ویدیویی قدیمی از معاون سابق رئیسجمهور و مدیرعامل اسبق شرکت ملی صنایع پتروشیمی در شبکههای اجتماعی منتشر شده است که در آن آمار تکاندهندهای مطرح میشود؛ در این ویدیو، اصغر ابراهیمیاصل میگوید «ایران از فروش ۵٫۵ میلیون تن اتیلن و مشتقات آن حدود ۱۳ میلیارد دلار درآمد کسب میکند؛ درحالیکه آلمان با واردات تنها یک میلیون تن از همین ماده و فرآوری آن، محصولاتی به ارزش ۶۵ میلیارد یورو تولید میکند و به فروش میرساند».
به گزارش زومیت، در مقالهی پیشرو تلاش کردهام تا با تکیه بر آمارهای رسمی و منابع معتبر، ابتدا وضعیت صنعت پتروشیمی و صنایع شیمیایی ایران و آلمان را مقایسه کنم، سپس دلایل عقبماندگی ایران در توسعهی صنایع با ارزش افزودهی بالا و موانع داخلی آن را واکاوی کنم.
در ادامه، بحث را از پتروشیمی فراتر میبرم و به وضعیت سایر صنایع بزرگ ایران؛ نظیر کشاورزی، خودروسازی و داروسازی میپردازم. در نهایت، مقاله را با مروری بر تجربیات جهانی در خصوصیسازی و برشمردن راهکارهای احتمالی برای رهایی از اقتصاد مبتنیبر مواد خام و حرکت بهسوی اقتصاد دانشبنیان به پایان میبرم.
برای درک رکود موجود در زنجیرهی ارزش، ابتدا دربارهی صنعت پتروشیمی صحبت میکنیم. ایران با برخورداری از دومین ذخایر بزرگ گاز طبیعی و چهارمین ذخایر بزرگ نفت خام جهان، مزیت نسبی انکارناپذیری در خوراک اولیه دارد؛ اما این مزیت به یک عصای زیر بغل تبدیل شده و موجب تمرکز بر حجم به جای ارزش شده و باعث واگذاری سودآورترین بخشهای صنعت به دیگران شده است.
پیشاز آنکه وضعیت صنعت شیمی و پتروشیمی کشور را زیر ذرهبین قرار دهیم، ابتدا بهتر است بهطور مختصر با تعریف صنایع بالادست، میاندست و پاییندست آشنا شویم؛ چرا که در ادامهی مقاله، بارها دربارهی آنها صحبت میکنیم:
ایران در سال ۱۴۰۳ حدود ۲۹٫۲ میلیون تُن محصول پتروشیمی بهارزش حدودیِ ۱۳ میلیارد دلار صادر کرده؛ برنامهی ۱۴۰۴ نیز افزایش ظرفیت اسمی به ۱۰۵ میلیون تُن و صادرات حدود ۳۴٫۸ میلیون تُن با ارزش تقریبی ۱۳٫۶ میلیارد دلار است؛ اما نگاهی دقیقتر به سبد صادراتی کشور، ضعف استراتژیکی را آشکار میکند.
در سال ۲۰۲۳، صادرات برتر ایران تحت سلطهی کالاهای میاندستی بود که از جملهی آنها میتوان از پلیمرهای اتیلن بهارزش ۱٫۸۵ میلیارد دلار، الکلهای غیرحلقوی شامل متانول بهارزش ۸۷۱ میلیون دلار و گاز پترولیوم بهارزش ۶۳۱ میلیون دلار نام برد.
خامفروشی یک نقص فنی نیست؛ بلکه یک ویژگی ذاتی در سیستم اقتصادی کنونی ایران است
برای آنکه بتوانیم وضعیت صادرات مواد شیمیایی و پتروشیمی ایران را با جزئیات بیشتری بهدست آوریم و مقایسهی دقیقتری بین ایران و آلمان انجام دهیم، به مرکز آمار گمرک رجوع کردم و گزارش کل صادرات ایران در سال ۱۴۰۲ بهتفکیک اقلام را دریافت کرده و ارزش صادرات مواد شیمیایی و محصولات پتروشیمی را استخراج کردم؛ براساس دادههای استخراجشده به عدد ۱۹٫۲ میلیارد دلار برای محصولات پتروشیمی رسیدم که کموبیش با ارزش صادرات ۱۹٫۴ میلیارد دلاری گزارششده برای پتروشیمی در سال ۱۴۰۲ برابری میکند.
در سوی دیگر میدان، آلمان صادرات مواد شیمیایی و پتروشیمی را در قالب «شیمیایی» گزارش میکند که برای سال ۲۰۲۳ بهگواه آمار OEC معادلِ ۲۲۵ میلیارد دلار عنوان شده است؛ اما براساس گزارش آژانس محیط زیست آلمان، سهم تولیدات شیمیایی این کشور را در یک دستهبندی ششگانه بهدست آوردم و با تقسیمبندی صادرات ایران در همین دستهبندی ششگانه، به نتایج جالبی دست پیدا کردم.
ارزش صادرات محصولات شیمی و پتروشیمی ایران و آلمان (تقریبی) |
||||
---|---|---|---|---|
دستهبندی |
نمونه محصولات |
جایگاه زنجیره |
ارزش صادرات ایران ۱۴۰۲ (دلار) |
ارزش صادرات آلمان ۲۰۲۳ (دلار) |
داروییها |
داروهای آماده، واکسنها، آنتیبیوتیکها |
پاییندست |
۱۲۰٬۸۵۴٬۷۲۲ |
۵۱٬۵۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ |
شوینده و محصولات مراقبت شخصی |
صابون، شامپو، مواد شوینده |
پاییندست |
۲۱۱٬۱۹۶٬۷۷۳ |
۱۵٬۵۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ |
مواد شیمیایی ریز و تخصصی |
رنگها، اسانسها، چسبها، مواد شیمیایی صنعتی خاص |
میاندست/پاییندست |
۳۲۵٬۳۷۴٬۱۲۵ |
۵۸٬۰۵۰٬۰۰۰٬۰۰۰ |
مواد شیمیایی معدنی پایه |
اسید سولفوریک، آمونیاک، نمکهای معدنی |
بالادست/میاندست |
۶۳۴٬۴۸۶٬۷۲۱ |
۲۳٬۶۲۵٬۰۰۰٬۰۰۰ |
پتروشیمی و مشتقات |
نفتا، متانول، اتیلن، پروپیلن |
بالادست |
۱۹٬۲۰۰٬۹۲۷٬۸۴۰ |
۳۲٬۱۷۵٬۰۰۰٬۰۰۰ |
دادههای جدول بالا نشان میدهد که ساختار صادرات صنایع شیمیایی ایران و آلمان تفاوتهای فاحشی با هم دارند؛ ایران با ۱۹٫۲ میلیارد دلار، معادلِ ۸۸ درصد از کل صادرات صنایع شیمیایی، وابستگی شدیدی به بخش پتروشیمی و مشتقات دارد که عمدتاً محصولات بالادستی و کمفرآوریشده را دربرمیگیرد. در مقابل، آلمان توزیع متوازنتری دارد و سهم بالایی از صادراتش در مواد شیمیایی ریز و تخصصی، داروییها و پلیمرها است که ارزش افزودهی بالاتری دارند.
سهم ناچیز ایران در حوزههایی مثل داروییها و شیمیاییهای ریز و تخصصی ضعف کشور در توسعهی صنایع میاندستی و پاییندستی با فناوری پیشرفته را نشان میدهد؛ درحالی که آلمان بخش عمدهی درآمد خود را از همین حوزهها به دست میآورد. این تفاوت، شکاف فناورانه و زنجیرهی ارزش بین دو کشور را بهخوبی آشکار میکند.
تمرکز ایران بر محصولات حجیم و کمارزش یک انتخاب است، نه یک تقدیر؛ این مدل، سادهترین مسیر برای اقتصاد دولتی و تحت تحریم بهحساب میآید. فروش مواد خام یا نیمهخام به فناوری سطحپایین، لجستیک سادهتر و بازاریابی ابتدایی نیاز دارد و مدیریت آن در ساختار بوروکراتیک منزوی مانند ایران آسانتر صورت میگیرد.
کلید موفقیت آلمانیها در تبدیل دانش به محصولاتی با ارزش افزودهی بالا نهفته است
اتکای کشور به صنایع بالادستی، جریانهای درآمدی بزرگ و قابلپیشبینی برای دولت فراهم میکند که با منافع کوتاهمدت دولت در کسب درآمد، همخوانی دارد؛ حتی اگر به قیمت سلامت بلندمدت اقتصاد ملی و از دسترفتن فرصتهای بیشمار برای نوآوری و اشتغال تمام شود؛ به بیان دیگر، خامفروشی یک نقص فنی نیست، بلکه یک ویژگی ذاتی در سیستم اقتصادی کنونی ایران است.
در نقطهی مقابل ایران، آلمان با وجود منابع طبیعی محدود، به یک غول جهانی در صنعت شیمیایی بدل شده؛ کلید موفقیت آلمانیها نه در مالکیت مواد خام و منابع زیرزمینی؛ بلکه در توانایی فرآوری هوشمندانه و تبدیل دانش به محصولاتی با ارزش افزودهی بالا نهفته است. مدل آلمان به دو پایهی بنیادین اتکا دارد: اکوسیستم «پارکهای شیمیایی» و قدرت شرکتهای کوچک و متوسط نوآور موسوم به «میتلاشتاند».
در آلمان حدود ۶۰ پارک شیمیایی، زیرساخت یکپارچه و مشترکی را تحت مدیریت اپراتوری حرفهای شکل میدهند؛ ساختاری موسوم به «فِربوند» که به شرکتها اجازه میدهد تا تمام تمرکز خود را بر تحقیق، توسعه و تولید معطوف کنند. در این شبکه، خروجی یک واحد تولیدی به خوراک ورودی واحد همسایه تبدیل میشود و همافزایی بینظیری ایجاد میکند.
شرکتهای «میتلاشتاند» نیز نقش قهرمانان پنهانی را ایفا میکنند که با دیدگاهی بلندمدت، در بازارهای بسیار تخصصی پیشتاز هستند و با سرمایهگذاری هنگفت در تحقیقوتوسعه و همکاری تنگاتنگ با دانشگاهها، در لبهی تکنولوژی دنیا گام برمیدارند.
برای یافتن ریشههای ناتوانی ایران در پیروی از الگویی مانند آلمان، باید نگاهمان را از مقایسههای خارجی به درون کشور معطوف کنیم. مشکل ایران تنها در استراتژی صنعتی آن خلاصه نمیشود؛ این مشکل در تار و پود ساختار اقتصادی، سیاسی و نهادی کشور تنیده شده است. شاخصها و معیارهای بینالمللی، تصویری تیرهوتار از محیط کسبوکار کشور ارائه میدهند؛ محیطی که در آن بوروکراسی فلجکننده و ساختار «خصولتی» اقتصاد، هرگونه تلاش برای نوآوری و خلق ارزش را در نطفه خفه میکند.
اقتصاد ایران با حضور فراگیر دولت تعریف میشود. هنگامی که شرکتهای دولتی مستقیم با شبکهی گستردهی سازمانهای شبهدولتی و عمومی غیردولتی ترکیب میشوند، تخمین زده میشود که بخش دولتی بین ۸۰ تا ۹۰ درصد از تولید ناخالص داخلی کشور را کنترل میکند. یک حرکت خصوصیسازی که طبق اصل ۴۴ قانون اساسی که از خرداد ۱۳۸۴ آغاز و از سال ۱۳۸۵ الزامی شد، قرار بود این وضعیت را تغییر دهد؛ اما در عمل، برعکس عمل کرد.
گزارش کمیسیون مجلس ایران در سال ۱۳۸۹ نشان داد که از ۷۰ میلیارد دلار دارایی دولتی واگذار شده از سال ۱۳۸۵، تنها ۱۳٫۵ درصد به بخش خصوصی واقعی منتقل شده؛ اکثر داراییها از سوی شبکهای از نهادهای شبهدولتی، از جمله صندوقهای بازنشستگی، تعاونیها و نهادهایی مانند بنیاد مستضعفان خریداری شد؛ این فرآیند واگذاری دارایی دولتی که از سوی تحلیلگرانی مانند کوین هریس، «شبهخصوصیسازی» نامیده میشود، چیزی را ایجاد کرده است که او آن را «دولت پیمانکار» مینامد.
دولت بهجای انتقال دارایی به بخش خصوصی واقعی، قدرتی را خلق کرد که هم ناکارآمدی بازار را دارد، هم بوروکراسی دولتی؛ به مردم هم پاسخگو نیست
در الگوی «دولت پیمانکار»، قدرت اقتصادی از وزارتخانهها به شبکهای از سازمانها منتقل میشود. این سازمانها هم ناکارآمدیهای بازار را دارند، هم از بوروکراسی سنگین شرکتهای دولتی رنج میبرند؛ اما برخلاف آنها، حداقلِ پاسخگویی به مردم را هم ندارند. انگیزهی اصلی چنین نهادهایی، نه رقابت برای نوآوری و ارزشآفرینی، بلکه رانتجویی، سود بردن از حمایتهای سیاسی و حفظ موقعیت انحصاریشان است. چنین ساختاری، بهطور ذاتی، پویایی لازم برای شکوفایی بخشهای پاییندستی اقتصاد را از بین میبرد.
ایران از نقطهنظر فراهمسازی محیط مناسب برای کسبوکارهای خصوصی، بهطور مداوم در میان کشورهایی با کمترین آزادی اقتصادی در جهان قرار دارد. شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتج در سال ۲۰۲۵ ایران را در رتبهی ۱۶۹ از ۱۸۴ کشور قرار میدهد و با امتیازی بسیار پایینتر از میانگینهای جهانی و منطقهای، وضعیت «سرکوبشده» را به آن اختصاص میدهد.
شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتج ۲۰۲۵ |
||||
---|---|---|---|---|
شاخص |
امتیاز ایران |
میانگین خاورمیانه/شمال آفریقا |
میانگین جهانی |
وضعیت |
امتیاز کلی |
۴۲٫۵ |
۵۸٫۶ |
۵۹٫۷ |
سرکوبشده |
حقوق مالکیت |
۱۸٫۶ |
۴۷٫۷ |
۵۱٫۵ |
بسیار ضعیف |
اثربخشی قضایی |
۲۳٫۳ |
۴۲٫۹ |
۴۸ |
بسیار ضعیف |
یکپارچگی دولت |
۱۶٫۳ |
۳۶٫۶ |
۴۲٫۴ |
بسیار ضعیف |
آزادی کسبوکار |
۳۹ |
۵۸٫۷ |
۶۲ |
بسیار ضعیف |
آزادی سرمایهگذاری |
۱۰ |
۵۰٫۸ |
۵۶٫۶ |
بسیار ضعیف |
آزادی مالی |
۱۰ |
۴۶٫۵ |
۴۸٫۳ |
بسیار ضعیف |
*دادهها از شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتج ۲۰۲۵؛ امتیازات از ۱۰۰ است.
دادههای جدول بالا تصویری نگرانکننده از وضعیت اقتصادی کشور را بهنمایش میگذارند. ضعف حاکمیت قانون که با امتیازات بسیار پایین در زمینههایی چون حقوق مالکیت، کارآمدی نظام قضایی و یکپارچگی دولت بهچشم میآید، فضایی ایجاد کرده که در آن اجرای قراردادها دشوار و خطر مصادرهی اموال جدی است.
آزادی اقتصادی ایران، همواره در وضعیت «سرکوبشده» قرار دارد؛ محیطی که با بوروکراسی فلجکننده، هرگونه تلاش برای نوآوری را در نطفه خفه میکند
از سوی دیگر، امتیازات ناچیز در آزادی کسبوکار، سرمایهگذاری و امور مالی، از وجود یک هزارتوی نظارتی حکایت دارد. گزارش معتبر «انجام کسبوکار» که سالها از سوی بانک جهانی منتشر میشد، همواره ایران را در رتبههای پایینی قرار میداد و در آخرین نسخهی خود در سال ۲۰۱۹، رتبهی ۱۲۷ را به ایران اختصاص داد.
در چنین شرایطی، برای یک شرکت کوچک یا متوسط که معمولاً موتور محرک اقتصاد بهویژه در صنایع پاییندستی محسوب میشود، عبور از پیچوخمهای اداری برای دریافت مجوز و اعتبار، تقریباً غیرممکن است. این محیط عملاً تضمین میکند که تنها بازیگران بزرگ و شبهدولتی با ارتباطات سیاسی قادر به فعالیت باشند و در نتیجه، نوآوری در بخش خصوصی شکوفا نمیشود.
یکی دیگر از عواملی که به فلجشدن زنجیرهی ارزش و تداوم خامفروشی دامن میزند، شکاف عمیق میان دانشگاه و صنعت است که اجازه نمیدهد دانش نظری به نوآوری صنعتی و خلق ارزش واقعی تبدیل شود. اگر از راهروهای دانشکدههای مهندسی سر دربیاورید، میبینید بیشتر پایاننامهها طوری تعریف میشوند که قابل چاپ باشند، نه لزوماً قابل بهکارگیری در خط تولید.
سازوکار ارتقای اعضای هیئت علمی سالها مقالهمحور بوده و همین موضوع، رفتار پژوهشی را شکل داده؛ هرچند در ۱۴۰۳ وزارت علوم اعلام کرد آییننامهی جدید ارتقای اساتید با شاخصهای ۹گانه از «مقالهمحوری صرف» فاصله میگیرد و مجلس هم اصول بازنگری را تصویب کرده؛ اما تا عملیشدن این تغییرِ روی کاغذ و اصلاح انگیزهها، فاصله بسیار است.
بیشتر پایاننامهها طوری تعریف میشوند که قابل چاپ باشند، نه قابل بهکارگیری در خط تولید
بهنظر میرسد که حاکمیت هم به ضعف ارتباط دانشگاه و صنعت اذعان دارد. «طرح تقویت ارتباط دانشگاه با جامعه و صنعت» که ۱۴۰۴ در مرکز پژوهشهای مجلس تشریح شد، از تغییر ترکیب هیئتامنا با حضور صنعت تا رتبهبندی تقاضامحور دانشگاهها و تسهیل مأموریت صنعتی اساتید میگوید؛ بنابراین مسأله، رسمی و در دستور کار است.
از سوی دیگر، «سامانهی نان» (نظام ایدهها و نیازها) برای تقاضامحورکردن پایاننامهها راه افتاده و تا پاییز ۱۴۰۳ بیشاز ۵٬۳۰۰ پایاننامه و رسالهی تقاضامحور در آن ثبت شده؛ «پسادکتری صنعتی و فناوری» نیز تعریف شده است تا پژوهشگر در شرکت دانشبنیان، روی مسألهی واقعی کار کند؛ تغییرات ایجادشده همگی مثبت هستند؛ اما هنوز هم جریان غالب دانشگاهها را تحتتأثیر قرار ندادهاند.
کارشناسان میگویند در مسیر تقویت ارتباط دانشگاه با صنعت، چند مانع اساسی وجود دارد که از جملهی مهمترین موارد آنها میتوان به نبود زبان مشترک و اعتماد دوطرفه، ابهام مالکیت فکری (IP) و قرارداد و فقدان دفاتر انتقال فناوری اشاره کرد. تا وقتی قرارداد استانداردِ سریع، تقسیمکار شفاف روی IP و سنجش اثر صنعتی در ارتقا و فراغت از تحصیل جا نیفتد، پایاننامههای مهندسی به سمت موضوعات انتزاعی میروند و صنعت هم انگیزهای برای سفارش مسأله به دانشگاه نمیبیند.
باوجود تصویب قوانین و تأسیس صندوقهای حمایتی در سالهای اخیر، نظام پشتیبانی از شرکتهای دانشبنیان در عمل ناکارآمد بوده است؛ این ناکامی در چالشهای ساختاری عمیقی همچون رکود و انحصار در بازار داخلی، نگاه جزیرهای و منفصل دولت به شرکتهای دانشبنیان و فضای نامساعد اقتصاد کلان کشور ریشه دارد.
تخصیص منابع مالی نیز در حوزهی شرکتهای دانشبنیان اغلب به بیراهه رفته؛ بهعنوان مثال، یک مطالعه نشان میدهد که حدود ۸۵ درصد از تسهیلات اعطایی، به جای سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه، صرفاً صرف «سرمایه در گردش» شده؛ در تحقیقی دیگر پیرامون یک طرح ملی اشتغالزایی، مشخص شد که ۱۷ درصد پروژهها صوری بوده است و منابع مالی در جای دیگری هزینه شدهاند.
ضعف شرکتهای دانشبنیان در صنایع کلیدی مانند پتروشیمی نمود بارزتری دارد؛ جایی که ایران در بهکارگیری هوش مصنوعی در پایینترین سطح بلوغ قرار گرفته و کاربرد آن به پایش لحظهای محدود مانده؛ موانعی جدی نظیر کمبود نیروی متخصص و زیرساختهای ناکافی، مسیر گذار به خودکارسازی و بهینهسازی فرآیندهای پیشرفته را مسدود کرده است.
تحریمهای بینالمللی، بهویژه تحریمهای آمریکا، بسیار فراتر از محدودسازی صادرات نفت است. این تحریمها بهطور سیستماتیک پیشنیازهای راهاندازی بخشهای صنعتی پاییندستی را از بین میبرند. مهمترین آفتهای تحریم را میتوانیم در سه دستهی کلی طبقهبندی کنیم:
تحریمها با مسدودسازی مسیر توسعهی صنایع پاییندستی، ناخواسته «اقتصاد خامفروشی» را تقویت میکنند. صادرات کالاهای اساسی به تنها روش عملی، هرچند با سودآوری بسیار پایین، برای تولید ارز خارجی تبدیل میشود. براساس بررسیهای بانک جهانی، کاهش صادرات نفت خام، ایران را مجبور کرده تا نفت خام بیشتری را برای صادرات به پتروشیمی تبدیل کند؛ اما این فرآوری به ابتداییترین سطح، یعنی سطح میاندستی، محدود شده است.
شاید ویرانگرترین پیامد بلندمدت سیستم اقتصادی و صنعتی ناکارآمد کشور، فرار گسترده و مداوم سرمایهی انسانی باشد. گزارش صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۰۹، مقیاس تخمینی فرار مغزها و افراد متخصص از ایران را سالانه ۱۵۰,۰۰۰ تا ۱۸۰,۰۰۰ نفر اعلام کرد که نشاندهندهی زیان سرمایهای حیرتانگیز ۵۰ میلیارد دلار در سال است.
ایران با دفع بهترین و درخشانترینهای خود، در واقع بنیان نوآوری آیندهی خود را صادر میکند
دادههای اخیر رصدخانهی مهاجرت ایران نشان از وخیمتر شدن وضعیت دارد؛ تخمین زده میشود ۶۷ درصد از کارکنان بخش فناوری پیشرفته فعالانه در حال بررسی یا برنامهریزی برای مهاجرت هستند. اقتصاد پاییندستی مدرن با فناوری پیشرفته، نه بر پایهی مواد خام؛ بلکه بر پایهی نبوغ انسانی، تخصص علمی و انگیزهی کارآفرینی ساخته میشود. ایران در شرایط فعلی با دفع بهترین و درخشانترینهای خود، بنیان نوآوری آیندهی خود را صادر میکند.
ذهنیت «خامفروشی» و ارزش ازدسترفتهی ناشی از آن، به صنعت پتروشیمی محدود نمیشود؛ تقریباً در تمام بخشهای کلیدی اقتصاد ایران میتوان نمونههای مشابهی را شناسایی کرد. از مزارع کشاورزی گرفته تا خطوط مونتاژ خودرو و قفسهی داروخانهها، الگوی مشابهی از سلطهی دولت، انحصار، فقدان نوآوری و از دست رفتن ارزش افزوده بهچشم میخورد.
بخش کشاورزی ایران آینهی تمامنمای خامفروشی است؛ تنوع اقلیمی کمنظیر ایران، کاشت محصولات منحصربهفردی همچون پسته و زعفران را ممکن میکند؛ اما این محصولات اغلب بهصورت فلهای و فرآورینشده با قیمت پایین صادر میشوند و ارزش افزودهی اصلی نصیب شرکتهای خارجی میشود که آنها را بستهبندی، فرآوری و با برند خود به چندین برابر قیمت میفروشند.
ایران یکی از برترین تولیدکنندگان پسته در جهان است و سالانه حدود ۱۶۰,۰۰۰ تن به ارزش تقریبی ۱٫۵ میلیارد دلار صادر میکند؛ اما این آمار چشمگیر، شکستی عظیم در خلق ارزش را پنهان میکند. بخش عمدهای از صادرات پستهی ایران شامل پستههای خام با پوست و بدون برندی میشود که بهصورت فله فروخته میشود. ارزش افزودهی قابلتوجه حاصل از برشتهکردن، نمکزدن، بستهبندی و برندسازی تقریباً بهطور کامل توسط شرکتهای خارجی در اتحادیهی اروپا و خاور دور به دست میآید که سپس محصول نهایی را به مصرفکنندگان جهانی میفروشند.
ایران بیشاز ۹۰ درصد زعفران جهان را تولید میکند؛ اما به نقش تأمینکنندهی کالای فلهای تنزل یافته است
زعفران، طلای سرخ ایران، وضعیت وخیمتری دارد؛ ایران بیشاز ۹۰ درصد از عرضه جهانی را تولید میکند؛ اما به نقش تأمینکنندهی کالای فلهای تنزل یافته؛ میانگین قیمت صادراتی یک کیلوگرم زعفران ایران از حدود ۳,۰۰۰ دلار در سال ۲۰۱۱ به زیر ۹۰۰ دلار در سال ۲۰۲۳ سقوط کرد. در همین دوره، همین زعفران که در کشورهایی مانند اسپانیا، امارات و افغانستان بستهبندی و برندسازی مجدد شده بود، با قیمتهای خردهفروشی بیش از ۴,۰۰۰ دلار بهفروش میرسید.
در سال ۲۰۲۳، بیشاز ۷۷ درصد از صادرات زعفران در بستههای فلهای بزرگتر از ۳۰ گرم بود که چرخشی کامل نسبت به اوایل ۲۰۱۰ است که بستههای کوچکتر و آماده برای خردهفروشی، ترکیب صادرات را تشکیل میدادند.
صنعت خودروسازی ایران نمونهای کلاسیک از بازار انحصاری بهحساب میآید که تحت کنترل دو غول شبهدولتی، ایرانخودرو و سایپا قرار دارد. باوجود تلاشهای صورتگرفته برای خصوصیسازی، ساختار مالکیت پیچیده و تودرتو تضمین میکند که کنترل نهایی همچنان در دست دولت و نهادهای وابسته باقی بماند. در ایرانخودرو، سهم مستقیم دولت حدود ۵٫۷ درصد است؛ اما با احتساب سهام شرکتهای شبهدولتی و بانکها، این عدد بهمراتب بالاتر میرود.
ساختار «خصولتی» صنعت خودروسازی، محیطی غیررقابتی ایجاد کرده که پیامدهای فاجعهباری برای مصرفکننده داشته که خودروهای بیکیفیت با فناوری منسوخ، قیمتهای نجومی و فقدان تنوع در بازار از جملهی آنها است؛ دولت با وضع تعرفههای واردات بسیار بالا، انحصار را تقویت کرده و هرگونه انگیزه برای نوآوری و بهبود کیفیت را از بین برده؛ در نتیجه، صنعت خودرو به جای تبدیلشدن به موتور محرک فناوری و صادرات، بهعنوان نمادی از ناکارآمدی، زیان انباشته و نارضایتی عمومی شناخته میشود.
خودروسازی ایران عمدتا برپایهی مونتاژ و نه نوآوری بنا شده و الگوی فعالیت آن، چندین دهه بر واردات کیتهای CKD یا SKD از شرکای غربی مانند پژو و شرکتهای چینی و مونتاژ آنها در داخل کشور متکی بوده؛ باوجود تلاشهای صورتگرفته برای توسعهی برندهای داخلی مانند سمند و شاهین، خودروسازی کشور در عمل فاقد قابلیت تحقیق و توسعه در حوزههایی همچون طراحی پیشرفتهی موتور، واحدهای کنترل و سیستمهای خودران است؛ بهعنوان مثال، بیست سال پس از ورود پیشرانههای TU3 و TU5 به کشور، هنوز آنها را در دل خودرهای گوناگون میبینیم.
بخش دارویی ایران در ظاهر نمونهی موفقی از خودکفایی بهنظر میرسد؛ چرا که آمار رسمی از تولید بیشاز ۹۷ درصد داروی موردنیاز در داخل کشور حکایت میکند؛ اما این آمار، یک وابستگی حیاتی را پنهان میکند که بهطور کامل وارونگی زنجیرهی ارزش را نشان میدهد؛ درحالی که ایران داروهای نهایی را تولید میکند، برای دو جزء بالادستی حیاتی شامل مواد مؤثرهی دارویی (API) و مواد اولیهی کلیدی (KSM) که API-ها از آنها سنتز میشوند، به واردات وابسته است.
بسیاری از KSM-ها خود مشتقاتی از محصولات پتروشیمی هستند؛ همان مواد خامی که ایران با قیمتهای پایین صادر میکند. کشور عملاً منابع پایهی خود را ارزان میفروشد و در نهایت آنها را بهشکل فرآوریشدهی API و KSM از پیشگامان جهانی مانند هند و چین دوباره وارد میکند؛ البته خوشبختانه مقامات کشور اذعان داشتهاند که استراتژی جدید باید «عمق بخشیدن به داروسازی با تولید KSM در داخل کشور» باشد.
برای خروج از تلهی خامفروشی شاید نگاه به تجارب سایر کشورها راهگشا باشد. این تجارب بهعنوان رویکردهای استراتژیک، درسهای عمیقی برای ایران در بر دارند؛ هریک از الگویهای بهکارفته در کرهجنوبی، نروژ و آرژانتین به یکی از ابعاد بحران ایران میدهند: چگونه پایگاهی صنعتی بسازیم؛ چگونه ثروت منابع را مدیریت کنیم و چگونه دولتی ناکارآمد را اصلاح کنیم.
معجزهی اقتصادی کرهجنوبی، داستان تحول کشوری فقیر و فاقد منابع طبیعی است که با تکیه بر دولت قدرتمند، مستبد؛ اما توسعهخواه، به یکی از قدرتهای صنعتی جهان بدل شد. این جهش تاریخی بر پایهی چند سیاست کلیدی و بههمپیوسته شکل گرفت.
استراتژی کرهجنوبی براساس صنعتیسازی صادراتمحور شکل گرفت. دولت با ابزارهایی چون یارانه، وامهای ارزان و تعرفههای حمایتی، از صنایع نوپای استراتژیک پشتیبانی میکرد؛ اما حمایتها بیقیدوشرط نبودند؛ بقا و رشد هر شرکت به عاملی حیاتی گره خورده بود: موفقیت در بازارهای جهانی. این شرط سختگیرانه، شرکتها را وادار میساخت تا از لاک حمایت داخلی خارج شوند و به رقابت در سطح بینالمللی بیندیشند. همین راهبرد، موتور رشد کره را در دههی ۱۹۶۰ روشن کرد و آن را به یکی از بزرگترین صادرکنندگان جهان بدل ساخت.
پیششرط دولت کره برای موفقیت در بازارهای جهانی، غولهایی مانند سامسونگ و هیوندای را ساخت
در الگوی کره، مشارکت تنگاتنگ دولت و بنگاههای بزرگ صنعتی یا «چائبولها»؛ نظیر سامسونگ و هیوندای نیز اهمیت بسیاری داشت. دولت در ازای اعطای اعتبار ارزان، معافیتهای مالیاتی و پشتیبانی زیرساختی، غولهای صنعتی کشور را موظف میکرد تا اهداف کلان ملی، بهویژه افزایش صادرات و جذب فناوری را محقق کنند. حاصل این همپیمانی، ظهور شرکتهای چندملیتی قدرتمندی بود که نهتنها بنیاد اقتصاد کره را تشکیل دادند؛ بلکه با افزایش مستمر دستمزدها، به بهبود رفاه طبقهی کارگر نیز یاری رساندند.
هیچیک از موفقیتهای کرهجنوبی بدون سرمایهگذاری بیوقفه در سرمایهی انسانی ممکن نبود. آنها با تمرکزی کمنظیر بر آموزش، جمعیت عمدتاً بیسوادشان در دههی ۱۹۵۰ را به یکی از ماهرترین نیروهای کاری جهان در دهههای بعد تبدیل کردند. سرمایهگذاری سنگین در تمام سطوح آموزشی، نسلی از مهندسان و دانشمندانی را تربیت کرد که جهش فناورانهی کشور را رقم زدند. تخصیص درصد بالایی از تولید ناخالص داخلی (حدود ۴٫۹ درصد) به تحقیق و توسعه، یکی از رازهای اصلی شکوفایی «معجزهی رودِ هان» بود.
موفقیت اقتصادی نروژ در استراتژی پرهیز آگاهانه از «بیماری هلندی» ریشه دارد. این پدیدهی اقتصادی زمانی رخ میدهد که جهش ناگهانی درآمد یک منبع طبیعی مانند نفت، بهجای رونق، به تورم شدید، تضعیف بخشهای تولیدی دیگر و در نهایت رکود بلندمدت منجر میشود. نروژ برای مقابله با نفرین منابع، مدلی مثالزدنی از مدیریت ثروت طراحی کرد.
نروژ، موفقیت الگوی اقتصادی خودش را مدیون تأسیس صندوق ثروت ملی، معروف به صندوق نفت در سال ۱۹۹۰ است. این صندوق که امروز با بیش از ۱٫۹ تریلیون دلار دارایی، بزرگترین صندوق سرمایهگذاری دولتی جهان بهحساب میآید، تمامی درآمدهای مازاد نفت و گاز کشور را در خود جای میدهد.
نروژ ثروت نفتی را خرج نکرد؛ بلکه آن را برای نسلهای آینده سرمایهگذاری کرد
نروژ در وهلهی بعد، درآمدهای نفتی را از بودجهی جاری کشور بهطور کامل جدا کرد. صندوق ثروت ملی، دلارهای نفتی را در خارج از کشور سرمایهگذاری میکند تا از سرریز نقدینگی و ایجاد تورم در اقتصاد جلوگیری کند. دولت تنها مجاز است سالانه معادل بازده موردانتظار بلندمدت صندوق (حداکثر ۳ درصد ارزش کل آن) را به بودجه تزریق کند؛ بدینترتیب بودجهی دولت از نوسانات ویرانگر قیمت نفت مصون میکند و اصل سرمایه را برای نسلهای آینده دستنخورده نگه میدارد. کارآمدی سیاست نروژ در بحرانها به اثبات رسیده است؛ برای مثال، در شوک سقوط قیمت نفت در سال ۲۰۱۴ و بحران پاندمی ۲۰۲۰، اقتصاد نروژ کمترین آسیب را دید.
موفقیت الگوی نروژ بدون شفافیت و حکمرانی مطلوب، ممکن نبود. صندوق نفت نروژ با شفافیتی مثالزدنی و توسط متخصصان بانک مرکزی این کشور مدیریت میشود. تمامی سرمایهگذاریها تابع معیارهای اخلاقی روشنی هستند؛ برای مثال، سرمایهگذاری در شرکتهای تولیدکنندهی سلاحهای غیرانسانی یا صنایع مخرب محیطزیست ممنوع است. در صندوق نفت نروژ، دخالتهای سیاسی صورت نمیگیرد؛ پارلمان تنها چارچوبهای کلان، مانند سقف برداشت ۳درصدی را تعیین میکند و ادارهی سبد عظیم دارایی بر عهدهی مدیران حرفهای قرار دارد.
آرژانتین تحت رهبری خاویر میلی، از اواخر سال ۲۰۲۳، دست به یک جراحی اقتصادی بیسابقه زد؛ رویکردی آزادیخواهانه و رادیکال که هدف آن برچیدن میراث یک قرن دولتگرایی و اقتصاد دستوری بود. این شوکدرمانی بر دو محور اصلی کوچکسازی دولت و مقرراتزدایی گسترده استوار بود.
نخستین و فوریترین اقدام میلی، کوچکسازی دولت بود؛ او بلافاصله پساز به قدرت رسیدن، با نصفکردن تعداد وزارتخانهها، اخراج دهها هزار کارمند دولتی و اجرای برنامهی ریاضت اقتصادی شدید، جنگ با کسری بودجه را آغاز کرد. میلی در یک ماه، هزینههای دولت را ۳۰ درصد کاهش داد و بودجه را متعادل ساخت؛ بنابراین بانک مرکزی توانست با اتخاذ سیاست پولی انقباضی، تورم ماهانه را از اوج ۲۵ درصدی در زمان شروع به کار دولت، به حدود ۲ درصد تا ژانویهی ۲۰۲۵ کاهش دهد. مهار تورم سالانه از ۳۰۰ درصد به ۵۶ درصد، پس از سالها ابرتورم، یک دستاورد بزرگ بهشمار میرفت.
با حذف کنترل دولت آرژانتین، قیمت اینترنت ۹۰ درصد و اجارهبها ۳۰ درصد کاهش یافت
آرژانتین، مقرراتزدایی گسترده و سریعی در تمام بخشهای اقتصاد انجام داد. دولت صدها قانون دستوپاگیر را لغو کرد. با حذف کنترل قیمتها و اجارهبها، عرضهی آپارتمانهای اجارهای در بوئنوسآیرس سه برابر شد و میانگین اجارهبها حدود ۳۰ درصد کاهش یافت. همزمان، برداشتن ممنوعیتها و سهمیههای واردات، به کاهش ۲۰ تا ۳۵ درصدی قیمت کالاهایی مانند پوشاک و لوازم خانگی انجامید. در حوزهی خدمات، آسمان کشور به روی رقابت کامل خطوط هوایی باز شد، انحصار داروخانهها با آزادشدن فروش آنلاین داروهای بدون نسخه شکسته شد و ورود ارائهدهندگان اینترنت ماهوارهای مانند استارلینک، قیمت اینترنت را در مناطق دورافتاده تا ۹۰ درصد کاهش داد.
ترکیب انضباط مالی و آزادسازی اقتصادی، نتایج ملموسی بههمراه داشت. این سیاستها نهتنها توانستند تورم افسارگسیخته را مهار کنند؛ بلکه اقتصاد را از رکود خارج کردند و در مسیر رشد قرار دادند. در نیمهی دوم ۲۰۲۴، همزمان با بازگشت رشد اقتصادی، دستمزدها نیز افزایش یافت و نرخ فقر که در ابتدای طرح به دلیل حذف یارانهها بالا رفته بود، مجدداً به زیر ۴۰ درصد (کمتر از سطح دولت قبل) کاهش یافت. در نتیجه، با آشکار شدن دستاوردهای اصلاحات، محبوبیت خاویر میلی که در ابتدا با شوکدرمانی افت کرده بود، پساز یک سال به محدودهی ۵۰ تا ۵۵ درصد بازگشت.
ریشهی تنگنای اقتصادی ایران بیشاز آنکه حاصل کمبود منابع باشد، به بحران ادارهی کشور بازمیگردد؛ ناتوانی در تبدیل پتانسیل به ثروت، محصول ترکیبی از یک دولت متورم و ناکارآمد و انزوای فلجکنندهی بینالمللی است. خروج از این چرخهی معیوب به تحول فکری و عملی نیاز دارد؛ تحولی که از درسهای موفق دیگر کشورها الهام گرفته شده باشد.
چشمانداز تحول کشور احتمالا باید بر سه پایه استوار باشد؛ نخست، یک جراحی داخلی برای برچیدن بوروکراسی و انحصار دولتی و شبهدولتی که مانع اصلی تولید و نوآوری هستند؛ دوم، تأسیس یک صندوق مستقل و شفاف بهسبک نروژ که درآمدهای نفتی را از بودجهی جاری جدا کرده و برای نسلهای آینده سرمایهگذاری کند تا اقتصاد از نوسانات قیمت نفت و رانتجویی سیاسی مصون بماند.
ایرانی که از درون اصلاح شده باشد، در روز رفع تحریمها به مقصدی جذاب برای دنیا بدل خواهد شد
با اتکا بر دو پایهی نخست، میتوان یک استراتژی صنعتی صادراتمحور شبیه به کرهجنوبی بنا نهاد که در آن دولت بهجای حمایت کور از صنایع ناکارآمد، با ارائهی پشتیبانی هوشمندانه و مشروط؛ مثل وام در ازای صادرات، بخش خصوصی نوآور را به رقابت در سطح جهانی تشویق میکند. بیشک شکوفایی این الگو به رفع تحریمها گره خورده؛ اما اجرای اصلاحات داخلی، پیششرطی حیاتی برای آمادهسازی کشور است. ایرانی که از درون اصلاح شده باشد، در روز رفع تحریمها به مقصدی جذاب برای دنیا بدل خواهد شد و این، کلید تبدیل نفرین منابع به ثروت پایدار است.