۲۵ مرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۸۵۷۷۱
تاریخ انتشار: ۰۷:۰۸ - ۲۵-۰۵-۱۴۰۴
کد ۱۰۸۵۷۷۱
انتشار: ۰۷:۰۸ - ۲۵-۰۵-۱۴۰۴

ظریف: زمان تغییر پارادایم فرا رسیده است؛ برای ایران، این تغییر از درون آغاز می‌شود

ظریف: زمان تغییر پارادایم فرا رسیده است؛ برای ایران، این تغییر از درون آغاز می‌شود
شاید به دلیل سرخوردگی ایران از تجربیات گذشته، سومین رکن تغییر پارادایم، یعنی دیپلماسی جهانی، چالش‌برانگیزترین باشد. با این وجود، من به‌طور قاطع معتقدم که ایران و جامعه جهانی منافع وجودی مشترکی در پشت سر گذاشتن آن تجربیات و ساختن آینده‌ای متفاوت دارند.

محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه پیشین جمهوری اسلامی ایران دریادداشتی که در نشریه «فارن پالسی» منتشر شده است با بیان اینکه جنگ‌طلبان از بستن هر پنجره‌ای برای دیپلماسی سود می‌برند و ما باید این فرصت را از آنها بگیریم تا نتوانند پارادایم تهدید مخرب را تثبیت کنند، تاکید کرد: اکنون زمان تغییر پارادایم است.

در متن یادداشت وزیر امور خارجه پیشین جمهوری اسلامی ایران، آمده است: غرب آسیا در یک نقطه عطف خطرناک قرار دارد. فجایعی که در غزه در جریان است، تجاوز اخیر علیه ایران که با مقاومت مردم و نیروهای مسلح کشورمان دفع شد و تداوم بی‌ثبات‌سازی سوریه، به وضوح نشان می‌دهد که برای بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و حامیان جهانی‌اش، تنها تهدید به اصطلاح وجودی در واقع «صلح و آرامش» است.

این دوگانه‌سازی برای اسرائیل—آپارتاید داخلی و درگیری منطقه‌ای دائمی—بنیان‌های نظم منطقه‌ای و جهانی را تهدید می‌کند. هرچند دفاع قدرتمند ضروری است اما راه‌حلی پایدار مستلزم یک ابتکار عمل جسورانه دیپلماتیک و یک تغییر تاریخی برای ایران و منطقه است: گذار از پارادایم عمیقاً ریشه‌دار تهدید به پارادایم توانمندساز امکان. این گذار شامل موارد زیر است: گسترش روابط با همسایگان و کشورهای جنوب جهانی، ایجاد یک مشارکت منطقه‌ای جدید در میان مسلمانان غرب آسیا و از سرگیری گفت‌ وگو با اروپا و ایالات متحده.

مدت‌هاست که کشورهای منطقه در چرخه‌های تعارض و فرصت‌های ازدست‌رفته گرفتار شده‌اند. ساختن آینده‌ای متفاوت نیازمند بصیرت، شجاعت و تصمیمی آگاهانه برای گسست از جبرگرایی تاریخی است. برای ایران، این تغییر از درون آغاز می‌شود و به محیط پیرامونی اش تابش می‌یابد.

ایران با اثبات اینکه طعمه‌ای آسان نیست و در برابر دو متجاوز مسلح به سلاح هسته‌ای می‌تواند مقاومت کند، این ظرفیت را دارد که این انتقال حیاتی را از رویکردی متمرکز بر مقابله با تهدیدات دائمی به رویکردی معطوف به بهره‌برداری از فرصت‌ها انجام دهد.

این گذار نه تنها امکان‌پذیر است، بلکه عمیقاً به نفع ایران، منطقه و جامعه جهانی است. تحقق آن مستلزم عزم راسخ داخلی و عدم مداخله خارجی است؛ انگیزه عدم مداخله نه لزوماً اخلاقیات یا حقوق بین‌الملل بلکه صرفاً منافع ملی است.

بزرگترین امکان ایران در مردمش نهفته است. هزاره‌های تاریخ گواه تاب‌آوری خارق‌العاده آنان است. متجاوزان خاک ایران را اشغال کرده‌اند، اما همواره در فرهنگ پایدار ایران جذب شده و هرگز نتوانسته‌اند ارزش‌های خود را بر مردم ایران تحمیل کنند.

این تاب‌آوری عامل تعیین‌کننده‌ای است که دشمنان ظاهراً برتر را ناکام کرده است؛ از تجاوز عراق در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰) (با حمایت قدرت‌های جهانی) تا شرارت اخیر نتانیاهو و دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا. به همین دلیل است که چهار دهه «فشار حداکثری» و «تحریم‌های فلج‌کننده» نتوانسته به اهداف خود دست یابد.

علیرغم محدودیت‌های بی‌سابقه جهانی—از قطعنامه‌های شورای امنیت ملل متحد گرفته تا محدودیت‌های صادراتی که عمداً برای جلوگیری از پیشرفت فناوری ایران طراحی شده‌اند—مردم ایران به صورت بومی پیشرفت‌های علمی و فناورانه، به‌ویژه در حوزه دفاعی و انرژی هسته‌ای را به دست آورده‌اند بنابراین، مردم ایران سزاوار محدودسازی نیستند بلکه برترین دارایی کشور هستند که باید توانمند شوند، پرورش یابند و امکان شکوفایی به آنان داده شود.

دومین رکن حیاتی پارادایم فرصت و امکان‌ برای ایران، منطقه پیرامونی آن است. ایران با داشتن مرز با پانزده کشور، در یک چهارراه بی‌نظیر اوراسیایی قرار دارد. مهم‌تر آنکه، منطقه دارای پیوندهای تاریخی و فرهنگی عمیق و گسست‌ناپذیری است که طی قرن‌ها توسط شاعران، عارفان، فیلسوفان و دانشمندان ایرانی بافته شده است. این پیوندها در برابر تغییر امپراتوری‌ها، تهاجمات و آشوب‌ها پایدار مانده‌اند.

با این‌ وجود، همکاری منطقه‌ای واقعی همچنان دست‌نیافتنی باقی مانده است. در چندین دهه‌ فعالیت دیپلماتیک، در تدوین ابتکاراتی مشارکت داشته‌ام که همواره به دلیل پارادایم سوءظن و تهدید خنثی شده‌اند. از پیشنهاد امنیت خلیج فارس در طول جنگ ایران و عراق، تا اعلامیه ناکام همکاری با همسایگان در ساحل جنوبی خلیج فارس پس از تجاوز عراق به کویت در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) و ابتکارات بعدی مانند «مجمع گفت‌ وگوی منطقه‌ای»، «پیمان عدم تجاوز»، «پویش صلح هرمز (طرح امید)»، «انجمن گفت‌ وگوی مسلمانان غرب آسیا (موده)» و آخرین مورد یعنی «شبکه خاورمیانه برای پژوهش و پیشرفت اتمی (مِناره)»—همه این ابتکارات به دلیل بی‌اعتمادی متقابل با تردید مواجه شدند.

اما تنش‌آفرینی‌های اخیر اسرائیل، ادراک جدیدی از آسیب‌پذیری مشترک در منطقه ایجاد کرده است. اکنون یک پنجره فرصت حیاتی وجود دارد. ایران، همراه با بحرین، مصر، عراق، اردن، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی، سوریه، ترکیه، امارات متحده عربی و یمن—و با امکان گسترش به پاکستان، آسیای مرکزی و قفقاز—باید از این فرصت استفاده کند. تحت نظارت ملل متحد، می‌توانیم میثاق جدیدی با گذار راهبردی از پراکندگی به هم‌افزایی ایجاد کنیم. کریدورهای مشترک انرژی، چارچوب‌های قوی عدم اشاعه و همکاری هسته‌ای، همکاری اقتصادی و وحدت فرهنگی می‌توانند به پیشران رفاه مشترک تبدیل شوند.

از منظر پارادایم فرصت و امکان، ایران و حتی روسیه و ترکیه می‌توانند توافق اخیر بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان در واشنگتن را نه به‌عنوان تهدید، بلکه فرصتی ببینند؛ فرصتی برای احیای پیشنهاد پیشین همکاری ترانزیتی در قفقاز بین ایران، روسیه و ترکیه، به همراه ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان. توافق جدید زمینه‌ای جهانی فراهم می‌کند که ابتکار منطقه‌ای ما در سال ۲۰۱۹ را امکان‌پذیرتر و پایدارتر می‌سازد. همزمان فرصت‌های سرمایه‌گذاری بی‌نظیری برای بخش خصوصی در ایالات متحده و سایر کشورها ایجاد خواهد کرد.

شاید به دلیل سرخوردگی ایران از تجربیات گذشته، سومین رکن تغییر پارادایم، یعنی دیپلماسی جهانی، چالش‌برانگیزترین باشد. با این وجود، من به‌طور قاطع معتقدم که ایران و جامعه جهانی منافع وجودی مشترکی در پشت سر گذاشتن آن تجربیات و ساختن آینده‌ای متفاوت دارند.

ایران طی دهه‌ها سهم قابل‌توجهی در ثبات جهانی داشته است. به‌عنوان عضو مؤسس ملل متحد، بانی ابتکارات برجسته‌ای بوده است: پیشنهاد سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) برای ایجاد منطقه عاری از سلاح هسته‌ای در خاورمیانه، ابتکار «گفت‌ وگوی تمدن‌ها» در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷) و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵). متأسفانه، قدرت‌های بزرگ جهان همواره این ابتکارات نیک‌اندیشانه ایرانی را ناکام کرده‌اند.

الگوی تاریخی آشکار است: واکنش تهاجمی غرب به ملی‌سازی نفت ایران در سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱) که به کودتای ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) انجامید؛ حمایت آن از تجاوز صدام حسین علیه ایران در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰)؛ اقداماتش که امکان داد اسرائیل صاحب صدها کلاهک هسته‌ای شود؛ برچسب زدن به ایران به‌عنوان بخشی از «محور شرارت» در سال ۱۳۸۱ (۲۰۰۲)، علیرغم همکاری ایران پس از ۱۱ سپتامبر؛ و کارزار بی‌امان دروغ‌پردازی علیه برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران. عجیب‌تر آنکه، این یورش توسط اسرائیل پیگیری شده که از امضای پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان‌پی‌تی) خودداری کرده و به داشتن زرادخانه بزرگ هسته‌ای نامشروع معروف است.

سرگذشت برجام نماد وعده‌های تحقق‌نیافته دیپلماسی است. این توافق در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵) در سراسر جهان به‌ عنوان پیروزی دیپلماتیک مورد تحسین قرار گرفت اما تصمیم ترامپ برای خروج از توافق سه سال بعد، به‌طور عمیقی اعتقاد به دیپلماسی را در داخل ایران خدشه‌دار کرد. فراتر از تحریم‌های خردکننده، اقدام اخیر اروپا برای فعال‌سازی سازوکار حل اختلاف برجام در میانه حملات رژیم صهیونیستی به تاسیسات ایران، به‌شدت ریاکارانه است.

اروپا به‌طور سیستماتیک به مدت هفت سال از انجام تعهدات خود در چارچوب برجام و قطعنامه‌های شورای امنیت ملل متحد قصور کرد. معامله اصلی – عادی‌سازی روابط اقتصادی در ازای پایبندی تائیدشده هسته‌ای – زمانی درهم شکست که ایالات متحده از برجام خارج شد و ناتوانی و یا بی‌رغبتی اروپا به اجرای تعهداتش حتی در سازوکارهای اقتصادی ابتدایی مانند سازوکار پیشنهادی خود موسوم به اینستکس – ابزاری برای دور زدن تحریم‌های آمریکا – ثابت شد.

ایران، در مواجهه با عدم پایبندی ایالات متحده و سه کشور اروپایی – فرانسه، آلمان و بریتانیا – از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰ (۲۰۱۷-۲۰۲۱) به‌طور قانونی اقدامات جبرانی برجام را فعال کرد. به‌جای پایبندی به دیپلماسی، سه کشور اروپایی در ماه ژوئن صراحتاً حملات نظامی رژیم صهیونیستی علیه ایران را تائید کردند؛ فردریش مرتس صدراعظم آلمان حتی تا آنجا پیش رفت که گفت رژیم صهیونیستی دارد «کار کثیف» غرب را انجام می‌دهد. تائید جنگ توسط اروپا و سپس توسل به سازوکار حل اختلاف دیپلماتیک توافق هسته‌ای – برای همان اهدافی که جنگ در تحقق آنها شکست خورد – باور ایران به دیپلماسی را بیش از پیش خدشه‌دار کرده است.

با توجه به این سابقه تلخ تاریخی، متقاعد کردن مردم و دولت ایران به دیپلماسی به عنوان یک امکان و فرصت چالشی بزرگ خواهد بود. اما گزینه جایگزین – مسیر جنگ‌های بی‌پایان – بی‌تردید منجر به فروپاشی نظم منطقه‌ای، افراط‌گرایی فزاینده و هرج‌ومرجی می‌شود که غرب آسیا و فراتر از آن را دربرخواهد گرفت. این مسیر خطر غرق شدن ایالات متحده و غرب در باتلاقی با ابعادی تاریخی را در پی دارد.

ایالات متحده و اروپا – و نه فقط ایران – دارای منافع وجودی در تشویق تغییر پارادایم مورد بحث هستند. آنها با انتخاب جنگ در میانه مذاکرات، عملاً در دیپلماسی را به‌روی خود بسته‌اند. اکنون بار مسئولیت تغییر مسیر بر دوش آنهاست، اگر انتظار پاسخ متقابل از سوی ایران را دارند. ایران نیز با مشارکت در یک گفت‌ وگوی چندوجهی، آینده‌نگر و نتیجه‌محور، منافع زیادی به‌دست می‌آورد – و مصائب عظیمی را دفع می‌کند. مسیر پیش رو می‌تواند شامل ایجاد یک شبکه منطقه‌ای برای عدم اشاعه و همکاری هسته‌ای صلح‌آمیز (طرح مناره)، احتمالاً همراه با یک توافق عدم تجاوز بین ایران و آمریکا باشد.

ما نمی‌توانیم گذشته را نادیده بگیریم، و نباید از آموختن از آن دست بکشیم. اما باید از زندانی شدن در شکست‌های گذشته خودداری کنیم. در غیر این صورت، خود را محکوم به تکرار حلقه بی‌پایان فجایع می‌کنیم.

جنگ‌افروزان با بستن هر پنجره‌ای به‌روی دیپلماسی رشد می‌کنند. ما باید فرصت را برای تحکیم پارادایم مخرب تهدید و خاموش کردن امید از آنها بگیریم. زمان انتخاب اکنون فرا رسیده است. انتخاب برای ایران، منطقه و قدرت‌های جهانی روشن است: تکرار فاجعه‌بار گذشته، یا شجاعت ساختن مشترک آینده. اکنون زمان تغییر پارادایم است.

برچسب ها: ظریف ، پارادایم ، دیپلماسی
ارسال به دوستان