عصر ایران - پرویز خسروانی سپهبد تیمسار نیروی زمینی ارتش و مالک اصلی باشگاه تاج( استقلال کنونی) کنونی بود. او در سال ۱۳۱۹ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۳ به فرماندهی ناحیهٔ ژاندارمری استان مرکزی (به مرکزیت شهر تهران) رسید و بعدها در دولت هویدا به مدت سه و نیم سال به ریاست سازمان تربیت بدنی رسید. او متولد سال ۱۳۰۱ در محلات بود و در سال ۱۳۹۴ در لندن از دنیا رفت.
او در سال ۱۳۶۱ با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد مصاحبه می کند که در اینجا بخشی از آن را که مربوط است به خاطره ای از دیدارش با ارتشبد حسین فردوست رییس دفتر ویژه اطلاعات می خوانیم:
ولی خاطرهٔ یک جلسهی تاریخی دارم در زمان بختیار، از ارتشبد حسین فردوست، و آن این بود که فردوست تلفن کرد که امشب بیا در کلوب ایران جوان با هم شام بخوریم.
من رفتم آنجا دیدم آقای دکتر شیبانی رئیس مدرسهی بیمه ایران دانشکدهی بیمهی ایران و یک شخصی هم به نام دکتر امید بود که دوست فردوست بود آنجا هستند. من هم رفتم. چهار نفری شام خوردیم.
بعد یک دفعه فردوست پا شد با من صحبت کرد جلوی آن دو نفر گفت «پرویز صلاح تو است که از ایران بروی وضعیت خوب نیست و میترسم به دست کمونیستها کشته بشوی.» گفتم تیمسار من آخر وضعیتم بدجوری است. نه پول دارم، نه امکان دارم، نه پاسپورت دارم. گفت «من پاسپورت تو را برایت درست میکنم. همه امکان هم به تو میدهم. تو برو برای این که کشته میشوی.»
و بعد این خیلی مهم بود گفت اصولاً شاه هم دیگر در ایران با این وضعیت ماندنی نیست. در آن موقع هنوز شاه نرفته بود. باز هم من خیال کردم این میخواهد من را آزمایش کند. گفتم تیمسار باز هم میخواهید من را آزمایش کنید، من که میدانید قسم خوردم و روی قولم هستم.
من اینقدر به او اعتماد داشتم؛ به دوستی او با شاه خیلی باور داشتم بنابراین هر حرفی که به من میزد هر صحبتی که به من میکرد که یک خرده بر خلاف بود فکر میکردم که میخواهد شوخی کند یا من را آزمایش کند. و من هم میخواستم از آزمایش واقعاً آنچه هستم خوب از آب دربیایم.
ولی آنچه که قابل توجه بود همان شب یک کاغذی درآورد گفت شاه از مملکت خواهد رفت چون قادر به حل مسائل نیست. مملکت هم از این صورت خارج میشود. و گفت دو سال پیش نقشهاش در آمریکا تهیه و تدوین شد. بعد برداشت مدادش را و یک کاغذی درآورد شمال ایران را خط کشید گفت اینجا فدرال میشود. کردستان را خط کشید گفت اینجا مستقل میشود. بعد آذربایجان را خط کشید گفت اینجا تابع روسها میشود. بعد جنوب را خط کشید گفت یک سازمان بینالمللی به وجود میآید برای نفت. اصفهان و شیراز و تهران هم که میشود ایران. بعد گفت از راه بلوچستان هم یک راهی به خلیجفارس به شوروی داده میشود.
غافل از آنکه مردم اراده دیگری داشتند....