روزنامه جمهوری اسلامی
سرمقاله 17و 18 تیر
درباره درسهای جنگ تحمیلی 12 روزه رژیم صهیونیستی بر ایران مطالب زیادی نوشته و گفته شده ولی عبرتهای آن کمتر مطرح شده است. توجه به عبرتهای این جنگ برای همه به ویژه برای ما ایرانیان لازم است. هرچند کسانی که اهل درس گرفتن از حوادث نیستند، عبرت هم نخواهند گرفت، ولی ما اصحاب رسانه وظیفه داریم آنچه را درک میکنیم به مردم منتقل کنیم و بقیه ماجرا را به مخاطب بسپاریم.
عبرت اول که در این مقطع از تاریخ جهان برای تمام ملتها قابل تأمل است، همدستی اسرائیل، آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان برای به زانو درآوردن ایران در جنگ 12 روزه بود.
معروف شد که این جنگ را رژیم صهیونیستی بر ایران تحمیل کرد و چون نتوانست به هدفش برسد و شکست خورد آمریکا به کمکش شتافت. این تصور درست نیست.
آمریکا با تمام امکانات اعم از نرمافزاری و سختافزاری از لحظه اول جنگ با اسرائیل همراه بود و در روز دهم این همراهی را در قالب حمله به مراکز هستهای ایران آشکار کرد.
سه کشور اصلی اروپائی یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان هم از همان لحظه اول جنگ به آمریکا و اسرائیل کمک کردند و طبق اطلاعات موجود حتی از قبل در جریان فراهم شدن مقدمات جنگ قرار داشتند و هماهنگیهای مورد نیاز را با اسرائیل و آمریکا به عمل آوردند. وزرای خارجه این سه کشور اروپائی در اثنای جنگ از وزیر امور خارجه ایران خواستند به اروپا برود و با آنها گفتگو کند تا از طریق القاء مطالب مورد نظرشان با مرعوب کردن او مسئولین ایران را مرعوب کنند ولی در این ترفند هم شکست خوردند و سرانجام، طرح پیشنهاد آتشبس مطرح شد.
اینکه آمریکا و سه کشور اروپائی بعد از نزدیک دو سال جنایت جنگی سران رژیم صهیونیستی در غزه باز هم در تحمیل جنگ بر ایران با آنها همدستی کردند، برای ملتها یک عبرت بزرگ است که تاریخ جهان آن را ثبت میکند. آمریکا و اروپا همان کشورهائی هستند که فریاد دموکراسی، آزادی و دفاع از حقوق بشرشان گوش فلک را کر کرده و با نهایت ریاکاری همواره از قانون و ضوابط بینالمللی سخن میگویند ولی به وقت امتحان همواره رفوزه میشوند و در کارنامه آنها نمره زیر صفر ثبت میشود.
در وقایع دو سال اخیر که جنایات رژیم صهیونیستی درغزه، لبنان و ایران به اوج رسید، صف مردم جهان حتی در آمریکا و اروپا از صف دولتمردان جدا شد هرچند در تمام کشورها بسیاری از مسئولین به ویژه نمایندگان مجالس نیز با مردمشان همنوا بودند و به سران تصمیمگیرنده همان کشورها اعتراضهای مکرر کردند. این سیاهی پرونده زمامداران فقط نکبتی برای آنها نیست، این یک نکبت برای مقطع کنونی تاریخ جهان است. بیعملی سازمان ملل در این جنگ نیز پیوست همین عبرت است.
کارنامه مقامات روسی در جنگ 12 روزه، هم برای روسوفیلهای داخلی عبرتآموز است و هم برای حکمرانان
عبرت دوم به روسیه مربوط میشود که علیرغم داشتن پیمان 25 ساله با ایران، در جنگ 12 روزه کوچکترین اقدامی برای جلوگیری از تجاوز اسرائیل و حمایت از ایران به عمل نیاورد.
روسیه در جنگ اوکراین از ایران به شکلهای مختلف سوءاستفاده کرد و روابط ایران و اوکراین و ایران و اروپا را تیره کرد و زیانهای مادی و معنوی زیادی به مردم ایران وارد کرد ولی در جنگ تحمیلی 12 روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران خود را کاملاً کنار کشید.
این بیعملی روسیه به موضوعی برای کنجکاوی خبرنگاران خارجی تبدیل شد و یکی از فعالان سیاسی وابسته به پژوهشگاههای روسی در جواب سؤالی در همین زمینه گفت پیمان میان ایران و روسیه در حدی نیست که ما را موظف به حمایت از ایران کند! و یکی از مقامات سیاسی روس نیز گفت بیش از 2 میلیون روستبار در اسرائیل زندگی میکنند و اگر روسیه به نفع ایران اقدامی کند به زیان آن 2 میلیون نفر که از ما هستند تمام خواهد شد!
داستان پدافند اس400 روسی که علیرغم وعدههای چندین ساله هرگز به ایران داده نشد نیز شاهد دیگری بر قابل اعتماد نبودن این همسایه شمالی است که بسیار عبرتآموز است.
کارنامه مقامات روسی در جنگ 12 روزه، هم برای روسوفیلهای داخلی عبرتآموز است و هم برای حکمرانان ما که حاضر نشدند به نصایح خیرخواهانه کسانی که بر سیاست موازنه تأکید میکردند و میکنند عمل نمایند.
این روزها چین نیز در معرض آزمایش قرار دارد. آیا مقامات چینی که گفتهاند اجازه نمیدهیم روسیه در اوکراین شکست بخورد، برای برطرف ساختن ضعف پدافندی ایران کاری خواهند کرد یا پیمان همکاری 20 ساله با چین هم فقط یک کاغذپاره است؟
بعد از شکست آمریکا در ویتنام و فرار نظامیان آمریکائی، وطنفروشان ویتنامی هم به سفارت آمریکا پناهنده شدند و درصدد برآمدند سوار هلیکوپتری که در پشتبام سفارت آمریکا فرود آمده بود شوند و نجات پیدا کنند. وقتی آخرین آمریکائی از نردبان بالا رفت قبل از آنکه اولین وطنفروش ویتنامی پای خود را از نردبان بردارد و روی بام بگذارد، آمریکائیها نردبان را هُل دادند تا خائنان به دست مردم ویتنام مجازات شوند و همین هم شد.
عبرت سوم؛ یکی از عبرتهای جنگ تحمیلی 12 روزه رژیم صهیونیستی بر ایران، وجود عوامل نفوذی داخلی با فرمان گرفتن از صهیونیستها برای دادن اطلاعات به این رژیم است.
این پول سیاه، دو طرف دارد. یکطرف، اصل وابسته شدن عدهای وطنفروش است که چون در طول تاریخ و در تمام کشورها امری طبیعی بوده و هست و خواهد بود فعلاً به آن کاری نداریم. روی دیگر این پول سیاه، حفره عمیق اطلاعاتی و امنیتی موجود در کشور ماست که به دشمن امکان اقدامات گسترده تخریبی داد و زمینهساز آنهمه ضربه و خسارت در بخشهای انسانی و توان دفاعی و علمی شد.
از روزی که کاترین شکدم به حساسترین موسسات کشورمان راه یافت، میبایست شاخکهای اطلاعاتی و امنیتی متوجه نفوذ میشدند و به سراغ او و افرادی که واسطه نفوذش شده بودند میرفتند.
مرحله بعد، خود افشاگری شکدم بود که باز هم دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی ما را از غفلت خارج نکرد. در همان زمان، بارها نسبت به خطر ایلیکوهنهای وطنی هم هشدارها داده شد ولی کسانی که باید این هشدارها را جدی بگیرند به وظیفه خود عمل نکردند و راه برای نفوذ بیشتر دشمن باز ماند. این، یک واقعه بشدت عبرتآموز است. آیا تا دیر نشده عبرت گرفته خواهد شد؟
واقعه عبرتآموز دیگر، بیاعتنائی مسئولین به هشدارهای مکرر مربوط به عوامل نفوذی دشمن با پوشش اتباع است.
وقتی گروه تروریستی طالبان در یک تبانی متکی بر 400 صفحه توافقنامه سری با آمریکا که فقط 4 صفحه آن علنی شد، قدرت را در مرداد 1400 در افغانستان به دست گرفت از همان زمان هشدارهای مکرر درباره خطر نفوذ عوامل نیابتی آمریکا داده شد ولی همان ایلیکوهنهای داخلی، سیاست تطهیر طالبان را در پیش گرفتند و حتی هشداردهندگان را به جنگطلبی و فقدان درک صحیح از تحولات متهم کردند.
دولت سیزدهم نیز درها را به روی سیل اتباع باز کرد و سوداگران نیز در دستگاههای مختلف و ردههای گوناگون با پر کردن جیبهای گشاد خود انواع تسهیلات را برای نفوذیها فراهم کردند و چشم خود را بر روی جنایتها و خیانتهای آنها بستند بطوری که حتی جنایات تکاندهندهشان در حرم رضوی، شاهچراغ و سالگرد شهید سلیمانی در کرمان را هم نادیده گرفتند تا اینکه در جنگ 12 روزه پردهها از چهرهها افتادند، زمانی که بسیار دیر بود.
آیا حکمرانان ما از این واقعه عبرت خواهند گرفت و ایلیکوهنهای داخلی و حامیان رسمی و غیررسمی آنان را محاکمه و مجازات خواهند کرد؟
عبرت دیگر به آن دسته از ایرانیانی مربوط میشود که نام و عنوان اپوزیسیون را برای خود انتخاب کرده و در اروپا و آمریکا پرسه میزنند و انتظار دارند اسرائیل و آمریکا نظام جمهوری اسلامی را کنار بزنند و برای ورود آنها به ایران و در دست گرفتن قدرت فرش قرمز پهن کنند.
سلطنتطلبها، منافقین و بعضی از مهرههای رسانهای وابسته به اسرائیل، انگلیس و آمریکا در این بخش حضور دارند. این را نباید کلیت اپوزیسیون دانست، اکثریت قریب به اتفاق اپوزیسیون در جنگ تحمیلی 12 روزه تهاجم اسرائیل به ایران را محکوم کردند و با مواضع روشن در کنار مردم کشورشان قرار گرفتند.
اقلیتی که از اسرائیل حمایت کرد این تضمین را از صهیونیستها داشت که با این جنگ کار نظام جمهوری اسلامی تمام است و آنها قدرت را در ایران به دست خواهند گرفت.
صهیونیستها رضا پهلوی را به اسرائیل بردند و به او اطمینان دادند که به تهران برخواهد گشت و تاج شاهی بر سر خواهد گذاشت.
در اولین روز جنگ 12 روزه او چمدانهایش را برای سفر به تهران بسته بود ولی موشکهای ایرانی که به تلآویو و حیفا شلیک شدند او را دچار سکته قلبی کردند.
سلطنتطلبها و منافقین هم که با شنیدن خبر شهادت فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای ایران در خیابانهای آمریکا مشغول توزیع شیرینی و رقص و شادمانی شده بودند، با شنیدن خبر برقراری آتشبس آنهم به درخواست اسرائیل، دچار افسردگی شدند و به اسرائیل و آمریکا اعتراض کردند و به سران این کشورها فحش دادند.
عملکرد این بخش از اپوزیسیون مورد اعتراض شدید اکثریت قرار گرفت و شکاف موجود میان آنها چندین برابر شد و به عبرتی تاریخی تبدیل گردید.