عصر ایران؛ مهدی مالمیر- منتقدان و نویسندگان حوزه سینما، ژانر «کمدی» را به انواع گوناگونی بخشبندی کردهاند: کمدیهای مشهور به «کمدی سیاه» که موضوعات جدی اجتماعی وفلسفی را به طنز میکشند، کمدیهای «اسلپ استیک» که بر تمِ تقابل فیزیکی قهرمان فیلم با آدم ها و محیط اطراف بنا میشود. کمدیهای «پاستورال» یا شبانی که بر تضاد صفای کاراکترِ روستایی با محیطِ رنگ و وارنگ شهری رقم میخورد و...
نمونه های فراوانی میشود از این نوع کمدیها در تاریخ سینمای جهان نام برد. وودی آلن با آن طنز سیاه، باستر کیتون و برخی فیلمهای لورل و هاردی که بر مبنای اسلپ استیک و برخورد فیزیکی قهرمان فیلم با محیط اطراف شکل میگیرند و فیلم «زرد قناری» به کارگردانی خانم رخشان بنیاعتماد در دهه 60 را هم میشود با احتیاط در گونه کمدی پاستورال یا شبانی جای داد.
با این همه اما، ما در سالهای اخیر با ژانرِ دیگری از کمدی هم روبهرو شدیم که چون در قالب های قبلی نمیگنجد شاید بتوان نام آن را « پژمان- کمدی» نهاد! کمدیهایی که نقش اصلی وهمۀ بارِ فیلم بر شانۀ «پژمان جمشیدی» بازیگر پُرکار سالهای اخیر گذاشته شده است.
تئوری بالن آزمایش
نخستین کار بازیگری جناب جمشیدی بازی در سریال ساختمان پزشکان بود و پس از آن در سریالی که تا حدودی از زندگی و تجربۀ ورزشی خود او گرتهبرداری شده بود و از قضا سریالی جذاب و پر طرفدار از آب درآمد.
در علوم انسانی تئورییی وجود دارد به نام «بالن آزمایش»: به این معنی که دستدرکاران یک نظریه از قولِ منبعی ناشناس نظریهای را در فضای عمومی طرح میکنند، اگر این نظریه با اقبال مخاطبان رو به رو شد، پاورچین پاورچین صاحب پیدا میکند و نظریه پردازان آن به شرح و بسط آن در فضای عمومی میپردازند.
نقش کوچکی در سریال «ساختمان پزشکان» و اندکی بعدتر سریال «پژمان» هم از آن نوع بالنهای آزمایشی بود که امتحان خود را خوب پس داد و توانایی آقای جمشیدی را به رخ تماشاگر کشید. هم او که از مشتطیل سبز فوتبال به دنیای تصویر کوچیده بود.
سینما چونان صنعت
سینما هم مثل همه صنعتهای دیگر پی گیر طرحهای کامیاب است. طرح اولیه یک خودرو در بادی امر میتواند بسیار خلاقانه، جسورانه و با صرف هزینههای فکری و مادی فراوان همراه باشد و پس از اقبال خودروسواران می تواند به خط تولید برسد تا میلیونها خودرو از روی طرح اولیه با صرف هرینه کم و سود سرشار روانه بازار بشود.
سریال پژمان همان طرح اولیه وخلاقانهای بود که حالا با فیلم هایی که او شخصیت محوری آنها را بازی میکند برای خود خطِ تولید یا ژانر تازهای در سینما پدید آورده و عنوان «پژمان- کمدی» شاید برای این ژانر مناسب باشد.
بازیگر به جایِ میزانسن!
اگر بازیگری را هم از عناصر میزانسن به حساب آوریم، جمشیدی در نقش اصلی این فیلمها هم بازیگر است و هم میزانسن! به عبارت بهتر: بازیگری و شوخیهای کلامی او چنان بر فیلم ها سنگینی میکند که موجب غفلت تماشاگر از ضعف موسیقی فیلم، دکوربندی، نوع بازی نقش های دیگر، ضعف در حرکت دوربین و تدوین میشود! در این ژانر دقت درهمۀ این نکات تحتالشعاع طنازیهای زبانی پژمان خان است!
به مثابه یک ژانر
ژانرها قواعدی نوشته یا نانوشته میان تولیدکنندگان و تهیهکنندگان فیلم و نوعی پیش اطلاع به سینماروندگان است تا پیش از تماشا بدانند چه انتظاراتی باید از فیلم داشته باشند. مثلا وقتی با تبلیغ فیلمی در ژانر وسترن رو به رو میشویم تماشاگر میداند در این فیلم باید به دنبال چه کاراکترها و چه میزانسنهایی باشد.
پژمان کمدی هم قراردادی نانوشته با تماشاگران نوشته است: وقتی فیلمی در ژانر کمدی با نقش آفرینی (نقش اصلی) او بر روی پرده ماست تماشاگر به دنبال شخصیتِ شوخ و بذلهگو و گرفتاری است. شخصیتی که در عین میانسالی به کودکان میماند و با حاضرجوابیها و خنده و متلکپرانی به جدال با بدبیاریهای زندگی و مشکلات مالی و ... میرود.
پایانِ خط تولید؟
با این همه مثل همۀ طرح های موفق در صنعت اگر طرحها به روزرسانی نشوند و با خلاقیت همراه نگردد، رفته رفته سترون میشوند و دیگر رغبتی در تماشاگر برنمیانگیزانند.
چرا همچنان میفروشد؟
این که با همه تکرار در این جنس کمدی چرا همچنان بازار فروش داغ است به سبب آن است که خط تولید پژمان- کمدی چنان بازار را تسخیر کرده که تا مدتی نامعلوم ساختِ یک فیلم کمدی بدون او میتواند ریسک قابل توجهی به شمار آید یا دستکم نیازمند بهره بردن از بازیگران کمدی سرشناس دیگر در حالی که از نظر دستمزد از توان بسیاری از تهیه کنندگان بیرون است.
کمدی کلام محور
این که چرا کارگردانان از همۀ انواع مختلف کمدی بیشتر به کمدی کلام محور اقبال نشان میدهند (و آقای جمشیدی نشان داده از پس آن به خوبی بر میآید) نکته بسیار قابل مطالعهای است و می تواند ناشی از فقدان فیلمنامه و امکانات قابل قبول یا نشناختن کافی این ژانر در عرصۀ سینما باشد.
و البته شاید دلیل بزرگتری هم در کار باشد: ما به کلام معتاد شدهایم! فیلمهای معروف به پلنگ صورتی با بازی بیهمتای « پیتر سلرز» و فیلم های از یاد نرفتنی «چارلی چاپلین» و «باستر کیتون» و «روآن اتکینسون» را تنها با تماشای تصویرهای به هم دوخته شده در پرده سینما میشود درک کرد اما کمدیهای ما را باید با گوشها شنید و در واقع دید!
دلیل دیگر چنان چه گفته آمد ما به کلام خو کرده ایم! از مدیران و سیاستمداران مان بیش از عمل حرف شنیدهایم! بیش از کار نمایان در عرصه اقتصاد سخنرانیهای دراماتیک به گوشمان رسیده است.
در زمینه چنین فرهنگ کلام محوری طنز را نه در موقعیت طنز و ژانر های گوناگون، که در شوخی های زبانی با طعم «قلقلک های جنسی» جستوجو می کنیم. ما به جای دیدن فیلم، فیلمنامههای ملالآور در قالب سخنرانی و همایش و اتاق فکر شنیدهایم که هرگز به جهان عمل پا نگذاشته اند.
البته اگر بنا بر رعایت انصاف باشد، پژمان- کمدیها اگر کسی را نخنداند، می تواند در قلبالاسد تابستان تماشاگر را در سالنی خنک اندکی آرام کند، میتواند در چلۀ زمستان مکانی گرم برای چُرتی کوتاه فراهم آورد و البته خندهای به ارمغان آورد برای همه کسانی که قواعد کمدیهای پژمان را پذیرفتهاند و به شیرینکاریهای ایشان در فیلمها دلخوشاند! در حالی که کلام برخی کار به دستان سوگمندانه نه مدیریتی بر گرما دارد، نه کنترلی بر سرما، سهل است، تنها میتواند بر کیسه غم و غصههایمان (که از این نظر به هیچ رو کم و کسری نداریم) بیفزاید!
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر