عصرایران ؛ قادر باستانی تبریزی (پژوهشگر ارتباطات و رسانه) - حادثه تکاندهنده قتل الهه، دختر جوانی که قربانی خشونت یک مسافرکش شد، فقط یک جنایت هولناک نبود، بلکه زخم تازهای بر روان جمعی جامعه بود. آنچه از این فاجعه بیرون تراوید، تنها جسم بیجان قربانی نبود؛ سیل تصاویر دلخراش، ویدئوهای بدون پردازش و روایتهایی آمیخته با هیجان و بیملاحظگی، بلافاصله فضای مجازی را درنوردید و اضطراب و اندوه را در ابعاد وسیعتری منتشر کرد.
ما امروز با بحرانی مواجهایم که از خلأ سیاستگذاری رسانهای و فقدان پروتکلهای اخلاقی و حرفهای در پوشش فجایع سر برآورده است. جامعهای که هنوز در شوک یک مصیبت انسانی فرو رفته، ناگهان خود را در معرض تماشای صحنههایی مییابد که هرگز نباید از قاب یک موبایل به جریان اصلی اطلاعرسانی راه مییافت.
این وضعیت، حاصل یک خطای فردی نیست؛ ما با سیستمی مواجهایم که در مدیریت رسانهای بحران، گرفتار بیبرنامگی مزمن و آشفتگی ساختاری است. میدان اطلاعرسانی، عملاً به مافیای رسانههای زرد و کاسبکاران مرگ واگذار شده است. در غیاب آییننامههای سفتوسخت و خطوط قرمز حرفهای، هرگوشی هوشمند به رسانهای افسارگسیخته تبدیل شده که فاجعه را با دوز بالای خشونت، بیپردهگویی و بیرحمی بازتولید میکند؛ بیآنکه کوچکترین دغدغهای نسبت به امنیت روانی جامعه یا کرامت قربانیان داشته باشد.
بیایید صریح باشیم؛ در حاشیه بحرانها، شبکهای خاموش از منافع اقتصادی و تعاملات رسانهای شکل گرفته است که با تصویر مرگ، تجارت میکند. مافیای محتوای جنایی، این روزها نه در پستوها، بلکه در قلب شبکههای اجتماعی، پلتفرمهای بیضابطه و کانالهای پرسود فعال است. آنان که فاجعه را سوژه میکنند و رنج انسانی را خوراک الگوریتمها میسازند، تنها بهدنبال کلیک بیشتر، ویوی بیشتر و در نهایت، سود بیشترند. دردناکتر آنکه چون این سوداگری سیاسی نیست، از زیر رادار نظارتها میگریزد و کسی آن را به عنوان یک تهدید نظاممند نمیبیند.
در نتیجه ما با نسلی از مخاطبان مواجهایم که کرخت شدهاند؛ نه تنها نسبت به رنج، بلکه نسبت به مرزهای انسانیت. جامعهای که هر روز با حجم بالایی از تصاویر دلخراش مواجه میشود، به مرور دچار فرسایش همدلی، اختلال روانی مزمن و از دست رفتن آستانه تحمل میشود. این، بهوضوح یک تهدید برای امنیت ملی است، نه صرفاً یک دغدغه رسانهای.
در کشورهایی با سابقه بالای مواجهه با بحران، دستورالعملهایی دقیق برای پوشش رسانهای فجایع تدوین شده است. از هشدارهای محتوایی گرفته تا ممنوعیت انتشار تصاویر شناساییشونده از اجساد، همه این ملاحظات، برای حفظ کرامت انسانی و سلامت روانی جامعه است. اما در ایران، رسانههای رسمی بهدلیل رویکرد منفعل، محتاط و دیرهنگام، عملاً میدان اطلاعرسانی را به منابع غیررسمی و بیپروا واگذار کردهاند. مخاطب، دیگر از تلویزیون یا خبرگزاریهای رسمی تغذیه نمیکند؛ بلکه زیست رسانهایاش را از موبایل و کانالهای تلگرامی تأمین میکند.
در چنین شرایطی، سکوت سیاستگذار، خیانت است. نبود چارچوب، بیتفاوتی نسبت به آسیبهای روانی، و عدم مسئولیتپذیری در برابر پیامدهای اطلاعرسانی بحران، همگی نشانههایی از یک سیاستگذاری ضعیف و خطرناکاند.
برای خروج از این وضعیت آشفته، اصلاح فوری سیاست رسانهای در مواجهه با بحرانها یک ضرورت اجتنابناپذیر است. نخستین گام، تدوین یک «پروتکل ملی اطلاعرسانی بحران» است؛ پروتکلی جامع که با مشارکت نهادهایی مانند وزارت کشور، سازمان اورژانس، صداوسیما، قوه قضاییه، پلتفرمهای دیجیتال و انجمنهای تخصصی رسانهای طراحی شود و بهروشنی خطوط قرمز، ضوابط اخلاقی و مسئولیتهای هر نهاد را در زمان بحران مشخص کند.
در کنار آن، شکلگیری یک کمیته مستقل تحت عنوان «کمیته اخلاق رسانهای بحران» ضرورت دارد؛ نهادی که مأموریت آن نهتنها رصد و هشدار نسبت به انحرافات رسانهای، بلکه صدور تذکر و در موارد حاد، پیگرد قانونی رسانهها یا کاربران متخلف در بازنمایی فجایع انسانی است. در همین مسیر، پلتفرمهای پُرمخاطب باید ملزم شوند در مواجهه با محتوای دلخراش، هشدارهای محتوایی را پیش از نمایش فعال کنند تا از مواجهه ناگهانی کاربران با تصاویر تکاندهنده جلوگیری شود.
از سوی دیگر، آموزش خبرنگاران، فعالان فضای مجازی و حتی شهروندخبرنگاران برای مواجهه حرفهای با بحرانها، ضرورتی حیاتی است؛ آموزشی که باید بر مسئولیت اجتماعی، حرمت انسانی و پیامدهای روانی اطلاعرسانی ناآگاهانه تأکید کند.
و نهایتاً رسانههای رسمی باید بهجای واکنش منفعلانه، در بحرانها حضوری فعال، سریع و پیشدستانه داشته باشند تا مرجعیت رسانهای خود را بازیابند و مردم را از پناه بردن به منابع غیررسمی، بیاعتبار و گاه زیانبار بینیاز کنند.
در روزگاری که خبر پیش از امداد میرسد، تصویر پیش از تدفین منتشر میشود و روایتها بیهیچ پالایشی در کسری از ثانیه در سراسر کشور تکثیر میشوند، سکوت و تعلل در تدوین نظام اطلاعرسانی بحران، دیگر صرفاً یک ضعف ساختاری نیست؛ بلکه خود به عاملی برای تشدید مصیبتها بدل شده است. جامعهای که هنوز در شوک یک جنایت نفسگیر است، تاب روایتهای بیرحمانه و بیقاعده را ندارد؛ روان جمعی ما تابآور چنین خشونت رسانهای نیست.
امروز بینظمی در بازنمایی فجایع انسانی، نه فقط اخلاق عمومی را فرسوده، که به سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی و امنیت روانی مردم آسیب مستقیم وارد کرده است. این مسیر، اگر اصلاح نشود، دیر یا زود بحران اطلاعرسانی را به فاجعهای ملی و همهگیر تبدیل خواهد کرد؛ فاجعهای که در آن، رسانه بهجای نجات، به ابزار مضاعفکردن درد و ترس بدل میشود.
اکنون زمان تصمیم است. زمان آن است که از انفعال در برابر چرخه معیوب بازنمایی بحران عبور کنیم و با طراحی یک نظام حرفهای، اخلاقی و مشارکتی برای اطلاعرسانی در بحرانها، مسیر اطلاعرسانی را از دام ابتذال و هیجانزدگی بیرون بکشیم. اگر امروز برای مهار این هرجومرج نایستیم، فردا با جامعهای روبهرو خواهیم بود که نه فقط از فجایع انسانی، که از چگونگی روایت آنها هم زخمیتر خواهد شد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر