "وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ"(1)؛ و از آنان پيشوايانى قرار داديم كه (مردم را) به دستور ما هدايت مىكردند، از آن رو كه صبر ورزيدند و آيات (تورات) ما را باور داشتند. اين همان فلسفه ولايت و به تبع آن ولايت فقيه است.
در گفتمان ديني، رهبري الهي از آنجا که به انسان به عنوان يک انسان مي نگرد لذا سعي دارد تمام پتانسيل هاي متعالي او را بالفعل کند و با هدايت بالامر او را به سرمنزل مقصود برساند. "وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ"(2)؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند.
هدايت به امر هم فقط توسط هدايت گر اصلي هستي- يعني خدا- تحقق مي پذيرد. در سوره رعد، اصل ضرورت استمرار هدايت که زيرساخت و روح امامت است به وضوح بيان شده است. خداوند متعال در اين سوره خطاب به پيامبرش کرده و مي فرمايد: " إنّما أَنتَ مُنذِرٌ لکٌلِّ قوم هاد"(3)؛ همانا تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت گري است. از آيه فوق مستفاد مي شود که براي هر قومي در هر عصر و زمان هدايت کننده اي است به حقّ و حقيقت.
دال برتر و مفصل بندي مفاهيم گفتماني مقام معظم رهبري در قبال فتنه پس از انتخابات شباهت بسياري به گفتمان امام علي( عليه السلام) به لحاظ ارزشها و مفاهيم اصلي، پوسته مناقشه بر انگيز و نکات غيريتساز و حتي به لحاظ ويژگي هاي بلاغي دارد تا جايي که مي توان ادعا کرد گفتمان رهبر انقلاب از يک الگوي عالي و قديم پيروي مي کند. آيت الله خامنه اي در وقايع پس از انتخابات به طور دقيقي از الگوي علوي و توصيه هاي راهبردي حضرت امير المومنين(ع) در مواجهه با فتنه ها استعانت جسته و التزام مثال زدني به اين وصايا و راهبردها از خود نشان داد.
مقام معظم رهبري در برخورد با فتنه ها تا زماني که خطر تفرقه و شکاف جدي نشده معمولا صبر را ترجيح مي دهد. در جنگ جمل که شباهت زيادي به فتنه 88 داشت امير المومنين( عليه السلام) طي خطبهاى هنگام رهسپار شدن اصحاب جمل به بصره مي فرمايد: " إِنَّ هَؤُلاَءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي وَ سَاءَصْبِرُ مَا لَمْ اءَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ، فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هَذَا الرَّاءْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِنَّمَا طَلَبُوا هَذِهِ الدُّنْيَا "(4)؛ اينان ( اصحاب جمل) دست اتحاد به هم داده اند و به خلاف من برخاسته اند، زيرا از حكومت من ناخشنودند و من صبر مى كنم تا آنگاه كه بترسم كه صبر من اختلاف و افتراق شما را در پى داشته باشد.اگر اين انديشه را كه در سر دارند، به پايان برند، نظام كار مسلمانان از هم گسيخته گردد. اينان طالبان دنيا هستند.
در واقع امير المومنين(عليه السلام) مي فرمايد اين جماعت دستبه دست هم داده اند تا خشم خود را نسبت به حکومتي که حق علي ( عليه السلام) است ابراز کنند." وَ سَاءَصْبِرُ" من صبر خواهم کرد. اما تا چه هنگام؟ تا زماني که بيم آن رود اين فتنه بين مسلمانان شکاف و نقار ايجاد کند. آنگاه براي علاج فتنه وارد مي شوم.
رهبر معظم انقلاب نيز بر اساس همين منطق در مواجهه
با فتنه 88 پيش و پس از انتخابات صبر پيشه کرد. مقام معظم رهبري پيش از
انتخابات علي رغم اطلاعات فراوان و قريب به يقيني که مبني بر طراحي
فتنهگران براي قانون شکني و اغتشاش پس از انتخابات وجود داشت مبتني بر
وصاياي امير المومنين(عليه السلام) صبر کرد. آيت الله خامنه اي در اولين
برخورد با اتفاقات پس از انتخابات اين فتنه را يک آزمون و امتحان سرنوشت
ساز براي نخبگان جامعه خواندند و در ديدار مسئولين نظام در سالروز بعثت
تاکيد کردند: "نخبگان مراقب باشند، زيرا در امتحان عظيمي قرار گرفته اند و
موفق نشدن در اين امتحان، تنها مردود شدن نيست بلكه موجب سقوط آنان خواهد
شد."(5)
ادامه دارد...
پي نوشت:
1- سجده:24
2- الانبياء:73
3- رعد:7
4- نهج البلاغه، خطبه169
5- بيانات مقام معظم رهبري در سالروز عيد سعيد مبعث، 29/4/1388
مردم سالاري:اندر حکايت مقابله با بدپوشي ها
«اندر
حکايت مقابله با بدپوشي ها»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم
ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛از جمله مسائل اجتماعي
فراگير و مهم جامعه ما، موضوع پوشش و حجاب بانوان يا بدپوشي دختران و پسران
است و هراز چندگاه پليس به منظور اصلا ح رفتار در اين رابطه ها وارد کار
مي شود و با عناوين اعتقادي، اجتماعي، فرهنگي و گاهي هم سياسي در پي اصلا ح
رفتار است. اين موضوع در آستانه تابستان هر سال رنگ و بوي پررنگ تري به
خود مي گيرد.
امسال هم در هفته گذشته شاهد مصاحبه مقامات بالا ي پليس بوديم که برنامه مقابله با بدپوشي و بدحجابي را از 24 خرداد تشريح کردند و آن طور که توضيح دادند علا وه بر مصرف کننده به سراغ توليدکننده و عرضه کننده هم قرار است بروند. در اين رابطه فکر کردم انگيزه هاي رفتار آدميان را مرور کنم که آيا روش مقابله و اصلا ح رفتار را درست طي مي کنيم؟ يا بايد کار ديگري مي کرديم و بايد کار ديگري کنيم؟
صاحب نظران را نظر بر آن است که انگيزه هاي اصلي رفتار را 4 علت است که رفتار معلول آنهاست:
1-
انگيزه هاي اقتصادي 2- انگيزه هاي ناشي از ترس 3- انگيزه هاي کسب قدرت(در
حوزه سياسي) 4- انگيزه هاي ارضاي رواني. تنها علت چهارم يعني ارضاي رواني
ريشه در عواطف و احساسات افراد دارد و حاصل ويژگي هاي شخصيتي و نوع
باورها و اعتقادات افراد است و اتفاقا رفتار به عنوان جلوه اي از فرهنگ
با اين عامل شکل مي گيرد و با ارزش ها و اعتقادات ذهني افراد پشتيباني
مي شود يا به بيان بهتر رفتارهاي مبتني بر عواطف و احساسات و باورهاي
درون را مي توان رفتار فرهنگي ناميد و به قول يکي از صاحب نظران،
فرهنگ زيرساخت يا چسب نظام اجتماعي است، اگر رفتاري مبتني بر فرهنگ شد و
عموميت يافت، نظامي از باورهاي بنيادين و نگرشي در ذهن و فکر، عنصر
رفتار را به علا قه و احساس ارتباط داد، نياز به تهديد و تنبيه از بين
خواهد رفت،اما باورهاي ناشي از نوعي رفتار که با انگيزه هاي اقتصادي يا
انگيزه هاي ناشي از ترس توجيه شوند، فرهنگ نيست، بنابراين تداوم نخواهد
داشت.
اگر مشکلي به نام بدپوشي يا بد حجابي يا بد توليدي و امثال آن علي رغم به کارگيري روش هاي متعدد وجود دارد که وجود دارد، چرا به آسيب شناسي نظام فرهنگي جامعه نمي پردازيم؟ نظام فرهنگي جامعه يعني نهادها و سازمان هايي که آگاهانه درست مي شوند تا فرهنگ جامعه را اصلا ح کنند ولي آنها راه بدون کارائي خود را مي روند و پليس هم راه تکراري و پرهزينه(اقتصادي- اجتماعي) خود را.
عناصر نظام فرهنگي جامعه شامل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا مي، سازمان تبليغات اسلا مي، صداوسيما، آموزش و پرورش و...، آيا نبايد اين عناصر ساماندهي مجدد شوند؟آيا وقت آن نرسيده است که سنت چسبيدن به آنچه را که داريم و بي توجهي به آنچه را که نداريم رها کنيم؟آيا وقت آن نرسيده است که همراه با وفاداري منطقي به آنچه که داريم، حسرت آنچه را که بايد داشته باشيم و نداريم را بخوريم و در پي ايجاد ابداع وخلق آن باشيم؟ از آنجا که نگرش ها و ديدهاي ذهني عامل اصلي جهت دهنده «رفتار» هستند، نگرش هاي موجود قشرهاي مختلف جامعه و طبقات اجتماعي را با تحقيق شناسائي کنيم، نگرش هاي منطقي را ترويج ونگرش هاي غيرمنطقي و تحميلي را با مشارکت خود مردم تغيير دهيم و قبل از هرچيز خود آماده تغيير باشيم که مي گويند براي ايجاد تغيير درجامعه، بايد ابتدا خود را تغيير دهيم.
من معتقدم خودشيفتگي عناصر نظام فرهنگي و بهاندادن به ارزش هاي داوري ديگران نسبت به خود از جمله آسيب هاي جدي فرهنگي است که بايد متحول شود. براي مواجهه فرهنگي با اين پديده بايد الگوي مناسب مورد پذيرش گرايش هاي بنيادگرايانه و سنت گرايانه و تجدد گرايانه را يافت و بين آنها تفاهم ايجاد کرد و با مشارکت خود مردم آنها را ترويج کرد و به تدريج به هنجار اجتماعي و هنجار قانوني تبديل کرد و پليس را مجري قانون کرد.
تهران امروز:ارزش فريب !
«ارزش فريب !»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن ميخوانيد؛گروههاي اپوزيسيون و دستگاههاي امنيتي دشمنان يك ضربشست كلاسيك امنيتي از سربازان گمنام امام زمان (عج) دريافت كردند و هنوز در شوك و حيرت اين اتفاق به در و ديوار رسانههاي خود ميزنند!
كلاسيك از آن جهت كه طراحي «بازي فريب» يك تاكتيك كلاسه شده و تجربه پس داده است كه در اكثر ترمهاي امنيتي تدريس و تشريح ميشود. تاريخ نبردهاي امنيتي ـ جاسوسي مملو و مشحون از پروندههاي پيچيده و غامض فريب است. اگرچه اين تاكتيك قديمي است ولي هيچگاه مستعمل نشده و هنوز كارآيي و كارآمدي مناسبي دارد، به شرط آنكه «دقت» در طراحي و «ظرافت» در اجرا و «شخصيتپردازي ليدر» اين حركت به اندازه كافي منطقي، باورپذير و اثرگذار باشد. اگر يك دستگاه امنيتي بتواند با هوشمندي و ظرافت چنين اقدامي را بهسامان برساند، از انجام يكي از پيچيدهترين متدهاي امنيتي سربلند به درآمده است، اقدامي كه مستند «الماسي براي فريب» گوياي آن است.
از نقطهنظر تئوريهاي امنيتي اگر دستگاهي توان سازماندهي چنين بازي پيچيده، حساس و زمانبري را داشته باشد قادر به انجام هر ناممكن ديگري هم هست و حتي ميتواند مديريت كامل جريان اپوزيسيون را نيز به دست گيرد! حساسيت اين كار از آن روست كه اولين اشتباه «ليدر بازي» به آخرين خطاي او هم تبديل ميشود و هر لحظه جانش در خطر و كل پروژه به «بازي فريب در فريب» تبديل ميشود و به جاي آنكه «بازي دهد» بازي ميخورد و عوض آنكه كسي را به دام بيندازد، خود در دام ميافتد. ولي وقتي يك پروژه فريب «صفر تا صد» تحت مديريت و كنترل قرار داشته باشد و به تمام اهداف موردنظر دست يابد آنگاه اين موفقيت را ميتوان يك دستاورد مهم به شمار آورد.
ابتكار:ريشه تندخويي رسانههاي ما در كجاست؟
«ريشه تندخويي رسانههاي ما در كجاست؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم اكبر نبوي است كه در آن ميخوانيد؛ميدان سياست عملي و نظري در ايران، به شكلي باورنكردني به آموزه هاي « ماكياول » آلوده شده است. و انگار بعضي از افراد، جريانها و احزاب سياسي، كتاب « شهريار » يا آيين شهرياري او را به عنوان كتابي مقدس فرض كرده اند و روز تا روز، بت انديشه ي اين فيلسوف ايتاليايي را سجده ميكنند. از همين روي، بيگمان كساني كه در وادي سياست و سياستورزي پايگاه و جايگاه دارند بايد در بارهي رويدادهاي آن و نيز مردان سياست سخن بگويند. چرا كه اين وادي بسيار سخت و دشوار است. مرادم از سختي و دشواري اين است كه در حوزهي سياستِ ماكياولي، بسياري از اصول انساني و الهي زير پا گذاشته ميشود.
به همين خاطر كساني كه نميخواهند از اصول و ارزشهاي خود دستبشويند، كاري را كه براي سياستمداران حرفهاي از آبخوردن هم آسانتر است، براي آنها از كابوس مرگ هم دشوارتر است. بنابراين ميكوشند كه به اين ميدان و وادي نزديك نشوند. براي نمونه، هنگامي كه سياستمداران ميخواهند گروه، فرد و يا پديدهاي را پاس بدارند، آن را تا آسمان برميكشند، حتي اگر شايستگي آن را نداشته باشد. و در مقابل، اگر بخواهند كسي يا جرياني را فروكوبند، چنان غوغايي برپا ميكنند كه ناگفتني است. گروه نخست، هيچ كاستي و كوتاهي در دوستان نميبينند و گروه دوم، در حزب و جناح روبرو به اندازهي پركاهي ويژگيهاي ستودني نمييابند و يا مييابند و نميخواهند آن را بستايند. از همين روي، گفت و نوشت كساني چون من، در پيرامون مردان سياست و آوردگاههاي سياسي، نه خردمندانه است و نه آنكه ره به جايي ميبرد.
رويكرد بنيادين سخن
با آنچه گفته آمد و از آنجا
كه ( خوشبختانه ) من به اردوي مردان سياسي وابستگي ندارم، ميتوان پرسيد كه
رويكرد بنيادين اين نوشتار چيست ؟ خيلي ساده پاسخ ميدهم كه رفتار بسياري
از مردان سياست و جريانهاي سياسي اين سرزمين مرا و ما را خسته كرده است.
خسته و دلمرده.شگفتزدهايم كه اينهمه چرا ؟ اينهمه پرخاش و ستيزهجويي
براي چه ؟ يقهگيريها و پردهدريها از چه رو ؟ آيين و كشور ؟ يا نفْسي سركش
و عربدهجو؟ راهبرمان دانش و خرد و آيين است يا اهريمن ؟ با اينهمه، روي
سخن من مردان سياست و آنچه ميانديشند و ميكنند و ميگويند نيست، بلكه
نگاه اين نوشتار به چند ويژگي كليدي دركنشهاي رسانههاي گروهي در كشور
اشاره دارد.
كنشهايي كه در بسياري از شرايط نشانگر رفتاري است كه نبايد. بر پايهي نگاه ساختاري و كاركردي به پديدهي سياست و مردان سياسي، شايد چندان نتوانيم با آنان سخن بگوييم، چرا كه اين مردان راه خويش برگزيده و چنان ميكنند كه ميپسندند؛ اما رسانههاي گروهي چنين نيستند و نبايد باشند. و اگر جز اين شيوه را در پيش بگيرند، از ارزشهاي جوهري خود جدا شده و به پديدهاي شبيه فرقهها و نحلههاي ايدئولوژيك و يا احزاب رسانهاي همانند ميشوند.
جوهرهي كنش رسانههاي گروهي
جوهرهي حياتِ
رسانههاي گروهي بايد بر كنشي شرافتمندانه براي پاسداشت حقوق مردمان در دو
حوزهي منافع ملي و مصالح عمومي استوار گردد. حوزهي منافع ملي چتر
گستردهاي است كه همهي گفتارها و كنشهاي فردي و گروهي يك جامعه ( اعم از
ملت و حاكميت ) را در بر ميگيرد و پوشش ميدهد. و اين يك نگاه راهبردي به
سرنوشت مردم و كشور است. با چنين باورداشتي، اگر رسانهها نتوانند مرز ميان
پسندها، گرايشها، دوستيها و دشمنيها و بويژه تولي و تبري را در نسبت با
منافع و مصالح ملي و دشمنان آن دريابند و در فرآيند اقدام رسانهاي خويش
بكار گيرند، با يك سياستمدار و رفتارو گفتارهاي او تفاوت چنداني ندارند.
آگاهي بخشي و روشنگري و روشن ساختن بخشهاي تيره و تار حركت و حيات اجتماعي
و نيز گسترش اميد و نشاط و زندگي، از بنياديترين بايدهاي رسانههاست. اما
بكار بستن و فرجام درستِ يافتنِ اين بايدهاي بنيادين، شيوه و منش خود را
دارد.
شيوه و منشي كه بخشي از آن از بنمايههاي خود رسانه و كاركرد آن ريشه ميگيرد و بخشي ديگر، از ارزشهاي اخلاقي، فرهنگي، تاريخي، چشمانداز اجتماعي، چگونگي تبوتاب اجتماعي، عناصر بازدارندهي حيات و شادابي اجتماعي، بايدهاي زيست بايسته ي گروهي، انگارههاي تنشآفرين گروهها و طبقات و اقشار جامعه و... رنگ و درنگ ميگيرد. رسانه، آينه و پزشكي هشدار دهنده و درمانگر است، نه بمبي ويرانگر.
دانايي و آگاهي سردبيران
دانايي و انديشهورزي و
آگاهي سردبيران رسانههاي گروهي ( در گونههاي شنيداري، ديداري،
روزنامهها، هفتهنامهها، ماهنامهها، خبرگزاريها، پايگاههاي خبري
و...) جزو ويژگيهاي نخستين و پايهاي آنها بهشمار ميآيد. چرا كه اگر
آنان نخواهند چراغ دانايي و خِرَد را برافروزند و خود را در روشناي آن قرار
دهند، نميتوانند كاركرد رسانهاي خود را به درستي و راستي به انجام
رسانند و امانت سنگين روزنامهنگاري را ادا كنند. بلكه برعكس، به گسترش
تاريكي، ناداني، خوابآلودگي، رخوت، سكون و واپسگرايي، دامن خواهند زد.
در اين باره بههيچ روي نبايد با هم رودرباستي داشته باشيم.چرا كه اگر اين بيماري در سردبيرانِ نابرخوردار از دانايي درمان نشود، خود و رسانهاي كه اداره ميكنند به يك بيماري مرگبار دچار ميشوند و زيستاجتماعي را به ورطههاي خطرناك گرفتار خواهند كرد. در فرهنگ و ادب و سخـن ايراني« صبا »، « باد صبا »، «نسيم سحر»، « هدهد»، « بلبل » و... آورندهي خبراند و آگاهي دهنده و زنهاربخش. و اين خبرآورندگان، به اعتبار جانآگاهي و دانايي به اين جايگاه بزرگ دستيافتهاند و مورد خطاب انديشمندان و سخنسرايان ايراني قرار گرفتهاند.
بر پايهي اين فرهنگ، هركس كه لباس خبررساني و گسترش آگاهي بر تن ميكند بايد شايستگي ورود به معبد اين خبر رسانان آسماني را داشته باشد. باري؛ دانش و آگاهي كه از آن سخن گفتم به خردورزي در حوزههاي منافع ملي مربوط ميشود. سردبيران رسانهها بايد تاريخ و فرهنگ ملي، جامعهشناسي عمومي، روانشناسي اجتماعي، حساسيتهاي قومي، عناصر پيشبرنده و بازدارندهي اجتماعي، موقعيت تاريخي حيات ملي، داشتهها و نداشتههاي دروني، ترفندها و دسيسههاي دشمنان ملي، زمان و نيازهاي آن و بايدها و نبايدهايش، موقعيت اكنون و چشمانداز حركت اجتماعي، چگونگي استحكام قدرت ملي و راه از ميان برداشتن كمبودهاي آن و… را بدانند و بشناسند و در بكار بستن آن كوتاهي و سستي نداشته باشند. جز اين دانش، سردبيران رسانهها به دانش و خلاقيت روزنامهنگاري در معناي دقيق و كامل آن نيز نياز دارند.
هر سردبير بايد خبرنويسي درست را بداند، هنگام ضرورت بتواند درگونههاي گوناگون،گزارش حرفهاي تهيه كند، يادداشت رسانهاي بنويسد،در نگارش مقاله مهارت داشته باشد، بايد همهي شيوههاي گفتوگو و انواع آن را بداند و آن را ويرايش كند، تيتر، ميانتيتر و سوتيتر درست را بشناسد و آن را بجا و اثرگذار استفاده كند، هنر گرافيك را بشناسد و دانش بصري خوبي داشته باشد تا بتواند ارزش هنري و خبري عكس و طرح و كاريكاتور را دريابد و از آنها درست و بجا بهره ببرد، فارسي نويس و درستنويس باشد، نيازهاي نادرست و درست افكار عمومي را از هم تميز دهد و در برابر نيازهاي نادرست، سر فرود نياورد، بتواند سطح همكاري مخاطب با رسانهاش را افزايش دهد و... من دانش بخش اول در حوزهي منافع ملي را دانش راهبردي و دانش بخش دوم در حوزهي ادارهي رسانه (خبر و گزارش و... ) را دانش تكنيكي مينامم.
در اينجا بگذاريد همراه با هم به يك واقعيت دردناك و اندوهبار اعتراف كنيم و آن اينكه بسياري از سردبيران رسانههاي گروهي، در دانش بخش اول بشدت بيسواد و در دانش بخش دوم بهگونهاي باور نكردني ناآگاهند. آنها حتي نميتوانند يك خبر و گزارش درست را از نادرست دريابند و تفاوتهاي آن را بشناسند.
روزنامههاي حزبي و سردبيران دبيركل!
شكل نگرفتن
واقعي فعاليتهاي حزبي در ايران، جداي از آنكه ضربههاي سختي بر زندگي و
روند فعاليتهاي جمعي در كشورمان وارد كرده است، يك زخم مرگآفرين نيز بر
گُرده و پهلوي ميهن نشانده است. اين زخمْ چيزي نيست جز آنكه بسياري از
رسانههاي گروهي را در جايگاه احزاب و سازمانهاي سياسي قرار داده و دبيران
كل احزاب نامرئي را در كسوت مديران و سردبيران اين رسانهها نشانده است. (
البته رسانههايي كه آشكارا ارگان يك حزب سياسي معرفي ميشوند از دايرهي
اين نوشته بيرون اند.)
نگاهي كوتاه به كارنامهي رسانههاي گروهي كشورمان در سالهاي گذشته و بويژه در دو سالي كه سپري شد نشان ميدهد كه بيشتر آنها كاركردي حزبي، خانوادگي و قبيلهاي داشتهاند تا جوهره و كاركردي رسانهاي. به همين خاطر است كه نه خواسته و توانستهاند در بارهي رخدادها روشنگري كنند و نه آنكه موفق شدهاند التهابات ضد ملي را فرونشانند و در مقام دفاع از حقوق مردم و حاكميت به شكل شايسته رفتار كنند.
سوگمندانه بايد روشن و آشكار بگوييم كه هر كدام از اين رسانههاي حزبي در بالا بردن تنش و درگيريهاي رواني و فيزيكي و ايجاد اختلال در نظم و انضباط فردي و اجتماعي و از دست رفتن فرصتهاي بسيار گرانبهاي ملي و سرمايههاي مادي و معنوي هنگفت و… كاركردي به شدت ويرانگر داشته اند. اين رسانهها بجاي روشنگري به افشاگري پرداختهاند.بجاي آگاهي بخشي، مچگيري كردهاند.
كمبودها و اشتباهات حريف را صد چندان بازتاب دادهاند و ضعفهاي خود را ناديده گرفته و يا قوت ناميدهاند. پيكر برادري و دوستي را فروكوفتهاند و بر دوگانگيها و جداييها پافشاري نمودهاند. دست پنهان دشمن بيروني را در پراكندن تخم جدايي و جدال ميان مردم به كنار نهاده و ناديدهاش گرفتهاند و به جاي آن، در شيپور اتهام زني بر يكديگر دميدهاند و بر راهبرد اهريمني دشمنتراشي، پايفشردهاند.
از آنجا كه رسانههاي حزبي به باشگاههاي سياسي و اقتصادي وابستهاند، بروندادي كاملا مافيايي دارند و اين مساله چنان آشكار است كه كمتر كسي ميتواند نسبت به درستي آن دو دل و بدگمان باشد.بيگمان يكي از گرفتوگيرهايي كه اجازه نداده ميانهروي در گفتار و رفتار رسانهها دامن بگستراند، وجود و حضور همين رسانههاي حزبي و مافيايي در كشور بوده است. پيشينه و كارنامهي باشگاههاي سياسي و اقتصادي (مافيا) در جهان، نشان ميدهد كه براي آنها چيزي جز منافع باشگاه، ارزش ندارد، بگونهاي كه حتي حاضرند همهي منافع مردم را براي بقاي خود ناديده بگيرند و زير پا له كنند. صهيونيزم هم (كه سياستمداران ايراني گرفتار مافياي قبيله اي و حزبي به آن ناسزا ميگويند ) يكي از نمونههاي مافيا بهشمار ميآيد. با اين تفاوت بسيار مهم كه دامنهي نفوذ و رفتار صهيونيزم، گستردهتر و پيچيدهتر از مافياست. به سخن ديگر، صهيونيزم يك باشگاه بسيار بزرگ سياسي، اقتصادي و فرهنگي است كه در درون خود باشگاههاي كوچكي از مافيا را جاي داده است.
ريشهي مهم تندروي رسانهاي
تندروي يكي از
آسيبهاي جدي و ويرانكنندهاي است كه بسياري از كنشها و واكنشهاي فردي و
گروهي ما را در گسترهي ميهن در خود گرفته است. اين ويژگي ناپسند و
ناميمون، ميتواند دلايل گوناگوني داشته باشد و از ريشهها و آبشخورهاي
چندگانهاي برخوردار باشد. ولي در باور من يكي از علتهاي مهم آن، چتر
سنگين اديبات چپ ماركسيتي است كه از دههي بيست شمسي بر اين كشور پهن شده
است. از اين زمان با گسترش دامنهي فعاليت حزب توده و جذابيتها و نفوذ
ويژهاي كه شعارها و سخنان ماركسيستهاي وطني در ميان روشنفكران، نويسندگان
و روزنامهنگاران ايراني داشت، ادبيات تند و قهرآميز و رفتار سازشناپذير
به عنوان مهمترين ارزش انقلابي و شاخص پيشرو بودن در صحنهي مبارزات
اجتماعي، جايگاه بلند و ويژهاي پيدا كرد.
آنان كه حتي آشنايي اندكي با ماركسيزم / لنينيزم
دارند ميدانند كه اين مكتب براي مبارزهي سازشناپذير و خشن، شرافت ذاتي
قائل است و آن را به عنوان يك ايدئولوژي خدشه ناپذير مطرح ميكند. شرايط
خاص اجتماعي و سياسي ايران از شهريور بيست به اين سو، بويژه فضاي سنگين
ناشي از ورود ارتش متفقين و قحطي و گرسنگي و تنگناهاي كمرشكن اقتصادي مردم
و... سرخوردگي شديدي بر تودههاي مردم وارد كرده بود و چون ماركسيزم/
لنينيزم توانسته بود خود را در پيكر يك مكتب مبارز براي آزادي و رهايي
طبقات فرودست اجتماعي نشان دهد، به مرور با استفاده از خلاءهاي سياسي و
عاطفي موجود در جامعه، توانست با ابزارها و بلندگوهاي گوناگوني كه در
لايههاي مختلف اجتماعي داشت، ادبيات خود را در جامعهي روشنفكر و تحصيل
كرده حاكم كند.
برپايهي اين ادبيات، نرمش و مدارا با دشنمان طبقهي
كارگر ( فئودالها و مالكان بزرگ، بورژواها، سرمايهدارها، مذهب و عناصر
مذهبي) مردود و خيانتآميز خوانده ميشد. از ديد آنها، ماركسيسزم / لنينيزم
به عنوان علْم مبارزه و پيشگام در راه آزادي طبقهي كارگر و...به پيروان
خود اجازه ميدهد كه از هر ابزاري براي رسيدن به هدف استفاده كند. در پرتو
اين ادبيات، خشونت و تندروي تقديس شد و مخالفان اين شيوه و منش، سازشكار،
وابسته به امپرياليزم و ارتجاع، عقبمانده، بزدل و... ناميده شدند.
با گذشت زمان سايهي اين ادبيات آنچنان سنگين و گسترده شد كه حتي روشنفكران مسلمان و نيروهاي مبارز مذهبي را نيز تحت تاثير قرار داد و خشونت گفتاري، نوشتاري و رفتاري تمام عرصههاي اقدام اجتماعي را در بر گرفت. هر فرد و گروهي كه ميخواست خود را انقلابي واقعي و مبارزي سازش ناپذير و پاكباخته معرفي كند بيش از پيش ميكوشيد از ادبيات و رفتار تند و قهرآميز بهره بگيرد. در نتيجه، تندروي و گونهاي از آنارشيگري، به مثابه ارزشي انقلابي قلمداد شد. البته بايد يادمان باشد كه ليبرال دمكراسي غربي هم هر زمان كه لازم باشد تندرو، خشن و بيرحم است و براي رسيدن به اهدافش از هر ابزاري استفاده ميكند. درواقع هر دو ايدئولوژي دو روي يك سكهاند، با ادبيات و شعارهايي متفاوت.
زندگي مرموز ادبيات چپ در رفتارهاي امروز!
اين
ادبيات تند و انقلابي و ايدئولوژيك، هنوز هم سايهي سنگين خود را حفظ كرده و
بسياري از سياسيون، روشنفكران، روزنامهنگاران و مديران كشور بدون آنكه
متوجه باشند در پرتو اين ايدئولوژي چپروانه سخن ميگويند و موضع ميگيرند.
دقيقا به همين دليل است كه هرگاه ( بويژه در شرايط سخت و بحراني ) افراد
وجريانهاي متعادل و خردمند و سعادت خواهان مردم، گروهها و افراد و
نهادهاي حكومتي را به منش و روشي همراه با تعادل و مبتني بر خرد و دانش، و
پرهيز از تندروي و خشونت فراميخوانند، تندروها از همه سو بر آنها
ميتازند و با سخنان ناروا و انگهاي گوناگون ميكوشند آنان را به گوشهاي
برانند و ميدان تاختوتاز را همچنان در دست داشته باشند. در اين ميانه و در
چنين هنگامِ سرنوشتسازي، رسانههاي حزبي و سردبيران دبيركل و هرج و
مرجخواه، بيشترين و گستردهترين بسترها را براي تندروها فراهم ميكنند و
همهي توش و توان خود را بهكار ميگيرند تا اجازه ندهند هيجان و التهاب و
عصبيت عمومي كاهش يابد و خرد و دانش بر احساسات كور و بيخردي پيروز شود.
نقطهي مرگ ادبيات چپ
تندروها و هرجومرجخواهان
ميدانند كه زندگي و شاهرگ بقايشان به بالا بودن تب تند جامعه، غبارآلود و
تيره و تار بودن فضاي اجتماعي وابسته است. همچنين، آنها دريافته اند كه
گسترش و ژرفتر ساختن احساسات بيبنياد و ويرانگر شعاع عمل شان را بسيار
وسيع ميكند. آنها همچنين آگاهاند كه در محيط آرام و در پرتو خرد و دانش و
بصيرت و بينش و منشي متعادل، نميتوانند به زيست اجتماعي خود ادامه دهند.
پس به قيمت نابودي همهي سرمايههاي ملي و كشاندن كشور به پرتگاههاي
مرگبار، به آتشافروزي خود ادامه ميدهند. در اين ميان آنچه كه ميتواند
اين گروه و تفكر ضد ملي را ناكام سازد، رسانههاي خردگرا، جستجوگر و آگاهي
بخش است. كافي است بلندگوي اين جريان نشوند و كنشها و واكنشهاي خود را
بر مدار جوهرهي رسانهاي اصيل و واقعي تعريف و تنظيم كنند. همچنين،
روشنفكران واقعي و اصيل و گروه ها و طبقات تحصيل كرده ميتوانند با بي
اعتنايي مطلق به اين ادبيات ويرانگر و صاحبان آن، زمينه هاي انزواي آنها را
در سپهر فعاليت هاي جمعي كشور فراهم آورند. سخن آخر آنكه در هر شرايط و
موقعيت اجتماعي، براي رستگاري ايران و ايراني، راهي نداريم جز آنكه زبان و
منطق و فرهنگِ ائمهي بزرگوار( عليهم السلام ) را در جان و دل خود بپذيريم و
بر شيوه و منش آن آسمانانديشان، بينديشيم و بگوييم و رفتار كنيم.
به ياري حق
آفرينش:تابستان و مساله اوقات فراغت
«تابستان و مساله اوقات فراغت علي رمضاني»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛اگر به تعريفي از اوقات فراغت بنگريم در مجموع هر كاري، حتي سخت كه شخصي خارج از زمان كار اصلي روزانهاش انجام و موجب احساس رضايت و شادي در فرد شود و براي زمان از دست رفته احساس ضرر نكند، جزء اوقات فراغت مطلوب آن فرد به شمارميرود.در اين تعريف اوقات فراغت لحظههايي است كه فرد فارغ از كار و مسئوليت آن را بر اساس تمايل شخصي خود برنامه ريزي ميكند و برنامه آن به عوامل ، سليقه نيازهاي روحي، سن و توان مالي فرد بستگي دارد ودر واقع در مورد هركس متفاوت است.
در اين حال اين اوقات امروزه از چنان اهميت بنياديني برخوردار شده است كه حتي برخي از آن به مثابه آيينه فرهنگ جامعه ياد ميكنند و همچنان نيز مي بينيم و در سطح جهان چگونگي گذراندن اوقات فراغت افراد يك جامعه معرف ويژگيهاي فرهنگي و ميزان توسعهيافتگي آن جامعه و کشور است و به کلامي ديگر در بسياري از كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه دنيا برنامهريزي در خصوص اوقات فراغت، از جمله برنامههاي اولويت دار آنهادر عرصه هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي محسوب ميشود.
در اين حال اين اوقات فراغت هم مي تواند به مثابه فرصتي تلقي گردد و باعث پيشرفت و برداشتن گام هايي بلند براي يک کشور و جامعه اي گردد و هم مي توان به مثابه تهديدي براي نسلي همچون نسل جوان و نوجوان در جامعه شود .در اين بين اگر به کشور خودمان ايران نيز نظري داشته باشيم بايد گفت در گذشته و حال اين حساسيت همواره نسبت به چگونگي گذراندن اوقات فراغت ميليون ها ايراني بويژه دهها ميليون جوان و نوجواني که اکنون در آستانه تابستان و فراغت از تحصيل و کار هستند وجود داشته و دارد.
در اين ميان هر چند هر ساله با نزديك شدن به ايام فراغت دانشآموزان و دانشجويان از تحصيل، دستگاههاي مختلف برنامههاي خود را تحت عنوانهاي مختلفي اعلام ميكنند اما اين امر و به نگاه بسياري تا رسيدن به کمال مطلوب فاصله اي بسيار دارد و نتوانسته است برنامه هايي گسترده و به روز و مورد نياز ميليون ها ايراني و بويژه نسل جوان را بوجود آورد.
چنانچه برخي نظرسنجي ها درباره نحوه گذراندن اوقات فراغت خصوصا جوانان بيانگر آن است که 51 درصد آنان اوقات فراغت را به بطالت ميگذرانند و همچنين درصد کمي از دانشجويان از نحوه گذران اوقات فراغت خود راضي هستند که همه و همه خود زنگ خطر و هشداري است براي ما و همچنين مديريت فرهنگي و اجتماعي كشور چه اينکه اگر به پيامد هاي منفي گذران نامناسب اوقات فراغت در کشور و بويژه در بين نسل جوان و نوجوان توجهي داشته باشيم در مي يابيم که در صورتي كه براي پركردن اوقات فراغت برنامهريزي کاملي انجام نگردد اين زمانها ميتواند به عنوان تهديد جدي تلقي شودو در واقع اين استفاده نامناسب از اين زمان ها و فقدان هدف و بيبرنامهگي سبب پيدايش فراغتهايي بيمارگونه و رواج انواع انحرافات و بزهكاريها در جامعه و نسل جوان و نوجوان ميگردد امري که مي بايد با دقت بيشتري مورد ملاحظه و توجه قرار گيرد و مديريت منسجمي در اوقات فراغت متناسب با نياز جوانان و نوجوانان و استفاده از اين فرصتها انديشيده شود تا اين امر به عنوان تهديدي براي جامعه مطرح نگردد.
دنياي اقتصاد:در دفاع از سیاست افزایش نرخ ارز
«در دفاع از سیاست افزایش نرخ ارز»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم
حمید
زمانزاده است كه در آن ميخوانيد؛بانک مرکزی جمهوری اسلامی، در
تازهترین اقدام خود، نرخ رسمی ارز را بیش از 10 درصد افزایش داده است.
یکی از سوالات مهمی که اکنون مطرح است، این است که آیا سیاست افزایش نرخ
ارز از سوی بانک مرکزی، سیاست صحیحی بوده است؟
جهت بررسی این امر، باید هزینهها و منافع افزایش نرخ ارز در شرایط کنونی مورد ارزیابی قرار گیرد. هزینههای افزایش نرخ ارز چیست؟ هزینههای افزایش نرخ ارز از دو ناحیه است. هزینه اول، مربوط به افزایش قیمت کالاهای سرمایهای و واسطهای وارداتی است که در فرآیند تولید داخلی مورد استفاده قرار میگیرد که موجب افزایش هزینه و تضعیف تولید بنگاههایی میشود که بخشی از کالاهای سرمایهای و واسطهای خود را از خارج وارد مینمایند. هزینه دوم مربوط به افزایش نرخ تورم است که ناشی از افزایش قیمت کالاهای وارداتی اعم از سرمایهای، واسطهای و مصرفی است. این دو هزینه، مهمترین هزینههای افزایش نرخ ارز میباشد، البته واردکنندگان نیز طبیعتا از افزایش نرخ ارز زیان خواهند دید.
اما منافع ناشی از افزایش نرخ ارز چیست؟ منافع ناشی از افزايش نرخ ارز از چهار ناحیه عمده است. منفعت اول از ناحیه افزایش تولید و سودآوری صادرکنندگان است. به دلیل افزایش نرخ ارز، بنگاههای صادرکننده از قدرت رقابتی بیشتری با رقبای خارجی خود در بازارهای جهانی برخوردار خواهند شد و در نتیجه تولید و صادرات کشور افزایش خواهد یافت. منفعت دوم از ناحیه افزایش تولید و سودآوری بسیاری از تولیدکنندگان فعال در بازار داخلی است. افزایش نرخ ارز موجب خواهد شد که به دلیل افزایش قیمت کالاهای وارداتی و کاهش واردات، قدرت رقابتی بسیاری از بنگاههای تولیدی در مقابل رقبای خارجی در بازار داخلی افزایش یافته و در نتیجه سودآوری و تولید بسیاری از صنایع افزایش یابد.
منفعت سوم از ناحیه بهبود تراز تجاری و تراز پرداختهای کشور است. افزایش نرخ ارز از مسیر افزایش صادرات و کاهش واردات، موجب بهبود تراز تجاری و تراز پرداختها شده، فشار بر ذخایر ارزی بانک مرکزی را کاهش داده و از کاهش آن جلوگیری خواهد كرد. منفعت چهارم نیز از ناحیه کاهش زمینه رانت در بازار ارز است که به دلیل شکاف میان نرخ ارز رسمی و بازار آزاد در بازار ارز به وجود آمده بود، که این امر در سرمقاله روز پنجشنبه مورد تاکید قرار گرفت.
اکنون برای ارزیابی سیاست افزایش نرخ ارز، باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا منافع ناشی از افزایش نرخ ارز بر هزینههای آن فزونی مییابد یا هزینههای آن بیش از منافع آن خواهد بود؟ اگرچه برخی از کارشناسان و بسیاری از مسوولان معتقدند که هزینههای افزایش نرخ ارز بر منافع آن فزونی مییابد، اما به نظر میرسد با توجه به ساختار صنایع کشور و شرایط کنونی اقتصاد ایران، منافع افزایش نرخ ارز به نحو محسوسی بر هزینههای ناشی از آن غلبه خواهد کرد.
اگرچه این استدلال درست است که تعداد بنگاههایی که واردکننده کالاهای سرمایهای و واسطهای از خارج هستند، بیش از تعداد بنگاههای صادرکننده است، اما نکتهای که عموما مغفول میماند این است که بیشتر بنگاههای کشور (اعم از صادرکننده و واردکننده) در نهایت در رقابت با رقبای خارجی قرار دارند و افزایش نرخ ارز قدرت رقابتی آنان را (چه در بازارهای داخلی و چه در بازارهای خارجی) در برابر رقبای خارجی بهبود خواهد بخشید. بنابراین افزایش نرخ ارز اگرچه اثر مثبت بیشتری بر بنگاههای صادرکننده خواهد داشت، اما میتواند دارای اثرات مثبتی بر بسیاری از بنگاههای واردکننده کالاهای سرمایهای و واسطهای نیز باشد.
مساله دیگر این است که افزایش نرخ تورم ناشی از افزایش نرخ ارز، یک افزایش موقتی است و در نهایت این نرخ رشد حجم پول است که عامل اصلی تعیینکننده تورم میباشد. علاوه بر اینها منافع ناشی از بهبود تراز پرداختها و کاهش زمینه رانت در بازار ارز نیز منافع بزرگی است که باید مد نظر قرار گیرد. بنابراین در مجموع تحلیل هزینه – فایده از سیاست افزایش نرخ ارز بیانگر این امر است که منافع ناشی از این سیاست به نحو محسوسی بر هزینههای آن غالب خواهد شد.
بازار ارز ایران بیش از یک دهه است که شاهد کاهش مداوم نرخ واقعی ارز به دلیل نرخ بالای تورم داخلی نسبت به تورم خارجی و افزایش اندک نرخ اسمی ارز بوده است. بر این اساس با توجه به هزینهها و منافع افزایش نرخ ارز و شرایط فعلی اقتصاد کشور به خصوص اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها، اقدام اخیر بانک مرکزی برای افزایش نرخ ارز، سیاست صحیح و قابل دفاعی بوده است.
جهان صنعت:وعدههایی که محقق نمیشود
«وعدههایی که محقق نمیشود»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم مریم باستانی است كه در آن ميخوانيد؛ کمتر از 10 روز دیگر سه ماهه اول سال 90 به پایان میرسد؛ سه ماههای که یک ربع از سال مالی 90 را در بردارد و در ارزیابی عملکردها رکن مهمی به حساب میآید. قرار بود طبق وعده رییسجمهور در سال جاری 5/2 میلیون فرصت شغلی ایجاد شود، اگر سه ماهه سوم را بر این میزان فرصت شغلی وعده داده شده تقسیم کنیم؛ یعنی باید به طور مشخص در بهار امسال حدود 600 هزار فرصت شغلی ایجاد میشد چه آنکه بهار و تابستان بهترین فصل برای ایجاد اشتغال محسوب میشوند. با این حال هنوز خبری از این میزان شغل نیست.
برآوردها نشان میدهد که نرخ بیکاری در بهار امسال در حال افزایش است. دولت اما مصر است که شغلها تا پایان سال ایجاد خواهند شد، اما اعلام نکرده که این شغلها در کجا و چگونه ایجاد میشوند زیرا وزرای کار و تعاون به گونهای سخن میگویند که گویی هیچ تصمیم و حرکتی برای ایجاد شغل در سالجاری انجام نشده است. همین چند روز پیش بود که وزیر تعاون عنوان کرد برای ایجاد هر فرصت باید 20 میلیون تومان هزینه کرد و اگر هم دولت شغلی ایجاد کند، تضمینی برای پایداری آن نیست. وزیر کار هم عنوان کرده که منابع مالی کافی برای ایجاد شغل وجود ندارد و این امر نیازمند مساعدت بانکهاست.
بانک مرکزی اما در واکنش به درخواست مساعدت برای اعطای تسهیلات اگرچه ظاهرا پذیرفته اما در بطن بسته سیاستی امسال و دستوری که اخیرا برای مسدود کردن تسهیلات ارزی صادر کرد، عملا ایجاد شغل از محل منابع بانکها را بسته است. در چنین شرایطی مشخص نیست این میزان شغل وعده داده شده چگونه ایجاد خواهد شد.