گفتگوهای عصر ایرانی با سید غلامرضا کاظمی دینان، پیشکسوت روابط عمومی در ایران
عصر ایران ؛ الهه فابریکی اورنگ _ در سالهایی که تکنولوژی با سرعتی سرسامآور جلو آمده و شبکههای اجتماعی تبدیل به بخش ثابت زندگی ما شدهاند، یک سؤال مهم همیشه در ذهنمان مانده: ارتباطات انسانی در این میان چه تغییری کرده؟
شاید آنقدر درگیر این ابزارها شدهایم که کمتر فرصت کردهایم مکث کنیم و ببینیم این تغییرات چه اثری بر کیفیت رابطهها، گفتوگوها و حتی احساساتمان گذاشتهاند.
اگر کمی به گذشته برگردیم، ارتباطات رنگ دیگری داشت. آرامتر بود، عمیقتر بود و بیشتر بر پایهی صبر و توجه شکل میگرفت. دیدارهای حضوری، رفتوآمدهای خانوادگی، مهمانیهای سادهی عصرانه، قدمزدنهای طولانی و حتی همین سرزدنهای بیخبر، بخشی از زندگی روزمره بود. آدمها برای هم وقت میگذاشتند؛ نه از سر اجبار، بلکه از سر علاقه.
نامهای که روزها در راه بود، خودش بخشی از رابطه بود. تماسهای تلفنی با آن صدای خشخش، نوعی احترام به لحظه داشت. حتی مسیر رفتن به دیدار یک دوست—با اتوبوس، تاکسی یا پیاده—فرصتی بود برای فکر کردن، برای آماده شدن ذهنی، برای ساختن حالوهوای یک گفتوگوی واقعی.
اما امروز فصل تازهای آغاز شده؛ فصلی که در آن سرعت حرف اول را میزند. پیامها در چند ثانیه میرسند، تماسها تصویری شدهاند و شبکههای اجتماعی مرزهای جغرافیا را از میان بردهاند. این تغییرات بدون شک فرصتهای بزرگی ساختهاند، اما در کنار آنها پرسشهایی هم به وجود آمده که نمیشود نادیدهشان گرفت.
تکنولوژی مثل یک رودخانهی جدید وارد زندگی ما شده؛ رودخانهای که مسیر ارتباطات را تغییر داده، گاهی آن را گستردهتر کرده و گاهی هم کمعمقتر. از یک طرف، آدمها راحتتر به هم میرسند، از طرف دیگر، همین راحتی باعث شده ارزش «حضور» کمتر حس شود.
شبکههای اجتماعی نمونهی واضح این دوگانگیاند. از یک سو، امکان دیدهشدن، بیان نظر، ساختن شبکههای حرفهای و ارتباط با آدمهایی که شاید هیچوقت در دنیای واقعی نمیدیدیم. از سوی دیگر، تبدیل شدن به صحنهای برای نمایش، مقایسه، قضاوت و گاهی فاصله گرفتن از خودِ واقعیمان.
در چنین فضایی طبیعی است که بپرسیم: آیا ما واقعاً با هم ارتباط داریم یا فقط در کنار هم حضور دیجیتال داریم؟
یکی از تغییرات مهم، زبان ارتباطات است. ایموجیها، استیکرها، هشتگها و پیامهای کوتاه، بخشی از زبان روزمرهی ما شدهاند. این زبان جدید، هم جذاب است و هم چالشبرانگیز. جذاب است چون احساسات را سریع منتقل میکند، چالشبرانگیز است چون گاهی جای گفتوگو را میگیرد.
بعضیها این تغییر را نشانهی سطحی شدن میدانند، اما شاید بهتر باشد آن را یک ابزار تازه ببینیم؛ ابزاری که اگر درست استفاده شود، میتواند ارتباط را شیرینتر کند. مهم این است که این ابزارها جای «شنیدن» و «فهمیدن» را نگیرد.
در این میان، چیزی که بیشتر از همه کم شده، دیدارهای حضوری است. رفتوآمدهایی که زمانی بخشی از فرهنگ ما بود، حالا جای خود را به پیامهای کوتاه و تماسهای سریع داده.
دیدار حضوری فقط یک ملاقات نیست؛ یک تجربهی کامل است. از مسیر رفتن تا لحظهی ورود، از نگاه اول تا لحن صدا، از سکوتها تا خندهها. چیزهایی که هیچ پیام و تماس تصویری نمیتواند جای آن را بگیرد.
وقتی آدمها همدیگر را میبینند، رابطهها واقعیتر میشود. سوءتفاهمها کمتر میشود. احساسات بهتر منتقل میشود. حتی اختلافها راحتتر حل میشود. شاید به همین دلیل است که هر بار بعد از یک دیدار حضوری، حس میکنیم رابطه دوباره جان گرفته.
در دنیایی که خبر و شایعه با سرعتی یکسان پخش میشوند، اعتماد یکی از سختترین بخشهای ارتباطات شده. بازسازی اعتماد، نیازمند شفافیت است؛ اما شفافیتی که از جنس صداقت باشد، نه از جنس بیپردهگویی.
شفافیت یعنی گفتن آنچه لازم است، یعنی پنهان نکردن چیزهایی که بر رابطه اثر میگذارند، یعنی ایجاد فضایی که طرف مقابل احساس امنیت کند. این شفافیت با بیفیلتر حرف زدن فرق دارد. گاهی نگفتن بعضی چیزها، احترام بیشتری به رابطه است.
در کنار شفافیت، مهارتهایی مثل گوش دادن فعال اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. گوش دادن فعال یعنی حضور داشتن در لحظه، یعنی شنیدن بدون قضاوت، یعنی توجه به لحن، مکثها و حتی سکوتها.
امروز گوش دادن سختتر از گذشته شده، چون ذهن ما پر از پیامها، نوتیفیکیشنها و حواسپرتیهاست. اما این مهارت قابل تقویت است؛ با تمرین، با آگاهی و با تصمیمی ساده: در لحظه بودن.
زبان بدن و لحن صدا هم هنوز نقش مهمی در کیفیت ارتباط دارند. حتی در پیامهای نوشتاری، انتخاب واژهها و نحوهی بیان میتواند مسیر یک گفتوگو را تغییر دهد. خیلی از سوءتفاهمها از همینجا شروع میشوند؛ نه از محتوای پیام، بلکه از لحن پنهان در آن.
گاهی یک جملهی ساده، اگر با لحن درست گفته شود، میتواند تنش را کم کند، و همان جمله اگر با لحن اشتباه بیان شود، میتواند رابطه را به سمت سوءتفاهم ببرد.
آمادگی ذهنی و اطلاعاتی قبل از گفتوگو هم اهمیت دارد. اینکه بدانیم قرار است درباره چه چیزی صحبت کنیم، چه هدفی داریم و چه چیزهایی ممکن است مطرح شود، کمک میکند کمتر غافلگیر شویم. اما این آمادگی نباید ما را به دام پیشبینیهای بیش از حد بیندازد.
ارتباطات انسانی همیشه زنده و غیرقابل پیشبینیاند. گاهی انعطاف مهمتر از برنامهریزی است. گاهی لازم است اجازه بدهیم گفتوگو مسیر خودش را پیدا کند.
در نهایت، تعادل بین منطق و احساس همان نقطهای است که کیفیت ارتباطات را تعیین میکند. دادهها و استدلالها مهماند، اما بدون همدلی و درک متقابل، هیچ رابطهای دوام نمیآورد. تکنولوژی ابزار است؛ نه جایگزین ارتباط انسانی.
اگر ارتباطی فقط بر پایهی اطلاعات باشد، خشک و بیروح میشود. اگر فقط بر پایهی احساس باشد، ناپایدار میشود. ترکیب این دو است که رابطه را واقعی و ماندگار میکند.
وقتی به آینده نگاه میکنیم—به هوش مصنوعی، دنیاهای مجازی و متاورس—سؤالهای تازهای پیش میآید. شاید بخشی از ارتباطات ما به سمت فضاهای مجازی برود، شاید حتی روزی بخش بزرگی از روابطمان در جهانهای دیجیتال شکل بگیرد.
اما اصل ماجرا همان است که همیشه بوده: کیفیت حضور ما.
اگر حضورمان واقعی باشد، اگر گوش بدهیم، اگر بفهمیم و اگر همدل باشیم، تکنولوژی نه تهدید، بلکه فرصتی برای بهتر شدن ارتباطات خواهد بود.
در نهایت، یک نکتهی ساده اما مهم باقی میماند:
در عصر تکنولوژی، باید بیشتر از همیشه انسانی بمانیم—و هر جا میشود، دیدارهای حضوری را زنده نگه داریم.