عصر ایران ؛ احسان محمدی - یکی از تجربههای ناخوشایند هر راننده، خراب شدن ماشین وسط راه و گرفتار شدن در دام بعضی یدککشهاست. همه نه، اما بعضی از آنها خوب بلدند چطور از درماندگی آن لحظههای آدم سود ببرند. تا جایی که تیغشان ببُرد کار را جلو میبرند و گاهی هم با تعمیرکاری هماهنگ میکنند تا او هم سهمش را ببرد!
امروز در این هوای داغ از کنار یک نیسان یدککش رد شدم. راننده درها را باز گذاشته و عمیق خوابیده بود. با خودم فکر کردم وقتی به خانه برمیگردد به همسرش چه میگوید؟
- «خدا را شکر امروز پرکار بودم، چند ماشین خراب شد و روز خوبی گذشت!»
یا
- «امروز خیلی بد بود، یک ماشین هم خراب نشد.»
در این دنیا بعضی شغلها انگار منتظر خرابی و درد دیگراناند تا چرخشان بچرخد. مشاغلی که از خراب شدن اشیاء درآمد دارند مثل تعمیرکارها، یدککشها و کسانی که ابزار و وسایل را زنده میکنند. مشاغلی که از آسیبهای بدن انسان نان میخورند مثل پزشکان و داروسازان و مشاغلی که از اختلاف و نزاع اجتماعی به سود میرسند مثل وکلا یا کارکنان دادگاهها.
اما این چرخه یکطرفه نیست. همان دندانپزشکی که از خرابی دندان دیگران درآمد دارد، برای تعمیر سیستم گرمایش خانهاش محتاج یک تاسیساتچی میشود. همان وکیلی که به اختلافات مردم رسیدگی میکند، شاید فردا با یک دنداندرد شدید به پزشک پناه ببرد.
همه ما در دایرهای گرفتاریم. امروز درمانگر کسی هستم و فردا در موقعیت درمانده. هیچکس بیرون از این چرخه نمیماند. اگر امروز من از خرابی دیگری نان میخورم، فردا خرابی من روزیِ اوست. این وابستگی دوطرفه میتواند یادمان بیاورد که در دل همین داد و ستد پنهان، چیزی فراتر از پول جریان دارد: احترام، انصاف و انسانیت.
دنیا بر پایه خرابیها و نیازها میچرخد، اما انتخاب با ماست که این چرخه را به میدان سودجویی کور تبدیل کنیم یا فرصتی برای همدلی و انسان بودن.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر