همشهری آنلاین نوشت: در حالیکه شبکه نمایشخانگی در ایران قرار بود فرصتی برای گسترش سلیقه و شکوفایی استعدادهای تازه باشد، امروز به محفلی بسته تبدیل شده است که در آن، تعداد اندکی بازیگر، برنامهساز و سرمایهگذار، بهصورت گردشی در تمام پروژهها تکرار میشوند. این تکرار چهرهها، نشانهای از نفوذ شبکهای خاص است که بهنام هنر، اما بهکام اقتصاد غیرشفاف فعالیت میکند. آیا وقت آن نرسیده دستگاههای ناظر از ظاهر پروژهها عبور کرده و این شبکه را رمزگشایی کنند؟
این روزها اگر نگاهی به سریالها، رئالیتیشوها و برنامههای ترکیبی در شبکه نمایشخانگی بیندازید، با یک پدیده تکراری روبرو میشوید: حضور مداوم و چرخشی چهرههایی خاص در تمامی پروژهها. این تکرار نهتنها در انتخاب بازیگران بلکه در کارگردانها و گردانندگان نیز مشهود است.
این فضای بسته، گواهی است بر محدود بودن ساختار جذب و انتخاب در شبکه نمایشخانگی. چهرههایی که در یک سریال نقش اصلی را ایفا میکنند، در پروژهای دیگر به نقش فرعی تن میدهند یا حتی مجری یک گیمشو یا تاکشو میشوند. گویی حضور آنان به قراردادی دائمی با پلتفرمها تبدیل شده است.
برای نمونه، مهران مدیری را میتوان از سرشلوغترینهای این عرصه دانست؛ هم در «تاسیان» بازی میکند، هم صاحب «قهوه پدری» است و در عین حال، گرداننده «گل یا پوچ» هم هست. این مثال، چکیدهای است از ساختاری که برخی از آن بهعنوان هیچنام میبرند؛ ساختاری که تصمیم میگیرد چه کسی باشد و چه کسی نباشد.
این انحصار فقط در حوزه بازیگری نیست؛ بلکه در انتخاب کارگردان، سرمایهگذار و حتی مجری نیز خودنمایی میکند. همانگونه که برخی از بازیگران، از جمله بهنوش بختیاری و فقیهه سلطانی، پیشتر نیز اشاره کردهاند، بسیاری از این چهرههای تکراری با آوردن اسپانسر یا اتکا به شبکههای اقتصادی و روابط خاص وارد پروژهها میشوند.
نفوذ این حلقهها به حدی رسیده که حتی راننده یا دستیار برخی چهرهها که روزی بازیگر بودند، حالا به تهیهکننده تبدیل شدهاند. اگر این روند تداوم یابد، شبکه نمایشخانگی نیز همان مسیر نزولی تلویزیون و بخش تجاری سینما را طی خواهد کرد: افت کیفیت، بیتوجهی به مخاطب و مهمتر از همه، نابودی استعدادهای نوپا.
سؤالی که برای بسیاری پیش میآید این است که چرا دیگر چهره جدیدی در نمایشخانگی نمیبینیم؟ زمانی شاید میشد با امید به تئاتر، فیلماولیها یا پروژههای تجربی دل بست، اما امروز همان معدود چهرهها بهصورت انحصاری بین پروژهها جابجا میشوند. یک روز بازیگر نقش اولاند، روز دیگر مجری تاکشو و هفته بعد، شرکتکننده یا داور یک گیمشو.
در چنین فضایی، علاقهمندان واقعی به بازیگری، به جای حرکت در مسیر حرفهای و علمی، مجبورند یا به دنبال حامی مالی باشند یا به واسطه روابط، خود را به این حلقهها نزدیک کنند. میزان دیده شدنشان هم دیگر به استعداد وابسته نیست، بلکه به "ضخامت پارتی" و "میزان سرمایه" بستگی دارد!
در کشورهای دیگر، مسیرهای ورود به عرصه بازیگری، از طریق آژانسهای حرفهای، تستهای استاندارد، انجمنهای صنفی و روندی شفاف و قانونمند تعریف میشود. اما در ایران، چنین ساختاری یا وجود ندارد یا در سیطره همان گروه محدود قرار گرفته است. همین موجب شده ورود به دنیای بازیگری، به دری بسته تبدیل شود؛ دری که کلیدش در جیب معدودی خاص است.
جالب آنکه این حلقه نفوذ، تنها محدود به شبکه نمایشخانگی نیست. در تلویزیون هم، هرچند تلاشهایی برای معرفی چهرههای تازه انجام شده، اما باز هم ردپای همان بازیگران و تصمیمگیرندگان سابق در بسیاری از تولیدات دیده میشود. در سینما نیز، این انحصار از دیرباز وجود داشته است؛ بهطوریکه ورود بازیگران تلویزیونی به سینما یا نمایشخانگی با مقاومت مواجه میشود.
اکنون زمان آن رسیده که نهادهای نظارتی با نگاهی جدیتر و عمیقتر بهجای اعمال فشار بر پلتفرمها، سراغ شناسایی و مهار این محفلهای بسته و تصمیمگیر بروند؛ همانهایی که در پوشش آموزشگاههای بازیگری و با وعدههای توخالی، جیب جوانان مشتاق را خالی میکنند و آنها را از مسیر اصلی منحرف میسازند.
نمایشخانگی میتوانست فضایی برای رشد و شکوفایی باشد؛ اما اگر این مسیر اصلاح نشود، به جای رشد، به سمت تکرار، فرسایش و انحصار بیشتر خواهد رفت.