كيهان: اخوان المسلمين و ايران
«اخوان المسلمين و ايران»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛«جنبش اخوان المسلمين» در مصر بعنوان يكي از محورهاي شكل دهي به «انتفاضه اخير» شناخته شد. در عين حال پيرامون اين جريان اسلام گرا «اما و اگر»هايي مطرح گرديد و به همين دليل اين روزها در مجامع سياسي ايران نيز درخصوص اهداف، كاركرد، ديدگاهها و چشم انداز فعاليت آنان سوالاتي پديد آمده است. در تحليل مواضع و عملكرد اخوان المسلمين مصر موارد زير مي تواند بر رفع اين ابهامات كمك كند؛
1-اخوان المسلمين در سال 1307 در زماني كه فعاليت مثلث آتاتورك، رضاخان و امان الله خان- در تركيه، ايران و افغانستان- براي استقرار رژيم هايي غرب گرا- تركيب سكولاريزم و خودباختگي- به اوج رسيده بود و جهان اسلام تهديد مي شد، در اسكندريه مصر تاسيس گرديد اخوان المسلمين را يك راننده كه در كانال سوئز شاغل بود، باغبان يك شركت، يك درشكه چي بازار، يك صاحب رختشوي خانه، يك نجار محله افرنج، يك آرايشگر خيابان جامع و حسن البنا يك معلم زبان عربي تاسيس كردند. حسن البنا عمداً به سراغ روشنفكران و چهره هاي متنفذ نرفت و به جاي هر نام ديگري براي «جمعيت» خود، «اخوان المسلمين» را برگزيد او نمي خواست يك حزب سياسي به مفهوم رايج آن راه بياندازد و در قدرت شريك گردد. بلكه درصدد بود در مقابل موج دين ستيزي يك موج بسازد. او با نگاه به اسلوب دين در مواجهه با دين ستيزان مستقيماً به سراغ توده هاي جامعه رفت؛ راننده، باغبان، درشكه چي و... البته خود او از تحصيلات عميق اسلامي برخوردار بود و تجربه كار حزبي در «الاخوان الحصافيه» هم داشت كه داراي رويه اي اصلاح طلبانه- به معناي تغييرطلبي- بود.
اخوان المسلمين كمتر از 5 سال پس از آغاز فعاليت در بيش از 20 شهر مصر شعبه داشت و چندين مركز تبليغ ديني را به وجود آورده بود اين در حالي بود كه در اين سالها انگليس سيطره زيادي بر مصر داشت و «فواد پاشا»، خديو دست نشانده انگليسي ها مشكلات فراواني را سر راه حسن البنا و جمعيت او ايجاد كرده بود.
«جمعيت اخوان المسلمين» 10 سال پس از تاسيس و گسترش اعضا، كنفرانس پنجم خود را برگزار كرد. در اين كنفرانس، حسن البنا در سخنراني خود با صراحت اعلام كرد: «مسئله حكومت در اسلام جزء عقايد و اصول و نه امور فقهي و فروع است». او گفت: «اسلام، دين و حكومت» و «قرآن و شمشير است.» حسن البنا در عين حال رسيدن به هدف نهايي جمعيت اخوان را از طريق مسالمت جويانه و پارلماني ميسر مي دانست و شرايط مصر را با «انقلاب» مناسب نمي ديد. او در سخنراني خود گفت: «پارلمان بهترين وسيله براي تحقق اهداف اخوان است و هدف اخوان در اين جمله خلاصه مي شود: قرآن قانون اساسي ماست.» اين البته به معناي رويگرداني از انقلاب نبود، خود او در كتاب «بين الامس و اليوم» كه در همين سال (1317ش) منتشر گرديد، نوشت: «اگر شرايط منجر به انقلاب شود، اين امر ناشي از دعوت اخوان المسلمين نيست بلكه زاييده شرايط و نتيجه اوضاع و احوال است». اخوان المسلمين احساس مي كرد روي آوردن به شيوه هاي قهرآميز در شرايطي كه آمادگي آن در مردم وجود ندارد و از سوي ديگر با شدت از سوي رژيم تحت حمايت انگليس سركوب مي شود، به نتيجه نمي رسد.
اخوان المسلمين پس از آن تا امروز بر اين دو منهاج- تلاش براي برپايي حكومت اسلامي و استفاده از ظرفيت هاي قانوني و نه رويه قهرآميز- باقي مانده است. همين دو روز پيش- يكشنبه- «كمال الهلباوي» عضو ارشد اخوان المسلمين به شبكه تلويزيون بي بي سي- با وجود اصرار مجري اين شبكه براي يافتن كلمه اي در نفي مواضع الهي حضرت آيت الله خامنه اي، دامت بركاته، راجع به خيزش مردمي مصر- گفت: «من از امام خامنه اي بخاطر مواضعش راجع به مصر تشكر مي كنم. اين موضعي است كه همه مصري ها بايد از آن قدرداني كنند و من اميدوارم در مصر نيز دولت خوبي مثل دولت ايران و رئيس جمهور شجاعي نظير احمدي نژاد بر سركار بيايد».
2- اخوان المسلمين با «افسران آزاد» در براندازي رژيم سلطنتي و اعلام «جمهوري مصر» همراه بود و حتي رهبران «افسران آزاد» نظير جمال عبدالناصر، عبدالمنعم عبدالرؤف، خالد محي الدين، كمال الدين حسين و حسن ابراهيم پيش از آنكه به قدرت برسند، عضو سازمان مخفي جمعيت اخوان المسلمين بودند. اعضاي اخوان در مبارزه ناصر براي آزادسازي كانال سوئز از سلطه انگليسي ها در كنار او قرار داشتند و فرماندهي بسياري از يگانهاي عمل كننده ارتش مصر برعهده افسران وابسته به اخوان بود. پس از ملي شدن كانال سوئز و به نتيجه رسيدن اين مبارزه، ميان رهبران انقلاب مصر اختلاف افتاد. دو جناح از رهبران اخوان خواستند كه افرادي را براي حل و فصل مشكلات مشخص گردانند و اين وساطت ها غالباً مؤثر واقع مي شد. اما روابط اخوان المسلمين با ناصر به درازا نكشيد و او كه بر موج حمايت مردمي و ناسيوناليزم عربي سوار بود و خود را بي نياز از حمايت «برادران سابق» خود مي ديد بناي سخت گيري را گذاشت اين در حالي بود كه در اين دوره، آنان توانسته بودند شعبه هاي خود را در اكثر كشورهاي عربي تأسيس كنند و به يك «جنبش جهاني» تبديل شده بودند. عبدالناصر در اين زمان (1332) علي رغم آنكه تازه به رياست جمهوري رسيده بود و اين پست را تا حد زيادي مديون اخوان المسلمين بود، بر انحلال سه سازمان حساس و كليدي اخوان شامل «شاخه نظامي»، «تشكيلات آن در ارتش» و «سرويس اطلاعاتي» تأكيد كرد و با اعمال فشار به «الهضيبي» رهبر وقت اخوان آن را عملي كرد و حال آنكه در اين زمان افسران عضو اخوان نقش كليدي روي حفظ كانال سوئز داشتند.
ناصر با پافشاري بر ناسيوناليسم به جاي اسلام روز به روز از اخوان المسلمين دورتر شد و كار به جايي رسيد كه ناصر جمعيت اخوان رامنحل كرد و رهبران آن را به زندان انداخت و بعضي از آنان از جمله شخصيت متفكر اخوان «سيد قطب» را اعدام كرد. بر اين اساس بايد گفت اخوان المسلمين در دوره 14 ساله رياست جمهوري عبدالناصر بحراني ترين شرايط خود را سپري كرد.
3- اخوان المسلمين در دوره رياست جمهوري محمد انور سادات شرايط متفاوتي را سپري كرد. وقتي سادات در سال 1350 - بعد از مرگ ناصر- به روي كار آمد خود را -به نسبت ناصر- در شرايط ضعف ارزيابي كرد. از اين رو او براي اينكه جاي پاي خود را در ميان مردم محكم گرداند، رهبران زنداني اخوان را آزاد كرد و تلاش كرد از توانايي هاي آنان براي بهبود شرايط خود كمك بگيرد. براين اساس اخوان و نيروهاي فراوان آن از او در جنگ 1973 عليه اسرائيل كه با هدف ظاهري بازگرداندن صحراي سينا و منطقه طابا- كه در جنگ 1967 به اشغال اسرائيل درآمده بود- و با هدف واقعي مذاكره با رژيم صهيونيستي انجام شد و سادات اين هدف را مخفي نگه داشته بود، حمايت كردند و اين كمك فراواني به سادات براي شكستن «خط بارلو» كه ناممكن مي نمود، كرد. اما سادات به زودي اهداف خود را از جنگ 1973 عيان كرد، او با سفر سه روزه به تل آويو- در سال 1975- به آرمانهاي جمعيت اخوان در مورد آزادسازي قدس و فلسطين خيانت كرد و از اين رو اخوان به شدت با سادات به مخالفت برخاست كه اين مخالفت ها در جريان اجلاس كمپ ديويد به اوج خود رسيد و به بازداشت دست جمعي اعضاي ارشد اخوان و انحلال اين جمعيت انجاميد.
4- با ترور سادات توسط يك افسر ارتشي عضو «جهاد اسلامي مصر» و روي كارآمدن حسني مبارك وضعيت اخوان تا حدودي دگرگون شد. مبارك قول داد كه سياست هاي ناصر و سادات در محدود كردن احزاب و كنترل انتخابات را كنار بگذارد. اخوان كه دنبال فرصت بود از اين سياست استقبال كرد و در انتخابات مجلس مشورتي مصر شركت كرد و توانست بيش از يك سوم كرسي هاي مجلس را در سال 1985 بدست آورد و آن را در انتخابات 1990 به 35 درصد برساند اين روند نگراني زيادي را براي دولت سكولار حسني مبارك و غرب به وجود آورد و سبب شد كه مبارك نتايج انتخاباتي آن سال را نپذيرد و به برگزاري انتخاباتي تضمين شده براي حزب خود- دمكراتيك ملي- روي آورد.
5- اخوان المسلمين در سطح بين المللي تاثيرگذارترين جريان سياسي سني مي باشد كه در 17 كشور عربي و 10 كشور غير عرب شعبه دارد و سه دولت اسلامي را در ميان كشورهاي با جمعيت اكثريت سني به وجود آورده است كه هم اكنون در تركيه، فلسطين و سودان در قدرت مي باشند. آنان قبلا در افغانستان دولت برهان الدين رباني را بر سر كار آوردند و سهم مهمي در دولت ماهاتير محمد در مالزي داشتند. اين جمعيت در مجموع نزديكترين رابطه را در ميان كشورها و جمعيت هاي اهل سنت با انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي دارد و از نظر فكري به انديشه هاي انقلاب اسلامي بسيار نزديك است.
در طول دوران 32 سال اخير اخواني ها در هر كجا كه بوده اند از انقلاب اسلامي و حضرت امام و حضرت آيت الله العظمي خامنه اي دامت بركاته با صراحت تبليغ كرده اند كما اين كه رهبران انقلاب ايران در طول 87 سال حيات اخوان المسلمين همواره مورد تكريم و احترام رهبران شيعه بوده اند. در هفته هاي اخير انگليسي ها، آمريكايي ها و رژيم سعودي تلاش زيادي كردند تا با توهم پراكني از يك سو چهره اخوان المسلمين و خيزش اخير مصر را در نزد افكار عمومي ايرانيان و از سوي ديگر چهره رهبران ايران را نزد مردم مصر مخدوش گردانند كه مواضع رسمي اخوان از جمله اظهارات «كمال الهلباوي» و مواضع صريح حضرت آيت الله خامنه اي- دامت بركاته- اين تلاش ها را باطل كرده است.
جمهوري اسلامي:عصر خميني
«عصر خميني»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛دهه فجر انقلاب اسلامي يادآور نهضت پرشكوهي است كه امام خميني(ره) از سالهاي دهه 1340 آنرا آغاز كرد و طي يك دوره طولاني به بركت خون شهدا و مجاهدات خستگي ناپذير پيشتازان نهضت، مراحل تكاملي خود را تا پيروزي طي نمود.
امروز اگرچه امام راحل(ره) و شهداي گرانقدر در ميان ما نيستند ولي پرتو انقلاب اسلامي در گوشه و كنار جهان به خوبي قابل رديابي و مشاهده است. كم نبودهاند مصلحيني كه در طول تاريخ و در عرض جغرافيا براي احياي ارزشها قيام كردهاند. كم نبودهاند حركتهاي حق طلبانهاي كه پيروان فراواني را نيز در اختيار گرفتهاند و به اهداف خود نيز دست يافتهاند ولي نهضت امام خميني در اين ميان از همگي آن حركتهاي عظيم انساني، به كلي متمايز بوده و حتي در ميان جنبشهاي حق طلبانه نيز كاملاً ممتاز است. چرا كه حركت پرخروش امام و پيشتازان نهضتش، اگرچه حق طلبانه و براي احياي ارزشها بود ولي مشخصاً در برگيرنده مولفهاي بود كه نام وي و پيروانش را براي هميشه در تاريخ جهان ماندگار كرد.
خميني مصلحي بود كه "دين" را زنده كرد. او در عصر حاكميت كفر و الحاد، پرچم احياي دين را برافراشت و امروز پس از گذشت حدود نيم قرن از آغاز نهضت خميني شاهد افول حكومتهاي الحادي و قيام ملتها براي احياء دين و پيروي از احكام الهي هستيم. اگرچه امام خميني در ميان ما نيست ولي امروزه "عصر خميني" است. چرا كه تك تك آرزوها و آرمانهايش يكي پس از ديگري در سراسر جهان و البته به تدريج محقق شده و ميشوند.
ناگفته پيداست كه هم در دوران شروع نهضت در سالهاي
دهه 40 و هم در دوران اوج گيري انقلاب در سالهاي مياني دهه 50 و سالهاي پس
از پيروزي و دوران پس از آن، دشمنان اسلام با تمامي توان و ظرفيت خود و حتي
ديگران به مقابله با نهضت اسلامي پرداختند و هر آنچه ميسر بود، عملي كردند
تا بلكه از گسترش موج اسلام خواهي بويژه نزد ملتهاي مسلمان و عرب جلوگيري
كنند.
طبعاً هنوز هم اين اهداف و انگيزهها همچنان وجود دارد و بلكه
شدت گرفته است ولي رمز و راز بقاي نهضت اسلامي و تضمين آن را بايد در ماهيت
آرمانهائي جستجو كنيم كه امام آنرا براساس "روح اسلام" تدوين كرد و لاجرم
از پشتوانه عظيم معنوي اسلام بهره گرفت و حركتي را شكل داد كه حتي بدون
حضورش نيز استمرار يافته و همواره گسترش مييابد.
با مروري بر عملكرد دشمنان اسلام در طول دهههاي اخير، بهتر ميتوان دريافت كه آنها سعي داشته و دارند كه در برابر پيشروي و گسترش پيام نهضت اسلامي در منطقه، در دنياي اسلام و در كل جهان، سدي ايجاد كنند و مانع تحقق اهداف و برنامههاي "نهضت جهاني اسلام" شوند. امام خميني بارها تصريح ميكرد كه "ما انقلاب خود را به تمام جهان صادر ميكنيم." دشمنان شرور با وارونه جلوه دادن حقايق سعي داشتند چهرهاي مخدوش از انقلاب اسلامي را به نمايش بگذارند و چنين وانمود سازند كه گويا ايران در فكر كشورگشائي است و ميخواهد سرزمينهاي اسلامي را تصرف كند و "امپراطوري شيعه"! را برپا نمايد.
البته هنوز هم اين مطالب بياساس تكرار و "باز توليد" ميشود و با كلام و روش متفاوتي عيناً در بوقهاي تبليغاتي غرب و منطقه به خورد افكار عمومي داده ميشود ولي به تدريج، بطلان و عدم تأثير و عدم كارآئي اين تبليغات مسموم حتي به مدعيان هم ثابت شده است. تصادفي نيست كه قيام پرخروش ملتهاي عرب و مسلمان دقيقاً در همان كشورهائي شكل گرفته و به تدريج قوام يافته كه بيشترين سرمايهگذاري و تلاش را براي مقابله با مسلمانان و گسترش "اسلام ستيزي" صورت دادهاند. فراموش نكردهايم كه ملك عبدالله دوم پادشاه اردن عليه مسلمانان عربده ميكشيد و ديگران را به مقابله عليه جنبشهاي اسلامي فرا ميخواند و با تبليغات موهومي ادعا ميكرد كه منطقه در معرض شكل گيري "هلال شيعي" قرار گرفته است. مبارك هم بر طبل جنگ عليه اسلام گرايان ميكوبيد و به آمريكا و صهيونيستها وعده ميداد كه تا خون در بدن دارد، عليه اسلام گرايان به مبارزه و سركوب ادامه خواهد داد.
نطق تلويزيوني اخير مبارك پس از برپائي تظاهرات عظيم چند ميليوني در قاهره، اسكندريه، اسماعيليه، سوئز و... دقيقاً تكرار همين نكات و صد البته همراه با عقب نشينيهاي تاكتيكي در برابر موج عظيم مردمي در مصر بود. اكنون كابينه دولتهاي مصر، تونس و اردن به عنوان "خاكريز اول" سقوط كرده ولي اصرار غرب و مزدوران منطقهاي صهيونيستها اينست كه با دفع الوقت و توسل به "راهكارهاي زمان بر"، ملتها را خسته و درمانده كنند تا بلكه با احساس ناكامي به راه خود بروند و به خانهها باز گردند، غافل از اينكه قيام در مصر و تونس و اردن و الجزاير و عربستان، ديروز آغاز نشده كه امروز خاتمه يابد. اين حركتي عظيم به قدمت تاريخي حداقل نيم قرن است كه براي احياي مجد و عظمت از دست رفته دنياي اسلام در پرتو احكام نوراني اسلام به راه افتاده و با تغيير مهرهها دچار مرور زمان نخواهد شد.
عصر خميني، عصر خيزش ملتها براي احياي اسلام است و با تغيير تاكتيك دشمنان اسلام براي منصرف و مايوس كردن مسلمانان هم نميتوان از تحقق اراده الهي در اين زمينه جلوگيري نمود كه آيات و منطق قرآني، پيروزي در اين مقوله را تضمين كرده است و اين يك سنت الهي است.
رسالت:اصولگرايان سينماي ايران
«اصولگرايان سينماي ايران» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمود گبرلو است كه در آن ميخوانيد؛اصولگرايان سالهاست كه منتقد وضعيت فرهنگي كشور بخصوص سينما هستند. با آنكه 29 سال است كه از جشنواره فيلم فجر ميگذرد اما هر بار نگاه انتقاد آميزي به فيلمها و يا انتخابها داشتند؛ چنان كه اين اعتراضها منجر به تغيير وزير ارشاد و يا چند معاونت سينمايي و مدير كل گرديد. از جمله اين افراد منتقد و معترض جواد شمقدري معاونت سينمايي امروز و همراهانشان هستند كه انتقادها و نقطه نظرات
آنان سابقهاي ديرينه دارد. در اين سالها فيلمهاي خوبي نيز توليد شد كه باب ميل آنان بود و يا فيلمسازان متعهد و دلسوزي وارد اين عرصه شدند كه تقريبا قانع كننده بودند اما همه اين توليدات و حضور فيلمسازان مانع قطع اعتراضها و گلايههاي آنان نشدتا آنكه با روي كار آمدن دولت نهم و دهم، اين گروه خود سكان سينماي ايران را به دست گرفت و هم اكنون جشنواره بيست و نهم محصول انديشه، فكر و سياستگذاري و برنامهريزي آنان محسوب ميگردد.
در جشنواره سال گذشته نيز آنان سكاندار سينماي ايران بودند يا ميتوان گفت طي پنج سال گذشته سكاندار فرهنگي كشور همين جريان اصولگرا بودند اما اختلاف نظرها و عدم انتخاب درست مديران وقت باعث گرديد آنچه كه باب ميل و نظر آنان باشد پياده نگردد اما جشنواره امسال تماما محصول انديشه و نظر آنان محسوب ميگردد و راه گريزي هم وجود ندارد.
خوشبختانه عليرغم كارشكنيهايي كه برخي اهالي كج فهم "خانه سينما" انجام دادند و ميتوان گفت با تمام قوا وارد شدند تا اين گروه نتوانند بمانند، اين گروه قاطعانه و سرسختانه برنامههاي خود را اعلام كرده و به آنچه كه اعلام كردند پايبند بوده و به نظر ميرسد موفقيتهاي زيادي را نيز كسب نمودند از جمله ايجاد شوراي عالي سينما با حضور رياست محترم جمهوري كه موفقيت بزرگي براي سينماي ايران و جريان فرهنگي كشور محسوب ميگردد.
متاسفانه بايد بپذيريم در اين سالها جريان غلط، مخرب - و يا منصفانهتر بگوييم- انديشههاي غير ديني و انقلابي بر جريان فرهنگي كشور حاكم شد كه متناسب با اهداف انقلاب اسلامي و انديشههاي اصيل اسلامي نبود و حتي گاه منجر به تغيير ذائقهها گرديد. در اين ميان نيروهاي اصولگراي معتقد به اصول اسلامي و فرهنگ انقلاب كمتر وارد ميدان شدند و يا بر اثر جوسازيهاي ايجاد شده به كنار رفتند و شغل ديگري انتخاب كردند و يا گروهي به تعداد انگشتان دست مقاومت كرده و باقي ماندند.
فيلمهاي متناسب و جذابي را ساختند و هماكنون چهره درخشاني در سينماي ايران محسوب ميگردند. بنابراين براي شروع تحول و آغاز دگرگوني، فاقد نيروهاي متخصص و كارآمد و به قول معروف كار بلد متعهد هستيم اما همه اين مسائل دليل بر آن نميگردد كه اهداف خود را فراموش كرده و مرعوب فضاي روشنفكرنماها گرديم.
اما در مسير اين موفقيت و سرافرازي بايد نكاتي را مورد توجه قرار داد: رمز پايداري و دوام در ايجاد جريان فرهنگي اصيل جمهوري اسلامي، پايبندي به اعتقادات و اجراي صحيح اهداف از پيش تعيين شده و مرعوب نشدن در مقابل دسيسهها و توطئهها و يا جوسازيهاي كاذب است. قاطعانه برخورد كردن همراه با بيان خواستههاي قانوني و تبيين انديشههاي منطقي و مستدل خود و رعايت اعتدال و عدالت رمز ماندگاري نيروهاي فرهنگي انقلاب است كوتاه سخن گفتن درست و منطقي و بهتر از حرافي و گزافهگويي در سينماي ايران است.
كوچكترين سخن و كلام لغو و بيهوده باعث ايجاد تنش و دلخوري و گلايه حتي نيروهاي متعهد و دلسوز ميگردد. ايجاد بستر مناسب و مطلوب براي جذب همه نيروهاي متعهد و دلسوز انقلاب - نه فقط آنان كه روزگاري در جمع هيئت كوچك و كم خاصيت يار و غمخوار بودند- لازمه مديريت هوشمند امروز سينماي ايران است. پرهيز و دوري كردن از افراد چاپلوس و متملق در لباس تهيه كننده و كارگردان و يا حتي منتقد و روزنامه نگار كه در روبهرو به به و چه چه ميكنند و در پشت سر از بالاترين مقام دولتي تا مدير كل را پوپوليست و امل ميپندارند هوشياري و دانايي مديريت قوي سينماي ايران را نشان ميدهد. تسليم نشدن در مقابل فيلمها و يا فيلمنامههايي كه با عناد و يا از روي سادگي با برخي عقايدديني و مذهبي مردم شوخي و تمسخر ميكنند و باعث آلودگي ذهني و انديشهاي جامعه ميگردند، از وظايف مهم و اصلي مديران سينمايي است.
به خاطر راه پر فراز و نشيبي كه طي شده آرزوي
موفقيت براي مديران فعلي سينماي ايران داريم و منتظر ميمانيم با ديدن
فيلمها شاهد آنچه باشيم كه طي يك سال گذشته وعده داده شده بود.
بعد از پايان جشنواره ارزيابي دقيقتري را ميتوان ارائه داد. منتظر باشيد.
مردم سالاري:تحولات بين المللي و انقلاب اسلامي ايران
«تحولا ت بين المللي و انقلا ب اسلا مي ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم دکتر رضا جلا لي است كه در آن ميخوانيد؛وقوع انقلا ب اسلا مي ايران در بهمن ماه 1357 (مصادف با فوريه 1979) بنا به گفته برژينسکي مشاور جيمي کارتر در امور امنيت ملي، يکي از مهمترين و حساس ترين وقايع منطقه خاورميانه پس ازجنگ جهاني دوم براي آمريکا محسوب مي شود. زيرا رژيم ستم شاهي به عنوان يکي از پايه هاي دوگانه استراتژي آمريکا در خاورميانه و يکي از ستونهاي دوگانه و اصلي دکترين نيکسون داراي آنچنان اهميتي بود که حتي روابط آمريکا با کشورهاي ديگر مانند پاکستان، ترکيه و شيخ نشين هاي خليج فارس را تحت الشعاع خود قرار داده بود. انقلا ب ايران روند اجراي استراتژي منطقه اي آمريکا را مختل ساخت و از ديدگاه آمريکا خلا » قدرت قابل توجهي را در منطقه ايجاد کرد که مي بايستي هرچه زودتر با آن برخورد مناسب کرد.
سقوط شاه و پيروزي انقلا ب ايران سيستم «سدشمالي» را که در جهت سدکردن نفوذ شوروي سابق از طريق پيمان نظامي سنتو و اتصال آن به پيمانهاي ناتو و سيتو به مرحله اجرا درآمده بود مختل کرد.
بدين ترتيب که با خروج ايران و سپس پاکستان از پيمان سنتو در سال 1979 اين پيمان مهم نظامي عملا متلا شي شد و بنابراين دفتر مرکزي آن در آنکارا نيز رسما در سپتامبر 1979 بسته شد. ايران از اتحاد و همبستگي با غرب و برخي کشورهاي منطقه خارج شده و به جنبش غيرمتعهدها پيوست و با اسرائيل قطع رابطه کرد. اعتبار آمريکا پيرو شکست ويتنام و سپس پيروزي انقلا ب ايران، با ماجراي گروگانگيري کارکنان سفارت آمريکا توسط دانشجويان ايراني ضربه مهلک تري متحمل شده و به شدت کاهش يافت.
با تهاجم نيروهاي ارتش سرخ شوروي سابق به افغانستان در دسامبر 1979 اين مساله در جامعه آمريکا مطرح شد که اگر اين کشور عکس العمل قاطعي در برابر اقدام نظام شوروي ها نداشته باشد، ممکن است در نهايت به پيشروي نظامي شوروي به سوي خليج فارس منجر شود. بنابراين در ابتداي دهه 1980 امنيت خليج فارس يعني مرکز «طاق بحران» از ديد آمريکا در تمامي سطوح به لرزه درآمد.
عکس العمل آمريکا در برابر انقلا ب اسلا مي ايران و اشغال نظامي افغانستان عمدتا در سه شکل نمايان شد که عبارتند از: 1- تصويب يکسري تحريم هاي سياسي و اقتصادي عليه شوروي،2- طرح و اجراي دکترين کارتر، 3- افزايش آمادگي استراتژيک براي مقابله با سياست تهاجمي جديد شوروي که در نهايت به تقويت نيروي نظامي و افزايش بودجه دفاعي آمريکا منجر شد.
جيمي کارتر رئيس جمهوري وقت آمريکا در آخرين گزارش سالا نه خود به کنگره در تاريخ 23 ژانويه 1980 اساس سياست جديد آن کشور را در خاورميانه و منطقه خليج فارس مشخص کرد و امنيت منافع آمريکا را به امنيت اين دو منطقه پيوند زد.
دکترين کارتر در مورد منطقه خليج فارس به خصوص حکومت تازه تاسيس ايران تقريبا شبيه دکترين ترومن براي حفظ امنيت و استقلا ل ترکيه و يونان در برابر تهديدات شوروي سابق در سالهاي نخستين پس از جنگ دوم جهاني و واکنش نسبت به روابط استراتژيکي تغيير يافته بين دو ابر قدرت بود. امضاي قرارداد «سالت 2» در سال 1979 به طور رسمي نمايانگر ايجاد برابري هسته اي بين آمريکا و شوروي و مبين اين امر بود که از آن تاريخ به بعد سپر هسته اي آمريکا به عنوان تضميني براي کشورهاي دوست در برابر تهديدات شوروي که در دکترين نيکسون پيش بيني شده بود، قابل استفاده در جنگهاي متعارف نيست. بنابراين مسلح شدن مجدد با استفاده از تسليحات معمولي به منظور تثبيت توازن منطقه اي ضروري مي نمود. انقلا ب اسلا مي ايران چهار تغيير و تحول عمده در سياست آمريکا در عرصه بين المللي ايجاد کرد که هر کدام از آنها دربردارنده نتايجي براي کشورهاي منطقه خليج فارس و خاورميانه بود.
اولا با سقوط شاه و پيروزي انقلا ب اسلا مي ايران و از هم پاشي ساخت دکترين نيکسون- کسينجر و بالا خره فسخ قرارداد دفاعي سال 1959 آمريکا- ايران، کشور آمريکا ناچار شد که در استراتژي منطقه اي خود تجديد نظر کند.
بدين ترتيب که آمريکا در جست وجوي شاه جديدي در مصر، سياست خود را بر اين پايه قرار داد که از تسهيلا ت و امکانات نظامي آن کشور استفاده کرده و طبق برنامه مبلغ 8 ميليارد دلا ر اسلحه به انور سادات در دهه 1980 بفروشد.
به موازات برنامه فوق، آمريکا کشور پاکستان را که يک کشور اسلا مي و از نظر نظامي قدرتمند بود را تشويق کرد که نقش موثرتري در خليج فارس به ويژه رابطه با تضمين ثبات حکومت عربستان سعودي ايفا کند.
قسمت دوم استراتژي جديد آمريکا عبارت از آمادگي آن کشور در جهت ايفاي نقش موثرتر و مستقيم تري در مواقع ضروري بود. بنابراين آمريکا شروع به گسترش تاسيسات و تجهيزات جزيره ويگوکارسيا واقع در اقيانوس هند کرده و در عين حال پايگاه هايي در عمان، سومالي و کنيا به منظور حضور نظامي گسترده تر قدرتمندتري در منطقه به دست آورد. ضمنا طرح هاي مربوط به ايجاد نيروهاي واکنش سريع متشکل از تعداد 100/000 نفر در بدو امر براي استفاده احتمالي در خليج فارس نيز از همان منطق يا رشد پيروي مي کرد. حتي اگرنيروي واکنش سريع با مشکلا ت لجستيکي روبرو مي شدند که حتما نيز چنين بود، آمريکا اين آمادگي را داشت که در جهت تضمين عرضه نفت به جهان عرب حتي بخشي از خاک عربستان سعودي را نيز اشغال کند. با توجه به مشکلا ت لجستيکي براي اقدامات احتمالي نيروهاي واکنش سريع عدم تمايل کشورهاي عربي منطقه با اجازه استقرار نيروهاي آمريکايي در خاک خود و استفاده از تسهيلا ت نظامي آنان و غيره در اوايل دهه 1980 شايعاتي مربوط به استفاده احتمالي ا ز نيروهاي کارخارجي براي انجام عمليات نظامي در مناطق نفتي به نفع آمريکا شايع شده بود.
ثانيا، به مرحله اجرا درآوردن استراتژي ياشده در خاورميانه بدون تغيير در طرز تلقي آمريکايي ها غيرممکن بود، که بعدا انقلا ب ايران و به ويژه مساله گروگانگيري به عنوان عامل مناسب باعث ايجاد تغييرات لا زم شد. به عبارت ديگر برخلا ف سال هاي آخر جنگ ويتنام که دستگاه رهبري آمريکا ستيزه جوتر از بخش اعظم افکار عمومي آن کشور بود، سال هاي آخر دوران رياست جمهوري کارتر به عکس، افکار عمومي جامعه آمريکا به جاي يک رهبري محتاطانه از اقدامات نظامي حمايت مي کرد. وقوع تغيير و تحولا ت در عرصه بين المللي و رخدادهاي سياسي دوران آغازين انقلا ب در ساير مناطق جهان نظير آمريکاي مرکزي، خاوردور يا در دنياي غرب که به ميزان زيادي ناشي از اثرات انقلا ب ايران و سياست هاي اين کشور بود، در تغيير افکار عمومي آمريکا ئي ها موثر بود.
ثالثا، بحران گروگان هاي آمريکايي عمليات تلا في جويانه ايالا ت متحده را در زمينه هاي مالي و اقتصادي برانگيخت و از جمله مهمترين اقدامات، توقيف دارائي هاي بانکي ايران به مبلغ بيش از 8 ميليارد دلا ر در بانک هاي صادرات به ايران و غيره از جمله عکس العمل هاي ديگر آمريکا است، پس از اين اقدام آمريکا، اين مساله مطرح شد که ديگر اعضاي اوپک نيز ممکن است مشمول چنين حرکتي از سوي آمريکا بشوند. رابعا، وقوع دورخداد عمده و بروز بحران در روابط بين آمريکا و ايران باعث ايجاد تعارضاتي بين ايالا ت متحده آمريکا از يک سو و ژاپن و کشورهاي اروپايي از سوي ديگر شد. چنين درگيري ها و تعارضاتي به مدتها قبل و به اوايل دهه 1950 يعني هنگامي که انگليسي ها حتي الا مکان خود را از شاه دور نگهداشتند،در حالي که انگليسي ها و آمريکائي ها تا حدودي در کنار متحد خود ايستادند. در دوران پس از گروگانگيري تشتت عقايد گسترده شد و انگليسي ها که با سروصدا از آمريکا حمايت مي کردند، بي سروصدا و محرمانه در صف ساير کشورهاي اروپايي و ژاپني ها قرار گرفتند.
ضمنا هيچيک از کشورهاي مذکور دست به اعمال تحريم هاي جدي عليه ايران نزده، اموال و دارائي هاي ايرانيان را توقيف نکرده، يا اقدام نظامي مناسبي انجام ندادند. بنابراين اگرچه همانند روند تغيير طرز تلقي آمريکائي ها ايران تنها عامل ايجاد شقاق و اختلا ف بين آمريکا و متحدينش نبود، ولي يقينا ايران نقش مهمي در تقويت همگرايي و هماهنگي بين متحدان غربي داشت.
نتيجه اينکه در تحليل نهايي آمريکا، پس از انقلا ب اسلا مي ايران تمامي منطقه خليج فارس حالت آسيب پذيري شديدي پيدا کرده و رهبران کشورهاي منطقه از طرف ايران احساس خطر مي کنند. اين خطر عبارت از وقوع انقلا ب هاي ديگر به روش انقلا ب ايران در کشورهاي ديگر منطقه به ويژه با تاکيد بر شعار صدور انقلا ب ايران و ارزش هاي آن از سوي رهبران اين کشور مي باشد. از طرف ديگر، اعلا م وگسترش شعار مهم:«امروز ايران، فردا فلسطين» باعث ايجاد يک تهديد بالقوه براي پايه ديگر استراتژي آمريکا در خاورميانه يعني اسرائيل شد که مثلا رهبران آمريکا و همينطور اسرائيلي ها نسبت به آن حساسيت شديد دارند. بايد توجه داشت که اسرائيل به عنوان نزديکترين متحد آمريکا در منطقه نقش مهمي در اجراي نقشه هاي آمريکا در خليج فارس دارد.
تهران امروز:سه مولفه قدرت جمهوري اسلامي در سي دو سالگي
«سه مولفه قدرت جمهوري اسلامي در سي دو سالگي»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم علي حسيني است كه در ظآن ميخوانيد؛رونمايي از تازه ترين دستاوردهاي تكنولوژيك ايران در حوزههاي فضايي و نظامي در كنار تحولاتي كه اينروزها عموما در جهان اسلام و خصوصا در جهان عرب با گرايشهاي اسلام خواهانه رخ داده است چهرهاي نو و بازيگري قدرتمندتر از گذشته از ايران را در آستانه ورود به 32 سالگياش به نمايش گذاشته است. عوامل قدرتمند تر شدن ايران نسبت به گذشته در سه حوزه قابل رصد است.
اول: سيستم سياسي ايران به هر شكل ممكن يكي از سنگينترين آشوبهاي سياسي - امنيتي را كه از فرداي پس از انتخابات 22 خرداد 88 بروز كرد پشت سر گذشته است و به تعبيري تلاش براي انقلاب نرم با هدف دگرگوني ماهوي نظام سياسي به جايي نرسيد و به خاموشي گراييد. نتيجه خاموش شدن انقلاب رنگين در ايران نمايش قدرت استحكام نظام جمهوري اسلامي بود و به همگان نشان داده شد كه اين سيستم از چنان استحكامي برخوردار است كه با چنين فشارهايي نه تنها قابل فروپاشي نيست كه در نهايت به مستحكم تر شدن بنيانهاي آن هم منجر ميشود.
دوم: درست يكسال پس از فروكش كردن تحركات براي اضمحلال يا تضعيف نظام جمهوري اسلامي، در آنسوي مرزهاي ايران يعني از شمال آفريقا تا كشورهاي جنوب خليج فارس خيزشهايي بعضا توام با موفقيت شكل گرفته است كه اين خيزشها بيش از هر چيز شباهتهاي ماهوي فراواني با خيزش موفق مردم ايران در سال 1357 دارد. اگر چه غرب بهويژه آمريكا با خيزش اينروزهاي جهان عرب همرامي نشان ميدهد اما علائم زيادي وجود دارد كه همراهي غرب با اين خيزشها نه واقعي كه نمايشي ظاهري با باطني ترسناك از به ثمر رسيدن خيزش در جهان عرب بهويژه مصر است.
كيست كه نداند خيزش مصر و تونس و الجزاير و يمن وساير كشورهاي عربي – اسلامي عمدتا گرايش اسلامي دارد و در واقع مدل اين خيزشها مانند مدل خيزش ايرانيان در سال 57 و خواستههاي جهان عرب مانند خواستههاي مردم ايران در سال 57 است كه نهايتا به استقرار جمهوري اسلامي شد. تشابه خيزش جهان عرب با خيزش ايران 57 خود بخود دومين ابزار قدرت را در اختيار نظام جمهوري اسلامي قرار داده است تا تمام مولفههاي نرمافزاري قدرت براي تاثيرگذاري در تحولات منطقه داشته باشد.
سوم: البته اين تمام ماجرا نيست. گو اينكه كشورهاي غربي بيميل نبوده و نيستند تا اگر ممكن باشد به روشهاي سخت افزاري به مقابله با نظام جمهوري اسلامي برايند و مقدمات اضمحلال يا دستكم تضعيف بنيههاي اقتصادي و فيزيكي كشور را تدارك ببينند. اما غرب بهويژه آمريكا در اين زمينه هم نه تنها چشمانداز روشني براي خود نميبيند بلكه بر عكس هر روز شاهد پيشرفتهاي جديد ايران در حوزه تكنولوزيهاي نظامي – فضايي است كه ديروز گوشههايي از اين توانمنديهاي نظامي از سوي فرمانده سپاه بيان شد و رئيسجمهور هم از بخشي از تواناييهاي فضايي ايران رونمايي كرد. توانمنديهايي كه بدون شك در شمار مولفههاي سخت افزارانه قدرت قرار ميگيرد و هر كشوري كه از اين مولفهها برخوردار باشد به صورت اتوماتيك بر توان نقش آفرينياش در عرصه بينالمللي افزوده ميشود .
نگاهي به اين مولفهها نشان ميدهد كه آنچه غرب براي ايران در سال 88 در سر پرورانده بود نه تنها محقق نشد كه بلكه بر عكس در نهايت به سود نظام جمهوري اسلامي ايران هم تمام شد. از يكسو جمهوري اسلامي از يكي از سخت ترين بحرانهاي سياسي عبور كرد از سوي ديگر در منطقه شاهد خيزشهايي با الهام از انقلاب 57 ايران هستيم كه بر قدرت نرم ايران افزوده است. در فاز سوم هم ايران چنان بر تواناييهاي نظامي و علمي خود افزوده است كه عملا هر نوع راه را هم بر برخورد سخت افزارانه با نظام جمهوري اسلامي بسته است و براي هيچ كشوري مقرون به صرفه نيست كه با ايران با چنين تواناييهاي نظامي - علمي در كنار نفوذ معنوي كه در منطقه به دست اورده است، وارد برخورد سخت افزاري شود.
نتيجه اينكه جمهوري اسلامي در استانه ورود به سي و دومين سال از استقرار خود به يك قدرت برتر منطقهاي و يك قدرت قابل توجه فرا منطقهاي تبديل شده است و دقيقا به دليل همين مولفههاي قدرت است كه اخرين تير غربيها يعني اعمال تحريمهاي سفت و سخت اقتصادي هم نتوانسته است بر فعاليتهاي عادي ايران تاثيرگذار باشد و زندگي اقتصادي در ايران به صورت طبيعي ادامه دارد.
ابتكار: بادهاي تغيير همه را ميرقصاند
«بادهاي تغيير همه را ميرقصاند»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم غلامرضا کمالي پناه است كه در آن ميخوانيد؛تحولات پيدرپي روزهاي اخير در منطقه، به ويژه در تونس، مصر، يمن، اردنو... همگان را انگشت به دهان، حيران و شگفتزده کرده است. اگرچه در اين باب تحليلها همانند تصميمها زياد و البته شتابزده بوده و هرکسي از «ظن خود يار» اين حوادث حيرت انگيز شده و تراوش ذهني خويش را بروز داده؛ با وجود اين، بسياري از زواياي اين قيام طوفاني ناشکافته و بسياري از حقايق مکتوم مانده است. به فرض اينکه همه چيز تاکنون گفته شده باشد، باز به گفته آندره ژيد «چون گوش شنوايي» نيست، همواره بايد از نو آغاز کرد.
بنابراين تامل در باد شديدي که در منطقه وزيدن آغاز کرده و دلهاي ابري مردم تونس و مصر را بارانزا نموده و با طوفان و سيل و خشم مردم آن بلاد همراه گشته و امثال «بن علي» و «مبارک» را با همه ميراث شوم استبداد و بيدادشان به منجلاب خواري کشانده ضروري است.و اين وعده الهي است که پايان کار همه ستمگران ذلت است.بيترديد اين باد مردم، گروهها، شخصيتها، حاکمان و کشورهاي زيادي را در جهان به رقص آورده و اين رقصيدنها تماشايي بوده است. از آنجا که شدت وزش تغيير در مصر به اوج رسيده، در اين موضوع تاملي ميکنيم.
يکم، مردم مصر: اين جنبش تصوير شگفتانگيز و اميدوارکنندهاي از مردم متمدن مصر نشان داد. در حاليکه مبارک پايههاي رژيم نامبارکش را براي انتقال قدرت به فرزندش تحکيم مينمود و روزنههاي اميد به اصلاح و آزادي را تنگ و تنگتر کرده بود، مردم شجاع و آزاديخواه آن ديار، آه خشم و نفرت انباشه شده خود را همسو و يکپارچه ساختند و طوفاني به راه انداختند که خروش خشم آن گوش و چشم جهانيان را خيره ساخت. اگرچه رهبري واحدي نداشتند؛ اما دل و زبانشان را يکي کردند.به گفته ريچاردز، «غصههاي خاموش است که تارهاي دل را ميگسلد» و البته از اين گسستنها، پيوستنهاي عظيمي بوجود ميآيد، آنچنانکه در مصر ديديم.
مردم آمدند، ماندند، پافشاري نمودند، گرسنگي کشيدند، كتك خوردند، خون دادند و همه مصائب را تحمل نمودند، ولي دست از خواسته واحد خويش نكشيدند و يك صدا فرياد زدند: ديكتاتور برو. جالب است كه به هيچكس فحش ندادند، هيچ دولت و ملتي را مقصر قلمداد ننمودند، ديگران را سرزنش نكردند و براي خويش دشمن نتراشيدند، اگرچه خوب ميدانند كه ديكتاتور دست نشانده است اما پي بردند كه در دوام سي ساله رژيم ستمگر، خودشان هم مقصر بودهاند و بايد تاوان پس بدهند تا آزادي خويش را پس بگيرند. مردم فهميدند كه حقوق آنان به منزله ستونهايي است که سقف کشور را سرپا نگه ميدارد و اگر بنا شده باشد همه چيز فرو خواهد ريخت.
بنابراين گويي باد تغيير در گوش دل همگان اين نداي «پتوفي»، شاعر مجارستاني را زمزمه نمود و مردم فهميدند که: «چه جاي نشستن، ترس و تنبلي است وقتي که مردم جان ميکنند و عرق ميريزند و در جستجوي سايهاي هستند که بتوانند در پناهش بيارامند.»و اما مبارک نفهميد و اکنون که مجبور به فهميدن شده هم دير است. به گفته «برونو»، فيلسوف شهيد راه آزادي «به جانب بعضي اشخاص؛ بيهوده ندا داده ميشود؛ آنان ناهوشيار و نا آماده اند و به آن توجهي نخواهند کرد.»
دوم؛ نيروهاي امنيتي مصر: ارتش و پليس در برخورد با معترضان دو چهره کاملا متفاوت از خود نشان دادند. نيروهاي امنيتي به ويژه پليس با رفتارهاي قهرآميز و خشونتبار و جنايتکارانه خويش دست به کشتار مردم زده و گور خود را غرق در خون کردهاند به همين جهت در نزد مردم منفور شده.ارتش اگرچه رفتارهاي متناقضي از خود نشان داده، يعني با اعلاميههاي تهديدآميز و پروازهاي وحشتآفرين از يک طرف سعي کرده رعب ايجاد کند و از طرف ديگر با اتخاذ موضع دموکراتيک گونه نشان داده که اعتراضهاي مردم را به رسميت ميشناسد؛ با وجود اين، احساسي که مردم در کنار تانکهاي ارتش از خود نشان دادهاند بيانگر نوعي محبويت و مقبوليت اين بخش از نيروهاي نظامي در نزد مردم مصر است.
با وجود اين يک لکهي ديگري چهرهي ارتش را مخدوش کرد و آن سکوت و بيعملي اين نيروها در برابر يک تازي شترسواران و مهاجمان طرفدار مبارک بود که در روزهاي نهم و دهم اعتراضات در ميدان تحرير در برابر چشم جهانيان جنايت آفريدند. ناگفته نماند حمايت نکردن ارتش از مبارک، دلايل متعددي دارد که شايد از همه مهمتر فرمانپذيري از ارباب خارجي و ولي نعمت خويش يعني آمريکا بوده است.
ارتش سالانه حدود يک و نيم ميليارد دلار کمک از کشور آمريکا دريافت ميکند؛ بنابراين به شدت نمک گير است و نميتواند از فرمان سرپيچي کند.واقعيت اينست که سران آمريکا کم کم به اين نتيجه رسيدند که ديگر نميتوانند- نه اينکه نخواهند- حاکم مستبد مصر را به مردم تحميل کنند و مقا ومت در برابر خواست و طغيان عمومي هزينههاي غيرقابل پيشبيني و البته مخربي براي منافع غرب به ويژه آمريکا در پي خواهد داشت. لذا مرتب سران ارتش را به فاصله گرفتن از مبارک و همراهي و همدلي با مردم تشويق کردهاند تا از آب گل آلود ماهي مقصود را صيد نمايند. هرچند که ارتش از ديکتاتور دل خوشي ندارد.
خانه بر ملک ستمکاري است دولت باقي زکم آزاري است
شهر و سپه را چو شوي نيکخواه نيک تو خواهد همه شهر و سپاه
سوم: سران ساير کشورها: بي ترديد طوفان خشم مردم رهبران جهان را در بهت و دستپاچگي عميقي فروبرده است تا جاييکه قدرت دورانديشي و تصميمگيري سنجيده را از حاکمان جهان ربوده است و آنان را وادار کرده که لحظهاي تصميمگيري نموده و براي پرهيز از قرار گرفتن در مسير مخالف باد، هر لحظه جهتگيري خويش را تغيير داده و ساز تازهاي نواختهاند.در اين دو هفتهاي که خشمهاي خفته و آه و نالههاي نهفته مردم متمدن مصر توانسته به هم جوش بخورد و طوفاني ديکتاتورسوز به راه اندازد، حاميان حاکم مستبد مصر انگار خود را در ميان اقيانوسي بيکران وسط گردابي حايل در يک کشتي شکسته و شبي تاريک ميبينند که صخرههاي خشم مردم در پيش است و ناخدايان قلابي و ناخداترس آنان در منطقه در شرف موت سياسي قرار گرفتهاند. به همين سبب در يک حيرت و دودلي محض به سر ميبرند. يک دل ميگويد برو، دل ديگر ميگويد بمان. از يک طرف قادر به نجات ديکتاتور دست نشانده خويش نيستند و از طرف ديگر از وقوع يک انقلاب اسلامي ديگر در منطقه در هراسند. آري رقص در باد تماشايي است!
تا بدانند اين خداوندان ملک کز بسي خلق است دنيا يادگار
آنچه ديدي برقرار خود نماند و آنچه بيني هم نماند برقرار
آفرينش:طرح استاني شدن انتخابات
«طرح استاني شدن انتخابات»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛در واقع طرح استاني شدن انتخابات از زمان مجلس پنجم آغاز شد و پس از آن دوباره اين طرح در مجلس ششم و هفتم مطرح شد و در نهايت در مجلس هفتم هم به تصويب نمايندگان نرسيد در اين ميان از دي ماه 88 مجلس هشتم با بررسي مجدد اين طرح و رفع ايرادات و موانع قانوني آن گام هاي ديگري در راه تصويب اين طرح برداشت گام هايي که همچنان موافقان و مخالفان فراواني در مجلس افکار عمومي و... داشته و هر طرف کوشيده است تا با استدلال هايي در موافقت و يا مخالفت از اين طرح ايراد سخن کند .
موافقان اين طرح بر اين نظرند که استاني شدن انتخابات با توجه به استدلال هايي در اين راستا و واقعيت هاي موجود وظايف کاري نمايندگان ونگاه به مقوله ملي تا محلي مورد اولويت و بررسي قرار خواهد گرفت در اين ميان موافقان معتقدند که اکنون بيشتر نمايندگان به جاي مسائل استرا تژيک و مهم کلان کشور بيشتر به مسائل خرد حوزه هاي انتخابيه و گاه کم اهميت با توجه به وطايف نمايندگي خود مي پردازند اما با اجراي طرح استاني شدن انتخابات مجلس درکشور ، همت و نيروي نمايندگان قاعدتا به سمت طرح هاي کلان و ملي تمايل پيدا خواهد کرد وهمچنين نيروهاي خبره در استانها براي نمايند گي مجلس انتخاب مي شوند و جدا از ان مسايل قومي و صف بندي هاي کوچک و منطقه اي كمرنگ به حاشيه رفته و مهمتر از همه باعث تقويت مردم سالاري، نظام حزبي و فعال تر شدن احزاب در كشور با توجه به مشکلات بي شمار و عدم کار کرد پررنگ احزاب در کشور مي شود.
از اين ديدگاه تمرکز نمايندگان هم به وظيفه اصلي خود که (همانا قانون گذاري و نظارت است) دقيق مي شود و نگاه ها ملي و کشوري خواهد شد با توجه به قانون اساسي نمايندگان در برابر تمام مردم مسووليت بيشتري خواهند داشت تا در برابر حوزه هاي انتخابيه خود. در مقابل اين ديدگاه در واقع مخالفان استاني شدن استدلال مي کنند که با استاني شدن، با طرح اشکالاتي همانند کم شدن حلقه ارتباطي نمايند گان با مردم حوزه هاي انتخابيه خواستار حفظ نظام موجود انتخاباتي اند و براين نظرند که استاني شدن انتخابات مجلس خود به خود باعث از بين بردن حلقه ارتباط مردمي نمايندگان و ايجاد مشکلاتي نظير افزايش درگيري هاي منطقه اي و اصطکاک ميان مردم بويژه در استانهاي نامتجانس از نظر قومي و مذهبي همانند استانهاي آذربايجان غربي، سيستان و بلوچستان و گلستان خواهد شد و يادآور مي شوند که با اين شيوه انتخابات مشارکت مردم کم خواهد شد وهمچنين فاصله برقراري ارتباط تنگاتنگ و حل مسائل و مشکلات مردم در سطوح بسيار پائين کم خواهد گرديد .
آنچه مشخص است استاني شدن يا باقي ماندن شيوه کنوني در نظام انتخاباتي مجلس همانند هر شيوه انتخاباتي در هر کشور ديگر به نوبه خود داراي پيامدها، مضرات وثمراتي بوده و در راه اجراي خود نيز با چالش ها و مشکلاتي ديگر نيز روبرو بوده است در اين حال انچه به نظر مي ايد اکنون جدا از اختلاف نظر بر سر نگاه موافقان و مخالفان استاني شدن انتخابات براي کشور مهم و اساسي مي نمايد تو جه به مسائل و حساسيت هاي ملي ،امنيت ملي و کلان در کشور در کنار توجه به اصولي هم چون مردم سالاري و.. است .
در اين بين در واقع بايد با نگاهي دقيق تر به هر نوع تصميم گيري در مورد آينده نوع نظام انتخاباتي توجه کرد و مسائلي مهم نظير توجه به استانهاي چند قومي، آينده احزاب در کشور و ساير چالش ها ومشکلات کنوني نظام انتخاباتي حوزه هاي کشور بايد مورد توجه باشد تا در آينده بار ديگر شاهد بروز مشکلاتي تازه پس از اصلاح طرح موجود نباشيم در اين حال نيز بايد توجه داشت که روح دموکراسي و مشارکت مردم نيز از بين نرود.
در اين راستا به نوعي مي توان گفت که در واقع براي دستيابي به طرحي مناسب براي اصلاح انتخابات هم بايد استدلالهاي موافقان و هم مخالفان را در نظر گرفت و طرحي بينابين و خالي از اشکال در نظر داشت طرحي که نه مشکلات مد نظر مخالفان استاني شدن را داشته باشد و نه اشکالات سيستم کنوني را از ديد موافقان طرح استاني شدن انتخابات .
حمايت:انقلاب اسلامي ايران و رويکرد امام خميني (ره) به مردم
«انقلاب اسلامي ايران و رويکرد امام خميني (ره) به مردم»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛در آستانه بيست و دوم بهمن ماه و سي و دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران مناسب است ياد بنيانگذار انقلاب اسلامي را گرامي داشت و در جهت بزرگداشت انقلاب و امام راحل مروري بر رويکرد آن رهبر فرزانه به مردم انجام داد. در نظامهاي سياسي مختلف معمولاً شعار و ادعاي زياد در مورد جايگاه مردم مطرح ميشود ولي اغلب سعي ميکنند توده مردم را در اختيار مراکز قدرت نگاهدارند.
امروز، حتي در پر ادعاترين دموکراسيهاي موجود جهان به روشني ميتوان مشاهده کرد که چگونه قاطبه مردم تحت سيطره رسانههاي در خدمت کمپانيهاي بزرگ اقتصادي هستند و چگونه فکر و انديشه آنها در چارچوب هدفگذاريهاي مراکز يادشده به اين سو يا آن سو جهت داده ميشود. اما رابطه امام راحل و مردم در انقلاب اسلامي در ايران از جنس ديگري است و در چارچوب فکري و معنوي خاصي قابل درک وتحليل است.نظر به اهميت اين موضوع، عجالتاً چند نکته در اين زمينه ارايه ميشود با اين اميد که تعمق بيشتري در اين مقوله از سوي اهل تحقيق انجام پذيرد:
1- در برخي از آثار تحقيقي انجام شده، براي تبيين رابطه امام راحل و مردم، بدرستي جايگاه امام (ره) را از سه منظر مورد اشاره قرار دادهاند. اول- امام راحل به عنوان رهبر کاريزماتيک (بسيار بانفوذ بر مخاطبان)، دوم- امام راحل به عنوان رهبر ديني و مذهبي در جايگاه مرجعيت، سوم- امام (ره) به عنوان مرشد و آگاهيدهنده. بسياري از تحقيقات مربوط به انقلاب اسلامي تاکيد کردهاند که " بيشک اگر بتوان مصداقي براي نظريه کاريزماي ماکس وبر در جهان معاصر سراغ گرفت، رهبري امام خميني (ره) در انقلاب اسلامي ايران، برجستهترين مورد آن خواهد بود" (عليمحمد حاضري، مجموعه مقالات دومين کنگره بينالمللي امام خميني و احياي تفکر ديني، جلد سوم). البته نفوذ امام راحل بر مردم و عشق و علاقه متقابل مردم به ايشان بر اساس منطق و عقلگرايي و اعتقادات ديني بود و نه اينکه صرفاً رابطهاي احساسي و بيبنياد باشد. نکته ديگر اينکه امام راحل از بُعد مرجعيت ديني در تمام دوران بيست و پنج ساله رهبري انقلاب اسلامي با شجاعت و صراحت، احکام اسلامي را بازگو ميکردند که همين امر باعث اقبال گسترده مردم به ايشان شده بود و زاويه سوم اينکه امام راحل همواره به عنوان يک معلم و راهنماي فرهنگي، اقشار مختلف جامعه را از خمودي و ضعف و عدم خودباوري دور ميساختند. بر همين اساس ايشان بارها تأکيد کردند که "فرهنگ مبدأ همه خوشبختيهاي ملت است... آن چيزي که ملتها را ميسازد فرهنگ صحيح است."
بنابراين، جايگاه امام راحل ابعاد مختلف و بي بديلي داشت که در شناخت رابطه منحصر به فرد مردم با ايشان نميتوان از توجه به همه ابعاد مزبور به سادگي گذشت.
2- مطلب ديگري که در شناخت رويکرد امام خميني
(ره) به مردم نيازمند تامل ويژه است، شناخت عميق امام راحل از لايههاي
مختلف جامعه و نحوه خطاب قرار دادن و وارد ساختن آنها در فرآيند انقلاب
اسلامي و اداره نظام سياسي پس از پيروزي انقلاب بود. امام خميني (ره) همه
مردم را صاحب انقلاب و ولي نعمت مسوولان ميشناختند ليکن مهمترين
تقسيمبندي جامعه از ديدگاه امام راحل به صورت ارزشي انجام شده بود بدين
معنا که مستضعف و مستکبردو طيف برجسته در تقسيم بندي يا دشده بودند.
مستکبران در ديدگاه امام راحل کساني هستند که به نحوي خواهان ايجاد سلطه
مادي، اقتصادي، فرهنگي و يا سياسي بوده و به بهرهکشي از اقشار محروم جامعه
ميپردازند. امام راحل اين گروه را دشمن مردم معرفي ميکردند و تاکيد
داشتند که "سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرين است و تا اين
سلطهطلبان بيفرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود که خداي تعالي به
آنها عنايت فرموده نميرسند." (آيين انقلاب اسلامي، نشر موسسه تنظيم و نشر
آثار امام خميني، 1377) متقابلا، مستضعفان از ديدگاه امام راحل کساني هستند
که مورد ظلم و استثمار اعم از فرهنگي ،سياسي يا اقتصادي واقع شده اند.امام
راحل به صراحت مي فرمايند:"تمام اديان آسماني از تودهها برخاستهاند و با
کمک مستضعفين بر مستکبران حمله برده اند."
با لحاظ اين تقسيمبندي
ارزشي، امام راحل به استثناي مستکبرين که عموماً از مرفهين بيدرد هستند،
هيچيک از گروهها و اقشار را براي بکارگيري در راهبردهاي مختلف خود ناديده
نگرفته و مستثني نميکردند.
به تعبير ايشان " نقشه قدرتهاي بزرگ و وابستگان
آنها در کشورهاي اسلامي است که اين قشرهاي مسلم را که خداي تبارک و تعالي
بين آنها اخوت ايجاد کرده و مؤمنان را بنام اخوه ياد فرموده است از هم جدا
کنند و به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس، جدا از هم کنند بلکه
با هم دشمن کنند و اين درست برخلاف مسير اسلام است و مسير قرآن کريم" يا در
جاي ديگر ميفرمايند "مستضعفين همه بلاد همه ممالک بايد حق خودشان را با
مشت محکم بگيرند، منتظر نباشند که آنها حق آنها را بدهند، مستکبرين حق کسي
را نخواهند داد." (صحيفه نور، جلد 12ص 143) امام راحل در رويکردهاي عملي و
کاربردي که براي به ميدان آوردن همه اقشار جامعه اتخاذ ميکردند مردم را به
حسب گروههاي مختلف اعم از کارگران و کشاورزان، بازاريان، زنان،
دانشگاهيان و روشفکران و روحانيون و نيروهاي مسلح، هريک جداگانه خطاب قرار
ميدادند و در مراحل مختلف پيروزي انقلاب اسلامي هريک از گروههاي يادشده
را به بهترين وجه هدايت مي کردند تا در خدمت انقلاب اسلامي قرار گيرند.براي
ملاحظه اظهارات ايشان در مورد هر يک از اقشار ياد شده علاقمندان مي توانند
به مجلدات صحيفه نور مراجعه کنند.
3- در بينش امام خميني (ره)،
حکومت اسلامي صرفنظر از تفاوتهاي مختلف در اهداف و آرمانها، از نظر
تشکيلات و ارکان نيز تفاوتهايي با نظامهاي سياسي معاصر دارد. در اين
نظريه اکثريت جامعه تنها بر مدار حق، مشروعيت مييابد و به تبع آن وجوب
اعمال ولايت منوط به فراهم بودن شرايط آن و ازجمله پذيرش عمومي مردم است که
در جريان انتخاب طبيعي مستقيم و يا از طريق انتخاب خبرگان منتخب ملت
جلوهگر ميشود. امام راحل به صراحت ميفرمايند: "اگر فقيهي يک مورد
ديکتاتوري بکند از ولايت ميافتد" يا در جاي ديگر ميفرمايند: "اگر به من
بگوييد خدمتگذار بهتر از اين است که بگوييد رهبر، رهبري مطرح نيست،
خدمتگذاري مطرح است، اسلام ما را موظف کرده است که خدمت بکنيم" يا در جاي
ديگر با فروتني بينظير ميفرمايند "من با مردم ايران برادر هستم و خود را
خادم و سرباز آنان ميدانم" (صحيفه نور، ج 5، ص 354)
4- رابطه معنوي و همه جانبه مردم و امام راحل باعث شد که ملت به خودباوري برسد و اين چنين بود که نظامي تا دندان مسلح را به زير افکند و متعاقب آن نيز در سختيهاي بسيار اعم از دفاع هشتساله در قبال متجاوز خارجي، دفع تهديدات مختلف ازجمله اقدامات گروههاي تروريستي و تجزيه طلب وتحريم هاي مختلف، ملت همواره در خدمت آرمانهاي انقلاب اسلامي بود. همين رابطه همه جانبه امام راحل و مردم بود که وقتي آن بزرگ مرد به ديار باقي شتافت ميليونها ايراني و ميليونها آزاديخواه در سراسر جهان به سوگ نشستند و پس از گذشت دو دهه هنوز ياد و خاطره ايشان در سراسر جهان زنده و تأثيرگذار است آنگونه که به تعبير مقام معظم رهبري "اين انقلاب بي نام خميني در هيچ جاي جهان شناخته شده نيست"
در سالگرد سي و دومين سال پيروزي انقلاب اسلامي
با ياد امام راحل و آرمانهاي ايشان خصوصا دين محوري، نفي استبداد و
استثمار، عدالت طلبي و ظلم ستيزي، وحدت و همبستگي حاکميت قانون و... ، اميد
است راه او را در پاسداري از انقلاب اسلامي و ميراث ماندگارش به خوبي
ادامه دهيم و با ساختن کشور خود و اجراي عدالت در ابعاد مختلف الگويي عملي
براي يکايک جوامع بشري سراسر جهان باشيم.
آرمان:آينده مصر
«آينده مصر»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم دکتر حسين صباح زنگنه است كه در آن ميخوانيد؛ يکى از شاخصهاى منطقه خاورميانه اين است که پيچيدگى اوضاع و تاثيرگذارى عوامل بسيار متنوع و متفاوت قابل لمس و درک است. يعنى تاثيرات متقابل درون منطقهاى و بينالمللى وجود داشته و دارد. اما به هر حال جمهورى اسلامى ايران نسبت به مصر تاثيرگذارى بيشتر و عميقترى داشته و دارد که به لحاظ تاريخى، اجتماعى و فکرى و معنوى قابل احساس است. در مسئله ملى کردن
صنعت نفت در ايران مىتوان تاثير ايران را در مصر ديد که به دنبال اين واقعه کانال سوئز ملى شد. بعد از بروز و ظهور انقلاب اسلامى نيز اين تاثيرات مشهود بوده و جريانهايى تشويق شدهاند که وارد مقولههاى اسلام فراگير و به تعبير غربىها اسلام حکومت يا اسلام سياسى شوند.
البته جريانهاى افراطى هم در مصر به وجود آمدهاند، که به رويههاى ديگرى عمل مىکردند و به جنبش جهاد و تکفير متصل بودند و جامعه را تکفير مىکردند يا اقدامات جهاد گونهاى انجام مىدادند. اين نوع حرکتهاى تکفيرى و جهادى از ايران متاثر نبوده اما مىتوان گفت حرکتهاى روشنفکرى اسلامى و بيدارى اسلامى از ايران تاثير گرفته است.
اما حوادث اخير تا حدود زيادى با تاثير و تاثرهاى شديدترى همراه است. تاثيرات تاريخى به جاى خود حائز اهميت است، اما عوامل عميقترى هم مانند تداوم فساد، تداوم ظلم و تبعيض، تداوم فقر بخش عظيمى از مردم، بر حوادث اخير تاثيرگذار بوده است و البته بايد در نظر داشت که جريانهاى مذهبى هم در مصر جريانات بسيار ريشهدار، گسترده و قوى هستند.
گرچه داراى طيفى از انديشهها، تلقىها و برداشتها هم هستند. اين طيف از جريانهاى بسيار ساده مذهبى تا جريانهاى عميق و فراگير مذهبى تا جريانهايى که بين دين و سياست يا دين و دنيا تمايز و افتراق قائل مىشوند را شامل مىشود.
در عين حال همه اين جريانها حضور دارند اما فضاى عمومى جامعه مصرى فضاى دينى و مذهبى بوده، چه در گرايشهاى صوفىگرايانه آن و چه جريانهاى اجتماعى و سياسى جدىتر. در سال اخير اتفاق بسيار روشن و تندى که افتاد، انتخابات مجلس مصر بوده، اين انتخابات و حذف همه نيروهاى معترض و مخالف باعث اعتراضات مردمى شده و به شدت احساسات مردم مصر را تحريک کرده است.
توافقات مداوم مصر، اسرائيل و آمريکا، نوعى احساس حقارت در بين مردم مصر ايجاد کرده و نگاه مردم مصر به ايران به عنوان کشورى که از کشورهاى سلطهگر استقلال دارد و مواضع روشنترى در قبال مسئله فلسطين دارد، نگاه بسيار تحسين برانگيزى است. اينکه چه کسانى در حکومت باشند براى آنها چندان مهم نيست اما خود اين نظامى که بتواند حرف و طرح خود را در مقابل طرح آمريکا ارائه کند و در مقابل اسرائيل، سخن متفاوتى بگويد، براى مردم مصر تحسين برانگيز بود. اين تاثيرات معنوى وجود داشته اما رشد جامعه جوان مصر و به دست گرفتن بسيارى از ابتکار عملها هم قابل ملاحظه و توجه است.
جامعه جوان مصر، جامعه بسيار گستردهاى است و البته ممکن است با جامعه جوانان کشورهاى ديگر تفاوتها و شباهتهايى هم داشته باشند. نقش و حضور اين جوانان در تحولات اخير تعيين کننده است. تعدادى از اين جوانان ممکن است در غرب و آمريکا تحصيل کرده يا دورههايى ديده باشند. حضور جامعه مدنى و تشکلهاى مدنى هم در مصر در اين تحولات قابل لمس و قابل توجه است.
اين مجموعه از علل و عوامل اين تحولات را رقم زده و به نظر مىرسد به اين زودىها هم آرام نخواهد گرفت. هر کشورى براى خود شرايط خاص خود و تحولات خاص خود را دارد، ضمنا اين ارتباط فکرى و اجتماعى و ارتباطات جديدى که در عصر اينترنت و ماهوارهها پديد آمده است، اين تاثير و تاثرها را بسيار سريع و گستردهتر ساخته است. بنابراين نمىشود يک حد فاصل روشن و مشخصى ايجاد کرد و گفت همه اقدامات جامعه اين کشور متعلق به خودش است يا صد در صد متعلق به پيروى از الگوى ديگران است. اگر بگوييم مصر تنها مقلد ديگران است، ريشههاى فکرى و اجتماعى خود مصر را انکار کرديم. اما ماحصل اين تحولات و گرايشها مهم است. نتيجه اين تحولات و گرايشها از مصر، مصر ديگرى خواهد ساخت.
يعنى مصرى نخواهد بود که تحت سلطه حزب معينى به پيش حرکت کند، مصرى نخواهد بود که صد در صد تسليم آمريکا باشد، مصرى نخواهد بود که آزادى در آن معدوم باشد، مصرى نخواهد بود که نسبت به اسرائيل بى تفاوت باشد يا امکانات خود را در اختيار اسرائيل قرار دهد، مصرى نخواهد بود که به غزه کمک نکند، مصرى نخواهد بود که به جوامع اسلامى و عربى بىاعتنا و بىتوجه باشد، مصرى نخواهد بود که از لحاظ موقعيت سوق الجيشى و موقعيت رهبرى گونه در جهان عرب عقب افتاده باشد.
اين شاخصهايى است که مىشود با آنها از مصر بعد از اين سخن گفت. طبعاً وزنه گرايشهاى مردمى، انسانى، آزادى خواهانه، عدالت خواهانه و اسلام گرايانه (در مقابل سياستهاى اسلام ستيزانهاى که وجود داشته است) جايگاه بهترى در مصر خواهند داشت و آينده اين کشور را شکل خواهند داد.
جهان صنعت:چه ميشود، اگر بشود
«چه ميشود، اگر بشود»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت است كه در آن ميخوانيد؛شروع داستان از استيضاح وزير راه بود؛ استيضاحي که دولت آن را غيرقانوني خواند تا محمود احمدينژاد اعلام کند با وجود محق بودن، آن را پيگيري نميکند چون بنا دارد طرح خاک خورده ادغام برخي وزارتخانهها را اجرا کند.
هرچند اين نکته راهي براي عقبنشيني تاکتيکي رييسجمهور مقابل موضع مجلس بود اما پس از اعلام اين خبر گمانهزنيها از ادغام وزارت راه با ارتباطات خبر داد و واکنشهايي مبني بر بيارتباطي اين دو حوزه به گوش رسيد تا رييس دفتر همه فن حريف کابينه اعلام بدارد که وزارت راه در وزارت مسکن ادغام خواهد شد.
سرانجام هم ديروز با اعلام خبر سرپرستي وزير مسکن بر وزارت راه به نوعي دو وزارتخانه عمراني احساس نزديکي بيشتري به هم پيدا کردند تا بابي تازه باز شود.
به هر سو با پايان بلاتکليفي وزارت راه بايد منتظر ماند و ديد وزير مسکني که خود در پروژههاي فراوان حوزه مسکن دردسرهاي بيپاياني دارد چگونه ميخواهد عدم تحقق اهداف وزارت راه در برنامه چهارم و مشکلات چهار حوزه اين وزارتخانه (که خود هرکدام در حد يک وزارتخانه هستند) را سامان دهد.
شايد بايد خوشحال بود که اکنون فرصتي پيش آمده تا طرحي پايلوت در اين دو حوزه که ظاهرا و نه باطني با هم ارتباط دارند اجرا ميشود و ميتوانيم آنها را ادغام شده فرض کنيم و در فرصت سه ماهه براي معرفي وزير راه به مجلس اين فرضيه که ميتوان وزارت راه را در محلي ديگر ادغام کرد از بنيان رد کرد يا پذيرفت.
به هر سو بدون پيشفرض بايد اين اتمسفر را به فال نيک گرفت و فراموش کرد که اين دو وزارتخانه از برنامهها عقب هستند و چند مرد کمر بسته ميخواهند براي پيشرفت؛ بايد خوشبين بود و به يک مرد براي دو کار بزرگ دل بست تا شايد بشود، چراکه اگر بشود چه چيز خوبي ميشود!
دنياي اقتصاد:شاخص بورس؛ حبابي يا واقعي؟
«شاخص بورس؛ حبابي يا واقعي؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن ميخوانيد؛شاخص بورس تهران در پايان معاملات ديروز با ثبت 105 واحد رشد، در فاصله 56 واحدي از سطح 22 هزار واحد قرار گرفت.
شتاب رشد بورس طي روزهاي گذشته به گونهاي بوده كه شاخص هزار واحد رشد را طي 4 روز كاري گذشته ثبت كرده است و شاخص بورس طي يك ماه گذشته، تنها در يك روز افت ناچيز 28 واحدي را تجربه كرده و در مابقي روزها، شاخص به طور مداوم پلههاي ترقي را طي كرده است. رشد شتابان شاخص بورس در سال 88 و تداوم رشد آن در سالجاري به ويژه پس از اجراي قانون هدفمندي يارانهها، اين سوال را براي كارشناسان و فعالان بورس ايجاد كرده كه آيا رشد بورس تهران با متغيرهاي اقتصادي ايران هماهنگي دارد يا بورس در معرض تشكيل حباب قيمتي است؟
حباب قيمتي در هر بازاري از جمله بورس به شرايطي اطلاق ميشود كه قيمتها با لحاظ كردن كليه عوامل تاثيرگذار بر آن بازار، با متغيرهاي اقتصادي به ويژه تورم و بازده مورد انتظار همخواني نداشته باشد. به بيان ديگر، براي اظهارنظر در خصوص حبابي بودن يا نبودن قيمت سهام، تحليل سودآوري شركتهاي بورسي در سال 89 و 90 و برآورد نرخ تورم در سال آينده ميتواند تا حد زيادي گرهگشا باشد. در خصوص سودآوري شركتها در سال 90 با توجه به اتكاي بالاي بورس تهران به شركتهاي توليدكننده موادخام از جمله توليدكنندگان محصولات پتروشيمي و فلزات آهني و غيرآهني، روند حركت قيمت اينگونه مواد در سطح بينالمللي تا حد زيادي ميتواند بر روند حركت بورس تهران تاثيرگذار باشد. اين در شرايطي است كه علاوه بر قيمت اين گونه مواد، نرخ ارز و افزايش آن در سال آينده نيز ميتواند سودآوري اين گروه شركتها را دچار رشد كند كه با توجه به برنامه دولت براي تثبيت نرخ ارز در بازار داخلي، تنها روند حركتي قيمت مواد خام ميتواند در اين بخش تعيين كننده باشد. در اين خصوص ثبات قيمتهاي جهاني يا تداوم رشد خيرهكننده اين گونه مواد در سال آينده كه از اوايل 88 آغاز شده است، ميتواند تداوم رشد سودآوري شركتهاي فعال در اين بخش را تضمين كند و بالعكس چرخش و افت قيمتهاي جهاني به معني حبابي بودن قيمت سهام شركتهاي حاضر در اين حوزه است. همچنين صعود، ثبات يا نزول قيمت سهام اين شركتها با توجه به سهم بالاي آنها در ارزش بورس، ميتواند ساير شركتهاي بورسي را نيز با آنها هم جهت سازد.
اما در رابطه با نرخ تورم در سال 90، روند اين متغير اقتصادي طي ماههاي گذشته نشان ميدهد پس از افت پياپي نرخ تورم طي سال 88 و نيمه اول 89، اين متغير از شهريورماه امسال روند صعودي ملايمي را در پيش گرفته كه به نظر ميرسد با هدفمندي يارانهها، شتاب افزايش تورم در ماههاي آينده ميتواند تشديد شود. در اين خصوص به نظر ميرسد كليه فعالان اقتصادي از جمله سرمايهگذاران بورسي در حال حاضر تحليل دقيقي از اثرات تورمي اجراي طرح تحول و تاثير آن بر سودآوري شركتهاي بورسي ندارند و با نوعي خوشبيني به پيشواز هفتههاي آينده ميروند كه به طور قطع هرگونه اعوجاج در اين تحليلها ميتواند تاثيرات شديدي بر بورس داشته باشد.
نكته قابل توجه در خصوص افزايش نرخ تورم، رشد بازده مورد انتظار سرمايهگذاري در بورس است كه ميتواند با كاهش ميانگين نسبت قيمت بردرآمد (P/E) شركتهاي بورسي، زمينه مهاجرت نقدينگي از بورس به بازار داراييهاي ثابت از جمله مسكن را فراهم سازد. در اين رابطه اظهارنظر روز گذشته معاون سازمان بورس و اوراق بهادار و اذعان به هجوم نقدينگي از ساير بازارها به بورس به دليل ركود حاكم بر آن بازارها و احتمال پايدار نبودن شرايط فعلي حاكم بر بازارهاي رقيب بورس نيز مهر تاييدي بر اين ديدگاه است.
در نهايت هر چند به نظر ميرسد (فارغ از شركتهاي فعال و مرتبط با بازارهاي جهاني) قيمت سهام اغلب شركتهاي بورسي ميتواند حبابي يا در حال حركت به سمت حبابي شدن تلقي شود، اما اين موضوع نميتواند دليلي بر تركيدن اين حباب در آينده نزديك باشد؛ چرا كه حباب فعلي ميتواند براي مدتي به حيات و رشد خود ادامه دهد، اما به طور قطع تداوم شرايط حبابي، آثار زيانبار آتي تخليه آن را بر بورس، سرمايهگذاران و ساير بخشهاي اقتصادي تشديد خواهد كرد.