روزبه اسکندری
پژوهشگر مستقل محیط زیست
یورونیوز
در میانهی تهدیدها و پاسخهای متقابل میان ایران و اسرائیل، توجه رسانهها و افکار عمومی بیشتر بر تحلیلهای امنیتی، نظامی و دیپلماتیک متمرکز است. اما در پس این تنشها، خطری خاموش و خزنده در حال گسترش است: آسیبی محیطزیستی که میتواند برای سالها چهرهی طبیعی ایران و خاورمیانه را دگرگون کند.
جنگ تنها جان انسانها را نمیگیرد، بلکه به پیکر زمین نیز زخم میزند و میراث زیستی ملتها را نابود میسازد. هر موشکی که به خاک اصابت میکند، فقط یک هدف نظامی را منهدم نمیسازد؛ بلکه بذر فاجعهای ماندگار را در دل خاک، آبهای زیرزمینی و نفسهای جنگلها میکارد.
این فاجعهها آهسته آغاز میشوند، اما پژواکشان در نسلها باقی میماند: در کودکانی که با بیماریهای خاموش به دنیا میآیند، در زمینهایی که دیگر بارور نمیشوند، و در رودخانههایی که تنها خاطرهای از حیات را با خود حمل میکنند.
این بحران نگرانکننده، مستقیماً با بقای سرزمین گره میخورد. کمبود منابع پایه مانند آب و زمین حاصلخیز میتواند منجر به رقابت و درگیری درونمنطقهای شود، زیرساختهای کشور را از کار بیندازد و حتی کارایی دولت را در ارائه خدمات اولیه به چالش بکشد. بهعبارتی، درگیری مسلحانهای که بهقصد «دفاع» یا «پیشگیری» آغاز شده، ممکن است سرانجامش یک فاجعه ملی فراتر از خطوط جنگ باشد: فروپاشی اقلیمی، اجتماعی و اقتصادی.
در جنگهای امروزی، تنها گلوله ، موشک و خمپاره نیستند که جان میگیرند؛ ترکیب انفجارهای گسترده، بمبهای آتشزا و نابودی زیرساختهای صنعتی، آلودگی گستردهای در هوا ایجاد میکند که میتواند پیامدهایی بسیار فراتر از میدان جنگ داشته باشد. وقتی پالایشگاهها، کارخانههای شیمیایی یا مخازن سوخت در جریان حملات هدف قرار میگیرند، هزاران تُن مواد آلاینده، از جمله ریزگردهای سمی، دیاکسید گوگرد، اکسیدهای نیتروژن و ترکیبات سرطانزایی مانند دیاکسین، وارد جو میشود. این ترکیب خطرناک، هوا را به بمبی بیصدا اما مرگبار تبدیل میکند.
این آلودگیها نهفقط بر سلامت فوری ساکنان مناطق درگیر تأثیر میگذارد، بلکه با جریان باد به سرعت به دیگر نقاط گسترش پیدا میکنند. عوارضی مانند تنگی نفس، بیماریهای قلبی، مشکلات عصبی و افزایش نرخ سرطان تنها بخشی از آثار قابلپیشبینی این فاجعه محیطزیستی است.
ایران با داشتن پالایشگاهها، مجتمعهای پتروشیمی و مخازن عظیم نفتی، بهویژه در نواحی بندرعباس، عسلویه، خارک و بوشهر، به نوعی «گنجینه صنعتی خلیجفارس» محسوب میشود و در سناریوی یک حمله نظامی گسترده، نخستین اهداف خواهند بود.
آسیب دیدن این مراکز منجر به نشت میلیونها لیتر مواد شیمیایی و نفت خام به خاک و آب خواهد شد. انفجار مخازن و خطوط انتقال مواد سوختی میتواند آلودگیهای شدید دریایی در خلیجفارس ایجاد کند؛ منطقهای که از قبل هم تحت فشار آلودگیهای نفتی و کشتیرانی بوده است. چنین شرایطی یادآور فاجعههایی نظیر جنگ خلیجفارس ۱۹۹۱ و سوزاندن چاههای نفت کویت خواهد بود که آثار آن تا امروز در آب، خاک و هوا باقی مانده است.
یکی از خطرناکترین و البته خاموشترین پیامدهای بالقوه جنگ میان ایران، اسرائیل و آمریکا، انتشار تشعشعات هستهای و نشت مواد رادیواکتیو است؛ چه از محل تاسیسات هستهای نظامی و غیرنظامی، و چه در قالب حملههای هدفمند یا خطاهای محاسباتی.
در سالهای اخیر، تأسیسات هستهای ایران مانند نطنز، فردو، اصفهان و اراک به دلایل سیاسی و فنی، در کانون توجه بینالمللی بودهاند. در حمله به این مراکز، احتمال نشت گسترده مواد رادیواکتیو وجود دارد؛ بهویژه اگر سانتریفیوژها، انبار مواد اورانیوم یا تأسیسات تبدیل سوخت مورد هدف قرار گرفته شوند، با توجه به موجودی هگزا فلورید اورانیوم (UF6) خطر بروز مشکلات تنفسی جدی وجود دارد.
چنین حملاتی اگر به نیروگاه اتمی بوشهر-که دارای راکتور هستهای قدرت است- صورت بگیرد، ممکن است پیامدهایی شبیه به فجایعی چون چرنوبیل (۱۹۸۶) یا فوکوشیما (۲۰۱۱) داشته باشد، با این تفاوت که در بستر یک منطقه جنگی و فاقد ساختار امدادی مؤثر، بحران تشدید میشود. آلودگی رادیواکتیو در هوا، خاک و آبهای سطحی میتواند صدها کیلومتر گسترش یابد و حتی به کشورهای حاشیه خلیجفارس و پاکستان نیز برسد.
اسرائیل – گرچه بهصورت رسمی برنامه هستهای خود را تأیید نکرده – بر اساس گزارشهای معتبر بینالمللی دارای زرادخانه هستهای غیررسمی است. هرگونه حمله متقابل به مراکز راهبردی اسرائیل، اگر موجب تخریب انبارهای تسلیحات یا مراکز تحقیقاتی حساس شود، میتواند تهدید هستهای بالقوهای ایجاد کند.
بهویژه در شرایطی که جنگ میتواند به حملات سایبری علیه سامانههای ایمنی هستهای یا بمباران خطوط برق اضطراری این مراکز منجر شود، کنترل بر دمای راکتورها و انبارهای سوخت از دست میرود و سناریوی نشت تشعشعات جدیتر میشود.
برخلاف سایر آسیبهای جنگ، آلودگی رادیواکتیو محدود به منطقه جغرافیایی خاص نیست. باد، باران و جریانهای آبی میتوانند ذرات پرتوزا را به فاصله چندین کیلومتر منتقل کنند. آثار زیستی این آلودگی، مانند جهش ژنتیکی، افزایش نرخ سرطان، ناباروری و بیماریهای نادر، ممکن است تا چندین نسل ادامه یابد.
عکس هوایی از تاسیسات هستهای فردو پس از حمله هوایی آمریکا
در صورت استفاده از سلاحهای مخرب با بار انفجاری بالا یا حتی سلاحهای ممنوعه نظیر فسفر سفید یا اورانیوم ضعیفشده، همانگونه که در جنگهای عراق و افغانستان سابقه داشته، پیامدهای محیطزیستی عمیق و ماندگاری به بار خواهد آمد که نهتنها زیستگاه طبیعی را از بین میبرد، بلکه بنیانهای اقتصادی و انسانی جوامع را نیز در معرض فروپاشی قرار میدهد.
اورانیوم ضعیفشده، بهرغم پایین بودن سطح پرتوزاییاش نسبت به اورانیوم غنیشده، پس از انفجار به ذرات معلق بسیار ریزی تبدیل میشود که قابلیت استنشاق یا جذب از طریق آب و خاک را دارند. این ذرات وارد زنجیره غذایی میشوند و خطرات ژنتیکی، سرطانزا و ناباروری را برای نسلهای آینده به همراه میآورند.
استفاده از فسفر سفید نیز، که باعث سوختگیهای شیمیایی شدید در انسان و حیوان میشود، در صورت کاربرد گسترده، خاک و آب را بهطور غیرقابل بازگشت آلوده کرده و مانع رشد طبیعی گیاهان میشود. این نوع تسلیحات معمولاً در مناطق پرجمعیت یا اهداف زیرساختی بهکار میروند، جایی که آسیب وارده نهفقط نظامی، بلکه عمیقاً محیطزیستی و انسانی است.
تاثیرات تخریبی این سلاحها بر منابع آبی، از جمله رودخانهها، سدها و سفرههای آب زیرزمینی، یک فاجعه ملی خواهد بود. رودخانههایی مانند کارون، کرخه و دز نهتنها منابع حیاتی آب شرب برای میلیونها ایرانی هستند، بلکه نقش کلیدی در کشاورزی و صنعت ایفا میکنند. در صورت آلودگی این منابع یا تخریب زیرساختهای مرتبط با آنها بر اثر حملات هوایی یا موشکی، کیفیت و کمیت آب در بخش بزرگی از جنوب و جنوبغرب کشور بهشدت افت خواهد کرد.
ایران در شمار کشورهای دارای تنوع زیستی بالا در منطقه محسوب میشود. وجود زیستگاههای کوهستانی، جنگلی، بیابانی و ساحلی در این کشور، بستری منحصر بهفرد برای بقا و تکامل گونههای نادر و بومی فراهم کرده است.
جنگ، بهویژه در ابعاد گسترده و متمرکز بر حملات هوایی و انفجار های وسیع، تاثیری مخرب بر این زیستبومها دارد. صدای انفجار، آلودگی خاک، آتشسوزی در مناطق جنگلی و ورود مواد شیمیایی یا رادیواکتیو به رودخانهها و منابع آبی، میتواند به کوچ یا انقراض جمعیتهایی از گونههای حساس منجر شود؛ بهویژه گونههایی که قلمرو محدود دارند یا در شرایط زیستی خاصی زندگی میکنند.
نابودی یا تخریب این زیستگاهها نهتنها تنوع زیستی را تهدید میکند، بلکه زنجیرههای اکولوژیک را دچار اختلال کرده و تعادل طبیعی مناطق را بر هم میزند.
از سوی دیگر، در زمان جنگ معمولاً کلیه برنامههای حفاظتی و پژوهشهای میدانی متوقف میشوند. از پایش کیفیت آب و خاک و رصد گونههای در معرض تهدید گرفته تا پروژههای احیای جنگلها، مقابله با آفات، کنترل آتشسوزیهای طبیعی و قرنطینه حیاتوحش، همه به حالت تعلیق در میآیند.
این خلا، آسیبهایی ایجاد میکند که گاهی دههها زمان برای ترمیم آنها نیاز است. بهعنوان مثال، تخریب یک نسل از درختان یا آلودگی ژنتیکی یک جمعیت حیوانی ممکن است برای همیشه زیستگاه را از حالت پایداری خارج کند.
آنچه از میان میرود، فقط گونههای نادر نیستند، بلکه کارکرد طبیعی اکوسیستمها مانند تصفیه طبیعی آب، تعادل آب و هوا، تولید اکسیژن، کنترل فرسایش خاک و تنوع ژنتیکی برای کشاورزی آینده است.
دودی که پس از حمله اسرائیل به منطقهای در شمال تهران به هوا برخاست
با بحرانی شدن شرایط اقلیمی ناشی از جنگ، میلیونها نفر ممکن است ناچار شوند خانهها، زمینها و حتی هویت فرهنگی خود را پشت سر بگذارند.
این موج مهاجرت اجباری، نه به دلایل صرفاً سیاسی یا امنیتی، بلکه در واکنش به غیرقابلزیستشدن محل زندگی شکل میگیرد.
ساکنان مناطق صنعتی که آلوده به مواد شیمیایی یا رادیواکتیو شدهاند، ساکنان سواحل نفتزده یا مناطق کشاورزی که خاک و منابع آبیشان تخریب شده، نخستین قربانیان این فاجعه خواهند بود. این افراد نه صرفاً «آواره» بلکه پناهندگان اقلیمیاند؛ پدیدهای که روزبهروز در خاورمیانه و شمال آفریقا شایعتر میشود.
ترکیب پیچیده و همافزای «جنگ + آلودگی و تخریب محیطزیست» یکی از مهمترین محرکهای مهاجرت انسانی در دهههای اخیر بوده است.
جنگ داخلی سوریه، اگرچه در ظاهر با دلایل سیاسی آغاز شد، اما خشکسالی، فرسایش خاک و کاهش منابع آبی نقش مهمی در تشدید نارضایتیها و تسریع فروپاشی اجتماعی داشت.
در عراق نیز استفاده از سلاحهای حاوی اورانیوم ضعیفشده، انفجار تاسیسات نفتی و آلودگی گسترده دجله و فرات، باعث شد بخش بزرگی از جمعیت حاشیه شهرهای صنعتی به حاشیهنشینی و مهاجرت داخلی یا خارجی روی آورند.
در یمن، بمباران زیرساختهای حیاتی و آلودگی منابع آبی منجر به گسترش وبا، قحطی و مهاجرت میلیونی شده است.
در صورت بروز جنگی تمامعیار در ایران، پیامدهای مهاجرت اقلیمی میتواند ابعادی بهمراتب شدیدتر و بیسابقهتر پیدا کند؛ بهویژه با توجه به جمعیت بالا، تراکم سکونتگاههای شهری و شکنندگی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی در بسیاری از مناطق کشور.
این مهاجرتها صرفاً به مرزهای داخلی محدود نخواهند ماند و میتوانند باعث شکلگیری موج جدیدی از پناهجویان به سمت کشورهای همسایه، اروپا یا حوزه خلیجفارس شوند؛ موضوعی که نه تنها جنبه انسانی، بلکه آثار امنیتی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی گسترده در پی خواهد داشت و اگر از هماکنون درباره آن هشدار داده نشود، آینده نهچندان دور منطقه، با تصویر شهرهایی خالی، زمینهای سوخته و مهاجرانی بیسرزمین گره خواهد خورد.
برای جلوگیری از بروز چنین فجایعی، ضروری است که سازمانهای بینالمللی و منطقهای، از جمله برنامه محیط زیست سازمان ملل (UNEP)، آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، سازمان جهانی بهداشت (WHO) و صلیب سرخ جهانی (ICRC) نقشهراه مشترکی برای مدیریت بحران محیطزیستی در بستر جنگها طراحی کنند. محورهای کلیدی این نقشهراه میتواند شامل موارد زیر باشد:
- پایش و هشدار زودهنگام پرتوزایی در اطراف مراکز حساس با کمک حسگرهای مستقل
- سامانههای ماهوارهای
- تأسیس تیمهای واکنش سریع محیطزیستی برای مهار نشتهای شیمیایی، پرتوزا و نفتی
- حفاظت پیشگیرانه از مناطق حساس و ذخایر ژنتیکی
- ایجاد پروتکلهای توقف درگیری در اطراف مناطق زیستی حیاتی : مناطق سبز غیرنظامی
- آموزش عمومی و تخصصی برای مواجهه با بحرانهای محیطزیستی در جنگ
تجربه جنگهای چند دهه اخیر در منطقه، از جمله در عراق، سوریه، یمن و افغانستان نشان داده است که آسیبهای محیطزیستیِ ناشی از درگیریهای نظامی، دیرتر شناسایی و ترمیم میشوند و پرهزینهتر از سایر خسارات هستند. در نهایت، آنچه از میان میرود، ساختمانها و مرزها نیستند، بلکه زیستپذیری سرزمین برای نسلهای آینده است.