۲۶ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۶ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۲۴۳۳۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۹ - ۲۶-۰۹-۱۴۰۴
کد ۱۱۲۴۳۳۵
انتشار: ۱۳:۰۹ - ۲۶-۰۹-۱۴۰۴

۴ تله‌ ذهنی که باعث خودتخریبیِ شادی در زندگی روزمره می‌شود

۴ تله‌ ذهنی که باعث خودتخریبیِ شادی در زندگی روزمره می‌شود
یافته‌های جدید روانشناسی توضیح می‌دهد چرا انسان‌ها گاهی به‌طور ناآگاهانه رفتارهایی از خود نشان می‌دهند که شادی، موفقیت و رضایت شخصی‌شان را تضعیف می‌کند.

خودتخریبی اغلب ریشه در ترس از شکست یا موفقیت، باورهای منفی درباره خود و تلاش ذهن برای کاهش استرس دارد و با افزایش خودآگاهی و شفقت به خود می‌توان از شدت آن کاست.

به گزارش فرارو به نقل از فوربز، بیشتر ما در مقطعی از زندگی، ناخواسته سد راه رشد و خوشبختی خود شده‌ایم. پروژه‌ای را با انگیزه شروع می‌کنیم، یک رابطه عاطفی سالم آغاز می‌کنیم یا بالاخره در مسیر رسیدن به هدفی مهم قرار می‌گیریم؛ اما درست در همان نقطه، کاری می‌کنیم که همه‌چیز را بهم می‌ریزد. در دام تعلل و اهمال‌کاری می‌افتیم، مشاجره‌ای بی‌دلیل به راه می‌اندازیم یا به‌سادگی عقب‌نشینی کرده و دست می‌کشیم.

نتیجه این است که خودمان، خود را از چیزی که می‌توانست منبع شادی و رضایت باشد، محروم می‌کنیم. روان‌شناسی برای این الگوی رفتاری یک نام مشخص دارد: «خودتخریبی». در ظاهر، خودتخریبی شبیه ایستادن در برابر خود است؛ اما در لایه‌های زیرین، مجموعه‌ای از سازوکارهای عمیق شناختی و هیجانی در حال فعالیت‌اند. پژوهش‌های روان‌شناختی نشان می‌دهد این رفتارها تصادفی یا صرفاً ناشی از ضعف اراده نیستند.

 در ادامه، چهار دلیل مهم و به‌خوبی مطالعه‌شده را مرور می‌کنیم که توضیح می‌دهد چرا انسان‌ها گاهی بهترین فرصت‌ها و عوامل شادی را در زندگی خود تخریب می‌کنند.

۱. خودتخریبی برای فرار از سرزنش

یکی از الگوهای کلاسیک و مطالعه شده در زمینه خودتخریبی، رفتاری است که روان‌شناسان آن را «خودناتوان‌سازی» می‌نامند. در این الگو، افراد به‌طور آگاهانه یا ناآگاهانه موانعی بر سر راه موفقیت خود ایجاد می‌کنند تا اگر شکست خوردند، بتوانند علت را به عوامل بیرونی نسبت دهند، نه به توانایی‌ها یا شایستگی‌های شخصی خود.

نمونه‌ای شناخته‌شده از این پدیده، در پژوهش‌های قدیمی اما معتبر مشاهده شده است؛ جایی که محققان رفتار دانشجویانی را بررسی کردند که مطالعه برای یک آزمون مهم را به تعویق می‌انداختند. بسیاری از دانشجویانی که در آزمون شکست خوردند، علت را «کم‌مطالعه‌بودن» عنوان کردند، نه ضعف در برنامه‌ریزی، نظم یا انضباط شخصی. از سوی دیگر، آن دسته که علی‌رغم تعلل موفق شدند، احساس پیروزی شخصی بیشتری داشتند، زیرا گمان می‌کردند با وجود مانع، به موفقیت رسیده‌اند.

خودناتوان‌سازی به‌هیچ‌وجه صرفاً تنبلی یا بی‌مسئولیتی نیست. این رفتار در واقع یک راهبرد دفاعی برای محافظت از عزت‌نفس است، به‌ویژه در موقعیت‌هایی که فرد نگران عملکرد ضعیف یا قضاوت منفی دیگران است. اما همان‌طور که پژوهش‌ها نشان می‌دهد، این راهبرد در بلندمدت به‌شدت زیان‌بار است. عادت به خودناتوان‌سازی با افت عملکرد، کاهش تلاش و افزایش اجتناب‌گری همراه است. فرد برای حفظ «منِ» خود در لحظه، آینده و دستاوردهایش را قربانی می‌کند.

۲. خودتخریبی ناشی از ترس از شکست یا حتی ترس از موفقیت

بسیاری از افراد تصور می‌کنند که ترس از شکست، محرک اصلی خودتخریبی است. اما پژوهش‌های روان‌شناختی نشان می‌دهد که «ترس از موفقیت» نیز به همان اندازه نقش‌آفرین است؛ هرچند کمتر درباره آن صحبت می‌شود. هر دو ترس می‌توانند افراد را به سمت تضعیف فرصت‌هایی سوق دهند که در واقع با اهداف بلندمدت‌شان همسو هستند.

ترس از شکست معمولاً افراد را به اجتناب سوق می‌دهد، زیرا شکست می‌تواند قضاوت‌های درونی سخت‌گیرانه را فعال کند. کسانی که نگران‌اند شکست، باورهای منفی‌شان درباره خود را تأیید کند، بیشتر به رفتارهایی مانند تعلل، عقب‌نشینی زودهنگام یا نیمه‌کاره رها کردن کارها روی می‌آورند.

در مقابل، ترس از موفقیت نیز سازوکاری مشابه دارد. این ترس از پیامدهای موفقیت ناشی می‌شود: افزایش انتظارات از سوی خود یا دیگران، دیده‌شدن بیشتر، مسئولیت‌های سنگین‌تر یا حتی احساس از دست دادن جایگاه اجتماعی آشنا. روان‌شناس مشهوری چون آبراهام مزلو این پدیده را «عقده یونس» نامیده بود؛ ترس از ظرفیت‌های بالقوه خود، زمانی که موفقیت، هویت فرد را با چالش‌های جدید روبه‌رو می‌کند.

در چنین شرایطی، خودتخریبی می‌تواند راهی برای ماندن در منطقه امن باشد؛ منطقه‌ای که اگرچه رضایت‌بخش نیست، اما قابل پیش‌بینی و آشناست.

۳. خودتخریبی ریشه‌دار در باورهای منفی درباره خود

خودتخریبی پیوندی عمیق با تصویری دارد که افراد از خودشان در ذهن دارند. وقتی کسی به ارزشمندی، شایستگی یا حق خود برای شاد بودن تردید دارد، ممکن است ناخودآگاه به شیوه‌هایی رفتار کند که این باورهای منفی را تأیید کند.

نظریه‌هایی مانند «نظریه ناهماهنگی خود» توضیح می‌دهند که افراد زمانی دچار ناراحتی هیجانی می‌شوند که میان «خود واقعی» و «خود ایده‌آل» آن‌ها فاصله وجود داشته باشد. این ناهماهنگی می‌تواند احساساتی مانند شرم، اضطراب یا افسردگی ایجاد کند. برای کاهش این ناراحتی، برخی افراد به‌طور ناآگاهانه از موقعیت‌هایی اجتناب می‌کنند که این فاصله را برجسته می‌سازد، حتی اگر آن موقعیت‌ها در ذات خود مثبت باشند.

برای مثال، فردی که در عمق وجودش باور دارد «لیاقت موفقیت را ندارد»، ممکن است از فرصت‌هایی که احتمال موفقیت در آن‌ها وجود دارد، دوری کند. زیرا پذیرش موفقیت، قضاوت‌های درونی دردناکی را فعال می‌کند. از این منظر، رفتار فرد برای محافظت از هویت شکننده‌اش قابل درک است، هرچند پیامد نهایی آن، یعنی خودتخریبی، به زیان او تمام می‌شود.

۴. خودتخریبی به‌عنوان واکنشی به استرس و اضطراب

خودتخریبی اغلب در دوره‌هایی از استرس شدید یا تهدید هیجانی بروز می‌کند. زمانی که افراد احساس فشار، اضطراب یا فرسودگی می‌کنند، سیستم عصبی آن‌ها وارد حالت‌های دفاعی می‌شود. در چنین شرایطی، به‌جای حرکت رو به جلو، فرد عقب‌نشینی می‌کند، اجتناب را برمی‌گزیند یا از نظر هیجانی کناره می‌گیرد.

احساس تهدید یا عدم قطعیت حتی اگر این تهدید، احتمال موفقیت یا ارزیابی دیگران باشد، می‌تواند توان تنظیم شناختی را کاهش داده و رفتارهای اجتنابی را تقویت کند. در عمل، این به آن معناست فردی که تحت استرس مزمن قرار دارد، ممکن است تعلل کند، بیش‌ازحد نشخوار فکری داشته باشد یا به‌جای منافع بلندمدت، تسکین کوتاه‌مدت را انتخاب کند؛ و به این ترتیب، مسیر پیشرفت خود را تخریب کند.

وجه مشترک الگوهای مختلف خودتخریبی

اگرچه این فرایندهای روان‌شناختی در ظاهر به شکل‌های متفاوتی مانند اهمال‌کاری، کناره‌گیری از روابط، حواس‌پرتی یا گفت‌وگوی درونی منفی بروز می‌کنند، اما همگی ریشه‌های مشترکی دارند:

تمایل به محافظت از عزت‌نفس از طریق اجتناب از موقعیت‌هایی که ممکن است ضعف‌های شخصی را آشکار کند؛

ترس از پیامدهای شکست یا موفقیت که هویت یا ثبات هیجانی فرد را تهدید می‌کند؛

باورهای منفی درونی درباره ارزشمندی و توانمندی که با اهداف آگاهانه فرد در تضاد است؛

و راهبردهای تنظیم هیجانی کوتاه‌مدت که آرامش فوری را بر دستاوردهای بلندمدت ترجیح می‌دهد.

آنچه به‌ظاهر «مانع‌تراشی برای خود» به نظر می‌رسد، اغلب یک راهبرد دفاعی است که ذهن برای مدیریت خطرهای هیجانی، اجتماعی یا هویتی شکل داده است. به همین دلیل، خودتخریبی معمولاً حالتی خودکار و ناؙگاهانه دارد، نه عمدی.

درک دلایل بروز خودتخریبی، نخستین گام برای تغییر آن است. اما پیشرفت واقعی زمانی رخ می‌دهد که فرد باورها و واکنش‌های زیربنایی خود را تغییر دهد، نه صرفاً رفتارهای سطحی را. بازتعریف شکست به‌عنوان بازخورد، پرورش شفقت نسبت به خود، به چالش کشیدن باورهای منفی درباره ارزشمندی و یادگیری راه‌های سازگارانه برای مدیریت استرس، همگی می‌توانند ریشه‌های روان‌شناختی خودتخریبی را تضعیف کنند.

هدف نهایی، حذف کامل ترس یا تردید نیست؛ بلکه جلوگیری از آن است که این احساسات، سکان تصمیم‌ها و رفتارهای ما را در دست بگیرند.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان