۱۵ آبان ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۲۳۶۵
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۵ - ۱۹-۱۰-۱۳۸۹
کد ۱۵۲۳۶۵
انتشار: ۱۷:۰۵ - ۱۹-۱۰-۱۳۸۹

سرخ آجین

مصطفی شوقی
 
  طرحی که شاید داستان شود

 گروه از قرارگاه بن کن شده بود و دایره ای یک کیلومتری را دور می زد. پخش بودیم روی بلندی کوهی که در دامنه آن جیره غدایی به جا مانده از پاتک هفته قبل مان داشت زیر آفتاب برق می زد. با همان چشمان ناسور می شد کوهان شتر را دید روی جلد پنیر که البت معلوم نبود دانمارکی است یا هلندی. با محمد مسلم سر این شرط بسته بودیم. آن ور تر  قوطی کنسرو ها هم چشمک می زد زیر نور آفتابی که مثل ما جان نداشت.

نه عراقی ها می آمدند و نه ما. ما اگر پس می رفتیم معلوم نبود کجای سلیمانیه بیرون می آمدیم. عراقی ها هم انگار مثل ما خیلی جرات نداشتند. آنها اما نزدیک تر بودند به جیره کوهان شتر و کنسرو. اما اگر می آمدند جلو،  آتشمان  می بارید از آسمان پر ابر که گاهی دلش مثل ما می گرفت و اشکی می ریخت.جلوتر هم نمی توانستیم برویم که روبرو آماده بود.مثل بازی تاج و پرسپولیس که تماشاگران زیر ساعت زیر جایگاه را می خواندند...

اینقدر تشنه بودیم که وقتی آسمان می بارید، مثل دیوانه ها طاق باز  از خدا قطره های بیشتر آب می خواستیم که از آسمان می آمد.آب بی برکتی بود انگار که هیچ وقت سیرابمان نمی کرد.

وقتی به ستوان محمدی گفتم،خندید و گفت سرباز بی کله زیاد دیده ام. بی کله را فکر می کردم یعنی دیوانه ، مثل خودم.گفتم تنها نمی روم، محمد مسلم هم داوطلب شد که بیاید. همه بچه ها آن بالا به حالت تهاجم با قیافه های زار و ملول داشتند به گمان خودشان آخرین بار نگاهمان می کردند.گونی را حمایل کردم به بند کوله ام و آرام انداختم روی سینه کش کوه.

محمد هم یک پا کج کرده بود و خود را نگاه می داشت در سرازیری.وقتی رسیدیم به جیره تازه روبرو متوجه شد. صدای داد و بیدادشان بیشتر از صدای گلوله می آمد. بچه ها هم از آن بالا به جای تامین ما فحش می دادند که زود گونی ها را پر کنیم و بیاییم.محمد مسلم شرط را برده بود،پنیر شتر دانمارکی بود و داشت لنترانی می خواند. می خواستم فحش بدهم که همه صورت ام خیس شد،انگار تشت داغی روی  صورت ام خالی کرده بودند.شور مزه و تلخ.

بعدش را خیلی یادم نیست که وقتی محمد را دیدم ایستاده و بالای جایی که انگار سرش بود سرخ آجین شده ، داشت دستش را به شادی برای بردن شرط به من علامت می داد. مثل گنگ ها سینه کش را می کوبیدم و از رد داغی که رد می شد از کنارم گویی در دامنه آتشفشان بالا می رفتم.

بقیه اش خیلی مهم نبود؛ وقتی رسیدم به سراغ گونی رفتند و داشتند پنیر های دانمارکی شتر را بین خودشان تقسیم می کردند.فقط یک بار جرات کردم پایین را نگاه کنم، محمد مسلم افتاده بود روی سنگی و سر به زیر؛خون آلود،سرخ آجین.تازه فهمیدم معنی سرباز بی کله یعنی چه،تازه فهمیدم که طعم پنیر شتر دانمارکی چه مزه ای است.

منیع: ساعت صفر

برچسب ها: جنگ ، سرباز
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha
ارتفاعات شمیران؛ ۹۹ سال پیش (عکس) پارلمان استرالیا در اقدامی خصمانه سپاه پاسداران ایران را تروریستی اعلام کرد این‌همه فارغ التحصیل دانشگاه، دریغ از اندکی مهارت برای کار! موشک اتمی جدید آمریکا زیر بال B-52 دیده شد؛ تصویری که جهان را نگران کرد! روزنامه فرهیختگان: از شهردار شدن «ممدانی» ذوق زده نشوید؛ ساختار امریکا به هم نریخته؛ او با حمایت اوباما پیروز شده ۲۰۷ را فراموش کنید؛ این پژو ۹۰۷ است، هیولای چشم‌نواز ۱۲ سیلندر(+عکس) محمد مهاجری: همه پایداریچی‌ها با هم جمع شوند، غیر از فحش دو کلمه حرف حساب ندارند توصیه آذری جهرمی به امیرحسین ثابتی: برای عاقبت به خیری، از کینه و بدذاتی دوری کن درباره «فستینگ» اشتباه می‌کردیم! معماری الهام‌بخش؛ موزه آدُرف با طرحی شبیه به صدف دریایی (+عکس) نتایج لایدن ۲۰۲۵؛ سقوط جایگاه ۳۷ دانشگاه ایران در شاخص‌های مرجعیت علمی انتقاد تند روزنامه خراسان از فاطمه مهاجرانی: دولت باید گزینه‌ای را برگزیند که زبان رسانه را بفهمد؛ رفتار سخنگو فقط برای اینستاگرام خوب است جهان از آنچه تصور می‌کنیم شگفت‌انگیزتر است / از پرواز تاریخی X-۵۹ تا اثبات ریاضی غیرممکن‌بودن شبیه‌سازی جهان هوش مصنوعی در خدمت کشف جرائم تأثیر مصرف پسته در شب بر میکروبیوم روده در مبتلایان پیش‌دیابت