۱۰ آبان ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۰۰:۲۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۴۹۲۸۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۱ - ۲۴-۰۹-۱۳۸۹
کد ۱۴۹۲۸۵
انتشار: ۰۸:۴۱ - ۲۴-۰۹-۱۳۸۹

مهران مدیری: شکیبایی از آن آدم‌های غمگینی بود که ذاتا اندوه را در خود داشت

دوست داشت تنها باشد . دوست داشت خلوت باشد . ديگران را به خود راه نمي داد . هرگز نفهميدم چه چيزي خوشحالش مي كند و چه زماني حالش خوب است .

مهران مدیری در یادداشتی که در کتاب مرحوم خسرو شکیبایی منتشر شده به تمجید از مرحوم شکیبایی پرداخته است .

شكيبايي هيچ وقت حالش خوب نبود

به گزارش پارس توریسم ،مدیری دراین یادداشت نوشته است :از روزي كه او را شناختم و از اولين باري كه او را ديدم ، حالش خوب نبود . اصولا هيچ وقت حالش خوب نبود . منظورم بد حالي جسماني اش نيست . احساس خوشبختي دروني نداشت . از آن آدم هاي غمگيني بود كه ذاتا اندوه را در خود داشت . اين در صدايش بود . در لحن گفتارش بود ، در چشمانش بود و در حركت دستانش . شايد با همين اندوه درون ، احساس شادي داشت و با همين دلمشغولي هاي درون ، خودش را زنده نگه مي داشت . دوست داشت تنها باشد . دوست داشت خلوت باشد . ديگران را به خود راه نمي داد . هرگز نفهميدم چه چيزي خوشحالش مي كند و چه زماني حالش خوب است .

براي بازي در پاورچين به او تلفن زدم . رفتم خانه اش و نشستيم به درد دل . در همه جاي خانه بود . مجسمه اش ، عكس هايش ، نقاشي هايي كه از چهره او كشيده بودند ، جوايزي كه گرفته بود . تصوير آدم هاي مهمي كه با او كار كرده بودند . و نقطه درخشان كارنامه اش ، هامون . همه جا پر از او بود و او غمگين ، مثل كودكي بود كه توسط خداوند تنبيه شده باشد .

يك بغض نهفته كه در گلوي او بود و نمي دانم چرا . گفت كه مي آيد و در پاورچين بازي مي كند . فردا به محل فيلمبرداري ما آمد و حرف زديم . مي دانستم كه نمي آيد . حوصله نداشت ، حقيقت را نمي گفت كه دل مرا نشكند . حوصله نداشت و رفت . چند سال گذشت . براي بازي در مرد هزار چهره به او تلفن زدم و در يك روز برفي دوباره به محل فيلمبرداري ما آمد . غمگين تر ، شكسته تر و بي حوصله تر .

شكيبايي مي گفت، هميشه يك بازي به تو بدهكارم

مدیری درادامه یادداشت خود نوشته است :باز هم مي دانستم كه نمي آيد . با هم حرف زديم . حوصله نداشت . باز هم نمي خواست كه دل مرا بشكند . بهانه آورد و باز هم حوصله نداشت و رفت . نزديك درب خروجي برگشت ، مرا بوسيد و گفت : من هميشه يك بازي به تو بدهكارم ، و رفت ، براي هميشه رفت . روزي كه براي خاكسپاري رفتم ، و هزاران نفر آمده بودند تا اين پيكر غمگين را به خاك بسپارند و مردم فراواني كه دوستش داشتند و مي گريستند . و مردم فراوان ديگري كه آمده بودند با هنرمندان مورد علاقه شان عكس بگيرند و عده فراوان هنرمنداني كه سعي داشتند به ديگران بفهمانند كه ما بيشتر از شما با ايشان دوست بوديم ، و در اين هياهوي عظيم ، آخرين جمله او را دوباره شنيدم كه مي گفت : من هميشه يك بازي به تو بدهكارم ......... مطمئنم در بهشت ، روزي با او كار خواهم كرد . احتمالا در يك تئاتر مشترك كه آنجا ديگر ، حوصله دارد ، حالش خوب است و غمگين نيست .

منبع : کتاب خسرو شکیبایی . نویسنده کتاب : الهام قره خانی .
منبع : وبلاگ http://atipic.blogfa.com/
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha
تصادف وحشتناک در هلند؛ قطار، کامیون را پودر کرد!(فیلم) شورای امنیت به طرح مراکش برای خودمختاری صحرای غربی رأی مثبت داد معاون وزیر خزانه داری آمریکا با محوریت ایران به منطقه سفر می کند صلیب سرخ  جسد سه اسیر صهیونیست را تحویل داد چارلی چاپلین: پیوسته از خودم می‌پرسیدم که آیا ممکن است دوباره به آمریکا برگردم؟ تغییر لوگوی خودروساز ژاپنی با نام ایرانی کعبی با کنایه به فولادی‌ها: آدمی نیستم که  ۷٠ و ۱۰۰ میلیارد بگیرم و سرم پایین باشد تداوم اعتراض‌ها به انتخابات ریاست جمهوری تانزانیا/ سازمان ملل: نگران هستیم جوان‌ترین فضانورد چینی با «شنژو-۲۱» به فضا رفت تاخیر در فعالیت مدارس و ادارات ۶ شهر خوزستان در روز شنبه پنتاگون با ارسال موشک‌های تاماهاوک به اوکراین موافقت کرد گروسی: در حال حاضر هیچ فعالیت غنی‌سازی در ایران انجام نمی‌شود ترامپ: به زودی تست‌های هسته‌ای زیر زمین خواهیم داشت  مصر و عربستان توافق همکاری نظامی امضا کردند زلنسکی ۵۵ فرد و نهاد روس، ایرانی و چینی را تحریم کرد