كيهان: اردوكشي معكوس در سال 59 و 88«اردوكشي معكوس در سال 59 و 88 »عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛از بهار سال 1360 تا سوم خرداد 1361 كه «خرمشهر را خدا آزاد كرد» يك سال فاصله است، فاصله اي به اندازه بهار 1388 تا خرداد .1389
فتح الفتوح آزادي خرمشهر يك سال پس از معركه گيري چند ماهه جبهه منافقين رقم خورد.
تا بني صدر و دفتر هماهنگي و اعوان و انصار او- از مجاهدين خلق تا جبهه ملي و نهضت آزادي- ميداندار بودند، سرنوشت دفاع نابرابر ما در مرزها هم جز عقب نشيني و خسارت نبود اما ازآن روز كه پرده نفاق مستخدم كددار سفارت آمريكا پاره شد، ورق برگشت تا يك سال بعد كه خرمشهر، شهر خون آزاد شد و جهان فهميد ايراني ها لجام سردار قادسيه - همو كه از جانب آمريكا و روس و انگليس و فرانسه و آلمان و كشورهاي مرتجع منطقه حمايت مي شد- را كشيده اند.
اما اين معجزه آسان به دست نيامد. خون دلي بود كه خوبان ملت خوردند تا دشمن متجاوز را وجب به وجب از خاك خود بيرون كنند. همان كلام رسايي بود كه سيدمجتبي نواب صفوي به بزرگ مدعيان ملي گرايي گفت؛ «شما پاي آمريكايي ها را به اين كشور باز مي كنيد و ملت بايد خون و شهيد بدهد و زجر بكشد تا آنها را بيرون كند». بني صدر و تيم دفتر هماهنگي او فقط كشور را به هم نريخته بودند، كه مرزها را نيز براي دشمن گشوده بودند. بله بني صدر و منافقين هم اهل اردوكشي بودند اما نه اردوكشي در برابر خصمي كه تاخته بود.
اردوكشي جبهه نفاق، اردوكشي معكوس و خياباني در برابر امت و امام بود. اين اردوكشي ها 14 اسفند 59 به اوج رسيد. همزمان نامه پراكني ها شروع شد. منافقين، هم اصحاب انقلاب را مي زدند و هم خطاب به امام ادعا مي كردند كه نيتي جز اصلاح ندارند و مي خواهند با ايشان مذاكره كنند. پاسخي كه امام دادند اين بود كه اول اسلحه و خشونت و آشوب را كنار بگذاريد! اما همان جريان به كار اردوكشي خياباني مشغول بود و از سر توهم، شعار رفراندوم سر مي داد. كنار رفتن پرده نفاق، زير پاي آقاي SD LURE (اسم رمز بني صدر در سفارت آمريكا) را خالي و طيف هاي نفاق- از سازمان مجاهدين خلق تا جبهه ملي- زور آخر خود را در روزهاي 25 و 30 خرداد زدند تا شايد با فراخوان خياباني همه نيروها و نهايتاً اسحله كشيدن به روي مردم و خروج مسلحانه، آب رفته را به جوي بازگردانند. آن ماه ها با خون دل و اشك ديده طي شد. خيابان بايد شلوغ و كريدورهاي سياسي به هم ريخته مي شد تا دشمن متعدي بتواند بي هيچ مانعي كيلومتر به كيلومتر پيش بيايد؛ نوعي حمله گازانبري از داخل و خارج.
در دوره 2 ساله 60 -59 حال و هواي نامساعدي بر كشور حاكم شده بود. تجزيه طلبي ها و تداركات كودتا به جاي خود، كشور گويا دچار دوگانگي كامل در حاكميت هم شده بود. خيابان آشوب بود و مرز، درهم شكسته. آيا كشور و انقلاب نوپاي ملت در حال از دست رفتن بود؟ سؤال غمباري بود. دشمن در اين آشفتگي و غفلت تاخت. سيدمحمد جهان آرا و «شهروندان» همراه او، از 31 مهر 59 تا چهارم آبان كه خرمشهر سقوط كرد، سي و چهار روز به غايت تلخ و غم اندود را سپري كردند. معركه اي شد ديدني، تا مرد از نامرد در ميانه مصاف شناخته شود. جنگ تن بود با تانك و توپ. لشكر افسار گسيخته دشمن، تانك را به جاي بولدوزر- براي تخريب تك تك خانه هاي مقاومت- و آتشباري توپخانه را جاي رگبار مسلسل به كار گرفته بود. و اين طرف، آرپي جي و فشنگ بايد با جيره بندي شليك مي شد. كه شد و جيره ها هم به پايان رسيد. سنگين تر از گلوله هاي توپ و آوار ديوار، بي سيم مجاهداني بود كه يكي پس از ديگري از پايان آخرين فشنگ ها و سقوط گوشه اي از خرمشهر حكايت مي كرد و سؤالي خردكننده كه «فرمانده! تو بگو! حالا چه كنيم».
جهان آرا! تو چگونه گفتي «نترسيد از سقوط شهر، بايد مواظب باشيم ايمانمان سقوط نكند»؟! تو چگونه نترسيدي حال آن كه سال ها بعد چريك پير اصلاحات (ميراث خوار بزرگاني چون تو در سازمان مجاهدين انقلاب) علناً گفت: «مي گويند شما از آمريكا مي ترسيد. بله كه از آمريكا مي ترسيم»! نه، تاريخ فراموش نخواهد كردآن روز تلخ را كه وارد حياط مدرسه شدي. بوي باروت همه جا را فرا گرفته بود. گويا قتلگاه عاشورا بود. مدافعان مظلوم شهر در خون غلتيده بودند و پيكر بي جانشان مدرسه را فرا گرفته بود. يكي از همرزمان با تاثر گفت: «ديدي همه بچه ها را از دست داديم» و تو اگرچه زير بار كوه غم، استوار گفتي «اگر بچه ها را داديم اما امام را داريم، ان شاء الله امام خميني زنده باشد».
تماشايي شده بودي آن روز، اي قله استقامت! «اگر كوه ها از جا جنبيدند، تو استوار بمان. جمجمه ات را به خدا بسپار». خانه ها فرو ريخت اما تو همچنان استوار، قد به آسمان كشيده بودي. اين را الكس افناي خبرنگار آسوشيتدپرس شهادت داد: «مدافعان ايراني چنان مقاومت سرسختانه اي از خود نشان دادند كه نام خرمشهر به خونين شهر تغيير كرد. من بلافاصله پس از سقوط خرمشهر به دعوت سرفرماندهي عراق همراه گروهي از خبرنگاران به آنجا رفتم. در اين شهر 150 هزار نفري به سختي مي شد خانه اي را يافت كه آثار خمپاره و گلوله بر ديوارهايش نباشد. اين شواهد حاكي از دفاع خانه به خانه ايراني ها از شهر بود.» و اين شهري بود كه به قول سرهنگ عراقي صبار فلاح الامي «پس از اشغال آن و براي ايجاد مواضع دفاعي، خانه ها را منهدم كرديم. شهر تبديل به ويرانه اي شده بود. اثري از خيابان ها وجود نداشت.»
خرداد 60 تا سوم خرداد 61، يك سال فاصله است. منافقين كه به بن بست افتادند، دست به خودكشي زدند و تا شهريور 60 به پايان رسد، ده ها تن از سران نظام- از رئيس جمهور و نخست وزير تا رئيس دستگاه قضايي و نمايندگان مجلس- را با سبعيت تمام ترور كردند. اما در كمتر از يك سال، آواي الله اكبر دوباره از مسجد خرمشهر طنين انداخت. صلابت ايمان و اكسير جهاد بار ديگر معجزه كرده بود. خرمشهر نستوه آزاد شد چون فرمانده مظلوم آن نيش رنج و بلا را براي نوش انقلاب به جان خريده بود. جهان آرا بود كه از وصيت نامه خويش، يك مرام نامه ساخت. او نوشت «انقلاب بيش از هر چيز براي ما يك ابتلاي الهي و يك آزمايش تاريخي و اجتماعي است و در جريان اين ابتلاء بايد رنج، محروميت، مصايب و ناملايمات را با آغوش باز بپذيريم و در برابر آشوب ها و فتنه ها با خلوص و شهامت بايستيم و از طولاني شدن اين ابتلا و افزايش سختي ها و ناملايمات نهراسيم زيرا علاوه بر اينكه خود را از قيد آلودگي هاي شركين و وابستگي ها پاك و خالص مي كنيم، انقلابمان و حركت امت شهيدپرور، عميق تر و استوارتر مي شود و از انحراف و شكست مصون مي مانيم».
از بهار 88 تا خرداد 89 يك سال فاصله است، درست مانند فاصله بهار 60 تا سوم خرداد .61 در اين يك سال و در بحبوحه فتنه، ملت ما فتح الفتوح 40 ميليوني 22 خرداد را به حماسه هاي اعجازگون 9 دي و 22 بهمن پيوند زد تا آشكار كند كه «مؤمن» است و «از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شود». و چه خبط بزرگي كردند آنها كه تجربه بني صدر و منافقين و جبهه ملي و نهضت آزادي را ديدند اما عبرت نياموختند و در راه همان ها رفتند، طابق النعل بالنعل! جاي سم ها و نعل ها مو نمي زد!ولي ايران دهه چهارم انقلاب، ايران سال هاي آغازين انقلاب نبود. قدرتمندتر، هوشمندتر، منسجم تر و يكپارچه تر شده بود. ملت ايران با سربلندي از جنگ و جهادي تازه بيرون آمد، جنگي به غايت نرم و پيچيده و فريبنده.
خرده مگيريد. مي دانم، مي گوييد بعضي ها اين وسط يا اصلا نجنگيدند و يا آرپي چي به سمت جبهه خودي شليك كردند. آنها حتي تلفات جنگ هم نبودند. برگ و شاخ پوسيده و مرده اي بودند كه به دست خويش هرس شدند. شاخه هاي بي برگ و باري بودند كه از نهال نظام تغذيه مي كردند و رخوت مي افزودند و سرانجام به دست خود سقوط كردند و شبكه مخملين دشمن را هم با خود به پرتگاه كشيدند!
حساب آنها را به پاي ملت مجاهد ايران نبايد نوشت. ملت ايران مخاطبان كلام اميرمؤمنان بودند كه «جهاد دري از درهاي بهشت است كه خدا آن را براي برگزيدگان از دوستان خويش مي گشايد و آن، لباس تقوا و زره محكم الهي و سپر استوار خداوندي است»(خطبه 27 نهج البلاغه) و «در راه خدا آن چنان كه حق مجاهدت است، جهاد كن و سرزنش ملامتگران، تو را زمينگير نكند. و در سختي ها فرو شو هر جا كه باشد»(نامه 31 نهج البلاغه). آنها كه در جهاد ملت ايران، زمينگير شدند، دردشان جاه بود و مال و شكم بود كه مقابل امت و مقتدا ايستادند. عزم مجاهدت است با مال زدگي و شكم بارگي جمع نمي شود. «من مولا و اميرمؤمنانم و مال، امير فاجران» (كلمه قصار 316 نهج البلاغه). اين قانون تخلف ناپذير جهاد و مجاهدت است كه بر زبان امير كلام علي عليه السلام جاري شد «خداوند اداي شكر خويش را از شما خواسته و امر خويش را براي شما باقي گذاشته و در ميدان گسترده مسابقه به شما مهلت داده تا از يكديگر سبقت بگيريد. پس گره جامه ها را محكم كنيد و دامن را به كمر ببنديد. عزم و اراده با شكم بارگي و سفره طلبي جمع نمي شود. چه قدر تباه كننده است خواب براي تصميم هاي روز، و تاريكي ها براي يادآوري همت ها» (خطبه 211 نهج البلاغه)
بگذار سران فتنه با اغيار و نامحرمان پالوده بخورند و بعد آروغ بزنند و بگويند «ماه خرداد، ماه مردم است». معلوم است كه خرداد ماه ملت ايران است اما كدام مردم؟ بني صدر و رجوي و نهضتي ها و جبهه ملي هم اين مردم را نشناخته بودند كه فريب خدعه خود را خوردند و سر به سنگ كوبيدند. شما هم به راه همان ها مي رويد اگر خيال مي كنيد «با آمريكا و انگليس بستن» و بلند كردن تابلوي دموكراسي و ليبراليسم اسلامي! يعني پايان كار جمهوري اسلامي. فتنه اي كه شما سامان داديد- يا سامان گرفته از خارج بود و با نبوغ شما از هم گسيخت!- در برابر فتنه 59 و 60 هيچ نبود. خود را فريب داديد و آسان خرج بيگانگان شديد و هزينه اي سنگين روي دست آنها گذاشتيد كه لااقل تا ربع قرن براي مستكبران قابل جبران نيست.
اين بلوف و رجز نيست. آقاي هانس اولريش كلوزه را كه مي شناسيد؟ هماهنگ كننده همكاري هاي آلمان و آمريكا در وزارت خارجه آلمان. او مقارن با دولت اصلاحات و مجلس ششم (مجلسي كه جام زهر به مردم و نظام تعارف مي كرد)، در جايگاه معاون و رياست كميسيون سياست خارجي پارلمان قرار داشت. محسن ميردامادي (دبيركل حزب مشاركت و رئيس كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي در مجلس ششم) كاملا او را به اعتبار ملاقاتش به خاطر مي آورد. آقاي كلوزه چند روز پيش در كنفرانس «چالش فرا آتلانتيك در مواجهه با بلندپروازي هسته اي ايران» كه با همكاري حزب سوسيال دموكرات و كميته يهوديان آمريكا در برلين برگزار شد، گفت «راه حل كوتاه مدت در رابطه با ايران، وجود ندارد و اين چالش در 25 سال آينده در دستور كار ما قرار خواهد داشت. ما بايد در مقابل ايران اهل صبر و تحمل باشيم». فتح خرمشهر، انقلاب را براي 25 سال بيمه كرد و فتح الفتوح ملت در سال 88، نظام را تا 25 سال آينده تضمين خواهد كرد.
نفوذ ايران امروز نه فقط تا عمق پايتخت صهيونيسم در مرزهاي فلسطين اشغالي كه تا حياط خلوت كاخ سفيد در آمريكاي لاتين رفته است. قدرت توأم با تدبير ايران است كه نيويورك تايمز را وادار مي كند تا بنويسد «سياست ايران باعث شد حرف هاي زيبا و هوشمندانه اوباما پوچ و توخالي به نظر برسد». اينها اما هنوز از نتايج سحري است كه 28 سال پيش- مثل امروزي- از خرمشهر سر زد.
رحمت و رضوان خدا بر محمد جهان آرا و همه مدافعان مظلوم جبهه مقاومت كه خون دادند و خون دل خوردند تا نام خميني و خط الهي او جاودان شود.
مردم سالاري:شهري با فاصله زياد براي خرم شدن«اردوكشي معكوس در سال 59 و 88 »،«شهري با فاصله زياد براي خرم شدن»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاتري به قلم کوروش شرفشاهي است كه در ان ميخوانيد؛همواره چنين معمول است که سالگردها دو رويکرد غم يا شادي دارند و به عبارت بهتر در هر سالگردي يا در غم و اندوه فرو مي رويم يا آنقدر در پايکوبي فرو مي رويم که سر از پا نمي شناسيم اما مواردي نيز وجود دارد که حالت ترديد و دودلي حاکم مي شود. اکنون که سالگرد فتح خرمشهر را پس از 28 سال جشن مي گيريم اين سوال در اذهان مطرح است که خرمشهر چه بود، چه شد و اکنون در چه شرايطي قرار دارد ؟درغم و اندوه فرو برويم يا پايکوبي کنيم و يا... با نگاهي به وضعيت فعلي خرمشهر و آنچه که از سوي نماينده مردم اين شهر در مجلس مطرح مي شود و نيز با يادآوري جمله هايي که جهان آراي پدر (پدرپنج شهيد و جانباز خرمشهري) سال گذشته در صحن علني مجلس به نمايندگان مجلس شوراي اسلا مي گفت: به آساني متوجه مي شويم که وضعيت خرمشهر در شان و جايگاه مردمي نيست که 40 روز با دست خالي در برابر تهاجم صداميان مقاومت کردند و 8 سال در شهرهاي ايران آواره و سرگردان بودند.
در نگاهي اجمالي مشخص مي شود که 30 سال قبل خرمشهر به اشغال دشمن درآمد و اين اشغال به حدي با کينه و دشمني همراه بود که ساختماني را آباد و سقفي را به ستونها باقي نگذاشتند و حتي به مساجد و مدارس نيز رحم نکردند. بنابراين مردم خرمشهر در سال 67 که بنابر دعوت دولت به زادگاهشان بازگشتند باويرانه اي رو به رو شدند که فرسنگ ها با آنچه ساخته بودند فاصله داشت و اکنون 28 سال از آزادسازي خرمشهر و 22 سال از پايان جنگ تحميلي مي گذرد، در حالي که بنابر اعتراف نماينده مردم خرمشهر در مجلس تنها 30 درصد خرمشهر به شهر مي ماند و 70 درصد ويرانه است و اين سوال مطرح مي شود که چرا؟ در حالي که انتظار مي رود با گذشت زمان مشکلا ت کاهش يابد اما ملا حظه مي شود که تنها وعده ها افزايش داشته و صد البته دلسوزي ها. خرمشهر امروز به کودک يتيمي مي ماند که گريه کن زياد دارد اما از نان بده خبري نيست و چنين به نظر مي رسد که اين اسطوره مقاومت و ايستادگي به ابزار تبليغاتي تبديل شده است. در خرداد 1384 که احمدي نژاد در دوران تبليغات انتخابات رياست جمهوري به آبادان رفته بود گفته بود: «فقرزدايي از جنگ مشکل تر نيست.
چرا با اين پشتوانه عظيم مردمي و با اين قدرت اکنون درحل مساله ساده اي مثل تامين آب و فاضلا ب يک شهر مرزي که گردن همه ماحق دارد 17 سال است درمانده شده ايم.» از آن تاريخ 4 سال گذشت و باز هم در خرداد سال 88 و تنها 20 روز مانده به دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، احمدي نژاد در جمع مردم خرمشهر با اعلا م اين که کارهايي انجام شده اما در حد انتظار نيست، وعده اجراي طرح ها و پروژه هايي را براي حل مشکلات مي دهد و در پايان مي گويد: «بنده شخصا امروز در جمع شما تصميم گرفته ام که به عنوان فرماندار يا معاون فرماندار در خدمت شما باشم تا شخصا پيگير امور براي اجرايي شدن هر چه سريعتر آن باشم.» اکنون سوال اينجاست که خرمشهر در چه وضعي قرار گرفته و چرا هنوز مشکلا ت آب آشاميدني، فاضلا ب، ورزشگاه، برق، گاز، اشتغال، کشاورزي، صنايع و بسياري موارد ديگر آن حل نشده است؟ اگر اشکال در سو»مديريت مديران مياني است که سابقه دولت نهم و دهم نشان داده يد طولا يي در برکناري مديران دارد و اگر اشکال در اختصاص بودجه هاست و با کمبود بودجه آن هم براي شهري مواجه هستيم که به قول احمدي نژاد (فرماندار افتخاري اش) 20 سال است مردم خرمشهر در تلا ش هستند که با دست خالي شهر خود را آباد کنند و خرمي آن را دوباره باز گردانند که واقعا تاسف آور است.
به راستي چرا درآمدهاي حاصل از فروش نفت را که مي بايست صرف زيرساخت ها شود در قالب مبالغ ميلياردي در بخش هاي مختلف هزينه مي کنيم ولي براي تامين هزينه هاي بازسازي خرمشهر با کمال شرمندگي اعلا م مي کنيم که نداريم. به هر حال اي کاش خرمشهر، خرم بودن خود را تجربه مي کرد، به خصوص که رئيس جمهور خودش را فرماندار افتخاري اين شهر مي داند.
تهران امروز:در آرزوي خرمي «خرمشهر»«در آرزوي خرمي خرمشهر»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم امير دبيريمهر است كه در آن ميخوانيد؛در سوم خرداد سالروز آزادسازي خرمشهر درباره خيلي موضوعات ميتوان نوشت؛ از رشادتهاي مردم دلير و غيور اين خطه ميتوان گفت، از شهيد محمد جهانآرا ميتوان نوشت، از مظلوميت يك ملت و ظلم يك جهان ميتوان گفت كه در اشغال خرمشهر ظهور يافت، از جنايتهاي بعثيها عليه مردم خونين شهر ميتوان روايت كرد و از خوندلهايي كه براي آزادسازي آن خورده شد و از همه بالاتر از ارزش خون شهيداني كه جان خود را براي نجات اين خطه پاك ميهن از تجاوز دشمن، نثار اسلام، ميهن، امام و تاريخرشادتها و ايثارگريها كردند. همه اينها گفتني است ولي آنچه امروز بايد گفت دردهاي درمان نشده خرمشهر است.
در تاريخ ايران شهرهاي زيادي بهواسطه رويدادهاي حماسي جاويدان شدهاند مثل نيشابور، تبريز، مشهد، قم و تهران ولي هيچيك مانند خرمشهر نماد «مقاومت» از يكسو و «مظلوميت» از سوي ديگر نبودهاند آن «مظلوميت» نهيبي بود براي آيندگان كه همواره هوشيار باشند دشمناني براي تعدي به اين خاك پاك دندان تيز كردهاند و اگر فرصتي يابند دريغ نخواهند كرد و آن «مقاومت» سندي شد بر غيرت و تعصب ايرانيان در دفاع از دين و آيين و ناموس كشور.
اما آيا بعد از گذر زمان و قريب به سه دهه، آن شور و همت نخستين بازتوليد شده است؟ تا هم مظلوميت از چهره خرمشهر زدوده شود و هم نمادي براي زايش و رويش مداوم مقاومت در ايران پابرجا بماند؟ عدالت و مصلحت اين بود كه خرمشهر در اين سالها دهها برابر ميزاني كه خونين و ويران شده بود آباد و خرم شود و تمام غيرت و تعصب و باور ايراني در قالب آباداني، پيشرفت و رفاه اين شهر تجلي يابد به گونهاي كه همه ايرانيان بهويژه نسلي كه فقط نام خرمشهر را شنيده شوق ديداري از اين نماد اسطوره و مقاومت داشته باشند و ببيند چگونه نسل پس از جهانآرا، راه آن بزرگوار و ديگر شهيدان را در قالبي ديگر ادامه دادهاند.
متاسفانه چنين نشده است و هنوز خرمشهر فرسنگها با مقام و جايگاهي كه بايد داشته باشد فاصله دارد و اين واقعيت هم مايه شرمساري است و هم استمرار آن غيرقابل قبول. به نظر ميرسد در اين واقعيت روز عزيز شايسته است عزمي جزم شود و در سال كار و همت مضاعف همتهاي بلندي سر بر افراشته و طرحي و برنامهاي را براي زدودن رنگ محروميت و ويراني از شهري كه «خدا آن را آزاد كرد» تهيه و اجراي آن در دوره زماني معيني آغاز شود تا بتوانيم روزي نهچندان دور افتخار كنيم كه خرمشهر را دشمن خونين كرد، «خدا آن را آزاد كرد» و ما آن را آباد كرديم تا هميشه تاريخ دشمنان اين ملت روسياه باشند و شكرگزاري از نعمتهاي خداوند فرهنگ مستمر يك ملت و آباداني خرمشهر افتخار آيندگاني باشد كه وارث خونينشهر بودهاند.
آيا دولت محترم و مجلس شوراي اسلامي و بنياد مستضعفان كه رئيس آن فرزند خرمشهر است، اين توفيق را دارند كه در سال كار و همت مضاعف پيشقدم شده و سال 1389 را به عنوان سالي ماندگار در تاريخ خرمشهر در تاريخ كشور ثبت كنند چنانچه سال 1361 را شهداي عظيمالشأن سوم خرداد، بهعنوان سالي افتخارآميز در تاريخ ايران ثبت كردند.
رسالت:فتح خرمشهر«فتح خرمشهر»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم سيد مجيد مير احمدي است كه در آن ميخوانيد؛ صدام31 شهريور ماه سال1359 فرمان هجوم سراسري به کشور عزيزمان، ايران اسلامي را صادر کرد. سرلشکر وفيق السامرائي که از عناصر رژيم بعث عراق بود در کتاب خود که توسط عدنان قاروني ترجمه شده است هدف از حمله صدام به ايران را اين گونه مي گويد:«صدام قصد داشت آنچه را که در معاهده سال1975 الجزاير بخشيده بود- بويژه نيمي از اروند رود را - باز پس بگيرد و رژيم جديد ايران را سرنگون و يکپارچگي کشور را متلاشي کند ولي در همه اين کارها با شکست آشکار مواجه شد.»
از سوي ديگر صدام که مدعي رهبري جهان عرب بود و شهوت تبديل شدن به قدرت منطقه اي او را بي تاب کرده بود از نظر ژئوپليتيکي با اين مشکل اساسي مواجه بود که به آب هاي آزاد خليج فارس دسترسي نداشت. براي خروج از اين معضل ژئوپليتيکي دو راهکار داشت:
1- حاکميت بر خوزستان و تصرف خرمشهر و آبادان و در نتيجه سلطه کامل بر اروند رود
2- حاکميت بر کويت و يا حداقل دو جزيره وربه و بوبيان
بنابراين هدف عراق از جنگ تحميلي به ايران عبارت بود از:
الف: هدف حداکثري: سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران
ب: هدف حداقلي: متلاشي کردن يکپارچگي کشور با تصرف خوزستان و حاکميت بر اروند رود.
اما در مقابل استراتژي عراق، استراتژي جمهوري اسلامي عبارت بود از:
الف: دفع تجاوز ب: تنبيه متجاوز با نگاه به اهداف رژيم بعث و ارتش صدام در تجاوز و حمله به ايران، نقش کليدي و اهميت حياتي خرمشهر در تحقق هر دو هدف حداکثري و حداقلي کاملا روشن است، به همين دليل بود که صدام پس از تصرف خرمشهر و شکستن مقاومت35 روزه مردم که با حداقل امکانات و با نثار جان خود حماسه مقاومت آفريدند گفت: اگر ايراني ها قادر باشند خرمشهر را باز پس بگيرند من کليد بصره را به آنها خواهم داد. سئوال اين است که چه عاملي باعث شد تا خرمشهر در سوم خرداد سال1361 آزاد شود. براي بررسي اين مسئله بايد مروري بسيار کلي به تاريخ سال هاي اول جنگ داشته باشيم.
مقطع اول:31 شهريور ماه سال1359 (حمله عراق) تا نيمه اول سال1360
مقطع دوم: نيمه دوم سال1360 به بعد در مقطع اول: فرماندهي صحنه جنگ در دستان بي کفايت بني صدر با انديشه هاي سکولاريستي بود مباني فکري او مبتني بر انديشه هاي غير انقلابي، محاسبات صرف نظامي، عدم اعتقاد عملي به نصرت الهي، نداشتن اعتقاد و باور نداشتن نقش مردمي در جنگ، مخالفت با انديشه هاي خلاق و مبتکرانه نظامي که خارج از چارچوب آموزش هاي فراگرفته غربي بود و... در نتيجه بني صدر با اين تفکرات تلاش کرد انسان هاي غير معتقد به مرام خود را حتي اگر از عزيزان ارتش هم باشند حذف کند و نمونه بارز آن مخالفت هاي او با شهيد والامقام صياد شيرازي بود، او به دنبال آن بود که با يکي دو عمليات آفندي از خود يک قهرمان نظامي بسازد و آن را پشتوانه افکار و انديشه هاي سکولاريستي خود نمايد. اما دو عمليات آفندي او با شکست مواجه و عملا با بن بست نظامي روبه رو گرديد و آن گاه جنگ سياسي را به راه انداخت و نظام را عملا درگير دو جبهه نظامي و سياسي کرد.
مقطع دوم: حاکم شدن فرهنگ جهادي و انقلابي با حضور کارآمدتر و فعال تر و همه جانبه بسيجيان و پاسداران و ارتشيان انقلابي در سلسله مراتب فرماندهي بود. تشکيل تي‘ ها و لشکرهايي که مملو از انسان هاي بسيجي داوطلب شهادت و آماده براي کارزار بودند. اين مقطع از جنگ از نيمه دوم سال1360 بروز و ظهور کاملي يافت و اداره جنگ را به عهده گرفت. از اين مقطع و با برکناري بني صدر بي کفايت از فرماندهي کل قوا توسط امام خميني(ره) عمليات هاي آفندي و سراسر موفقيت آميز آغاز شد:عمليات فرمانده کل قوا، عمليات ثامن الائمه مهر ماه1360 و شکست حصر آبادان، عمليات طريق القدس آذر ماه1360 که منجر به آزادسازي بستان شد، عمليات فتح المبين دوم فروردين ماه1360 که منجر به آزادسازي2200 کيلومتر مربع و آزاد شدن مناطق مهم و استراتژيک گرديد و عمليات بيت المقدس که از10 ارديبهشت ماه سال1361 آغاز و منجر به آزاد سازي خرمشهر شد.
پرچمدار و معلم تفکر فرهنگ جهادي و انقلابي، امام خميني(ره) پس از فتح خرمشهر عمق و ويژگي اين تفکر را در اين جمله بيان فرمودند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» بني صدر به دنبال خود بود و خميني(ره) به دنبال خدا بود.
به هر حال فتح خرمشهر ضربه نهايي به گرانيگاه ارتش صدام بود که منجر به تغيير توازن در جنگ شد. فتح خرمشهر منجر به شکست و نااميدي هر دو استراتژي (حداقلي و حداکثري) صدام گرديد و اين فتح و پيروزي آن قدر بزرگ بود که صدام مجبور شد در نهايت ذلت، درخواست آتش بس در جنگ نمايد. اگر چه صدام کليد بصره را تقديم رزمندگان نکرد اما روز فتح خرمشهر روز افول قدرت و شمارش معکوس براي مرگ سياسي او بود. صدام چند سال بعد بود که با قبول آتش بس براي حل معضل ژئوپليتيکي خود دست به خودکشي احمقانه اي زد و آن حمله به کويت بود. امري که امام خميني از قبل آن را پيش بيني و اعلام کرده بود.
فتنه سال1388 مجددا صحنه تقابل انديشه هاي سکولار با تفکرات جهادي و انقلابي مبتني بر انديشه هاي امام خميني(ره) بود. اگر هدف صدام از تحميل جنگ به ايران اسلامي براندازي بود اين بار اين وظيفه را خائنين و جاهلان که از آنان به نام سران فتنه ياد مي کنند به عهده گرفتند. و اين ننگ ابدي بر پيشاني آنان خواهد بود. اما اين بار نيز فاتحان خرمشهر و فرزندان دلاور آنان با بصيرت و هوشمندي، جنگ نرم دشمنان را با شکست مواجه و پيروزي و نصرت الهي را در آغوش گرفتند. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي پس از راهپيمايي تاريخي ملت ايران در تاريخ1388/10/9 فرمودند:آمريکا و انگليس و رسانه هاي صهيونيستي در کجا ايستادند و جناح هاي ضد دين در کجا قرار دارند. آيا جز در زير همان پرچم مقابله با نظام اسلامي قرار گرفته اند.
سپس اشاره فرمودند: نهم دي ماه امسال تجلي دست قدرت خدا بود و اين همان شاخص انديشه ناب اسلام محمدي(ص) است که امام خميني(ره) مي فرمايند: خرمشهر را خدا آزاد کرد و خامنه اي عزيز مي فرمايند: دفع فتنه تجلي دست قدرت خدا بود.
سران فتنه به دنبال خود بودند و خامنه اي به دنبال خدا بود.
وطن امروز:اسرائيل و چتر حمايتي مصر«اسرائيل و چتر حمايتي مصر»عنوان سرمقالهي روزنامهي وطن امروز به قلم دکتر حسين افتخاري است كه در آن مي خوانيد؛در روزهاي گذشته خبري منتشر شد مبني بر اينکه رژيم صهيونيستي در تلاش است تا مانع از سرگيري روابط فعال مصر با کشورهاي عربي مثل قطر و سوريه شود و آنها اين بهبود روابط را به نفع خود مصر نميدانند. بايد ديد چرا مصر در شرايطي قرار گرفته است که براحتي اولويتها و مطلوبيتهاي رژيم صهيونيستي را به اجرا ميگذارد و ديپلماسي اين کشور براحتي به اين خواستهها تن ميدهد. بر همين اساس مروري ميشود بر وضع مصر، تعاملات منطقهاي و ارتباط و نسبتي که ديپلماسي اين کشور با رژيم صهيونيستي دارد.
در يک جمعبندي به بررسي اين مساله پرداخته ميشود که مصر به عنوان يک کشور مقتدر عربي که در دهههاي گذشته داراي تاثيرگذاري گستردهاي در جهان عرب و جهان اسلام در برابر رژيم صهيونيستي بوده و حتي در معادلات نظام بينالملل از موقعيت برجستهاي برخوردار بوده، اکنون در چه وضعي است و شاخصهاي حاکميتي و استقلال و اقتدار اين کشور به چه نقطهاي رسيده است.
براي اين موضوع نياز نيست که خيلي به گذشته بازگشت. تنها کافي است در سرفصلهاي معيني به برخي رفتارهاي حکومت مصر اشاره شود. تقريبا حداقل از 4 سال گذشته و از ابتداي هزاره سوم يعني از سال 2001 که شارون حکومت رژيم صهيونيستي را برعهده ميگيرد، حکومت مصر بشدت با سياستهاي افراطي رژيم صهيونيستي همراه ميشود. اگرچه قبل از اين تاريخ هم تنشهايي بين حکومت مصر و ياسر عرفات وجود داشت اما تقريبا از دوره شارون، مصريها در يک عناد هماهنگ شده با رژيم صهيونيستي به محدودسازي رفتار رهبر فلسطيني، ياسر عرفات ميپردازند.
در نقطه بعدي تلاقي ديپلماسي مصر و رژيم صهيونيستي، در سال 2006 رژيم صهيونيستي جنگي را عليه لبنان آغاز ميکند و جنگ 33 روزه رقم ميخورد. دولت مصر در اين زمان در موضعگيري رسمي وزارت خارجه و از زبان رئيسجمهور اين کشور تلاش مقاومت براي آزادسازي سرزمينهاي خود و همچنين بيرون راندن ارتش رژيم صهيونيستي از نقاط اشغال شده در جنوب لبنان اين اقدامات را ماجراجويي مينامد و عملا در صف همکاري با رژيم صهيونيستي قرار ميگيرد. برخي بر اساس مستنداتي که وجود دارد، معتقدند همکاريهاي اطلاعاتي مصر و رژيم صهيونيستي از سال 1996 تحت عنوان تيم شرمالشيخ آغاز شده که در آن زمان کلينتون، سران مصر و رژيم صهيونيستي و اردن هسته اوليه اين تشکيلات امنيتي را به وجود آورده و پس از آن برخي از کشورهاي عربي ديگر مانند عربستان سعودي و امارات هم به آن اضافه ميشوند.
همکاريهاي اطلاعاتي بين مصر و رژيم صهيونيستي از سال 1996 تحت عنوان مبارزه با تروريسم استارت خورد که عملا در سياستهاي رژيم صهيونيستي به مقاومت در سطح منطقه اطلاق ميشود. در سال 2009 و در جنگي که اسرائيل با حماس و حمله به غزه آغاز کرد، باز هم هماهنگي کاملي ميان رژيم صهيونيستي و مصر به وضوح مشهود بود. تکميل حلقه محاصره در مناطق رفح و غزه توسط مصر صورت ميگيرد.
تلاش ميشود تا از فرار و انتقال مردم غزه که از فشار بمباران و گلوله باران ارتش صهيونيستها ميخواستند به نقاط امن در صحراي سينا و رفح بروند، توسط مقامات مصري اين ممانعت و جلوگيري شود و در نقطه اوج اين همکاري پس از جنگ 22 روزه، مصريها در يک طرح مشترک ميان آمريکا، آلمان، رژيم صهيونيستي و مصر ديوار فولادي را در مرزهاي غزه از دريا تا شهر رفح به طول چند ده کيلومتري ميسازند تا تونلهايي که در نقاط مرزي غزه براي ارتزاق مردم و در واقع نجات از محاصره مهلکي که بر مردم اين منطقه وارد ميشود را سد کنند.
اين همکاري به جايي ميرسد که اخيرا دستگاههاي امنيتي مصر در داخل اين تونلها که تغذيه و نيازمنديهاي جاري مردم غزه را به نحوي تامين ميکنند، گازهاي سمي منتشر ميکنند که اين امر موجبات مرگ تعدادي از افراد عادي که در اين تونلها کار کرده و از اين راه زندگي ميکنند را فراهم آورده است. بخش ديگري از اين همکاريها اين است که مصريها از دهه 90 فروش مجاني گاز به رژيم صهيونيستي را آغاز کردهاند.
در اين قرارداد مصريها به قيمت هر مترمکعب، 7 تا 11 دلار گاز مورد نياز رژيم صهيونيستي را تامين ميکنند که اصلا با قيمتهاي جهاني قابل مقايسه نيست. قيمت اين گاز در بازارهاي اروپايي به چند صد دلار ميرسد. يادآوري اين موضوع نيز خالي از لطف نيست که موضوع قطع گاز روسيه از خاک اوکراين به اروپا موجب بروز بحران در اروپا شد و هماکنون قيمت گاز در بازارهاي جهاني افزايش پيدا کرده است ولي مصريها بهرغم اعتراضات مردمي و گروههاي سياسي همچنان به فروش اين گاز به قيمت بسيار ناچيز و تقريبا مجاني به رژيم صهيونيستي ادامه ميدهند. در واقع بايد توجه داشت که رژيم صهيونيستي بشدت در تامين منابع انرژي با دشواري و مشکلاتي مواجه است و سعي ميکند اين مساله را تاحدود زيادي از طريق تامين گاز از مصر جبران کند.
نکته ديگري که وجود دارد اينکه مصريها تقريبا از دهه 90 يکي از کشورهايي بودند که خواستار خاورميانه عاري از سلاحهاي هستهاي بودند و اين امر را در مجامعي مانند آژانس يا ساير نشستهاي بينالمللي دنبال ميکردند. در نشست اخير نيويورک نيز مصريها در کنار ساير کشورهاي غيرمتعهد يا کشورهاي عضو اتحاديه عرب به طرح اين مساله پرداختند اما بلافاصله با فشار دولت آمريکا (که موضوع کمکهاي سالانه آمريکا به مصر را اهرم فشار عليه مصر قرار داد) به طور ناگهاني اين مساله را از دستور کار ديپلماسي خود خارج کرد.
در صورتي که با پيگيري اين درخواست و ادامه فشارهاي جدي بر صهيونيستها موجب ميشد که اين رژيم از پنهانکاريهاي هستهاي خارج شود و سپس آژانس هستهاي که رفتار دوگانهاي را در مسائل هستهاي بينالمللي به اجرا ميگذارد را مجبور کند که نظارتش را بر رژيم صهيونيستي مستقر کند. اين عقبنشيني مصريها يک همکاري بسيار جدي با اين رژيم ارزيابي ميشود. در سفر نتانياهو به شرمالشيخ که طي 10 روز گذشته انجام گرفت، تقريبا وعده نهايي مبارک به نتانياهو داده شد. ما به ازاي اين عقبنشيني از فشار هستهاي به رژيم صهيونيستي اين بود که صهيونيستها تضمين کنند که جمالمبارک بتواند جانشين پدرش، حسنيمبارک شود. با وجود تمام اين همکاريهاي صميمانهاي که مصريها با رژيم صهيونيستي دارند ولي طي هفته گذشته موضوع يک توافق بين کشورهايي که سرچشمه رود نيل را تشکيل ميدهند، انجام گرفت.
از آنجايي که مصريها پروژههاي وسيع کشاورزي را روي اين رودخانه در طول کشور مصر به اجرا ميگذارند، اين توافق کشورهاي سرچشمه نيل از اهميت خاصي برخوردار است. همه ناظران و مطلعين معتقدند که اين کار توسط صهيونيستها تحريک ميشود و عملا آنها را در شرايطي قرار ميدهد که بتوانند رفتارهاي راهبردي مصر را مديريت کنند و در هرجايي که لازم باشد و آب نيل از کشورهاي مختلف مانند روآندا، اوگاندا، کنيا و اتيوپي را در بر ميگيرد، محدود کنند و دبي آن را کاهش دهد.
از اين جهت ميتوان گفت کل جمعيت مصر را ميتواند اين امر تحت فشار جدي قرار گيرد. با تمام اين فشارهايي که رژيم صهيونيستي به مصر وارد ميکند و امتيازات حيثيتي و حاکميتي که از مصر دريافت ميکند جاي اين سؤال وجود دارد که مصريها چيزي به نام استقلال، حاکميت، اقتدار و حيثيت تاريخي خودشان را توانستهاند حفظ کنند يا خير؟ آيا از اين مولفهها هنوز در حکومت مصر در رابطه با رژيم صهيونيستي دفاع ميشود يا خير؟
جمهوري اسلامي:خرمشهر را چه كسي آزاد كرد؟«خرمشهر را چه كسي آزاد كرد؟»عنوان سرمقالهِ روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛زيباترين جملهاي كه از امام خميني درباره آزادي خرمشهر در دست داريم اينست كه "خرمشهر را خدا آزاد كرد".
اينكه در اوج شادي مردم و تحسين و تمجيدي كه آحاد ملت از نيروهاي مسلح به خاطر پيروزي بردشمن بعثي در نبرد خرمشهر و آزادسازي اين شهر و اين نقطه استراتژيك بر زبان جاري ميكردند، چرا بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي اعلام كردند "خرمشهر را خدا آزاد كرد" در آن زمان براي همه كساني كه اين جمله را شنيدند يك تفسير طبيعي منطبق با ارزشهاي معنوي داشت كه اقتضاي انقلاب اسلامي بود. مردم ايران بدون آنكه سلاحي در اختيار داشته باشند و بدون وابستگي به قدرتهاي خارجي و فقط با تكيه بر ايمان به خدا و شعار "الله اكبر" توانستند انقلاب اسلامي را به رهبري امام خميني به پيروزي برسانند و نظام جمهوري اسلامي را بر همين پايه معنوي تأسيس نمايندو همه توطئهها را خنثي كنند و بركيدهاي همهي قدرتهاي استعماري نيز غلبه نمايند. در چنان شرايطي، جامعه الهي بود، مردم الهي شده بودند و همه چيز بر مبناي معنويت و تكيه بر قدرت خدا به پيش ميرفت و به همين جهت بسيار طبيعي بود كه وقتي امام خميني ميفرمودند "خرمشهر را خدا آزاد كرد" اين جمله براي همه قابل درك و فهم باشد و مفهوم آن نيز همان باشد كه درباره اصل پيروزي انقلاب و تأسيس نظام جمهوري اسلامي و غلبه برتوطئههاي قدرتهاي استعماري و استكباري تحقق يافته بود.
اما با گذشت زمان، معلوم شد كه اين فقط ظاهر ماجراست و اين نكته كه امام خميني درباره آزادي خرمشهر گفتند، باطني دارد كه به تدريج آشكار خواهد شد و درگذر زمان، خود را نشان خواهد داد. نگاه عميق رهبر انقلاب و بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي ايجاب ميكرد علاوه بر رعايت اقتضاي زمان، مقتضيات آينده را نيز در نظر بگيرد و نسبت به آنچه ممكن است پيش بيايد هشدار بدهد. اين، ويژگي يك رهبر دورانديش است كه خطرهائي را كه در كمين هستند نيز ميبيند و هشدارهاي لازم را ميدهد.
امام خميني در 22 بهمن 1361 يعني همان سالي كه در سوم خردادش خرمشهر آزاد شد، با انتشار پيامي به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، نكته مهمي را به عموم مردم به ويژه رزمندگان گوشزد كردند كه ذهنهاي جستجوگر را به باطن آنچه درباره آزادي خرمشهر گفته بودند نزديك كرد. ايشان در آن پيام آوردند:"اين مطلب مهم را كه كرارا عرض كردهام، تكرار ميكنم كه ملت عزيز مجاهد بويژه سلحشوران رزمنده مجاهد في سبيل الله توجه داشته باشند كه غرور از پيروزيها آفت بزرگي است كه شيطان باطني در بندگان خدا به وجود ميآورد تا آنان را از راه حق منحرف كند، و در اثر آن خلق خدا را در كوشش براي مقاصد الهي سست كند، و اگر خداي نخواسته اين حالت شيطاني در جبههها پيش آيد، در پيروزيها وقفه حاصل، بلكه با مكر شيطاني ممكن است به شكست منتهي شود. و زماني اين آفت وجدانكش پيش ميآيد كه انسان از خود و خداوند غافل شود و قدرت و پيروزيها را از خود بداند، و منشأ اصلي آن كه ازمه امور را دردست دارد و هرچه كمال و قدرت و جمال است از اوست را از ياد ببرد. ملت عزيز و قواي مسلح رزمنده در طول اين انقلاب و اين جنگ لمس نمودهاند كه اگر مددهاي الهي و عنايات خاص خداوند قادر نبود، هرگز در ما قدرت مقابله با رژيم شيطاني تا دندان مسلح و متكي به قدرتهاي جهاني نبود.
ولي از آنجايي كه ملت با تحولي الهي به انقلابي اسلامي متكي به معنويات دست زد، توانست آن قدرت بزرگ منطقه را درهم بشكند، و در جنگ نابرابر از حيث تسليحات و كمكهاي بيدريغ شرق و غرب و منطقه، اينهمه پيروزيهاي اعجازآميز را نصيب ايران و اسلام نمايد. ما نبايد فتحهاي بزرگ مثل خرمشهر را از ياد ببريم كه دشمن با همه تجهيزات در سنگرهاي بسيار محكم باعده و عدد بسيار كمين كرده بود، و در مقابل عدهاي از سلحشوران متعهد اسلام از بيابان باز به آنان تاخته، و خداوند آنچنان رعب و وحشت را بر دشمنان ما غلبه داد كه با اسارت هزاران نظامي و غنيمتهاي بسيار، باقيمانده اشرار با فضاحت تمام رو به فرار گذاشته و شهرها را رها كردند.
رزمندگان عزيز ما نبايد اين پيروزي معجزهآسا را جز با مددهاي الهي ببينند و اگر چنين شد، غرور آنها خلاصه ميشود در اينكه ما مورد عنايت قادر متعال هستيم و از خود چيزي نداريم و آنچه داريم از اوست و بايد به راه او نثار كنيم. و اينجاست كه خداوند عنايات خود را ادامه ميدهد، و شما سلحشوري و جنگ شرافتمندانه را براي دفاع از اسلام و ميهن اسلامي ادامه ميدهيد، و به خواست قادر متعال به پيروزي نهايي دست خواهيد يافت." صحيفه امام جلد 17 صفحات 318 و 319دفاع مقدس، همانگونه كه امام خميني در اين پيام پيش بيني كرده بودند با پيروزيهاي بزرگ ادامه يافت و در نهايت مردم ايران توانستند جنگ تحميلي 8 ساله را با افتخار و پيروزي پشت سر بگذارند. خداي متعال نيز به وعدههاي خود عمل كرد و صدام و حاميان منطقهاي و بينالمللي او را يكي بعد از ديگري به رسوائي و ذلت كشاند و نظام جمهوري اسلامي هر روز قويتر شد. امام خميني، اما به هشدارهايش ادامه داد و همچون فتح خرمشهر، همواره به همگان گوشزد كرد پيروزيها را از خدا بدانند و هرگز مغرور نشوند.
امروز كه 28 سال از فتح خرمشهر ميگذرد، مفهوم آن جمله امام خميني و آن پيام سراسر نكته امام خميني را بهتر ميتوانيم درك كنيم. غرور و خود بزرگ بيني به جبهههاي جنگ محدود نميشود. ميدان وسيع تر، عرصه زندگي عادي است. رفتارهاي امروز، به روشني نشان ميدهد كه هشدارهاي امام خميني چقدر عميق و دورانديشانه بود. آن روز كه امام خميني در پيام خود فرمود: "رزمندگان عزيز ما نبايد اين پيروزي معجزهآسا را جز با مدد الهي ببينند و اگر چنين شد، غرور آنها خلاصه ميشود در اينكه ما مورد عنايت قادر متعال هستيم و از خود چيزي نداريم و آنچه داريم از اوست و بايد به راه او نثار كنيم" به امروز ما هم نظر داشت و روزي را پيش بيني ميكرد كه ما خود را محور آنچه خدا نصيب كرده است بدانيم و با لبريز شدن از غرور در لب پرتگاه قدرت خواهي و انحصارطلبي و حذف به جاي جذب قرار گيريم. چنين مسيري به قهر خدا ميانجامد و راه پيروزي نهائي كه هنوز در آغاز آن قرار داريم به روي ما بسته خواهد شد.
سالروز آزادي خرمشهر، مناسبت خوبي است كه با توجه به هشدارهاي ژرفانديشانه امام خميني به اين سئوال پاسخ دهيم كه خرمشهر را چه كسي آزاد كرد؟ شايستهترين گراميداشت شهداي فتح خرمشهر اينست كه به اين سئوال مهم پاسخ دقيق بدهيم.
آفرينش:آمارهاي متناقض و پيامدها«آمارهاي متناقض و پيامدها»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در آن ميخوانيد؛امروزه کمتر کارشناسي است که از نقش آمار به عنوان الفباي برنامه ريزي در هرجامعه و کشوري آگاه نباشد الفبايي که بي شک مهمترين، اساسي ترين و درواقع نشانگر اصلي در جهت هر نوع برنامه ريزي و طرح توسعه اي است.
در اين حال اگر اين آمارها غلط يا متناقض و چند وجهي باشد به همان تناسب و ميزان اثرات غلط چند وجهي و يا متناقض از خود برجاي مي گذارد. اين پيامدهاي ويرانگر و مخرب بيش از هر امر ديگري ضرورت نياز به داشتن آمارهاي متقن، صحيح و يکپارچه و دور ماندن از آمارهاي متناقض و غلط را نشان مي دهد آمارهايي که در حقيقت در حرکتي خلاف و نامشخص پيامدهاي گوناگون مخربي را برجا مي گذارد.
در واقع زماني که سخن از آمارهاي متناقض در کشور ياد مي شود مراد ما فقط تفاوت آمارهاي مجامع جهاني با آمارهاي برآورد شده توسط نهادها و سازمان هاي کشوري نيست بلکه منظور اصلي ما موازي کاري آماري، ارائه آمارهاي متناقض و چند وجهي ازسوي نهادها و سازمان هاي رسمي در کشور است اطلاعات و ارقامي که گاه آنقدر متفاوت و متناقض است که هر شنونده و شهروندي را به تعجب وا مي دارد در چند سال گذشته مي توان از آمارهايي همانند اختلاف بر سر نرخ تورم، نرخ بيکاري، نرخ صادرات و واردات ميوه، پيشرفت مسکن مهر و ده ها نمونه ديگر سخن گفت که گاه دو نهاد يا چند وزارت خانه هريک با ارائه ارقامي متفاوت، مختلف و شگرف همه را به تعجب وا مي دارد. جالب اينجاست که هر نهاد و سازماني با صحيح خواندن آمار خود آن را ملاک عمل قرار مي دهد و بر آن اساس برنامه ريزي نيز مي کند!
در واقع ارائه آمارهاي متناقض ازسوي نهادها و اشخاص چه با هدفي آشکار و بزرگ نمايي کارنامه کاري شخص يا نهاد و يا بطور اشتباهي و برآمده از روش هاي نادرست انجام گرفته باشد، باعث پيامدها و حصول نتايج غلط و مختلفي در روند برنامه ريزي غلط و متناقض انجام شده خواهد شد که اين نتايج نيز به نوبه خود در حرکتي برخلاف توسعه و رشد کشور دور باطلي از روند ناصحيح برآمده از آمارهاي متناقض و غلط را به وجود مي آورد که از يک سو باعث کاهش اعتماد ملي و عمومي شهروندان به نهادها و سازمان ها و مقامات رسمي مي شود و از سوي ديگر آينده اي نامعلوم در روند برنامه ريزي اشتباه انجام شده بر مبناي الفباي آماري غلط به کشور تحميل مي کند که پيامدهاي جبران ناپذير اقتصادي و سياسي برکشور خواهد گذاشت و در اين راستا قابل توجه است که چندي پيش اشتباهات انجام شده در دهک بندي خانوارها باعث اعتراض هاي بسيار و سرانجام لغو خوشه بندي شد.
بي گمان تهيه و بهره مندي از آمارها و ارقام درست روزآمد، مناسب و دقيق يکي از نيازها و الزامات غيرقابل چشم پوشي براي کشور و اعمال سياست هاي دوره اي کوتاه مدت و بلند مدت است لذا اين امر يکي از اولويت هاي اساسي کشور در جهت يک اصلاح ساختار و يکسان سازي نهادهاي آماري براي انجام تصميم گيري ها و برنامه ريزي هاي صحيح است.
آنچه مشخص است آمارهاي متناقض معادله اي چند وجهي و ناگشوده است که جزبا اصلاح آن و يکسان سازي ارقام ارائه شده بر روي کاغذ با ارقام واقعي نمي توان آن را حل کرد. حال پرسش اين است که تاچه زماني بايد شاهد تداوم موازي کاري آماري و ارائه آمارهاي متناقض و غلط در کشور باشيم؟
آرمان:ايجاد اشتغال به هر قيمت، يعني له کردن بهرهوري«ايجاد اشتغال به هر قيمت، يعني له کردن بهرهوري»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم محمد باقر نوبخت است كه در آن ميخوانيد؛ در رابطه با ارتقاي بهرهوري بايد به سياستهاي کلي برنامه پنج ساله پنجم که سال 87 توسط مقام معظم رهبري ابلاغ شد اشاره کرد. طبق اين سياستها براي رسيدن به جايگاه نخست علمي، فنآوري و اقتصادي در منطقه بايد سالانه رشد اقتصادي 8 درصد محقق شود که يک سوم اين رقم از مسير بهرهوري به دست خواهد آمد.اين مهم بايد از طريق تلفيق سرمايه
و بهرهوري انجام شود به طوريکه يک سوم اين ارتقا از مسير بهرهوري به وجود آيد. اين موضوع در حالي است که در چهار سال اول برنامه پنجم بيش از 6دهم واحد درصد سهم بهرهوري در رشد اقتصادي نبوده است که اين ميزان تحقق تنها 27 درصد برنامه را رقم زده است. در برنامه چهارم توسعه هم از 8 درصد 5/2 درصد مربوط به رشد بهرهوري و 5/5 درصد نرخ رشد از محل تشکيل سرمايه ثابت نيز توفيق چنداني نداشته است و حداکثر نرخ رشد اقتصادي به کمتر از 5/2درصد رسيده است.
در اين چهار سال که البته گزارش آن هم موجود است نه آن 5/5 درصد سرمايه گذاري و نه اين 5/2 درصد بهرهوري محقق نشد. در عين حال فضاي عمومي اقتصاد داخلي و اقتصاد جهاني افق روشني به دست نميدهد؛ هر چند که اخبار اميدبخشي در اين زمينه به گوش ميرسد که سرمايه گذاري خارجي 300 برابر شد.ابتدا فکر ميکرديم که منظور اين است که 300 درصد رشد کرده است يعني سه برابر شده اما بعد متوجه شديم که نه منظور همين است که 300 برابر شده است که اميدواريم همين طور باشد. اين موضوع را هم بايد در نظر داشت که اين رشد سرمايه گذاري بايد در جايي خود را نشان دهد.
گفتني است که رشد سرمايه گذاري در طول برنامه چهارم توسعه که 2/12 درصد تعيين شده بود محقق نشد و رقم محقق شده نصف برنامه است.در اين شرايط بايد اميد بيشتري به بهرهوري داشته باشيم تا از طريق ارتقاي بهرهوري به رشد اقتصادي مورد نظر که از الزامات اهداف ملي است دست يابيم.در اينجا بايد بدانيم که براي رسيدن به بهرهوري بايد به کدام مولفه ها توجه داشته باشيم مولفه هايي همچون، کاهش هزينه، کاهش زمان و نيز افزايش کيفيت بايد مد نظر قرار گيرد.بر همين اساس يکي از مشکلات اينجاست که شاخص تعريف شدهاي براي اينکه بدانيم در چه بخشي از اهداف بهرهوري عقب مانده ايم نداريم تا با نگاه به آن شاخص ها بفهميم که در چه وضعيتي قرار گرفته ايم.
نتايج مطالعات صورت گرفته حکايت از اين دارد که ساختار جمعيتي کشور جوان است اگر حاضر شويم براي اين جمعيت جوان به هر قيمتي شغل ايجاد کرده و براي ايجاد شغل سرمايه گذاري کنيم، بهرهوري زير چرخه ايجاد اين اشتغال له خواهد شد.
اين در حاليست که فقدان يک سازمان نظاره گر نيز حس ميشود در عين حال که ما انحلال سازمان مديريت و برنامه ريزي را نيز داشته ايم که اگر ميخواستيم دستگاهي نظارتي داشته باشيم تا مصوبات با سلام و صلوات به تصويب نرسد بايد با انحلال آن مخالفت ميشد.ارتباط دستمزد و بهرهوري، افزايش دستمزدي که بيانگر بهرهوري نيروي کار باشد، هزينههاي تحقيق و توسعه بر پايه اقتصاد دانش بنيان و نظام آموزش فني و حرفهاي و آموزش عالي برپايه تقاضاي جامعه را چهار پيشنهادي است که بايد در اين شرايط مورد توجه قرار گيرد.
دولت بايد موظف باشد در سه ماه پس از تصويب قانون برنامه پنجم، سند اجرايي توسعه ملي را مدون کند و گزارش سالانه در خصوص بهرهوري بدهد تا مشکلات و دلايل محقق نشدن نرخ بهرهوري مشخص شود چرا که اگر عدد بزرگي براي اهداف تعيين کنيم و در نهايت تحقق هدف تنها 6 دهم واحد باشد برنامه پنجم هم جا پاي برنامه چهارم ميگذارد.
جهان صنعت:بخوان آيه انا فتحنا لک فتحا مبينا«بخوان آيه انا فتحنا لک فتحا مبينا»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت كه درن ميخوانيد؛سوم خرداد براي ما يک حادثه نيست يک حماسه است. حماسهاي که غرورمان را برگرداند و لطفالهي را بار ديگر ثابت کرد.
طنين صداي سردار پرافتخار صياد شيرازي که ميگفت بسمالله القاسم الجبارين، يا علي بن ابي طالب هنوز رعشه بر اندام هر خصمي مياندازد که فکر شوم دستدرازي به ميهن ما را داشته باشد.
تماشاي چهره نوراني آيتالله مشکيني و صدوقي در نيمههاي شب 10 ارديبهشتماه که آغاز عمليات بيتالمقدس بود از صفحه تلويزيون هم آنقدر تاثيرگذار است که اشک از چشمان ملتي جاري ميکند.
بخوان قاري! بخوان انا فتحنا لک فتحا مبينا
اگر شهيدهمت قلعه قلب ما را با خيبر تسخير کرد صيادشيرازي نيز دل امام و ملت را صيد کرد تا جاي خالي جهان آراها و سرداران ديگر حس نشود. وقتي به سوم خرداد فکر ميکنم، شرف و غيرت مردان جنوب پيش چشمم ميآيد و به احترام مرداني که خاکم و هويتم را به من برگرداندند تمام قد ميايستم و حسرت ميخورم اي کاش امروز هم بودند.
اي کاش طنين صداي جهان آرا، اراده پولادين صياد شيرازي و صفاي همت را از دست نداده بوديم. سخت دلتنگ همدلي روزهاي جنگ هستيم. سخت نيازمند صفاي مردمي هستيم که از نان شب ميزدند و به جبههها کمک ميکردند. راستي اگر همت، باکري و جهان آرا امروز در بين ما حضور داشتند جايشان کجا بود؟...
پول:آثار نظام منطقي تعرفهها«آثار نظام منطقي تعرفهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي پول به قلم محمد شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛دولتها تلاش زيادي ميکنند تا با اتخاذ سياستهاي مالي، پولي و تجاري، تعادل را به بهترين شکل در بخشهاي واقعي اقتصاد برقرار کنند.
بديهي است که اتخاذ هر نوع سياست و در پيش گرفتن هر راه وروش عواقبي به دنبال دارد و نمود اجراي سياستها را ميتوان در استفاده صحيح و بهموقع از اين ابزارها جستوجو كرد.
درهمين راستا ابزار تعرفه به عنوان يكي از مهمترين ابزارهاي سياست تجاري شناخته ميشود که نقش و جايگاه ويژهاي را درايجاد تعادل ورشد اقتصادي ايفا ميکند. نظام تعرفه در شكل امروزي آن نخستينبار توسط «تيبر سيتوفسكي» به عنوان واضع نظام تعرفههاي جديد، به شكل علمي مطرح و در بسياري از كشورها به مورد اجرا درآمد.
آقاي سيتوفسكي معتقد بود كه ابزار تعرفه يا ماليات بر واردات- همان چيزي كه در كشور ما تحت عنوان حقوق ورودي شناخته ميشود- داراي كاركردهاي مختلف و آثار متنوعي- به زبان ديگر چندريشهاي و مولتيفاكتوريال- است. وي معتقد بود كه آثار آمايشي، آثار درآمدي، آثار حمايتي، آثار رقابتي، آثار توزيعي و تخصيصي از آثار مستقيم و غيرمستقيم نظام تعرفهها به عنوان يكي از مهمترين ابزارهاي سياست تجاري است. ابزار تعرفه چند نتيجه مشخص به دنبال دارد که دولتها بسته به سياستي که دارند، به دنبال تحقق آن هستند. نخستين هدف ميتواند بر جنبههاي درآمدي استوار باشد. درآمد حاصل از اجراي نظام تعرفهها (ماليات بر واردات يا حقوق ورودي) يكي از منابع بسيار تميز درآمدي دولتهاست، طبيعتا افزايش ميزان تعرفه يا كاهش آن ميتواند موجبات افزايش درآمدهاي حاصل از اجراي نظام تعرفهها يا كاهش آن را موجب شود.
البته افزايش بيش از حد تعرفه يك كالا ممكن است موجب قطع واردات قانوني آن كالا شده و احتمالا هم گشايش راه قاچاق آن را توجيهپذير كرده و هم دولت را از حداقل درآمد احتمالي از طريق اخذ ماليات بر واردات آن كالا محروم كند كه اين استدلال لزوما منطقي بودن نرخ تعرفهها را ايجاب ميكند.
يکي ديگر از آثار تعرفهها در زمينه جنبههاي حمايتي متصور است. دراين زمينه ميتوان گفت، بازار فروش كالا در هر كشور، ميدان رقابتي است بين توليدكنندگان داخلي كالاها با هم و هم با رقباي خارجي و در اين ميدان رقابت علاوه بر كيفيت، قيمت نيز حرف مهمي با مصرفكننده ميزند، بنابراين قيمت تمام شده كالاهاي وارداتي از طريق بازي با قيمت ارز خارجي و بازي با نرخ تعرفه واردات كالا يا همان حقوق ورودي ميتواند افزايش يا كاهش يابد.
هرچه نرخ تعرفه واردات كالا افزايش يابد طبيعتا قيمت تمام شده واردات را افزون ميسازد و فروش كالاي وارداتي را در بازار داخلي در مقايسه با قيمتهاي توليد داخلي همان كالا در كيفيتهاي مشابه مشكلتر ميسازد و طبيعتا شرايط بازار داخلي را به نفع توليدكننده داخلي تغيير ميدهد كه به اين اقدام، حمايت از توليد داخلي در مقابل كالاي وارداتي ميگويند و طبيعتا آثار حمايتي نظام تعرفه ميتواند اثر جدي بر تقويت بنيانهاي توليد داخلي يك كشور بر جاي گذارد.
اثر ديگراثر آمايشي است به اين معني که؛ چون واردات كالا معمولا از مبادي مختلف ورودي انجام ميشود و اعمال نرخ تعرفه در برخي كشورها در مبادي مختلف ورودي كالا ميتواند متفاوت باشد بنابراين ما با كاهش نرخ تعرفه يك كالا از يك مبداء ورودي خاص در واقع واردات را از آن نقطه جغرافيايي تشويق و در نتيجه واردات بيشتر آن كالا يا گروه كالايي طبيعي به افزايش عاملان ارايه خدمات وارداتي در آن نقطه افزوده و به طور غيرمستقيم ساير بخشهاي اقتصادي آن نقطه جغرافيايي تقويت ميكنيم كه به اين اثر نظام تعرفهها، اثر آمايشي آن ميگويند. با توجه به اين مقدمه و توضيح برخي آثار وضع تعرفهها در كشور ميتوانيم به طور اجمالي به نقش و اثر سازنده و مهم اين ابزار سياست تجاري در روند توسعه كشور در حدي كه مربوط به كالاها و خدمات است پي ببريم. اين مقدمه ثابت ميكند، اگر بخواهيم نظام تعرفهها به عنوان ابزاري موثر در جهت حمايت از توليد و تامين درآمد پاك براي دولت، عملكرد سازندهاي داشته باشد، لزوما بايد نرخهاي تعرفه، داراي سه ويژگي مهم باشند:
اولين ويژگي مهم، منطقي بودن است: اگر نرخ تعرفه يك كالا غيرمنطقي افزايش يابد واردات آن كالا قطع و در نتيجه امكان ايجاد رقابت فراهم نميشود و هم تامين درآمد براي دولت در مورد آن كالا غيرممكن ميشود و اگر نرخ تعرفه يك كالا غيرمنطقي كاهش يابد، هم درآمد دولت كاهش يافته و هم در بازار پررقابت كشور توليد داخلي آسيب ميبيند.
ويژگي دوم، هدفدار بودن است: به عنوان مثال كاملا ابتدايي، اگر ما در وضع تعرفه واردات كالاي خودرو (اتومبيل) ورود خودروهاي پرمصرف را با تعرفه سنگين عملا جريمه و ورود خودروهاي كممصرف را با تعرفه كمتر عملا تشويق كنيم، يك اقدام هدفدار در واردات خودرو كممصرف انجام دادهايم و هزاران مثال ديگر از اين دست اهميت برخورداري نظام تعرفه از اين ويژگي را در هر كشوري كه قدم به وادي توسعه شتابان ميگذارد الزامآور ميسازد. خصوصيت يا ويژگي ضروري سوم، زماندار بودن است: يكي از مهمترين اصول حاكم بر نظام تجارت جهاني، حركت به سمت تعرفه صفر و آزادسازي بازار است و اين حركت به نحوي شتابان در دنيا در جريان است. سازمان تجارت جهاني منادي تحقق اين هدف مهم يعني سوق دادن كشورها به سمت تعرفه صفر و سهولت ورود و خروج كالا و خدمات در جهان است.
در كشورهاي همجوار ايران، كه از بنيه توليدي حتي متوسط در مقايسه با جمهوري اسلامي ايران برخوردار نيستند و در نتيجه هيچگونه نگراني در زمينه تضعيف توليد داخلي ندارند، اين حركت با سرعت در جريان است. آزادي ورود و خروج كالا در كليه كشورهاي حاشيه جنوبي خليجفارس، و رفتن به سمت تعرفه صفر در بين آنها از برنامههاي محتومي است كه در نظام تجاري اطراف ما در شرف وقوع است. افغانستان و عراق نيز هر يك به نوعي به دليل عدم برخورداري از ساختار توليدي مناسب، حساسيتي در اينباره ندارند و تركيه كشور ديگر همجوار ما تنها كشوري است كه از حيث توليد ناخالص داخلي، از رقباي جدي ماست و توانسته است با اجراي برنامههاي سازنده همهجانبه، بنيانهاي توليدي خود را در بسياري از بخشها مستحكم و در عين حال بنگاهها را رقابتي كند.
بنابراين خود را براي ورود به اين حركت يعني رفتن به سمت صفر به تدريج آماده ميسازد. بر مسئولان كشور ماست كه در چنين فضاي پررقابتي سياستها و مقررات جدي در جهت رقابتي ساختن بنگاهها و نيز تقويت بنيانهاي توليد سياستهاي مناسبي دراين زمينه اتخاذ کنند، در غير اين صورت حتي با حفظ تعرفههاي سنگين، سايه سنگين و شوم قاچاق كالا همچنان بر همه شئون اقتصادي كشور افتاده و با آثار مخربي كه دارد، هم مانند واردات بيرويه كالا، توليد داخلي را رو به اضمحلال خواهد برد و هم با آثار فرهنگي عميقي كه دارد، مشكلات عمومي فراواني بر جاي خواهد گذاشت.
دنياي اقتصاد:زنگ خطر كاهش رشد«زنگ خطر كاهش رشد»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق الحسيني است كه در آن ميخوانيد؛هفته گذشته، معاون بانک مرکزي در مهمترين همايش اقتصادي كشور، رشد اقتصادي سال 87 را معادل نيم درصد اعلام کرد؛
هر چند رشد اقتصادي کشور طي چند دهه گذشته، چندين بار نرخهايي نزديک به اين را تجربه کرده است، اما آنچه اين نرخ رشد را قابلتامل مينمايد، حجم درآمدهاي نفتي در سال 1387 است. در سال 1387 درآمدهاي نفتي ايران بيش از 81 ميليارد دلار بوده است که تقريبا در تاريخ اقتصاد ايران بيسابقه است؛ اما با وجود اين درآمدهاي سرشار، نرخ رشد اقتصادي نه تنها افزايش نيافته، بلکه با کاهش شديد آن از 6/7 درصد در سال 86 به نيم درصد در سال 87 مواجه بودهايم. اگر نگاهي به برنامه چهارم بيندازيم، رشد اقتصادي مورد انتظار براي سال 87 معادل 4/8 درصد پيشبيني شده بود که نرخ نيم درصدي اعلام شده، فاصله زيادي از اين نرخ انتظاري دارد که دستکم به معناي نرسيدن به اهداف برنامه و اهداف بالادستي سند چشمانداز است.
اما اتفاق مهم ديگري که افتاده و نادرتر از نرخ رشد نيم درصدي است، کاهش 4 درصدي مصرف بخش خصوصي (با احتساب نرخ رشد جمعيت) در سال 87 است. بر اساس تئوريهاي اقتصادي، مصرف بخش خصوصي مقاومترين جزء از اجزاي درآمد ملي در برابر کاهش است. به اين معنا که مردم مصرف خود را به سختي کاهش ميدهند و در صورت کاهش درآمدها سعي در تبديل پساندازهاي خود به مصرف کرده و عملا اقتصاد، توان چنداني در کاهش مصرف از خود نشان نميدهد، مگر در وضعيتهاي منحصر به فرد.
همانطور که در ادامه توضيح داده خواهد شد، رشد منفي مصرف بخش خصوصي يکي از عواملي است که ميتواند رشد اقتصادي سالهاي آينده را نيز تحتشعاع قرار دهد.به هر حال، رشد اقتصادي سال 1387 معادل نيم درصد بوده است. هرچند پايين بودن رشد اقتصادي حتي براي يک سال ميتواند آسيبزا و فرصتسوز باشد، اما آنچه بيشتر اهميت دارد، احتمال پايداري و ماندگاري اين نرخ رشد پايين در اقتصاد کشور است.
بايد پرسيد که آيا اين نرخ رشد فقط در سال 87 در اين سطح قرار داشته يا در سالهاي پس از آن نيز اين روند نزولي ادامه دارد؟ بهعبارت ديگر، آيا اين نرخ بهصورت موقت و بر مبناي يک حادثه و شوک اقتصادي در سال 87 ايجاد شده يا ريشهدار بوده و نشان از وجود معضلي در اقتصاد دارد که پس از سال 87 نيز همچنان پابرجا است و رشدهاي اقتصادي سالهاي بعدي را نيز تحت تاثير خود قرار خواهد داد؟
به نظر ميرسد پاسخ به اين سوال چندان خوشايند نيست؛ چرا که افزايش مداخلههاي اداري در اقتصاد، بيثباتيهاي سياست گذاري، سخت تر شدن فضاي کسب و کار و کاهش سرمايه اجتماعي که بر رشد اقتصادي يک کشور اثرات مخربي دارند، معضلاتي ريشه دار بوده و عزمي جدي در پرداختن به آنها مشاهده نميشود. با اين شرايط و از آنجايي که پيشبيني ميشود نرخ رشد اقتصادي در سال 88 هم نتواند انتظارات برنامه اي و توسعه اي کشور را پاسخ گويد و نيز با توجه به ديدهنشدن چشماندازي روشن مبني بر افزايش سرمايه گذاري، افزايش صادرات، افزايش مصرف بخش خصوصي يا مخارج دولت (بدون استقراض از بانک مرکزي يا با مکانيسم کسري بودجه) در سالهاي آتي، به نظر ميرسد که بايد منتظر نرخهاي رشد اقتصادي زير سه درصد در سالهاي آينده در اقتصاد ايران باشيم. اين چشماندازي است که توسعه کشور در افق 1404 را با مشكلات قابلملاحظه مواجه ميسازد.