عصر ایران ؛ فریده غائب ــ در حاشیه تهران، خانهای با ۱۴ اتاق، حیاطی بزرگ، درخت انار، مرغ و خروس، صدای لالایی و بازی کودکان، میزبان زنانی است که خشونت، آوارگی و بیپناهی را تجربه کردهاند. این خانه که «خانه مادر و کودک» نام دارد، پناهگاه زنانیست که قربانی خشونت خانگی شدهاند و حالا با کودکانشان در آن، فرصتی دوباره برای زندگی یافتهاند.
این پروژه خیریه، سه سال پیش به همت علی حیدری آغاز شد؛ ابتدا با اجاره خانهای کوچک در محله شوش تهران، اما بهدلیل آسیبهای گسترده آن منطقه، به نقطهای امنتر در حاشیه شهر منتقل شد.
حیدری میگوید: «هیچ نهاد رسمی به این زنان توجه نمیکرد. ما بدون دریافت هیچ کمک دولتی، این خانه را راهاندازی کردیم. اگر حتی نیمهشب مادری بیپناه تماس بگیرد، پذیرشش میکنیم.»
در این خانه، زنان مختلفی با داستانهایی تلخ زندگی میکنند. از جمله نرگس، زنی ۴۲ ساله که سالها خشونت، فقر و بیخانمانی را تحمل کرده است. او چهار دختر دارد و پس از جدایی، به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینهها، به همراه فرزند خردسالش شبها را در اورژانس بیمارستانها و خیابانها سپری میکرد.
نرگس میگوید: «یک شب دخترم گفت استخوانهام درد میکنه... اما نمیتونستم به کسی بگم که بیخانمانیم، میترسیدم ما رو بیرون کنن.»
او پس از معرفی خود به بهزیستی، با این خانه آشنا شد و حالا در کنار زینب، زنی دیگر با داستانی مشابه، ساکن یکی از این اتاقهاست.
زینب اهل یاسوج است. پس از ازدواجی تحمیلی با مردی که سالها در زندان بود و با اعتیاد و خشونت زندگی میکرد، بارها از خانه گریخت. در یکی از این دفعات، در حالی که باردار بود، به همراه دو کودک خردسالش، دو ماه را در سرما، کنار سرویسهای بهداشتی حرم امام زندگی کرد. او در بیمارستان با تحقیر مواجه شد و نوزادش را به او ندادند.
با کمک یک واسطه، زینب نیز به خانه مادر و کودک معرفی شد و حالا بیش از یک سال است که ساکن یکی از بزرگترین واحدهای این خانه است؛ جایی که آشپزخانه، وسایل بازی و محیطی امن برای فرزندانش فراهم شده.
او میگوید: «اینجا پناه دارم، اما دوست دارم خانه خودم را داشته باشم، کار کنم و روی پای خودم بایستم.»
در خانه مادر و کودک، زنان با هم کار میکنند، آشپزی میکنند، بچهها با هم بازی میکنند و تلویزیون میبینند. رابطهای عمیق بین آنها شکل گرفته؛ کودک زینب تنها در آغوش نرگس آرام میگیرد.
هر اتاق این خانه، داستانی دارد. از خشونت، خیانت، طرد و آوارگی تا پناه، همدلی و امید. خانهای که حالا فقط چهاردیواری نیست؛ جایی است برای آغاز دوباره.
زندگی در این خانه آرام اما جاری است. دختر نوجوانی در دفترچهاش مینویسد چه روزهایی را پشت سر گذاشته. و در گوشهای دیگر، زنی با صدای لالایی، کودکی را در آغوش دارد.
خانه مادر و کودک، یادآور این واقعیت است که گاهی، یک سقف امن میتواند آغاز نجات باشد.