۲۳ شهريور ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۹۳۹۵۶
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۲ - ۲۳-۰۶-۱۴۰۴
کد ۱۰۹۳۹۵۶
انتشار: ۱۰:۵۲ - ۲۳-۰۶-۱۴۰۴
سود و زیان نابودی اصالت اثر هنری در عصر بازتولید

 هالۀ گمشده؛ آزادی یا ابتذال هنر؟

 هالۀ گمشده؛ آزادی یا ابتذال هنر؟
هاله همان کیفیت رازآلود، یگانه و غیرقابل تکراری است که یک اثر هنری اصیل با خود دارد؛ تجربه‌ای که در برخورد مستقیم با اصل اثر احساس می‌شود

 عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- هنر، آن‌گونه که والتر بنیامین فیلسوف نامدار آلمانی در مقالۀ مشهور خود - «اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی»- شرح داده، همواره چیزی فراتر از زیبایی صرف بوده است.  او اصطلاحی را به کار گرفت که تا امروز الهام‌بخش بحث‌های بسیاری است: «هاله». 

  هاله همان کیفیت رازآلود، یگانه و غیرقابل تکراری است که یک اثر هنری اصیل با خود دارد؛ تجربه‌ای که در برخورد مستقیم با اصل اثر احساس می‌شود، تجربه‌ای آمیخته با فاصله، شکوه و احترام. 

  برای مثال، دیدن تابلوی اصلی «مونالیزا» در موزۀ لوور هرگز با نگاه کردن به کپی دیجیتال آن در صفحۀ تلفن همراه یکی نیست.

  اصل تابلوی «شب پرستاره» ونگوگ در موزۀ هنر مدرن نیویورک است، اما نسخه‌های چاپی‌ در همه‌جا هست؛ از لیوان و تی‌شرت گرفته تا پوستر اتاق خواب.اما جهان مدرن با اختراعاتی چون عکاسی و سینما، و امروز با بازتولید دیجیتال، این هاله را دست‌خوش دگرگونی کرده است. 

 

 هالۀ گمشده؛ آزادی یا ابتذال هنر؟

    بنیامین معتقد بود بازتولید مکانیکی، هاله را می‌زداید و هنر را از چارچوب آیین‌های مذهبی و سنتی بیرون می‌کشد.

    پرسش این است: آیا از دست رفتن هاله نشانۀ آزادی هنر است یا ابتذال آن؟ اینجا دو نگاه متفاوت در دل مکتب فرانکفورت شکل گرفت: نگاه امیدوارانۀ بنیامین و نگاه انتقادی و بدبینانۀ تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر.

    بنیامین و دموکراسی در هنر

  بنیامین با وجود آگاهی از نابودی هاله، آن را نه فاجعه، که فرصتی رهایی‌بخش می‌دید. او استدلال می‌کرد که وقتی هنر دیگر در انحصار اشراف، کلیسا یا گالری‌های خصوصی نیست، توده‌های مردم می‌توانند به آن دست‌رسی یابند. این دست‌رسی گسترده، هنر را از برج عاج تقدس و فاصله بیرون می‌آورد و به میدان سیاست، جامعه و تجربۀ عمومی وارد می‌کند.

  نمونۀ روشن این تحول، سینما است. سینما محصولی است که ذاتاً بر بازتولید مکانیکی بنا شده، اما در عین حال به توده‌ها امکان تجربۀ مشترک، جمعی و حتی سیاسی می‌دهد. برای بنیامین، سینما نه تنها هاله را نابود می‌کند، بلکه هنر را به ابزار نقد اجتماعی و مبارزه با ایدئولوژی‌های سلطه‌گر بدل می‌سازد. در این نگاه، نابودی هاله به معنای دموکراتیزه شدن هنر است.

 آدورنو و هورکهایمر؛ صنعت فرهنگ و ابتذال

  در برابر این خوش‌بینی، آدورنو و هورکهایمر در کتاب مشهور دیالکتیک روشن‌گری و مقالات مربوط به «صنعت فرهنگ» تصویری کاملاً متفاوت ترسیم کرده‌اند. 

   آنان معتقد بودند بازتولید مکانیکی نه تنها هاله را از بین می‌برد، بلکه هنر را به کالایی مصرفی بدل می‌کند. وقتی یک قطعه موسیقی بی‌وقفه روی رادیو یا در پلتفرم‌های دیجیتال تکرار می‌شود، دیگر آن تجربۀ یگانه و تأمل‌برانگیز را ندارد. اثر هنری در منطق بازار حل می‌شود و جای خود را به سرگرمی آسان‌مصرف می‌دهد. 

   در این شرایط، به جای اینکه توده‌ها به آگاهی و رهایی برسند، به انفعال و هم‌سان‌سازی فرهنگی سوق داده می‌شوند. از نظر آدورنو و هورکهایمر، نابودی هاله یعنی از دست رفتن توانایی هنر برای ایجاد فاصلۀ انتقادی. به بیان ساده‌تر، وقتی همه‌چیز قابل تکثیر و مصرف سریع شد، دیگر فرصتی برای مکث، اندیشیدن و تجربۀ ژرف باقی نمی‌ماند.

   سود و زیان نابودی هاله، میان دو قطب

    اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، نابودی هاله هم محاسنی دارد و هم معایبی. شکستن انحصار هنر و گسترش دست‌رسی عمومی، تبدیل شدن هنر به ابزار سیاسی و اجتماعی و امکان تجربه‌های جمعی نوین (مانند سینما یا کنسرت‌های ضبط‌شده) از محاسن چنین روی‌کردی است و کالایی شدن و ابتذال هنر در چرخۀ بازار، کاهش عمق و اصالت تجربه‌ی زیبایی‌شناختی و یک‌سان‌سازی و انفعال فرهنگی به جای برانگیختن تفکر انتقادی، از معایب آن محسوب می‌شود.

  امروز، با وجود رسانه‌های دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی، پرسش بنیامین و هم‌مکتبی‌هایش بیش از هر زمان دیگری زنده است. 

   وقتی میلیون‌ها نفر در جهان می‌توانند هم‌زمان یک قطعه موسیقی را بشنوند یا یک تصویر را بازنشر کنند، آیا این دست‌رسی نشانۀ دموکراسی فرهنگی است یا سلطۀ صنعت سرگرمی؟

    واقعیت این است که هر دو دیدگاه بخشی از حقیقت را آشکار می‌کنند. نابودی هاله از یک‌سو به ما امکان می‌دهد   هنر را از چارچوب‌های بسته بیرون بکشیم و در اختیار همگان قرار دهیم؛ اما از سوی دیگر، خطر ابتذال و کالایی شدن همیشه سایه می‌اندازد.

   بنابراین شاید بهترین راه، نه سوگ‌واری برای هالۀ از دست رفته و نه جشن بی‌چون‌وچرا برای نابودی آن، بلکه خلق شیوه‌های تازۀ تجربه‌ی هنر باشد؛ شیوه‌هایی که هم دست‌رسی عمومی را تضمین کنند و هم عمق و اصالت را پاس بدارند. 

   شاید در این میانه بتوان هاله‌ای نو آفرید: هاله‌ای نه مبتنی بر فاصله و تقدس، بلکه بر تجربۀ جمعی، مشارکت‌جویانه و آگاهانه.

برچسب ها: هنر ، ابتذال ، دیجیتال
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha