عصر ایران ؛ نهال موسوی - چند روز پیش جنیفر لارنس، بازیگر محبوب و برندهی اسکار، در
گفتوگو با پادکستی از نیویورک تایمز به مناسبت تبلیغ فیلم جدیدش «بمیر عشق من» درباره دلایلش برای کمکردن اظهارنظرهای سیاسی گفته بود: «مردم دیگر به سلبریتیها گوش نمیدهند. آنها خودشان تصمیم میگیرند و رأی میدهند.»
در نگاه اول، این جمله شاید نشانهای از فروتنی یا واقعگرایی یک ستارهی سینما باشد؛ اما در عمق خود، اعترافی است به دگرگونی عظیمی که در ساختار قدرت فرهنگی جهان رخ داده است.
زمانی سلبریتیها نه فقط چهرههای هنری، بلکه پیشوایان فکری و سیاسی جامعه بودند. اما امروز این رابطهی نابرابر میان «چهره مشهور» و «مخاطب خاموش» در حال فروپاشی است.
شهرت دیگر جادویی ندارد
دورانی را به یاد بیاوریم که دیدن چهرهای مشهور مانند مارلون براندو یا مریل استریپ یا عکس فردین، گوگوش و بهروز وثوقی روی جلد مجله کافی بود تا موجی از تقلید و تحسین به راه بیفتد. اما اکنون، با هجوم شبکههای اجتماعی، تصویر هیچ کسی دیگر کمیاب نیست. هر کسی میتواند چهرهی خود را منتشر کند، روایت خود را بسازد و «فالوور» جمع کند.
ناصر ملک مطیعی، بهروز وثوقی و فردین
در چنین وضعیتی، ستاره بودن دیگر مزیت نیست؛ بلکه رقابتی بیپایان با میلیونها کاربر است که هر یک سهمی از توجه عمومی را میطلبند. «دسترسی» که زمانی رؤیایی بود، امروز باعث فرسودگی شده است. شهرت دیگر جادویی ندارد، چون دیگر رازی ندارد.
صدای واقعیت زیسته هر شخص
امروز دیگر قدرت فرهنگی از بالا وجود ندرد. این تحول شاید مهمترین نشانهی دوران ما باشد. در جهانی که هر کاربر تلفن هوشمند یک رسانه است، اعتماد و مشروعیت از مسیر تجربهی زیسته و اصالت فردی به دست میآید، نه از شهرت یا ثروت.
بسیاری از جنبشهای اجتماعی اخیر از جنبشهای محیطزیستی گرفته تا جنبشهای عدالتخواهانه، نه با حمایت سلبریتیها، بلکه با روایتهای مردم عادی در شبکههای اجتماعی گسترش یافتهاند. مخاطبان دیگر به دنبال صدای بلندتر نیستند، بلکه به دنبال صدای نزدیکتر به واقعیت زیسته خودش است.
بحران صداقت در کنش سیاسی و اجتماعی چهرههای معروف
بخشی از افول مشروعیت سلبریتیها به بحران اعتماد برمیگردد. بسیاری از آنها در سالهای اخیر کوشیدهاند در موضوعات سیاسی یا اجتماعی موضع بگیرند؛ اما اغلب این مواضع از نظر مخاطبان «صادقانه» به نظر نمیرسند.
نمونهی مشهور آن در آمریکا، حمایت پرهیاهوی برخی ستارگان از نامزدهای سیاسی خاص — مانند کمپینهای انتخاباتی ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ — بود. در آن زمان تصور میشد تأیید یک چهرهی بزرگ میتواند آرای عمومی را جابهجا کند، اما نتیجه برعکس بود: مردم واکنش سردی نشان دادند و حتی برخی نظرسنجیها نشان دادند که تأثیر ستارگان بر تصمیم رأیدهندگان تقریباً صفر شده است.
مثالی دیگر از این فاصلهی میان گفتار و کردار را میتوان در رفتار
کایلی جنر دید. او از سویی دربارهی بحران آب و تغییرات اقلیمی پست میگذارد، اما در همان زمان بارها به خاطر استفادهی مکرر از جت شخصی برای پروازهای چند دقیقهای مورد انتقاد قرار گرفته است، حتی به لقب «جنایتکار محیط زیست» دادند. در چنین شرایطی، هر پیام اجتماعی یا سیاسی از سوی سلبریتیها با تردید و تمسخر مواجه میشود.
تناقض رفتار و گفتار سلبریتیا
سلبریتیها زمانی نمایندگان آرزوهای جمعی بودند: تجسم رؤیای انسانی، یا تجلی ایدهآل زیبایی و موفقیت. اما امروز فاصلهی میان زندگی واقعی و دنیای پرزرقوبرق آنان بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است.
در دوران بحرانهای اقتصادی، تورم، ناامنی شغلی و اضطراب اجتماعی، شنیدن نصیحت از کسانی که در کاخها زندگی میکنند، بیمعنا به نظر میرسد. مردم به دنبال کسانی هستند که دردشان را بفهمند، نه کسانی که از دور دربارهی آن حرف میزنند.
افول اقتدار، آغاز صداقت
گفتهی جنیفر لارنس در حقیقت، پذیرش پایان یک دوران است. دوران ستارگانی که میتوانستند مسیر فرهنگ یا سیاست را تنها با یک جمله تغییر دهند. امروز، مشروعیت از مسیر دیگری میگذرد: دانش، مسئولیت و صداقت.
در جهانی که هر کس تریبونی دارد، سلبریتیها اگر میخواهند تأثیرگذار باقی بمانند، باید از برج عاج پایین بیایند، به جای شعار دادن، گوش بدهند و به جای نمایندگی مردم، در کنار آنها بایستند.
حرف آخر
انسان امروز در آستانهی یک دگرگونی تاریخی ایستاده است که میتوان آن را «پساسلبریتی» نامید. در این دوران، دیگر کافی نیست که کسی فقط شناختهشده باشد؛ باید شناختهشده برای چیزی واقعی باشد، چون الان مشهور شدن دیگر انگار چندان دست نیافتنی نیست.
در واقع می توان گفت امروزه شهرت دیگر نه هدف است و نه قدرت. بلکه فرصتی است برای مسئولیتپذیری و شاید به همین دلیل است که جنیفر لارنس متوجه جایگاه خود شده و سعی دارد به جا شعار دادن در قبال جایگاه هنری که دارد محتاط تر باشد و خودش هم میگوید:
«من یک هنرمندم. نمیخواهم باعث شوم مردم به خاطر نظر سیاسیام از تماشای فیلمهایم دوری کنند. میخواهم کارم بتواند روی آگاهی و احساسات مردم اثر بگذارد، نه اینکه آنها را از هنر فراری دهد. اگر نتوانم حرفی برای آرامش یا اتحاد بزنم، نمیخواهم بخشی از مشکل باشم.»
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر