عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در ویدیوی تازهای که از دیدار اخیر مدیران رسانهها با رییس جمهوری منتشر شده آقای پزشکیان از نحوه بودجهریزی انتقاد و بر عملیاتی شدن آن تأکید میکند و میگوید: "تا دلتان بخواهد مؤسسات و بنیادهایی داریم که هیچ بروندادی ندارند ولی پول به اینها میدهیم. خب! چرا باید به این ها پول بدهیم در حالی که معیشت مردم را نمیتوانیم تأمین کنیم؟"
او به صراحت میگوید این پولها باید صرف نان و نه حتی توسعه شود چه رسد به این که به سازمانهایی دهند که به تعبیر او برونداد یا خروجی ندارند.
او اصل قضیه را صاف و روشن و با لحن خود این گونه بیان کرده است: "کارمان شده این که فقط به یک مشت بنیاد و سازمان الکی که به هیچ دردی نمیخورند پول بدیم. به شون گفتم آقایون! این بساط باید جمع شود."
نکته جالب این که صراحت رییس جمهوری در واکنش به منتقدانی بود که میخواستند او را به چالش بکشند ولی سبب شدند او صریح تر باشد. مثلا آن جمله که خیلی سر و صدا کرد و بازتاب فراوان داشت (مذاکره نکنیم چه کنیم، بجنگیم؟ بسازیم خوب دوباره میزنند) در واقع در واکنش به یک انتقاد بود و بحث سازمانهای بدون خروجی مثبت یا محسوس را هم در پاسخ به یک سؤال طعنهآمیز به میان کشید و حالا منتشر شده است.
پرسش در انتقاد از بازدیدهای سرزده از وزارتخانهها و مراکز دولتی بود و او را واداشت توضیح دهد و سازمان برنامه و بودجه را مثال آورد و این نکته را مطرح کرد: «هرگز در بازدیدهای سرزده به دنبال شو و نمایش نبودم و نیستم وحتی هیچ گروه خبری را همراه خود نمیبرم. برای مثال چندین مرتبه به سازمان برنامه و بودجه مراجعه کردم تا بودجهریزی سال 1405 به مدل عملیاتی تغییر یابد. معتقدم باید نظام پرداخت بر اساس عملکرد و اثربخشی یکی از محورهای اصلی بودجهریزی سال 1405 باشد.
تا دلت بخواهد موسسات و بنیادهایی داریم که هیچ بروندادی ندارند و پول به این ها می دهیم. خب چرا باید به این ها پول بدهیم در حالی که معیشت مردم را نمیتوانیم تامین کنیم. در تأمین معیشت مردم با مشکل روبهروییم ولی منابع مالی صرف امور دیگری میشود. معتقدم تا زمانی که نان مردم تأمین نشده، اولویت باید با معیشت باشد و حتی اگر لازم است از کالابرگ استفاده شود. توسعه بدون تأمین نیازهای اساسی ممکن نخواهد بود و حل مشکلات نیز به این سادگی نیست.»
طبیعی است که مردم از این امر استقبال میکنند. ماکیاولی میگوید: ممکن است مردم از خون پدرشان بگذرند ولی از سهم و پول خود نمیگذرند!
یکی از دلایل نامحبوب بودن شهردار کنونی تهران که با بستن خانههای اندیشمندان و روزنامهنگاران گویا مشق تنگهبندی میکند همین توجه نکردن به اولویتهاست. کارگران افغان رفتهاند و شهر پاکیزه نیست و او پول عوارض مردم را صرف نصب تابلوهای تبلیغاتی رایگان و ایدیولوژیک میکند! قرار بود از این تابلوها پول درآورند نت شهر زیباتر و پالکیزه تر شود نه این که پولهای زیباسازی و نظافت صرف این کارها شود که نسبتی هم با زیباسازی ندارد.
مردم حتی به بودجه 30 هزار میلیارد تومانی صدا و سیما حساساند و در کل احساس میکنند به جای آن که این دستگاههای دولتی به آنها خدمات دهند آنها خدمات میدهند. بابت یک پیتزای 400 هزار تومانی باید 40 هزار تومان مالیات بر ارزش افزوده بدهی. تازه خود فروشگاه پیتزا هم مالیات بر حقوق و هم مالیات بر درآمد میپردازد تا دولت بتواند به نهادهایی کمک کند که دچار کارمندان اضافیاند! به تعبیر رییس جمهور: یک مشت سازمان و بنیاد الکی و به درد نخور.
ساموئل بکت میگوید: رازآلودگی زمان به خاطر آن است که نه تنها ما زمان را مصرف میکنیم بلکه زمان هم ما را مصرف میکند (پیرمان میکند).
حالا حکایت ماست و این سازمان های الکی و به دردنخور. دولت به سازمانها بودجه میدهد تا به مردم خدمات بدهند اما در عمل مردم کار میکنند تا آنها حقوق بگیرند! از محل پولی بی پشتوانه تولید که تورم بیشتری تحمیل میکند و سبب شده مردم کار کنند و مالیات بدهند تا پولی به این دستگاهها برسد به بهای آن که حسرت رستوران رفتن به دل خیلیها بماند!
کسانی مثل آقای سعید لیلاز البته معتقدند اعداد کمک دولت به این سازمانها در قیاس با هزینههای دولت و ریختوپاشها و حفرههای اقتصاد ما خیلی بالا نیست یا چون بخش بیشتر آن صرف پرداخت حقوق و مزایای پرسنل میشود عملا اینجا هم نباشند جای دیگرند و دولت به هر حال دارد به همه به شکلی حقوق میپردازد و حتی مستمری و بازنشستگی را هم از صندوقهای ورشکسته نمیپردازند. در واقع دولت به جمعی از شهروندان فارغ از این که چه کاری انجام می دهند یا کجا شاغلاند یا خروجی سازمانشان چیست حقوقی میپردازد.
در این نگاه چه به کارمند سازمان تبلیغات پول بدهد و چه به کارمند وزارت ارشاد که سطرسطر نشریه با تیراژ هزار نسخه را میخواند تا تذکر بدهد تفاوتی ندارد. به جماعتی حقوق میدهد و اگر قرار بر خروجی و برونداد باشد بسیاری از سازمانهای دولتی کارکرد خود را از دست دادهاند و تنها توجیه پرداخت حقوق است که بر اساس قیمت دلار حداقلی هم هست. این پژوهشگر هم البته قبول دارد که به لحاظ نمادین مهم است ولی مشکل را جای دیگر میداند.
غرض این که اگر همین فردا سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد اقامه نماز و نهادهای وابسته را هم تعطیل کنند باز آن 8 هزار میلیارد تومان مستقیماً صرف یارانه نان و بودجه کالابرگ نخواهد شد چون بخش قابل توجهی از آن به حقوق کارمندانشان اختصاص دارد و جدای این حکومت ایدیولوژیک به تبلیغ مستمر نیاز دارد و تازه انصافا در مورد خاص سازمان تبلیغات در دوران بعد از مهدی خاموشی رویکرد آن تغییر کرده و کاش آقای قمی این توییت بد را اخیر را منتشر نکرده بود که ربطی هم به حوزه او ندارد تا بیشتر از تغییرات این سازمان به نسبت دوران خاموشی مینوشتم.
قصه تنها بر سر سازمان تبلیغات نیست. روبهروی موزه هنرهای معاصر یک ساختمان چند طبقه است با عنوان مرکز پژوهشهای بازرگانی در حالی که خود وزارت بازرگانی را جمع کردهاند و مصرف کننده ایرانی متولی و مدافع ندارد چون دغدغۀ اصلی وزارت صمت که قرار بوده تای آخر آن تجارت یا وزارت بازرگانی سابق باشد صنعت است و دغدغه اصلی وزارت جهاد کشاورزی که تنظیم بازار گوشت و مرغ را به آن دادهاند تولید محصولات کشاورزی است و بازار تخصص دیگری میطلبد. با این وضعیت چی را پژوهش میکنند؟ و چرا به فکرشان نمیرسد قانون تجارت 94 ساله را به روز کنند الله اعلم!
یک بار که به گفتوگویی در این سازمان دعوت شده بودم پیشنهاد کردم کل ساختمان را در اختیار گروههای هنری جوانان قرار دهند تا ناچار نباشند در ساختمان یک حمام قدیمی در یوسفآباد تئاتر تمرین کنند!
البته از این منظر که عده ای به هر حال شغلی دارند و سرگرماند و حقوقی دریافت میکنند و از منظر کلان که دولت باید ایجاد اشتغال کند قابل توجیه است ولی سازمانهای شبه فرهنگی و بنیادهای به تعبیر آقای پزشکیان "الکی" چرا بودجه میگیرند؟ بودجهریزی عملیاتی یعنی مشخص باشد برای چه کاری نه این که چون پارسال 100 میلیارد گرفته امسال دوبرابر بگیرد! کدام بنیاد در آمریکا از بودجه عمومی برخوردار است؟ بنیاد درست می کنند (مثلا بنیاد راکفلر) تا فارغ از این ساز و کارها باشند نه آن که باری بر دولت!
شده حکایت نمایش تلویزیونی سوزنبانان که دو سوزنبان بعد از تغییر ریل و در حالی که قطاری نمیآمد به کار یا نمایش کار ادامه میدادند. بازی درخشان علی نصیریان و داریوش مؤدبیان به اضافه اسماعیل محرابی و پخش مکرر آن در دهه 60 و موضوع بسیار جذاب آن در ذهن خیلیها نشسته است.
با این همه و اگرچه حدس زده میشود پزشکیان مجال قطع بودجههای این چنینی را نیابد و نتواند «این بساط را جمع کند» نفس طرح موضوع برای مردم مهم است منتها آقای رییس جمهور باید از عادت مجلس در 16سال نمایندگی خارج شود و مدام "چرا چرا" نکند. رییس جمهور مرحوم سابق بر اساس سابقۀ قضایی "باید و نباید" میکرد و رییس جمهور فعلی بر حسب عادت دوران مجلس چرا چرا میکند. اما چرا "چرا" ندارد؟! چون روشن است. او باید "دستور دهد" قطع یا کم کنند نه این که بپرسد چرا؟ چرای آن روشن است. (آقای مصباح یزدی برای سفری به کانادا از رییس جمهور وقت - هاشمی رفسنجانی- ارز خواست و در بازگشت باقی مانده را فرستاد و گفتند نزد خودتان باشد. در دولت دوم هاشمی اما که معین را از وزارت علوم کنار گذاشتند و نیروی خودشان - هاشمی گلپایگانی- را وزیر کردند - هم او که احمدینژاد را از آتیساز به وزارت علوم آورد و مشاور خود کرد- برای موسسه مصباح هم ردیف بودجه تعیین شد در قالب جدول کمکهای فرهنگی و هر سال ضریب خورد و زیاد شد! پس چرا می گیرند کاملا روشن است. )
فرمان «این بساط باید جمع شود» برای اجرا نیاز به اعتماد به نفس بیشتر دارد. هنوز گویا باور ندارد رییس جمهور است. چون موقع افتتاح پروژههای بزرگ از طریق ویدیو کنفرانس هم نمیگوید افتتاح میکنم بلکه میگوید افتتاح بفرمایید.
اصلا آقای رییس جمهور! از ستاد امر به معروف شروع کنید. واقعا کارکرد این ستاد چیست؟ خروجی آن چیست؟ به قول خود شما 85 هزار مسجد داریم و 85 میلیون جمعیت. یعنی به ازای هر مسجد هزار نفر. وقتی میتوان در مسجد امر به معروف کرد چه نیاز به بودجه 123 میلیارد تومانی و یک ستاد؟ بعد از کاظم صدیقی این ستاد رییس هم ندارد. چون باید یکی از امامان جمعه موقت رییس آن شود ولی به جای کاظم صدیقی فردی را به عنوان سرپرست گذاشتهاند که امام جمعه موقت هم نیست.
کار بد زاکانی را گفتم. کار خوب او را هم بگویم. روی اتوبوسهایی که با عوارض مردم خریده نوشته این اتوبوس از محل عوارض مردم تهیه شده است. دولت هم میتواند دست کم به لحاظ سمبلیک بودجه این سازمانها را قطع یا کم کند و بگوید پول آن را صرف کمک به نانواییها کرده تا ناچار نباشند نان سنگک را 25 تا 50 هزار تومان بفروشند!
خوشا به حالمان که از دغدغۀ توسعه به تأمین نان رسیدیم و نه پول توسعه که پول نان مردم را صرف سازمان هایی می کنیم که وزن سیاسی و فرهنگی آنان در جامعه بیش از 25 درصد نیست و با جنبش مهسا در 1401 و انتخابات 1403 باید روشن شده باشد اکثر مردم زیر بار سبک زندگی مورد نظر آنها نمیروند و با صرف بودجه و تبلیغ نمیشود به یک ملت چند هزار ساله گفت چه کنند و چگونه بیندیشند.
کاش شهرداری زاکانی نه خطاب به ما شهروندان که برای همفکران خود روی تابلوهای بزرگ شهر بنویسد: فکر نان باش که خربزه آب است! آن هم خربزهای که بسیار گران تمام شده و کاش آب بود که مثل نان به آن نیاز داریم.