۰۱ خرداد ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۶۲۱۷۱
تاریخ انتشار: ۰۷:۲۷ - ۰۱-۰۳-۱۴۰۴
کد ۱۰۶۲۱۷۱
انتشار: ۰۷:۲۷ - ۰۱-۰۳-۱۴۰۴

خاطره‌ تلخ صنعتگر ایرانی از قبل و بعد شهادت امیرکبیر

خاطره‌ تلخ صنعتگر ایرانی از قبل و بعد شهادت امیرکبیر
سال‌ها پس از سقوط امیرکبیر جمعی در باغ چهل‌ستون اصفهان نشسته بودند، سائلی آمد و پس از آنکه از هر یک چیزی گرفت، اجازه خواست که سرگذشت خود را نقل کند.

امیر، سماوری را که تازه از خارج آورده بودند نشان داد و پرسید: می‌توانی چنین سماوری بسازی؟

به گزارش باشگاه خبرناگاران جوان، سال‌ها پس از سقوط امیرکبیر جمعی در باغ چهل‌ستون اصفهان نشسته بودند، سائلی آمد و پس از آنکه از هر یک چیزی گرفت، اجازه خواست که سرگذشت خود را نقل کند.

پس از کسب اجازه، چنین گفت: چندین سال قبل، فرماندار اصفهان جمعی از استادان دواتگر را احضار کرد و گفت: بهترین استاد را از میان خودتان انتخاب کنید. تمام استادان بالاتفاق من را انتخاب کردند. فرماندار به من گفت: امیرکبیر شما را از تهران خواسته. مخارج سفر مرا داد و من با عجله خود را به تهران رساندم و به حضور امیرکبیر رفتم. امیر، سماوری را که تازه از خارج آورده بودند به من نشان داد و پرسید: می‌توانی چنین سماوری بسازی؟
پس از اندکی فکر جواب دادم: آری!
گفت: این سماور را بردار ببر و از روی آن سماوری بساز و بیاور.

رفتم مثل همان سماور را در یکی از دکان‌های سماورسازی که معرفی کرده بود، ساختم و به خدمت امیرکبیر آوردم. کار من را پسندید و سؤال کرد: این سماور چند از کار درآمده است؟
جواب دادم: روی‌هم‌رفته ۱۵ ریال.

امیر با قیافه‌ای خوشحال و متبسم، به منشی خود دستور داد که امتیاز انحصاری ساختن آن نوع سماور را به مدت ۱۶ سال به نام من صادر کند و قیمت هر سماور را ۲۵ ریال معلوم کرد و به من فرمود: برگرد به اصفهان؛ به حاکم اصفهان دستور می‌دهم وسایل کار شما را فراهم کند. به محض اینکه به اصفهان رسیدم حاکم شهر مرا خواست و گفت: برو کارگاهت را مرتب کن، هر چه مخارج آن بشود از خزانه دولت به تو می‌دهم. من رفتم و کارگاه را کاملاً مرتب کردم و تمام مخارج آن ۲۰۰ تومان شد.

بدبختانه هنوز کاملاً مشغول نشده بودم که یک نفر فراش حکومتی مثل اجل معلق حاضر شد و من را مانند دزدان نزد حاکم برد؛ حاکم با ارعاب و تهدید به من گفت: امیرکبیر را در تهران گرفته‌اند و آن پول را که به تو داده‌اند مال دولت است؛ آن را پس بده. آن پول را من خرج کارگاه کرده بودم، مجبور شدم تمام اسباب زندگیم را فروختم و بالاخره ۳۰ تومان کسر آوردم و نتوانستم تهیه کنم، به خاطر همان ۳۰ تومان مرا به بازار آوردند و در انظار مردم، آنقدر چوب زدند تا بدنم ناقص شد و بینایی چشم خود را تقریباً از دست دادم و به‌کلی از کار عاجز شدم.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: سماور ، امیرکبیر ، صنعتگر
ارسال به دوستان
ادغام هوش مصنوعی در فایل اکسپلورر ویندوز ۱۱ هوش مصنوعی چگونه آینده وب را تغییر می‌دهد؟ با این ۶ رنگ تأثیرگذار در اولین قرار بدرخشید و دلبری کنید تبلت گیمینگ لنوو Legion Y700 با اسنپدراگون 8 الیت معرفی شد عکس‌های دیدنی از پارک لاله تهران که دیگر وجود ندارد! آیا آیفون بهترین انتخاب برای عکاسی با گوشی هوشمند است؟ گوگل ابزار جدیدی برای شناسایی محتواهای ساخته‌شده با هوش مصنوعی دارد طرز شستن کاهو فرانسوی ،روش نگهداری صحیح طرز تهیه واتروشکا توت فرنگی ،پیراشکی روسی زنان واقعاً مردان روان‌پریش را دوست دارند؛ پسر بدها جذاب‌تر و قابل‌اعتمادتر به نظر می‌رسند! ابتلای کودکان به «سندرم اوتیسم» پس از مواجهه با وسایل دیجیتال خاطره‌ تلخ صنعتگر ایرانی از قبل و بعد شهادت امیرکبیر گفت‌وگو با اولین گروه پلیس‌های زن در ایران برنامه خاموشی‌های تهران سه ماه پس از پیروزی انقلاب/ وزیر نیرو: نیروگاه‌های اتمی صددرصد استعماری است ارامنه چگونه به اصفهان کوچ کردند؟ نقش شاه عباس در شکل گیری محله جلفا چه بود؟