۰۷ شهريور ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۳:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۸۹۶۷۴
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۹ - ۰۶-۰۶-۱۴۰۴
کد ۱۰۸۹۶۷۴
انتشار: ۱۹:۰۹ - ۰۶-۰۶-۱۴۰۴
گفت‌وگوی پیام ما با «ناصر فکوهی»، انسان‌شناس درباره تناقضات میان ساده‌زیستی و تجمل در جامعه امروز

چرخه معیوب مصرف گرایی در ایران

چرخه معیوب مصرف گرایی در ایران
 متأسفانه وقتی مسئولان به وظایف خود درست عمل نمی‌کنند، مردم نیز، هرچه بیش‌تر گفتمان‌های عامیانه را می‌پذیرند. یا هر کاری دوست دارند می‌کنند و فردگرایی غالب می‌شود؛ مردم سطحی‌تر شده و در نهایت بیشتر به خود ضربه می‌زنند.
پیام ما نوشت: هر بار که بحران اقتصادی شدت می‌گیرد، توصیه به «کمتر مصرف‌کردن» دوباره بر سر زبان‌ها می‌افتد. اما چرا جامعه‌ای که از ساده‌زیستی سخن می‌گوید، در عمل به‌عنوان جامعه‌ای «مصرف‌گرا» شناخته می‌شود؟ تناقضی که نه‌تنها به سفره‌های مردم ضربه می‌زند، بلکه تاب‌آوری اقتصادی کشور را هم تضعیف می‌کند. 
 
ناصر فکوهی، انسان‌شناس و استاد بازنشسته دانشگاه تهران، نقدی جدی بر سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی کشور دارد و معتقد است: «ریشه مصرف‌گرایی در جامعه ایران نه در تمایلات افراد، بلکه در ناهماهنگی گفتار و کردار نهادهای رسمی است.»
 
 او در گفت‌وگو با «پیام ما» به ریشه‌های تاریخی و فرهنگی این پدیده می‌پردازد و توضیح می‌دهد چرا سیاست‌های ناکارآمد و دخالت‌های نادرست دولت، جامعه را در چرخه‌ای معیوب از مصرف و نارضایتی گرفتار کرده است.
 

در ایران از مصرف‌گرایی زیاد انتقاد می‌کنیم، ولی در عمل ظاهراً یکی از مصرف‌زده‌ترین جوامع منطقه‌ایم. این تناقض از کجاست؟

 
انتقادهایی که انجام می‌شود نه عمیق هستند و نه صادقانه. عموماً حاکمیت هر زمان به دلیل کم‌کاری یا ناشایستگی گروهی از مسئولان یا به دلیل گرایش پیوسته به‌سوی اقتصاد نولیبرالی و مصرف‌گرا در طول چندین دهه، با افزایش شدید تقاضا و نارضایتی مردم روبرو می‌شود یا امروز که به دلیل سال‌ها دنبال‌کردن یک سیاست تنش‌زا با تحریم‌های بیرونی روبروست و از داخل نیز کاسب‌کاران تحریم نه اجازه می‌دهند به توافقی رسیده شود و نه حتی سال‌هاست اجازه داده‌اند بساط پول‌شویی از طریق تصویب قوانین بین‌المللی، جمع شود، وقتی به بن‌بست می‌خورد به مردم توصیه می‌کند که کمتر مصرف کنند یا آمار و ادعاهایی را پیش می‌کشد که گاه نادرست‌اند، گاه ناقص و گاه خارج از چارچوب. صرفاً برای‌آنکه کمبودها و بی‌کفایتی‌ها توجیه شوند؛ البته چنین روش‌هایی عموماً تأثیر معکوس دارند.
 
 درست است که مصرف ایرانیان بالاست و این دلایل اساسی در تاریخ معاصر دارد؛ این هم درست است که سبک زندگی مردم عوض شده، اما از مهم‌ترین دلایل هر دو امر یا تشدید آن‌ها، دخالت دولت به‌صورت نادرست و در جاهایی است که نباید در نظام اجتماعی دخالت کند و از سوی دیگر، نبودش در جاهایی که ضروری است. دولت تا بی‌نهایت در زندگی خصوصی مردم دخالت می‌کند؛ ولی اغلب در انجام وظایفی که کار هر نظام سیاسی به شمار می‌رود، کمتر متوجه اهمیت این وظایف است.
 
 متأسفانه یکی از مشکلاتی که بر سر راه تحلیل‌گران و حامیان محیط‌زیست برای توصیه به مردم برای مصرف کمتر وجود دارد، همین مقاوم شدن و واکنشی رفتارکردن مردم در برابر «نصایح دولتی» است. به این معنا که حتی اگر ما به‌عنوان جامعه‌شناس از ساده‌زیستی، یا مصرف کمتر دفاع کنیم، بلافاصله متهم می‌شویم که در حال دفاع از گفتمان دولتی هستیم.
 
 متأسفانه وقتی مسئولان به وظایف خود درست عمل نمی‌کنند، مردم نیز، هرچه بیش‌تر گفتمان‌های عامیانه را می‌پذیرند. یا هر کاری دوست دارند می‌کنند و فردگرایی غالب می‌شود؛ مردم سطحی‌تر شده و در نهایت بیشتر به خود ضربه می‌زنند.
 
من خود جزو کسانی بوده‌ام که سال‌ها نسبت به مصرف زیاد انرژی و به‌طورکلی الگوی مصرف نادرست در ایران در همه زمینه‌ها انتقاد داشته‌ام، اما پیوسته، می‌بینم که این سخنان با واکنش‌های تندی روبرو می‌شود که تا اندازه زیادی هم واکنشی نسبت به فساد و «بریز و بپاش»های دست‌اندرکاران و نبود پاسخ‌دهی و مسئولیت آن‌هاست و هم ناشی از گرایش عمومی جامعه ما به‌سوی اندیشه‌های راست نولیبرالی و مصرف‌گرا که به اقشار متوسط و پایین به دست خودشان ضربه می‌زنند و متأسفانه هر دو مورد جریان‌هایی هستند که در جهان شدت و ضعف‌های بسیار زیادی بنا بر کشورها دارند.
 
مصرف‌گرایی در ایران چقدر وارداتی‌ست و چقدر ریشه در ساختارهای فرهنگی و تاریخی خودمان دارد؟ آیا همیشه این‌طور بودیم؟
وارداتی‌بودن مصرف‌گرایی هرچند نادرست نیست، اما تنها بخشی از واقعیت است. نخست باید بگوییم که این الگو از سال‌های اواخر دهه ۱۳۳۰ و ابتدای دهه ۱۳۴۰ آغاز شد که از نظر بسیاری، به‌ویژه جوان‌ها که نه تجربه آن سال‌ها و سال‌های پیش از آن را دارند و نه تجربه جهان را، «سال‌هایی طلایی» به‌حساب می‌آیند.
 
درحالی‌که الگوهایی که در این سال‌ها به دلیل افزایش یکباره درآمد نفتی در جامعه ما به وجود آمدند، سبک زندگی مردم را به‌کلی تغییر دادند و ایرانیان را که پیش از آن بسیار بیشتر صرفه‌جویی اهمیت می‌دادند، رفته‌رفته به مردمی تبدیل کردند به‌شدت مصرف‌گرا و اشکالی از مصرف را در ایران رایج کردند که نمونه‌هایش را حتی در کشورهای پرمصرف اروپایی و آمریکایی نمی‌بینیم. برای نمونه، به دلیل شهرنشینی شتاب‌زده‌ای که در ایران داشته‌ایم، رفتارهای شهری و استقلال فضاها و حریم‌های خصوصی در قالب مدرن هرگز در ایران به وجود نیامد یا درونی نشد؛ در نتیجه مردم هنوز همچون دوران روستانشینی، به‌صورت پیوسته در زندگی یکدیگر دخالت کرده و نگاهشان به رفتار دیگران است. 
 
به‌عبارت‌دیگر، بسیاری از افراد برای آن مصرف می‌کنند که «دیده» شوند و این به دلیل آن است که «دیدن» و بهتر است بگویم «تماشاکردن» و دخالت در رفتارهای دیگران به عادت روستایی پیشین، هنوز در شهرهای ما و بین خانواده‌ها و دوستان باقی‌مانده است و همین سبب می‌شود که مصرف در بسیاری موارد باتوجه‌به میزان «جذابیتی» که ایجاد می‌کند، انجام بگیرد. این موارد را ما از خریدن لباس تا حتی خرید کالاهای فرهنگی همچون کتاب، به‌سادگی می‌توانیم نشان دهیم. شیوه‌های رفت‌وآمدی (برای نمونه استفاده بسیار بالا از خودرو یا سفرهای پیوسته به شمال کشور و به‌طورکلی حمل نقل درون و برون‌شهری بسیار بالا) از این موارد هستند. مشکل این موارد در آن است که همچون الگوهای بهداشتی چون پُرخوری و چاقی، مبتلا شدن به آن‌ها بسیار ساده و کنارگذاشتن آن‌ها، بسیار سخت است.
 
 از این لحاظ من در همان حال که تأثیر الگوهای بیرونی از راه رسانه‌ها یا تبلیغات و اقتصاد سرمایه‌داری مصرفی را اندک نمی‌دانم، به نظرم می‌رسد که دلیل اصلی، درونی است و به تغییر الگوهای مصرفی – رفتاری بعد از دهه ۱۳۳۰ به دلیل درآمدهای نفتی است. انقلاب هم نتوانست این مسائل را تغییر دهد و حتی از دهه ۱۳۷۰ با سیاست‌هایی که در پیش گرفته شد و تا امروز ادامه دارند؛ بیشترین میدان را به مصرف‌گرایی داده‌اند و همیشه بر اینکه مصرف بیشتر برابر با رفاه بیشتر است، تأکید داشته‌اند، مگر همین چند سال اخیر که تحریم‌ها به ایران فشار آورده و شکی ندارم به‌محض آنکه این موضوع پایان بیابد، دوباره گفتمان مصرف‌گرا از همه سو باز خواهد گشت.
 

برای خروج از این چرخه از کجا باید شروع کرد؟ آموزش؟ قانون؟ تغییر سبک زندگی؟ چون نهادهایی مثل مدرسه، رسانه و حتی خانواده، به جای آموزش مصرف مسئولانه، انگار دارند مصرف بیشتر را ترویج می‌کنند. آیا این نهادها خودشان بخشی از مشکل‌اند؟

 
بدون شک چنین است. هر کدام از این نهادها را که در نظر بگیرید، می‌بینید که توصیه‌هایشان شکل «ساختگی» و «نمایشی» و «سفارشی» دارد، زیرا از یک سو مصرف کمتر را توصیه می‌کنند، اما از سوی دیگر مردم مشاهده می‌کنند که در رفتارهای اداری و مدیریتی، با بیشترین میزان بی‌مسئولیتی و «بریزوبپاش»‌ها روبرو هستیم. هر روز این‌وآن نهاد، طرح‌های بی‌پایه و بی‌ارزشی را مطرح و میلیاردها تومان از درآمد کشور را صرف آن‌ها می‌کنند و این‌ها چیزهایی نیست که به چشم نیاید. در کشور ده‌ها و بلکه صدها سازمان «فرهنگی و تربیتی» و غیره، بودجه‌های کلان می‌گیرند و در همه زمینه‌ها با نوعی هزینه‌کردن‌های غیرمسئولانه و بی‌اثر و حتی آسیب‌زای دولتی و نیمه‌دولتی و خصوصی روبرو هستیم که این‌ها تأثیر روانی بسیار سختی بر مقاوم شدن و سخت‌شدن هسته درونی مصرف‌گرا در مردم عادی دارند.
 
 امروز هم اگر شاهد کاهش مصرف هستیم، به نظر من تنها از سر «نداشتن» است و نه از سر «نخواستن» و روشن است که این رفتارها پایدار نیستند و مسئولیت این امر به‌صورت مستقیم بر عهده مسئولانی است که اجازه داده‌اند فساد و بی‌کفایتی تا این اندازه در کشور گسترش یابند. درحالی‌که برای برخی از جرایم کوچک عقیدتی و حتی سلیقه‌ای (برای نمونه در شکل‌وشمایل مردم) سخت‌ترین مجازات‌ها انجام می‌شود و از طریق تبلیغی که بدین ترتیب می‌شود نیز به حیثیت و اعتبار کشور در خارج ضربه می‌خورد و سیاه‌نمایی‌ها افزایش می‌یابند. بزرگ‌ترین اختلاس‌گران تاریخی که گاه میلیاردها دلار از اموال مردم را دزدیده‌اند، به ناگهان از زندان‌ها آزاد و به‌راحتی دوباره طرف اعتماد مسئولان قرار می‌گیرند. همه این‌گونه رفتارها دارای تبعاتی است که خود را در واکنش‌ها و بی‌اعتمادی عمومی نسبت به آن توصیه‌ها و هشدارها نشان می‌دهند.
 

آیا نظام آموزشی ما عملاً آدم‌هایی تربیت می‌کند که مصرف‌زده باشند و مصرف را معیار موفقیت بدانند؟

 
منظور از نظام آموزشی ازآنجاکه تربیت را هدف می‌گیرد عموماً نظام پیش از دانشگاه است. اما من می‌توانم تربیت دانشگاهی را نیز به آن بیفزایم. چه پیش و چه پس از انقلاب بیشتر از آنکه هدف دانشگاه‌، انتقال فرهنگی شناخت جهان بیرونی باشد که به‌شدت در حال دگرگونی است و انسان‌ها به‌شدت نیاز به آموزش دارند تا بتوانند در برابر آن از پای درنیامده و برعکس از امکاناتش استفاده و زندگی بهتری را برای خود بسازند، اهدافی خیالین دنبال می‌شد و هنوز می‌شود که عمدتاً من آن را در فرایند «استفاده ابزاری از ایدئولوژی برای ثروت و قدرت بیشتر» خلاصه می‌کنم. ایدئولوژی یعنی مجموعه‌ای از باورها که خود را به آزمون تجربه نمی‌گذارند و قاطعیتی کامل را در خود می‌بینند که فراتر از واقعیت است و بر آن هستند که واقعیت را حتی به‌زور شبیه به خود کنند و البته به این کار موفق نمی‌شوند و درست در همه‌جا (منظورم حتی در فرهنگ‌ها و کشورها و دوره‌های تاریخی دیگر) همه‌جا با شکست و به دلیل واکنش‌ها به‌عکس هدفی که داشته‌اند منجر شده‌اند.
 
 روشن است بیشتر موادی که در مدارس یا دانشگاه‌های ما آموزش داده می‌شوند قابل ایدئولوژیزه شدن نیستند، ولی گفتم وقتی اصل بر ایدئولوژیزه شدن (برای استفاده ابزاری و سودآوری باشد)، نتیجه آن می‌شود که اعتماد عمومی به فرایند آموزشی و مفیدبودن آن و شایستگی و درستی آن به‌طورکلی حتی در حوزه‌های غیرایدئولوژیک از بین می‌رود و نتیجه همان است که گفتم تربیت آدم‌هایی ناکارآمد و درست در موقعیتی معکوس با اهداف ادعا شده در ایدئولوژی مورد ادعا. به همین جهت است می‌بینیم که بیش از چهل سال پس از گذشت انقلابی که دلیل اصلی‌اش مطالبه برای ازمیان‌بردن نابرابری و اختلاف طبقاتی و بی‌مسئولیتی حاکمان در برابر وظایفی که دولت باید برای رفاه مردم به‌ویژه مردم اقشار پایین و متوسط داشته باشد، بود، هنوز معیار «موفقیت» در کشوری مثل کشور ما، جلو زدن از دیگران ولو با زیر پا گذاشتن آن‌ها، ثروتمند بودن، شهرت داشتن و قدرتمند بودن است.
 
 در این شرایط توصیه برای «صرفه‌جویی» برای اکثر مردم به یک شوخی تلخ تبدیل می‌شود. متأسفانه کنشگران اجتماعی به این حد از پختگی نیز نرسیده‌اند که درک کنند، سبک زندگی به دور از مصرف‌گرایی سوای آنکه ما چه حکومتی با چه سیاستی داشته باشیم یا مسئولان تا چه اندازه بهتر یا بدتر عمل کنند، دارای ارزشی درونی، ذاتی و مفید برای خودشان است.
 

ما جنگ ۱۲ روزه‌ را پشت سر گذاشته‌ایم و به نوعی در شرایط پساجنگ به سر می‌بریم، به نظر شما مصرف‌گرایی می‌تواند مانع یا محرک بازسازی همبستگی اجتماعی و هویت فرهنگی باشد؟ از منظر انسان‌شناسی، چطور می‌توان رفتارهای مصرفی را به سمتی هدایت کرد که به تاب‌آوری بلندمدت جامعه کمک کند؟

 
جنگ دوازده روزه‌ای که ایران تجربه کرد به نظر من، به دلایل بی‌شمار ژئوپلیتیک، سیاسی، اقتصادی و… به صورت‌هایی دیگر ادامه خواهد یافت کمااینکه به‌صورت زیر پوستی سال‌هاست وجود دارد. اما گمان نمی‌کنم آنچه در آن دوازده روز تجربه کردیم، به آن شکل چندان امکان‌پذیر باشد. در این مورد زیاد بحث را باز نمی‌کنم و شاید در فرصتی دیگر این کار را بکنم.
 
 تجربه این جنگ را در اینجا به‌صورت مختصر در رابطه ما با موضوع مورد بحثمان بررسی می‌کنم، زیرا فکر می‌کنم اولاً موضوع ما بی‌ارتباط با موضوع این جنگ نیست و ثانیاً برای آینده نیز می‌تواند مفید باشد، زیرا ما در منطقه‌ای پرتنش زندگی می‌کنیم و در آن یا تنش‌ها به چنین حدی از درگیری می‌رسند یا ما در آستانه آن هستیم و در هر دو مورد موضوع مصرف و بازاری که با مصرف، پس‌انداز، نگاه به روابط مصرفی و زندگی روزمره مربوط می‌شود در سرنوشت ما تأثیر داشته و خواهد داشت.
 
از این نقطه‌نظر، پیش از هر چیز باید بر نکته‌ای اساسی تأکید کنم و آن این است که جنگ، هر جنگی، حتی جنگی تدافعی مصیبت است و پایه‌های یک جامعه را تخریب و آسیب‌های کوتاه و درازمدت به یک جامعه می‌زند؛ بنابراین هرگونه نکته «مثبت»ی در جنگ دیدن، یک نگاه نادرست است که شاید آگاهانه بیان شود (از سر سودجویی و قدرت‌طلبی) و شاید ناخودآگاهانه (از سر ناشناختن و کمبود اطلاعات و عدم درک تاریخ دوردست و معاصر) اما نتیجه یکی است و آن، دادن پاسخ‌های نادرست به پرسش‌های درست است.
 
 یکی از اتفاقاتی که در هر جنگی می‌افتد، فشار اقتصادی است که این امر با رفتار کاسب‌کاران جنگ و در مورد ما کاسب‌کاران تحریم تشدید هم می‌شد و می‌شود؛ بنابراین رابطه عرضه و تقاضای کالاها تغییر می‌کند. در این حالت هر اندازه رفتار مصرفی متعادل‌تر باشد و مردم کشوری کم‌مصرف‌تر بوده و بهتر مصرف کنند، ضربه‌ای که در یک موقعیت جنگی (به‌خصوص) طولانی می‌خورند، کمتر است.
 
 همین‌طور هر اندازه فرهنگ مردم بالاتر باشد؛ یعنی سرمایه فرهنگی بیشتری انباشته باشند، این آسیب، کمتر می‌شود. ما در همین جنگ کوتاه‌مدت، خوشبختانه شاهد رفتارهای بسیار معقول‌تری نسبت به گذشته بودیم: احترام مردم به یکدیگر، پرهیز آن‌ها از هجوم‌بردن به مغازه‌ها و سایر رفتارهای ناشایست و همین از دلایلی بود که دشمنان نتوانند به اهداف خود برسند.
 
اما من همان‌طور که رفتارهای تندروانه، شعارهای بیهوده، مبالغه‌آمیز و خصمانه (و نه رفتارهای دفاعی شجاعانه) را تقبیح می‌کنم معتقدم سبک زندگی پرمصرف و الگوی یک زندگی «لاکچری» و «ثروتمندمآبانه» که بسیاری از ایرانیان برای نمونه در کشورهای جنوب خلیج‌فارس به آن به‌عنوان یک «موقعیت آرمانی» نگاه می‌کنند، نیز به همان اندازه شعارهای تندروانه و رفتارهای نمادین خصمانه خطرناک هستند؛ زیرا قدرت تاب‌آوری ما را در برابر فشارهایی که ممکن است در این منطقه پرآشوب برایمان پیش بیاید کمتر می‌کنند.
 
بسیاری از مردم ما چنان با موضوع سیاست برخورد می‌کنند که گمان دارند همه چیز را می‌دانند و با چند تغییر در افراد حاکم یا نظام می‌توانند به شرایطی برسند که از خطرات ناشی از جنگ و تنش بر حذر باشند. درحالی‌که چنین نیست و اگر این بود، وضعیت کشورهایی چون افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و لبنان آن نبود که امروز داریم می‌بینیم.
 
مصرف بالا روشن است تنها به‌وسیله گروه خاصی از افراد یک جامعه می‌تواند انجام شود، یعنی به‌عبارت‌دیگر سلسله‌مراتبی شدن مصرف، سبب سلسله‌مراتبی شدن موقعیت شهروندی در آن کشور و این امر سبب ازمیان‌رفتن انسجام ملی و شکننده شدن آن کشور در برابر یورش بیرونی یا درونی است. اینجاست که می‌بینیم الگوهای مصرف زیاد یا مصرف تجملی تا چه اندازه می‌توانند یک کشور را ویران کرده و اصولاً مصرف را جز در حداقل برای زنده‌ماندن در آن از میان ببرند.
 
از این لحاظ به نظر من ایجاد الگوهای مصرفی متعادل و پایدار یعنی مصرف درست و نه لزوماً مصرف «کم» می‌توانند به پایداری صلح داخلی و خارجی در یک کشور کمک بسیار زیادی کنند. بالابردن فرهنگ مردم در انسجام ملی و در پایداری یک پهنه تمدنی حرف اول را می‌زند. هم از این روست که ما همواره بر این نکته که هر اندازه حاکمان به فضای باز سیاسی، به آزادی سبک زندگی مردم، به عدم دخالت در حوزه خصوصی زندگی مردم و از همه مهم‌تر به کاهش فساد توجه کنند، دست‌کم تا جایی که زندگی روزمره و خدمات موردنیاز مردم تأمین و افراد بتوانند آینده‌ای را برای خودشان متصور شوند که از امروزشان بهتر باشد، سد بزرگ‌تری در برابر هر سلاح و هر دشمنی ایجاد کرده‌اند و برعکس.
 
 بنابراین کسانی که به دنبال «عوامل دشمن» و «نفوذی‌ها» می‌گردند، دقت کنند چه کسانی در سخنان و رفتارهای خود دقیقاً بهانه به دیگران می‌دهند که موقعیت کشور ما و مردم ما را سیاه‌تر از آنچه هست نشان دهند. البته دچار اشتباه نشوید واژه «سیاه‌نمایی» که بسیاری از دستگاه‌ها آن را برای جلوگیری از هر انتقادی به کار می‌برند، منظور ما نیست. اگر مردم کشور از موقعیت مناسب زندگی معمولی و رفاه نسبی برخوردار باشند، این امر به‌اضافه آزادی و عدالت به‌سرعت شرایطی را فراهم می‌کند که سیاه‌نمایی در معنایی که ادعا می‌شود اصولاً ممکن نیست.
 
اگر کشور ما دارای همه این موقعیت‌های متعارف زندگی مدرن باشد، بلافاصله می‌توان اثر آن را در امید بیشتر به زندگی، افزایش ازدواج، افزایش زادوولد، کاهش مهاجرت از کشور، جلب توریست و تغییر چهره ایران در سطح بین‌المللی دید؛ بنابراین به‌جای برخورد با منتقدان که رویه عمومی و رایج در تمام این سال‌ها بوده بهترین روش، تأمین نیازهای مردم ابتدا از لحاظ مادی و سپس نیازهای مربوط به کرامت انسانی یعنی آزادی بیان و سبک زندگی باید در اولویت قرار بگیرد.
 

در شرایطی که جامعه پساجنگ با بحران و محدودیت‌های اقتصادی روبه‌روست، چگونه می‌توان بین تأمین نیازهای اولیه و جلوگیری از افتادن به دام مصرف‌گرایی بی‌رویه تعادل برقرار کرد؟ فرهنگ در این میان چه نقشی دارد؟

 
در این شرایط و اصولاً در شرایطی که سال‌هاست ما با مسئله «تحریم» و کمبود روبرو هستیم، اصولاً بحث زیاده‌روی در «مصرف» به طور گسترده، معنایی ندارد. آنچه در بالا من به آن اشاره کردم را نباید در کوتاه‌مدت و در یک‌روند چندساله دید؛ بلکه باید در بُعد تاریخی قرارداد و مثلاً آن را در یک‌روند پنجاه تا صدساله دید. خطر بزرگی که مصرف‌گرایی برای ما دارد در گروه‌های بسیار برخوردار و از جمله بسیاری از همان کسانی است که تندترین شعارها را به سود جنگ و مخاصمه می‌دهند؛ ولی خود از بالاترین موقعیت‌های رفاه برخوردار هستند. تا زمانی که چنین اختلافاتی در کشور وجود دارد که ریشه‌اش در فساد و بی‌کفایتی سیاسی در مدیریت است، ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که اصلاحاتی از آن دست که مثلاً در یک کشور مرفه انجام می‌شود اصولاً در کشور ما قابل پیاده‌کردن باشد.
 
 وقتی مردم حتی برای سیرکردن شکم خود و فرزندانشان دچار مشکل هستند سخن‌گفتن از «مصرف کم» برای عموم جمعیت یک کشور حتی در دوره جنگی بی‌معناست. ازاین‌رو اگر عدالت اجتماعی وجود داشته باشد، برای نمونه همان‌گونه که در جنگ با عراق و در زمانی طولانی یعنی هشت سال دیدیم، می‌توان کشور را اداره کرد و در همان حال مردم نیز از امکانات حداقلی برخوردار باشند. ولی اگر اصل بی‌عدالتی و نابرابری و حکومت بازار آزاد و نئولیبرالیسم و از سوی دیگر فشار هژمونیک سیاسی و فضای بسته و دخالت‌های بی‌پایان و خشونت در سطح زندگی روزمره مردم باشد، پایه‌های مقاومت مردمی هر روز سست‌تر خواهند شد.
 
 قابلیت‌های نظامی بسیار مهم هستند اما فروپاشی اجتماعی یک سیستم، لزوماً به دلیل دخالت خارجی اتفاق نمی‌افتد (اصولاً به‌ندرت چنین دخالت‌هایی به فروپاشی بلافاصله می‌انجامد). یک امر را در نظر بگیریم که ما همان‌طور که از ثروتمندترین کشورهای جهان هستیم، از بلاخیزترین کشورهای جهان از نظر مصیبت‌های طبیعی نیز به شمار می‌آییم و هر آن در هر گوشه‌ای از کشور ممکن است یک یا چند زلزله، شرایطی بدتر از چندین جنگ را برای ما به وجود بیاورند؛ بنابراین پس‌اندازهای غذایی، آبی همه نیازهای روزمره (نه احتکار آن‌ها) باید برای ما یک سیاست استراتژیک همیشگی ولو بدون هیچ دشمن خارجی باشد، درست همان‌گونه که کشورهایی مثل ژاپن انجام داده و می‌دهند.
 

بحران‌های زیست‌محیطی (مثل کمبود آب یا آلودگی) در شرایط پساجنگ معمولاً با الگوهای مصرفی تشدید می‌شوند. چطور می‌توان مفهوم «توسعه» را بازتعریف کرد تا به‌جای رشد مصرف محور، پایداری در اولویت باشد؟

 
خوشبختانه جنگ کوتاه‌مدت بود و حتی اگر ادامه بیابد به نظر من آسیب‌های آن به شدتی نیست که مصرف نادرست منابع در کشور ما به محیط‌زیست زده و خواهد زد. سال‌های سال است که ما با پدیده‌هایی همچون فرونشست زمین، خشک‌شدن رودخانه‌ها و دریاچه‌ها، ازمیان‌رفتن جنگل‌ها و افزایش پهنه‌های بیابانی، آلودگی آب‌ها و هوای شهرها و خاک سروکار داریم.
 
 در این مدت جنگی در کار نبوده؛ ولی کشور در بحران کامل بوده و هست. البته تندروی‌های سیاسی و تحریم‌ها (که نباید چندان میان آن‌ها و جاسوسانی که این روزها به دنبالشان هستند، فاصله‌ای قایل شد) سبب شده که نیرو منابع مالی و انسانی که ما برای دفاع و بهبود محیط‌زیستمان به آن‌ها احتیاج داشته‌ایم، صرف مسائلی چون شکل‌وشمایل آدم‌ها در شهرهایمان، یا اینکه کافه‌ها چه ساعتی باز کنند، چه ساعتی ببندند و برنامه‌های یک رادیو تلویزیون بسیار بزرگ و صدها هزار مؤسسه بزرگ و کوچک که به نام «فرهنگی» رانت‌خواری می‌کنند، بوده باشیم و همین زمینه را برای تخریب محیط‌زیست فراهم می‌کند، زیرا برای آن ارزشی قایل نیستند. اما می‌بینیم که وقتی بحران محیط‌زیست شروع شود خشک و تر را با هم می‌سوزاند.
 
 اگر رویکرد غیرمسئولانه درایران نسبت به مصائب محیط‌زیست ادامه یابد تا چند دهه دیگر نیمی از کشور از شدت گرما اصولاً قابل زیست نخواهد بود. جنگ برای ما باید زنگ خطری باشد که همچون یک زلزله، نمایشی کوتاه‌مدت از شکنندگی‌ها و نقاط قدرتمان به ما می‌دهد.
 
نقاط قدرت ما در همبستگی اجتماعی و انسجام ملی در کشورمان بود؛ اما نقطه‌ضعفمان در این است که هنوز پس از جنگ و به‌رغم تجربه آن و رفتار شایسته مردم، کاسب‌کاران تحریم و دشمنان داخلی به دنبال تفرقه‌افکنی بین مردم و تحریک دشمنان هستند تا بتوانند از طریق افزایش شدید هر آنچه میان مردم اختلاف می‌اندازد، فشارهای سیاسی، بستن هرچه بیشتر محیط و فضای دموکراتیک، نشان‌دادن خشونت علیه مردم، مواردی است که این انسجام را خدشه‌دار و راه را برای حملات بعدی هموارتر و احتمال پیروزی دشمن را بیشتر می‌کنند. در این شرایط مصرف متعادل و پایدار ابزاری است که در دست هر کدام از مردم ما هست.
 

در شرایط بحران اقتصادی و اجتماعی، برندها معمولاً به دنبال سود سریع هستند. این رویکرد چه خطراتی برای بازسازی بلندمدت جامعه دارد؟

 
گمان نمی‌کنم ما در شرایط کنونی در چنین وضعیتی باشیم. اما نباید از نظر دور داشت که سوای موضوع جنگ برندسازی، سلبریتی‌سازی و روش‌های مشابه از سیاست‌های تجاری بالابردن، افزایش مصرف و سلسله‌مراتبی کردن آن است که به‌شدت به هر بافت اجتماعی پایدار ضرب می‌زند. به همین دلیل است که می‌بینیم به‌صورت سیستماتیک در کشور ما چندین دهه (تقریباً از سال هفتاد) سیاست‌های نولیبرالی دنبال می‌شوند.
 
 این را من لزوماً به‌حساب دفاع از سرمایه‌داری نمی‌گذارم، زیرا تجربه جهانی سرمایه‌داری نشان داده است که سرمایه‌داری اجتماعی و انسان‌محور که بر مصرف پایدار استوار است و بزرگ کردن هرچه بیشتر طبقه متوسط، نظامی بسیار پایدارتر از سرمایه‌داری مالی و مبتنی بر برند و مصرف «لاکچری» که برای امکان یافتن آن باید حجم طبقه بالای جامعه را به کوچک‌ترین حد رساند تا بیشترین سهم از ثروت ملی را غارت کنند و طبقه متوسط را تقریباً از میان‌برد و گروه پایین‌دست را به بزرگ‌ترین حد خود رساند و کاری کرد که حتی کمترین مصرف را برای زنده‌ماندن به‌زحمت بتواند انجام دهد.
 
آنچه اغلب در ایران به‌وسیله کسانی که به نظر من مأموریتی دارند انجام می‌شود و هر گونه عدالت‌طلبی و اجرای یک سیاست عادلانه اقتصادی یعنی سرمایه‌داری اجتماعی را به‌حساب «چپ بودن» خیالین می‌گذارند، از همین دست است. این که مردم از حداقل‌هایی در غذا، مسکن، بهداشت، آموزش، حمل‌ونقل عمومی و محیط‌زیست برخوردار باشند هیچ ربطی به چپ و راست بودن ندارد و بحث‌هایی که در این زمینه و به‌ویژه علیه روشنفکران مطرح می‌شود، سفسطه‌هایی هستند که امروز پوپولیسم در سطح کشورهای پیشرفته نیز علیه مهاجران به راه انداخته و هر کسی را از آن‌ها (که در آن کشورهای حکم فقرای ما را دارند) انجام می‌دهد متهم به چپ‌روی و رادیکالیسم چپ می‌کنند که سال‌هاست دیگر وجود خارجی (جز در طرح برخی نظریات در سطح دانشگاه‌ها و ادبیات تخصصی و روشنفکرانه) ندارند. دفاع از نوعی ملی‌گرایی نژادپرستانه، باستان‌گرایی، ضدیت با اقوام و زبان‌های ایرانی و تمرکز بر هر آن چیز که صرفاً در تهران و در شهرهای بزرگ وجود دارد، به‌عنوان معیار درست و خوب‌بودن است، نیز از همین رویکردها ریشه می‌گیرند و به همین اندازه خطرناک هستند.
 

همکاری بین سازمان‌های مردم‌نهاد (NGOها) و برندها در شرایط پساجنگ می‌تواند چه تأثیری بر بازسازی اجتماعی و اقتصادی داشته باشد؟ از منظر انسان‌شناسی، این همکاری‌ها چگونه می‌توانند از تله‌های تجاری‌سازی و مصرف‌گرایی دوری کنند و به نفع جامعه عمل کنند؟

 
کاملاً همین‌طور است به نظر من باید در هر شرایطی و هر اندازه وضعیت یک کشوری بیشتر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی می‌کنند بر اهمیت، شمار و دخالت مؤسسات و نهادهای مردمی افزود و به آن‌ها اهمیت داد. این نهادها پلی هستند بین مردم و حاکمان. متأسفانه در ایران این حوزه در اختیار گروهی از افراد و گروه‌های ویژه قرار گرفته که نه‌تنها به وظیفه خود عمل نمی‌کنند؛ بلکه پول‌های زیادی را نیز به تاراج برده و خود از مهم‌ترین عوامل ایجاد تنش و تفرقه‌افکنی میان مردم و دادن بهانه به دست دشمنان بیرونی برای سیاه کردن چهره کشور ما و توجیه عملیات نظامی علیه آن بوده‌اند.
 
 نهادهای مدنی، همچنین در زمینه مصرف پایدار و کمک به گسترش طبقه متوسط در همه جای دنیا بهترین ابزاری بوده‌اند که به کمک دولت‌ها آمده‌اند و ضمانتی واقعی به انسجام اجتماعی و ملی در دنیای امروز می‌دهند. ما هنوز از لحاظ این نهادها بی‌نهایت حتی در مقایسه با کشورهای درحال‌توسعه ضعیف هستیم و همین ضربه‌پذیری و آسیب‌هایی چون نبود اعتماد اجتماعی، فاصله میان حکمرانی و مردم و سلسله‌مراتبی شدن خطرناک مصرف را در کشور ما ایجاد کرده که همه از عوامل ایجاد خطر در هر بحرانی به‌ویژه در تنش‌های بزرگ اجتماعی و در جنگ‌ها هستند.
 

سیاست‌های اقتصادی پساجنگ معمولاً روی بازیابی سریع تمرکز دارند. این رویکرد چه تأثیری بر فرهنگ مصرف می‌گذارد؟ آیا جایگزین‌های متعادل‌تری وجود دارد؟

 
این سیاست‌ها برای ما باتوجه‌به جنگ مشابهی که داشته‌ایم، شناخته شده هستند؛ اما اقتصاد ایران در حال حاضر مشکلات بزرگ‌تری دارد و آن مسئله تحریم است که هیچ راهی جز مذاکره برای حل آن نمی‌توان تصور کرد. اینکه طرف مذاکره کیست و چقدر به او اعتماد داریم یا نداریم، گذشته‌اش چه بوده و چقدر به تعهداتش پایدار خواهد ماند، هیچ‌کدام را نمی‌توان درباره‌شان ضمانت‌های محکم داشت، اما این امر نباید مانعی باشد از ندیدن واقعیت یعنی اینکه بزرگ‌ترین این مسئله اقتصادی ما رفع تحریم‌ها است و سپس واردشدن جدی در بازار جهانی با قابلیت‌هایی که کشورمان چه از لحاظ منابع طبیعی و چه از لحاظ منابع انسانی دارد. سیاستی که پس از انقلاب پیش گرفته شد یا تلاش شد پیش گرفته شود، یعنی استقلال از دو بلوک شرق (چین و روسیه) و غرب (اروپا و آمریکا) و عمل‌کردن مستقل در چارچوب منطقه‌ای و جهان جنوب، بهترین سیاست استراتژیک است که می‌توان پیش گرفت.
 

اگر بخواهید یک نقشه راه برای ایران پیشنهاد کنید تا هم تاب‌آوری اقتصادی را تقویت کند و هم از مصرف‌گرایی مخرب فاصله بگیرد، اولین قدم چه باید باشد؟ آموزش، سیاست‌گذاری، یا تغییر روایت‌های فرهنگی؟ چقدر باید مردم را بابت سبک زندگی مصرف‌گرا مقصر بدانیم و چقدر ساختارهای اقتصادی و تبلیغاتی را؟

 
نقشه راه همان است که گفتم؛ زیرا جنگ واقعی برای ما این جنگ دوازده‌روزه نبود. ما نیاز به بازنگری عمومی سیاست خارجی و داخلی خودمان داریم که تا حدی هم در حال انجام‌گرفتن است. آنچه امروز از لحاظ آزادی پوشش در شهرهای ما دیده می‌شود و مذاکراتی که ما امروز در سطح بین‌المللی می‌کنیم، هراندازه هم مشکل، مسئله و آسیب داشته باشند، مسیر درستی را طی کرده‌اند و باید به همین مسیر ادامه داد. اما برای شروع موضوع از میان برداشتن تحریم‌ها و پذیرفتن قوانین بین‌المللی مبارزه با فساد بزرگ‌ترین اقداماتی است که می‌توان به آن‌ها دست زد.
 
 اصرار بر سیاست‌زده نگه‌داشتن مردم یا پرداخت‌های بزرگ به کسانی که به نام کار فرهنگی در واقع کار دشمن سازی می‌کنند و کارشان بیشتر از اینکه زیانی به دشمن برساند، سبب دادن بهانه به دشمن برای تحریم‌های بیشتر و امروز بمباران و تخریب کشور رسیده، تنها و تنها به سود همان کسانی است که به نظر من به‌خوبی به آن‌ها نام «کاسبان تحریم» داده شده و البته این‌ها همان‌هایی هستند که معمولاً خود را تندروترین‌ها در همه زمینه‌ها نشان می‌دهند تا زمانی که مشخص می‌شود بسیاری از مردم و مسئولان را بازی داده‌اند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
واژه‌های مرتبط با طبیعت در حال ناپدیدشدن از زبان هستند با این پاک کن خاطرات تلخ را از مغزتان حذف کنید کدام بمب‌افکن بیشترین ظرفیت حمل مهمات را دارد؟(+عکس) شمار چشمگیری از مردان دنیا درحال مرگ‌اند؛ صرفاً چون به پزشک مراجعه نمی‌کنند گوترش خواستار مذاکره درباره توافق هسته‌ای ایران شد معاون وزیر امور خارجه: ذخایر ارزی ایران مصون از تحریم‌های جدید است عمو پورنگ و عکس‌های «زیرخاکی» با محسن یگانه و جواد عزتی (عکس) کشف کارگاه تولید مواد منفجره و جلیقه انتحاری در سیستان و بلوچستان بهنوش طباطبایی با گریم و لباس «نانسی» در «الیور توئیست» (عکس) جمعه؛ جلسه شورای امنیت پشت در‌های بسته درباره ایران طرح فوریتی مجلس برای خروج از «ان پی تی» «مرکوری ال‌ گاتو»؛ خودرویی که خیلی از زمان خود جلوتر بود (+عکس) جشن تولد اکبر عبدی با حضور هنرمندان (عکس) آبی الکتریک؛ رنگ خاص نوکیا ۶۲۶۷ (فیلم) واکنش رسایی به فعال‌سازی اسنپ‌بک: حکم اخراج سفرای سه کشور اروپایی از ایران را به دستشان بدهید