۳۰ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۳۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۲۵۳۷۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۶ - ۳۰-۰۹-۱۴۰۴
کد ۱۱۲۵۳۷۸
انتشار: ۰۹:۴۶ - ۳۰-۰۹-۱۴۰۴

روایت مردم بی‌یلدا/ زورمان نمی‌رسد

روایت مردم بی‌یلدا/ زورمان نمی‌رسد
روایت زنی که سیاهی یلدا را با تخمه بوداده به سپیدی زمستان بند می‌زند؛ نه برای شادی، برای حفظ آبرو. یلدا برای این مردم، نگاه کودکانی است که بلد شدند ذوق‌شان را قورت بدهند و ادامه روزهای پدر و مادرانی است که پشت‌هم تکرار می‌کنند؛ «زورمان نمی‌رسد.» 

روایت مردم بی‌یلدا، روایت کسانی است که هرسال با آمدن بلندترین شب سال، بیش‌ازآنکه به فکر جشن، دورهمی و پهن‌کردن سفره‌های رنگی باشند، یاد این بیفتند که یک‌سال دیگر هم نمی‌توانند آنطور که می‌خواهند، یلدا را جشن بگیرند.

به گزارش هم‌میهن، روایت مردم بی‌یلدا، روایت مادری است که به فرزندش قول شب یلدا داده و حالا نمی‌داند چطور به پسری هشت‌ساله بگوید، بعضی قول‌ها از گرسنگی می‌ترکند. روایت خواهرانی که دوست دارند مثل بقیه همکلاسی‌هایشان شب یلدا داشته باشند اما با هم درباره این شب حرف نمی‌زنند؛ چون «خانواده‌شان جوری نیست که بتوانند دور هم جمع شوند و از این کارها بکنند.»

روایت زنی که سیاهی یلدا را با تخمه بوداده به سپیدی زمستان بند می‌زند؛ نه برای شادی، برای حفظ آبرو. یلدا برای این مردم، نگاه کودکانی است که بلد شدند ذوق‌شان را قورت بدهند و ادامه روزهای پدر و مادرانی است که پشت‌هم تکرار می‌کنند؛ «زورمان نمی‌رسد.» 

نرسیدن زور تعداد زیادی از ساکنان ایران به برگزاری تمام و کمال شب یلدا، از بین عددها و قیمت‌های بازار به‌سادگی پیداست؛ رئیس اتحادیه خشکبار و آجیل‌فروش‌های تهران کف و سقف قیمت آجیل شب یلدا را به ترتیب کیلویی۷۰۰ هزار تا یک‌میلیون و ۳۰۰ هزار تومان اعلام کرده و شهرداری تهران هم قیمت آجیل شیرین را کیلویی ۶۶۶ هزار تومان و آجیل شور را کیلویی ۸۲۰ هزار تومان در میادین میوه و تره‌بار اعلام کرده است. 

شب‌های سخت عید و یلدا

خالصه، یگانه، نادیه، زیبا، ریحانه و طاهره چندنفر از هزاران زن و دختربچه‌ای‌اند که تحت حمایت نهادهای حمایتی و خیریه‌اند و این روزها با مشکلات مختلف اقتصادی و اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. 

«هیچی ندارم، جایی زندگی می‌کنم که شبیه انباری است. زیرزمینی با سقف چوبی و پر از حشره است.» اینها را خالصه می‌گوید. زنی حدوداً ۵۰ساله که فرزندی هشت‌ساله دارد و از زمانی که پسرش شیرخوار بوده، از همسرش جدا شده. او به فرزندش قول داده شب یلدا داشته باشند و جشن بگیرند: «اما دست و بالم خالی است و نمی‌دانم چگونه قرار است به قولم عمل کنم.» 

خالصه بعضی روزها همراه پسرش برای جمع‌کردن و فروختن ضایعات بیرون می‌رود: «او را درون سطل آشغال می‌فرستم که برایم ضایعات بیاورد و حتی از تعریف‌کردنش هم بغض می‌کنم.» او در روستای قرق، نزدیک شهرستان فاضل‌آباد در حوالی گرگان زندگی می‌کند. 

خالصه می‌گوید شب عید یا یلدا برای او بسیار سخت می‌گذرد: «چندروز پیش تولد پسرم بود و من هر سال برایش کیک می‌گرفتم اما دو سال است که نمی‌توانم برایش هیچ چیزی بگیرم و او به من می‌گوید برای تولدم هیچ کاری نکردی و چیزی نخریدی. من عذاب‌وجدان دارم و گریه می‌کنم چون برای فرزندم هیچ کاری نمی‌توانم بکنم.» همین چندروز پیش که حرف شب یلدا شده بود، خالصه به مددکارش در موسسه خیریه مهرآفرین گفته است: «اینها برای از ما بهتران است.» 

«من دوست داشتم مثل بقیه همکلاسی‌هایم شب یلدا جشن بگیریم اما پدر و مادرم اعتیاد دارند، درآمدی نداریم و خرج ما از همان یارانه است.» یگانه ۱۸ساله و ساکن یکی از محله‌های آسیب‌خیز در کرمان است.

او می‌گوید پدر و مادرش از زمانی که او و خواهرش کودک بودند، اعتیاد داشتند و در تمام این سال‌ها آن‌ها هیچ مراسمی را در خانه‌شان جشن نگرفتند: «در تمام این سال‌ها ما در دود و اعتیاد زندگی کردیم. آن‌ها همیشه کنارمان بودند اما اوضاع زندگی برای ما همیشه به‌همین شکل بوده است.»

یگانه می‌گوید غذایشان همیشه «حاضری» است و بیشترین ماده غذایی که مصرف می‌کنند، تخم‌مرغ است. یگانه می‌گوید مدرسه هم هیچ‌وقت برای آن‌ها جشن یلدا برگزار نکرده. 

نادیه، ۱۶ساله و خواهر یگانه است و او هم می‌گوید: «در مدرسه با دوستانم درباره این چیزها حرف نمی‌زنم. خانواده‌ام جوری نیست که بتوانیم دور هم جمع شویم و از این کارها بکنیم. من و خواهرم همیشه خیلی دوست داشتیم این مراسم را بگیریم، اما نمی‌شود.»

یگانه و نادیه صبح‌ها با موتور پدرشان به مدرسه می‌روند اما در فصل سرما این‌کار بسیار سخت است: «لباس گرم‌مان را موسسه مهرآفرین به ما داده اما باز هم مدام مریض هستیم، نمی‌توانیم مدرسه برویم و از درس‌ها عقب افتاده‌ایم.» 

زیبا هم زن بلوچ دیگری است که این روزهایش با سختی و اضطراب می‌گذرد. او و همسرش اهل سیستان‌وبلوچستانند اما در جایی پرت و دور در حوالی روستای کردامیر شهرستان شهریار زندگی می‌کنند. زیبا شش‌فرزند دارد و می‌گوید: «بچه‌هایم می‌دانند یلدا چیست، دور هم جمع می‌شویم و با هم جشن می‌گیریم اما چیزی نداریم که بخریم و به این مناسبت سر سفره بگذاریم.» 

او و همسرش اوراق هویتی ندارند، فرزندان‌شان هم شناسنامه ندارند و به‌همین‌دلیل نمی‌توانند به مدرسه بروند: «من کار نظافت خانه انجام می‌دهم، اما هر روز کار نیست. راه‌پله‌ها و خانه‌ها را تمیز می‌کنم. شب یلدا هم اگر آن‌هایی که خانه‌شان رفتم محض رضای خدا کمکم کردند، از آن‌ها خوراکی می‌گیرم، اگر نه، بدون خوراکی سعی می‌کنیم خوش بگذرانیم. بچه‌هایم دور هم می‌نشینند و ذوق می‌کنند و اگر چیزی برای خوردن داشته باشیم، می‌آوریم و می‌خوریم اگر نبود هم می‌گوییم زورمان نمی‌رسد و نمی‌توانیم.» 

او می‌گوید توان خرید مواد غذایی را ندارد: «شام بچه‌هایم بعضی‌وقت‌ها چای شیرین و نان است.» او غذای فرزندانش را بیشتر از همان مواد خوراکی‌ای تامین می‌کند که مردمی که به خانه‌هایشان می‌رود به او می‌دهند: «آن‌ها میهمانی می‌گیرند و غذایی که اضافه مانده را به من می‌دهند تا برای بچه‌هایم بیاورم.»

دختر بزرگ او ۱۴ساله است و حالا یک‌هفته‌ای می‌شود که او را دزدیده‌اند و به افغانستان برده‌اند: «دخترم هرروز می‌رفت و موتورخانه را نگاه می‌کرد که آب وصل است یا نه. آن‌روز هم مثل هر روز همین‌کار را کرد. چون در جایی که ما زندگی می‌کنیم آب و گاز نیست. اما رفت و دیگر برنگشت. پلیس امنیت می‌گوید پیگیری کرده و جایی در شمال است، اما او با من تماس داشته و می‌گوید افغانستان است.»

پلیس از او خواسته وقتی با دخترش حرف می‌زند لوکیشن جایی که هست را از او بگیرد و برایشان بفرستد که او را به کشور برگردانند: «فردی که دخترم را دزدیده، از دخترم خواستگاری کرد و چون سنش کم بود ما به او جواب منفی دادیم. من به دخترم گفتم اگر خودش می‌خواهد، ما راضی هستیم ولی دخترم به من گفت تو که زود ازدواج کردی چه خیری دیدی که من بخواهم زود ازدواج کنم؟ رفت و توی صورت آن مرد تف انداخت و گفت، زن سگ شوم، زن تو نمی‌شوم.» 

دخترش آخرین‌بار چهار، پنج روز پیش به زیبا زنگ زده: «گریه می‌کرد، می‌گفت یک تکه نان خشک ندارند که او بتواند بخورد. می‌گفت تو رو خدا من را از اینجا نجات بده و زودتر مرا ببر. خیلی گریه می‌کرد و اذیت بود.»

همسر زیبا هم کارگری در یک مغازه مصالح‌فروشی است: «لباس بچه‌هایم را هم مردم می‌دهند و من توان خرید لباس برای آن‌ها ندارم. بچه‌هایم درک می‌کنند و به من فشاری نمی‌آورند. آن‌ها می‌دانند ما کارگریم و زورمان نمی‌رسد.» 

او می‌گوید هزینه خرید نان برای خانواده‌شان نزدیک به روزی ۱۰۰ هزار تومان است: «نمی‌توانم برنج و دیگر مواد غذایی را بگیرم. یک کیسه برنج یک‌میلیون و ۵۰۰هزار تومان است و من توان خرید آن را ندارم. گاهی می‌توانم برایشان یک کیلو عدس یا لوبیا چیتی بگیرم که حدود ۳۰۰ هزار تومان می‌شود. ماهی یک‌مرغ هم بیشتر نمی‌توانم برای کل خانواده‌ام بخرم. همان یک‌مرغ را هم در سه‌وعده به آن‌ها می‌دهم.» زیبا می‌گوید بچه‌هایش برای شب یلدا ذوق می‌کنند و گاهی که به مناسبت یلدا مردم یا موسسه خیریه مهرآفرین به آن‌ها مواد خوراکی می‌دهند، خیلی خوشحال می‌شوند. 

ریحانه در کرمان زندگی می‌کند و چهار فرزند دارد که بزرگترین آن‌ها کلاس چهارم است و کوچکترین آن‌ها یک‌ساله. همسرش چهار سالی می‌شود که زندان است و خودش هم دو سال پیش اعتیاد را ترک کرده، پاک شده و توانسته پیش فرزندانش برگردد.

ریحانه می‌گوید: «بچه‌هایم در مدرسه درباره شب یلدا شنیده بودند اما با این شرایط زندگی من نمی‌توانم برای آن‌ها یلدا بگیرم. پیش‌تر پدرشوهر و مادرشوهرم بودند ولی الان دیگر همان‌ها را هم نداریم. فرزندانم، نه کفش دارند و نه لباس مدرسه. لوازم تحریر هم نمی‌توانم برای آن‌ها بخرم. من توان تهیه خوراکی مدرسه برای فرزندانم را ندارم و هرروز گریه می‌کنند که جلوی دوستانشان آبرویشان رفته؛ چون چیزهایی که باید داشته باشند را نداشتند.»

او تحت پوشش کمیته امداد است و یارانه دریافت می‌کند و با مبلغی حدود شش‌میلیون تومان خودش و چهار فرزندش گذران زندگی می‌کنند: «فرزندانم ماه‌ها رنگ میوه را نمی‌بینند و پسر بزرگم سوءتغذیه دارد. اگر مهرآفرین به ما برنج ندهد، نمی‌توانیم برنج بخوریم. وقتی برنجی که می‌دهند تمام می‌شود، مجبورم به بچه‌هایم سیب‌زمینی بدهم. بچه‌ها برای یلدا ذوق دارند اما من نمی‌توانم برای آن‌ها یلدا برگزار کنم.»

آخرین‌باری که فرزندان ریحانه میوه خوردند، در مراسم ختم مادربزرگ‌شان بود: «تنها خوراکی‌ای که می‌توانم همراه آن‌ها به مدرسه بفرستم، یک تکه نان است. پوشک و شیرخشک فرزند کوچکم را هم از موسسه دریافت می‌کنم.» 

طاهره آخر هفته‌ها در یک مطب زیبایی در مشهد، کار خدماتی و نظافتی انجام می‌دهد و حدود ۸۰۰ هزار تومان دستمزد به او می‌دهند. او به‌همراه همسرش، دو فرزند خودشان، دو فرزند برادرش و یک فرزند شوهرخواهرش، یعنی هفت‌نفر، در خانه‌ای حدوداً ۴۰ متری در مشهد زندگی می‌کنند. برادرش و عروس‌شان اعتیاد شدید به موادمخدر دارند و زهره به‌همین‌دلیل از فرزندان آن‌ها هم نگهداری می‌کند. 

او می‌گوید، همسرش از این شرایط راضی نیست اما او برای اینکه شوهرش «غر» نزند خودش را به هر آب و آتشی می‌زند که بتواند خرج بچه‌ها را جور کند: «مدام می‌گوید اینجا یتیم‌خانه شده، ما نمی‌توانیم شکم خودمان را سیر کنیم، چرا اینها را به خانه می‌آوری و من می‌گویم آن‌ها کسی را ندارند و پیش من باشند بهتر از این است که به بهزیستی بروند.»

همسر طاهره مدتی پیش به‌دلیل مشکلات قلبی در بیمارستان بستری و آنژیو شد: «او ماشینی داشت که با آن مسافرکشی می‌کرد اما بسیار خراب شده و هرچه درمی‌آورد، باید هزینه تعمیراتش می‌کرد و بعد از آنژیو هم دیگر روی آن کار نکرد.» 

وقتی هم‌کلاسی‌های بچه‌های طاهره در مدرسه درباره یلدا حرف می‌زنند، آن‌ها می‌دانند این شب برایشان متفاوت است: «اما ما نمی‌توانیم. فرزند کوچکم هنوز متوجه حفظ آبرو نمی‌شود و ممکن است جایی باشیم و بگوید ما یلدا نداشتیم. اما بچه‌های دیگرم طفره می‌روند یا نمی‌گویند. آن‌ها گلایه دارند و برای من تعریف می‌کنند که دوستان‌شان یلدا را جشن گرفتند.»

بچه‌های طاهره به او می‌گویند: «ما خودمان در شرایط بدی هستیم و توان مالی نداریم و تو با پذیرفتن فرزندان افراد دیگر، شرایط را برای ما سخت‌تر کردی». آن‌ها ناراحتند: «من همان روز اول به بچه‌هایم گفتم که ترجیح می‌دهم حتی اگر نان و ماست می‌خوریم، دور هم بخوریم. آن‌ها به خاطر اینکه از هم جدا نشوند، قبول کردند. من اگر بخواهم چیزی بخرم، باید برای همه بخرم و همین باعث می‌شود که چیز زیادی برای آن‌ها نتوانم تهیه کنم.»

غذای آن‌ها بسیار جزئی و ساده است؛ بیشتر سیب‌زمینی، ماکارونی و سویا مصرف می‌کنند: «شب یلدا دور هم جمع می‌شویم، من توان خرید آجیل و بقیه آنچه رسم یلداست را ندارم، اما سعی می‌کنم کمی تخمه در خانه بو بدهم و با هم همان را بخوریم. من به این‌شکل می‌خواهم دل بچه‌ها را به‌دست بیاورم، اما سخت است.» 

شکاف اجتماعی در سنت و خاطره

جامعه‌شناسان و روانشناسان معتقدند، زمانی که فشار اقتصادی مزمن می‌شود، آیین‌ها کارکرد ترمیمی‌شان را از دست می‌دهند و به آیینه نابرابری بدل می‌شوند؛ جایی که جشن به‌جای همبستگی، حذف و مقایسه را بازتولید می‌کند. روانشناسان هم می‌گویند، ناتوانی از مشارکت در همین مناسک ساده، اضطراب، احساس ناکامی و فرسایش پیوندهای عاطفی را تشدید می‌کند. آن‌ها برای برقرار ماندن پیوندهای عاطفی است که شیوه‌های مشارکتی برگزاری یلدا را پیشنهاد می‌دهند تا تسکینی باشند بر ناکامی‌های اقتصادی. 

«آیین‌ها و مناسک جمعی، کارکردی اساسی در تولید همبستگی اجتماعی، تخلیه تنش‌های انباشته و بازتولید احساس تعلق دارند.» این جمله را نیلوفر نادری، جامعه‌شناس می‌گوید: «با وجود این، در شرایطی که ساختار اقتصادی جامعه دچار فشار مزمن، ناامنی معیشتی و نابرابری فزاینده است، همین مناسک می‌توانند کارکرد معکوس پیدا کنند.» 

او یلدا را در وضعیت کنونی برای بخش قابل‌توجهی از جامعه، بیش‌ازآنکه یک آیین همبستگی‌بخش بداند، یک یادآور نابرابری ساختاری می‌داند: «فاصله فزاینده میان اهداف فرهنگی (مشارکت در یک جشن آبرومند و مطابق با هنجارهای مسلط) و ابزارهای نهادی‌شده برای دستیابی به آن هدف، می‌تواند به تولید فشار روانی، احساس ناکامی و درنهایت خشم پنهان منجر شود.» 

به گفته او مشاهده بازنمایی‌های رسانه‌ای از یلدای پرهزینه، در کنار ناتوانی اقتصادی بسیاری از خانواده‌ها برای بازتولید حداقلی آن، نوعی مقایسه اجتماعی منفی و تحقیر نمادین ایجاد می‌کند که به افزایش اضطراب اجتماعی و احساس طردشدگی می‌انجامد: «در سطحی عمیق‌تر می‌توان گفت که بحران اقتصادی، زمان آیینی را هم دچار اختلال می‌کند؛ یعنی لحظاتی که باید تعلیق رنج روزمره باشند، خود به ادامه همان رنج تبدیل می‌شوند.»

در چنین وضعیتی، مناسک به‌جای ایجاد وقفه وجودی در زندگی پراضطراب، به صحنه بازتولید آگاهی دردناک از ناتوانی اقتصادی تبدیل می‌شوند: «یلدا به‌خودی‌خود عامل خشم و اضطراب نیست، اما در بستر ساختار اقتصادی نابرابر و میدان رسانه‌ای خاص، می‌تواند به یک کاتالیزور نمادین برای بروز این عواطف تبدیل شود.» 

او در پاسخ به سوال دیگری درباره تاثیر تغییر ماهیت دادن مراسم شب یلدا روی طبقات مختلف اجتماعی می‌گوید: «یلدا از یک کنش آیینی مبتنی بر سرمایه اجتماعی و فرهنگی مشترک، به عرصه‌ای برای نمایش و رقابت بر سر سرمایه نمادین تبدیل شده است. این تغییر ماهیت، نتیجه هم‌زمان چند فرآیند ساختاری است؛ کالایی‌شدن مناسک، نفوذ منطق مصرف نمایشی و گسترش میدان‌های بازنمایی دیجیتالی.» 

در این وضعیت، معنا و ارزش یلدا کمتر از دل مشارکت جمعی و حافظه تاریخی بیرون می‌آید و بیشتر از طریق مصرف کالاها، تزئینات، هدایا و تصاویر قابل انتشار در شبکه‌های اجتماعی تولید می‌شود: «از منظر اقتصاد سیاسی فرهنگ، این فرآیند را می‌توان امتداد منطق سرمایه‌داری متأخر دانست که حتی آیین‌های سنتی را هم به چرخه ارزش‌افزایی، تبلیغ و مصرف می‌کشاند.» 

به گفته این جامعه‌شناس عقلانی‌شدن ابزاری، نه‌فقط ابزارهای تولید بلکه خود شادی، صمیمیت و با هم بودن را هم به پروژه‌هایی قابل مدیریت و هزینه‌بر تبدیل می‌کند: «درنتیجه یلدا از یک تجربه زیسته جمعی، به کالایی فرهنگی تبدیل می‌شود که ارزش آن بیش‌ازآنکه در معنا نهفته باشد، در قیمت و قابلیت نمایش آن تعریف می‌شود. اینجاست که آیین، ماهیت وجودی خود را از دست می‌دهد و به رویدادی اقتصادی – نمادین تقلیل می‌یابد و در وضعیتی که اقتصاد یک کشور دچار تورم افسارگسیخته و فشار اقتصادی مزمن است، می‌تواند دچار فروپاشی روانی و اجتماعی افراد شود.» 

نادری بر این باور است که این تغییر ماهیت، اثرات نامتقارنی بر طبقات اجتماعی دارد: «طبقات برخوردارتر، با اتکا به سرمایه اقتصادی و فرهنگی بالاتر، قادرند این آیین را به ابزاری برای بازتولید تمایز اجتماعی تبدیل کنند و از آن در راستای تثبیت موقعیت خود در سلسله‌مراتب نمادین بهره ببرند. درمقابل طبقات فرودست و حتی بخش‌هایی از طبقه متوسط، با نوعی محرومیت نسبی مواجه می‌شوند؛ یعنی نه‌فقط از نظر مادی، بلکه از حیث نمادین هم احساس عقب‌ماندگی و حذف‌شدگی می‌کنند». 

دراین‌میان فشار اقتصادی مزمن، تجربه آیین را برای این طبقات به تجربه‌ای آمیخته با اضطراب و خودسانسوری تبدیل می‌کند: «بسیاری از افراد، آگاهانه یا ناآگاهانه، از حضور در مناسک جمعی فاصله می‌گیرند تا با ناتوانی اقتصادی خود مواجه نشوند.»

نادری می‌گوید مناسکی مانند یلدا نقش مهمی در تولید پیوندهای قوی (درون‌خانوادگی) و پیوندهای ضعیف (خویشاوندی و اجتماعی) دارند: «تضعیف یا حذف عملی این سنت‌ها، به‌معنای کاهش موقعیت‌های تعامل چهره‌به‌چهره، گفت‌وگوی غیرابزاری و تجربه جمعی زمان است. درواقع می‌توان گفت افراد در وضعیت فعلی جامعه ایران، کمتر در چارچوب معناهای مشترک گرد هم می‌آیند و احساس تعلق، جای خود را به فردیت منزوی می‌دهد.»

او این وضعیت را نوعی فروپاشی زمان مشترک می‌داند: «زمانی که افراد نه‌فقط کنار هم، بلکه با هم زندگی می‌کنند. فشار اقتصادی، این زمان مشترک را تکه‌تکه و فردی می‌کند و مناسک که باید محل اتصال زیست‌جهان‌های فردی باشند، کارکرد خود را از دست می‌دهند.»

نادری بر این باور است که در بلندمدت، چنین وضعیتی به فرسایش اعتماد اجتماعی، افزایش احساس تنهایی و شکنندگی پیوندهای میان‌فردی می‌انجامد، حتی اگر سنت‌ها در سطح نمادین یا گفتمانی همچنان بازتولید شوند. 

او بازمعنابخشی به این جشن‌ها را مستلزم نوعی مقاومت فرهنگی در برابر منطق کالایی و مصرف‌محور می‌داند: «اول، باید روایت مسلط از این آیین‌ها از نمایش ثروت و تمایز، به تأکید بر سادگی، مشارکت و معناهای جمعی تغییر کند؛ امری که بدون مداخله فعال رسانه‌ها، نهادهای فرهنگی و کنشگران مرجع ممکن نیست. دوم، کاهش فشار اقتصادی و ناامنی معیشتی، شرط ساختاری احیای کارکرد همبستگی‌بخش این آیین‌هاست؛ چون بدون حداقلی از امنیت، مناسک نمی‌توانند نقش ترمیم‌کننده روانی و اجتماعی خود را ایفا کنند». 

در سطحی عمیق‌تر، این تغییر نیازمند بازپس‌گیری آیین از منطق بازار است: «یعنی بازتعریف شادی به‌مثابه تجربه‌ای رابطه‌ای، نه کالایی.»

او در توضیح سومین مقاومت فرهنگی که باید رخ دهد، می‌گوید: «سوم، تقویت اشکال محلی، کم‌هزینه و مشارکتی برگزاری جشن‌ها در سطح محله، خانواده‌های گسترده یا شبکه‌های دوستی می‌تواند به بازتولید سرمایه اجتماعی و احساس تعلق کمک کند.» 

نادری معتقد است درنهایت فقط زمانی این جشن‌ها دوباره به بهانه‌ای برای شادبودن تبدیل می‌شوند که بتوانند شکاف میان رنج اقتصادی و نیاز انسانی را به‌معنای همدلی و امید، حتی برای زمانی موقتی و کوتاه تغییر دهند و تجربه‌ای از برابری نمادین را برای همه امکان‌پذیر کنند. 

جبار رحمانی، جامعه‌شناس هم بر این باور است که رابطه آیین‌هایی مانند یلدا و وضعیت اقتصادی، رابطه‌ای تک‌وجهی نیست. او در توضیح بیشتر این موضوع می‌گوید: «رابطه آن‌ها رابطه‌ای نسبی است و بسته به شرایط و مؤلفه‌هایی که جامعه دارد، آیین‌ها تنظیم می‌شوند. افرادی که امکان مالی بالایی دارند آیین‌های پرتجمل می‌گیرند و افرادی که امکان مالی کمتری دارند آیین‌هایشان را با عناصر، خوراکی‌ها و مؤلفه‌های آیینی ارزان‌تری برگزار می‌کنند. مردم خودشان این‌دو را با هم تنظیم می‌کنند.» 

بااین‌حال در این مراسم‌ها برخی ارکان پایه‌ای مانند میوه‌های قرمزی مثل هندوانه و انار هم وجود دارد: «در شب یلدا هندوانه و انار به‌دلیل ساختار قرمز نمادین ارکان پایه محسوب می‌شوند. اگر در یک خانواده چهارنفری خرید دو هندوانه به‌دلیل شرایط اقتصادی تبدیل به خرید یک هندوانه یا خرید دو کیلو انار بدل به خرید یک کیلو انار شود، مسئله است. این موارد همیشه به‌شکل نمادین وجود داشته و اتفاقی که در ایران افتاده این است که در چنددهه اخیر مصرف، بیش از حد بالا رفته و سطح و میانگین مصرف بالایی ایجاد شده که خود این مسئله دردسری شده است.»

به گفته او درحال‌حاضر به‌دلیل تورم، هزینه‌ها بالا رفته، میزان پیشین تجمل در آیین‌ها امکان‌پذیر نیست و فشار به جامعه وارد می‌کند: «اما جامعه به‌جای اینکه خودش را با این فشار تنظیم کند، همچنان می‌خواهد سطح پیشین تجمل را در خودش نگه دارد. اینجا نقطه‌ای است که اضطراب، فشار و خشم ایجاد می‌شود.»

به‌گفته رحمانی در چنین موقعیتی نابرابری‌ها، فشارها و تبعیض‌های نسبی، خودش را بیشتر نشان می‌دهد: «جایی است که جامعه متوجه می‌شود، چه اتفاقی افتاده است. اما زمانی‌که آیین‌ها به‌شکل نرمال در جامعه برگزار شوند، مهم‌ترین ویژگی آن‌ها این است که پیوندهای اجتماعی را تقویت می‌کنند و به‌همین‌دلیل تاب‌آوری روحی افراد نسبت به زندگی بیشتر می‌شود و بالاخص برای عده‌ای انگیزه‌های زندگی تقویت می‌شود.» 

او یکی از کارکردهای یلدا را تقویت ارزش‌های جمعی می‌داند که باعث می‌شود افراد جامعه با شور، انرژی و امیدواری بیشتر به زندگی ادامه دهند: «هرچه آیین‌های جمعی‌تر و فراگیرتر بیشتر برگزار شوند، تاب‌آوری جمعی بیشتر می‌شود و حاکمیت باید متوجه این مسئله باشد که با تسهیل آیین‌ها می‌توان به این هدف رسید.» 

او بر این باور است که برگزاری بیشتر و بهتر آیین‌ها، اثر مثبت در تاب‌آوری، حال خوب جامعه و توسعه ارزش‌های جمعی و خانوادگی در جامعه دارد: «به‌همین‌دلیل آیین‌ها همیشه سبب انسجام جامعه و مهم‌تر از همه نوعی تسلی و تسری حیات جمعی و حال خوب است. اما هرچه آیین‌ها به‌سمتی بروند که اختلال پیدا کنند و تبعیض و نابرابری در آن محسوس‌تر شود و فشار بیشتری به مردم وارد شود، می‌توانند عملکرد معکوسی داشته باشند و انرژی روانی منفی را برانگیزند.» 

او مراسم‌هایی مانند یلدا را ذاتاً پرهزینه یا کم‌هزینه نمی‌داند: «هر فردی بسته به شرایط خودش آن را انجام می‌دهد. اتفاقی که درحال‌حاضر افتاده این است که جامعه در چنددهه اخیر به‌سمت مصرف بالا، غیرمنطقی و انبوه رفته و ازسوی‌دیگر، به‌واسطه تورم‌ها تعادل برای جامعه به‌هم‌خورده و احساس پرهزینه‌بودن آیین‌ها در جامعه ایجاد شده است. درحالی‌که ذات آیین‌ها چنین نیست.» 

تسکین ناکامی‌ها با پیوندهای عاطفی

روانشناسان هم بر این باورند که برای تسکین دردهای ناشی از ناکامی‌های اقتصادی باید پیوندهای عاطفی را عمیق‌تر کنیم؛ موضوعی که تحقق آن این‌روزها سخت شده است.

سارا گلستانی، روانشناس دراین‌باره می‌گوید: «شرایط اقتصادی برای همه در وضعیتی است که ممکن است توان خرید افراد نسبت به گذشته، تغییر کرده باشد و امکان اینکه مانند سال‌های پیش مراسم یلدا را برگزار کنند را نداشته باشند. آن‌ها ممکن است نتوانند میهمانی بگیرند و هزینه‌های مربوط به میهمانی‌گرفتن را بدهند. به‌همین‌دلیل افراد ممکن است به‌سمت حذف این فرآیند بروند.»

به گفته او برگزار کردن مراسم‌های خوشحال‌کننده و صرف زمان بیشتر برای معاشرت، تاب‌آوری جامعه را بیشتر می‌کند و سبب می‌شود مردم بتوانند راه‌حل‌های بهتری برای مواجهه با مشکلات پیدا کنند: «ما بهتر است یاد بگیریم در شرایط فعلی چگونه می‌توانیم مراسم‌هایی را که حال‌مان را بهتر می‌کند، برگزار کنیم و از آن سود ببریم. افراد می‌توانند در کنار یکدیگر با شیوه‌های مشارکت قرار بگیرند. 

به‌عنوان مثال می‌توان شیوه میهمانی‌دادن را به این شکل تغییر داد که هر فرد بخشی از آنچه را برای میهمانی مورد نیاز است، با خودش ببرد و بخشی از کار را برعهده بگیرد.»

او معتقد است این امر به مشارکت جمعی کمک می‌کند و باعث می‌شود همدلی بین افراد به وجود آید: «دورهمی تبدیل به دورهمی دلنشین‌تری می‌شود و در شرایط فعلی ما به آن نیاز داریم که بتوانیم ناکامی‌های اقتصادی را با پیوندهای عاطفی مدیریت کنیم و برای دردهایی که به‌واسطه ناکامی‌های اقتصادی به وجود آمده، تسکین باشد. از یلدا می‌توان به این شکل استفاده کرد که دورهمی‌ها با تغییر استانداردهای برگزاری، به نسبت دارایی‌هایمان برگزار شوند.» 

او در ادامه با اشاره به پیام یلدا که پشت‌سر گذاشتن یک فصل و آغاز فصل جدید است که جهان انسان‌ها را تفاوت می‌بخشد، می‌گوید: «مهم پرداختن به این مفهوم است و اولویت، خوردن آنچه روی میز است، نیست. مهم بهترشدن حال ماست.»

گلستانی بر این باور است که شرایط اجتماعی و اقتصادی درحال‌حاضر سخت است و برای اینکه سلامت روان افراد حفظ شود نیاز به کمک به یکدیگر دارند که احساس خوشایندی را در کنار تمام ناکامی‌هایی که تجربه می‌کنند، داشته باشند: «به این شکل می‌تواند تعادل در روان ما برقرار شود و بدن‌مان می‌تواند به ما در فعالیت‌های روزمره کمک کند. فراموش نکنیم که پیام مراسم چیست و با این نگاه مراسم را ساده‌تر از قبل به لحاظ اقتصادی برگزار کنیم.» 

رضا بافتی هم روانشناس دیگری است که می‌گوید مردم در دوره‌های متفاوتی، شرایط سخت اقتصادی را تجربه و با کم‌ترین درآمدها آیین‌هایشان را برگزار کردند: «ما باتوجه به وضعیت اقتصادی عمل می‌کنیم و در برخی مناطق آجیل ترکیبی از خرما، کشمش، انجیر و نخودچی می‌شود؛ نه آن آجیل چهارمغزی که به‌شکل سنتی وجود داشته است. افراد باتوجه به وسع اقتصادی‌شان مراسم را برگزار می‌کنند. اما بخشی از جامعه به قدری درآمد پایین دارد که به نان شب خودش محتاج است، آن‌ها اساسا به شب یلدا فکر نمی‌کنند و کاری نمی‌توانند بکنند، اما چون آمار دقیقی از آن‌ها وجود ندارد، نمی‌توان مستند درباره آن‌ها حرف زد.»

او با اشاره به فیلم «مهمان مامان» در توضیح بیشتر اینکه فقر تبدیل به واقعیت زندگی افراد شده، می‌گوید: «در این فیلم، افراد از یکدیگر مواد غذایی قرض می‌گرفتند و به نوعی از همکاری با هم دست یافتند که در آن شرایط سخت که ۱۰ خانواده در یک حیاط زندگی می‌کردند و در یخچال کسی که برایش مهمان آمده بود دو تخم‌مرغ بیشتر نبود، درنهایت شب سفره‌ای پهن شد که چندین مدل غذا در آن وجود داشت.» 

به گفته او، در هر محله‌ای گروهی وجود دارن که کار خیریه انجام می‌دهند و این موضوع نشان می‌ده کهمردم به داد هم می‌رسند: «هر مشکلی که پیش می‌آید، مردم صف مقدم خدمت‌رسانی هستند و از قدیم این موضوع وجود داشته است. مردم در شرایط اقتصادی بسیار بدی قرار دارند و قیمت‌ها روزانه افزایش پیدا می‌کند. 

اما این موضوع کل جمعیت کشور را تحت‌تاثیر قرار داده و همه از گرانی به ستوه آمده‌اند. گروهی از مردم که با بحران‌های مالی بیشتری به‌دلیل کمبود منابع مالی روبه‌رو هستند، شب یلدا را به‌شکل جمعی و با مشارکت یکدیگر برگزار می‌کنند.»

او درباره کسانی که در فقر مطلق زندگی می‌کنند، می‌گوید: «اگر خانواده‌ای کس و کار ندارد و درآمدی هم ندارد بی‌شک احساس اندوه و غصه بسیاری دارد. اما آمار دقیقی از آن‌ها وجود ندارد و به‌همین‌دلیل نمی‌توان به شکل دقیق درباره آن‌ها حرف زد.» 

بافتی در ادامه درباره کارمندان، کارگران و آن‌هایی که در فقر نسبی زندگی می‌کنند هم می‌گوید: «زندگی برای کارمندان و قشر حقوق‌بگیر که بیش از ۶۰ درصد جامعه را تشکیل می‌دهند سخت شده اما بااین‌حال شب یلدا را برگزار می‌کنند. عده‌ای که درآمد ندارند و بیکار هستند هم مورد حمایت مردم قرا می‌گیرند و به آن‌ها کمک می‌شود. خیریه‌ها حواس‌شان به این افراد هست. اما آن‌هایی که با فقر مطلق مواجه‌اند، هر روز برایشان عذاب است و شب یلدا و غیریلدا فرقی نمی‌کند.»

ارسال به دوستان
نظرسنجی
طنز «مهران مدیری» را بیشتر دوست دارید یا طنز «رضا عطاران» را؟