ازدحام جمعیت در اردوگاههای مرزی، بهویژه زیر آفتاب داغ «میلک»، «نیمروز»، «زاهدان» و «دوغارون» شرایط نامساعدی را برای اتباع افغانستانی بهوجود آورده است؛ اتباعی که با اتوبوسهایی که دستور توقف در مسیر ندارند، از سراسر ایران به نقاط مرزی منتقل میشوند. در اردوگاهها نه غذا توزیع میشود و نه آب. تصاویر منتشرشده از این کمپها بسیار تکاندهنده است.
روزنامه پیام ما در گزارشی به قلم خبرنگارش "ستاره حجتی " ، گسیل جمعیت غیر قابل پیشبینی اتباع به مناطق مرزی در شرق کشور، خیران بهویژه در سیستانوبلوچستان را بر آن داشت تا از رخداد فجایع انسانی یا آنچه کرامت هر آدمی را زیر سؤال میبرد، جلوگیری کنند. براساس آمار فعالان حاضر در منطقه، تقریباً روزانه ۷ تا ۱۰ هزار تبعه افغانستانی به این اردوگاهها وارد میشوند. سرویس بهداشتی به تعداد بسیار کمی موجود است و اجابت مزاج بهدشواری انجام میشود. با وجود گرمای شرق و جنوبشرقی کشور هیچ امکانی برای استحمام وجود ندارد و فعالان میگویند بوی زهم، نامطبوع و کثیفی بیشازحد سولهها و اتاقها، عملاً آنها را بیاستفاده کرده و حتی در گرمای ۴۰ درجه، مردم را به محیط باز کشانده است. فعالان جهادی حاضر در اردوگاه الغدیر میگویند دولت تقریباً به اوضاع سامان داده است، اما در میلک، زهک، نیمروز و سایر نقاط مرزی شرایط همچنان آشفته است. گزارشهای مردمی نیز میگوید بسیاری از اتباع بهدلیل گردوغبار زیاد مسیر، با بیماریهای چشمی و تنفسی به اردوگاهها وارد میشوند.
۳۰ مرداد ۱۴۰۰ بود؛ روزی که نهفقط منطقه بلکه تمام جهان میدید که طالبان شهر به شهر وارد افغانستان میشود. با فتح هر شهر از سوی طالبان، فشار بر مرزهای ایران بیشتر میشد. براساس آمار رسمی از میان مهاجرانی که به کشور وارد شدند، کمترین تعداد به مهاجران قانونی اختصاص داشت. قاچاقبرها از مرز -حتی از بخشهایی که پیشتر دیوارکشی شده بود- پناهجویان همسایه را وارد کشور میکردند. ایران مانند تمام سالهای جنگ افغانستان، نخستین مأمن همسایه بود. «حسن» فقط ۱۶ سال داشت وقتی با او گفتوگو میکردم. چند ساعت از ورودش به مرز ایران میگذشت. از قوم هزاره بود. گفتههایش بهدقت در ذهنم مانده است: «اگر در خانه بمانیم، جانمان در خطر است؛ اگر از خانه برویم، همه ما را به چشم اضافی یا ترسو نگاه میکنند. اما ترسو نیستیم که اگر بودیم، به صحرا نمیزدیم. جان و جوانی آدمی عزیز است. میدانم روزی از همین راه که آمدم برمیگردم. من روی دو پای خودم آمدم. روی دو پای خودم هم برمیگردم.»
ناگهان پایان
حسن حالا باید بیست سال داشته باشد و اگر هنوز در ایران باشد، احتمالاً یکی از کسانی است که یا به افغانستان بازگشته است یا باید یکی از همین روزها به کشورش برگردد. زندگی عوض شده و چرخ روزگار شرایط ایران را هم دستخوش تغییرات زیادی کرده است. دولت گفته میهمانی تمام شده و باید به خانه برگردند. گزارشها میگویند که حالا سره و ناسره از هم جدا نیست، تر و خشک با هم میسوزند؛ بسیاری که اوراق قانونی زندگی در ایران دارند نیز نامشان در میان اخراجیهاست. حسن اما یکی از آنها بود که از روز اول ناچار به ورود غیرقانونی به ایران شده بود. همهچیز را پشت سر گذاشته و آمده بود. حالا هم یکبار دیگر ایران را پشت سر میگذارد و به جایی برمیگردد که پیشتر خانهاش بود.
در افغانستان هم مانند ایران، هیچچیز مانند قبل نمانده است. طالبان چهارسال است که در ارگ ریاستجمهوری مستقر است و حکمرانی میکند؛ چهار سال سخت، نهفقط برای افغانستان که حتی برای ساکنان اینسوی مرز. طالبان در تمام این چهارسال، آب را به روی ایران بست، خشکی هامون و سیستان را مضاعف کرد و با بلندپروازیهای آبیاش، خراسان ایران تا آمودریا را تهدید به نابودی کرد. اما هنوز انگار چیزی در این میانه وجود دارد: «اینسو و آنسوی مرز یکدیگر را برادر میخوانند.»
براساس تصمیم دولت و با پایان جنگ تحمیلی دوازدهروزه و تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، حالا افغانستانیهای پناهجو از مرزهای «میلک»، «زاهدان»، «هیرمند» و «نیمروز» در استان سیستانوبلوچستان، همچنین از «دوغارون» در خراسانرضوی، به کشور خودشان بازمیگردند. علاوهبر آنچه در روزهای اخیر در مورد نحوه شناسایی افرادی که باید به افغانستان استرداد شوند در گزارشهای رسمی منتشرشده، تصاویر و فیلمهای تکاندهندهای از کمپها و مراکز اسکان موقت تا عبور از مرز نیز در فضای مجازی وجود دارد. تصاویری که انتقادات بسیاری از فعالان اجتماعی ایران را هم برانگیخت. موضوع اصلی انتقادات، به نحوه استرداد و عودت مهاجران برمیگردد. نبود امکانات اولیه، حتی آب و غذای کافی، در این ویدئوها مشهود است. گویا ازدحام جمعیت زیادی که البته تعدادشان نیز مشخص نیست، مدیریت را دشوارتر از پیشبینیهای دولتی کرده است. در سیستانوبلوچستان، استانی که قرار است محل گذر بیشترین تعداد اتباع باشد، وضعیت نگرانکننده اتباع اهالی و جامعه محلی، بهویژه جامعه اهل سنت، را به همیاری و کمک به دولت فراخواند.
همه پای کار
«فرشید عابدی»، روزنامهنگار و یکی از فعالان اجتماعی در منطقه سیستان، میگوید: «هم اهالی بلوچ و هم سیستانیها، همه به کمک برادران و خواهران افغانستان آمدند تا در روزهای گردوغبار و داغ این منطقه، بازگشت اتباع برایشان آسانتر رقم بخورد، نهفقط مردم عادی بلکه دستگاههایی مانند ستاد فرمان اجرایی ۱۰مادهای امام خمینی(ره) و گروههای جهادی بسیاری در تلاش برای روند خدماترسانی هستند.»
«ملِک» اهل «زهک» است و یکی از کسانی است که در کار اطعام به اتباعی که تا عبور از مرز در این منطقه نگهداری میشوند، همکاری میکند. ملک میگوید اهالی افغانستان شاید برای مردم در سراسر ایران غریبهای باشند که به کشور وارد شدهاند، اما اینسو و آنسوی مرز آنقدر با هم بستگی قومی و خویشی دارند که هرگز برای هم غریبه بهحساب نیامدند: «دولت بستگان ما را مهاجر میخواند و مردم بسیاری در گوشه و کنار ایران به آنها به چشم غریبه یا مهمان ناخوانده نگاه میکنند. اما بسیاری از طوایف هم در سیستان و هم در بلوچستان با آنان قوموخویشاند. از همدیگر زن و شوهر میگیرند و با هم وصلت میکنند. افغانستان هم در جنگ اول، در دوره مثلاً دموکراسی و هم پس از ورود طالبان، هیچوقت وضع و حال درستی نداشت. اقتصاد آنجا از آنچه شما میبینید، بدتر است. فقط آمدن طالبان یا جنگ نیست که این مردم را آواره کرده است. افغانستان سالهاست که کشور امنی نیست. ما اگر کمک میکنیم، به برادران و خواهرانمان کمک میکنیم. منتی به سر کسی نیست.»
ملک تعریف میکند که او فقط یک هماهنگکننده است و پول سفرهها (وعدههای غذایی که برای اتباع آماده میشود) را خیران میدهند: «بسیاری اینجا هستند که دستگیر شده و به این اردوگاهها آورده شدهاند. بسیاری حق و حقوقشان از کار را هم تسویه نکردهاند، برخی برگههای خروجشان هم تأیید نشده است و باید چند روز در صف انتظار بمانند. البته دولت واقعاً دارد تلاش میکند که کار همه را بهسرعت انجام دهد، اما جمعیت بسیار زیاد است. این افراد بعد از ورود به افغانستان هم باید در کمپهای اسکان موقت بمانند، اینطور نیست که آنطرف، خانه و زندگی برایشان فراهم باشد. انصاف این بود که همه حق و حقوقشان را پرداخت و این بندگان خدا را رهسپار میکردند. حالا نیاز به کمک و همراهی دارند. ما میخواهیم مهمان را بدرقه کنیم، نه دشمن را. تأمین آب و یخ و غذا به مقدار کافی یکی از بزرگترین مشکلات است. هوا بسیار گرم است. ما از تعداد اتباع ورودی آمار دقیقی نداریم، هیچ اطلاع دقیقی از میزان نیازها هم نداریم. تأمین وسایل بهداشتی مورد نیاز زنان و کودکان هم کار دشواری است. زمان ماندگاری در اینسوی مرز، از پیشبینیهای دولت طولانیتر شده و همین اوضاع را آشفته کرده است.»
کمبود سرویس بهداشتی
بهنظر میرسد آنچه ملک و دوستان خیرش در زهک انجام میدهند، در کمپ «الغدیر» زاهدان نیز در جریان است؛ یکی از بزرگترین مراکز برای ساماندهی اتباع یا بازگشت به افغانستان. تعداد دقیق اتباعی که روزانه به این اردوگاه وارد یا از آن خارج میشوند، مشخص نیست، اما اخبار رسمی نشان از سرکشیهای مکرر مسئولان دولتی در سیستانوبلوچستان به این کمپ دارد. یکی از فعالان جهادی در کمپ الغدیر که نمیخواهد نامش در این گزارش بیاید و ما او را با نام مستعار «فیصل» میخوانیم، تعریف میکند که عروس برادرش هم اهل افغانستان است و با وجود اوراق رسمی ازدواج و قید نام فرزندان با شناسنامه ایرانی در شناسنامه مادر، فقط با وساطت چند مقام مذهبی، امکان اقامت عروس برادر در ایران فراهم شد؛ اما تمام اعضای فامیل عروس برادرش باید ایران را ترک کنند، با اینکه در زاهدان کار و زندگی آبرومندی داشتند.
او میگوید: «هیچکس نمیداند اتباع وقتی از ایران بروند چه سرنوشتی در انتظارشان است. بسیاری از افرادی که عودت داده شدهاند، سالهاست در ایران زندگی میکنند. اتفاقاً در ایران خدمت هم کردهاند. کار و زندگی داشتهاند و اینطور نبوده که بار اضافی بر دوش کشور باشند، اما حالا باید ایران را ترک کنند. اردوگاه الغدیر حالا دیگر کاملاً سروسامان دارد. روزهای نخست یکباره خیلی شلوغ شد؛ چون حدود هفت هزار افغانستانی شبانهروز به این اردوگاه وارد میشد و ظرفیت رد مرز آن حدود ۵۰۰ نفر است. اما حالا همهچیز مرتب است. البته مشکل سرویس بهداشتی همچنان وجود دارد. صفهای طولانی برای اجابت مزاج تشکیل میشود و حمام وجود ندارد. با وجود نصب سرویسهای بهداشتی، اما در این گرمای هوا، مشکل چند برابر شدهاست. از دیدگاه من، نبود آب گوارا و قابلنوشیدن، کمبود سرویس بهداشتی و همچنین نظافت این سرویسها، از مشکلات بسیار مهم است. دقت کنید که مشکلات بهداشتی و نظافت در هوای گرم بسیار بیشتر و شدیدتر میشود.»
«مهدی رستگارنیا» نیز از نیروهای مردمی است که در اردوگاه الغدیر خدمت میکند. او نیز مانند فیصل میگوید حالا شرایط بسیار بهتر شده است و دولت در این منطقه از عهده نظمدهی به امور برمیآید، با اینکه تعداد بسیار زیادی از اتباع روزانه به این اردوگاه وارد میشوند. «چند روز اول هجمه یکباره و بسیار زیادی داشتیم. بهطور میانگین حدود ۷ تا ۱۰ هزار نفر به این اردوگاه وارد شدند، درحالیکه اینجا اصلاً چنین ظرفیتی ندارد. البته بسیاری هم به کمپ قدیمی نیمروز منتقل شدند تا کارهایشان انجام شود و رد مرز شوند. من دولتی نیستم، اما میخواهم جانب انصاف را بگیرم. مشکل از ظرفیت این اردوگاه بود. الان الحمدلله کار دارد بهخوبی انجام میشود.»
در روایت «صفیه نورا»، یکی دیگر از کسانی که در مرز «میلک» در حال کمک به افرادی است که باید رد مرز شوند، از آرامشی مانند آنچه میگویند در اردوگاه الغدیر در جریان است، خبری نیست. صفیه میگوید: «مشکل اصلی در این است که این کمپها یا اردوگاهها نهایتاً برای عبور روزانه ۷۰۰ تا هزار نفر از مرز تعبیه شدهاند، اما در حال حاضر چندین برابر این ظرفیت، اتباع به اردوگاهها در همه نقاط مرزی وارد میشوند. این افراد دو گروه هستند؛ افرادی که کارهای انگشتنگاری و عبورشان از مرز انجام شده است و افرادی که باید ۲۴ تا ۴۸ ساعت یا بیشتر در اردوگاه بمانند تا کارهایشان انجام شود.»
او ادامه میدهد: «مسئله بسیار مهم دیگر این است که همه اتباع با اتوبوس جابهجا میشوند. اتوبوسهایی که تا مقصد اجازه توقف برای آب یا غذا ندارند و فکر میکنم فقط در مکان مشخصی اجازه توقف برای سرویس بهداشتی دارند. بنابراین، تقریباً تمام افراد وقتی وارد اردوگاهها میشوند، به آب و غذا نیاز دارند. هوا بهشدت گرم است و ما دقیقاً وسط بادهای ۱۲۰روزه هستیم. اینجا هشت تا ۱۰ مهپاش کار میکند، اما اصلاً جوابگو نیست. بهخاطر حجم گردوخاک بسیار زیاد، اتباعی که به مرز رسیدهاند یا مشکل تنفس پیدا کردهاند یا مشکل چشم.»
مشکلات ساماندهی اتباع به همین خلاصه نمیشود؛ آب، در گرمای تیرماه سیستانوبلوچستان بهخودیخود یک چالش است: «ما بیشتر از آب، از یخ استفاده میکنیم. واقعاً جامعه اهل سنت دارد همهجوره حمایت میکند. خیران تانکرهای یخ میآورند. اما در گرمای هوا یخها آنقدر زود آب و آب بهسرعت داغ میشود که باز هم قابلنوشیدن نیست.»
او ادامه میدهد: «اردوگاه اصلاً غذادهی نداشته است؛ نه آب، نه غذا. همه آب و غذای توزیعشده را مردم و خیران تهیه کردهاند. ما هشت روز است در منطقه مستقر هستیم، اما نمیدانیم که توان مالی ما تا چند روز دیگر اجازه استقرار میدهد. مجموعه ما روزانه حدود یکهزار و ۳۰۰ غذا در روز در اردوگاه توزیع کردیم. گروههای مردمی و جهادی دیگری هم هستند که تقریباً همین مقدار، کمی بیشتر یا کمی کمتر، غذا توزیع کردهاند.»
در ازدحام جمعیت نخستین چیزی که زیر سؤال میرود و از استاندارد آن کاسته میشود، بهداشت عمومی است. صفیه میگوید: «اینجا دوش حمام وجود ندارد. تعداد سرویسهای بهداشتی کم بود. خیران چند کانکس سرویس بهداشتی کار گذاشتند، اما دوش نیست. تعداد قابلتوجهی از افرادی مستقر در اینجا، از خانوادههای متوسط رو به بالا هستند و حالا علاوهبر فشار بهداشتی، بهخاطر این آشفتگی در وضعیت روحی بدی هم قرار گرفتهاند. استحمام مطلقاً وجود ندارد. سالنها و اتاقها بوی بسیار بدی گرفتهاند و عملاً خالی شدهاند. یعنی مردم بهدلیل بوی بسیار بدی که موکتها و اتاقها پیدا کردهاند، به هوای بسیار گرم بیرون پناه آوردهاند. بهنظر میرسد جمعیت بسیار بالا هم امکان رسیدگی سریعتر به امور اتباع را نمیدهد.»
از آنچه صفیه تعریف میکند، باز هم یادم به حسن و چیزهایی که از مسیر آمدن تعریف میکرد، میافتد. مسیر مهاجرت چه در رفتن و چه بازآمدن، برای افغانستانیها آسان نیست. حسن از جلای وطن با پای پیاده و «درشتیهای راه» و «ریگ هامون» میگفت که به امید فردایی بهتر از آنچه در وطن میتوانست داشته باشد، طی میکرد. حالا بعد از چند سال شاید حسن هم در میان همین آدمهاست: تشنه، حمامنکرده، زیر آفتاب داغ و غبار بادهای موسمی با نفسی بریده، یا سوار بر اتوبوسی که قرار است فقط یکبار برای اجابت مزاج توقف کند. کسی چه میداند پای حسن اینبار چگونه از مرز عبور میکند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر