عصر ایران؛ سمیرا فرخ منش- از نخستین دقایق شنیده شدن خبر آغاز مذاکرات ایران و آمریکا، تحلیلها و تفسیرها از جانب بدنه جامعه، نخبگان، سیاستورزان و فعالان اقتصادی شروع شد.
حساسیت موضوع باعث میشد هر فردی از هر صنف و گروه اجتماعی دراینباره دارای نظر و ایده باشد. بعضی مثبت و بخشی منفی و گروهی هم مانده در ابهام نتایج احتمالی.
یکی از بیشترین گزاره هایی که درباره مذاکرات شنیده میشد مربوط به تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران بود. آمریکا از زمان آغاز انقلاب 57 یک بازیگر رقیب برای ایران به حساب میآمد که طی 4دهه اخیر انواع تنشها، منازعات و چالشها در رابطه این دو کشور دیده شده بود. مذاکره این دو پس از سالها درگیری امنیتی-ایدیولوژیک امر سادهای نبود که بتوان بیتفاوت از کنار آن گذشت. اما آیا تصمیم به مذاکره با آمریکا آنطور که بخشی از بدنه اجتماعی بیان کردند، نشان از تناقض گوییهای حاکمیت سیاسی ایران دارد؟
آیا در این تغییر رویکرد، ردپایی از ریاکاری سیاسی دیده و شنیده می شود؟ این رفتار تا چه طبیعی و تا چه میزان عجیب است؟ آیا فقط ایران دست به چنین اقدامی زده و رفتار مسالمت آمیز را انتخاب کرده است یا در کشورهای دیگر هم شبیه این اتفاق را دیده ایم؟
تقریبا همه بر این ایده اتفاق نظر دارند که تصمیم بر مذاکره و تغییر رویکرد اراده تنها دولت یایک فرد در کابینه یا یک نهاد نیست. این تصمیم حاصل برآیندی جمعی از جانب سیاستگذاران اصلی در حاکمیت و تصمیم سازانی ست که با در نظر گرفتن جنبه های متعددی از وضعیت کنونی به این قطعیت رسیده اند. در اتخاذ تصمیم مذاکره ما جلوه هایی از اجبار به خردگرایی را میبینیم. خردگرایی یکی از منابعی به شمار میرود که در سیاستگذاری میتواند دلیل تعیین یک تصمیم باشد. اما چرا این رویکرد تا به امروز وجود نداشت یا حس نمیشده است؟
بازی همزمان در دو میدان
در سیستمهای ایدیولوژیک سیاستگذاران ملزم به اقناع گروههای بیشتری از جامعه هستند. در هر سیستمی منتقدانی وجود دارد که طبیعتا سیاستگذاران باید برای جلوگیری از حرکتهای اعتراضی این گروه، پاسخگوی آنان باشند. اما در کنار گروه منتقد، حامیان ایدیولوژی حاکم هم در بعضی موقعیتها میتوانند تبدیل به گروه معترض شوند و نظام سیاسی باید در برابر آنان دست به "قانع سازی" بزند. به همین دلیل در این سیستمها احتمال بروز رفتارهای دوگانه بسیار زیاد است. این رفتارها حاصل ماهیت نظام مورد نظر است و امر عجیبی نیست.
نخستین بار رابرت پتنام (Robert Putnam) استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه هاروارد این نظریه را مطرح کرد و عنوان بازی دو سطحی ( Two-Level Game) بر آن گذاشت.
بر اساس این نظر سیاستگذاران در بعضی موقعیتها هم زمان در دو سطح بازی میکنند: سطح داخلی و سطح خارجی. در سطح داخلی آنان نیازمند جلب اعتماد عمومی، ائتلاف سیاسی با مردم و حفظ مشروعیت خود هستند. اما از طرف دیگر منافع یا مصالح ملی بعضی مواقع حکم میکند در سطح خارجی، رفتاری متفاوت داشته باشند. مذاکره با دولتهای رقیب یکی از مصداقهای این رفتار در سطح خارجی است.
این نظریه چارچوب قابل فهمی برای درک رفتار دولت هایی ارایه میدهد که همزمان در مواجهه با بحران های اجتماعی یا سیاسی در داخل و خارج قرار می گیرند و پاسخ برای حل آنها دو کنش متضاد را می طلبد.
این نظریه به سادگی نشان میدهد چگونه مقامات کشورها ممکن است ناچار به بازی کردن در دو میدان متفاوت ولی مرتبط با هم باشند: میدان سیاست داخلی و سیاست خارجی.
در سطح خارجی معمولا سیاستگذاران به منظور کسب منافع ملی وگرفتن امتیازات از بازیگران دیگر یا دفع چالش های امنیتی یا خطر کاهش مشروعیت خود، با آنها به تعامل میپردازند. این تعامل میتواند پشت میزهای مذاکره انجام شود یا با رفتوآمدهای دیپلماتیک یا داد و ستدهای اقتصادی یا پذیرش خواستههای طرف مقابل. در مرحله بعدی سیاستگذاران در سطح داخلی نیازمند اقناع نهادها یا افکار عمومی برای تایید رفتار خود در خارج مرزها هستند. این تایید توسط تصویب در پارلمانها، عبور از فیلترهای ایدیولوژیک، پذیرش نهادهای قدرت توسط مردم یا رسانهها و گروه های ذی نفع هستند.
از گفتمان انقلابی تا زبان توافق
این نظریه به ما کمک میکند تا درک بهتری از رفتار سیاستگذاران ایرانی در شرایط کنونی داشته باشیم. با فهم این تئوری میتوان به این دریافت رسید که تناقض ظاهری در رفتار سیاستمداران الزاما نشانه تناقضات سیاسی نیست. بلکه میتواند تلاشی در جهت هماهنگسازی منافع در دو سطح متضاد باشد.
در واقع اگر سیاستگذاران ایرانی در اتفاقات اخیر بتوانند توافق قابل قبولی با آمریکا منعقد کنند، و در عین حال آن را در سطح داخلی نیز به پذیرش جمعی (در برابر منتقدان ایدئولوژیک) برسانند، میتوان آن را یک موفقیت در سطح بازی دوسطحی نظریه پتنام شناخت. اما اینکه این رویکرد همیشه پاسخ مثبت به دنبال دارد یا نه، وابسته به واکنش سطح داخلی است.
به زبان سادهتر اگر افکار عمومی کنترلپذیرتر باشند یا نهادهای داخلی تصمیمگیر همسویی بیشتری با حاکمیت داشته باشند یا فشارهای معیشتی در سطح بالا وجود داشته باشد، معمولا این رویکرد جواب میدهد. اما در شرایطی مانند وقتی نهادهای داخلی با رویکردهای سیاست خارجی مورد نظر هماهنگ نباشند یا علیه آن تبلیغ کنند یا شکاف بین عمل حاکمیت و گفته هایش بیش از اندازه شده و میزان آن از کنترل خارج شود، یا زمانی که بازیگر خارجی متوجه عمق این دوگانگی شود و در نتیجه حاضر به اعطای امتیاز نباشد، معمولا بازی در دو سطح با شکست مواجه می شود.
در واقع استفاده از این رویکرد مانند یک تیغ دولبه میتواند هم خطرناک باشد و هم موثر. از نگاه کلی این رویکرد راهبردی پیچیده اما کارآمد است. این نوع بازی نشان میدهد سیاستورزان ناچارند در بعضی کشورها همزمان در دو عرصه به منظور پیش برد منافع ملی بازی کنند و میان حوزههای متضاد، تعادل ایجاد کنند.
از تریبون ها تا میزهای مذاکره
این رفتار در دیگر کشورها هم دیده شده مانند زمانی که چین از حدود دهه1980 به بعد همچنان که بر شعارهای کمونیستی خود پافشاری می کرد و سیستم تک حزبی را حفظ کرده بود، در خارج از مرزها سیاست "درهای باز" را در پیش گرفت و شروع به ارتباط با دولت های لیبرالیستی و پیوستن به نظم جهانی کرد که در چارچوب کمونیستی به آن نقد می شد.
یا ترکیه که با در پیش گرفتن گفتمان ملی- اسلامی و بازسازی چهره قدیمی تر خود در داخل و سیاست تعامل همه جانبه با همسایگان و روابط گرم اقتصادی با اروپا و تلاش برای مدل سازی ترکیه به عنوان کشوری که مدل اسلامی دموکراتیک و توسعه اقتصادی را تلفیق کرده است، چند گفتمان متضاد را با هم درپیش گرفت.
یا روسیه که از 2000 به بعد علی رغم تاکیدات گسترده بر ناسیونالیسم ضد غربی، اما با حفظ روابط اقتصادی وسیع با اروپا و فروش انرژی به جهان غرب در جهت تقویت قدرت ملی و تبدیلشدن به یک بازیگر جهانی فعالیت می کرد.
در چنین شرایطی و با توجه به وضعیت ایران در زمانه زیست سیاسی امروزش، از طریق "بازی دو سطحی" می توان بخشی از رفتارهای دوگانه نظام سیاسی را درک کرد.
مانند منطق عمل در سیاست خارجی و زبان ایدیولوژیک در داخل. در واقع می توان در فضای داخلی با حفظ ادبیات آرمان گرایانه و دشمن ستیزانه، مشروعیت ایدئولوژیک را حفظ، انسجام اجتماعی را مدیریت و افکارعمومی ایدیولوژیک را کنترل کرد. اما در سطح بین الملل، عمل گرایی خردگرایانه و به کارگیری عقلانیت در محاسبات هزینه - فایده روابط خارجی، جای گزین شعارهای داخلی شود.
این چرخش در سیاست خارجی و داخلی، نه تنها دارای اشکال نیست بلکه میتواند جلب کننده منافع ملی و دور کردن فاکتورهای تنشزا باشند و در شرایط کنونی که سیاست گذاران امنیتی در کشور بدون شک وجود آسیب و احتمال وقوع بحران و شبه بحرانها در لایههای امنیتی در سطوح بالا را میدهند، بازی در دو سطح از الزامات سیاست خارجی به نظر میرسد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر