جوان ۱۹ساله افغانستانی که زن ۴۴سالهای را به خاطر هوسرانیهای شیطانی به طرز فجیعی در مشهد به قتل رسانده است، زوایای دیگری از ماجرای جنایت شیطانی خود را هنگام بازسازی صحنه قتل در حضور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) فاش کرد.
به گزارش خراسان، این متهم بیرحم که درکمتر از۴۸ ساعت بعد از وقوع جنایت و در عملیات ضربتی کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد به سرپرستی سرگرد رضا شکیبا (افسرپرونده) به چنگ قانون افتاد، به سوالات درباره سرگذشت خود نیز پاسخ داد.
*نامت چیست؟
«حامد-م».
*چندسال داری؟
متولد سال ۸۴ هستم.
*اهل کجایی؟
در محله خواجه کله از توابع هرات افغانستان به دنیا آمدم.
*سواد هم داری؟
خیلی کم، فقط در حدی که میتوانم بنویسم و بخوانم.
*چندخواهر و برادر داری؟
فقط یک خواهر داشتم که قبل از تولد من از دنیا رفته است و من تنها فرزند خانوادهام هستم.
*پدر و مادرت هم در ایران زندگی میکنند؟
آنها زمانی که من نوزاد بودم از یکدیگر طلاق گرفتند. در واقع من فرزند طلاق هستم! آن زمان پدرم به همراه مادرم به ایران آمده بودند که پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و مادرم نیز بعد از طلاق با عمویم ازدواج کرد و مرا با خودش به افغانستان برد.
*در افغانستان بزرگ شدی؟
من تا ۱۳ سالگی در کنار مادرم و عمویم (ناپدری) زندگی میکردم و در آن جا کفشهای مردم را واکس میزدم اما زمانی که ۱۳ سال داشتم با بچههای هم محلهای ام از مرز نیمروز وبه طور قاچاقی در حالی وارد ایران شدیم که حدود ۶ ساعت پیاده روی کرده بودیم. بعد هم یکسره به تهران و نزد پدر خودم رفتم.
*در تهران چه کار میکردی؟
به پدرم در فروش لباس کمک میکردم و بعد هم به دستفروشی روی آوردم اما چون درآمدی نداشت، در سمت پونک شاگرد فروشگاه لوازم خانگی شدم و در نهایت هم به کارگری و بنایی پرداختم. چون پدرم در حرفه بنایی استادکار شده بود.
*چه شد که به مشهد آمدید؟
پدرم در مشهد هم بنایی میکرد وقتی دید کار در مشهد خیلی بهتر است از حدود ۳ سال قبل به مشهد مهاجرت کردیم و در بولوار شهید نامجو ساکن شدیم.
*دیگر نزد مادرت نرفتی؟
چرا! چند بار از خانه پدرم فرارکردم و به تهران رفتم چون عمویم و مادرم نیز به همراه تعدادی از بستگانمان از افغانستان به تهران آمده بودند. البته یک بار هم به افغانستان فرارکردم ولی بازهم به طور قاچاقی به ایران آمدم که دوباره به خانه پدرم در مشهد بازگشتم!
*چرا ازدواج نکردی؟
قبلا با دخترداییام ازدواج کردم و حدود ۲ سال نامزد بودیم اما به اختلاف خوردیم و او از من طلاق گرفت.
*چرا؟
اختلاف ما برسر شیربها بود چون پرداخت شیربها یکی از رسوم اصلی ما در ازدواج است. قرار بود پدرم مبلغ ۹۰ میلیون تومان به خانواده عروس بپردازد ولی او از پرداخت آن امتناع کرد به همین خاطر هم اختلاف پیش آمد و ما بعد از ۲ سال نامزدی از هم جدا شدیم. اگر پدرم این مبلغ را میداد شاید من امروز قاتل نمیشدم و به دنبال سرنوشت خودم بودم.
*با پدرت رابطه خوبی داشتی؟
نه! به همین خاطر هم مدام از خانه فرارمی کردم.
*با ناپدریات چطور؟
او هم بین من و فرزندان خودش بسیار فرق میگذاشت. حتی وقتی باهم سرکار بنایی میرفتیم او با توهین و فحاشی از من میخواست کاری را انجام بدهم در حالی که هیچ وقت به پسر خودش چیزی نمیگفت. این رفتارها از همان دوران کودکی مرا آزار میداد.
*چه شد که دست به جنایت زدی؟
آن روز (شانزدهم مرداد) ساعت ۷شب بود که وقتی خانوادهام از خانه خارج شدند من هم بیرون آمدم که زن همسایه را دیدم از مسجد خارج شد. او را تعقیب کردم چون میدانستم خواهرش به مسافرت رفته است و او تنها زندگی میکند. هوسهای شیطانی به سراغم آمد به همین خاطر از لوله گاز بالا رفتم و به داخل حیاط آنها پریدم. ولی آن زن در برابر خواسته شیطانی من مقاومت کرد، من هم که در لجنزار هوس دست وپا میزدم برای رسیدن به هوسهای شیطانی او را به قتل رساندم و بعد هم به هدف شوم خودم رسیدم. اما برای آن که صحنه جنایت را سرقت جلوه بدهم با مقداری مایع ظرفشویی النگوها را از دست او خارج کردم و تعدادی را هم با پلاستیک از دست او بیرون کشیدم. مقداری از طلاها را در پشت بام مخفی کردم و مقداری دیگر را به منزل خالهام بردم.
*چرا همه طلاها را همان ابتدا تحویل کارآگاهان ندادی؟
با خودم فکر میکردم آنها نمیتوانند بفهمند که من قاتل هستم حتی اگر دستگیر بشوم بعد از آزادی به سراغ طلاهای پشت بام میروم ومدتی با فروش آنها زندگی میکنم ولی وقتی دیدم کارآگاهان پلیس آگاهی و قاضی پرونده همه جزئیات این جنایت را هم میدانند دیگر نتوانستم هیچ موضوعی را پنهان کنم!
*وقتی آن زن در برابر خواسته تو تا سرحد مرگ مقاومت کرد چرا بازهم اصرار به عمل شیطانی داشتی؟
هوس چشمانم را کور کرده بود. بعد هم که او را با نمکدان زدم ترسیدم به همین دلیل روسری را دورگردنش انداختم و بعد هم با چاقو زدم.
*طوری به گلوی آن زن ضربه زدی که تیغه چاقو شکست اما بازهم با همان تیغه شکسته ضربات دیگری زدی چرا؟
از شدت ترس! نمیخواستم شناسایی شوم! چون سروصدا میکرد و من هم دستمالی را روی دهانش گذاشتم.
*چاقو را از کجا برداشتی؟
از داخل سینک ظرفشویی منزل برداشتم.
*الان پشیمانی؟
خیلی! ولی آن زمان افکار شیطانی در وجودم رخنه کرده بود و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم!
روز جمعه هفدهم مرداد، جسد زن جوانی در یکی از منازل ویلایی بولوار شهید نامجوی مشهد کشف شد وبدین ترتیب تحقیقات قضایی با دستور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد) در حالی ادامه یافت که بررسیها نشان داد همه طلاهای مقتوله سرقت شده است. طولی نکشید که با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی مشهد) گروهی از افسران زبده جنایی وارد عمل شدند و با تحقیق میدانی در صحنه جنایت به آثاری از ورود فردی از روی دیوار منزل دست پیدا کردند.
با این سرنخ مهم خیلی زود پسر ۱۹ساله همسایه افغانستانی مقتوله مورد ظن کارآگاهان قرارگرفت و در یک عملیات ضربتی به سرپرستی سرگرد رضا شکیبا (افسرپرونده) دستگیر شد. این جوان تبعه خارجی که ابتدا منکر ارتکاب جرم بود در ادامه بازجوییها راز این جنایت شیطانی را فاش کرد وسپس در حضور قاضی شعبه ۲۵۸ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد به بازسازی صحنه جنایت پرداخت.