سعید کیائی
جنگی که در خرداد و تیر ۱۴۰۴ میان ایران و اسرائیل شعلهور شده، فقط در آسمان خاورمیانه نمیگذرد. رسانهها، اتاقهای خبر، توییتر دیپلماتها و بیانیههای رسمی—همه به میدان نبردی تبدیل شدهاند که در آن، روایتها همانقدر اهمیت دارند که موشکها.
اما چیزی که این بحران را خاص میکند، شکاف عمیق بین مواضع رسمی دولتها و تصویرسازی رسانههای آنهاست—شکافی که بیش از آنکه ضعف باشد، بخشی از طراحی قدرت است.
آمریکا هرگز بیطرف نبود. از همان آغاز تنشها، واشنگتن پشت اسرائیل ایستاد—چه با انتقال سامانههای دفاعی، چه با اطلاعات ماهوارهای، چه با حمایت دیپلماتیک در نهادهای بینالمللی. حالا، با حملات مستقیم به تأسیسات فوردو، نطنز و اصفهان، این حمایت از مرحلهی «پنهان» به «علنی» رسیده است [1].
با این حال، رسانههای رسمی آمریکا، از CNN تا Fox News، ورود مستقیم ارتش آمریکا را در قالبهایی چون «اقدام محدود بازدارنده» یا «پاسخ به تهدیدهای هستهای ایران» تفسیر میکنند. عبارت «جنگ» هنوز از دهان مقامات آمریکایی نیفتاده، ولی رسانهها عملاً در حال مشروعسازی یک مداخلهی نظامیاند.
نکتهی جالب آنجاست که این زبان دوگانه—میان سکوت نسبی سیاسی و صراحت رسانهای—در واقع به دولت ترامپ اجازه میدهد در داخل کشور، کمتر زیر فشار افکار عمومی ضدجنگ قرار بگیرد، در حالی که در منطقه، نقش نظامی فعال ایفا کند.
تلآویو، همانطور که انتظار میرفت، در مواضع رسمی خود بار دیگر از «حق دفاع مشروع» سخن گفت. اما برخلاف گذشته، اینبار از همان ابتدا لحن تهاجمیتری داشت. بنیامین نتانیاهو در بیانیههای اولیهاش نهتنها ایران را به «برنامهریزی برای نابودی اسرائیل» متهم کرد، بلکه حملاتش را «پیشدستانه و ضروری برای بقا» خواند [2].
اما رسانههای اسرائیلی مانند i24News و The Times of Israel تصویر متفاوتتری ترسیم کردند: روایت قهرمانانه از «شکار دقیق فرماندهان ایرانی»، «جنگ چندجبههای علیه ایران»، و حتی گاه «مقدمهای برای تغییر نقشه منطقه» به چشم میخورد.
برخلاف روایت رسمی که آمریکا را شریک راهبردی معرفی میکند، در بسیاری از تحلیلهای رسانهای، سعی شده استقلال نظامی اسرائیل برجسته شود؛ گویی تلآویو صرفاً برای هماهنگی اطلاعاتی با آمریکا همکاری دارد، نه وابستگی عملیاتی.
مواضع رسمی جمهوری اسلامی ایران، بهویژه پس از حملات مستقیم آمریکا، تکیه بر ادبیات حقوق بینالملل دارد. سخنگوی وزارت امور خارجه، حملات را «نقض آشکار حاکمیت ملی و قوانین بینالمللی» دانست و بر «حق پاسخ متقابل طبق ماده ۵۱ منشور ملل متحد» تأکید کرد [3].
در سطح رسانهای، اما صدای دیگری شنیده میشود. در شبکههایی مانند پرستیوی، ایرنا و فارس، تمرکز بر ادبیات مقاومت است: آمریکا و اسرائیل بهعنوان «متجاوزین همپیمان»، ایران در نقش «پیشقراول جبهه مقاومت جهانی»، و تأکید بر توان پاسخگویی استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه.
همزمان، تصویربرداری از نطنز، پیکرهای شهدا، و پیامهای رهبران محور مقاومت، جای تحلیلهای دیپلماتیک را گرفتهاند. رسانهی ایرانی در حال بازسازی «حماسهی ملی»ست، نه صرفاً گزارش درگیری.
اتحادیه اروپا در مواضع رسمی خود، بیشتر نقش ناظر نگران را بازی میکند. مقامات فرانسوی، آلمانی و بریتانیایی طی بیانیههایی ابراز نگرانی کردهاند و خواستار «خویشتنداری همهجانبه» شدهاند—در حالیکه هیچ اشارهای به نقش مستقیم آمریکا در حمله به خاک ایران نکردهاند [4].
در رسانههای اروپایی اما، صحنه متنوعتر است. Le Monde، The Guardian و Der Spiegel سعی در تحلیل چندسویه بحران دارند. در برابر آنها، رسانههایی چون Bild یا Sky News بیشتر روایتی نزدیک به ناتو و اسرائیل دارند. در اغلب موارد، اروپا میان محافظهکاری دیپلماتیک و منطق رسانهای غربی، در نوسان است.
در این بحران، آنچه گفته نمیشود، به اندازهی آنچه گفته میشود اهمیت دارد. جنگ امروز در کنار تانک و پهپاد، با کلمات، تیترها و هشتگها نیز اداره میشود.
شکاف میان مواضع رسمی و روایتهای رسانهای، نه نشانهی بینظمی، که ابزار اعمال قدرت است: دولتها میتوانند بدون آنکه «اعلان جنگ» دهند، عملیات انجام دهند. میتوانند بدون بر عهده گرفتن مسئولیت سیاسی، در افکار عمومی پیروز شوند.
در این میدان، برنده آن کسیست که بتواند «واقعیت میدان» را به «درک عمومی» تبدیل کند. و در نهایت، شاید این جنگ نه با آتشبس، که با پیروزی یکی از روایتها پایان یابد.
-------------------------------------
منابع:
1. گزارش CNN و NBC News درباره حمله مستقیم آمریکا
2. بیانیه رسمی دفتر نخستوزیر اسرائیل، منتشرشده در Jerusalem Post، ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
3. mfa.gov.ir – بیانیه وزارت امور خارجه ایران، ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
4. اظهارات جوزپ بورل و نشست اتحادیه اروپا، بروکسل
5. گزارشهای Le Monde، The Guardian، i24News، و PressTV