عصر ایران؛ الناز چراغی- ناصر فکوهی استاد گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو انجمن بینالمللی جامعهشناسی و ایرانشناسی
در گفتوگو با «عصرایران» به پرسشهای مطرح شده درباره ضرورت توجه به مطالبات افکار عمومی و همچنین تبعات منفی نادیده گرفته شدن خواستهای اکثزیت جامعه پاسخ داده است:
* باتوجه به نقش مثبت مردم در طول دوره جنگ 12 روزه و خنثیسازی برنامههای دشمنان، نظام حکمرانی متقابلا چه وظیفهای در قبال مردم دارد؟
حاکمیت در ایران (همچون هیچ کشور دیگری) یکدست نیست و منظور از آن هم، تنها حکومت و دولت منتخب نیست. اما باید توجه داشت وقتی ما از حاکمیت به شکلی که در پرسش شما آمده، صحبت میکنیم -و پرسش مهم و بهجایی هم مطرح میشود-باید این را هم بگوییم که منظورمان چه «حاکمیت»ی است.
به عبارت دیگر، این نکته بدیهی است که اختلافهای زیادی در حاکمیت ممکن است وجود داشته باشد و تازه بحث «نفوذیها» از یک سو و کاسبکاران تحریم و «تندروهای سفارشی» را من کنار میگذارم.
بحث در حقیقت آن است که اخلافات درون ساختار را به گونهای که در نهادهای بالاسری و میاندستی در ایران تعریف شده، باید خودشان از خلال سازماندهیهایی که ما اشرافی و قدرتی در کنترل آنها نداریم، حل کنند تا ابتدا به تصمیمی یکدست یا نسبتا یک دست در وظیفه خود برسند هم در قبال مردم و هم در قبال آینده ایران و تهدیدهایی که هنوز تمام نشده و در آینده شاید بیشتر هم بشوند.
توضیح بیشتری بدهم: اگر ایران کشوری بود که در آن پراکنش قدرت سیاسی و اجتماعی و به ویژه مدنی به صورت بسیار بالایی با ضمانتهای محکمی برای تقابل اندیشه و به خصوص نقد صریح عملکردها، وجود داشت، شاید اصولا پرسش شما بیمعنا میبود. اما متأسفانه ما از یک سو تراکم بینهایت بالای قدرت ارتباطی (از طریق فیلترینگ، انحصار رسانهای، سرعت پایین اینترنت، نظارتها، فشارها و فضای بسته سیاسی و...) را داریم و از سوی دیگر دست بسیار باز قدرت را در به وجود آوردن موقعیتی که سطح دسترسیها به همه چیز (از اقتصاد تا اطلاعات و آزادی بیان و ضمانت آزادی بیان) آن هم به صورتی کمابیش نامشخص و مبهم.
برای نمونه گروهی از افراد و رسانهها را میبینیم که به سادگی هر چیزی تمایل دارند را مطرح میکنند و هیچ مشکلی برایشان پیش نمیآید و برعکس گروهی دیگر با کمترین انتقاد زیر بالاترین فشار قرار میگیرند. در این حالت ما با موقعیتی بنا بر تعریف آنومیک در خود حاکمیت روبرو هستیم که دیگر مشخص نیست حتی خطوط قرمز آن چیست و کجاست.
ابهام و غالب شدن شکل و ظاهر مسائل بر محتوا و باطن آنها در ایران بلای جان هم مردم و هم خود حاکمیت شده کما اینکه ما داستان نفوذیها و ضربهای را که از آنها بر کشور وارد شد سالهاست هشدار می دادیم. کنترل شدید، سانسور، کمبود یا نبود فضای باز سیاسی، انحصار رسانهای، «تندرویهای کاملا هدفمند»، بستن اینترنت و باز کردن پای فیلترشکنها و سختگیری و دخالت در زندگی خصوصی مردم و درگیر کردن نیروهای امنیتی و مسؤول حفظ نظم در کشور در مسائل مربوط به زندگی روزمره ... دروازه ورود همه گونه نفوذ دشمن است و همین نیز شد.
دشمن به دنبال یافتن همه آدرسهای فوق محرمانه برای ضربه زدن بود و ظاهرا از طریق نفوذیها یا هرگونه عملیات امنیتی مییافت، و بسیاری از کسان و دستگاههای عریض و طویلی که باید مراقب حفظ و پنهان ماندن مسائل کشور باشند، در کار آن بودند که مثلا خانمها درون ماشینهایشان در میان اتوبان با دوربینهای مدار بسته کنترل شوند و برایشان پیامک هشدار فرستاده شود!
حتی اگر ادعا شود کشوری قادر است هر دو کار یعنی هم دقت بینهایت بالای امنیتی در منطقه خطرناکی مثل ایران در روابط و مسائل روزمره و پیشپا افتاده و خصوصی زندگی مردم را داشته باشد و هم دخالت بینهایت (و بدون هیچ مورد مشابه حتی یک مورد در هیچ کشور دیگری در جهان امروز در زندگی خصوصی مردم را) و هم امکان انجام نظارت بر امور بسیار جدی امنیتی دولت و خطرات خارجی را، باز هم مشکل حل نمیشد، زیرا اطلاعات مربوط به زندگی روزمره امروز خود بدل به ابزاری در دست سازمانهای جاسوسی شدهاند. به این معنا که اطلاعات هر دوربینی ولو برای مراقبت از حجاب افراد را رصد کند از طریق شبکه قابل هک شدن و از طریق هوش مصنوعی قابل تحلیل و یافتن اطلاعات محرمانه و فوق سری هر کشوری میشوند که اگر به دست دشمنانش بیافتند، میتوانند بدترین ضربات را به آن کشور بزنند.
با این اوصاف این که چه باید بکنند روشن است و از این قرار:
همانگونه که اکثریت مردم با یکدیگر و با حاکمیت، دستکم موقتا آشتی و با مدنیت رفتار کردند، حاکمیت نیز چنین کند یعنی هم اختلاف درونی خودشان را کمی کاهش دهند و علیه یکدیگر وارد عمل و سخن گفتن نشوند و هم به ویژه کمی به این نکته هزاران بار گفته توجه کنند که اگر اکثریت مردم یا حتی بخش بزرگی از مردم یک کشور پشت سر حاکمیت آن کشور ( به طور کلی و نه این یا آن جناح ) نباشند، بالاترین سلاحها و ارتشهای جهان هم نمیتواند با دشمنان مقابله کند، زیرا این اختلاف میان دولت و مردم -و به ویژه تحقیر گروهی از مردم به وسیله گروهی دیگر- دروازه گشودهای به سوی همۀ نفوذیها در همه ردههاست که همه نقشهها را به دشمنان خواهد داد. و فراتر از این، چراغ سبزی است برای همه دشمنان که با دولتی بدون مردم در پشت آن، روبرو هستند و بنابراین آزادانه میتوانند هر کاری بخواهند انجام دهند.
پس پاسخ شما ساده است: حاکمیت باید به توافق میان جناحهای خود، البته به سود مردم برسد و خواستههای آنها را، دستکم بخشی از این خواستهها را پاسخ دهد: این خواستهها از جمله عبارتند از: رفاه حداقل اجتماعی ، امنیت، آزادی همه زندانیان عقیدتی، بازبینی همه قوانین کشور در جهت آزادی بیشتر، عدم دخالت دولت در زندگی خصوصی مردم و سبک زندگی آنها (با حفظ شئون شهروندی که در همه کشورهای اسلامی دیگر رعایت میشوند)، فضای باز سیاسی، از میان رفتن انحصار بر اطلاعات، رفع فیلترینگ و دسترسی به اینترنت آزاد، ارزان و پر سرعت و البته بسیاری دیگر از خواستهها . اگر این مسائل به انجام برسد مطمئن باشیم همه نفوذیها بیفایده خواهند شد و تندروی سیاسی و جنگطلبی یکباره فروکش میکند. زیرا مشخص خواهد شد که اینها جز آب به آسیای دشمن نمیریزند.
* برای توجه به مردم و اقناع جامعه، چه مواردی یابد اولویت مسؤولین برای پیگیری باشد؟
موارد را در بالا گفتم اما شاید لازم باشد قدم به قدم و بر اساس اولویت آنها نیز بگوییم: نخست کنار گذاشتن دخالت در سبک زندگی مردم و حوزه شخصی افراد است که بیشترین میزان نارضایتی را در سالهای اخیر ایجاد و دشمنتراشی کرده است. چرا برخی از مسئولان حتی با خوشحالی و شادی و نشاط مردم، با خندیدن آنها و اینکه مردم جایی با هم جمع شوند و جشن بگیرند آنقدر مشکل دارند و به سرعت واکنش امنیتی نشان میدهند؟ آیا این کار نارضایتی در مردم و خوراک برای دشمن ایجاد نمیکند؟ آیا سبب نخواهد شد در کشورهای متخاصم بهانههایی برای دخالت ایجاد شود و افکار عمومی آنها را نسبت به موقعیت ایران تحریک کنند؟
دومین اقدام آزادسازی اطلاع رسانی و فضای باز سیاسی برای بحث و طرح مشکلات است: از میان رفتن انحصار در رادیو تلویزیون که امروز عملا در همه جای دنیا به محیط اینترنت منتقل شده، و دسترسی کامل، آزاد، ارزان و پرسرعت، به اینترنت، دومین اولویت بزرگ است. بازگردان زندانیان عقیدتی به خانوادههایشان و از میان بردن مراقبت شدید و دخالت امنیتی بر زندگی خصوصی مردم که دادههایش (چه بخواهیم و چه نه) بلافاصله مورد استفاده سازمانهای جاسوسی قرار میگیرند، اولویت دیگری است که باید انجام شود.
آزادی زندانیان عقیدتی و آزادی اعتراض و تظاهرات و غیره که همه در قانون اساسی آمده است، همه اینها و بسیاری دیگر از خواستههای مردم اگر اجرایی شوند میتوانیم مطمئن باشیم نه اروپا و نه آمریکا نمیتوانند، چه با مذاکره ، چه بدون مذاکره، به تحریمها ادامه دهند و وضعیت اقتصادی ایران رو به بهبود خواهد رفت.
همانگونه که پذیرش همه شروط آنها در این گونه مذاکرات درباره سلاحهای هستهای و غیرهستهای ، به نظر من اگر همراه با موارد پیش گفته در باز شدن فضای کشور و نزدیک کردن مردم و دولت و مردم با یکدیگر انجام نگیرند، به هیچ جیز نمی رسند. مشکلات اقتصادی ما، ریشه در فساد و عوامل نفوذی دارند و اگر با اینها مقابله شوند، با سرعتی بسیار سریعتر از آنچه می اندیشیم حل میشوند. در واقع بحث من این است که تندرویهای سیاسی (آن هم اغلب برخلاف نظر حتی بالاترین مقامات کشور) و از نوع دشمنتراشی میان مردم خودمان و دادن بهانه به دست دشمن خارجی از یک سو و شعارهای براندازی رادیکال که از سوی گروهی مطرح می شوند که حتی حاضرند با دشمنانی که ایران را بمباران میکنند، همساز شوند و زیر پرچم آنها بروند، دو روی یک سکه هستند.
در جهان امروز بیشک باید ما قدرتمند باشیم و بسیار قدرتمند اما قدرت نه در سلاح (یا دستکم نه فقط در سلاح) بلکه بسیار بسیار بیشتر در پشتیبانی مردمی است. و دشمنان داخلی کسانی بوده و هستند (چه نفوذی و چه غیر نفوذی) که در طول چندین دهه، بیشترین فشار را آوردهاند که مسئولان به جای رسیدگی و آشتی و پذیرش خواستههای مردم، در برابر مردم خودشان قرار بگیرند، افراد را تحریک کردهاند تندترین شعارهای سیاسی ولو کاملا غیر قابل اجرا را دادهاند، چرا؟ روشن است تا بهانه همین حملات فراهم شود. دوستان هم کسانی بودهاند که همواره طرفدار صلح و آرامش، مخالف خشونت و تفرقه انداختن میان مردم و فشار بر آنها بودهاند.
* مشکلات اقتصادی اصلی ترین دغدغه و مطالبه مردم به حساب میآید. دولت چطور میتواند مردم را درباره واقعیتهای اقتصادی به آگاهی لازم برساند تا جامعه قضاوت اشتباه درباره کارآیی دولت نداشته باشد؟
مشکلات اقتصادی ایران، در حقیقت اقتصادی نیستند. ایران کشوری فقیر نیست که نیروی انسانی کارآمد اقتصادی و مدیریتی نداشته باشد و یا فاقد منابع غنی و حتی داراییهای بسیار بزرگ نقد نباشد. مشکل در آن است که از نیروهای قوی اقتصادی و مدیریتی استفاه نمیشود به این بهانه که آنها «انقلابی» نیستند، یا به این دلیل که آنها «متعهد» نیستند؛ پرسش این است: چه انقلابی و تعهدی بالاتر از دفاع از کشور وجود دارد؟ مردم ما نشان دادند که در بدترین شرایط تحریم و فشار خارجی زیر بار نقشه آنها برای به جان هم انداختن و ایجاد آشوب و تفرقه درونی و استفاده از شکافهای سیاسی و قومی و غیره، نمیروند و بهترین همراهی را با دولت کردند و همین دلیل اصلی عقب کشیدن دشمنان، در کنار دلایل نظامی و ژئوپلیتیکی بود.
بنابراین به نظر من اگر خواستههای مردم برآورده شود و یا حتی گامهایی جدی به سوی آنها برداشته شود به صورتی که مردم امید به آینده پیدا کنند ، حتی اگر چندین سال نیز طول بکشد که به آن خواستهها برسند، اما ببینند که مسئله جدی است و حرکت تصنعی و مقطعی نیست، شکی نداشته باشیم که ایران به سرعت میتواند جهت لغو تحریمها، آزادسازی داراییهای عظیم خود در خارج ایران و افزایش منابع اقتصادی و جذب سرمایهداری بینالمللی و داخلی به صورت سالم اقدام و این مشکلات را دستکم در حد بالایی حل کند.
ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان، آن هم در جهانی است که در حال شکل دادن به آسیا به قدرت بزرگ و غالب قرن بیست و یکم است. اما اگر تصور کنیم مثلا با کشوری همچون ایران، با فرهنگ و موقعیتی مثل ایران نوعی اقتدارگرایی از نوع چین (به ضرب تسلیحات زیاد و یا حتی بمب اتم) میتواند ایران را به موفقیت اقتصادی برساند این نشانه آن است که نه موقعیت باستانی و کنونی و ترکیبهای فرهنگی، جمعیتی، قومی و اجتماعی چین در دوران باستان و کنونی را میشناسیم و نه این موقعیت ها را در ایران.
کشور ما نخستین پهنهای در این منطقه است که صد سال پیش پرچم مشروطه طلبی و دموکراسی را بالا برد و در تمام این مدت قدرتهای بزرگ مانع آن بودند که به آزادی و عدالتخواهی و دموکراسی برسد، زیرا با منافع آنها سازگار نبود و در این راه همواره از همدستان داخلی استفاده کردهاند.
بنابراین راه رسیدن به موقعیت بهتر اقتصادی نه راهی فناورانه و به ویژه نظریههای بیپایه نولیبرالیستی (نه لیبرالی که بسیار نیز میتواند بر محور انسان و جامعه، اقتصاد مفیدی را به وجود بیاورد) بلکه در بازگشت به مردم است. بی توجهی به این مسائل و بیعملی و پشت گوش انداختن آنها به محض خروج از این بحران همواره خطر را برای کشوری مثل کشور ما در بزنگاه بعدی بیشتر میکند. اقتصاد کنونی، بر مبنای در هم شکستن طبقه متوسط است و هیچ مورد تاریخی نداریم که چنین رویکردی به چیزی جز ویرانی کامل یک کشور رسیده باشد.
*بیتوجهی احتمالی سیستم به مردم میتواند هزینه رو در رویی با دشمنان را بیشتر کند؟
بدون شک. نه تنها برای ما بلکه برای منطقه و برای کل کشور. باید دقت کنیم که امروز به دلایل زیادی که فرصت باز کردن آنها در اینجا نیست، اگر از یک گروه یهودیان اولترا ارتدوکس و یک گروه طرفداران صلح بگذریم ، اکثریت قاطع ساکنان اسرائیل طرفدار نظریه اسرائیل بزرگ از فرات تا نیل هستند و در روزها و ماههای گذشته دیدیم که نتانیاهو که نماینده این گروه است و چگونه در حال گسترش دامنه جنگ نه فقط به ایران ، بلکه ایجاد تنش با مصر با سوریه ، با ترکیه ، یعنی حتی کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت شناختهاند، است. اما اشتباه او در آن است که قدرت فرهنگ ایرانی و ارزش بزرگ تنوع ایرانیها را نمیشناسد و تصورش آن بوده است که هزاران سال فرهنگ برای همه مردم ما بی معنا بودهاند.
به همین جهت نقشهای که بیش از ده سال است اسرائیل روی آن کار کرده بود که به صورت همزمان با یک «جنگ برقآسا» از یک سو و یک آشوب داخلی و حمله نظامی گروهکهای شبه نظامی از سه مرز پرتنش، ایران را به پهنهای همچون سوریه تبدیل کند با شکست روبرو شد. بدون آنکه این نکته را که باید در این زمینه تدابیری هم برای تقویت نیروی نظامی ایران اندیشید و هم دقت را بیشتر کرد، در همان حال که حرف اول همیشگی ایران باید مذاکره و عدم برخورد نظامی باشد، باید بر این نکته نیز پای فشاری کنیم که سیاست ایران در دراز مدت و صرف نظر از اینکه چه کسانی در حکومت باشند، باید بر پایه استقلال نسبت به غرب و شرق در معنای سیاسی آنها و به عنوان یک قدرت منطقهای اساسی و دراز مدت باشد. اما این کار بدون تکیه بر مردم، ایجاد صلح اجتماعی ، پذیرش تنوع و سلایق متفاوت میان آنها، احترام به عقاید و کنار گذاشتن و مهار کردن تندرروهای سیاسی که بدون شک مسئولیت سنگینی در همه مشکلات کنونی کشور دارند و تلاش می کنند طبق روال همیشگی این مسئولیت را بر دوش دولت اصلاح طلب کنونی که فاقد اختیارات لازم است، بیندازند ، ممکن نیست. دادن شعارهای تند و تحریک کننده، انتشار توییتهای جنجالی نظیر موردی که همین اواخر تبدیل به روی جلد همه روزنامههای اسرائیل شد، و به زبان آوردن تحلیلهای جنگطلبانه به نظر من مصداق روشن آب ریختن به آسیاب دشمن است.
ایران در حال حاضر در موضع ضعف نیست و میتواند با قدرت به مذاکرات، بدون شتاب در رفتن به سوی آن وارد شود، زیرا راه برون رفت از این بحران، همچون همه بحرانهای پیشین نه چنانکه تند روها میگویند سختگیری بیشتر، اعدام و زندانی کردن بیشتر، بیشتر کردن انحصار اطلاعات، کم کردن بیشتر دسترسی به اطلاعات و افرایش فشار بیشتر به مردمی که حتی خنده و شادی و تجمع برای میهمانی و شادیهای روزمرهشان را باید در واهمه از تندروها باشند، بلکه در راهی درست عکس این است. اندکی بیاندیشیم و ببینیم در همه این سالها کدام یک از این دو رویکرد بیشتر به دشمنان خارجی علیه ایران بیشتر کمک کرده است. یک پاسخ روشن به این پرسش بسیاری از مسائل را روشن خواهد کرد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر