عصر ایران؛ علی رفسنجانی - در روزهایی که تورم و فشارِ معیشت استخوانِ جامعه را خرد کرده، انعکاس اخبار قتل، سرقت و خشونت، دیگر سیاهنمایی یا اتفاقاتِ پراکنده نیستند که بتوان نادیده گرفت؛ بلکه نشانهاند. نشانهی جامعهای که بر لبهی «فروپاشی» ایستاده است.
بهیاد بیاوریم روزگاری حتی خلافکاران برای افراد مسن، زنان و کودکان حرمت قائل بودند؛ اما امروز در سایهی فرسودگیِ روانی و فقر مزمن، حرمتها فروریخته و فجیعترین شکلِ «خشونت» را به کوچه و خانه کشانده است.
وقتی خانوادهای مورد تعرض اراذلواوباش قرار میگیرند یا کودکی قربانی سرقت میشود و پیرمردی برای اندک داراییاش جان میدهد، مسئله دیگر «جرم» نیست؛ نشانهی زوال اخلاقی و ازهمگسیختگی پیوندهای انسانی است. فقر، اگر با بیعدالتی همراه شود، به آتشی بدل میشود که نخست اخلاق را میسوزاند و سپس امنیت را.
علیرغم تلاشها، امروز شکاف طبقاتی چنان عمیق شده که بخش مهمی از جامعه حس میکند تکیهگاه محکمی برای اعتماد ندارد و ناامید از «اصلاحِ قاطع»، در چرخهای از خشم و بیاعتمادی گرفتار آمدهاست؛ چرخهای که قربانی و متهمش، هر دو از یک طبقهاند.
اما این سقوط، مرزِ طبقاتی نمیشناسد. طبقات بالانشین نیز نشانههای اضطراب و ناامنی را احساس میکنند؛ آتشی که از حاشیهها شعله میگیرد، دیر یا زود دامانِ «همه» را خواهد گرفت هرکجا باشند.
در چنین وضعی، مردم بیش از هر چیز به آرامش و اعتماد نیاز دارند، نه هشدارهای هیجانی یا برنامههای نسنجیدهی مسئولان. هرگونه اقدام یا سخن باید برای «امید» باشد و راهِ تشویش را هموار نکند.
اگر هنوز رمقی برای اصلاحِ امور و ترمیم معیشت مانده، زمان آن «اکنون» است؛ زیرا جامعهای که بر مدار ترس و بیاعتمادی میچرخد، پیش از فقرِ اقتصادی، در وجدانِ جمعیاش فرو میپاشد.