عصر ایران ؛ نهال موسوی - خبر درگذشت
همایون ارشادی یکی دیگر از آن اتفاقات است که آدم احساس میکند یک نسل از سینمای ایران در حال رخت بربستن است و جز دریغ و افسوس چیز دیگری هم نمیتوان گفت، نهایتا به آنچه رخ داده تسلیم میشویم و باخود میگوییم روحت شاد.
گاهی زندگی در سادهترین لحظهها مسیر تازهای پیش پای ما میگذارد؛ مثل توقفی کوتاه پشت چراغ قرمز. همایون ارشادی، معمار میانسالی که آن روزها هنوز هیچ تجربهای از بازیگری نداشت، خودش هم نمیدانست آن چند ثانیهای که در خیابان ولیعصر توقف کرده، قرار است سرنوشتش را تغییر دهد.
او بعدها تعریف کرد که روزی در یکی از خیابانهای تهران، پشت چراغ قرمز ایستاده بود که
عباس کیارستمی از کنار او گذشت و نگاهش روی چهرهاش ماند. کیارستمی به او نزدیک شد و پس از گفتوگویی کوتاه گفت: «من دارم فیلمی میسازم، دوست دارم شما هم در آن بازی کنید.»
ارشادی در ابتدا فکر میکرد با یک شوخی روبهرو شده است؛ او نه بازیگر بود و نه قصدی برای ورود به سینما داشت. اما چند روز بعد، تماس از دفتر کیارستمی جدی شد و او برای تست بازیگری رفت. نتیجه آن دیدار و آن مکالمهی کوتاه، حضور ارشادی در فیلم «طعم گیلاس» بود؛ فیلمی که در سال ۱۹۹۷ موفق به کسب نخل طلای جشنواره کن شد و از چهره ارشادی برای اولین بار در سینمای جهان رونمایی شد.
او در 50 سالگی و در اولین تجربه جدی یکی از مهمترین نقشهای تاریخ سینمای ایران را بازی کرد،خود ارشادی بعدها گفت: «ورود من به سینما کاملاً اتفاقی بود. اگر آن روز پشت آن چراغ قرمز توقف نمیکردم، شاید امروز هنوز مشغول معماری بودم. حضورم در سینما را مدیون عباس کیارستمی هستم.»
همایون ارشادی در فیلم طعم گیلاس
آن دیدار تصادفی، یکی از زیباترین نمونههای «اتفاقهای کوچک اما تعیینکننده» در تاریخ سینمای ایران شد، دیداری که از پشت یک چراغ قرمز آغاز شد و تا فرش قرمز جشنواره کن ادامه یافت و البته به جایی رسید که بعدها همایون ارشادی در چندین پروژه بزرگ هالیوودی به عنوان بازیگر حضور پیدا کرد.
ارشادی که در پروژههای بینالمللی مانند
آگورا ،
۳۰ دقیقه پس از نیمهشب و
بادبادکباز حضور پیدا کرده بود، میگفت: حضور من در یک پروژه بینالمللی، مثل پیروزی یک قهرمان ورزشکار در مسابقات جهانی است که نام ایران را مطرح میکند.
البته قابل اشاره است که حضور او در فیلم درخت گلابی داریوش مهرجویی به نوعی مهر تاییدی شد بر این که بازیگری را به عنوان حرفه اصلی خودش انتخاب کند و بعد از آن در بیش از 60 فیلم سینمایی و 20 سریال ایفای نقش کرد.
او کمتر اهل گفتوگو بود اما در گفتوگوهای کوتاهی که داشت، درباره تجربههای بینالمللیاش گفته بود: در تمام پروژههای بینالمللی که این سالها به عنوان بازیگر حضور داشتهام، خودم را یک بازیگر ایرانی معرفی کردهام و ایرانی بودنم را افتخار میدانم.
ارشادی در مصاحبهای گفته بود: «در کودکی آبادان زندگی میکردم. همانطور که میدانید شرکت نفت آبادان در آن سالها سینمایی داشت که از مجهزترین سینماهای ایران بود و بیشتر در آن فیلمهای مصری نمایش داده میشد اما یک شانس هم داشتیم که به خاطر سینما تاج آبادان فیلمهایی به زبان اصلی هم نمایش داده میشد و با توجه به اینکه در آن زمان تفریح زیادی نداشتیم بیشتر به سینما میرفتیم . یادم میآید که جمعه صبحها هر هفته برای دیدن فیلمها به سینما میرفتیم بدین ترتیب از کودکی با سینما آشنا بودم.
اوج آشنایی من با سینما در دوران دانشجوییام در ایتالیا اتفاق افتاد در زمان انقلاب فرهنگی فرانسه که فیلمها بیشتر فرهنگی- سیاسی بود و ما اغلب هفتهای سه چهار بار برای دیدن فیلم ها به سینما میرفتیم و حُسن سینمارفتن ما در آن زمانها این بود که بعد از سینما درباره فیلم ها بحث میکردیم.»
همایون ارشادی در کنار پوستر فیلم بادبادک باز
همکاری با کیارستمی برای همایون ارشادی فقط یک نقش نبود؛ نوعی تولد هنری بود. او از آن پس نقشهایی را انتخاب کرد که درونمایهای انسانی و فلسفی داشته باشند. در یکی از گفتوگوهایش گفته بود: «همیشه دنبال نقشی هستم که بخشی از خودم در آن باشد؛ چیزی واقعی، صادق و بیتصنع.»
خودش گفته بود: «در سینما بیشتر از روی علاقه کار کردم البته گاهی هم جنبههای مادی آن برای گذران زندگی نیز مطرح بوده اما من درحدود ۱۵ فیلم کوتاه برای جوانها کار کردم و حتی از جیب خودم هم برای آنها گذاشتم زیرا به این کار عشق داشتم و میدانستم جوانی که از من خواسته تا در فیلمش بازی کنم اولین کارش است و برایش اهمیت دارد بنابراین حضورم به احترام کسی بوده که وارد این حرفه شده و برایم جنبه مادی آن مهم نبوده است.»
احمد کیارستمی پسر زنده یاد عباس کیارستمی برای درگذشت ارشادی نوشتهای کوتاه منتشر کرد که شاید بتوان گفت به اختصار حق مطلب را ادا کرده است:
«از اولین باری که همایون ارشادی را در سال ۱۹۹۶ سر فیلمبرداری طعم گیلاس دیدم، تا آخرین باری که او را سال ۲۰۱۷ در بیروت دیدم، همیشه یک تصویر از او در ذهنم مانده: مؤدب، مأخوذ به حیا، کمی خجالتی، صبور، احساساتی، خوشقلب، و به غایت مهربان. امیدوار بودم سال آینده در پروژهای از حضور او بهره بگیرم. متاسفم که زمان یاریام نکرد.
یادش همیشه گرامی.»
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر