در خواب بُدَم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گُلِ شادی نَشِکُفْت
کاری چه کنی که با اَجَل باشد جُفْت؟
می خور که به زیر خاک میباید خُفْت
----------------
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
--------------
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وز تار امید عمر ما پودی کو؟
چندین سر و پای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو؟
------------
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی