تصور کنید در میانهٔ سال ۱۹۸۹ هستید؛ دیوار برلین در حال فروپاشی است، صدای اعتراض دانشجویان از میدان تیانآنمن پکن شنیده میشود و جهان در حال عبور از یکی از حساسترین پیچهای تاریخی خود است.
به گزارش یک پزشک، در دل این بیثباتی ژئوپلیتیکی، خبری عجیب در رسانههای غربی پخش میشود: «شرکت پپسی برای مدتی کوتاه صاحب یکی از بزرگترین ناوگانهای دریایی جهان شده.» کاربران شوکه میپرسند: مگر پپسی ارتش دارد؟ واقعیت اما از طنز جلو میزند.
داستان ناوگان پپسی (Pepsi Navy) نه تخیلی است و نه کارزار تبلیغاتی؛ بلکه نتیجهٔ یک قرارداد واقعی با اتحاد جماهیر شوروی است. این معامله، در عصر جنگ سرد، نه با دلار بلکه با ودکا و زیردریایی بسته شد و همین معامله بود که پپسی را – دستکم روی کاغذ – به ششمین نیروی دریایی جهان تبدیل کرد.
رقابت میان کوکاکولا و پپسی، که به جنگ نوشابهها (Cola Wars) شهرت یافته، از اواخر دههٔ ۱۹۷۰ شکل گرفت و بهتدریج از بازار داخلی آمریکا فراتر رفت. درحالیکه کوکاکولا توانست بخش بزرگی از بازار اروپا را در اختیار بگیرد، پپسی نگاهش را به شرق دوخت و در اقدامی جسورانه، سعی کرد وارد بازار شوروی شود؛ بازاری که در آن زمان تقریباً هیچ برند آمریکایی حضور نداشت.
در سال ۱۹۵۹، در جریان نمایشگاه ملی آمریکا در مسکو، نیکسون – معاون رئیسجمهور وقت – نوشیدنی پپسی را شخصاً به نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی تعارف کرد. ماجرا بهدست مردی به نام دونالد کندال طراحی شده بود؛ کسی که بعدها مدیرعامل پپسی شد. خروشچف که برخی گزارشها میگویند هفت لیوان از این نوشابه نوشید، عملاً راه ورود پپسی را به دل امپراتوری شوروی هموار کرد. در دهههای بعد، همین رابطهٔ دوستانه بین کندال و نیکسون به یکی از ستونهای موفقیت دیپلماتیک برند پپسی بدل شد.
شوروی در دههٔ ۱۹۷۰، بهرغم میل به همکاری با شرکتهای غربی، همچنان با محدودیتهای شدید ارزی مواجه بود. روبل شوروی در خارج از کشور عملاً هیچ ارزشی نداشت و این موضوع، تجارت با شرکتهای آمریکایی را پیچیده میکرد. اما یک چیز در شوروی همیشه ارزشمند بود: ودکا. پپسی در توافقی هوشمندانه، محصولات خود را در ازای صادرات ودکای استولیچنایا (Stolichnaya) دریافت کرد؛ معاملهای برد-برد که هم برند پپسی را در شوروی گسترش داد و هم ودکای روسی را در بازار آمریکا جا انداخت. این مبادله تا اواسط دههٔ ۱۹۸۰ ادامه داشت، اما کمکم تعادل تقاضا برهم خورد. روسها پپسی بیشتری میخواستند، اما آمریکاییها دیگر آنقدر ودکا نمیخریدند. این عدم توازن، زمینهساز معاملهای شد که بعدها به «پپسی نیروی دریایی دارد» شهرت یافت.
در سال ۱۹۸۹، در معاملهای عجیب و البته واقعی، اتحاد شوروی به جای پول نقد یا حتی ودکا، مجموعهای از شناورهای نظامی مازاد خود را در اختیار پپسیکو قرار داد. فهرست کشتیهای تحویلی شامل ۱۷ شناور سطحی و زیردریایی، یک ناوچه، یک ناوشکن و یک رزمناو بود. اگرچه این شناورها بهلحاظ فنی در اختیار پپسی قرار گرفتند، اما این شرکت آمریکایی هرگز آنها را به کار نگرفت. در حقیقت، پپسی تنها نقش واسطه را بین دولت شوروی و شرکت کشتیرانی نروژی ایفا کرد و با فروش این کشتیها در بازار آزاد، بخشی از معامله را تسویه کرد.
زیردریاییها عمدتاً از رده خارج و فرسوده بودند، اما نفس این توافق چنان غیرمعمول بود که بلافاصله به تیتر رسانهها تبدیل شد. برخی منابع در آن زمان پپسی را ششمین نیروی دریایی بزرگ جهان معرفی کردند؛ اگرچه بعدها این ادعا اغراقآمیز خوانده شد. درواقع، این ناوگان نظامی تنها یک راهکار خلاقانه برای ادامهٔ تجارت نوشابه در شرایط پیچیدهٔ اقتصادی بود.
یک سال پس از معامله زیردریاییها، پپسی آمادهٔ اجرای قرارداد دریایی دوم خود با اتحاد شوروی بود؛ قراردادی که اینبار نه فقط شامل ودکا و کشتیهای جنگی، بلکه شامل ده نفتکش و سایر شناورهای غیرنظامی ساخت روسیه بود.
مبلغ این معامله نزدیک به ۳ میلیارد دلار برآورد شده بود و دونالد کندال، مدیرعامل پپسی، با اشتیاق آن را امضا کرد. اما چیزی که هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند، فروپاشی ناگهانی نظام سیاسی و اقتصادی شوروی در همان سالهای آغازین دهه ۹۰ میلادی بود. فروپاشی نهتنها موجب لغو قرارداد شد، بلکه بهنوعی پایان دورهٔ سوداهای بزرگ در بازار شوروی نیز بود.
قرارداد جدید هرگز اجرایی نشد و پپسی نیروی دریایی دوم خود را فقط روی کاغذ تجربه کرد. با این حال، همین تلاش برای حفظ بازار روسیه، نشاندهندهٔ بلندپروازی تجاری و انعطافپذیری حیرتانگیز برند پپسی در زمان بحران بود.
در مقطعی از سال ۱۹۸۹، برخی رسانهها ادعا کردند که پپسیکو با در اختیار داشتن ۱۷ شناور جنگی، از نظر تعداد، همردیف نیروی دریایی هند قرار گرفته و بنابراین، ششمین نیروی دریایی جهان شده است. این ادعا البته بهسرعت در افکار عمومی پخش شد و به اسطورهای طنزآمیز و جذاب در دنیای تجارت تبدیل شد. اما واقعیت این بود که بسیاری از زیردریاییها و ناوهای تحویلی، فرسوده و از رده خارج بودند و تنها ارزش اسقاطی داشتند.
کارشناسان تخمین زدند که هر زیردریایی تنها حدود ۱۵۰ هزار دلار ارزش داشته است؛ رقمی که حتی هزینه نگهداری کوتاهمدت آنها را هم توجیه نمیکرد. پپسی هیچگاه این کشتیها را به کار نگرفت و تمامی آنها را سریعاً اوراق کرد یا از طریق شرکتهای واسطه فروخت. بنابراین، «ناوگان دریایی پپسی» بیش از آنکه نیرویی نظامی باشد، تبدیل به نمادی شد از خلاقیت تجاری در مواجهه با محدودیتهای سیاسی و مالی. اما همین افسانهٔ نیمهواقعی، تا به امروز در ذهن علاقهمندان تاریخ نظامی و تجارت جهانی باقی مانده است.
باوجود آنکه داستان «Pepsi Navy» بیشتر شبیه به سناریوی یک فیلم طنز است، اما از دل آن میتوان چند درس مهم استخراج کرد. این معامله نشان میدهد که حتی در میانهٔ جنگ سرد و در جهانی دوپاره، تجارت میتواند پلی غیرمنتظره بین دشمنان بسازد. همچنین، ماجرای پپسی و شوروی یادآور این نکته است که دیپلماسی نوشیدنیها گاهی موفقتر از دیپلماسی سیاسی عمل میکند.
حتی پس از فروپاشی شوروی، روسیه یکی از مهمترین بازارهای جهانی پپسی باقی ماند و امروز، این کشور پس از آمریکا و مکزیک، سومین بازار بزرگ پپسیکو است. بنابراین، هرچند نفتکشها و زیردریاییها به تاریخ پیوستند، اما اثر ژرف این معامله در ذهن مدیران برندهای بینالمللی باقی ماند. داستانی که با یک لیوان نوشابه در دست خروشچف آغاز شد، با اوراق شدن زیردریاییها به پایان رسید، اما هنوز هم در کلاسهای تجارت بینالملل بهعنوان نمونهای الهامبخش تدریس میشود.
داستان ناوگان دریایی پپسی، هرچند کوتاه و نمادین بود، اما یکی از عجیبترین و واقعیترین فصلهای تعامل میان تجارت و سیاست در قرن بیستم را رقم زد. معاملهای که با مبادله ودکا آغاز شد و به واگذاری زیردریایی ختم گردید، نه تنها مرزهای تجارت سنتی را درنوردید بلکه به الگویی برای انعطافپذیری شرکتها در برابر بحرانهای ژئوپلیتیکی تبدیل شد. ادعای تبدیل پپسی به ششمین نیروی دریایی جهان شاید اغراقآمیز باشد، اما قدرت نمادین آن همچنان زنده است. این روایت اثباتی است بر اینکه حتی یک برند نوشابه هم میتواند بخشی از تاریخ نظامی دنیا شود.
روایت پپسی و ناوگان دریاییاش ما را به بازاندیشی دربارهٔ مرز میان تجارت، سیاست و فناوری دعوت میکند. وقتی برندها وارد قلمروهایی فراتر از مصرف روزمره میشوند، آیا در حال بازنویسی نقش خود در ساختار قدرت جهانی هستند؟ اگر دیپلماسی تجاری بتواند جای دیپلماسی سنتی را بگیرد، جهان آینده چه شکلی خواهد داشت؟ داستان پپسی یادآور این نکته است که در جهانی پیچیده، پاسخهای غیرمنتظره میتوانند از سادهترین مسیرها – مثل یک لیوان نوشابه – آغاز شوند.
۱. آیا پپسیکو واقعاً زیردریایی دریافت کرد؟
بله، در سال ۱۹۸۹، پپسی در قالب معاملهای با شوروی، موقتاً مالک چند زیردریایی و کشتی جنگی شد؛ اما آنها را نگه نداشت و فروخت.
۲. هدف پپسی از این معامله چه بود؟
پپسی بهدنبال حفظ تجارت خود در شوروی بود و از آنجایی که روبل ارزشی بینالمللی نداشت، به مبادله کالا به کالا با ودکا و کشتی روی آورد.
۳. آیا پپسی واقعاً ششمین نیروی دریایی جهان شد؟
خیر، این ادعا اغراقآمیز بود. اگرچه بهلحاظ عددی همتراز برخی ارتشها بود، اما کشتیها فرسوده و از کار افتاده بودند.
۴. چرا این معامله به افسانهای تاریخی تبدیل شد؟
چون نمونهای منحصربهفرد از پیوند تجارت، سیاست و فناوری در دوران جنگ سرد بود و رسانهها آن را با طنز و شگفتی پوشش دادند.
۵. چه چیزی باعث شد قرارداد دوم پپسی برای نفتکشها لغو شود؟
فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دهه ۹۰ میلادی، قرارداد دوم را عملاً غیرقابل اجرا کرد.