"تریتا پارسی" تحلیلگر بین الملل و بنیانگذار و نایب رئیس اجرایی اندیشکده آمریکایی "موسسه کوئینسی برای کشورداری مسئولانه" با نگارش مقاله ای در وبگاه " ریسپانسیبِل اِستیت کرَفت"، نوشت سخنان اخیر وزیر خارجه عمان در اجلاس امنیتی منامه درباره تهدید اسرائیل علیه منطقه، نشانه ای از این مساله است که دیگر رهبران عربی منطقه، روایت بیش از 4 دهه ای آمریکا از اینکه ایران مساله و مشکل اصلی بی ثباتی در منطقه است، را باور ندارند.
به گزارش عصرایران، در این مقاله آمده است:
در یک چرخش قابل توجه، دستگاه سیاست خارجی خلیج فارس دیگر انگشت اتهام خود را به سمت ایران به عنوان تهدید اصلی ثبات خاورمیانه نشانه نمیگیرد - در عوض، اکنون این اتهام را متوجه اسرائیل میکند.
این تغییر توسط "بدر البوسعیدی"، وزیر امور خارجه عمان، آشکار شد؛ جایی که اخیرا در اجلاس امنیتی منامه این عبارت را در سخنرانی خود به کار برد:" ما مدتهاست میدانیم که اسرائیل، نه ایران، منبع اصلی ناامنی در منطقه است."
این چیزی بیش از یک لفاظی است. تقریبا چهار دهه است که دیپلماتها، استراتژیستها و دکترین رسمی ایالات متحده، ایران را به عنوان مرکز بیثباتی خاورمیانه معرفی کردهاند و این تغییر موضع، زنگ خطری جدی برای واشنگتن است. اگر کارگزاران منطقه دیگر ایران را منبع اصلی آشفتگی نبینند، سیاست ایالات متحده با خطر از هم گسیختگی شدید مواجه خواهد شد، حتی با وجود اینکه بسیاری از مقامات ترامپ همچنان به تکرار نکات قدیمی در مورد نقش بینظیر تهران در دامن زدن به هرج و مرج منطقهای ادامه میدهند.

از دوران ریگان به بعد، گفتمان سیاست خارجی ایالات متحده، ایران را به عنوان نیروی اصلی بیثباتکننده در خاورمیانه به تصویر کشیده است. در دوران کلینتون، "وارن کریستوفر"، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، به طور مشهوری اعلام کرد که "به هر کجای منطقه نگاه کنید، دست شیطانی ایران را میبینید" - عبارتی که اجماع دو حزبی را که تا به امروز پابرجا مانده است، متبلور کرد.
این جهانبینی در سیاست "مهار دوگانه" دولت کلینتون شکل گرفت که هم عراق و هم ایران را هدف قرار میداد. منطق اساسی آن ساده بود: ایران و عراق منبع بیثباتی منطقهای بودند؛ اسرائیل لنگر ثبات بود؛ و مهار اولی در عین حمایت از دومی، خاورمیانه را امن میکرد و راه را برای صلح هموار میکرد. از آن زمان، نیاز فرضی به مهار بیثباتسازی ایران به عنوان توجیه اصلی برای حفظ هژمونی نظامی آمریکا در خاورمیانه عمل کرده است.
نام این سیاست در طول زمان تغییر کرده است، اما جوهره آن پابرجا مانده است - به استثنای کوتاه دو سال پس از توافق هستهای ایران در سال 2015، زمانی که دولت باراک اوباما موقتا استراتژی مهار واشنگتن را متوقف کرد. حتی توافقنامه "آبراهام" دونالد ترامپ، که به عنوان یک نوآوری بزرگ سیاسی مورد ستایش قرار گرفت، در نهایت همین فرضیه را تقویت کرد: اینکه ایران محور بینظمی منطقهای است و کشورهای عربی باید برای مهار تهران با اسرائیل همسو شوند.
دشوار نیست که بفهمیم چرا یک وزیر امور خارجه عرب نه تنها روایت دیرینه واشنگتن را رد میکند، بلکه آن را وارونه میکند و اسرائیل، نه ایران، را به عنوان منبع اصلی بیثباتی معرفی میکند.
تنها در دو سال گذشته، اسرائیل به 7 کشور منطقه حمله کرده و در عین حال آنچه را که یک کمیسیون سازمان ملل متحد، نسلکشی در غزه توصیف کرده است، انجام داده است. بخش زیادی از غزه را به ویرانه تبدیل کرده و بخشهای بزرگی از جنوب لبنان را ویران کرده است.
وقتی نیروهای اسرائیلی به قطر - یکی از شرکای کلیدی ایالات متحده - حمله کردند، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس دیگر نتوانستند انکار کنند که بیملاحظگی اسرائیل تهدیدی مستقیم برای کل منطقه است.
مقامات عمانی استدلال میکنند که سیاستهای خود واشنگتن به ایجاد این وضعیت کمک کرده است. آنها معتقدند که استراتژی ایالات متحده برای منزوی کردن و مهار ایران، قطبی شدن منطقهای را تشدید کرده و فرصتهای کاهش تنش را از بین برده است.
اگر ایران از نظر اقتصادی و سیاسی در منطقه ادغام میشد، تنشها با ایالات متحده و اسرائیل ممکن بود کاهش یابد - در عین حال تهدید تهران برای همسایگان خلیج فارس خود را نیز کاهش میداد. در واقع، البوسعیدی در سخنرانی خود در منامه خواستار یک معماری امنیتی منطقهای فراگیر شد - معماریای که ایران، عراق و یمن را به جای حذف، پای میز مذاکره بیاورد.
از همه مهمتر، البوسعیدی تاکید کرد که "ما مدتهاست میدانیم" اسرائیل، نه ایران، منبع اصلی بیثباتی منطقهای است. این نشان میدهد که اظهارات او واکنشی به وقایع دو سال گذشته نیست، بلکه دیدگاهی دیرینه است که مقامات عرب اکنون فقط مایل به بیان علنی آن هستند.
وقتی یک وزیر امور خارجه ارشد شورای همکاری خلیج فارس - نماینده عمان، کشوری که به عنوان یک طرف مذاکره دیپلماتیک برای ایران و ایالات متحده مورد احترام است - در مقابل مخاطبان عمدتا آمریکایی، چارچوببندی مرسوم را رد میکند، پیامدهای آن عمیق است.
این به آن معنا نیست که کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دیگر ایران را به عنوان یک چالش نمیبینند یا اینکه سیاستهای ایران گاهی اوقات مخرب نیستند یا نبودهاند. مطالعهای که من در سال 2020 با همکاری روزنامهنگار "متیو پتی" نوشتم، نشان داد که ایران یکی از مداخلهگرترین قدرتها در منطقه بوده است، اگرچه نقش آن از سال 2015 توسط ترکیه و امارات متحده عربی جایگزین شده است.

اما اگر شورای همکاری خلیج فارس دیگر آن را به عنوان تهدید اصلی تلقی نکند، تمایل آن برای حمایت از سیاستهای ایرانمحور ایالات متحده کاهش خواهد یافت.
دولت ترامپ که سیاست فشار حداکثری 2 را دنبال میکند، ممکن است دریابد که شرکای مشتاق کمی در خلیج فارس دارد. مگر اینکه واشنگتن رویکرد خود را دوباره تنظیم کند، سیاست آن در معرض خطر فاصله گرفتن شدید با شرکای شورای همکاری خلیج فارس قرار خواهد گرفت.
عاقلانه این است که دولت ترامپ به درخواست البوسعیدی برای یک چارچوب امنیتی منطقهای فراگیر توجه کند. چنین ساختاری نه تنها به ثبات خاورمیانه کمک میکند، بلکه به واشنگتن اجازه میدهد بارِ امنیت منطقهای را به جای نیروهای آمریکایی، بر دوش کشورهای منطقه بگذارد. به طور خلاصه، این میتواند مسیری حیاتی برای ایالات متحده فراهم کند تا حضور نظامی خود را به طور مسئولانه کاهش دهد و سرانجام سربازان خود را از منطقه به خانه بازگرداند.
خاورمیانه در حال تبدیل شدن به یک کانون نگرانی جدید است. ایالات متحده باید توجه داشته باشد - و این را به عنوان فرصتی برای کنار گذاشتن مفاهیم بیثباتی با رویکرد ایران-محور بداند، مفاهیمی که باعث شده ایالات متحده در منطقهای گرفتار بماند که چندین رئیس جمهور متوالی اعلام کردهاند دیگر منطقهای حیاتی برای امنیت ملی ایالات متحده نیست.