وي به هاشمي رفسنجاني توصيه كرد كه حمايت از اصلاحطلبان را كه سال 1376 بهواسطه عدم تمايل به رياست جمهوري ناطقنوري آزمود، دوباره تجربه نكند و اظهار اميدواري كرد كه كروبي مانند حر به اشتباهاتش پي برده و به دامان نظام بازگردد؛ اما تأكيد كرد كه معتقد است روحيات خاص و شخصي ميرحسين موسوي، به او اجازه بازنگري در افكار و عملكردش را نميدهد.
نامههاي سرگشاده كديور و كروبي به آقاي هاشمي رفسنجاني در راستاي سياست تترس و استفاده به عنوان سپر ميباشد.
به گزارش فارس، سيد مرتضي نبوي در گفتوگو با نشريه پنجره افزود: "تَتَرُس " يك اصطلاح فقهي است. در اوايل دوران ظهور كه اسلام در حال قدرت گرفتن بود، در جنگها معارضين ميآمدند مسلماناني را اسير ميگرفتند و آنها را مقابل خودشان بهعنوان سپر قرار ميدادند و به اين كار ميگفتند "تَتَرُس ".
مرتضي نبوي چندي پيش نيز در مصاحبهاي با پنجره به بررسي وضعيت جريان اصولگرا پرداخته بود كه تعبير "اصولگرايي منهاي روحانيت " وي بهشدت در عرصه سياسي و رسانهاي بازتاب پيدا كرد.
چنانكه در آن مصاحبه يادآور شديم، وي اگر چه در اردوگاه فكري اصولگرايان بهسر ميبرد، اما براي اظهارنظر و قضاوتهايش درباره تحولات سياسي جانب احتياط و مداقه را نگه داشته سعي ميكند انصاف را سرلوحه اظهارات خود قرار دهد.
وي به هاشمي رفسنجاني توصيه كرد كه حمايت از اصلاحطلبان را كه سال 1376 بهواسطه عدم تمايل به رياست جمهوري ناطقنوري آزمود، دوباره تجربه نكند و اظهار اميدواري كرد كه كروبي مانند حر به اشتباهاتش پي برده و به دامان نظام بازگردد؛ اما تأكيد كرد كه معتقد است روحيات خاص و شخصي ميرحسين موسوي، به او اجازه بازنگري در افكار و عملكردش را نميدهد.
متن كامل اين گفتوگو در ادامه ميآيد:
* آقاي نبوي! چندي قبل براي بررسي وضعيت جريان اصولگرا در آرايش سياسي كشور به حضورتان رسيده بوديم و مصاحبهاي كه انجام شد، موجي را در فضاي سياسي كشور به راه انداخت و تعبير "اصولگرايي منهاي روحانيت " تا مدتها نقل محافل سياسي بود. در مصاحبه قبل هم گريزي به وضعيت اصلاحطلبان زديم اما در اين مصاحبه بنا داريم مشخصا به بررسي وضعيت اصلاحطلبان بپردازيم.
وضعيت اصلاحطلبان در فضا و آرايش سياسي كشور، با اصولگرايان يك تفاوت عمده دارد و آن اينكه علاوه بر غيبت اصلاحطلبان در عرصه قدرت، بهواسطه نوع نقشآفريني آنها در وقايع بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 1388، عمده سران و افراد مطرح آنها در معرض اتهام هستند و اين بر ابهام در وضعيت فعلي و آينده آنها افزوده است.
بهعنوان اولين سؤال بفرماييد كه وضعيت رقابت دو جريان سياسي عمده اصولگرا و اصلاحطلب در فضاي سياسي كشور ادامه مييابد يا اينكه شاهد تغييراتي در اين آرايش خواهيم بود؟
من معتقدم جريان اصلاحطلب با توجه به اينكه يكي از جريانهاي اصلي بوده كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي شكل گرفته است - حالا ابتدا به اسم مجمع روحانيون مبارز اعلام وجود كرد، بعد به اسم جريان چپ شناخته شد و پس از انتخابات رياست جمهوري سال 1376 بهعنوان جريان اصلاحطلب خود را معرفي و در عرصه سياسي نقشآفريني كرد - خوب طبيعتاً يك بدنه اجتماعي دارد و قاعدتاً اينكه ما فكر كنيم كه اين جريان ديگر در عرصه سياسي كشور حضور نخواهد داشت، تحليل و تصور صحيحي نيست.
ضمن اينكه ما وقتي از جريان اصلاحطلب يا جريان اصولگرا صحبت ميكنيم، اينها طيف خيلي گستردهاي را شامل ميشوند. در خود جريان اصلاحطلب، شما از كسانيكه كاملاً ساختارشكن يا حتي به تعبير خودشان لائيك و سكولار هستند، حضور دارند تا كسانيكه هنوز به راه و خط امام و انقلاب اسلامي معتقدند. بهويژه در جريان اصلاحطلب طيفها خيلي گسترده و متنوع هستند؛ از لائيكها و سكولارهاي ساختارشكن گرفته تا افراد متدين و پايبند به خط امام و آرمانهاي انقلاب اسلامي.
در مجموع بهنظر ميآيد كه حيات جريان اصلاحطلب ادامه پيدا ميكند منتها اينكه آيا اينها در صحنه و فضاي سياسي كشور چگونه ظاهر شوند، بستگي به نوع بازيابي و بازسازي افراد و شخصيتها و گروههاي مؤثر در اين جريان دارد.
* اصلاحطلبان به سياست "تَتَرُس " روي آوردهاند
من بهنظرم ميآيد كه در حال حاضر، جريان اصلاحطلب از سياست "تَتَرُس " استفاده ميكند، تترس به معني گرفتن "تُرس " است و "تُرس " هم به معني سپر است.
اين وضعيت فعلي اصلاحطلبان است؟
بله. خوب اين "تَتَرُس " يك اصطلاح فقهي است و در آن دوران اوايل ظهور كه اسلام در حال قدرت گرفتن بود، در جنگها معارضين ميآمدند كساني را از مسلمانها اسير ميگرفتند و آنوقت اين مسلمانان به اسارت گرفته شده را مقابل خودشان بهعنوان سپر قرار ميدادند و به اين كار ميگفتند: "تَتَرُس ".
مصاديق عيني اين "تَتَرُس " را كه از سوي جريان اصلاحطلب بهعنوان سپر مورد استفاده قرار ميگيرند چهكساني ميدانيد؟
اين نكتهاي است كه الان قصد توضيح آن را دارم. در حال حاضر بهنظر ميآيد كه همان جريان اصلاحطلب ساختارشكن يعني كساني كه ابتكار عمل را در فاصله سالهاي 1376 تا 1384 در اختيار داشتند و بهويژه در مجلس ششم سردمدار آن جريانها و اتفاقات ساختارشكن بودند و بعد هم در جريان همين فتنه، فتنه سال 1388 فعال بودند، اينها از اين سياست همچنان دارند پيروي ميكنند، يعني در اصل ساختارشكنيهايشان هنوز تجديدنظر نكردهاند.
اين است كه اينها به اصطلاح از شخصيتهايي كه همچنان جزو شخصيتهاي درون نظام بهحساب ميآيند و مشروعيت دارند، بهعنوان سپر براي خودشان استفاده ميكنند. نامه سرگشاده نوشتن آقاي كديور به آقاي هاشمي رفسنجاني بهعنوان رييس مجلس خبرگان رهبري و نامه سرگشاده نوشتن آقاي كروبي بازهم به آقاي هاشمي رفسنجاني را در اين راستا ارزيابي ميكنم كه آقاي كروبي ميگويد كه ما به شما دلبستهايم تا از حقوق ما دفاع كنيد، ديدار خانواده جمعي از بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات با آقاي هاشمي هم در راستاي همان سياست بهنظرم "تَتَرُس " صورت گرفت.
*آقاي هاشمي نميخواست آقاي ناطق نوري رييسجمهور شود
آقاي هاشمي خوب در نظام جايگاهي دارد، رييس مجلس خبرگان رهبري است، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقيمانده است، يار ديرينه نظام و رهبري است و بهنظرم اين دسته از افراد ساختارشكن از اين موقعيت دارند سوءاستفاده ميكنند؛ براي اينكه فعاليتهاي خودشان را پشت اين سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالي براي ادامه اين فعاليتها بيابند.
ميخواهم در پرانتز عرض كنم كه آقاي هاشمي يكبار در سال 1376 چون مخالف رييسجمهور شدن آقاي ناطق نوري بود، وزن خودش را در سبد جرياني گذاشت كه بعدها خود را اصلاحطلب ناميد و البته اين اصلاحطلبان خيلي زود پاداش آقاي هاشمي را در جريان انتخابات دوره ششم مجلس در زمستان سال 1378 دادند و اين سپري را كه ميخواهند الان مقابل خود بگيرند، كاملاً شكستند؛ با آن حركتهايي كه انجام دادند.
ما يادمان نرفته كه در مطبوعاتشان ايشان را با عناويني مثل عاليجناب سرخپوش ناميدند؛ كسي را كه اينقدر به اينها در زمان انتخابات قبلي خدمت كرده بود، حالا كه در " آقاي هاشمي رييس مجلس خبرگان رهبري و مجمع تشخيص مصلحت نظام است، هنوز درون نظام باقيمانده است، يار ديرينه نظام و رهبري است و بهنظرم اين دسته از افراد ساختارشكن از اين موقعيت كه دارند سوءاستفاده ميكنند؛ براي اينكه فعاليتهاي خودشان را پشت اين سپر ادامه داده و آن را مشروع جلوه دهند تا مجالي براي ادامه اين فعاليتها بيابند. "
وقتي در انتخابات مجلس كانديدا شده است، چنان بازي سخيفي بر سرش آوردند كه اصلا از حضور در مجلس پشيمان و منصرف شد.
با چنين تجربهاي حالا اين سؤال براي انسان پيش ميآيد كه آقاي هاشمي چرا دارد دوباره ميپذيرد كه اصلاحطلبان ساختارشكن از ايشان بهعنوان سپر استفاده كنند.
آقاي نبوي! شما گفتيد كه نوع حضور اصلاحطلبان در انتخابات آينده و اساسا فضاي سياسي آينده كشور بستگي به اين دارد كه چطور اقدام به بازسازي خودشان بكنند...
البته من اين را هم گفتم كه سردمداران طيف ساختارشكن - كه اتفاقا ابتكار عمل را هم در سالهاي 1376 تا 1384 در دست داشتند - در منش و روش خود تجديدنظر نكردهاند. وقايع بعد از انتخابات سال 1388 را همان جماعت ساختارشكن اينبار پشت سر آقاي موسوي مرتكب شدند.
* آقاي خاتمي سعي دارد خود را درون نظام تعريف كند
حالا تحليل شما با توجه به اوضاع و احوال كامل اصلاحطلبان چيست؟ يعني با لحاظ اين موضوع كه طيف ساختارشكن اين جريان كه البته مؤثرترين طيف آن نيز بوده و هست، هنوز در عقايد و عملكرد خود تجديدنظر نكرده است. آقاي خاتمي بهعنوان يكي از اعضاي مؤثر اين گروه... .
ببينيد بهنظر من تازه حالا آقاي خاتمي در حال تعريف يك فاصله و مرز بين خود و طيف ساختارشكن اصلاحطلبان است. آقاي خاتمي ميخواهد اينگونه نشان دهد كه دارد درون نظام بازي ميكند و هنوز از كشتي نظام پياده نشده و فقط منتقد دولت است؛ همان موضعي كه آقاي هاشمي هم دارد كه منتقد خيلي سرسخت دولت فعلي است ولي خود را همواره درون نظام تعريف كرده است و بهنظرم آقاي خاتمي هم ميخواهد همين كار را بكند و مرزي را بين خود و ساختارشكنان دوم خردادي تعريف كند ولي در عينحال منتقد دولت هم باشد.
حالا با اين اوصاف با توجه به وضعيت ساختارشكنان، نقشي كه آقاي خاتمي دارد و نقش عدهاي ديگر از اصلاحطلبان كه البته خيلي كمتر شناخته شده هستند و بعضا مواضع خيلي تندي عليه اعضاي مؤثر جريان اصلاحات مثل آقاي خاتمي و آقاي كروبي ميگيرند، وضعيت آينده اصلاحطلبان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ آيا مثلا ميتوان تصور كرد كه اين عده اخير ميتوانند در آينده عنان كار را در جريان اصلاحات بر عهده بگيرند؟
تصور من اين است كه اين جريان اصلاحطلب قصد دارد در پوشش آقاي هاشمي و آقاي خاتمي در انتخابات آينده شركت كند و كلا در فضاي سياسي آتي كشور نقشآفريني كند. احتمالا اينها ميخواهند با تاكتيك چراغ خاموش و استفاده از موقعيت چنين شخصيتهايي به پيش بروند و بعد بهنوعي نيروهاي خودشان را وارد مجلس كنند. بهنظر ميآيد اين جريان سعي دارد در پوشش آقاي هاشمي كه خيلي هم دارند روي ايشان سرمايهگذاري ميكنند، به عرصه بازگردد.
البته روشن نيست با توجه به تجربهاي كه آقاي هاشمي از نوع برخورد اصلاحطلبان ساختارشكن با ايشان در انتخابات مجلس ششم داشتند، چگونه است كه بازهم براي اينها هزينه ميكند. ولي اين افراد به هر حال دارند سعي ميكنند آقاي هاشمي را سپر خود قرار دهند.
البته اين سئوال هم وجود دارد كه آيا اين قابلتوجيه است كه اگر آقاي هاشمي خيلي مخالف قوه مجريه فعلي و رييسجمهوري است دوباره بيايد از اينها بهعنوان ابزار مخالفت خود استفاده كند؟ آيا اين كار منطقي است كه ايشان با آن سابقه بيايد دوباره اين آزموده را تجربه كند؟ من نتوانستم توجيهي براي اين كار پيدا كنم. بهنظر ميآيد كه اين سياستي است كه اصلاحطلبان اتخاذ كردهاند و خوب قاعدتا يك تاكتيك است اين سياست تا از شخصيتي كه رييس مجلس خبرگان رهبري و رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام است بهعنوان "تُرس " در سياست "تَتَرُس " استفاده كنند و بيايند وارد عرصههاي قدرت شوند؛ بدون اينكه در اصل اعتقادات و عملكرد خود تجديدنظري كرده باشند.
*اميدوارم آقاي كروبي "حر "وار به دامان نظام بازگردد
اين تحليلي است كه ميتوان از رفتار اصلاحطلبان داشت؛ اما خوب همانطور كه عرض كردم، ديگراني هم هستند در بدنه جريان اصلاحطلب كه اينها آنطور كه بايد و شايد ظهور و بروزي ندارند اما اين احتمال هم هست كه شايد اينها بتوانند خودشان را سازماندهي كرده و در صحنه حضور يابند و بيايند آن بدنه اجتماعي اصلاحطلبان را كه درون ساختار نظام خود را تعريف كرده به حركت در بياورند و وارد عرصه شوند.
اينجا بد نيست من دو اظهار اميدواري بكنم، يكي در مورد آقاي كروبي است كه خيلي الان راه افراط و مقابله با نظام را در پيش گرفته است؛ منتها خوب ايشان يك سابقه خوبي دارد در همراهي با حضرت امام راحل و يك شخصيت متواضعي بوده است؛ برخلاف خيلي از چهرهها و شخصيتهاي دوم خردادي و اصلاحطلب كه آدمهاي متكبري هستند، ايشان اينگونه نبوده و خيلي متواضع بود.
حالا آقاي كروبي به راهي افتاده كه خيلي راه بد و غيرقابل توجيهي است و ما آرزويمان اين است كه شايد ايشان هم در يك لحظه مثل "حر " برگردد و "حر "وار بيايد و اشتباهات گذشتهاش را با اظهار ندامت جبران كند و انشاءالله بتواند سرافراز شود و با اين حالت، زندگي سياسياش ختم نشود. اين اظهار اميدواري را من ميخواهم درباره آقاي كديور هم بكنم، اين دو نفر در كسوت روحانيت هستند.
آقاي كديور هم گاهي در اظهاراتش اظهار تعصبي نسبت به دين و ديانت نشان ميدهد و اين مسئله اين اميدواري را ميآفريند كه شايد اين تعلقخاطر به هر ترتيب باعث عاقبت بهخيري اينها شود.
اينها بايد بدانند كه الان دارند آب به آسياي آمريكا و اسراييل و شبكههاي جاسوسيشان ميريزند و فعاليتها و تلاشهايشان دارد بهنفع آنها تمام ميشود. اميدواريم تحولي در احوال ايشان پيدا شود و سرنوشتي مثل حر پيدا كنند و به خانواده انقلاب برگردند.
خوب در تقابل اين دسته افراد با نظام، عمده ايستادگي در برابر ايشان در فضاي سياسي و رسانهاي بر عهده نيروهاي جريان اصولگرا بود كه داعيه فعاليت زير پرچم نظام را هم دارند. در جريان اصولگرا هم كه طيف گسترده است؛ گرايشهاي مختلفي حضور دارند و به تبع اين تنوع گرايش هم برخوردهاي نسبتا متفاوتي با عاملين وقايع بعد از انتخابات داشتند.
در اين وقايع، برخي از گرايشهاي اصولگرايان برخوردهاي خيلي تندي با اصلاحطلبان داشتند و برخي برخوردي نرمتر، اين برخوردها را در تشديد وقايع بعد از انتخابات چگونه ارزيابي ميكنيد؟
شما احتمالا ميخواهيد يكجوري نظريه و تئوري علي آقاي مطهري را مطرح كنيد كه ميگويد علت اين فتنه برخوردهاي تند آقاي احمدينژاد بوده است.
نه ببينيد، آقاي مطهري ميگويد نوع مواجهه آقاي احمدينژاد با رقبايش در مناظرات انتخاباتي يكي از دلايل تشديد اتفاقات بعد از انتخابات بوده است، من ميخواهم نظر شما را يكمقدار بيشتر درباره اين مسئله بدانم.
ميخواهم بفرماييد كه تنوع برخوردهاي رسانهاي و سياسي با جريان فتنه و مثلا شدت برخوردها از جانب عدهاي چه تأثيري در تشديد مواضع غلط آنها داشت؟ ما همچنين مواضع رهبري را داريم كه اطلاق فتنه و سران فتنه را اينطور كه در فضاي رسانهاي و سياسي ديديم خيلي بهكار نميبرند؟
البته من معتقدم كه جريان فتنه منحصر به داخل ايران نيست و ريشهها و سرمنشأ آن خارجي است و آمريكا كه از ابتداي پيروزي انقلاب بهدنبال براندازي نظام برآمده از آن بود، در اين فقره نيز نقش آشكاري داشت و از روشهاي نرم و سخت همواره و توامان استفاده ميكرد.
ما ريشه فتنه را آنجا ميدانيم اما به هر حال " حتي رهبري اين كساني را كه بهنظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آنها انذار ميدادند و نصيحت ميكردند كه آقا اين راهي كه شما ميرويد، به فتنهاي ختم ميشود كه نميتوانيد آن را جمع كنيد.
" فتنهانگيزي در ابعاد آنچه پارسال ديديم، بايد عوامل داخلي داشته باشد تا آن حوادث را بيافريند. خوب عوامل داخلي آمريكا و فتنهگران اصلي، همينها هستند و اين نوع قضاوت درباره اينها و اطلاق عنوان فتنهگر به اينها يك قضاوت افراطي نيست.
اين كه ما سردمداران و افراطيون اصلاحطلبان را منشا فتنه در داخل بدانيم و بعضي از كانديداهاي انتخابات دور قبل را كه بهطور مشخص دارند فتنهگري ميكنند، سران فتنه بدانيم، اين غلط نيست. شما به اظهارات، بيانيهها، تيكها و مواضع اين افراد اگر نگاه كنيد، ميبينيد كه ميشود عنوان فتنهگران داخلي را به اينها اطلاق كرد.
البته چنانكه شما گفتيد، در جريان اصولگرايان هم موضعگيريهاي مختلفي از سوي طيفهاي مختلف مشاهده شد اما بهنظرم اين موضعگيريهاي تند يا نرم طيفهاي مختلف اصولگرايان در اثبات اين نكته كه عاملان وقايع تلخ پارسال مصداق فتنهگر باشند، ترديدي ايجاد نميكند.
بهنظرم اين ادبيات فتنه را خود مقام معظم رهبري ابتدا توليد كردند و ديگر پيدا كردن مصداق براي آن در جامعه، وظيفه شنونده است كه بگردد و ببيند مصداق اين ادبيات كيست؟ شنونده گشته و پيدا كرده است و فكر ميكنم اينها اشتباه هم نكردهاند و بهنظرم اكثر مخاطبان رهبري در يافتن مصاديق فتنه اشتباه نكردند كه مصاديق را در همين كساني كه وقايع پارسال را به پا كردند، ديدهاند و آنها را فتنهگر و سران فتنه ميدانند. اين برداشت عمومي بهنظرم بعيد است كه فاصله زيادي با برداشت رهبري داشته باشد.
اما نكته مهم اين است كه در نوع برخورد با اينها كه موضوع سئوال شما هست، اين درست است كه برخوردها بعضاً صحيح نبود و برخيها اگر اختيار با آنها بود تا به حال بعضي از اين سران را كه كانديداي انتخابات بودند، ميگرفتند، محاكمه كرده و زنداني ميكردند، منتها رهبري نظام چنين مواضعي را قبول ندارند، ايشان بر اساس سيره حضرت امام (ره) در برخوردي كه با جريان انحرافي زمان خودشان يعني نهضت آزادي و جبهه ملي داشتند، بر يك معيار و منطق ديگري عمل ميكنند كه بناي آن بر روشنگري و ايجاد بصيرت است، آنچه براي رهبري، در اين جريان فتنه مهم است ايجاد بصيرتي در مردم است كه حماسه نهم دي و 22 بهمن 1388 را آفريد.
براي رهبري اين مهم است كه طبق سيره ائمه و امام راحل روشنگري كنند، اتمام حجت كنند و براي مردم بصيرت بيافرينند، حتي رهبري اين كساني را كه بهنظر ما سران فتنه هستند ابتدا به آنها انذار ميدادند و نصيحت ميكردند كه آقا اين راهي كه شما ميرويد، به فتنهاي ختم ميشود كه نميتوانيد آن را جمع كنيد.
ببينيد اينها در سال 1376 هم فتنهاي را شروع كردند كه در سال 1378 به آن وقايع منجر شد و نتوانستند جمعش كنند. من اخيرا جايي شنيدم كه آقاي خاتمي هم گفته است كه وزير علوم در سال 1376 جرياني را راه انداخت كه در سال 1378 شد ماجراي كوي دانشگاه و كسي نتوانست آن را جمع كند. حالا فارغ از اينكه اين خبر درست است يا نه، اين افراد دوباره در سال 1388 فتنه ديگري راه انداختند كه خودشان هم نتوانستند كنترلش كنند.
رهبري نصيحت كردند، چندبار هم نصيحت كردند، بعد هشدار دادند و حتي در آخر هم با آنها برخورد نكردند و همه اهل انصافي كه در اين رابطه اظهارنظر كردند، معترفند كه رهبري در نهايت بردباري، عالمانه و حليمانه نظام را مديريت كردند تا هدف اصلي كه ايجاد بصيرت است، ايجاد شود.
البته برخيها در انجام وظايفشان در رابطه با ايجاد بصيرت كوتاهيهايي كردند ولي رهبري اصرارشان اين بود كه تا آنجا كه ممكن است، سعي كنيم كسي از قطار نظام پياده نشود و در اين اواخر در يكي از سخنرانيهاي ماه رمضان هم اعلام كردند كه سعي كنيد كاري كنيم كه كسي از قطار نظام پياده نشود.
شما فقط درباره آقاي كروبي و كديور اظهار اميدواري كرديد كه به درون نظام برگردند ولي درباره آقاي موسوي اينگونه نگفتيد، دليل اين مسئله چيست؟
من عرض كردم كه آقاي كروبي را از قبل از انقلاب ميشناسم. ايشان يك شخصيت مردمي و متواضع داشته و داراي سابقه طولاني در انقلاب است. ايشان سابقه مديريت مجلس ششم را دارد كه در آن مجلس با افراطيون اصلاحطلب برخورد كرد.
سلوك شخصي آقاي كروبي را وقتي در نظر ميگيرم، ميبينم اين امكان هست كه ايشان خود را مانند حر از راهي كه الان در پيش گرفته آزاد كند يا وقتي آقاي كديور را ميبينم، احساس ميكنم كه اگرچه الان در دام شبكههاي جاسوسي دشمنان جمهوري اسلامي ايران قرار گرفته است، اما آن تتمه تعلقخاطر به دين ميتواند ايشان را نجات دهد اگر خودش بخواهد. اميدوارم اين لباس روحانيت و اين عمامه اين دو نفر، بالاخره ايشان را نجات دهد.
* بعيد است موسوي با روحيات خاصي كه دارد به اشتباه خود پي ببرد
اما بعضيها اساسا روحياتي دارند كه آدم بعيد ميداند كه اينها به راه فلاح و نجات بازگردند.
الان مشخصا آقاي موسوي را ميگوييد ديگر؟
بله. فكر نميكنم ايشان به اين سادگي ولو اينكه به اشتباهاتش پي ببرد، اين روحيات و غروري كه دارد اجازه دهد كه بازگردد.
اين را ناشي از روحيات شخصي ايشان ميدانيد يا مثلاً اطرافيان و كسانيكه ايشان را دوره كردهاند؟
بيشتر بهنظرم روحيات شخصي ايشان دخيل است در اين قضاوت. البته ما كه علم غيب نداريم و هر انساني تا قبل از مرگ امكان اصلاح خودش را دارد و ما حتي براي آقاي موسوي هم آرزوي اين را كه به اشتباهاتش پي ببرد، داريم.
آقاي موسوي كه خوب خيلي به نظام و مردم بد كرده است و به تعبير مقام معظم رهبري اينها خيلي به نظام خسارت وارد كردهاند كه هنوز هم آثار آن ادامه دارد. ما براي آقاي موسوي هم آرزوي اين را داريم كه به اشتباهاتش پي ببرد اما اين برداشت ما از خصوصيات شخصي ايشان است.
من در دوره نخستوزيري ايشان همكاري داشتم با ايشان و معتقدم اگر اين خصوصيات ايشان ادامه داشته باشد، بعيد بهنظر ميآيد كه به وي اجازه بازبيني در عملكرد و فهم اشتباهات و بازگشت به دامان انقلاب را بدهد.
*نظام با فتنه سخت و نرم به تناسب برخورد قاطع ميكند
اگر اصحاب جرياني كه فتنه ناميده ميشود بر راه و نظر خود اصرار داشته باشند، بهنظرتان تكليف در مواجهه با آنها چيست؟
اگر اينها بر راه و نظر خود اصرار بورزند، بهنظرم تكليف روشن است. ببينيد برخورد نظام با منافقيني كه از نظر خود عدول نكردند، برخوردي قاطع بود و حالا هم تكليف همان است. اين فتنه قصدش براندازي نظام بود.
شايد اين سئوال پيش بيايد كه مثلا منافقين دست به اسلحه بردند و مواجهه نظامي كردند، بايد گفت براندازي، چهرههاي سخت و نرم دارد و عمدتا تركيبي از اينها هست. اينگونه نيست كه نظام فقط با براندازيهاي سخت برخورد كند، مثلا حضرت علي (عليهالسلام) با خوارج فقط وقتي به برخورد مسلحانه روي آوردند، برخورد قاطع كردند و يا حضرت امام فقط با منافقين كه وارد فاز نظامي شدند برخورد سخت كردند و بهعنوان مثال با نهضت آزادي اينگونه برخورد نكردند.
شما اگر به فرهنگ قرآن مراجعه كنيد، ميبينيد كه اگر جريان نفاق و فتنه خواست با استفاده از روشهاي نرم، يك نظام اسلامي را سرنگون كند، اين نظام هم براي مقابله از روشهاي نرم استفاده ميكند.